شاعر: جلیل صفر بیگی
هر چند بر شانه از عشق بار گرانم بماند
تا عمر باقی است نامت ورد زبان بماند
بعد از تو میترسم ای دوست از غصه یک شب بمیرم
در کوچۀ بینشانی نام و نشانم بماند
من خود یقین دارم ای دوست صید نگاه تو هستم
دیگر چگونه به پرواز جای گمانم بماند
حتی اگر هم بمیرم آرام هرگز نگیرم
این درد (درد جدایی) در استخوانم بماند
بگذار تا سوز دارم حرف دلم را بگویم
میترسم این حرف آخر زیر زبانم بماند
در انتظار تو هستم تا صبح روز قیامت
حتی اگر یک ستاره در آسمانم بماند