قرآن، مظهر اسم « هادى» و «مضل»
قرآن كريم مظهر اسم «هادى» و «نافع» است، مؤمنان را هدايت مىكند، شايستگان و فطرت مداران از قرآن نفع و سود مىبرند. در مقابل، اهل كفر و نفاق و كسانى كه شهوت و غضب حيوانى خود را بر فطرتشان حاكم ساخته و آن را به خاموشى كشانيده باشند، قابليت و شايستگى هدايت قرآن را ندارند و چون حق را انكار مىكنند و در برابر آن مىايستند، گمراهى و ضلالتشان بيشتر مىشود و قرآن براى آنان مظهر اسم «ضار» و «مضل» و مايه ضرر و ضلالت مىگردد.
قرآن مانند خورشيدى است كه مىتابد و آنان كه چشم سالمى داشته باشند از نور آن بهره مىگيرند و راه را از چاه تشخيص داده، به سوى هدف خويش هدايت مىشوند. ولى اگر كسى چشمى ناسالم داشته باشد، نه تنها از نور آفتاب سودى نمىبرد بلكه همان نور هدايتگر و انرژى زا، سبب نقصان افزونتر چشم او مىشود تا به كورى مطلق برسد.
خداى سبحان درباره تأثير قرآن بر افراد بشر مىفرمايد: «يضل به كثيراً و يهدى به كثيراً و ما يضل به الا الفاسقين» (1) يعنى خداوند به وسيله آيات كتابش گروه بسيارى را گمراه، و گروه بسيارى را هدايت مىكند و البته تنها كسانى را گمراه مىسازد كه فاسق و منحرف باشند.
پاسخ به يك پرسش
در اينجا جاى اين پرسش است كه اگر قرآن كريم محض هدايت است،چگونه سبب گمراهى و ضلالت مىشود، و چگونه ممكن است كه حقيقتى، اثرى متناقض با خود بر جاى بگذارد؟
براى پاسخ به اين پرسش لازم است دو نكته درباره «اضلال» و چگونگى آن گفته شود:
اول: مقصود از «اضلال» اضلال تكوينى است نه تشريعى، زيرا محال است كه خداى سبحان كتابى را بفرستد و در آن كتاب محتوايى باشد كه نه تنها انسان را هدايت نمىكند بلكه گمراه كننده اوست. چنين امرى علاوه بر آنكه بر خلاف حكمت خداوند و منافى هدف و غايت خلقت و آفرينش است، سبب خواهد شد كه گمراهان و بدكاران، مستحق عذاب و جهنم نباشند و در برابر خداى خود عذر بياورند كه ما خواستار هدايت تو بوديم ولى تو ما را گمراه كردى، پس ما معذوريم نه مسئول .
بنابراين، خداوند اضلال تشريعى و ابتدايى ندارد و همگان را در وهله نخست با هدايت تشريعى و ابتدايى خود به راه راست و صلاح و فلاح و رستگارى دعوت مىكند و در اين مرحله هيچ اضلالى وجود ندارد ولى اگر كسى اين هدايت تشريعى را نپذيرفت و به اختيار خويش بيراهه گمراهى را پيش گرفت، و از مهلت توبه و تراخى انابه و تأخير مجازات متنبه نشد و استفاده نكرد و به فطرت الهى خود برنگشت آنگاه به اضلال تكوينى خداوند مبتلا خواهد شد .
دوم: هدايت امرى واقعى و موجود و «اضلال» امرى عدمى و غير موجود است و لذا هدايت را مىشود به خداوند نسبت داد ولى ضلالت و گمراهى را نه ؛ زيرا چيزى كه رد شىء و عدم است قابل دادن وگرفتن نيست. ضلالت، نبودن هدايت است و به اصطلاح منطق، رابطه اين دو، رابطه ملكه و عدم است يعنى اگر هدايت در جايى موجود باشد، هيچ گاه ضلالتى از آن جهت در آنجا نخواهد بود ولى اگر هدايت نباشد،نبودن هدايت، ضلالت است .
هدايت وضلالت مانند نور و تاريكى است. چنين نيست كه نور يك حقيقت باشد و تاريكى حقيقتى ديگر و در كنار آن باشد، بلكه تاريكى همان نبودن نور است و اگر در جايى نور بتابد، تاريكى وجود ندارد و اگر نتابد همان نتابيدن نور، تاريكى است و نه چيزى ديگر. در بينايى و كورى نيز چنين است يعنى اگر كسى نبيند و از قوه بينايى بى بهره باشد كور است و اين كورى حقيقتى جداگانه و مستقل ندارد بلكه همان عدم ملكه بينى است .
بنابراين، اضلال و گمراه ساختن از ناحيه خداوند يعنى همان قطع هدايت. اگر كسى هدايت تشريعى را نپذيرفت و خواهان هدايت الهى نبود، خداوند نيز بنا به خواست خود او، هدايت تكوينى خود را براى او نمىفرستد و اگر هدايت تكوينى الهى فرستاده نشود، شخص گمراه به حال خود رها مىشود و مانند مريضى كه خود، نسخه درمان پزشك را پاره كند، روز به روز بر مرض و گمراهى او افزوده مىشود. بر همين اساس خداى سبحان درباره منافقان مىفرمايد: «فى قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضاً» (2) يعنى آنها مرض و گمراهى ابتدايى دارند كه آن را با اراده خود اختيار نمودهاند و خداوند نيز آنها را بعد از امهال و امتحان رها مىكند و نتيجه رهايى آنان جز شدت يافتن مرض چيزى نخواهد بود .
وقتى كه هدايت الهى به كسى داده نشد، نه عقل و دل او شكوفا مىشود ونه پيام پيامآوران الهى را مىشنود. چنين انسانى نه مانند چشمهاى است كه از درونش توان جوشش عقل و ادراك شهودى داشته باشد و نه مانند حوض و استخر است كه اگر از باطن خود جوشش ندارد، دست كم، از چشمههاى علم و معرفت الهى بهرهمند شود. و اگر چنين شد، گمراهى و ضلالت او روز به روز افزونتر مىگردد تا روزى كه اين پردههاى غليظ غفلت و گناه و استكبار كنار رود و حقايق الهى را پس از مرگ آشكارا ببيند واز خواب چندين سالهاش بيدار: «الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا» (3) آنگاه كه بيدار شد و حقيقت براى او مكشوف گشت، راهى براى ايمان (كه فعل اختيار و سبب نجات است) ندارد، چون قيامت، روز حساب است نه كسب عمل صالح «انّ اليوم عمل و لا حساب و غداً حساب و لا عمل » (4) .
پىنوشتها
[1] سوره بقره، آيه 26 .
[2] سوره بقره، آيه 10 .
[3] كافى، ج.2 ص.240 ح 32 .
[4] نهج البلاغه، خطبه 42 .
تفسير موضوعى قرآن كريم (قرآن در قرآن)