قرن بيست و يكم وخيزش باور مهدوي

مهدويت، عنوان اسلامى براى اعتقاد به عصر طلايى، به آيين يهوديت و مسيحيت پيش از خود شباهت دارد، هر چند كه در عين حال تفاوت چشم‌گيرى با هريك از آنها دارد. مهدويت به لحاظ تأكيد بر عدالت اجتماعى، اقتصادى بيشترين شباهت را به يهوديت دارد، اما به لحاظ دارا بودن عيسى و ساير چهره‏هاى مطرح در فرجام‏شناسى، به نظر مى‏رسد كه بيشتر به مسيحيت شباهت دارد، اما نهايتاً مهدويت را بايد بر اساس شرايط خود آن سنجيد كه ذاتاً اسلامى است.
شنبه، 3 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قرن بيست و يكم وخيزش باور مهدوي
قرن بيست و يكم وخيزش باور مهدوي
قرن بيست و يكم وخيزش باور مهدوي

مترجم: بهروز جندقي
مهدويت، عنوان اسلامى براى اعتقاد به عصر طلايى، به آيين يهوديت و مسيحيت پيش از خود شباهت دارد، هر چند كه در عين حال تفاوت چشم‌گيرى با هريك از آنها دارد. مهدويت به لحاظ تأكيد بر عدالت اجتماعى، اقتصادى بيشترين شباهت را به يهوديت دارد، اما به لحاظ دارا بودن عيسى و ساير چهره‏هاى مطرح در فرجام‏شناسى، به نظر مى‏رسد كه بيشتر به مسيحيت شباهت دارد، اما نهايتاً مهدويت را بايد بر اساس شرايط خود آن سنجيد كه ذاتاً اسلامى است.
مقاله حاضر، ترجمه اي است از دائرة‌المعارف هزاره گرايي كه در سال 2001 ميلادي توسط انتشارات راتليج در امريكا و انگلستان به چاپ رسيده است.
محور بحث مقاله حاضر عبارت است از فرجام شناسي تطبيقي ميان سه دين ابراهيمي بزرگ معاصر يعني يهوديت، مسيحيت و اسلام.
البته تيموتي آر، فرنيش مؤلف مقاله، پس از مقايسه كلي فرجام شناسي اسلامي با فرجام شناسي در سنت يهود و مسيحيت، به تجزيه و تحليل مهدويت در اسلام مي پردازد و در قسمت نتيجه‌گيري مقاله، دلايل افزايش شديد توجه به مهدي عليه السلام و مهدويت را در جهان، بر مي‌شمارد و در ضمن به نقش بسيار حياتي پيروزي انقلاب اسلامي ايران در الگودهي به دكترين مهدويت در ميان ملت‌هاي جهان اشاره ميكند.
تفكيك پيام‌هاى سياسى كل ايده مربوط به عصر‌طلايى در اسلام از ايده‏هاى فرجام شناختى امر بسيار دشوارى است. اميد به ظهور آينده‏اى بهتر، سرشت الاهيات و نيز آرمان‌هاى سياسى، اجتماعى را تشكيل مى‏دهد و وعدة ظهور دوران صلح و عدالت جهانى به راحتى از اين عصر به عصر آينده منتقل مى‏شود [و بار ديگر باز مى‏گردد]. (حداد و اسميت 1981: 70)
«فرجام‏شناسى» اسلامى، يا نظام عقيدتي در خصوص حوادثى كه به پايان جهان منتهى مى‏شود، به عقايد هر دو آيين يهوديت و مسيحيت شباهت دارد، اما در استفاده از اصطلاحات «millennialism»، «millenarianism»، يا «chiliasm» بايد به شرايطى قائل شد. هريك از اين اصطلاحات برگرفته از واژه هايى براى عدد هزار در لاتين «milleni» يا يونانى «chilioi» هستند و بر مفهوم به كار رفته در فصل بيستم از كتاب مكاشفة يوحناى قديس كه حكومت هزار‌سالة عيساى مسيح بر روى زمين را پيش‌بينى مى‏كند، دلالت دارند و نبايد در بافت اسلامى به كار روند، اما به لحاظ اميد به تشكيل جامعه‏اى آرمانى در آينده، مى‏توان از اين اصطلاحات براى بيان عقايد مسلمانان استفاده كرد. در واقع «صد ساله گرايى» اصطلاح دقيق‏ترى خواهد بود، زيرا سنت ظهور يك «مُجدد» در هر قرن طنين بيشترى در ميان مسلمانان دارد. از اصطلاح «مسيحا باورى» نبايد در بافت اسلامى استفاده كرد، زيرا بر خلاف يهوديان كه بسيارى از آنها هنوز منتظر«Mashiah» (واژه عبرى براى «تدهين شده» ) هستند كه حكومت اسرائيل را كه در تورات ذكر شده احيا خواهد كرد، و بر خلاف مسيحيان كه در انتظار بازگشت عيساى مسيح (christ واژه يونانى براى «messiah» است) به سر مى‏برند، در الاهيات اسلامى هيچ جايگاهى براى اين گونه ناجى وجود ندارد. در قرآن، براى عيساى پيامبر، گاه عنوان «المسيح» به كار مى‏رود كه هم خانوادة واژه «Messiah» است، اما فقط عنوانى محترمانه و عارى از هرگونه مفهوم الاهياتى است.
از نظر مسلمانان، مهم‌ترين چهرة فرجام شناختى مسيح نيست، هر چند قرآن، احاديث و روايات منسوب به حضرت محمد(ص) ( 570ـ 632 .ميلادي) از بازگشت او سخن مى‏گويند بلكه مهدى، يعنى «هدايت شده»، محور اصلى آخر الزمان است. براى مسلمانان، بازگشت مسيح تنها يكى از علايم فرا رسيدن آخر‌الزمان است، نه نقطه اوج آن كه باور مسيحيان است. اعتقاد به عصر طلايى در ديدگاه اسلامى از يك لحاظ بيشتر به اعتقاد يهوديان شباهت دارد و آن اين¬كه مهدى و «Mashiah» موعود هر دو چهره‏هاى تاريخى خواهند بود كه وظايف خود را در زمان و مكان عادى تحقق خواهند بخشيد، بر خلاف مسيح كه در باور مسيحيان جايگاه دوم در تثليث به او اختصاص دارد و آغاز و انجام كتاب مكاشفة يوحناى قديس تلقى مى‏شود. نقطه اشتراك ديگر اعتقاد مسلمانان و يهوديان در عصر طلايى اين است كه هر دوى آنها هدف اصلى مهدى و «Mashiah» را صلح و عدالت همگانى مى‏دانند، نه رستگارى فردى.
از سوى ديگر، عقايد مسلمانان در خصوص علايم مربوط به آخر‌الزمان و روز قيامت از بسيارى لحاظ به كليساهاى مسيحى شباهت دارد. كتاب مقدس مسلمانان و احاديث آنها علاوه بر بازگشت مسيح، از دجّال يعنى گمراه كننده يا ضد مسيح، دّباح يعنى ديو، و يأجوج و مأجوج سخن مى‏گويند كه همة آنها در كتاب مكاشفة يوحناى قديس، آخرين كتاب عهد جديد مسيحيان ذكر شده‏اند. پس معلوم مي شود كه فرجام شناسى در اسلام، هم به فرجام شناسى يهوديان و هم مسيحيان شباهت دارد. على‌الخصوص اعتقاد به مهدى(عج) در تاريخ 1400 ساله اسلام، باور بسيار محكمى بوده است. در موارد بسيارى، چهره‏هاى مذهبى مسلمانان ادعا كرده‏اند كه مهدى منتظر هستند. اقدام به تشكيل نهضت‌هاى انقلابى مخالف نموده‏اند، و به واسطة آن يك نظام سياسى را سرنگون نموده يا تشكيل داده اند. اين گونه نهضت‌ها حتى در صورت شكست، حاكى از قدرت مداوم مهدويت؛ يعنى نسخة اسلامى اعتقاد به عصرطلايى (millennialism) است. مانند نهضت سال 1979 در عربستان سعودى در كه طى آن فردى به نام محمد (فرزند عبداللّه قحطانى) ادعا كرد همان مهدى است و با رهبرى چند صد نفر از پيروان خود در تلاشى نافرجام اقدام به تصرف مسجد بزرگ مكه، مقدس‏ترين شهر مسلمانان نمود.

مهدويت در تاريخ اسلام

واژه «مهدى» از ريشه عربى «هَدى» به معناى «هدايت كردن به مسير راست» گرفته شده‌؛ پس مهدى يعنى «هدايت شده به راه راست». اگرچه نام مهدى در قرآن ذكر نشده، ظهور او در شمارى از احاديث شيعه و سنى پيش بينى شده است. (شيعه و سنى دو فرقه عمده در اسلام هستند؛ سني ها 85 درصد از مسلمانان را تشكيل مى‌دهند، حال آن كه شيعيان تنها در ايران و عراق كنونى در اكثريت قرار دارند. شكاف بين اين دو گروه حاصل عدم توافق سياسى در اين زمينه بود كه آيا يكى از اولاد محمد(ص) بايد رهبرى جامعة اسلامى را در دست بگيرد يا نه؟ پاسخ سني ها منفى و پاسخ شيعيان مثبت بود. طى قرن‌هاى گذشته، اين دو گروه به لحاظ خط مشى‏هاى الاهياتى خود، به ويژه در رابطه با اعتقاد به مهدى، بيشتر از هم فاصله گرفته‏اند.)
برخى از مسلمانان بسيار محافظه كار به دليل آنكه نامى از مهدى در صفحات قرآن ذكر نشده و يا به دليل آنكه پيش بيني‌هاى مربوط به او در دو مورد از معتبرترين منابع حديث، يعنى مجموعة احاديث بخارى (متوفاى 820 .ميلادي) و مسلم (متوفاى 587 .ميلادي)، درج نشده، در خصوص اين ديدگاه اظهار ترديد مى‏كنند. اما جمع كثيرى از مسلمانان طى قرون متمادى به اين چهره فرجام شناختى معتقد بوده و هستند.
به طور كلى، عقايد مربوط به مهدى كه مى‏توان از احاديث جمع آورى كرد، حاكى از آن است كه او از اهل بيت محمد(ع) است و هم‌نام او و از لحاظ ظاهر هم شبيه به او‌ست. او در هدايت مؤمنان برضد گروه بزرگ دجال و يأجوج و مأجوج هم پيمان مى‏شود و در حقيقت به نابودى اين ضد مسيح كمك خواهد كرد. پرستش صحيح خداوند را بار ديگر بنيان مى‏نهد و عدالت و برابرى را در ميان ساكنان زمين احيا مى‏كند، مانند مسيح كه بار ديگر به دنيا بازمي‌گردد، نهايتاً با مرگ طبيعى از دنيا مى‏رود و اندكى پيش از به صدا در آمدن صور اسرافيل و دوباره زنده كردن تمام انسان‌ها توسط خداوند در روز قيامت ، به خاك سپرده مى‏شود. شايد جوهر اعتقاد به مهدويت تمايل آرمان گرايانه براى اصلاح نابرابري‌هاى اجتماعى، اقتصادى بوده باشد، هرچند اميد به پايه ريزى مجدد پرستش و ديندارى حقيقى نيز تقريباً به همان اندازه مى‏تواند انگيزه محكمى باشد.
با اين حال، شيعه و سنى نظام‌هاي عقيدتي نسبتاً متفاوتى را در خصوص مهدى ارائه كرده‏اند. سني ها ظهور او را بيشتر به بازگشت مجدد مسيح ارتباط داده‏اند و بر آن بوده‏اند كه نقش او را با نقش مجدّد، كه در برخى احاديث وعده داده شده هر قرن ظهور مى‏كند و ساختار جامعه اسلامى را تجديد مى‏كند، يكى بدانند. احاديث سنى از اين لحاظ كه مهدى از اهل‌بيت(ع) خواهد بود، با احاديث شيعه مطابقت دارند. اما نگرش شيعه داراى دو تفاوت عمده مى‏باشد:
الف) مهدى امام غايب ناميده مى‏شود كه روزى باز مى‏گردد. (زيرا شيعيان اوليه معتقد بودند كه امام يا «رهبر» آنها غيبت كرده، يعنى «پنهان» شده است و [در واقع] اكثريت سنى و «جانشين» نالايق آنها پس از پيامبر، يعنى خليفه، وى را به اين كار مجبور ساخته‏اند. اين غيبت، بودن در حالتى متعالى است كه امام در زمانى نامعلوم در آينده كه مسلمانان بيشترين نياز را به او خواهند داشت، از آن‌جا باز خواهد گشت)؛
ب) مهدى امام غايب داراى نور خاصى خواهد بود كه مستقيماً از جانب خداوند دريافت مى‏كند.
يكى ديگر از گروه‌هاى عمده اسلامى هم ديدگاه خود را به نگرش‌هاى موجود در خصوص مهدى افزوده‏اند. اين گروه، صوفي‌ها يا عرفاى مسلمان هستند كه عمدتاً عقايد مشتركى با شيعه و سنى دارند، اما برخى از فرقه‏هاى صوفى نهايتاً چنين تبليغ مى‏كنند كه هنگام ظهور مهدى فقط صوفي‌ها او را تأييد مى‏كنند و رهبران دينى غير صوفى او را نمى‏پذيرند.
به طور كلى، هر سه گروه عمده مسلمان (سنى، شيعه و صوفى) در مورد اميد به ظهور چهره‏اى فرجام‌شناختى كه عدالت و ديندارى را بر روى زمين حاكم خواهد ساخت، اتفاق نظر دارند.

نهضت‌هاى مبتنى بر مهدويت

در طور تاريخ اسلام، تعداد زيادى از نهضت‌هاى مبتنى بر مهدويت بر پايه چنين عقايدى ظهور يافته، اما چهار مورد از اين نهضت‌ها به طور خاص موفقيت‏آميز بوده‏اند.
عباسيان امپراتورى نوپاى اسلام را در سال057 .ميلادي تصاحب نمودند و به حكومت پرداختند. اكثر مورخان اين دوران را «عصر طلايى» تاريخ اسلام مى‏دانند (خليفه آنها هارون الرشيد بسيار ثروت‌مندتر و فرهيخته‏تر از حاكم معاصر خود شارلمان بود). بين سال‌هاى 574 و 057 .ميلادي، مبلغان عباسيان مدعى مقام مهدويت براى حاكمان خود شدند و براى تضعيف حكومت خاندان بنى‌اميه در دمشق به جلب حمايت شيعيان پرداختند، اما زمانى كه در بغداد بر مسند قدرت مستقر شدند، ادعاهاى خود در خصوص مهدويت و گرايش‌هاى شيعى خود را عمدتاً كنار گذاشتند. هرچند برخى از خلفاى آنها هم‌چنان لقب «المهدى» را به نام خود ضميمه مى‏كردند. هنگامى كه قدرت در اختيار عباسيان بود، مهدويت چيزى جز ظاهر سازى نبود. با از دست دادن قدرت خود تا سال 594 ميلادي، عباسيان تنها به صورت مقام تشريفاتى مذهبى باقى ماندند تا اين كه مغول ها سلسله آنها را در سال 8512ميلادي، در هم شكستند.
بر خلاف به‌كارگيرى نسبتاً سطحى و ظاهرى از ايدئولوژى مهدويت توسط عباسيان، سه گروه عمده بعدى در تاريخ اسلام كه از مهدويت به عنوان ابزارى براى سلطه استفاده كردند (فاطميون، موحدون و مهديون سودان)، از عقايد فرجام شناختى در اداره حكومت‌هاى خود نيز بهره بردند و فقط در تأسيس حكومت از آن استفاده نكردند. نخستين نمونه از حكومتى كه به وضوح مبتنى بر مهدويت بود، حكومت فاطميون است. آنها يك خاندان شيعة اسماعيلى بودندكه از سال 969 تا 1171ميلادي، در مصر حكومت مى‏كردند (اسماعيلي‌ها شاخه‏اى از تشيع هستند كه معتقدند امام هفتم در غيبت به سر مى‏برد و لذا به «هفت‌امامى» هم معروفند. بزرگ‌ترين شاخه تشيع در جهان امروز شيعيان ايران هستند كه به اماميه يا «دوازده‌امامى» معروف‌ند، زيرا معتقدند امام دوازدهم غايب است). بنيان گذار اسماعيليه، عبيداللّه، به پشتوانة اينكه به واسطه دختر پيامبر، فاطمه از سلاله پيامبر است در سال 910 ميلادي. ادعا كرد كه مهدى موعود است. مبلغان او حمايت سپاهيان بربر را به سوى او جلب كردند و تا سال 969 ميلادي بخش اعظم افريقاى شمالى و مصر را به تصرف خود در آوردند. فاطميون مهدويت را با نوعى كيهان‏شناسى باطنى كه برگرفته از عرفان گرايى و نو افلاطون‌گرايى بود، در هم آميختند. بر خلاف ساير گروه‌هاى شيعه، فاطميون از قدرت كافى براى اقدام جدى جهت تحقق هدف تصرف كل جهان اسلام برخوردار بودند. به اين منظور، آنها سپاه خود را علناً نه تنها برضد امپراتورى بيزانس و حكومت‌هاى صليبيون بلكه برضد خلافت عباسيان نيز به كار گرفتند، و در خفا از دوائن يعنى مبلغان اسماعيلى كه در صدد تضعيف عباسيان بودند، حمايت كردند. اما فاطميون نهايتاً شكست خوردند و در پى ضعيف شدن در اثر حملات صليبيون، توسط دوست پر و پا قرص ريچارد شيردل، صلاح الدين ايوبى يا همان «saladin» تاريخ اروپا، مغلوب شد.
يكى ديگر از نهضت‌هاى مبتنى بر مهدويت كه در قرون وسطى در افريقاى شمالى رخ داد، اگرچه بيشتر نهضت سنى بود تا شيعه، نهضت موحدون بود كه در فاصلة سال‌هاى 1130 تا 1269ميلادي، بر مغرب، يعنى شمال غرب آفريقا و اسپانيا حكومت مى‏كردند. بنيان‌گذار آنها، ابن تُمَرت (متوفاى 1130) مدعى شد همان مهدى منتظر است كه اسلام راستين را كه به ادعاى وى مبتلا به حاكمان بى دين سابق يعنى المرابطون بوده، احيا مى‏كند. ابن تُمَرت اندكى پس از آغاز نهضت خويش در‌گذشت، و جانشين او، عبدالمؤمن، فتوحات او را به انجام رساند و حكومتى سنى مبتنى بر مهدويت تشكيل داد كه بيش از يك قرن ادامه داشت.
پس از موحدون، موفق‏ترين نهضت مبتنى بر مهدويت نهضتى بود كه تقريباً همين اواخر رخ داده، و آن عبارت است از نهضت مهديون سودان در اواخر قرن نوزدهم. در قرن نوزدهم، جهان اسلام به طور كلى، و افريقاى اسلامى، به طور خاص، شاهد تعداد زيادى جهاد يا «جنگ مقدس» برضد حاكمان مسلمان ظاهراً بى دين و يا قدرت‌هاى استعمارگر بوده است. جهادى كه به رهبرى محمد احمد در محل سودان امروزى ـ كه در آن زمان بخشى از امپراتورى عثمانى و تحت حاكميت مصر بود ـ رخ داد، تنها جهادى بود كه بنيان‌گذار و رهبر آن ادعا كرد همان مهدى آخر الزمان است و صرفاً يك مجدّد نيست.
نظر به اين كه اين نهضت در دوران نسبتاً جديد رخ داد، نسبت به ساير نهضتهاى موفق مبتنى بر مهدويت اطلاعات بسيار بيشترى از آن داريم. محمد احمد سنى صوفى بود و زمانى كه فقط بيست سال داشت، پيامبر و شيوخ معروف صوفى در رؤيا بر او ظاهر مى‏شدند و با او سخن مى‏گفتند. پس از آن كه علناً خود را مهدى ناميد و وظيفه خود را بيرون راندن ترك‌هاى كافر، مصريان كافر و انگليسي‌هاى كافر از سودان دانست، كليه مخالفان رژيم را متحد كرد و با تشكيل يك سپاه بين سال‌هاى 1881 و 5188ميلادي بخش اعظم سودان امروزى را به تصرف خود در آورد. محمد احمد پيش از وفات در سال 5188ميلادي كوشيد جامعة اسلامى اوليه را احيا نمايد. تمام فرقه‏هاى صوفى را منحل كرد، قانون اسلام را با خشونت اجرا كرد و دستور داد همگان او را مهدى بدانند. جانشين او عبداللهى تا سال 1898 ميلادي حكومت مى‏كرد تا اين¬كه ارتش بريتانيا به فرماندهى كيچنر ، در يكى از آخرين حملات خود براى تصرف افريقا، از مصر كه در اشغال بريتانيا بود، به سمت جنوب پيش رفت و به حكومت مهديه (حكومت مبتنى بر مهدويت سودان به اين نام معروف شده بود) خاتمه بخشيد. سودان تحت حاكميت مشترك انگلستان و مصر در‌آمد و هواداران مهدويت در قالب حزب امت تشكل يافتند كه امروزه اين حزب، مخالفان غيرقانونى حكومت خشن اخوان‌المسلمين، حسن الترابى در سودان هستند.
چند نهضت مهم ديگر در051 سال گذشته به عنوان نهضت اسلامى مبتنى بر مهدويت آغاز شدند، اما هم اكنون در قالب مذاهب مجزايى طبقه بندى شده‏اند:
الف) بابيت در ايران و شاخه فرعى آنها بهايى؛
ب) احمديه در هند.
در دهه 1830 در ايران، فردى به نام على محمد ادعا كرد كه باب، دروازة رسيدن به امام غايب است. او دستگير و اعدام شد، اما يكى از پيروان او به نام بهاء اللّه (متوفاى1892) ادعا كرد كه نه تنها مهدى يا امام غايب بلكه پيامبر است. (طبق تعريف، كسى كه ادعاى پيامبرى كند، از مرز اسلام خارج شده، زيرا محمد(ص) خاتم النبيين تلقى مى‏شود.) بهاءاللّه به ترويج شريعتى نو و صلح طلب‏تر پرداخت 2 كه قوانين اسلامى را از دور خارج مى‏كرد. حاكمان ايران او را تبعيد كردند، و نهايتاً در آكره، واقع در فلسطين ساكن شد. امروزه بهائيت، يك دين محسوب مى‏شود1 و حدود شش ميليون طرفدار در سراسر جهان دارد.
يكى ديگر از نهضت‌هاى مهدويت نو، نهضتى بود كه غلام احمد در منطقه قاديان واقع در پنجاب هند در دهه 1880 آغاز كرد. غلام احمد ادعا كرد كه مهدى و پيامبر است. اعضاى اين گروه در ميان غربي‌ها به احمديه و در ميان مسلمانان به قاديانى معروف‌ند و از قدرت فوقالعاده‏اى در آفريقا برخوردارند. زمانى كه نويسندگان مسلمان مى‏خواهند به خطرات ذاتى مهدويت تأكيد كنند، اغلب به اين گونه نهضت‌ها استناد مى‏كنند. ممكن است بهائيت و احمديه از ديدگاه يك مسلمان خطرناك باشد، اما هردوى آنها را مى‏توان نهضت‌هاى موفقى بر اساس مهدويت دانست، زيرا در حال حاضر هر يك صدها هزار، اگر نگوييم ميليون‌ها، طرفدار دارند.
اما اين گونه ادعاهاى صريح مهدويت پيشرفت چندانى در ميان مسلمانان سنتى در قرن بيستم نداشته‏اند. پيش از
اين، در مورد سرنوشت مهدى سوداني كه خود را مهدى خواند، سخن گفتيم و ديديم كه به دست كسانى كه به او اعتقاد نداشتند، به قتل رسيد. و زمانى كه در جريان انقلاب ايران نظريه هايى رواج يافت، مبنى بر اين كه آيت الله خمينى همان امام غايبى است كه ظهور كرده، خود امام خمينى هرگز علناً مدعى چنين عنوانى نشد. با وجود اين، به گواه تاريخ، اكنون كه جهان وارد يك قرن و هزاره جديد مى‏شود، مهدويت هم‌چنان به عنوان يك ايدئولوژى مخالف و به طور بالقوه قدرت‌مند در جهان اسلام به بقا خود ادامه مى‏دهد.

نتيجه گيرى

مهدويت، عنوان اسلامى براى اعتقاد به عصر طلايى، به آيين يهوديت و مسيحيت پيش از خود شباهت دارد، هر چند كه در عين حال تفاوت چشم‌گيرى با هريك از آنها دارد. مهدويت به لحاظ تأكيد بر عدالت اجتماعى، اقتصادى بيشترين شباهت را به يهوديت دارد، اما به لحاظ دارا بودن عيسى و ساير چهره‏هاى مطرح در فرجام‏شناسى، به نظر مى‏رسد كه بيشتر به مسيحيت شباهت دارد، اما نهايتاً مهدويت را بايد بر اساس شرايط خود آن سنجيد كه ذاتاً اسلامى است.
اگرچه صحيح است كه قرن جديد، نه هزاره جديد، معمولاً اميدهايى فرجام شناختى را براى مسلمانان زنده مى‏كند، نمى‏توان انكار كرد كه توجه به مهدى و مهدويت طى دهه‏هاى اخير به شدت در جهان اسلام افزايش يافته است. به نظر مى‏رسد كه چندين دليل بر اين امر وجود دارد:
الف) اندوهى كه پس از شكست تلخ اعراب در جنگ شش روزه در سال 1967ميلادي جهان عرب را فراگرفته است (و تنها طى سال‌هاى اخير به تدريج در حال محو شدن است)؛
ب) وقوع مجموعه حوادثى است كه عبارتند از:
1. ناكامى موجود كشورهاى عرب در مدرن كردن كشورشان و هم‌آهنگ ساختن استانداردهاى زندگى با سطح انتظارات؛
2. ناكامى مداوم در دست يابى به اتحاد اعراب؛
3. فروپاشى اتحاد شوروى و قطع حمايت آن از كشورهايى، نظير سوريه و ليبى؛
4. متعاقباً وابستگى شرم آور به ايالات متحده كه بسيارى از مسلمانان اين كشور را وارث قدرت‌هاى استعمارگر بريتانيا و فرانسه مى‏دانند.
اين عوامل در كنار هم باعث ايجاد نگراني و ناا‌ميدى وسيع اجتماعى در ميان حداقل بخش عرب جهان اسلام گرديده و اين باور عمومى وجود دارد كه نهضت‌هاى مبتنى بر اعتقاد به عصر طلايى در محيط يهودى، مسيحى و اسلامى اغلب در چنين دوره‏اى رخ مى‏دهند. ضمناً، انقلاب اسلامى ايران، در سال 1979 ـ 1980ميلادي نتايج بي شمارى در سراسر جهان اسلام داشته است. علي‌رغم اختلاف‌هاى سياسى، الاهياتى و ايدئولوژيكى بين تشيع و تسنن، تشكيل يك حكومت علناً حامي اسلام در تهران براى كسانى كه در آرزوى تشكيل حكومت اسلامى هستند، الگو و سر‌مشق دينى بوده است. نهايتاً، كاربرد جهانى تقويم مسيحى (حتى زمانى كه تحت پوشش «CE» به كار مى‏رود نه «AD») و اين حقيقت كه مسيحيت بزرگ‌ترين دين بر روى زمين است (با تقريباً 1/9 ميليارد طرفدار، در حالي¬كه پيروان اسلام حدود يك ميليارد نفرند)، كل كره زمين را تحت تأثير شور و حال فرجام شناختى قرار داده كه حتى اسلام نيز، علي‌رغم اين كه صريحاً فاقد خصلت هزاره‌گرايى است، در اين ميان مصون نمانده است.
مهدويت، ايدئولوژى قدرت‌مندى در سراسر تاريخ اسلام بوده كه هم در سرنگونى حكومت‌هاى موجود و هم در تشكيل حكومت‌هاى جديد نقش داشته است و نمونه‏هاى فوق‌الذكر اين امر را اثبات مى‏كند. پس نبايد جاى تعجبى باشد كه چون «ايدئولوژي‌هاى بسيارى از نهضت‌هاى بنيادگراى اسلامى در قرن بيستم اغلب به مقدار قابل ملاحظه‏اى حاوى اعتقادات فرجام شناختى هستند... كاملاً روشن است كه اين اعتقادات، هم‌چنان در قرن بيست و يكم نيز نقش مهمى را در جهان اسلام ايفا خواهند نمود.»
پس كاملاً مناسب است كه پيام فرجام شناختى گروه‌هايى مانند طالبان در افغانستان، اخوان‌المسلمين مصر و فلسطين، ارتش آزادي بخش كوزوو، و شورشيان مسلمان داغستان در برنامه تحقيقاتى مداوم پيرامون مهدويت قرار گيرند. اعتقاد به عصر‌طلايى مسيحيت پس از سال 2001 فروكش مى‏كند، اما سده اسلامى آينده از هم اكنون تا سال 2076 دوره‏اى 77 ساله را آغاز كرده است.

پى‏نوشت‏ها:

1. بايد توجه كرد كه نويسنده مطابق خواست غرب و صهيونيزم بهائيت را به عنوان دين معرفي مي‌كند (موعود).
2. اظهار نظر درباره صلح‌طلبي بهاءالله نيز برخاسته از گرايش آمريكائي نويسنده مي‌باشد. (موعود).





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط