شاعر: افشین جاسمی
تنها تکرار بی خستگی
میان شکوفههای باران
شکفت
میدانستم
برگ آخر
عروسی خورشید است
بیا،
ای آمده از درههای دور
میان فاصله دستها
پلی از زنبقها بر درۀ خوابهایمان
بسته شد
نگفتیم:
خواب ستاره تعبیر میشود
تا تو از خواب برآیی
من،
زیر صراحت آفتاب
صیقل خواهم خورد
آسمان
پر از گشایش است امروز