عیسی در نگاه مسیحیان
منبع مسیحیان برای شناخت عیسی اناجیل است. اناجیل و سایر نوشتههای عهد جدید توسط کسانی نوشته شدهاند که اولین مسیحیان به شمار میآیند؛ از اینرو برای پاسخ به سؤال فوق باید ببینیم که عهد جدید، عیسی (علیه السلام) را چگونه معرفی میکند. هر چند نوشتههای عهد جدید راهنمای مسیحیان اولیه بود و به آنها جهت میداد؛ اما این نوشتهها نگاه یکسانی به عیسی (علیه السلام) ندارند. میتوان عهد جدید را از نظر مسیحشناسی به دو بخش تقسیم کرد؛ زیرا میتوان دو چهرهی کاملاً متفاوت از عیسی (علیه السلام) را در این مجموعه نوشتهها دید. نویسندهای مسیحی در این باره میگوید:عهد جدید دو تصویر مغایر را از مسیح به نمایش میگذارد. در اناجیل همنوا (1) بیتردید او یک انسان است. او به واسطهی اقتداری که با آن سخن میگفت. قدرتِ معجزهآسایش، پیشگوییهایی که محقق میساخت، تولدش از باکره، و بالاتر از همه، برخاستنش از مردگان، از دیگر انسانها متمایز بود؛ اما او یک معلم یهودی است، یک نجار دورهگرد، پسر مریم، همراه با برادران و خواهرانش. (2) اما در مقابل، انجیل چهارم [انجیل یوحنا]، مسیح را به صورت موجودی آسمانی که به زمین فرود آمده است معرفی میکند... [در این انجیل مسیح پسر خدا و ازلی است] همانطور که در رسالههای پولس قدیس تصویر شده است. (3)
مسیح اناجیل همنوا و نوشتههای همگون
در این نوشتهها، مسیح یک انسان است و شأن خدایی ندارد. اگر کسی صرفاً این بخش را مطالعه کند، الوهیت مسیح، به ذهنش خطور نمیکند. این بخش شامل اناجیل همنوا، کتاب اعمال رسولان، دو رساله منسوب به پطرس، رسالههای یعقوب و یهودا و مکاشفهی یوحنا میشود.اناجیل همنوا و سایر نوشتههای همگون با آن، برای مسیح ویژگیها و عناوینی را مطرح میکنند:
او بندهی خداست: «اینک بندهی من که او را برگزیدم، و حبیب من که خاطرم از وی خرسند است، روح خود را بر وی خواهم نهاد تا انصاف را بر امتها اشتهار دهد»؛ (4) «خدای اجداد ما، بندهی خود عیسی (علیه السلام) را جلال داد»؛ (5) «بندهی قدوس تو عیسی (علیه السلام) که او را مسح کردی.» (6)
او مخلوق خداست: «این را میگوید امین و شاهد امین که ابتدای خلقت خداست.» (7)
او پیامبر خداست؛ عیسی (علیه السلام) وقتی در شهر خود (جلیل) مورد بیمهری واقع میشود میگویند: «نبیای بیحرمت نباشد، مگر در وطن و خانه خویش». (8) همچنین میگوید: «ولیکن میباید امروز و فردا و پس فردا راه روم؛ زیر محال است نبیای بیرون از اورشلیم کشته شود». (9) اطرافیان عیسی (علیه السلام) نیز او را پیامبر میدانند: «و چون وارد اورشلیم شد تمام شهر به آشوب آمده، میگفتند: این کیست؟ آن گروه گفتند: این است عیسی (علیه السلام) نبیای از ناصره جلیل». (10)
او خود را لایق آن نمیداند که صفات خدا برای او به کار برده شود: «ناگاه شخصی آمده، وی را گفت: ای استاد نیکو! چه عمل نیکو کنم تا حیات جاودانی یابم؟ وی را گفت: از چه سبب مرا نیکو گفتی و حال آنکه کسی نیکو نیست جز خدا». (11) این سخن به صراحت نفی الوهیت از زبان خود عیسی (علیه السلام) است.
در این اناجیل هرگز عیسی (علیه السلام) خود را «مسیح» نمینامد (12) و شاگردانش نیز غالباً او را استاد خطاب میکنند. (13)
در این بخش، او به عنوان «پسر خدا» خوانده شده است؛ اما این فقط عنوانی تشریفی است؛ چرا که در هنگام تولد او خبر داده میشود که او بعدها چنین عنوانی خواهد یافت:
فرشته بدو گفت: ای مریم ترسان مباش؛ زیرا که نزد خدا نعمت یافتهای و اینکه حامله شده، پسری خواهی زایید و او را عیسی خواهی نامید. او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلی مسمی شود و خداوند، تخت پدرش داوود را بدو عطا خواهد فرمود و او بر خاندان یعقوب تا به ابد پادشاهی خواهد کرد و سلطنت او را نهایت نخواهد بود. مریم به فرشته گفت: این چگونه میشود و حال آنکه مردی را نشناختهام. فرشته در جواب وی گفت: روحالقدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند از آن جهت آن مولود مقدس پسر خدا خوانده خواهد شد. (14)
بنابراین «پسر خدا» خوانده شدن عیسی (علیه السلام) به این معنا نیست که او موجودی الهی و ازلی است؛ بلکه از این جهت که بدون پدر و به قدرت خداوند به وجود آمده است مردم او را پسر خدا مینامند. همانطور که در همین بخش، وقتی اجداد حضرت عیسی (علیه السلام) شمرده میشوند، هنگامی که به آدم میرسد، او نیز پسر خدا خوانده میشود. (15)
عنوان دیگری که در این بخش بسیار دربارهی مسیح به کار رفته، عنوان «پسر انسان» است. این عنوان تنها در اناجیل آمده است. بیشتر موارد آن در اناجیل همنوا و شمار معدودی نیز در انجیل چهارم آمده است. در مجموعه، در اناجیل همنوا 72 بار و در انجیل چهارم سیزده بار این عنوان به کار رفته است. نکتهی جالب در این باره آن است که در بیشتر این موارد، خودِ عیسی (علیه السلام) این عنوان را برای خود به کار برده است؛ در حالی که عنوان «پسر خدا» را در بیشتر موارد، دیگران دربارهی او به کار بردهاند.
مطالب بالا نشان میدهند عناوین متعددی که در این بخش برای مسیح به کار رفته است، همگی بر انسان بودن او دلالت دارند. از سوی دیگر، هیچ موردی در این بخش وجود ندارد که از الوهیت عیسی (علیه السلام) حکایت کند.
مسیح پولس و یوحنا
در بخش دیگرِ عهد جدید، وضع به گونهای دیگر است. در این نوشتهها عیسی (علیه السلام) موجودی ازلی و دارای شأن الوهی است. در این بخش، الوهیت عیسی(علیه السلام) چنان نمایان و برجسته است که تعابیر مشعر بر انسانیت عیسی (علیه السلام) در سایه قرار میگیرند و تفسیر و توجیه میشوند. در این بخش:مسیح یک موجود ازلی است: «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود... همان در ابتدا نزد خدا بود.» (16)
او خداست: «کلمهی خدا بود»؛ (17) «من و پدر یک هستیم»؛ (18) «و یقین کنید پدر در من است و من در او»؛ (19) «پس همین فکر در شما باشد که در مسیح عیسی (علیه السلام) نیز بود، که چون در صورت خدا بود، با خدا برابر بودن را غنیمت نشمرد؛ لیکن خود را خالی کرده، صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردان شد.» (20)
او خدایی است که جسم گرفته است: «و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد»؛ (21) «خدا را هرگز کسی ندیده است، پسر یگانه که در آغوش پدر است همان او را ظاهر کرد». (22)
او خالق همه چیز است: «همه چیز به واسطه او آفریده شد و به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت»؛ (23) «زیرا که در او همه چیز آفریده شد، آنچه در آسمان و آنچه در زمین است... همه به وسیله او آفریده شد». (24)
در این بخش نیز او «پسر خدا» خوانده شده است؛ اما برخلاف اناجیل همنوا، معنای واقعی این اصطلاح مورد نظر است: «پسر یگانه، که در آغوش پدر است، همان او را ظاهر کرد»؛ (25) «زیرا خدا جهان را این قدر محبت نمود که پسر یگانه خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد، هلاک نگردد». (26)
وجود دو دیدگاه متناقض در مورد عیسی (علیه السلام) در عهد جدید چنان غیرقابل هضم است که عدهای برای فهم اینکه چگونه مسیحیان اولیه این دو را با هم و در کنار هم میپذیرفتند به گمانهزنی پرداختهاند:
نخستین خوانندگان این کتابها [عهد جدید] با مشکل جمع دو تفسیر از مسیح روبرو نبودند. آنان این کتابها را یک مجموعه معتبر و موثق واحد نمیدانستهاند. بسیاری از مسیحیانِ نسبتاً سادهدلِ قرن دوم میدانستند به راحتی انجیل متای قدیس را منبعی موثق دربارهی زندگی عیسی و رسالههای پولس را عمدتاً راهنمای عملی زندگی کلیسا بدانند و انجیل چهارم را به حاشیه علاقهی خود منتقل کنند. (27)
یا اینکه «انجیل یوحنا طی نسلهایی، به مثابه تأملی عمیق دربارهی زندگی عیسی، و نه یک زندگینامه از او، تلقی میشد». (28)
عدهای معتقدند پولس برای آنکه بتواند قلوب رومیان را تسخیر کند، عیسی (علیه السلام) را در قالب اسطورههای آنان معرفی کرد تا برای مشرکان رومی قابل هضم و پذیرش باشد. (29) نمونهی جالبی از افسانههای رومی معاصرِ مسیح، مسیح، این داستان است:
از همان ابتدا مادر او میدانست که او یک انسان معمولی نیست. پیش از تولد آن پسر، شخصی آسمانی بر مادرش ظاهر شد و به او گفت که پسرش نه یک انسانِ فانی، بلکه موجودی الهی خواهد بود. این پیشگویی را تولد معجزهآسای آن پسر تأیید کرد. آن پسر در جوانی به عنوان فردی با قدرت روحانی و روحی شناخته میشد. بحثهای او با عالمان دینی نشان از دانش بالای او از مسائل دینی داشت. در بزرگسالی خانهی خویش را ترک کرد و به تبلیغ و دعوت پرداخت. او به شهرها و روستاها میرفت و خبرهای خوش میداد و اعلام میکرد که مردم علائق مادی خویش را رها خواهند کرد و به روحِ جاودان خویش توجه خواهند کرد. او شاگردانی را گرد خویش جمع کرد. آنان مطمئن بودند که او یک انسان عادی نیست؛ بلکه «پسر خدا»ست. این عقیدهی شاگردان با معجزاتی که او انجام میداد محکمتر میشد؛ زیرا او میتوانست آینده را پیشگویی کند، بیماران را شفا دهد و مردگان را زنده کند.
دشمنانش اتهاماتی علیه او مطرح کردند؛ در نتیجه، او در حضور حاکمان رومی محاکمه شد؛ اما او حتی پس از اینکه از دنیا رفت، پیروان وفادار خویش را رها نکرد. برخی از شاگردان او ادعا کردند که او با جسمِ خود به آسمان صعود کرده است. برخی دیگر گفتند که او زنده بر آنان ظاهر شده است و آنان با او صحبت کردهاند و او را لمس کردهاند و مطمئن شدهاند که مرگ او را محدود نکرده است. (30)
این داستان داستان زندگی «آپولونیوس اهل تیانا» (31) است که امروز نیز میتوان آن را در کتاب زندگی آپولوینوس (32) مشاهده کرد. (33) این داستان شباهت بسیار زیادی به روایت مسیحیان از عیسی (علیه السلام) دارد و در این داستان نیز مانند الهیات پولسی، معجزات، نشانهی خدا بودنِ فرد معجزهگر دانسته شده است. (34)
به مرور زمان و با قدرت گرفتن مسیحیان غیریهودی در کلیسا، این مسیحشناسی «پولس و یوحنا» بود که رسمیت یافت. به همین سبب مسیحشناسی اناجیل همنوا یا به دست فراموشی سپرده شد و یا به گونهای تفسیر شد که بُعدی فراانسانی به مسیح میداد؛ کسانی که مسیح را خدا میدانستند، نمیتوانستند گزارش اناجیل همنوا از مسیح را بپذیرند؛ زیرا آنها معتقد بودند مسیح قبل از خلقت عالم نیز وجود داشته است؛ بنابراین سعی کردند خدابودن مسیح و وجود ازلی او را با امور انسانیای که از او نقل شده است، هماهنگ کنند. سادهترین راه حل برای ایشان مدل «تجسد» بود؛ یعنی گفتند عیسی (علیه السلام) خدایی است که در کالبدی انسانی متجسد شده است؛ او خدایی است که گوشت و جسم به خود گرفته است.
عیسی (علیه السلام) از منظر اسلام
قرآن در آیات متعددی به شخصیت عیسی(علیه السلام) پرداخته و ویژگیها و خصوصیاتی برای آن حضرت برشمرده است:او بنده خداست: «گفت: من بنده خدا هستم»؛ (35) «مسیح و فرشتگان مقرب هرگز ابا ندارند که بندهی خدا باشند». (36)
او مخلوقی از مخلوقات خداست: «شأن عیسی (علیه السلام) برای خدا چون شأن آدم است که او را از خاک آفرید؛ سپس به او گفت موجود شو، و بیدرنگ موجود شد»؛ (37) «مریم گفت پروردگارا چگونه مرا فرزندی باشد... گفت خداوند بدینسان هر چه را بخواهد میآفریند و چون ارادهی او به کاری تعلق گرفت به آن میگوید موجود شو و بیدرنگ موجود میشود». (38)
او پیامبری از پیامبران خداست: «مسیح پسر مریم جز پیامبری نیست که پیش از او هم پیامبرانی آمده بودند»؛ (39) «جز این نیست که مسیح، عیسی بن مریم، پیامبر خداست.» (40)
تولد او معجزهآسا بود: «چنین بود که فرشتگان گفتند ای مریم خداوند تو را به کلمه خویش که نامش عیسی (علیه السلام) مسیح فرزند مریم است و در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان است، بشارت میدهد. او در گهواره، و درمیانسالی با مردم سخن میگوید و از شایستگان است. [مریم] گفت: پروردگارا، چگونه مرا فرزندی باشد، حال آنکه دست هیچ بشری به من نرسیده است، گفت خداوند بدینسان هر چه را بخواهد میآفریند...». (41)
خدا به او معجزاتی داده است: «من از سوی پروردگارتان برای شما معجزهای آوردهام که از گِل برای شما چیزی به هیأت پرنده میسازم و در آن میدمم، و آن به اذن الهی پرنده میشود و به اذن الهی نابینای مادرزاد و پیس را شفا میدهم و مردگان را زنده میکنم و از آنچه میخورید و در خانههایتان ذخیره میکنید به شما خبر میدهم». (42)
او «کلمه الله» است: «جز این نیست که مسیح، عیسی بن مریم... کلمهی اوست...»؛ (43) «فرشتگان گفتند ای مریم خداوند تو را به کلمهی خویش... بشارت میدهد» (44) مفسران مسلمان میگویند عیسی (علیه السلام) از این جهت «کلمة الله» نامیده شده که مستقیماً با سخن «موجود شو» خدا (45) به وجود آمده است و در خلقت او برخی از اسباب عادی دخالت نداشتند؛ پس مقصود از «کلمه» همان «کن: موجود شو» است. (46) این اصطلاح به این نکته اشاره دارد که عیسی (علیه السلام) حاصل قدرت آفرینشگر خداست؛ در واقع، تولد معجزهآسای او نشانهای از قدرت خداست و به همین دلیل است که قرآن، عیسی (علیه السلام) و مادرش را آیتی از آیات الهی به شمار میآورد. (47)
از آیات قرآن فهمیده میشود که هدف قرآن، صرفاً معرفی مسیح نبوده است و در کنار شناساندن او قصد رد مسیحشناسی رایج و رسمی مسیحیت را نیز دارد. در واقع، دغدغه، قرآن در نقل مطالب مربوط به عیسی (علیه السلام) تاریخ نیست؛ بلکه خداشناسی است؛ یعنی موضوع اصلی خودِ حوادث، خصوصیات و صفات مسیح نیستند؛ بلکه قرآن قصد دارد تفسیری متفاوت با تفسیر رایج مسیحی برای این حوادث و واقعیتها ارائه کند؛ تفسیری که خدامحور است.
«اعتقادنامهی نیقیه» (48)- که در قرن چهارم میلادی، سه قرن قبل از اسلام، تدوین شده است و هنوز هم به طور مرتب در مراسم مذهبی مسیحیان خوانده میشود - تأکید میکند که «... عیسی مسیح پسر خدا، مولود از پدر، یگانه مولود که از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، که مولود است نه مخلوق، از یک ذات با پدر، به وسیلهی او همه چیز وجود یافت...».
اما از نظر قرآن «خدا نه میزاید و نه زاییده شده است» (49) از اینرو، به طور مکرر تعبیر «عیسی (علیه السلام) پسر مریم» و نه «پسر خدا» را به کار میبرد؛ زیرا از نظر قرآن خداوند منزه از آن است که فرزندی داشته باشد. (50)
هم جهت با همین تفسیرِ خدامحور و در رد الوهیت مسیح است که قرآن تأکید میکند اگر خداوند اراده کرده بود که مریم و عیسی (علیه السلام) را به همراه افراد دیگر روی زمین نابود کند، هیچکس نمیتوانست او را از این کار بازدارد؛ (51) زیرا آنها نیز چون دیگران، انسان و فناپذیرند. (52) قرآن نیز معجزات عیسی (علیه السلام) را ذکر میکند، معجزاتی همانند و همسطح با معجزات نقل شده در اناجیل، اما تأکید میکند که عیسی (علیه السلام) این معجزات را نه با قدرت فوق طبیعی و ذات خود، بلکه با اِذن خداوند انجام میداده است. (53)
قرآن همچنین جایی برای این ادعای مسیحیان باقی نگذاشته است که بگویند: «عیسی (علیه السلام) با مرگ خود گناه ایمانداران عهد قدیم و همچنین ایمانداران عهد جدید را کفاره کرد»؛ (54) زیرا تصریح میکند که خداوند هر کس را مسئول گناهِ خود میداند (55) و کسی نمیتواند گناه کس دیگری را پاک کند. (56)
در نگاه قرآن، هر چند مسیح از جهاتی با دیگر انسانها متفاوت است؛ اما یک انسان است و هیچ مرتبهای از الوهیت ندارد. اگر او بدون پدر متولد شده است، از آدم (علیه السلام) بالاتر نیست که بدون پدر و مادر خلق شده است، (57) و اگر او معجزاتی شگفت انجام داده است، سایر پیامبران نیز به اذن خداوند چنین کردهاند.
قرآن مسیحیان را به پذیرش تفسیری خدامحور از رسالت و حیات عیسی (علیه السلام) دعوت میکند؛ به پذیرش اینکه عیسی (علیه السلام) بندهی متواضع خداوند یکتاست نه پسر او و به پذیرش اینکه صلیب عیسی (علیه السلام) هیچ تأثیری بر اراده و قدرت خداوند در بخشایش گناه انسان ندارد.
اگر بخواهیم تصویری را که قرآن از مسیح ارائه میدهد با دو مسیحشناسی عهد جدید مقایسه کنیم، باید بگوییم مسیحشناسی اناجیل همنوا، به قرآن نزدیک است. این شباهت تا حدی است که جان هیک، یکی از الهیدانان معاصر مسیحی، میگوید:
در حقیقت، تصویر عیسی (علیه السلام) در سه انجیل نخست - مرقس، متی و لوقا، تفاوتی با تصویر او در قرآن به عنوان یک پیامبر بزرگ الهی ندارد؛ تنها تفاوت در آن است که مطابق اناجیل عیسی (علیه السلام) بر صلیب مرد، در حالی که مطابق قرآن او به صلیب کشیده نشد. (58)
اما مسیحشناسی پولسی، کاملاً با مسیح قرآن متفاوت و مغایر است و قرآن این مسیحشناسی را کفر میداند.
چرا قرآن مسیحیان را به علت پرستش مریم توبیخ میکند؟
قرآن مسیحیان را به پرستش مریم متهم کرده است و آنان را به علت این کار توبیخ میکند:و [یاد کن] هنگامی را که خدا فرمود: ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستید. گفت: منزهی تو، مرا نزیبد که [درباره خویشتن] چیزی را که حق من نیست بگویم. اگر آن را گفته بودم قطعاً آن را میدانستی آنچه در نفس من است تو میدانی و آنچه در ذات توست من نمیدانم؛ چرا که تو خود دانای رازهای نهان هستی. (59)
مسیحیان منکر این ادعای قرآن شدهاند. مهمترین پاسخ آنان این است که ما تنها سه شخص تثلیث، یعنی پدر، پسر و روحالقدس، را دارای الوهیت میدانیم و برای هیچ کس به جز این سه، مقام الوهی قائل نیستیم. از آنجا که مریم جزو اشخاص تثلیث نیست؛ پس ما او را خدا نمیدانیم و پرستش نمیکنیم.
عدهای از مسیحیان با استناد به همین آیه ادعا کردهاند که قرآن، تثلیث مورد اعتقاد ایشان را انکار را نکرده است! بلکه تثلیثی که قرآن مطرح میکند متشکل از سه شخص «پدر، پسر و مریم» است که با تثلیث رایج در میان مسیحیان (پدر، پسر و روحالقدس) متفاوت است و گاه نتیجه گرفتهاند که مسیحیانِ مورد خطاب قرآن، با مسیحیانی که امروز وجود دارند متفاوت هستند. (60)
در پاسخ به این سخن، باید گفت چنین افرادی مقصود این آیه را به درستی درنیافتهاند. این آیه میگوید مسیحیان برای حضرت عیسی (علیه السلام) و مریم، مادر او، الوهیت قائل شدهاند؛ اما هرگز از آن برنمیآید که این افراد، اشخاص تثلیث مسیحی هستند؛ زیرا قرآن در آیه دیگری مسیحیان را به جهت آنکه به دانشمندان و راهبان خود الوهیت دادهاند سرزنش میکند:
«اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا به الوهیت گرفتند با آنکه مأمور نبودند جز اینکه خدایی یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست، منزه است او از آنچه [با وی] شریک میگردانند». (61)
یقیناً منظور قرآن در این آیه این نیست که مسیحیان، دانشمندان و راهبان را نیز از اشخاص تثلیث میدانند؛ بلکه هم در این آیه و هم در آیهی پیش گفته، سخن از الوهیت دادن به انسانهایی است که تنها بندهای از بندگان خدا هستند. در توضیح مقصود قرآن باید گفت:
اولاً، الوهیت دادن در زبان قرآن لزوماً به این معنا نیست که چیزی صریحاً خدا خوانده شود؛ بلکه گاه قرآن اطاعت محض از کسی را به معنای الوهیت دادن به آن شخص تلقی کرده است؛ زیرا از نظر قرآن، اطاعت، مخصوص خداوند و کسانی است که خدا به اطاعت از آنان فرمان داده باشد. (62) امام صادق (علیه السلام) در حدیثی میفرمایند: «اهل کتاب برای رهبران دینی خود نه روزه گرفتند و نه نماز خواندند؛ بلکه رهبران دینی حرام را برایشان حلال و حلال را برایشان حرام کردند و آنها نیز از این رهبران پیروی کردند.» (63)
مفسران نیز الوهیت دادن به دانشمندان و راهبان را به همین معنا تفسیر کردهاند و گفتهاند مسیحیان بیهیچ قید و شرطی از آنان فرمان میبردند، حال آنکه جز خدای تعالی کسی سزاوار این تسلیم و اطاعت نیست. (64) نمونه چنین اطاعتی سخن یکی از نویسندگان مسیحی در تفسیر آیه اول انجیل یوحناست: «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود». او در شرح این آیه میگوید: «با عقل بشری، این سخن سر از ثنویت و دوگانهپستی درمیآورد؛ اما چون آبای کلیسا (65) گفتهاند، باید بدان اعتقاد داشته باشیم.» (66) این معنا از الوهیت دادن را میتوان در آیات دیگری از قرآن نیز مشاهده کرد؛ مانند آیهی «آن کس که هوای [نفس] خود را معبود خویش گرفته است.» (67) بدیهی است که هیچ کس هوای نفس خود را خدا نمیداند؛ اما همین که از اطاعت محض میکند در واقع، آن را اله و معبود خویش ساخته است.
ثانیاً، یکی از مناقشات الهیاتیای که در سدههای نخست مسیحیت اتفاق افتاد، مناقشه نسطوریوس (381-451) بود. یکی از بحثهای نسطوریوس با دیگر مسیحیان، مسئله پرستش مریم بود. در آن زمان یکی از عناوینی که برای مریم به کار برده میشد، عنوان «مادر خدا» بود. نسطوریوس با به کار بردن این عنوان مخالف بود؛ مخالفت او به این علت بود که میترسید عبادت کنندگان مسیحی با مریم به عنوان الهه برخورد کنند؛ (68) امری که به نظر در بین مسیحیان رایج شده بود:
تا بیش از سال 590م، احترام و پرستش مریم، مادر عیسی (علیه السلام) به سرعت متداول شده بود. (69) در قرن چهارم میلادی بسیاری از بتپرستان داخل کلیسا شدند... این اشخاص بعضی موهومات و رسوم و اعتقادات بتپرستی سابق خود را نیز با خود همراه آورده، مسیحیتِ خود را با آن رسوم و عقاید ملبّس ساختند. مثلاً به جای آنکه الههی زمان بتپرستی خود را عبادت کنند، به عبادت مریم باکره پرداختند... . (70)
عنوان «مادر خدا»، علاوه بر مردم عادی، در بین دانشمندان و حکیمان الهی مسیحی نیز طرفدارانی داشت که به همین علت، به مخالفت با نسطوریوس پرداختند. یکی از این افراد، سیریل نام داشت او بر ضد سخنان نسطوریوس «لعنتنامه» ای تنظیم کرد: «اگر کسی اعتراف نکند که امانوئل، (71) حقیقتاً خداست و بنابراین اعتراف نکند که باکرهی مقدس مادرِ خداست و نیز اعتراف نکند که او [مریم] در جسم خود کلمه خدا را که جسم گردید، به دنیا آورد معلوم باد.» (72)
امپراتور تئودوسیوس دوم، دستور داد تا برای حل اختلاف سیریل و نسطوریوس شورایی (73) برپا شود. این شورا در سال 431 م در شهر «اَفَسُس» تشکیل شد. در این شورا آرای نسطوریوس رد شد. این شورا در پایان کار خود بیانیهای صادر کرد که در آن اعلام میکند: «... ما اعتراف میکنیم که باکره مقدس «مادر خدا»ست. زیرا کلمهی خدا متجسم شد و انسان شد و از زمان لقاحِ خود، کلمهی بدنی را که از مریم مقدس گرفته بود با خود متحد کرد.» (74)
بنابراین نسطوریوس از دو جهت با مسیحیان نزاع داشته است: یکی پرستش مریم که در میان عوام رایج شده بود، دیگری اینکه یک انسان نمیتواند «مادر خدا» باشد؛ زیرا مادر و فرزند، همیشه از یک ذاتاند و اگر فرزند خدا باشد، مادر نیز خداست؛ اما نظر نسطوریوس در شواری افسس رد و نظر سیریل تصویب و از اعتقادات مسیحیان. همانطور که گذشت، در زبان قرآن، الوهیت دادن به این معنا نیست که شخصی را آشکارا خدا بخوانند؛ بلکه همین کافی است که لازمهی اعتقاد یا عمل کسی الوهیت دادن به آن شخص باشد.
نسطوریوس در قرن پنجم میلادی میزیست که هنوز دو قرن به ظهور اسلام مانده بود، و در واقع، این بحثها و اعتقادنامهها، باورهای مسیحیان قبل از اسلام را دربارهی حضرت مریم نشان میدهد.
پینوشتها:
1. در میان اناجیل چهارگانه، سه انجیل اول با انجیل یوحنا اختلافات فاحشی دارند. در هیچ یک از سه انجیل اول، به صراحت الهیات «عیسی - خدا»یی مطرح نشده است، اما در انجیل یوحنا عیسی ذاتی الوهی دارد. در اناجیل سهگانه، عیسی در قالب مَثَلها به مردم پند میدهد و حکمت میآموزد، حال آنکه در انجیل چهارم عیسی از مثل کمک نگرفته است. سخنان عیسی در انجیل یوحنا تا حدودی با آنچه سه انجیل دیگر نقل میکنند، متفاوت است و یوحنا معجزاتی را به عیسی نیست میدهد که اناجیل سهگانه ذکری از آن به میان نیاوردهاند. ادبیات انجیل یوحنا متأثر از فلسفه یونانی است، در حالی که اناجیل سه گانه بیشتر از ادبیات یهودی الهام میگیرند. وجود این تفاوتها سبب شده است که محققان سه انجیل اول (متی، مرقس و لوقا) را اناجیل همنوا (همگون) بنامند و انجیل یوحنا را غیر همنوا بخوانند (محمدرضا زیباینژاد؛ مسیحیتشناسی مقایسهای؛ ص 146).
2. در انجیل آمده است که وقتی عیسی به شهر خود ناصره بازگشت، عدهای از همسایگان گفتند: «آیا این پسر نجار نمیباشد؟ و آیا مادرش مریم نامی نیست؟ و برادرانش یعقوب و یوسف و شمعون و یهودا و همه خواهرانش نزد ما نمیباشند؟» (متی، 13: 55-56). بنابر اعتقادات مسیحیان، مریم در زمان تولد مسیح نامزد مردی به نام یوسف نجار بود؛ اما هنوز با او ازدواج نکرده و باکره بود. برخی از عالمان مسیحی برای اینکه نشان دهند مریم تا پایان عمر باکره بوده است، گفتهاند که این افراد فرزندان یوسف نجار از ازدواج قبلی او بودهاند. عدهای دیگر مدعی شدهاند که منظور از برادران و خواهران مسیح بستگان (خالهزادهها و عموزادهها و... ) او است و گفتهاند که کلمه یونانیای که در اناجیل برای اشاره به برادران و خواهران به کار رفته است ممکن است که شامل بستگان نیز بشود؛ اما این احتمال نیز وجود دارد که این افراد فرزندان مریم و یوسف باشند؛ زیرا آنها حدود سی سال با یکدیگر زندگی کردند (مسترهاکس، قاموس کتاب مقدس، صص 170 و 957 و Ronald Brownrigg, Who"s who in the New Testament; p 135.
3. کریستوفر استید؛ فلسفه در مسیحیت باستان؛ ص 292.
4. متی، 18:12.
5. اعمال رسولان، 13:3.
6. همان، 27:4.
7. مکاشفه، 14:3.
8. متی، 57:13/ لوقا، 4:6.
9. لوقا، 23:13.
10. متی، 21: 10-11.
11. متی، 10: 17-18.
12. جلاالدین آشتیانی؛ تحقیقی در دین مسیح، ص 320.
13. متی. 11:9/ لوقا، 38:9 و 49/ مرقس، 18:9 و 35:10.
14. لوقا، 1: 30-35.
15. همان، 38:3.
16. یوحنا، 1: 1-2.
17. همان، 1:1.
18. همان، 3:10.
19. همان، 39:10.
20. فیلپیان، 2: 5-7.
21. یوحنا، 14:1.
22. همان، 18:1.
23. همان، 3:1.
24. کولسیان، 16:1.
25. یوحنا، 18:1.
26. همان، 16:3.
27. کریستوفر استید؛ فلسفه در مسیحیت باستان؛ ص 292.
28. جان هیک؛ اسطوره تجسد خدا؛ ص 51.
29. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن؛ ج 3، ص 689.
30. Bart Ehrman, The New Testament, pp. 20-22.
31. Apollonius of Tyana.
32. The Life of Apollonius.
33. lbid; p. 22.
34. برخی از نکات این داستان با روایت قرآنی درباره عیسی (علیه السلام) شباهت دارد؛ اما تفاوت اصلی آن است که در قرآن، عیسی (علیه السلام) بنده خداست و این کارها را به اذن او انجام میدهد (آل عمران: 49)؛ اما در این افسانه - همچون ادعای مسیحیان درباره عیسی (علیه السلام)- این فرد این قدرت را از خود داشته است؛ زیرا او پسر خدا بود.
35. مریم: 30.
36. نساء: 172.
37. آل عمران: 59.
38. همان: 47.
39. مائده: 75.
40. نساء: 171/ مریم: 30/ آل عمران: 48.
41. آل عمران: 47.
42. آل عمران: 49.
43. نساء: 171.
44. آل عمران: 45.
45. آل عمران: 47.
46. سیدمحمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج5، ص 244/ محمدجواد مغنیه؛ التفسیر الکاشف؛ ج2، ص 781.
47. مؤمنون: 50.
48. شوراهای کلیسایی در هر شهری که برگزار میشدند به نام همان شهر نامیده میشدند. نیقیه شهری بود در شمال غربی ترکیه امروزی که امروزه «lznik» نام دارد و در سؤال «مناقشات الهیاتیای که در این دوره شکل گرفت...» در فصل پنجم به این اعتقادنامه بیشتر پرداخته شده است.
49. توحید: 3.
50. نساء: 171.
51. مائده: 17.
52. مائده: 75.
53. آل عمران: 49.
54. پولس این مطلب را در رساله به رومیان (3: 21-27) بیان میکند (هنری تیسن؛ الاهیات مسیحی؛ ص 196).
55. طور: 21/ ابراهیم: 51.
56. نجم: 38/ فاطر: 18.
57. آل عمران: 59.
58. جان هیک؛ اسطوره تجسد خدا؛ ص 9.
59. مائده: 116.
60. عبدالرحیم سلیمانی؛ درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت؛ ص 138.
61. توبه: 31.
62. «ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید» (نساء 59/ محمد: 33/ آل عمران: 32).
63. محمدجواد مغنیه؛ التفسیر الکاشف؛ ج4، ص 59.
64. سیدمحمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج9، ص 326.
65. ر. ک به: فصل سوم همین کتاب، سؤال «پدران کلیسا که بودند...».
66. و. م. میلر، تفسیر انجیل یوحنا، آیه اول؛ به نقل از: عبدالرحیم سلیمانی؛ درآمدی بر الاهیات تطبیقی؛ ص 130.
67. فرقان: 43/ جاثیه: 23.
68. جُوان اُگریدی؛ مسیحیت و بدعتها؛ ص 165.
69. ارل کرنز؛ سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ؛ ص 131.
70. و. م. میلر؛ تاریخ کلیسای قدیم در امپرطوری روم و ایران؛ ص 258.
71. نامی عبری به معنای «خدا با ماست». اِشَعیا در کتاب خود ولادت پسری امانوئیل (عمانوئیل) نام را پیشگویی کرد که از باکرهای متولد میشود: «بنابراین خود خداوند به شما آیتی خواهد داد: اینک باکره حامله شده، پسری خواهد زایید و نام او را عمّانوئیل خواهد خواند. کره و عسل خواهد خورد تا آنکه ترک کردن بدی و اختیار کردن خوبی را نداند...» (اشعیا 14:7). این وعده به آحاز، پادشاه یهودا (حدود 700 ق م)، داده شده است. مسیحیانی نخستین این امر را پیشگویی ظهور مسیح میدانستند؛ (متی، 22:1) و بدینترتیب، عمانوئیل از نامهای عیسی مسیح گردید؛ البته تحقیقات بعدی نشان داد که تطبیق این وعده بر عیسی دچار اشکال است (New Catholic encyclopedia; vol. 5,p. 192)
72. تونی لین؛ تاریخ تفکر مسیحی؛ ص 95.
73. برای دیدن توضیحی کوتاه در مورد «شورا» به سؤال «مناقشات الهیاتیای که در این دوره شکل گرفت چه بود...» از فصل پنجم همین کتاب رجوع کنید.
74. تونی لین؛ تاریخ تفکر مسیحی؛ ص 97.
حقانی فضل، محمد، (1393)، تاریخ مسیحیت از دین عیسی (ع) تا دین روم (جلد اول)، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول