نویسندگان: نینانورگارد، بئاتریکس بوسه، روسیو مونتورو
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
ریشهی [واژهی] ندایی در فعل لاتینیِ vocare به معنای «صدازدن/ نامیدن» است (واژهنامهی انگلیسی آکسفرد). در کتاب الگوی ارغنون (1934) نوشتهی کارل بوهلر، کلمات ندایی ابزاری برای مخاطب قراردادن شنونده و گوینده است. بنابراین، کلمات ندایی غالباً به بازشناسی گوینده مربوط میشوند (در هر دو گفتمان مکالمهای واقعی و داستانی). کلمات ندایی که به صورت گروه اسمی یا صرفاً هسته یافت میشوند، میتوانند نمودهای مختلفی داشته باشند؛ حضور آنها اختیاری است و ممکن است در ابتدا، میانه یا پایانِ یک بند ظاهر شوند. نمایشنامههای شکسپیر (ویراست ریورساید، اوانز 1997) مملو از نمونههای نداییاند: «ای تو انسان ضعیف، (اُتللو)، «ای تو شگفتی» (توفان)، «ای سرور من» (هملت)، «ای رومئو» (رومئو و ژولیت) یا «آهای تو زغن» (آنتونی و کلئوپاترا). در انگلیسی امروزی، ممکن است کلمهی ندایی در قالب نام اشخاص نمود یابد، مثلاً در جملهی «سالی، تو خیلی قشنگی!» ، نالم شخص (سالی) به منزلهی اسمِ خطاب به کار رفته است. همچنین ممکن است کلمات ندایی از یک عنوان و نام خانوادگی تشکیل شده باشند: «آقای اسمیت عزیز، لطفاً به سخنرانیتان ادامه دهید»، یا ممکن است شامل اصطلاحات تحبیب باشند، مثل کاربرد «عزیزم» در جملهی «عزیزم، دوست دارم بروم کمی قدم بزنم».
کوثرک و همکارانش (1985) با مقایسهی کلمات ندایی با ردهشناسیهای کلاسیک و قدیمیتر، تأکید کردند که، در انگلیسی مدرن، کلمهی ندایی، به علّت اختیاری و آزاد بودنِ جایگاهش، چندان مصداق پیدا نمیکند. از نظر آنان، کلمات ندایی بیشتر «شبیه به قید یا، دقیقتر، قید جمله» هستند. به باور کوثرک و همکارانش (612: 1985)، قیود جمله «در قیاس با ارکان جمله نقش برتری دارند. آنها به لحاظ نحوی آزادترند و تا حدودی فرادستند زیرا گسترهشان به کل جمله امتداد مییابد». از نظر بَچ و دیویدسن - نیلسن (107: 1997)، کلمهی ندایی همچون یک واحد نواختیِ مجزّا در جایگاه آغازین تلفّظ میشود، ولی کلمات ندایی در جایگاه انتهایی یا به منزلهی بخشی از انتهای بند هیچ اهمیت زبرزنجیری ندارند.
تاکنون تلاش چندانی برای تعریف کلمات ندایی از نقطه نظر واژ - نحوی صورت نگرفته است و نیز کوشش نکردهاند تا کلمهی ندایی در درون نظامِ دستوریِ گستردهای قرار گیرد که ابعاد کارکردی مختلفِ دگرگشت معنایی، واژگانی و کاربردی درگذشته و حال را در بربگیرد. نگاهی دوباره به مثالهای «آقای اسمیت عزیز، لطفاً به سخنرانیتان ادامه دهید» و «عزیزم، دوست دارم بروم کمی قدم بزنم»، بیندازید و سعی کنید موقعیتهایی را تصوّر کنید که در آنها این جملات ادا میشوند، و [به این فکر کنید که] کارکرد این به اصطلاح واژههای تحبیب («آقای اسمیت عزیز» و «عزیزم») در موقعیتهای مختلف چه میتواند باشد، یکی دلیلِ تأخیر در گنجاندن بُعد کارکردیِ کلمات ندایی در نظامی گسترده این است که بررسی صورتهای اسمی خطاب یا ساختهای ندایی، برای مدّتی طولانی تحت تأثیر الگوهای تثبیت شدهی ساختار اجتماعی بودهاند. اینها برای توضیح کاربرد ضمیریِ تمایز سنِّتی TU (تو) و Vous (شما) استفاده میشدند، که در زبان انگلیسیِ دوران رنسانس نیز به صورت تفاوت کاربرد you و thou به چشم میخورد. در این سنِّت، باید به نفوذ و تأثیر شگرف دو اثر کلاسیک در جامعهشناسیِ زبان - آثار براون و فُورد (1961) و براون و گیلمن (1960)- اشاره کنیم که به کاربرد فرمهای خطابی و ضمایر شخصی دوّم شخصی میپردازند. پژوهش براون و فورد (1961) در بررسی فرم اسمیِ خطاب در انگلیسیِ امریکایی، [از پژوهشهای] پیشگام بوده، و از برخی از نمایشنامههای امریکایی، نمونههای کاربرد کلمات ندایی توسط اعضای تجارتخانهای در بوستون و استفاده از فرمهای خطابی توسط مدیران تجاری، به منزلهی پیکره استفاده کرده است. براون و فورد از سنجهی قدرت و یکپارچگی استفاده میکنند تا دوسوییِ نامِ کوچک (مثل «سالی» در جملهی بالا) یا دوسوییِ عنوان به علاوهی نام خانوادگی ( مثل «آقای اسمیت عزیز») را توضیح دهند. جدا از اینکه آنها تحلیلشان را به تقابل دوتایی نامهای کوچک و عناوین محدود کردهاند، عوامل اجتماعیِ نزدیکی و دوری را در محوری افقی به کار بستهاند و جنسیت و جایگاه اجتماعی را در محوری عمودی بر پارادایم نام. پژوهش براون و فورد (1961) تحسینبرانگیز است زیرا از نخستین کارهایی است که به ارتباط اجتماعیِ پدیدههای زبانشناختیِ ضمایر شخصی و [فرم های] خطاب پرداخته است. همچنین، این پژوهش اصطلاحاتِ پایهای را نیز [در این زمینه] مطرح نمود، ولی پارادایم یکپارچگی و قدرت آنها نمیتواند به طور جامع توضیح دهد که چرا گونههای متفاوتی از فرمهای ندایی در انگلیسیِ امروزی وجود دارند، و اینکه چرا نجیبزادهای در نمایشنامهی شکسپیر، با نخوت، خدمتکارش را با کلمهی نداییِ «مَردَک» خطاب میکند. همچنین، این الگو را نمیتوان برای تشریح معنای نمایشی به کار گرفت.
واژههای ندایی از راهبرد گزینش یا نامگذاریِ گوینده فراتر میروند زیرا آنها فرم هایِ خطابیِ اداتگونهی نگرشیِ مستقیم هستند (بوسه 2006). برای انگلیسی امروزی، لیچ (1999) از رویکردی پیکره بنیاد استفاده میکند تا این «حوزهی مغفولمانده» را در دستور زبان انگلیسی برجستهتر سازد. او میان کلمات ندایی و فرمهای خطابی تمایز قایل میشود و کلمات ندایی را در مفهومی صوری، کارکردی و معناشناختی میگنجاند. از نظر لیچ (107: 1999)، به لحاظ صوری، کلمات ندایی به صورت گروه اسمی، نمود مییابند، مثل «آقای اسمیت عزیز»، که در آن نامِ اسمیت به منزلهی هستهی این گروه اسمی است و دیگر سازندهها («آقا» و «عزیز») وابستهی پیشینِ آن هستند. به باور لیچ، کلمهی ندایی را باید بخشی از یک واحد ارتباطی یا گفتاری در نظر گرفت. کارکرد معناییِ کلمات ندایی جلب توجّه، شناسایی مخاطب و حفظ رابطهی اجتماعی است. مقولههایی که لیچ مطرح میکند (2-110: 1999) در طیفی از خیلی آشنا تا خیلی بعید قرار میگیرند. کارکرد کلمات ندایی بر حسب پارامترهای جنسیت، میزان آشنایی و نزدیکی میان کنشگران و جایگاه اجتماعیشان شرح داده میشود. بنابراین، اگر جملهی «آقای اسمیت عزیز، لطفاً به سخنرانیتان ادامه دهید» را یک مصاحبه کننده در مصاحبه ادا کرده باشد، کاربرد «آقای اسمیت عزیز» به احتمال زیاد کارکردی نسبتاً کنایی دارد و چندان خالصانه نیست و این یک نشانهی زبانشناختی است از اینکه مصاحبه شونده چندان [برای مصاحبه کننده(ها) ارج و قرب ندارد. «عزیز» خطاب کردنِ متقاضی در مصاحبه در واقع انحراف از هنجار است، زیرا کاربردِ افراطیِ ادبِ زبانی را نشان میدهد (بنگرید: ادب).
نتایج پژوهشهای لیچ نوعی آشناسازیِ پیشرونده را در عادتهای خطابی و نامگذاری نشان میدهد، برای نمونه، خطاب به نام کوچک بسیار بیشتر دیده میشود. به علاوه، بیشتر کلمات ندایی در جایگاه انتهایی [انتهای جمله یا عبارت] میآیند. لیچ همچنین به کارکرد جایگاه کلمهی ندایی نیز پرداخته است. برای مثال، کلمات نداییِ آغازین بیشتر برای جلب توجِّه و شناسایی مخاطب به کار میروند؛ جایگاه انتهایی کلمات ندایی برای شناسایی و حفظ و تثبیت جایگاه اجتماعی به کار میرود (لیچ، 1999: 113).
بوسه (2006) کارکردها، معناها و فرمهای مختلف خطاب را، در پیکرهای متشکل از هفده نمایشنامهی شکسپیر که بر اساس ملاحظات ویرایشی، مضمونی، ژانری، همزمانی و در زمانی گزینش شدهاند، بررسی میکند. بر خلاف آرای براون و گیلمن (1960) و براون و فورد (1961) دربارهی پارامترهای قدرت و یکپارچگی و ساختار اجتماعیِ سفت و سختِ موجود در زمان شکسپیر، بوسه ادّعا میکند که فرمهای اسمیِ خطاب در آثار شکسپیر نشانههای تجربی، بینافردی و متنیای هستند که روابط، هویّت، نگرش و نیز پیامها و عادتواره را خلق و منعکس میکنند. آنها همچنین به گفتمان نیز ساختار میدهند و در بافتی اجرایی معناسازی میکنند. بوسه با بهرهگیری از دستهبندی جدید فرمهای ندایی - که بر چسبهایی همچون اصطلاحات سنّتی یا اصطلاحات مربوط به پدیدههای طبیعی را در بر میگیرد- توان کارکردیِ فرمهای ندایی را از منظری کمّی و بر طبق پارامترهای هم زمانی، در زمانی و ژانری و با توجِّه به کاربرد فرمهای ندایی توسط شخصیتهای نمایشنامهها تثبیت میکند.
منبع مقاله :
نورگوا، نینا، (1394)، فرهنگ سبکشناسی، برگردان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمندفر، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول