برتري رسول خدا (صلی الله علیه واله) بر پيامبران

آيا پيامبران الهي در يك رتبه و درجه اند يا ميان اين فرزانگان بي بديل جهان خلقت، تفاوت وجود دارد؟ با مراجعه به عقل و نقل، مي توان گفت: پيغمبران الهي در مقام و منزلتِ واحدي نيستند بلكه جايگاه هاي گوناگوني در پيشگاه الهي دارند. قرآن مجيد در اين خصوص مي فرمايد:
جمعه، 2 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
برتري رسول خدا (صلی الله علیه واله) بر پيامبران
برتري رسول خدا (صلی الله علیه واله) بر پيامبران
برتري رسول خدا (صلی الله علیه واله) بر پيامبران

نويسنده:محمد اصغري نژاد
ديباچه
آيا پيامبران الهي در يك رتبه و درجه اند يا ميان اين فرزانگان بي بديل جهان خلقت، تفاوت وجود دارد؟
با مراجعه به عقل و نقل، مي توان گفت: پيغمبران الهي در مقام و منزلتِ واحدي نيستند بلكه جايگاه هاي گوناگوني در پيشگاه الهي دارند. قرآن مجيد در اين خصوص مي فرمايد:
«تلك الرّسل فضّلنا بعضهم علي بعض»(1)؛ آن پيامبران، برخي را نسبت به برخي برتري داديم.
نيز مي فرمايد: «لقد فضّلنا بعض النّبيّين علي بعض»(2)؛ مطمئنّاً ما بعضي از پيامبران را بر برخي ديگر برتري داديم.
در روايات هم به اين موضوع تأكيد شده است. امام صادق عليه السلام فرمود:
«سادة النّبيّين و المرسلين خمسة... - و هم اولوالعزم من الرّسل و عليهم دارت الرّحي - نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و محمّد صلّي الله عليه و آله و علي جميع الأنبياء؛(3) سيّد و سرور پيامبران و مرسلان... - كه پيامبران اولوالعزم هستند و آسياب خلقت* به بركت وجودشان مي چرخد - پنج تن اند: نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمّد (كه درود و سلام خدا بر او و آلش و تمامي پيامبران باد).»
پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود:
«انّ الله تعالي فضّل انبيائه المرسلين علي الملائكة المقرّبين و فضّلني علي جميع الأنبياء و المرسلين...(4)؛ خداي متعال، پيامبران مرسل خويش را بر فرشتگان مقرّبش برتري داد و مرا بر تمامي پيامبران و مرسلان...»
شايد بتوان از اين دو حديث برداشت كرد كه در مجموع، فرستادگان الهي براي انسان، به ترتيب رتبه و مقام، عبارتند از: نبيّ، مرسل و اولوالعزم كه در رأس آنان، پيغمبر گرامي اسلام عليه السلام قرار دارد.
آيةالله مصباح يزدي در اين باره مي گويد:
«نبيّ از نظر مصداق (نه از نظر مفهوم) اعم از رسول است؛ يعني همه پيامبران، داراي مقام نبوّت بوده اند ولي مقام رسالت، اختصاص به گروهي از ايشان داشته است. و به حسب روايتي... تعداد رسولان، سيصد و سيزده نفر مي باشد، و طبعاً مقام ايشان بالاتر از مقام ساير انبيا خواهد بود، چنان كه خود رسولان هم از نظر مقام و فضيلت، يكسان نبوده اند و بعضي از ايشان به مقام امامت نيز مفتخر گرديده اند.»(5)
از نظر عقلي، مي توان گفت: گستردگيِ حوزه عملياتي پيامبران، ارتباط مستقيم و تنگاتنگي با سعه وجودي آنان دارد؛ يعني پيشرفت و تكامل هر پيغمبر در ميدان علم و عمل و بهره برداري او از دانش هاي لدنّي و الهي در قالب وحي و الهام - با واسطه يا بي واسطه - با دايره و حوزه شريعت و محدوده تبليغاتي وي تناسب و سنخيت دارد؛ تا جايي كه برخي از آن وجودهاي مقدّس فقط در حدّ «نبيّ» باقي ماندند و برخي مأمور ارسال پيام هاي الهي به مردم شده، تحت عنوان «مُرْسَل» مطرح گشتند؛ و برخي صاحب و آورنده شريعت به شمار آمده، حقيقت «اولوالعزم» را تشكيل دادند و برخي به علّت آن كه گستره زمان و مكان را درنورديده و فائق بر تمام كمالات و ويژگي هاي معنوي در عالم امكان گشتند، شريعتشان شامل جنّ و انس شد و جاودانه باقي ماندند.**
شاخص هاي برتري پيامبرصلي الله عليه وآله
1. بشارتهاي انبياي گذشته
«بشارت» را مي توان بازگويي خبري كه سرور و شادي در بردارد، معنا كرد. بديهي است كه تنها در صورتي شنونده از شنيدن خبري مسرور مي شود كه به حقيقت يا واقعيتِ تازه اي كه فاقد آن بوده يا مثل و مانند نداشته، دست پيدا كند. بر پايه بعضي از اخبار، پيغمبران الهي همواره به آمدن حضرت محمّدصلي الله عليه وآله مژده مي دادند. امام باقرعليه السلام فرمود:
«لم تزل الأنبياء تبشّر بمحمّد حتّي بعث الله المسيح عيسي بن مريم عليه السلام فبشّر بمحمّدصلي الله عليه وآله؛(6) پيغمبران همواره به آمدن محمّدصلي الله عليه وآله مژده مي دادند، تا آن كه خداوند حضرت مسيح، عيسي بن مريم عليه السلام را مبعوث كرد. او به رسالت محمّدصلي الله عليه وآله بشارت داد.»
قرآن مجيد درباره اين مژده حضرت عيسي عليه السلام مي فرمايد:
«و اذ قال عيسي ابن مريم: يا بني اسرائيل انّي رسول الله اليكم مصدّقاً لما بين يديّ من التورية و مبشّراً برسول يأتي من بعدي اسمه احمد...»؛(7) و هنگامي كه عيسي بن مريم گفت: اي فرزندان اسرائيل! من فرستاده خدا به سوي شما، تصديق كننده كتابي كه پيش از من فرستاده شده، هستم و بشارت دهنده به رسولي كه بعد از من مي آيد و نامش «احمد» است...»
از اين كه تمامي پيامبران الهي به تشريف فرمايي رسول خداصلي الله عليه وآله بشارت داده اند، مشخّص مي شود كه آن حضرت داراي ويژگي يا ويژگي هاي منحصر به فردي بوده كه ديگران فاقد آن بوده اند. بنابراين ايشان از تمامي انبيا و رسولانِ پيشين برتر بوده است.
آيةالله جوادي آملي در تفسير آيه فوق مي گويد:
«بشارت در موردي است كه پيامبر بعدي مطلب نو و تازه اي براي امّتش يا براي ديگران بياورد. اگر پيغمبر خاتم در سطح انبياي گذشته... سخن گفته باشد... مجالي براي بشارت نبود... از اين كه... عيساي مسيح به قومش فرمود: «من... آمدن پيامبري را بشارت مي دهم.»، معلوم مي شود كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله از حضرت عيسي عليه السلام، افضل و قرآن از انجيل، بالاتر... است، پس رسول اكرم صلي الله عليه وآله بر اساس تبشير حضرت مسيح عليه السلام، همه مزاياي علمي انبياي گذشته را - كه عيساي مسيح داشت - و همه مزاياي خاصّه عيساي مسيح را داراست.»(8)
انّي و ان كنتُ ابن آدم صورة و لي فيه معنيً و شاهد بأبوّتي
من به ظاهر گرچه ز آدم زاده ام ليك معناً جدِّ جدّ افتاده ام
بودم آن روز من از طايفه دُردكشان كه نه از تاك، نشان بود و نه از تاكْ نشان (9)
شيخ علي نمازي درباره كمالات و افضليت خاتم پيامبران مي گويد:
«از قطعياتِ روايات متواتره است كه تمام كمالات و علوم انبيا و مرسلين براي پيغمبر خاتم صلي الله عليه وآله جمع شده با زيادتي هاي بسيار»(10).
رسول اكرم صلي الله عليه وآله در خطبه غديريه فرمود:
«اي مردم! هيچ علمي نيست مگر آن كه خداوند سبحان آن را در من احصا و ضبط نموده است.»(11)
علوم انبياي گذشته از جمله آنهاست. لذا رسول خداصلي الله عليه وآله افضل و اكمل از پيغمبرانِ پيشين است؛ زيرا دانش هاي آن حضرت منحصر به دانستني هاي پيامبرانِ پيشين نبوده است.
2. ره آورد آسماني و نمونه اعلاي آن
امير مؤمنان عليه السلام درباره مقام بي بديل و والاي قرآن مي فرمايد:
«خداي سبحان، كتابي آسماني بر پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرو فرستاد و آن، نوري است كه خاموشي ندارد، و چراغي است كه افروختگي آن زوال ناپذير است، و دريايي ژرف است كه قعر آن به چنگ ادراك آدمي [بشر عادي ]نمي افتد، و راهي است كه در آن گمراهي نيست، و شعاعي است كه روشني آن تيرگي نگيرد...؛ خداوند آن را فرونشاننده تشنگي علمي دانشمندان و خرّمي دل هاي فقيهان و راه روشن سالكانِ صالح قرار داد. قرآن كريم دارويي است كه پس از آن بيماري نمي ماند...، و پناهگاهي است كه قلّه بلند آن مانع دشمن است.»(12)
حضرت محمّدصلي الله عليه وآله فرمود:
«فضل القرآن علي سائر الكلام كفضل الله جلّ جلاله علي خلقه (13)؛ برتري قرآن نسبت به ديگر سخنان، مانند برتري خداوند - جلّ جلاله - بر خلق اوست.»
اين بيان عرشي به طور آشكار، به فضيلت كلام الله مجيد بر تمامي گفته ها و سخنان، حتّي گفته ها و سخنان انبياي پيشين كه در قالب وحي تجلّي نموده، تأكيد كرده است و شايد گرانسنگ ترين تعريف و توصيف از قرآن مجيد باشد؛ كتابي كه كسي توانايي آوردنش را ندارد، گرچه تمام انس و جن در اين زمينه با يكديگر همكاري كنند؛(14) حتّي توانايي آوردن دو سوره مانند قرآن را ندارند.(15) بالاتر آنكه، حتّي يك سوره هم نمي توانند بياورند.(16)
نظير اين ويژگي ها درباره هيچ كتاب آسماني ديده نشده است. از اين جا مي توان به طور قطعي، حكم كرد كه قرآن مجيد افضل از ديگر كتاب هاي آسماني است و آورنده قرآن نيز افضل از انبياي پيشين است.
از سوي ديگر، خداوند مي فرمايد:
«و انزلنا اليك الكتاب بالحقّ مصدّقاً لما بين يديه من الكتاب و مهيمناً عليه»(17)؛ و ما بر تو قرآن فرستاديم كه كتب آسمانيِ پيشين را تصديق كرده، بر آنها سيطره و اشراف دارد.
بنابراين، قرآن مجيد در صدر كتاب هاي آسماني قرار دارد، آورنده آن هم بايد چنين باشد؛ زيرا مقام علمي و شخصيت معنوي هر پيغمبر در كتاب آسماني او تجلّي مي كند، مقام حضرت موسي عليه السلام در حدّ تورات و مقام حضرت مسيح عليه السلام در حدّ انجيل جلوه گر شده است. انبياي پيشين نيز در حدّ كتب و صحف آسماني خود ظهور كرده اند.
وقتي سيطره و فضيلت قرآن بر همه كتاب هاي انبياي پيشين ثابت گردد، سيطره و اشراف و فضيلت رسول خاتم صلي الله عليه وآله هم بر ساير اولياي الهي و انبياي عظام ثابت مي گردد؛ چون پيغمبر اسلام صلي الله عليه وآله در حدّ قرآن و نمونه اعلاي آن است و قرآن، «مُهَيْمِن» است، پس پيغمبر اسلام صلي الله عليه وآله هم «مُهَيْمِن» است.
زماني مي توانيم سيره علمي رسول خداصلي الله عليه وآله را بشناسيم كه حقيقت قرآن را بشناسيم و چون شناخت حقيقت قرآن مقدور همه نيست، حقيقت پيغمبرصلي الله عليه وآله را نيز همگان نمي توانند بشناسند. توضيح اين مطلب از اين قرار است كه قرآن كريم داراي نشئه كثرت، تفصيل، تركيب و نشئه وحدت، بساطت و اجمال است. خداوند راجع به مرحله عالي آن مي فرمايد: «و انّه في امّ الكتاب لدينا لعليّ حكيم».18؛ قرآني را كه شما تلاوت مي كنيد، ريشه اش نزد خداست. آنجا مادر و باطنِ همه مراحل بعدي قرآن است. راجع به مرحله نازل آن - كه مقام لفظ و كثرت باشد - مي فرمايد: «انّا جعلناه قرآناً عربيّاً...»(19) پس قرآن گذشته از وجود لفظي در عالم كثرت، داراي وجود نوري و بسيط نيز هست. خداي سبحان پس از معرّفي قرآن مي فرمايد:
تو اي پيامبر! نزد خداي حكيم و عليم، قرآن را مي آموزي؛ «و انّك لتلقّي القرآن من لدن حكيم عليم»(20) قرآن پيش خدا، امّ الكتاب است. پس تو امّ الكتاب را فرامي گيري و عين آن مي شوي.
تكليف مرحله نازل قرآن هم معلوم است كه پيامبرصلي الله عليه وآله آن را توسّط جبرئيل دريافت كرده است. پس ايشان به تمامي مراحل قرآن آگاه بوده و براي همين است كه شناخت پيغمبرصلي الله عليه وآله بدون شناخت قرآن ممكن نيست و كسي تا قرآن، مخصوصاً مرحله امّ الكتاب آن را نشناسد، نمي تواند آن حضرت را بشناسد.(21)
3. خاتميّت
خداوند در قرآن مي فرمايد:
«ما كان محمّداً ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النّبيّين و كان الله بكلّ شي ء عليماً»؛22 محمّد، پدر هيچ يك از مردان شما نبوده ولي رسول خدا و خاتم پيامبران است. و خداوند به همه چيز داناست.(23)
در زيارت اميرمؤمنان عليه السلام در روز غدير آمده است:
«السّلام علي محمّد رسول الله خاتم النّبيّين و سيّد المرسلين... الخاتم لما سبق...؛ سلام بر محمّد، رسول خدا، خاتم پيامبران و سرور رسولان... خاتم پيشينيان...»
در اين زيارت شريف و صدها روايت به موضوع «خاتميّت پيامبرصلي الله عليه وآله» اشاره شده است. از جمله، حديث «منزلت» است كه شيعه و سنّي به طور متواتر آن را از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل كرده اند. در حديث «منزلت»، پيغمبر خداصلي الله عليه وآله به امام علي عليه السلام فرمود:
«اما ترضي أنْ تكون منّي بمنزلة هارون من موسي الاّ انّه لا نبيّ بعدي (24)؛ آيا راضي نيستي كه نسبت به من، به منزله هارون به موسي باشي، جز آن كه پيامبري پس از من نيست؟»
در دين اسلام، مسئله «خاتميّت» جزو بديهيات و ضروريات ديني است و منكر آن كافر شمرده شده است. بيگانگان هم مي دانند كه اين موضوع از جمله باورهاي انكارناپذير مسلمانان است.(25)
جاودانگي و خاتميّت
بايستي ميان موضوع «خاتميّت پيغمبر» اسلام صلي الله عليه وآله و موضوع «جاودانگي دين اسلام» تفكيك گذاشته، در اثبات آن هم دليل يا دلايل جداگانه عنوان كرد؛ زيرا گرچه با پذيرش جاودانه بودن اين دين، احتمال مبعوث شدن پيامبري كه شريعت جديدي آورده، دين اسلام را نسخ كند، نفي مي شود، ولي احتمال آمدن پيامبري كه مبلّغ و مروّج و رسول همين دين باشد، نفي نمي شود.
در پاسخ به اين اشكال، مي توان از ظاهر آيه 40 سوره احزاب «... خاتم النّبيّين» و احاديثي كه در آنها آمدن «نبيّ» بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله نفي شده، استفاده كرده، گفت: چون دايره نبوّت اعم از دايره رسالت است، با نفي آمدن نبيّ، امكان آمدن رسول (مبلّغ و مروّج) هم نفي مي شود.
مفهوم خاتميّت
كلمه «خاتم» در آيه 40 سوره احزاب، به فتح و كسرِ حرف «تاء» قرائت شده است.(26) اگر به كسر قرائت شود، تركيب آن با «النّبيّين» اين معنا را مي دهد كه آن حضرت پايان دهنده پيامبران است. و اگر به فتح قرائت شود، بدين معناست كه آن حضرت، آخر پيامبر خداست. در معناي اخير، گويا سلسله انبيا به نامه اي تشبيه شده كه مُهر آن به واسطه رسول خداصلي الله عليه وآله زده شده است.(27)
آيةالله جوادي آملي در اين باره مي نويسد:
«خاتَم؛ يعني مُهر، كه در پايان نوشته ها قرار مي گيرد... انبيا، كتاب حق و كلام حقّند. خداي سبحان با فرستادن آنها براي جوامع بشري پيام مي فرستد. پس از پايان گفتار و كلماتش، سلسله نبوّتشان را با فرستادن پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله ختم، و صحيفه رسالت آنان را با وجود مبارك خاتم المرسلين مُهر كرده است. پس هرگز جا براي نبوّت و رسالت ديگري نيست.»(28)
برتر از همه پيامبران عليهم السلام
«همان طور كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله در قوس نزول، سرسلسله انسان هاي كامل است؛ چون «اوّل ما خلق الله»(29) است، در قوس صعود نيز اوج و قلّه غايي رسالت است؛ چون خاتم انبيا است.
از اين جمله، نه تنها استفاده مي شود كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله واجد همه مزاياي مشترك، و مزاياي فرد فرد انبيا و بعضي از خصايص ويژه است كه انبياي قبلي فاقد آن بوده اند... استفاده مي شود كه تا روز قيامت احدي بهتر از پيغمبر اسلام نخواهد آمد؛ زيرا... اگر كامل تر از وي يافت مي شد، حتماً او به مقام خاتميّت مي رسيد نه رسول اكرم صلي الله عليه وآله.»(30)
4. عبوديّت
«عبادت»، تنها راه تقرّب به خداي سبحان است. لذا در قرآن كريم، روايات و دعاهاي اهل بيت عليهم السلام، در بيان مقامات گوناگون پيامبران و اولياي الهي، ابتدا سخن از عبادت آنان است. در تشهّد نماز هم پيش از شهادت به رسالت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله، عبوديّت و بندگي آن حضرت ذكر مي شود؛ زيرا عبادت، نسبت عبد با مولاست ولي رسالت، نحوه ارتباطي عبد با ساير بندگان خداست. بدين سبب كه ارتباط انسان با خدا، مقدّم بر ارتباط او با انسان هاست، بندگي رسول خداصلي الله عليه وآله بر رسالتش فضيلت دارد.(31)
قرآن كريم وقتي مي خواهد تعبير «عبد» را نسبت به انبياي الهي - به غير از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله - به كار برد، آن را همراه نام آنان استعمال مي كند؛ مثلاً مي فرمايد:
«و اذكر عبادنا ابراهيم و اسحق و يعقوب...»(32)، اما در مورد پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله، تنها به صورت «عبدُه» استعمال مي كند. در آيه اوّل سوره فرقان، مي فرمايد: «تبارك الّذي نزّل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً»؛ متبارك است خدايي كه فرقان را بر بنده اش نازل كرد...
نيز در ابتداي سوره اسراء مي فرمايد: «سبحان الّذي اسري بعبده ليلاً...»؛ منزّه است خدايي كه بنده اش را در پاسي از شب به معراج برد...
همچنين در آيه اوّل سوره كهف، مي فرمايد: «الحمد لله الّذي انزل علي عبده الكتاب» ؛ ستايش از آنِ خدايي است كه بر بنده اش كتاب نازل كرد...
در آيات فوق و نظير آنها، نه پيش از كلمه «عبد» نام مبارك پيامبرصلي الله عليه وآله برده شده و نه بعد از آن؛ بلكه خداوند آن را به صورت مطلق مطرح فرموده است! و اين، گوياي انصراف اين واژه به كامل ترين فرد آن است كه رسول خداصلي الله عليه وآله باشد. اين، خود فضيلت غير قابل انكار و بسيار والايي براي آن حضرت نسبت به ديگر پيامبران الهي است. خداي سبحان، بنده مطلق در همه عصرها را رسول اكرم صلي الله عليه وآله مي داند. از اين رو، حضرت آدم عليه السلام و پيامبران بعدي در زير لواي اين عبد مطلق مي باشند: «آدم و من دونه تحت لوائي يوم القيامة».(33)
همه پيامبران و معصومان عليهم السلام تحت لواي عبدِ محض و عبدِ مطلق خداوند؛ يعني رسول اكرم صلي الله عليه وآله هستند. رسول خداصلي الله عليه وآله سيّد الأوّلين و الآخرين است؛ چنان كه مي فرمايد: «انا سيّد ولد آدم و لافخر. انا خاتم النّبيّين و امام المتّقين و رسول ربّ العالمين»(34)
و اين سيادتِ مطلق، تنها به بركتِ عبوديّتِ مطلق اوست. و كسي به اين مقام نايل مي شود كه از همه قيدها، رها و آزاد شده باشد.(35) وقتي رسول اكرم صلي الله عليه وآله عبد كامل و مطيع محض خدا باشد، چون طاعت خدا، مايه غنا و بي نيازي است (و طاعته غني)(36) رسول خداصلي الله عليه وآله كه مظهر و مرآت آن خداي بي نياز و غني است، هم خود غني خواهد بود و هم مايه بي نيازي ديگران مي گردد. براي همين، خداوند مي فرمايد:
«... اغنيهم الله و رسوله...».(37)
از اين كه خداي متعال، اِغناي پيامبرصلي الله عليه وآله را در رديف اِغناي خويش بيان فرموده، فهميده مي شود كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله مظهر اين نام شريف است. خداي متعال هرگاه صفتي را براي پيامبري ثابت مي داند، آن را اصالتاً از خود دانسته، انبيا را صُوَر مرآتي و مظاهر خويش مي داند، ليكن صفت برجسته «اِغنا» را جز به رسول اكرم صلي الله عليه وآله به كسي اسناد نداده است. البته آن حضرت مظهر و مرآت كلّيه اسماي حُسناي الهي است و اختصاصي به «اِغنا» ندارد.(38)
5. نخستين مسلمان
در قرآن، رسول خداصلي الله عليه وآله خويش را به عنوان نخستين مسلمان معرّفي فرموده است: «... انا اوّل المسلمين» ممكن است تصوّر شود منظور آيه، آن است كه آن حضرت در ميان امّت خويش، نخستين مسلمان است؛ ولي ظاهراً معنايي فراتر و بسيار گسترده تر، مورد نظر آيه است و آن، تقدّم رُتبي آن حضرت در «اسلام» بر تمامي انسان ها و پيامبران و اولياي الهي است. علاّمه فيض كاشاني در اين باره مي گويد:
«...انّه اوّل من اجاب في الميثاق في عالم الذّر كما ورد عنهم عليهم السلام. فاسلامه متقدم علي اسلام الخلايق كلّهم؛... آن گونه كه از ائمه عليهم السلام حكايت شده، آن حضرت نخستين كسي است كه در «عالم ذَرّ» به «ميثاق الهي» پاسخ گفت. بنابراين، اسلام ايشان بر اسلام تمامي مردم مقدّم است.»(39)
آيةالله جوادي آملي در تفسير اين آيه مي گويد:
«منظور از «اوّل المسلمين» اوّليت ذاتي است كه احياناً از آن به اوّليت رُتبي ياد مي شود. خداي سبحان درباره هيچ پيامبري تعبير به «اوّل المسلمين» ندارد... تنها كسي كه قرآن از او به عنوان «اوّل المسلمين» ياد مي كند، رسول اكرم صلي الله عليه وآله است. معلوم مي شود اين اوّليت، زماني و تاريخي نيست؛ زيرا اگر منظور اوّليتِ زماني بود، هر پيغمبري نسبت به قوم خويش اوّل المسلمين بود و انبياي پيشين نيز به طريق اولي مي توانستند مصداق اين اوّليت باشند. از اين كه خداي سبحان تنها به پيغمبر اسلام فرمود: «بگو: مأمورم كه اوّل المسلمين باشم»، براي آن است كه وي اوّل صادر يا اوّل ظاهر است؛ يعني در رتبه وجودي او هيچ كس قرار ندارد. چنان كه آن حضرت در قيامت [هم ] اوّل كسي است كه محشور مي شود.»(40)
6. تجليل در خطاب
خداي سبحان در خطاب به حضرت آدم عليه السلام مي فرمايد: «يا آدم اسكن انت...» و خطاب به حضرت نوح عليه السلام: «يا نوحُ اِنَّه ليس من اهلك»؛ و خطاب به حضرت ابراهيم عليه السلام: «يا ابراهيم اعرض...» و خطاب به حضرت موسي عليه السلام : «يا موسي، اقبل و لاتخف»؛ و خطاب به حضرت داوودعليه السلام: «يا داوود اِنّا جعلناك» و... اما وقتي مي خواهد پيغمبر اسلام صلي الله عليه وآله را خطاب كند، حُرمت خاصّي قائل شده، نام ايشان را نمي برد و با تعبيرات تجليل آميزي چون: «يا ايّها النّبي» و «يا ايّها الرّسول» خطاب مي فرمايد و اگر احياناً خطاب «يا ايّها المزّمّل» و «يا ايّها المدّثّر» هست، ناظر به نكته لطيف تاريخي است.
خداوند از ديگران هم خواسته كه رسول خداصلي الله عليه وآله را محترمانه صدا زده، مانند ساير مردم فرا نخوانند(41) «لاتجعلوا دعاء الرّسول بينكم كدعاء بعضكم بعضاً»(42)؛ پيامبر را ميان خود مانند ديگران صدا نكنيد.
فقط در چهار جاي قرآن نام آن حضرت به صراحت ذكر شده است:
1. سوره آل عمران، آيه 144: «و ما محمّد الاّ رسول...»
2. سوره احزاب، آيه 40: «ما كان محمّد ابا احد...»
3. سوره محمّد، آيه 2: «... و آمنوا بما نزّل علي محمّد...»
4. سوره فتح، آيه 29: «محمّد رسول الله...»
برخي گفته اند كه علّت ذكر نام پيامبرصلي الله عليه وآله در اين آيات، آن است كه در آيات مزبور از رسالت آن حضرت سخن به ميان آمده و لذا مي بايست به صراحت نام ايشان برده مي شد.(43)
7. آورنده افضل كلمات
ارزش و اعتبار هر انسان به ميزان علم و هنر وي است. اگر علم و هنر انسان در حدّ نازل باشد، ارزش وجودي او نيز در همان حد است، و اگر در حدّ متوسّط يا عالي باشد، ارزش وجودي او هم در حدّ متوسّط يا عالي است. ارزش «علم» به علوم بستگي دارد؛ نيز علم در درجه ارزشمندي، تابعِ معلوم است و ذاتاً ارزشي ندارد. به دليل اين كه معلوم هاي جهانِ هستي، يكسان نيستند، علوم هم يكسان نخواهند بود. از آنجا كه هيچ موجودي به اندازه خداوند در هستي سهم ندارد، پس هيچ علمي به اندازه «خداشناسي» ارزش و اهميّت ندارد. بر اين اساس است كه ارزش عالمان خداشناس از غير آن مشخّص مي گردد.(44) از آنجا كه در رأس اين گروه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله قرار دارد، او افضل علما و انبياست. از اين كه رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: نه من و نه هيچ پيامبري قبل از من، كلمه اي همانند كلمه «لا اله الاّ الله» نگفته ايم،(45) معلوم مي شود كه اصل همه معارف، «توحيد» است و ساير امور به آن بازمي گردد. كمالاتي كه مربوط به عقايد، اخلاق و اعمال صالح است نيز به توحيد باز مي گردد. رسول خداصلي الله عليه وآله موحّدِ تام، و كامل ترين انسان است؛ از اين رو، ارزش ايشان از لحاظ توحيد، از سايرين كامل تر است و ايشان اسوه ديگران مي باشد.(46)
8. مانع نزول عذاب
يكي از ويژگي هاي رسول خداصلي الله عليه وآله آن است كه تا وقتي كه ميان امّت خويش بودند، عذاب بر آنان نازل نمي شد. خداوند عزيز در اين باره مي فرمايد: «و ما كان الله ليعذّبهم و انت فيهم»(47)؛ تا آن زمان كه تو در ميان مردم هستي، خداوند آنان را عذاب نمي كند.
امير مؤمنان عليه السلام در اين باره فرمود:
«در زمين، دو امان از عذاب الهي بود كه يكي از آنها برداشته شد؛ پس ديگري را دريابيد و بدان چنگ زنيد. اماني كه برداشته شده، رسول الله صلي الله عليه وآله بود...»(48)
در تفسير آيه فوق، نظريات گوناگوني ارائه شده است: سيّد عبدالحسين طيّب مي گويد:
«مراد [از كساني كه عذاب الهي از آنان با وجود پيامبرصلي الله عليه وآله نفي شد ]مؤمنان ضعيف الايمان هستند كه اسلام آورده اند و احكام اسلام را پذيرفتند، لكن زير بار ولايت علي عليه السلام نرفتند. حكمت اين كه عذاب بر اينها در دنيا نازل نشده... براي اين است كه صورت اسلام بايد محفوظ باشد و اگر اين «ظاهر مسلمانان» هلاك شوند، كفّار حمله مي كنند و ياوران پيغمبرصلي الله عليه وآله كم مي شوند و دستگاه اسلام برچيده مي شود؛ لذا مي فرمايد: «و ما كان الله ليعذّبهم و انت فيهم»».(49)
برخي از مفسّران، مراد از عذابِ نفي شده را، عذاب عمومي بر تمامي مسلمانان مي دانند. در تفسير نور مي خوانيم:
«منظور از نفي عذاب، برداشته شدن عذاب عمومي از مسلمانان به بركت وجود پيامبرصلي الله عليه وآله است؛ مثل عذاب هاي اقوام پيشين و گرنه اشخاصي در موارد خاصّي گرفتار عذاب الهي شدند. در احاديث است كه خداوند به خاطر وجود برخي افراد پاك و علماي ربّاني، عذاب را از مردم ديگر برمي دارد.»(50)
در تفسير الميزان نيز آمده است:
«مراد به عذاب كه در آيه نفي شده، عذاب آسمانيِ موجب استيصال است كه اين امّت را مانند عذابِ ساير اُمم شامل مي شود. و خداوند سبحان در اين آيه، اين چنين عذاب را از اين امّت مادام كه رسول خداصلي الله عليه وآله زنده و در ميان آنان است و همچنين بعد از درگذشت آن جناب، مادام كه امّت استغفار مي كنند، نفي كرده است.»(51)
9. شاهد امّت ها و انبيا
از جمله ويژگي ها و اسامي پيغمبرصلي الله عليه وآله شاهد بودن آن حضرت نسبت به انبياي الهي است. علاّ مه اربلي در اين باره مي گويد:
«از جمله اسامي رسول خداصلي الله عليه وآله «شاهد» است؛ چون آن حضرت در روز قيامت گواهي مي دهد كه پيغمبران وظيفه تبليغ خويش را نسبت به امّتهاي خود انجام داده اند.»(52)
خداي متعال در اين باره مي فرمايد:
«فكيف اذا جِئنا من كلّ امّةٍ بشهيد و جئنا بك علي هؤلاء شهيداً »؛(53) حال آنها چگونه خواهد بود آن روزي كه از هر امّتي شاهد و گواه و تو را نيز بر آنان به عنوان گواه مي آوريم؟

پاورقيها:
* يا آسياب شريعت يا آسياب تكوين و تشريع. ** البته دين جاودان و شريعت پايدار، دين و آيين جهان شمول نبيّ مكرّم اسلام (ص) است و فقط آن حضرت مدارج كمال را در حدّ نهايي آن در عالم امكان طي كرد.
1. بقره / 253.
2. اسراء / 55.
3 و 4. تفسير صافي، ملاّ محسن فيض كاشاني، دارالمرتضي، مشهد، چ 1، ج 3، ص 198.
5. آموزش عقايد، (دوره كامل سه جلدي)، محمّدتقي مصباح يزدي، شركت چاپ و نشر بين الملل (وابسته به انتشارات امير كبير)، چ 8، 1381، ص 238
6. تفسير صافي، ج 5، ص 169.
7. صف / 6 .
8. تفسير موضوعي قرآن كريم (سيره رسول اكرم (ص) در قرآن)، نشر اسراء،قم،چ 1،1376،ج 8،ص 21.
9. شرح مقدّمه قيصري، سيّد جلال الدّين آشتياني، دفتر تبليغات اسلامي، قم، چ 4، 1375، ص 861.
10. اثبات ولايت، انتشارات نيك معارف، چ 1، 1375، ص 67 .
11. بحارالانوار، ج 37، ص 208.
12. تسنيم، عبدالله جوادي آملي، اسراء، قم، چ 1، 1378، ج 1، ص 253.
13. بحارالانوار، ج 92، ص 19.
14. ر. ك: اسراء / 88 .
15. ر. ك: هود / 13.
16. ر. ك: يونس / 38.
17. مائده / 48.
18. زخرف / 4.
19. همان / 3.
20. نمل / 6 .
21. ر. ك: تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 8 ، ص 22، 41، 46 و 50.
22. احزاب / 40.
23. تفسير صافي، ج 4، ص 193 و 194.
24. براي نمونه، ر. ك: بحارالانوار، ج 37، ص 253 به بعد؛ سنن ابن ماجه، تحقيق: مأمون شيحا، دارالمعرفة، بيروت، چ 1، 1416ق. ج 1، ص 82 ؛ مسند احمد، ج 1، ص 177، 182 و 183.
25. آموزش عقايد، ص 287؛ عقايد تطبيقي، حسين رجبي، دفتر نمايندگي رهبري در امور اهل سنّت بلوچستان، قم، چ 1، 1380، ص 165
26. ر. ك: تفسير صافي، ج 4، ص 193.
27. ر. ك: مجمع البيان، طبرسي، دارالمعرفة، بيروت، 1408ق، ج 7 و 8، ص 562.
28. تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 8، ص 23.
29. شرح فصوص الحكم، قيصري، تحقيق و تعليق: سيّد جلال الدّين آشتياني، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، چ 1، 1375، ص 95.
30. تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 8، ص 24.
31. ر. ك: تسنيم، ج 1، ص 428.
32. همان، ص 45.
33. بحارالانوار، ج 39، ص 213.
34. همان، ج 9، ص 294.
35. ر. ك: تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 8، ص 28 - 26؛ تسنيم، ج 2، ص 419 و 420.
36. دعاي كميل.
37. توبه / 74.
38. ر. ك: تفسير موضوعي قرآن كريم،ج 8،ص 38-36.
39. تفسير صافي، ج 2، ص 177.
40و41.تفسيرموضوعي قرآن كريم،ج 8،ص 30،57و58.
42. نور / 63 .
43. بحارالانوار، ج 16، ص 400.
44. تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 8، ص 131-129.
45. توحيد، شيخ صدوق، تصحيح: سيّد هاشم حسيني طهراني، جامعه مدرّسين، قم، ص 18.
46. همان ،ص 283.
47. انفال / 33.
48. ر. ك: نهج البلاغه، حكمت 88 .
49. اطيب البيان، ج 6 ، ص 112 و 113.
50. تفسير نور، محسن قرائتي، ج 4، ص 327 و 328.
51. تفسير الميزان، بنياد علمي و فكري علاّ مه طباطبايي، 1363، ج 9، ص 109.
52. كشف الغمّه، اربلي، منشورات شريف رضي، قم، چ 1، 1421ق، ج 1، ص 32. 53. نساء / 41.
53. نساء / 41.


منبع:سایت سراج




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.