رویكردی جدید در ادبیّات تطبیقی: ادبیّات مقایسه‌ای شبكه‌ای (در حوزه‌ی ادبیّات پایداری) (علمی- پژوهشی)

نقد تطبیقی ادبیّات، رویكردی میان رشته‌ای است كه می‌تواند در حوزه‌ی ادبیّات پایداری وارد شود. با توجه به نظریه‌های گوناگون در نقد ادبی معاصر مانند نشانه شناسی و انواع آن، گفتگومندی، روایت، گفتمان قدرت، پسا استعماری (با درنگ
جمعه، 18 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
رویكردی جدید در ادبیّات تطبیقی: ادبیّات مقایسه‌ای شبكه‌ای (در حوزه‌ی ادبیّات پایداری) (علمی- پژوهشی)
 رویكردی جدید در ادبیّات تطبیقی: ادبیّات مقایسه‌ای شبكه‌ای (در حوزه‌ی ادبیّات پایداری) (علمی- پژوهشی)

 

نویسنده: دكتر سهیلا صلاحی مقدم (1)

 
 

چكیده

نقد تطبیقی ادبیّات، رویكردی میان رشته‌ای است كه می‌تواند در حوزه‌ی ادبیّات پایداری وارد شود. با توجه به نظریه‌های گوناگون در نقد ادبی معاصر مانند نشانه شناسی و انواع آن، گفتگومندی، روایت، گفتمان قدرت، پسا استعماری (با درنگ بر نظریه‌ی اسپیواك) و مطالعات فرهنگی و سواد فرا ملیتی، مطالعات تطبیقی از روند معمول خود كه بررسی آثار دو شاعر یا نویسنده كه یكی بر دیگری تأثیر گذاشته باشد (مانند تأثیر گوته بر حافظ) فراتر رفته است و به گونه‌ای كه می‌توان آن را ادبیات مقایسه‌ای یا ادبیات مقایسه‌ای شبكه‌ای نامید، جلوه‌گر شده است. نویسنده در این مقاله بر آن است تا این تحول بزرگ را در نقد تطبیقی تبیین كند، به ویژه چگونگی تعامل ادبیات پایداری ایران و جهان مورد بررسی قرار گیرد. در نتیجه‌ی به دست آمده، دو روش مطرح شده است:
1- ادبیات مقایسه‌ای به عنوان دیدگاهی برخاسته از گفتگومندی و چند آوایی (تأثیر و تأثری در بین نیست).
2- ادبیات مقایسه‌ای به عنوان دیدگاهی همسان ‌ترامتنیت و زیر مجموعه‌های آن مانند بینامتنیت و نقد شبكه‌ای معنایی.
3- ادبیات مقایسه‌ای با توجه به سواد فراملیتی.
اهمیّت این گونه خوانش و بررسی‌های مقایسه‌ای و شبكه‌ای در آثار ادبی در حوزه‌ی ادبیات پایداری، آنگاه نمودار می‌شود كه تأثیر آن در فرهنگ جوامع بشری و نه فقط در یك سرزمین، پدیدار شود و گره‌های متعدد برای فهم متون ادبی باز خواهد شد.

واژه‌های كلیدی: ادبیّات تطبیقی، ادبیات مقایسه‌ای شبكه‌ای، ادبیّات پایداری، كاركرد و اهمیت.

1- مقدّمه

ادبیّات تطبیقی (2) شاخه‌ای از نقد ادبی است كه در آن به روابط و مناسبات بین ادبیات ملل و اقوام مختلف جهان پرداخته می‌شود. اخذ، اقتباس، تقلید یا نفوذ و تأثیرگذاری ادبی ملتی بر ملت دیگر از مباحث ادبیات تطبیقی است. مطالعه‌ی تطبیقی در حوزه‌های گوناگون علوم انسانی مانند فلسفه، روان شناسی، جامعه شناسی و ادبیّات می‌تواند انجام گیرد و در ادبیات، شاخه‌های گوناگونی مشاهده می‌شود؛ مانند ادبیّات تطبیقی در موضوعات عرفانی، غنایی، حماسی و دیگر موارد كه از مهم‌‌ترین آنها موضوع ادبیات پایداری است.
در ادبیات تطبیقی به فرهنگ مشترك جوامع انسانی توجه می‌شود و در عین حال باید تأثیر و تأثر هم وجود داشته باشد؛ برای مثال، تأثیر حافظ بر گوته یا تأثیر شاعران ایران بعد از انقلاب اسلامی بر شاعران افغانسان. این نكته شایسته‌ی بیان است كه ادبیات تطبیقی در مطالعات میان رشته‌ای می‌گنجد و البته این تعریف كلاسیك ادبیّات تطبیقی است؛ زیرا به مرور زمان آثاری پدید آمد كه حاصل اخذ و اقتباس ادبی نیست؛ بلكه حاصل شباهت‌ها و مشتركات روحی انسان‌ها با هم است.
بر خلاف نظریه‌ی گایاتری چاكراورتی اسپیواك، (3) نظریه‌ی پرداز هندی الاصل آمریكایی كه صحبت از مرگ رشته‌ی ادبیّات تطبیقی و نیاز به تعریف جدید از ادبیّات تطبیقی می‌كند، نویسنده بر این عقیده است كه ادبیّات تطبیقی هیچگاه نخواهد مرد؛ چرا كه امكان تأثیر و تأثر ادبی همیشه وجود دارد؛ امّا چیزی كه می‌تواند قابل تأمل باشد این است كه او با نظریه‌ی پسا استعماری به عنوان نظریه‌پرداز مهمّی در جهان مطرح شد. او بر این باور است كه مطالعات پسا استعماری همراه با ادبیّات
تطبیقی عرصه‌های نوینی را پدید می‌آورد.

1-1- بیان مسئله

ادبیّات تطبیقی در معنای سنتی از دیدگاه مكتب آمریكایی و فرانسوی مطرح شد. مكتب فرانسوی سختگیرتر از مكتب آمریكایی بود؛ به این معنا كه یك متن، متن مادر محسوب می‌شد و تأثیر آن بر متون دیگر بررسی می‌گردید (متن فرادست و فرودست). در مكتب آمریكایی ادبیّات مقایسه‌ای هم مطرح شد. به این ترتیب كه لزومی نداشت تأثیر و تأثر وجود داشته باشد. اگر چه ادبیّات تطبیقی نمرده است و كماكان تحقیقاتی در این زمینه انجام می‌شود؛ اما امروزه با رویكردی جدید می‌توان به ادبیّات جهان نگریست كه نظریه‌ی ترامتنیت، چند صدایی و گفتگومندی پسا استعماری در آن می‌گنجد و می‌توان آن را «ادبیّات مقایسه‌ای شبكه‌ای» نامید.

2-1- اهمیّت و ضرورت پژوهش

با چنین رویكرد و نگرش جدیدی به درك دقیقتر و كامل‌تری از آثار ادبی جهان می‌توان رسید؛ به ویژه در حوزه‌ی ادبیّات پایداری به فرهنگ مشترك و والای مبارزه و دفاع و پایداری در برابر ظلم و ستم، رهنمون می‌شویم. بدین گونه فراتر از یك نگاه ساده و محدود، می‌توان به فهم بیشتر متون ادبی نایل شد. در این نوع تحقیقات «از تنگنای مرزهای نژادی و جغرافیایی عبور كرده برای جامعه‌ای ایده‌آل و جهانی تلاش می‌شود تا انسان خلیفه الله را به یاد آدمیان بیگانه با خویشتن خویش بیاورد» (صلاحی مقدم، 1386: 8).

3-1- پیشینه‌ی تحقیق

درباره‌ی ادبیّات تطبیقی تحقیقاتی انجام شده است. از اولین كارها می‌توان به كتاب «الادب المقارن» اثر دكتر محمد غنیمی هلال اشاره كرد، در تاریخ و تحول اثرپذیری و اثرگذاری فرهنگ و ادب اسلامی.
دكتر دیوید دمراش در كتابش ادبیّات مقایسه‌ای را مطرح كرده و نام آن را ادبیات جهانی نهاده است.
What is the world Literature.
سهیلا صلاحی مقدم در رساله‌ی دكتری خود «مقایسه بین جلال الدین محمد مولوی و ویلیام بلیك از نظر عرفانی و ادبی» ادبیّات مقایسه‌ای را با نگاهی نو مطرح كرد و بعد یك بخش آن؛ یعنی تخیل چاپ شد.
پایان نامه‌ی كارشناسی ارشد خانم شفق غلامی درباره‌ی مقایسه‌ی منطق الطیر عطار و دژ درون سنت ترزا آویلایی انجام شده است مقاله‌ی دكتر امیر علی نجومیان با عنوان «به سوی تعریفی تازه از ادبیّات تطبیقی و نقد تطبیقی» درباره‌ی ادبیّات مقایسه‌ای وبرداشتن موانع فرادستی و فرودستی و موازی بودن متون سخن گفته است. مقاله‌های متعدد از سهیلا صلاحی مقدم در ادبیّات تطبیقی و مقایسه‌ای موجود است؛ مانند: شعر نوی نیما و نازك الملائكه از دیدگاه رئالیستی، مرگ در شعر پروین اعتصامی و امیلی دیكنسون، پیری در شعر رودكی و ویلیام وردزورث. تأثیر منطق الطیر عطار بر افسانه‌ی قرون ویكتورهوگو.
دكتر حسن هنرمندی در حوزه‌ی ادبیّات تطبیقی تأثیر حافظ بر آندره ژید را كار كرده است.
از سعدی تا آراگون كتابی است از دكتر حدیدی درباره‌ی ادبیّات تطبیقی.

2- بحث

1-2- نظریه‌ی پسا استعماری (4)

مارك ساندرز (5) در كتاب «تئوری جاندار» (6) كه مقدّمه‌ای بر نظریه‌های ادبی، سیاسی و اجتماعی اسپیواك است، از چند موضوع سخن می‌گوید كه به ادبیّات تطبیقی (و ادبیات مقایسه‌ای) مربوط می‌شود.
در آغاز اصطلاحاتی كه باید تبیین شود عبارت است از: پسا استعماری، سواد فرا ملیتی (7)، تفاوت (8).
استعمار (9) در لغت به معنی طلب آباد كردن است. معنی دیگر و رایج آن كه امروزه به كار می‌رود، تسلط سیاسی، نظامی و اقتصادی یك كشور قدرتمند بر یك كشور ضعیف است. تاریخ استعمار به مفهوم جدید آن از قرن 16 و 17 میلادی آغاز می‌شود. در این قرون انگیزه‌ی استعمار به دست آوردن منابع تازه و سود بیشتر در تجارت و در عین حال فشار مذهبی و سیاسی بر آن كشور ضعیف بود. در این دوره‌ها جنگ‌های استعماری را فرا روی داریم. در این جنگ‌ها مستعمرات بین دول اروپایی دست به دست می‌شد. مثلاً جنگ بین انگلستان و فرانسه برای قبضه كردن بازرگانی در سواحل آفریقا و هند. در این دو قرن انگلستان و فرانسه سرآمد دولت‌های استعمارگر شدند. در قرن 19 و 20 انقلاب صنعتی بنیاد اقتصادی و سیاسی كشورهای استعمارگر را دگرگون كرد و استثمار منابع مستعمرات، بیش از پیش تشدید شد. در پایان قرن نوزدهم، آلمان وارد سیاست‌های استعماری شد. و بالاخره انواع جدیدی از مستعمره با عنوان «تحت الحمایه» و «منطقه‌ی نفوذ» پیدا گردید؛ بالاخره، آمریكا به عنوان یك دولت استعمارگر جدید در صحنه‌ی مبارزات استعماری ظاهر می‌شود.
«استعمار جدید» (10) هم پدید آمد. رشد اقتصادی كشورهای غربی و صدور سرمایه برای بهره برداری از منابع سرزمین‌های دیگر، روابط اقتصادی كشورهای صنعتی استعمارگر را با كشورهای كوچك و یا بزرگِ ضعیف، وارد مرحله‌ی تازه‌تری كرد؛ به این ترتیب كه كشورهای صنعتی با وجود اعطای استقلال به مستعمرات سابق، از طریق صدور سرمایه و مكانیزم جهانی و مبادله‌ی مواد خام با كالاهای ساخته شده و فشارهای سیاسی و اقتصادی، كشورهای ضعیف را استثمار می‌كند. روش استعمار نو باعث می‌شود كه كشورهای ضعیف همچنان درجا بزنند و حتی عقب بروند و فقیرتر شوند و بالعكس كشورهای پیشرفته و قوی، سودهای كلان‌تر ببرند. تسلط فرهنگی نیز كنار تسلط اقتصادی كمر كشورهای فقیر را بیشتر می‌شكند (آشوری، 1345: 15-18).
مطالعات پسا استعماری بعد از مهاجرت از كشورهای جهان سوم به كشورهای پیشرفته، به ویژه آمریكا، شكل گرفت. این مطالعات و تحلیل‌های انتقادی بر تاریخ، فرهنگ، ادبیات و گفتمان مستعمره‌های سابق انگلستان، اسپانیا، فرانسه و سایر قدرت های امپراطوری اروپا شكل گرفت. (به ویژه مستعمره‌هایی در آفریقا، آسیا، جزایر قناری و آمریكای جنوبی) مهم‌‌ترین مطالعات پسا استعماری به نگارش درآمده، در سال 1978 به وسیله‌ی دانشمند فلسطینی- آمریكایی، ادوارد سعید، انجام شد، سپس با تعریف دوباره‌ی آلتوسر از تئوری ماركس تكمیل گردید. تئوری ساختارشكنی یا واسازی (11) از دریدا (12) فیلسوف الجزائری- فرانسوی مورد توجه نظریه‌پرداز هندی- آمریكایی، اسپیواك قرار گرفت و از آن تأثیر پذیرفت و به مسئله‌ی پسا استعماری توجه كرد (با دیدگاهی زن‌گرایانه و طرح مسئله‌ی فرودست (13)). استفان مورتن (14) در كتاب مقدمه‌ای بر اسپیواك در بخشی با عنوان «آیا انسان فرودست می‌تواند حرف بزند» (15) ( نك: Mortan,2003) درباره‌ی ظلمی كه از جانب برتر به فرو دست می‌شود، سخن می‌گوید، در این مطالعات امپریالیسم غرب مورد انتقاد قرار گرفته است.
بنابراین، تئوری اسپیواك، چالشی علیه میراث استعماری غرب است كه مباحث فمنیسیم، ماركسیسم، پسا ساختارگرایی و سواد فرا ملیتی در آن مطرح می‌شود؛ به این ترتیب او با ادوارد سعید (16) و هومی بابا (17) دیگر متفكر هندی همراه می‌شود.
شایسته‌ی بیان اینكه اسپیواك نظریه‌ی «واسازی» (18) دریدا را فراتر از چهارچوب فلسفه‌ی غرب می‌برد تا جنبش‌های سیاسی زنان جهان سوم و مطالعات پسا استعماری گسترش دهد.
همان طور كه گفته شد ساندرز كتابی درباره‌ی نظریه‌های اسپیواك (تئوری جاندار) دارد. در این كتاب آمده است كه اسپیواك معتقد است دنیا را باید مثل یك كتاب خواند و این خوانش آنچنان كه دریدا مطرح می‌كند باید توانایی خواندن با توجه به درك تفاوت‌هایش باشد. (تفاوت (19)، به معنی تقابل‌های دوگانه) سپس اسپیواك سواد فرا ملیتی مطرح می‌كند كه با ادبیات تطبیقی می‌تواند پیوند داشته باشد.
در سواد فرا ملیتی، دانشجو و محقق باید تاریخ را هم بررسی كند. سواد یعنی مهارت دانستن تمایز بین متن‌‌ها. در این پروسه، به استعمار زدایی (20) باید توجه شود تا به پسا استعماری برسیم.
این بحث به نظریه‌ی «مرگ مؤلف» از رولان بارت (21) نیز مرتبط می‌شود. اسپیواك می‌گوید نظریه‌ی سواد فرا ملیتی به ما این فرصت را می‌دهد كه صداهای گوناگون را بشنویم و جبر یك صدا، صدای مؤلف می‌تواند وجود نداشته باشد.
از نظر اسپیواك، متون (بویژه داستانی) بر اساس سواد فرا ملیتی باید خوانده شود تا تفاوت‌های سیاسی اجتماعی و مذهبی و اقتصادی مشخص شود و خوانش‌های جدید داشته باشند. اسپیواك از «آگاه‌گر بومی» (22) یاد می‌كند. مقصود او از "NI" این است كه مهاجران نقش واسطه‌های ملی فرهنگی در كشور بیگانه هستند. اینجاست كه نظریه «پسا استعماری» شكل می‌گیرد. NI در حقیقت یك عامل برای تبادل فرهنگ بین كشور پیشرفته و كشور جهان سومی یا در حال توسعه است. به نظر نویسنده همین جاست كه ادبیات مقایسه‌ای معنا پیدا می‌كند.

2-2- ادبیّات مقایسه‌ای (ادبیّات مقایسه‌ای شبكه‌ای (23))

ادبیّات مقایسه‌ای زیر مجموعه‌ی ادبیات تطبیقی است و شامل بحث‌های جدید در حوزه‌ی ادبیات تطبیقی كلاسیك می‌شود. همه‌ی كشورها را اعم از اروپایی، آمریكایی، آسیایی، آفریقایی در برمی‌گیرد. دو قطبی و محدود نمی‌نگرد. تفاوت‌های فرهنگی را بر می‌تابد، و با روا دانستن آن زمینه‌ی انتشار معانی و مفاهیم متعدد و گاه جدید را فراهم می‌آورد. ادبیّات مقایسه‌ای میان رشته‌ای است و دیگر اروپا محوری یا آمریكا محوری در آن مطرح نیست (تفكری كه در آغاز عصر ادبیّات تطبیقی در دوران قدرت اروپا دیده می‌شود) در ادبیّات مقایسه‌ای تفكر خود برتر بین ادبیات اروپایی و آمریكایی در برابر ادبیّات دیگر وجود ندارد (در نظریه‌ی قدرت میشل فوكو می‌توان آن را بررسی كرد).
اسپیواك در نظریه پسا استعماری درصدد است كه اثبات كند، فرهنگ مسلط ادبیّات غرب (ابزار قدرت قدرتمندان) از خود كردن فرهنگ‌های نوپاست. در ادبیّات مقایسه‌ای فراسوی چنین نظری حركت می‌كند و ایده‌ی «سیاره واری» را كه تحمیلی در آن وجود ندارد تضمین می‌كند. آنچه كه اسپیواك تحت تأثیر دریدا بیان كرده است و همان ایده‌ی «در راه بودن» است (برای مثال عدالت در راه است) راه پیش روی ادبیّات تطبیقی كلاسیك، همین ادبیات مقایسه‌ای است كه همچون شبكه‌ی عنكبوتی عمل می‌كند؛ بدین گونه هیچگاه به پایان نمی‌رسد و همواره خود را به كمال می‌رساند.
ادوارد سعید نیز از چندآوایی كه غایت ادبیّات تطبیقی است، یاد می‌كند (Said,1994:49) هنگامی كه دو یا چند متن ادبی از ادبیات جهان را بررسی می‌كنیم هر كدام ویژگی‌های خود را دارد و نباید یكی در دیگری حل یا كم‌رنگ شود. افتراق و اشتراك مفاهیم بدون محو یكی در دیگری صورت می‌گیرد. و تفاوت فرهنگی پذیرفته می‌شود. با روا دانستن تفاوت فرهنگی، به انتشار معنا كمك شده است و مرزهای علم و فرهنگ گسترده‌تر خواهد شد و در ضمن از این طریق به معنای دقیق‌تری از متن منظوم یا منثور خواهیم رسید.
«در ادبیّات مقایسه‌ای هیچ كدام از دو شاعر یا دو نویسنده با آثار دیگری آشنایی نداشته و تحت تأثیر قرار نگرفته‌اند و یا می‌توانیم به صورت مستقل آن آثار را مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم. گذشتگان با پی‌ریزی اصول و فرهنگ بشری به آیندگان كمك كرده‌اند» (صلاحی مقدم، 1386: 12).

هین بگو كه ناطقه جو می‌كند *** تا به قرنی بعد ما آبی رسد
گر چه هر قرنی سخن آری بود *** لیك گفت سالفان یاری بود (مثنوی، دفتر سوم،2537-39)

حتی اگر آنچه را كه شاعر یا نویسنده در زمان خود بیان كرده است در آن زمان دقیقاً درك نشود، مشكلی نیست. شخص اندیشمند و پیشتاز، هرگز از اینكه جامعه‌ی او نمی‌تواند افكار او را درك كند، ناامید نمی‌شود. مردمان درگذر تاریخ به درك تازه‌ای از آن خواهند رسید. (همان)
در نظریه‌ی پسا استعماری شكوفایی ادبیات مقایسه‌ای را در كشورهای در حاشیه (جهان سوم یا در حال توسعه) شاهد هستیم.
با توجّه به این نظریه ادبیّات مهاجران كه زبان كشور میزبان را انتخاب می‌كنند و با آن می‌نویسند و می‌سرایند یا در آن سرزمین نو، با زبان خود می‌نویسند، قابل تبیین است؛ برای مثال در ادبیّات پایداری، محمود درویش پیشرو شعر مقاومت فلسطین سال‌ها دور از وطن زیست؛ امّا شعر او به سرزمینی كه زندگی كرده محدود نیست یعنی در هر جای دنیا كه باشد برای فلسطین می‌سراید و قابل مقایسه با هر شاعری است كه برای سرزمین خود شعر سروده است؛ بنابراین، مرز جغرافیایی مهم نیست، شعر پایداری مهم است خودی و دیگری در ادبیات مقایسه‌ای جایگاهی ندارد.
مبحث بینامتنیت و هرمنوتیك از مباحث مهمی است كه در ادبیات مقایسه‌ای جایگاه خاصی دارد. اسپیواك مسئله‌ی فرودست را مطرح كرده و رویكردش بیشتر به كارگران به ویژه كارگران زن مهاجر است؛ امّا این مسئله‌ی «فرو دستی» در ادبیّات مقایسه‌ای می‌تواند مطرح شود؛ یعنی در این بررسی‌های مقایسه‌ای بین آثار ادبی، سلسله مراتب به سوی برتر و فرودست تقسیم نمی‌شود و افقی كنار هم قرار می‌گیرد.
در ادبیّات مقایسه‌ای، هویت ملی/ زبانی اثر را باید با تحول ببینیم، آثار ادبی همواره در حال تحول هستند؛ یعنی در طول زمان می‌تواند از طریق ادبیّات مقایسه‌ای بازخوانی شود؛ برای مثال شعر مولانا با توجه به شعر بلیك بازخوانی می‌شود و بالعكس. موضوع تخیّل در شعر مولانا بعد از مقایسه با شعر بلیك بازخوانی شده و مطالب تازه‌ای از آن استنباط می‌شود (صلاحی مقدم: 1386: مقدمه).
در ادبیّات پایداری مقایسه‌ای عشق به میهن در شعر ملك الشعرای بهار و محمود درویش دوباره بازخوانی می‌شود. در این نوع نگرش مطالعات فرهنگی نیز اهمیّت ویژه دارد.
به نظر نویسنده‌ی دغدغه‌ی رنه ولك در مقاله‌اش با عنوان «بحران ادبیّات تطبیقی» با توجه به ادبیّات مقایسه‌ای با رویكردهای جدید، برطرف می‌شود (Wellek,1963:282).
و البته اظهار نظر قطعی اسپیواك در این مورد كه بودن یك متن به عنوان «تأثیرگذارنده» و متن دیگر به عنوان متن «تأثیر پذیرنده» یك نظریه‌ی استعماری است و گفتمان استعماری دارد، خالی از اشكال نیست. به هر حال، مرحله‌ی قبل از ادبیّات مقایسه‌ای، ادبیات تطبیقی كلاسیك است كه در آن شاعری بر شاعر دیگر، نویسنده‌ای بر نویسنده‌ی دیگر و متنی بر متن دیگر تأثیر گذاشته است و ناچاریم آن را بپذیریم. مانند تأثیر گوته از حافظ كه البته با ساز و كار گفتمان قدرت (فوكو) همراه است.
اصطلاح هم سنجی كه دكتر امیرعلی نجومیان در مقاله‌ی خود با نقل قول از حسین نجومیان مطرح كرده است با ادبیات مقایسه‌ای همسنگ است.
دكتر امیر علی نجومیان در مقاله‌ی خود از «نظریه توازی» به عنوان یكی از عوامل روش شناسی یاد می‌كند (نجومیان، 1391: 130) مثال آن در ادبیات پایداری، در نقد اسطوره‌ای می‌تواند باشد كه یك مفهوم یا ایماژ در آثار متفاوت تكرار شود. آن اسطوره‌ی خاص مورد مطالعه قرار می‌گیرد. بررسی می‌شود كه این اسطوره به صورت كهن الگو هم بیان شده یا خیر. صنعت ادبی همراه با این اسطوره كدام است؟ این اسطوره در این آثار برای بیان چه مفهومی آمده است؟ و چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی دارند؟ شایسته‌ی بیان اینكه «بهره‌گیری از اسطوره در شعر معاصر پایداری (ایران و عرب) از گستاخانه‌‌ترین رویكردهای انقلابی به شماره می‌آید» (احسان عباس،1384: 253). اسطوره، جاذبه‌ی خاصی دارد و استفاده از این نمادهای اسطوره‌ای دلایلی دارد كه می‌توان به اینها اشاره كرد. آفاق نوردی، رستاخیز، بیان درد و رنج انسان معاصر؛ مانند شعر قیصر امین پور و السیاب كه نماد اسطوره‌ای را در اضطراب و بی‌تابی می‌جویند تا آرامش یابند.
بر اساس نظریه بینامتنیت، هر متنی می‌تواند از نقل‌های دیگر تشكیل شده باشد. در ادبیات مقایسه‌ای، چنین نظریه‌ای كاربرد دارد؛ چه وارد شدن جمله‌ها و واژه‌ها و چه وارد شدن مفاهیم. كار از این هم فراتر می‌رود و بر اساس نظریه‌ی ژرار ژنت با طرح ترامتنیت كه جهشی در این نوع مطالعات است، می‌توان به بررسی ادبیّات پایداری در حوزه‌ی تطبیقی و مقایسه‌ای پرداخت. (بینامتنیت از زیر شاخه‌های ترامتنیت محسوب می‌شود، به اضافه‌ی 4 شاخه‌ی دیگر كه عبارت است از پیرامتنیت، فرامتنیت، سرمتنیت و بیش متنیت و هر كدام از اینها برای بررسی آثار ادبی در حوزه‌ی ادبیّات مقایسه‌ای و تطبیقی كارآیی دارد) (نامور مطلق، 1391: 139).
رویكرد جدید بر مبنای ادبیّات مقایسه‌ای، دست محقق را كاملاً باز می‌گذارد و آنچنان است كه چون بازخوانی در آن صورت می‌گیرد، دائم در حال بازسازی و تكامل است برای مثال در ادبیات پایداریِ ایران موضوع مهاجرت وجود ندارد امّا در شعر پایداری فلسطین و بعضی بلاد عربی و افغانستان این موضوع اهمیت خاصی دارد كه در حوزه‌ی تحقیقات پسا استعماری و سواد فرا ملیتی قابل تبیین و تحلیل است.
مانند شعری از قنبر علی تابش از افغانستان:

آدمی پرنده نیست
تا به هر كران كه پر كشد برای او
وطن شود
سرنوشت برگ دارد آدمی
برگ وقتی از بلند شاخه‌اش جدا شود
پایمال عابران كوچه‌ها شود (پاینده، 1381: 58).

مهاجرت در میان مردم فلسطین و افغانستان مترادف آوارگی، بی هویتی و تبعید است؛ همچنانكه اسپیواك نیز در نظریه‌ی پسا استعماری همین نكته را ذكر می‌كند كه مهاجران در آمریكا (به ویژه زنان) مورد ظلم امپریالیسم واقع می‌شوند و مسئله فرودست را مطرح می‌كند. گفتیم ادبیّات مقایسه‌ای، دیگر ایستا و ساكن نیست؛ بلكه گفتگو مندی و حركت و چند صدایی مطرح است و متن برتر و فروتری در بین نیست، بدین گونه شعری از جبرا ابراهیم جبرا را می‌خوانیم:

زمرّد ارضنا
ولیكن فی بوادی النفی
ربیعاً تلو ربیع
لا یفلح الاّ النقیع فی وجهنا
ما الذی فاعلون نحن بحُبّنا
و ملأ عیوننا افواهنا الآن تراب وصقیع (سعیدی راد، 1383: 145).
سرزمین ما زمرد است
ولی در بیابان‌های تبعید
بهار بعد بهار
جز زهر بر چهره‌ی ما نمی‌پاشد
با عشق خود چه كنیم؟
در حالی‌كه چشم‌ها و دهان‌هایمان پر از خاك و شبنم یخ زده است؟

گفته شد كه ادبیّات مقایسه‌ای، مسیری است روشن كه در گذر زمان خود را واسازی كرده، رو به جلو حركت می‌كند و همراه با نظریه‌های نوین در پی خوانش و خوانش‌های جدید از متون هستند؛ برای مثال در ادبیّات پایداری شاید به مسئله‌ی مهاجرت در شعر شاعران جهان به عنوان یك موضوع مهم در بحث پسا استعماری نگاه نمی‌شد؛ امّا در ادبیات مقایسه‌ای شبكه‌ای و طرح نوین ادبیات تطبیقی همراه به نظریه‌ی سواد فرا ملیتی و پسا استعماری، مفاهیم عمیق‌تری را فهمید و تبیین كرد.

3- نتیجه‌گیری

روش شناسی در ادبیات مقایسه‌ای به این گونه قابل تبین است كه در ادبیات امروز جهان، دیگر زمان بررسی در حوزه‌ی ادبیّات تطبیقی كلاسیك به صورت سنتی به پایان آمده و باید با نگاهی نو با توجه به نظریه‌های جدید در حوزه‌ی زبان شناسی، تاریخی، اجتماعی ادبی به تبیین و تحلیل متون پرداخت. موضوعات متعدد در ژانرهای گوناگون قابل بررسی است؛ مانند حماسی، عرفانی، غنایی، طنز كه از مهم‌‌ترین آن در دنیای امروز ادبیّات پایداری است كه دوران استعماری قدیم را پشت سر گذاشته‌ایم و مباحثی چون استعمار نو و استعمارزدایی و پسااستعماری مواجهیم. اسپیواك نظریه پرداز هندی الاصل آمریكایی معتقد است كه مطالعات پسااستعماری و فرا ملیتی باید داخل در جریان ادبیّات تطبیقی شود و از آن به ادبیّات تطبیقی نوین یاد می‌كند، نویسنده بر این باور است كه اصطلاح ادبیات مقایسه‌ای شبكه‌ای می‌تواند كارآیی لازم را داشته باشد و این ظرفیت را دارد كه بتوان مباحث نشانه شناسی، گفتگومندی، گفتمان قدرت (نظریه فوكو)، تفاوت (نظریه‌ی دریدا) مطالعات فرهنگی و فرا ملیتی و پسا استعماری (اسپیواك) و دیگر نظریه‌ها را در آن پیگری كرد و به نتایج جدیدی رسید. (اصطلاح دمراش یعنی ادبیّات جهان نمی‌تواند به طور كامل بیانگر این سیر مطالعاتی باشد و به نظر نویسنده ادبیّات مقایسه‌ای عنوان مناسب‌تری است) در این نوع نگرش دیگر صحبت از تأثیر و تأثر متنی از متن دیگر نیست و متن برتر و فرودست وجود ندارد؛ بلكه گفتمان و چند صدایی (و نه تك صدایی) دیده می‌شود و از جنبه‌ی ترامنیت و زیر شاخه‌ها و زیر مجموعه‌های (آن مانند بینامتنیت و بیش متنیت) به خوبی قابل بررسی است. در ضمن نقد تاریخی نیز در این تحقیقات وارد می‌شود.
در این نوع مطالعات به درك و فهم عمیق‌تر و معتبری در ادبیّات جهان بویژه در ادبیات پایداری خواهیم رسید.

پی‌نوشت‌ها:

1. استادیار گروه زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه الزهراء (سلام‌الله).
2. Comparative Literature.
3. Gayatri Chakravorty Spivak.
4. post colonialism.
5. Mark Sanders.
6. Live Theory.
7. Transnational Literacy.
8. Différence.
9. colonialism.
10. New colonialism.
11. Deconstruction.
12. Derrida.
13. Subaltern.
14. Stephon Mortan.
15. Can the Subaltern speak.
16. Said Edward.
17. Homi Bhabha.
18. deconstruction.
19. Différence Theory.
20. decolonization.
21. Roland Barthes.
22. NI= Native imformant.
23. Contrastive Literature ( Contrastive net winged literature ).

منابع :
1. آشوری، داریوش. (1345)، فرهنگ سیاسی، چ1، انتشارات مروارید.
2. پاینده‌ی حسین. (1388)، نقد ادبی و دموكراسی (جستارهایی در نظریه و تعدادی جدید) چ2، تهران: نشر نیلوفر.
3. ____. (1381)، شعر جوان جهان ( افغانستان، دفتر شعر جوان )، هیچ اِ – انتشارات وزارت ارشاد.
4. سعیدی راد، عبدالرحیم. (1383)، فانوس‌های سنگی، تهران: انتشارات سوره‌ی مهر.
5. ژوبل، محمد حیدر. (1377)، نگاهی به ادبیات معاصر در افغانستان، تهران: مدیریت معرفی افغانستان.
6. صلاحی مقدم، سهیلا. (1386)، بررسی تطبیقی جلال الدین محمد مولوی و ویلیام بلیك، ج1، تهران: نشر سوسن.
7. عباس، احسان. (1384)، رویكردهای شعر معاصر عرب، ترجمه حبیب الله عباسی، چ1، تهران: سخن.
8. مولوی، جلال الدین محمد. (1361)، مثنوی معنوی، تصحیح نیكلسون، چ8، تهران: امیر كبیر.
9. نامدار مطلق، بهمن. (1391)، گونه شناسی بیش متنی، سال نهم، شماره38، صص139-152.
10. نجومیان، امیر علی. (1391)، به سوی تعریفی تازه از ادبیات تطبیقی و نقد تطبیقی، سال نهم، شماره‌ی38، صص138-115.
11. یگانه، سپیده. (1385)، تحلیل و بررسی غزل مهاجران افغانستان در ایران در دو دهه‌ی اخیر.
12. Abrams M. H. A Glossary of Literary terms, WADSWORTH, cengage.
13. Learning Ninth edition.
14. Damrosch, Dvaid. What is world literature? Princeton and Oxford:.
15. printon Universit press, 2003 wellek.
16. Morton Stephon, Gayatri Chakravorty Spivak, New York & London:.
17. Rout ledge, 2003. PDF.
18. Said, Edward, The world the text and the Critic, Cambridge: Harvard.
19. University press.
20. Sanders Mark, Gayatri Chakravorty Spivak: Live Theory, continuum
international publishing Group Greut Brita, 1988.

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1393)، نشریّه‌ی ادبیّات پایداری شماره‌ی 10، کرمان: مرکز منطقه‌ای اطلاع رسانی علوم و فناوری (RICeST) پاسگاه استنادی علوم جهان اسلام (ISC).

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط