طلایه دار وحدت اسلامي(سيد جمال الدين اسدآبادی)
نويسنده:سيد محمد محيط طباطبائي
دين در مسير زندگاني بسيار دور و دراز انساني عامل بسيار مؤثر و نيرومندي براي تهيه موجبات تحول و تكامل آدمي از راه تعليم و تربيت بوده است. در عين حال خود دين هم از وقوع در حوزه تحول و تكامل بينصيب نبوده و به تدريج فاصله ميان زمين و آسمان را پيموده تا آنكه از عالم محسوس و مرئي به جهاني ناپيدا و برتر از دسترس عقل رسيده است.
خدائي كه همه معتقدات ديني به وجود او باز ميگردد و دير زماني بر آدميان در جهان محسوس، از خلال مواد و قواي طبيعي تجلّي ميكرد و احياناً درون ابرها و موجها و ستونهاي دود پيشاپيش پيروان و رهبران ديني حركت مينمود و در صداي رعد با آنان سخن ميگفت و در صورت نيازمندي به افراد و مظاهر متعدّد تجزيه ميگشت، سرانجام از دسترس و چشمرس آدميان خارج گرديد و جاي خود را به خداي يكتائي پرداخت كه وجود او برتر از حد تصوّر و ادراك همه بود. موضوع ارتباط خدائي يا خداياني به شهرها و كشورها و قبيلهها و طايفهها و حتي خانوادههاي معيني منتفي گرديد و ديگر اور و بابل و آشور تِب و ممفيس و آتن و صور و صيدا و مكّه و صنعا و ابراهيم و اسماعيل و اسرائيل از داشتن خدايان جداگانه و مختص به خود محروم شدند و همه افراد و طوايف مختلف در سراسر جهان از فيض نعمت وجود خداي يكتائي برخوردار گرديدند كه از خزانه غيب خويش به گفته سعدي، گبر و ترسا و صابي و مسلمان را همچون مشرك و يهودي محروم نميكرد. و ديگر وجود خدا در آب و آتش و گل و ابر و موج و ستون دود، تصوير نميشد. بلكه در همه جا و پيش همه كس و دور از همگنان در مقامي برتر از درجه قدرت عقلي انساني قرار گرفت.
آخرين ضربتي كه بر آن اساس كهنه و فرسوده وارد آمد و جهان را به حلول وضع و كيفيت تازهاي در امر دين بشارت داد، روزي بود كه حضرت علي (علیه السلام) به امر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) كعبه ابراهيم را از وجود بتهاي طوايف عرب بپرداخت و سازش و آشتي با كساني كه در يگانگي خدا ترديد داشتند محظور گرديد. در نتيجه دوران چند خدائي و ويژه خدائي و خود خدائي و بيخدائي به پايان رسيد و بيان الهكم اله واحدٌ لا اله الا هو، پروردگار آدميان را از همه اوصاف مادي و صوري متصور كه در نظر پيروان اديان سلف داشت مبرّا ساخت و در سوره توحيد از قرآن، او را از تعلّقات جانبداري از قومي و بستگي به زن و فرزندي برتر معرفي كرد. در پي اثبات اين توحيد ديني كه بنيانگذار و علمدار و رهنماي توحيد الهي بود خود دين از پيوستگي به محل و قوم و طايفه و نژاد و زبان خاصي آزاد ماند و همه كس را در همه جا به سوي خود و خدا دعوت كرد و فضيلت را در علم و تقوي ـ نه اصل و نسَب و جاه و اعتبارات صوري ـ دانست.
بنابراين خطاب اِنَّ هذه اُمَّتُكُم اُمَّةً واحِدَةً همه پيروان اين دين جديد را امّت و ملت واحدي شناخت كه در آن شبهه اختلاف و امتياز عنصري را مجال تفرقهافكني باز نماند. بديهي است چنين ديني كه جهانيان را به صلح و سلامت و همزيستي و هماهنگي در راه تقوي و علم دعوت ميكرد بايستي به نام شايستهاي همچون اسلام خوانده شود كه از لفظ آن همان معني و مقصد عالي انساني مفهوم گردد.
مشيّت الهي براي سدّ راه هر گونه دخالت آيندگان به عذر نيازمندي و كم و كاستي با نزول آيته اَلْيَوم اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيت لَكُمُ اْلاسلا'م ديناً، دين كامل اسلام را از آنِ مردم دانست و اين تكميل دين را اتمام نعمت الهي بر مردم محسوب داشت و در عين حال امكان ترديد و شبهه وجود كم و كاست را در اين دين زايل كرد و مژده اتمام نعمت، همه را از وعده انتظار نزول نعمت جديد بينياز معرفي نمود و در نتيجه مسلمانان از هر گونه دغدغهاي راجع به سرنوشت آينده اسلام آسوده شدند.
جمعآوري قرآن در فاصله بسيار كوتاهي از رحلت پيغمبر در مجموعه واحدي با نظارت دقيق نويسندگان وحي و ياران همدم و همنشين پيغامبر و حفظ آن به صورت مدوّن در پيش خليفه وقت، اسلام را از آنچه پيروان دينهاي سلف درباره كتابهاي ديني خود بدان مبتلي شده بودند حفظ كرد، چنانكه امروز بدون ترديدي ميتوان گفت اين قرآني كه امروز در دست من و شما است از حيث صورت لفظي همان قرآني است كه در خلافت حضرت علي خوانده ميشد و يا همان قرآني است كه در عهد خلافت ابوبكر مدوّن گرديد و عثمان نسخه اصلي آن را از حفصه زن پيغمبر به امانت گرفت و از روي آن نسخههاي متعدد استنساخ كرد و به نواحي مختلف از قلمرو مسلماني فرستاد تا مرجع حافظان قرآن هنگام اختلاف قرائت قرار گيرد.
قيد تعليم و تعلّم قرآن از راه حفظ يا سينه به سينه سبب شد كه فقدان نقطه و حركت و حروف در نسخههاي اساسي صدر اسلام تأثيري در درست خواندن و آموختن آن نداشته باشد و اختلاف قرائت از حدّ معين لهجهاي تجاوز نكند. اين يگانگي در خدا و دين و رسول و كتاب، سنگ بنيان اسلام بوده كه توانست در طي قريب به هزار و چهار صد سال آن را از تأثير نفوذ عوامل بنيانشكن نگاه دارد.
گسترش اسلام در طي مدت كوتاهي، آن هم در عرصه بسيار وسيعي از جهان، حادثه بينظير تاريخي بود. گرايش اقوام و طوايف و پيروان اديان گوناگوني در نواحي مختلف شر ق كه هر يك داراي مايههاي مختلف و مشخص عقلي و عقيدهاي بودند، به جاي آنكه در دين اسلام ايجاد تفرقهاي بكند همه را در اين قالب روحي تازه ريخت و تفاهم بيسابقهاي ميان اقوام مختلف شر ق و غرب به وجود آورد. اين تفاهم روحي مشترك و دريافت متحد دستهجمعي از دين و كتاب، طوري رشته اتّحاد كلمه و عقيده را در طيّ قرنها استوار نگه داشت كه هماينك حضور ذهني همه مسلمانان روي زمين براي ادراك كنه اين وحدت از هزار سال پيش قويتر است.
سابقه اختلاف خانوادگي بنيهاشم با بنياميه در دوران جاهليّت كه زير حجاب وحدت عقيده و ايمان مستور شده بود، بعد از قتل عثمان، معاويه پسر ابوسفيان را برانگيخت تا اين يادگار جاهليّت طايفهاي خود را در قلمرو دين به كار اندازد و در نتيجه خلافت را از جنبه دمكراسي انتخابي به صورت امري توارثي و انتصابي درآورد. امري كه بنيهاشم نيز پس از غلبه نتوانستند آن را به صورت اصلي برگردانند و ششصد و بيست سال بهطور مستقيم و مستقل در بينالنهرين و دويست و هشتاد سال بهطور وابسته غيرمستقل در مصر آن را نگاه داشتند.
دوام اين سنت غلط از سده دهم هجري به اولاد عثمان تركنژاد مجال آن را داد كه مدت چهارصد سال با عنوان خلافت بر مسلمانان فرمان برانند.
اما تفاوت سليقه و طريقهاي كه علماء در كار استنباط احكام از كتاب و سنّت داشتهاند در صدور آراء فقهي اختلاف نظري را از سده سوم و چهارم به وجود آورد كه با همه گسترش حوزه شمول آن و تحولاتي كه در طي هزار سال پذيرفته هماكنون از دو صورت كلي سني و شيعه و هفت عنوان فقهي جعفري و زيدي و اسماعيلي و مالكي و حنفي و شافعي و حنبلي نميگذرد با اين اختلاف عنواني توجّه به حقيقت امر مينمايد كه همگنان در مسير دين بدون توجه به اختلاف ظاهري به روش واحدي حركت ميكنند و اجتماع ساليانه مسلمانان پراكنده در اقطار و اكناف به روز عيد اضحي در محل واحدي (مكّه) براي برگزاري عمل واحدي با سنّت واحدي گواهي ميدهد كه مسلمانان جهان بدون توجه به اختلاف اسمي و عنواني در همه جا معتقد به خداي يگانه و كتاب واحد و دين واحد هستند.
سقوط خلافت يا به عبارت رساتر رياست مذهبي سلاطين عثماني چيزي را كه قرنها سلسلهجنبان اختلاف ميان شيعه و سني بود از ميان برداشت و راه را جهت اجراي آرزوي مقدسي گشود كه همواره متفكران مسلمان را از بابت تأمين يگانگي و برادري و همكاري ميان قاطبه مسلمانان به خود مشغول ميداشت.
اين آزادي انديشه از قيد تعلق به امر خلافت و رياست عامه فردي به محمد علي جناح و دنبالهروان او در شبه قاره هند و به سران استقلالطلب و آزاديخواه مصر و سودان و به احمد سوكارنو در جاوه و سوماترا مجال آن را بخشيد كه مسلمانان را از قيد فرمانبرداري نامسلمانان اروپائي رهائي بخشند و به آنان درس آزادگي و توحيد عقايد و همزيستي مسلماني بياموزند.
وجود چنين محيط مساعد و زمينه آزاد و آمادهاي به طرفداران نهضت برادري و همكاري ميان عموم مسلمانان مجال داد كه در قاهره پس از زوال آرزوي تجديد و انتقال خلافت به احفاد محمد علي شاه، زير عنوان التقريب بين المذاهب الاسلاميّه يك قسم فعاليت فكري ثمربخشي را آغاز كنند.
نكته مهمي كه در اين تمايل به وحدت و قرابت به نظر ميرسد توجه ديرينه پيروان مذهب جعفري به امر تقريب و تأليف و توحيد مساعي است. ممكن است اين شبهه به نظر برسد كه وجود مركز سياسي مذهب مقتدري در دسترس اهل سنت و محروميّت شيعيان از اتكاء به چنين مركزي، آنان را به درخواست قبول همزيستي مسالمتآميز از طرف عنصر غالب و حاكم وادار كرده است در صورتي كه توجه به يك واقعيت تاريخي چنين شبههاي را از ميان برميدارد. وقتي مُعِزُّالدوله، احمد بويه بر بغداد مستولي شد و خليفه عباسي را مطيع خود ساخت و او را دستگير كرد، براي او سهل بود كه محلّ اقامت مركز امامت زيديه را از طبرستان و يا يمن به بينالنهرين منتقل سازد و همانطور كه بغداديان را به رعايت جانب شيعه و اشتراك در تشريفات عزاداري عاشورا و برگزاري مراسم عيد غدير وادار كرده بود ميتوانست آنان را مانند جوهر سردار فاطميان مصر وادار به اطاعت از امامت و بيعت به خليفهاي علوينژاد بسازد. اما او به چنين كاري دست نزد و با حفظ عقيده تشيّع خانوادگي خود با خليفه ديگر عباسي كه به جاي خليفه مخلوع نشانده بود، بيعت كرد.
شيعيان اين سنّت حفظ جانب وحدت اسلامي و ايثار كلّ بر جزء را از امام المتقين علي بن ابيطالب عليهالسلام آموخته بودند كه مصلحت عام مسلمانان را براي بقاء و پيشرفت دين و پيروان آن بر جانب خاص به خود ترجيح دهند. و از بيم غلبه روميان بر سواحل شرقي درياي مديترانه كه از طرف عناصر همكيش خود در سوريه پشتيباني و رهنمائي ميشدند با استقرار رياست بنياميه در دمشق به روزگار معاويه موافقت كنند.
رعايت اين امر اختصاص به امير و وزير و عامل سياسي شيعه نداشت بلكه بزرگان روحاني و فقهاي نامداري همچون شيخ مفيد يا شيخ طوسي و يا سيّد مرتضي هم با آن دمساز بودند. حوزه درس شيخ مفيد و يا شيخ طوسي در كرخ بغداد طوري ناظر به جمع كلمه توحيد و اتفاق ق نظر مسلمانان بود كه شافعيان بدان مردان بزرگ همچون فقيه شافعي مينگريستند. كتاب خلاف شيخ طوسي گواه پايدار نحوه تفكر پيشوايان بزرگ شيعه در سده چهارم و پنجم هجري به موضوع اختلافات مذهبي ميان ائمه شيعه و سنت است و آن را در قالب اختلاف رأي و روش فقهي در استنباط احكام محدود ميسازد. اين روش اساسي بينظير از زمان شيخ طوسي تا عهد حاج آقا حسين طباطبائي بروجردي همواره مورد نظر و توجّه پيشوايان مذهبي شيعه جعفري بوده است كه بعداً شيعه زيدي نيز از آن پيروي كرده بودند.
وقتي سيد جمالالدين اسدآبادي معروف به افغاني بر آن شد كه از مراكز خلافت آل عثمان براي تجديد وحدت مسلمانان استفاده كند با وجودي كه عمري را در مصر و ايران و هند و اردن بر ضد استبداد و حكومت مطلقه سخن گفته و قلم زده بود باز رعايت مصالح عمومي مسلمانان را در قالب وضع ممكن بر طرح نقشههاي اصلاحي سريع و انقلابي مقدّم داشت و ميپنداشت با استفاده از اوضاع و وسايل موجود درك شكل منظور آسانتر است و پس از تأمين وحدت، تغيير آحاد و وسائل كار دشواري خواهد بود. بر اين اساس نهتنها خود از اين انديشه كه تأييد فكري عبدالحميد باشد پيروي كرد، بلكه علماي بزرگ شيعه را بدين كار فرا خواند. از آن ميان برخي با انديشه او همراه شدند و جانب مصلحت مشترك عامه مسلمانان را بر تمايلات و توجهات خاصه خود بهطور موقت ترجيح دادند.
در ضبط راكد وزارت خارجه سي سال پيش از اين عين بيعتنامه حاج ميرزا ابوطالب زنجاني از فقهاي عهد مظفري و ناصري را به نام سلطان عبدالحميد ديدم و اين نكته آنچه را كه از بابت شيخالرئيس قاجار و شيخ علي كاشفالغطا و ميرزا آقا خان كرماني شنيده و خوانده بودم تائيد كرد.
بزرگترين قدمي كه در راه تقريب بلكه تأليف و توحيد برداشته شده و در صفحات تاريخ ايران و عثماني منعكس است ابتكار نادر در دشت مغان بود كه متن وثيقهنامه او در موزه تهران و اسناد متبادله آن در خزينه اسناد ملي اسلامبول عيناً موجود است.
نادر به راهنمائي شيخ علي اكبر خراساني كه او را در مكاتيب رسمي امام نماز خود معرفي ميكند منكر وجود اختلاف اصولي ميان شيعه و سني شد و همه اختلافات موجود را نتيجه القائات شاه اسماعيل معرفي كرد و براي تجديد وحدت از دست رفته، از كلّيه نتايج سياسي مترتّب بر غلبه خود در جنگها چشم پوشيد و در مقابل از سلطان محمود خان خواست كه مذهب جعفري را يكي از مذاهب رسمي و مورد قبول دستگاه خلافت بشمرد و براي تأمين اين معني كاروان حجّ ساليانه ايران را با اميرالحاج و تشريفات مربوط به حاجيان مصر و شام بپذيرند و در اركان كعبه ركني را به شيعيان اختصاص بدهند. در ضمن براي اطمينان خاطر قبول خلافت سلطان را خود ميپذيرفت.
در مجموعه مشتمل بر مدارك و مذاكرات كه همان زمان تأليف و تدوين شده حسن نيت و صراحت و صفا و صداقت جانب ايراني مسلّم است ولي بدگماني بابعالي نسبت به حقيقت منظور نادر، جانب عثماني را محتاط و متردد و اشكالتراش، نشان ميدهد. اين امر داستاني دراز و جانگداز دارد و نشان ميدهد كه نادر افشار قزلباشزاده شيعه و شيعهزاده در راه تأمين و تحقق هدف مقدس تقويت و تأليف شيعه و سني از حاصل فتوحات حيرتانگيز خود چشم پوشيد و به جاي استفاده از سلاح و مبارزه براي غلبه سياسي ميكوشيد قدرت نظامي خود را در مرزهاي شمالي و شرقي ايران به عثمانيها از راه دور نشان بدهد ولي از نزديك تنها راه مذاكره و مباحثه و مناقشه اصولي را جهت وصول بدين مقصد اختيار كرده بود. مطالعه نامههائي كه خود و پسرش و شيخ علي اكبر و ميرزا مهديخان منشيالممالك او در اين باب نوشتهاند نشان ميدهد كه جز جو نيت خير و هدف تأليف و تقريب و خيرخواهي هيچ عامل ديگري سلسلهجنبان اين اقدام نبوده است همانطور كه اوضاع و احوال تاريخي از روي اسناد زمان مينمايد كه تركها در اين ترديد و عدم قبول و طفره زدن ابداً درد دين و مذهب نداشتند بلكه عوامل سياسي و رياستطلبي و بيم از قدرت و شخصيت نادر آنان را به دوروئي و تأخير و طفرهزني وادار ميكرده است و درصدد آن وقت ميگذرانيدند كه خنجري از پشت بر نادر بزنند. نادر براي اينكه صداقت خود را در اين طرح اتحاد و تقريب ثابت كند در وضع ظاهري كه متداول بود تغييراتي داد و در دشت مغان از سران سياسي و نظامي و مذهبي حاضر قول گرفت كه به كاري دست نزنند و سخني نگويند كه طرف اهل سنت را بيازارد و عليالظاهر خود را پيرو اهل سنت شمرد و پيش خود ميانديشيد چيزي كه عثمانيان را وادار به مخالفت بلكه دشمني با ايرانيان ميكند همين اختلاف مذهبي است. در صورتي كه توجه به سلوك دولت عثماني با شاه طهماسب و اشرف افغان و شركت در تقسيم ايران با روسيه بايستي به او خاطرنشان كرده باشد سابقه كدورت و رقابتهاي سياسي ديرينه بوده كه در لباس بهانههاي مذهبي خود را مستور داشته است.
اگر جز اين بود ضرورت داشت كه دست رد بر سينه اشرف حنفي مذهب نزنند كه حاضر به قبول خلافت سلطان عثماني شده بود و ايران را تخليه كنند و اسراء ايراني را آزاد كنند. در صورتي كه بابعالي درد دين نداشت بلكه ميخواست سياست محمد خان فاتح را نسبت به آق قويونلوها و سياست روميها را نسبت به آلب ارسلان و خسرو پرويز و اردوان در مورد اشرف اجرا بكند و ايران را وابسته به حكومتي سازد كه از مغرب آناتولي بر دامنههاي كوه زاگرس نظر طمع ميافكند.
نادر از اين انديشه طرفي نبست، بلكه دوازده سال وقت و قدرت و مال و فرصتهاي گرانبها را در اين راه از دست داد، ولي سابقهاي بزرگ و بينظير و معتبر در تاريخ روابط ميان ايران و عثماني و شيعه و سني بر جاي گذاشت. سابقهاي كه ثابت ميكند شيعه همواره در اين تمايل شديد به استقرار روابط مذهبي و پيوستن رشتههاي از هم گسسته ديني صميمي و خيرخواه است. آثار اين تمايل بعد از نادر هم در تاريخ روابط ايران و عثماني منشاء آثار جالبي شده است. كريم خان بر همين اساس بصره را تخليه كرد و عباس ميرزا به قبول عهدنامه ارزروم تن در داد. دولت ايران در جنگ روس و عثماني دهه آخر سده سيزدهم هجري از ورود در توطئه با روسيه براي استفاده از موقع شكست عثماني به عذر همديني خودداري كرد.
برخي تصور ميكنند كه اين سوابق طولاني و مكرر جنبه اتحاد سياسي و دستهبندي ملكي داشته و به امر توحيد و تقريب مذهبي ناظر نبوده است. در صورتي كه مطالعه اسناد متبادله ميان ايران و بابعالي ثابت ميكند كه طرف ايراني ميكوشيده است روح مخالفت و ستيزهجوئي را كه از اختلاف مذهبي ناشي ميشده و نيرو ميگرفته است از ميان بردارد. وثيقه دشت مغان و احكام صادر از طرف نادر بر عهده واليان و حكام ايران و تشكيل مجالس مناظره در نجف و قفقاز ميان علماء شيعه و سني، براي اين بوده كه اختلاف مذهبي را از ميان بردارند و چنين ميانديشيد كه اگر اين اختلاف نباشد موجب ديگري براي تجديد كشمكشها و زد و خوردها در كار نخواهد بود.
وضع اصطلاح مذهب جعفري و قرار دادن آن در مقام مذهب پنجم، نشان ميدهد كه نادر به نزديك ساختن مذاهب به يكديگر بيش از اتحاد سياسي توجه داشته است. چنين اتّحادي عملاً بعد از عهد سلطنت شاه صفي به وجود آمده بود و تا روزگار شاه سلطان حسين ادامه داشت. دولت ايران در عهد شاه سليمان به سلاطين اروپائي كه طالب همكاري و همدستي با ايران در زدن عثماني بودند جواب منفي داد و ايران حاضر به اين نبود كه اين حالت آرامش و همزيستي را به اميد سود سياسي بر هم بزند. بايد دريغ نورزيد و گفت كه ايران همواره بر تعهد مذهبي خود پايدار بود و اين تركها بودند كه به محض بروز آثار ضعف در حكومت مركزي ايران درّي افندي را براي تجسّس اوضاع و احوال به ايران فرستادند و براساس مطالعات او در موقع حدوث بدبختي از پشت خنجر زدند و با روسها قرار تقسيم ايران را گذاردند، آنگاه براي تهيّه مجوّز عهدشكني و همدستي با يك حكومت نامسلمان براي اشغال سرزمين مسلمانان، فتوي صادر كردند و خون و مال و ناموس ايراني را به گناه تشيّع مُباح شناختند و بر اين اساس بود كه در همدان و كرمانشاهان و تبريز، جناياتي مرتكب شدند كه در شأن يك مسلمان حتي نسبت به يك نامسلمان نبود و ذكر آن غم به خاطر ميآورد.
مطالعه اسناد مربوط به فعاليّت سيد جمالالدين اسدآبادي و ياران او براي تعميم بيعت عبدالحميد نشان ميدهد كه امر از زاويه مذهبي نگريسته ميشد و زمينه را براي اجراي طرح نادري فراهم ميآورد در صورتي كه عثمانيها ميخواستند استفاده سياسي از اين برداشت مذهبي بكنند.
همين كهقتل ناصرالدين شاه وضع تازهاي در افق روابط ايران و عثماني پديد آورد عثمانيها در ازاي تأمين برخي منافع سرحدي حاضر شدند ياران سيد جمالالدين را كه هيچ گناهي جز فعاليت براي اتحاد اسلام نداشتند دستگير كنند و دست بسته تحويل ايران بدهند، تا خون آنان در تبريز ريخته شود. اگر مراعات نسبت افغاني نبود كه سيّد آن را از ابتداي كار خويشتن سپر دفاعي خود در برابر اقدامات ترك و ايران ساخته بود، سيّد هم تحويل مقامات ايراني داده ميشد و به سرنوشت يارانش ملحق ميگرديد. سيد همين كه احساس بروز عهدشكني از ناحيه بابعالي كرد عبدالحميد را به استفاده از سابقه نسبت افغاني و تبعيت از حمايت دولتي كرد كه در خارج، حامي منافع افغانستان بود و ناگزير از تحويل دادن او به علاءالملك سفير ايران خودداري كردند.
در نامههاي متبادله ميان ايران و عثماني كه متأسّفانه اصل آنها را كسي در اسلامبول از پرونده مربوط ربوده است ولي رونوشت آنها را پيش خان ملك ساساني ديدم، از مضامين آنها مفهوم ميگردد كه مقدمه تسليم سيّد فراهم بوده ولي به سببي كه حتّي بر سفارت ايران در اسلامبول هم درست معلوم نبوده است از اجراي آن صرفنظر شده بود ولي مرحوم امير شكيب ارسلان از ارادتمندان سيد به ذكر سبب آن چنانكه اشاره شد پرداخته است. نكتهاي كه بايد به ياد آورد اين است كه اگر سيّد پيش از مرحله تهديد عبدالحميد به جنبه اجرائي پرداخته بود و از سفارت بريتانيا در اسلامبول درخواست حمايت ميكرد، بنا بدانچه از پيش معهود و معلوم بود او را زودتر به مقامات ترك و ايران تسليم ميكردند تا از دغدغه تحريكهاي نهفته او در مصر و هند رهائي يابند. قضا را پيك اجل زودتر به سراغ سيّد آمد و هر سه كشور ذينفع را از ابتلا به مشكلات مترتب بر وجود او خلاصي داد.
اينجا است كه حدس و نقل برخي از نويسندگان داير بر مسموم كردن فكّ سيد در ضمن عمل جراحي فك و دهان به نظر قابل قبول جلوه ميكند. زيرا اين پيشامد تنها توانست مشكل دو پهلو را از پيش پاي سياست عبدالحميد بردارد.
در جنگ اول جهاني با وجودي كه تركهاي جوان اسلامبول سرمست از باده اتّحاد توراني خود بودند و عملاً ميخواستند از عربهاي سوريه و مارونيها و درزيهاي لبنان و ارمنيهاي مشر ق آناتولي و كردهاي كردستان غربي تركهاي تازهاي در دشت و كوه و هامون بسازند، وقتي خود را در برابر خسارات و مصايب نامحدود جنگ ناتوان ديدند به رهنمائي مُتّحدان آلماني و اتريشي خود درصدد استفاده از سياست متروك مذهبي اتحاد اسلام برآمدند و خواستند با اعلان جهاد مسلمانان هند را بر ضد انگليس كه ركن استوار مخالفت با عثماني بود به شورش وادار كنند. اما دير شده بود و كساني هم كه در ايران و برخي نقاط ديگر به دام همكيشي ايشان درافتادند به زودي ملتفت شدند كه موضوع در حقيقت يك صحنهسازي سياسي است. مهاجرين ايراني كه در نتيجه فشار نظامي روسها در غرب ايران و انگليسيها در عراق ق ، ناگزير از عقبنشيني به سوي شمال غربي شده بودند وقتي به اسلامبول رسيدند از حركات و وجنات ميزبانان خود دريافتند كه زير نقاب اتّحاد اسم ايشان، سياست تركسازي و تورانپرستي عامل مؤثّر فعاليتهاي گروه تركان جوان است.
پاسخي كه مرحوم سيد حسن مدرّس به سلطان محمد رشاد خليفه عثماني درباره عمل ايرانيان در قبال اتحاد اسلامي داده بود، ناشي از همين ادراك تازه بود كه گفت: هر كس از مرزهاي ايران تجاوز كند او را ميكشيم و سپس رسيدگي ميكنيم، اگر آثار مسلماني در پيكر بيجان او مشهود باشد بر او نماز ميگذاريم و بر رسم مسلماني دفن ميكنيم.
سيد جمالالدين انديشه اتحاد اسلام را بعد از تبعيد از مصر به ايران كه در بمبئي از كشتي پياده شد و به حيدرآباد رفت، از وضع نابسامان مسلمانان هندوستان الهام گرفت. دوره اقامت او در كلكته كه پس از شورش عراق بي پاشا در مصر آغاز گشت گرچه چندان به طول نينجاميد ولي اين انديشه را طوري در دماغ او به صورت يك طرح سياسي مؤثّر درآورد، طرح سياسي كه شامل تشكيل جمعيت و مجله عروه الوثقي با وعده مساعدت مسلمانان هند گرديد.
جمعيت عروه الوثقي كه اسناد تشكيلاتي آن بعد از وفات شيخ محمّد عبده دبير جمعيت، در اختيار سيد رشيد رضا مدير مجله المنار مصر قرار گرفت و انتشار يافت، در طول عمر چند ساله خود طوري مكتوم و بينشان مانده بود كه حتي بعد از انتقال سيّد از ايران به روسيه و تلاش در راه برانگيختن روسها به مبارزه با انگليسها و انتشار مقالات متعدد در جرايد اروپا راجع به هدفهاي سياسي سيد، از آن نامي برده نميشد و همينقدر سخن از وجود طرفداران سيّد در هند ميرفت، طرفداراني كه به چاپ و انتشار عروه الوثقي از تهيه وسايل مادي و معنوي چاپ و توزيع مجله كمك مؤثري ميكردند. خدمت مجله به نشر فكر نزديكي و همدردي و همكاري ميان مسلمانان جهان از حيث مسائل مربوط به دين و زندگاني و سياست كمك فو ق العاده كرد.
گمان نميكنم بعد از گلستان، نوشتهاي كه مانند كاغذ زر دست به دست برند در عالم اسلام همانند مقالات عروه الوثقي بتوان سراغ كرد، مقالاتي كه در طيّ چند ماه محدود از كنار اقيانوس اطلس تا سواحل اقيانوس هند در قلوب طبقه جوان و روشنفكر و متفكر اسلامي اخگري برافروخت، اخگري كه متدرجاً آتش انقلاب را از هندوستان تا تركيه و مصر و تونس و الجزاير برافروخت و ريشه استعمار غربي را بسوزانيد.
كسي كه به دقّت ريشههاي جنبش فكري را در سياست اجتماع و دين اسلام از 1300 هجري بدين طرف در كليه كشورهاي اسلامي بجويد، درمييابد كه بُنِ اَصليِ همگي به سيد و عروه الوثقي ميپيوندد. عبدالقادر مغربي، لُغوي معروف سوريه كه درك حضور سيد را در سالهاي 1311 و 1312 كرده بود و پيش از آن هم به وسيله شيخ حسين جسر ق طرابلسي از علماي شام به حلقه ارادتمندان غيابي سيد در آمده بود، ميگفت نسخهاي كه از عروه الوثقي به طرابلس شام ميرسيد از روي همان يك نسخه نسخههاي متعدّدي استنساخ كرده بودند و دست به دست ميگشت. خود عبدالقادر صورتي از مقالات عروه الوثقي را داشت كه به خط دست خودش استنساخ كرده بود.
ترجمههاي اردو فارسي و تركي مقالهها در جرايد محلّي از اصفهان و تهران و كلكته و لكنهو تا غازان انتشار مييافت.
از مردان بزرگي كه در اين مكتب تربيت شدند، يكي سيد عبدالرحمن كواكبي حلبي از احفاد علي سياهپوش صفوي بود كه بعد از مرگ سيد و تغيير روش شيخ محمد عبده (پس از بازگشت به مصر) با نشر كتاب سِجِلِّ جمعيّت امالقري بدون ذكر مأخذ، آن هم براي رعايت موقع و مكان قاهره كه عبده را ملزم به سكوت و سعد زغلول و ابراهيم لقاني را ناگزير به اختفاء درزّيِ قضاوت و وكالت دعاوي كرده بود، همان هدفهاي جمعيت عروه الوثقي را تعقيب و تبليغ ميكرد. بديهي است مخالفت سيد فراتي، يعني كواكبي با سياست مطلقه عبدالحميد به او مجال برخورداري از موافقت انگليسيها را با اقامت او در مصر و فعاليّت قلمي ميداد ولي اگر خود را دنبالهرو سيد جمالالدين معرفي ميكرد؛ بهطور مسلّم دشمن قديمي سيد كه اينك با نام لرد كرومر، صاحب اختيار حقيقي خديو مصر بود او را هم در پي سيّد از قاهره به خارج گسيل ميداشت.
شاگردان و ارادتمندان سيّد در هند كه از حيدرآباد و كلكته حوزه ترويج عقايد او را به دهلي و لاهور و لكنهو گسترش داده بودند در ميان نسل جوان هندي، افرادي همچون دكتر انصاري و محمّد علي و شوكتعلي و ابوالكلام و محمد اقبال و محمد علي جناح را تربيت كردند كه مبارزات آنان در تاريخ استقلال هند و پاكستان اظهر من الشمس است. محمد اقبال شاعر كه از راه سخن خويش در انديشه مسلمانان هند و افغانستان اثر فو ق العادهاي بجا گذاشت و از راه ترجمه آثارش به زبانهاي خارجي، در دنياي غرب هم مقام يك پيشواي متفكر اسلامي را پيدا كرده است، يكي از برجستهترين تربيتشدگان مكتب عروه الوثقي در هند است كه خود نيز در پرورش طبقات بعدي اثر پايداري داشته است.
شيخ محمد عبده كه بعد از بازگشت به مصر، مانند ميله موازنهاي در ميان قصر الدّوباره و قصر عابدين قرار گرفته بود، توجه خود را از مسائل كلّي اسلامي به قضاياي خاص اجتماعي و فرهنگي مصر معطوف داشت و همان راهي را در پيش گرفت كه بارها در انتقاد از سيد احمد خان ضمن مقالات عروه الوثقي با القاء و املايِ سيد جمالالدين نكوهش كرده بود.
سكوت او را درباره فعاليتهاي بعدي سيّد و حتي بعد از اعلام خبر مرگ سيد، حمل بر رعايت حال بابعالي و مقام خلافت عثماني ميكردند ولي او كه بهتر از هر كسي ميدانست هدف اصلي سيد در فعاليتهاي اساسي چه و كه بوده، باطناً مراعات حال سرپرست قصر دوباره را بر رعايت جانب خليفه اسلامبول يا خديو قصر عابدين قاهره مقدم ميداشت.
بعد از تعطيل مجلّه وقتي سيد از اروپا مجبور شد به مشر ق زمين برگردد و در هند براي او امكان ورود و نزول از كشتي نبود ناگزير در پي كتابهاي خود به بندر بوشهر آمد و به دام فريب رجال ايران افتاد، شيخ محمد عبده نيز به بيروت بازگشت و مشغول فعاليت ادبي و اجتماعي شد. در اين اثناء ابوتراب ساوجي خادم سيد، كه در مصر نام عارف گرفته بود به عبده ملحق شد و كتاب نيچريه فارسي سيّد را كه در هند به چاپ رسيده بود به همدستي يكديگر به زبان عربي ترجمه كردند و در بيروت با مقدمهاي در ترجمه حال او انتشار دادند.
در 1303 وقتي سيد به تهران رسيد نسخههائي از آن را دريافت كرده بود و به اشخاص اهدا ميكرد. در همان اثناء ميرزا محمد باقر بوّاناتي مترجم انگليسي عروه الوثقي هم به بيروت آمد و رخت اقامت افكند. اينان كه در دستگاه عروه الوثقي كاملاً وارد بودند هسته مركزي جمعيت تازهاي را نهادند به نام جمعيت «التقريب بين اهل الاسلام و اهل الكتاب» كه بعدها چند تن ايراني ديگر مانند مؤيِّدالملك قوامي شيرازي و حاجي پيرزاده نائيني و ميرزا حسن خان خبيرالملك از كارمندان وزارت امور خارجه ايران و جمال نامي از مامورين عاليمقام عثماني و يك فرهنگي بازنشسته انگليسي از حكومت هندوستان به نام لينتز و يك كشيش مصلح انگليسي به اسم اسحق تيلر، بدان ملحق شدند. اين جمعيت پيرو مبادي سياسي عروه الوثقي نبود و در جهت ديگري كه با وضع زندگاني ايشان در بيروت و لبنان مناسب بود عمل ميكرد.
بازگشت شيخ محمّد عبده به مصر و انتقال عارف به ايران و تجديد زندگاني خانوادگي براي ميرزا محمد باقر در بيروت، وجود اين جمعيت را به صورت خاطرهاي درآورد كه انتشار عكسي از اعضاي آن در تاريخ ادبيّات ايران براون و نشر برخي از اسناد و سِجّلات آن در تاريخ زندگاني عبده، نام و نشان آن را پايدار كرده است.
تهييج و تحريك دولت عثماني در صورت تشبّث به انديشه اتّحاد اسلام و صدور فرمان جهادي كه حتّي در اتباع عرب دولت عثماني هم اثر مستقيم نبخشيد، تا چه رسد به سربازان هندي كه به جنوب بينالنهرين آمده بودند و به سوي بغداد پيش ميرفتند، در تغيير اوضاع و احوال تأثير پايداري نداشت. وقتي كميته خلافت در تعقيب شكست عثماني در هند براي نگهداري وضع ظاهري عثماني تشكيل شد ديگر نميتوانست بيش از يك اسم از وجود خود نشانهاي بر جا بگذارد.
موضوع وعده بلفور وزير امور خارجه انگليس به حائيم وايزمن پيشواي صهيونيستهاي انگليس به منزله جوابي بود كه از طرف سياستمداران بريتانياي كبير به حكم جهاد خليفه و نهضت اتحاد اسلام متحدين عثماني داده شد. غلبه سربازان هندي در جنگ كانال سوئز بر عثمانيها و اشغال فلسطين بنا به گفته لرد آلنبي به جنگ صليبي مستقيم ميان عيسويت و اسلام خاتمه بخشيد و زمينه همدردي و همكاري آينده را براي عيسويان و مسلمانان عرب در فلسطين به نحوي فراهم آورد كه حتي در روزهاي آوارگي و پراكندگي هم اينان از يكديگر دور نشدند و در برابر دشمن مشتركي قرار گرفتند كه هر گونه امكان جنبش را از هر دو طرف سلب ميكرد.
با اين پيشامد نقطه عطف تازهاي در تاريخ مشر ق به وجود آمد و از قدرتي در جهت مخالف اتحادها و اتفاق قهاي مذهبي و سياسي استفاده كرد كه متّكي به ميلياردها سرمايه اندوخته رُچيلدها و ميليونها مرد و زن روسي و آلماني دانا و توانا و كارشناس بود كه از ادامه زندگاني در زير يوغ تزاري و قيصري به تنگ آمده و جوياي سرزميني در خاور ميانه بودند تا بدان نقل مكان كنند. در نتيجه، نهضتي و مسألهاي و واقعيتي در قلب عالم اسلام به وجود آمد كه در آغاز كار ابداً اهميّت آينده آن معلوم نبود. به همين نظر كساني كه در بيتالمقدس در موتمر اسلامي از همه ممالك اسلامي گرد آمدند تا از همكاري و همدردي و همديني مسلمانان براي جلوگيري از رشد و نموّ خطر جديد جلوگيري كنند، در عمل كار را از مسير حقيقي خود دور كردند و شد آنچه نبايد بشود. يعني قبله نخستين مسلمانان در تيررس گلولههائي قرار گرفت كه هر وقت اراده ميشد از فراز برج داود ممكن بود بدانجا پرتاب گردد.
در چنين موقعيت تيره و تاريكي بود كه جمعيت تقريب بينالمذاهب به مساعي خستگيناپذير دانشمند ارجمند جناب آقاي محمد تقي قمي در قاهره تشكيل شد كه تجربههاي كافي در پشت سر اطلاعات جامع و لازم خود اندوخته بود. اين جمعيت چنانكه از روي مقالات همين مجموعه كه به قلم اعضاي برجسته مصري و ايراني آن درباره تاريخ و اهداف آن نوشته شده است بهتر از هر نوشته ديگري معلوم ميدارد كه در مدتي كوتاه توفيق پيشرفت و گسترش مهمي يافته و در طريق استقرار روابط برادري اسلامي قدمهاي استواري برداشته است.
در آن قسمت از اين مجموعه كه شيخ بزرگوار محمود شلتوت سرگذشت مختصر تقريب را مينويسد، با وجود ابراز دلگيري از اينكه خود نميتواند همه چيزهاي لازم را از ديدهها و شنيدهها به واسطه كثرت گرفتاري بنويسد، در ضمن همين مقاله موجز و مفيد ارزندهترين سند تاريخي مربوط به جمعيت تقريب را به بايگاني تاريخ عالم اسلام سپرده، سندي كه ارزش واقعي آن از هر كتاب مفصل و قطور ديگري براي محققان بيشتر است.
اين عبارت آن مرحوم كه ميگويد: «آرزو داشتم ميتوانستم از اجتماعاتي كه در دارالتقريب برپا ميشود تعريف كنم كه در آن مصري در كنار ايراني، لبناني، عراق قي، پاكستاني و غيره قرار ميگيرد و حنفي و مالكي و شافعي و حنبلي با امامي و زيدي دور يك ميز مينشينند.» مرا به ياد روزي ميافكند كه در اوايل فروردين 1335 هنگام مسافرت به قاهره براي مراجعه به اسناد تاريخي محفوظ در گنجينه قلعه محمد علي كه از سوريه به مصر رفته بودم، بنا به دعوت جناب آقاي قمي در يكي از اين جلسهها حضور يافتم و شاهد فعاليّت عناصر علاقهمند و فاضلي بودم كه به پيشرفت آينده جمعيت و گسترش حوزه عمل آن ميانديشيدند و سخن ميگفتند. حضور بيش از يك ساعت در آن مجمع و برخورداري از مراتب فضيلت صاحبان فضيلتي كه در آن شركت داشتند، يكي از غنايم بينظير سفر تحقيقي قاهره بود، سفري كه پس از شش سال تجديد ديدار از باني خير و مؤسس محترم اين اساس خير، مرا متوجه به لياقت و كفايت و كارداني عنصر هموطني ميكرد، عنصري كه اگر مورد تشويق و تأييد قرار گيرد ميتواند در قاهره، شيخ بزرگ ازهر شريف و مفتي كشور مصر و يا پيشواي شيعيان صور و صيدا را با رايزن فرهنگي ايران در سفارتهاي دمشق و بيروت، بر سر ميز مودّت و اخوت مسلماني، پهلوي يكديگر بنشاند.
اينك دعاي خير من اين است كه خداوند تبارك و تعالي خود پاداش عمل نيك همه كساني را كه در بنيانگذاري اين اساس برادري، از ايراني و مصري، منشأ اثري قرار گرفتهاند از خزينه كرم و عزت بيكران خود ببخشد و روح مرحوم شيخ محمد مدني را كه بيش از يك نوبت ديدار او مرا نصيب نشد و در همان يك جلسه به مزاياي روحي و فكري او واقف و معتقد شدم، در پناه غفران و رحمت بيدريغ خويش از اجر معنوي زحماتي كه نمونه آخرش انتشار متن عربي اين مجموعه مقالات است، برخوردار سازد.
دوام توفيق دوست دانشمند و شخصيت ارجمند هموطن و صاحب فضل و فضيلت آقاي قمي را از حق تعالي آرزو دارم. انتظار همگي اين است كه بار ديگر با ظهور فرج عظيم در افق اسلامي فلسطين كه سلسلهجنبان روح اميد و نشاط در همه كشورهاي اسلامي خواهد بود اين مركز فعاليت ديني بتواند در دوران جديد خدمات تازهتري در مقياسهاي تازه و روح نواز به اسلام و مسلمين تقديم دارد.
به اميد روزگار بهتر و خوشتر سخن خود را به پايان ميآوريم و گفتار خود را به اين آيه كريمه خاتمه ميدهيم رَبّنا و آتِنا ما وعدتَنا علي رُسلك و لا تُخزِنا يومَ القيمه انّك لا تخلف الميعاد.
منبع: www.mosleheshargh.com
خدائي كه همه معتقدات ديني به وجود او باز ميگردد و دير زماني بر آدميان در جهان محسوس، از خلال مواد و قواي طبيعي تجلّي ميكرد و احياناً درون ابرها و موجها و ستونهاي دود پيشاپيش پيروان و رهبران ديني حركت مينمود و در صداي رعد با آنان سخن ميگفت و در صورت نيازمندي به افراد و مظاهر متعدّد تجزيه ميگشت، سرانجام از دسترس و چشمرس آدميان خارج گرديد و جاي خود را به خداي يكتائي پرداخت كه وجود او برتر از حد تصوّر و ادراك همه بود. موضوع ارتباط خدائي يا خداياني به شهرها و كشورها و قبيلهها و طايفهها و حتي خانوادههاي معيني منتفي گرديد و ديگر اور و بابل و آشور تِب و ممفيس و آتن و صور و صيدا و مكّه و صنعا و ابراهيم و اسماعيل و اسرائيل از داشتن خدايان جداگانه و مختص به خود محروم شدند و همه افراد و طوايف مختلف در سراسر جهان از فيض نعمت وجود خداي يكتائي برخوردار گرديدند كه از خزانه غيب خويش به گفته سعدي، گبر و ترسا و صابي و مسلمان را همچون مشرك و يهودي محروم نميكرد. و ديگر وجود خدا در آب و آتش و گل و ابر و موج و ستون دود، تصوير نميشد. بلكه در همه جا و پيش همه كس و دور از همگنان در مقامي برتر از درجه قدرت عقلي انساني قرار گرفت.
آخرين ضربتي كه بر آن اساس كهنه و فرسوده وارد آمد و جهان را به حلول وضع و كيفيت تازهاي در امر دين بشارت داد، روزي بود كه حضرت علي (علیه السلام) به امر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) كعبه ابراهيم را از وجود بتهاي طوايف عرب بپرداخت و سازش و آشتي با كساني كه در يگانگي خدا ترديد داشتند محظور گرديد. در نتيجه دوران چند خدائي و ويژه خدائي و خود خدائي و بيخدائي به پايان رسيد و بيان الهكم اله واحدٌ لا اله الا هو، پروردگار آدميان را از همه اوصاف مادي و صوري متصور كه در نظر پيروان اديان سلف داشت مبرّا ساخت و در سوره توحيد از قرآن، او را از تعلّقات جانبداري از قومي و بستگي به زن و فرزندي برتر معرفي كرد. در پي اثبات اين توحيد ديني كه بنيانگذار و علمدار و رهنماي توحيد الهي بود خود دين از پيوستگي به محل و قوم و طايفه و نژاد و زبان خاصي آزاد ماند و همه كس را در همه جا به سوي خود و خدا دعوت كرد و فضيلت را در علم و تقوي ـ نه اصل و نسَب و جاه و اعتبارات صوري ـ دانست.
بنابراين خطاب اِنَّ هذه اُمَّتُكُم اُمَّةً واحِدَةً همه پيروان اين دين جديد را امّت و ملت واحدي شناخت كه در آن شبهه اختلاف و امتياز عنصري را مجال تفرقهافكني باز نماند. بديهي است چنين ديني كه جهانيان را به صلح و سلامت و همزيستي و هماهنگي در راه تقوي و علم دعوت ميكرد بايستي به نام شايستهاي همچون اسلام خوانده شود كه از لفظ آن همان معني و مقصد عالي انساني مفهوم گردد.
مشيّت الهي براي سدّ راه هر گونه دخالت آيندگان به عذر نيازمندي و كم و كاستي با نزول آيته اَلْيَوم اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيت لَكُمُ اْلاسلا'م ديناً، دين كامل اسلام را از آنِ مردم دانست و اين تكميل دين را اتمام نعمت الهي بر مردم محسوب داشت و در عين حال امكان ترديد و شبهه وجود كم و كاست را در اين دين زايل كرد و مژده اتمام نعمت، همه را از وعده انتظار نزول نعمت جديد بينياز معرفي نمود و در نتيجه مسلمانان از هر گونه دغدغهاي راجع به سرنوشت آينده اسلام آسوده شدند.
جمعآوري قرآن در فاصله بسيار كوتاهي از رحلت پيغمبر در مجموعه واحدي با نظارت دقيق نويسندگان وحي و ياران همدم و همنشين پيغامبر و حفظ آن به صورت مدوّن در پيش خليفه وقت، اسلام را از آنچه پيروان دينهاي سلف درباره كتابهاي ديني خود بدان مبتلي شده بودند حفظ كرد، چنانكه امروز بدون ترديدي ميتوان گفت اين قرآني كه امروز در دست من و شما است از حيث صورت لفظي همان قرآني است كه در خلافت حضرت علي خوانده ميشد و يا همان قرآني است كه در عهد خلافت ابوبكر مدوّن گرديد و عثمان نسخه اصلي آن را از حفصه زن پيغمبر به امانت گرفت و از روي آن نسخههاي متعدد استنساخ كرد و به نواحي مختلف از قلمرو مسلماني فرستاد تا مرجع حافظان قرآن هنگام اختلاف قرائت قرار گيرد.
قيد تعليم و تعلّم قرآن از راه حفظ يا سينه به سينه سبب شد كه فقدان نقطه و حركت و حروف در نسخههاي اساسي صدر اسلام تأثيري در درست خواندن و آموختن آن نداشته باشد و اختلاف قرائت از حدّ معين لهجهاي تجاوز نكند. اين يگانگي در خدا و دين و رسول و كتاب، سنگ بنيان اسلام بوده كه توانست در طي قريب به هزار و چهار صد سال آن را از تأثير نفوذ عوامل بنيانشكن نگاه دارد.
گسترش اسلام در طي مدت كوتاهي، آن هم در عرصه بسيار وسيعي از جهان، حادثه بينظير تاريخي بود. گرايش اقوام و طوايف و پيروان اديان گوناگوني در نواحي مختلف شر ق كه هر يك داراي مايههاي مختلف و مشخص عقلي و عقيدهاي بودند، به جاي آنكه در دين اسلام ايجاد تفرقهاي بكند همه را در اين قالب روحي تازه ريخت و تفاهم بيسابقهاي ميان اقوام مختلف شر ق و غرب به وجود آورد. اين تفاهم روحي مشترك و دريافت متحد دستهجمعي از دين و كتاب، طوري رشته اتّحاد كلمه و عقيده را در طيّ قرنها استوار نگه داشت كه هماينك حضور ذهني همه مسلمانان روي زمين براي ادراك كنه اين وحدت از هزار سال پيش قويتر است.
سابقه اختلاف خانوادگي بنيهاشم با بنياميه در دوران جاهليّت كه زير حجاب وحدت عقيده و ايمان مستور شده بود، بعد از قتل عثمان، معاويه پسر ابوسفيان را برانگيخت تا اين يادگار جاهليّت طايفهاي خود را در قلمرو دين به كار اندازد و در نتيجه خلافت را از جنبه دمكراسي انتخابي به صورت امري توارثي و انتصابي درآورد. امري كه بنيهاشم نيز پس از غلبه نتوانستند آن را به صورت اصلي برگردانند و ششصد و بيست سال بهطور مستقيم و مستقل در بينالنهرين و دويست و هشتاد سال بهطور وابسته غيرمستقل در مصر آن را نگاه داشتند.
دوام اين سنت غلط از سده دهم هجري به اولاد عثمان تركنژاد مجال آن را داد كه مدت چهارصد سال با عنوان خلافت بر مسلمانان فرمان برانند.
اما تفاوت سليقه و طريقهاي كه علماء در كار استنباط احكام از كتاب و سنّت داشتهاند در صدور آراء فقهي اختلاف نظري را از سده سوم و چهارم به وجود آورد كه با همه گسترش حوزه شمول آن و تحولاتي كه در طي هزار سال پذيرفته هماكنون از دو صورت كلي سني و شيعه و هفت عنوان فقهي جعفري و زيدي و اسماعيلي و مالكي و حنفي و شافعي و حنبلي نميگذرد با اين اختلاف عنواني توجّه به حقيقت امر مينمايد كه همگنان در مسير دين بدون توجه به اختلاف ظاهري به روش واحدي حركت ميكنند و اجتماع ساليانه مسلمانان پراكنده در اقطار و اكناف به روز عيد اضحي در محل واحدي (مكّه) براي برگزاري عمل واحدي با سنّت واحدي گواهي ميدهد كه مسلمانان جهان بدون توجه به اختلاف اسمي و عنواني در همه جا معتقد به خداي يگانه و كتاب واحد و دين واحد هستند.
سقوط خلافت يا به عبارت رساتر رياست مذهبي سلاطين عثماني چيزي را كه قرنها سلسلهجنبان اختلاف ميان شيعه و سني بود از ميان برداشت و راه را جهت اجراي آرزوي مقدسي گشود كه همواره متفكران مسلمان را از بابت تأمين يگانگي و برادري و همكاري ميان قاطبه مسلمانان به خود مشغول ميداشت.
اين آزادي انديشه از قيد تعلق به امر خلافت و رياست عامه فردي به محمد علي جناح و دنبالهروان او در شبه قاره هند و به سران استقلالطلب و آزاديخواه مصر و سودان و به احمد سوكارنو در جاوه و سوماترا مجال آن را بخشيد كه مسلمانان را از قيد فرمانبرداري نامسلمانان اروپائي رهائي بخشند و به آنان درس آزادگي و توحيد عقايد و همزيستي مسلماني بياموزند.
وجود چنين محيط مساعد و زمينه آزاد و آمادهاي به طرفداران نهضت برادري و همكاري ميان عموم مسلمانان مجال داد كه در قاهره پس از زوال آرزوي تجديد و انتقال خلافت به احفاد محمد علي شاه، زير عنوان التقريب بين المذاهب الاسلاميّه يك قسم فعاليت فكري ثمربخشي را آغاز كنند.
نكته مهمي كه در اين تمايل به وحدت و قرابت به نظر ميرسد توجه ديرينه پيروان مذهب جعفري به امر تقريب و تأليف و توحيد مساعي است. ممكن است اين شبهه به نظر برسد كه وجود مركز سياسي مذهب مقتدري در دسترس اهل سنت و محروميّت شيعيان از اتكاء به چنين مركزي، آنان را به درخواست قبول همزيستي مسالمتآميز از طرف عنصر غالب و حاكم وادار كرده است در صورتي كه توجه به يك واقعيت تاريخي چنين شبههاي را از ميان برميدارد. وقتي مُعِزُّالدوله، احمد بويه بر بغداد مستولي شد و خليفه عباسي را مطيع خود ساخت و او را دستگير كرد، براي او سهل بود كه محلّ اقامت مركز امامت زيديه را از طبرستان و يا يمن به بينالنهرين منتقل سازد و همانطور كه بغداديان را به رعايت جانب شيعه و اشتراك در تشريفات عزاداري عاشورا و برگزاري مراسم عيد غدير وادار كرده بود ميتوانست آنان را مانند جوهر سردار فاطميان مصر وادار به اطاعت از امامت و بيعت به خليفهاي علوينژاد بسازد. اما او به چنين كاري دست نزد و با حفظ عقيده تشيّع خانوادگي خود با خليفه ديگر عباسي كه به جاي خليفه مخلوع نشانده بود، بيعت كرد.
شيعيان اين سنّت حفظ جانب وحدت اسلامي و ايثار كلّ بر جزء را از امام المتقين علي بن ابيطالب عليهالسلام آموخته بودند كه مصلحت عام مسلمانان را براي بقاء و پيشرفت دين و پيروان آن بر جانب خاص به خود ترجيح دهند. و از بيم غلبه روميان بر سواحل شرقي درياي مديترانه كه از طرف عناصر همكيش خود در سوريه پشتيباني و رهنمائي ميشدند با استقرار رياست بنياميه در دمشق به روزگار معاويه موافقت كنند.
رعايت اين امر اختصاص به امير و وزير و عامل سياسي شيعه نداشت بلكه بزرگان روحاني و فقهاي نامداري همچون شيخ مفيد يا شيخ طوسي و يا سيّد مرتضي هم با آن دمساز بودند. حوزه درس شيخ مفيد و يا شيخ طوسي در كرخ بغداد طوري ناظر به جمع كلمه توحيد و اتفاق ق نظر مسلمانان بود كه شافعيان بدان مردان بزرگ همچون فقيه شافعي مينگريستند. كتاب خلاف شيخ طوسي گواه پايدار نحوه تفكر پيشوايان بزرگ شيعه در سده چهارم و پنجم هجري به موضوع اختلافات مذهبي ميان ائمه شيعه و سنت است و آن را در قالب اختلاف رأي و روش فقهي در استنباط احكام محدود ميسازد. اين روش اساسي بينظير از زمان شيخ طوسي تا عهد حاج آقا حسين طباطبائي بروجردي همواره مورد نظر و توجّه پيشوايان مذهبي شيعه جعفري بوده است كه بعداً شيعه زيدي نيز از آن پيروي كرده بودند.
وقتي سيد جمالالدين اسدآبادي معروف به افغاني بر آن شد كه از مراكز خلافت آل عثمان براي تجديد وحدت مسلمانان استفاده كند با وجودي كه عمري را در مصر و ايران و هند و اردن بر ضد استبداد و حكومت مطلقه سخن گفته و قلم زده بود باز رعايت مصالح عمومي مسلمانان را در قالب وضع ممكن بر طرح نقشههاي اصلاحي سريع و انقلابي مقدّم داشت و ميپنداشت با استفاده از اوضاع و وسايل موجود درك شكل منظور آسانتر است و پس از تأمين وحدت، تغيير آحاد و وسائل كار دشواري خواهد بود. بر اين اساس نهتنها خود از اين انديشه كه تأييد فكري عبدالحميد باشد پيروي كرد، بلكه علماي بزرگ شيعه را بدين كار فرا خواند. از آن ميان برخي با انديشه او همراه شدند و جانب مصلحت مشترك عامه مسلمانان را بر تمايلات و توجهات خاصه خود بهطور موقت ترجيح دادند.
در ضبط راكد وزارت خارجه سي سال پيش از اين عين بيعتنامه حاج ميرزا ابوطالب زنجاني از فقهاي عهد مظفري و ناصري را به نام سلطان عبدالحميد ديدم و اين نكته آنچه را كه از بابت شيخالرئيس قاجار و شيخ علي كاشفالغطا و ميرزا آقا خان كرماني شنيده و خوانده بودم تائيد كرد.
بزرگترين قدمي كه در راه تقريب بلكه تأليف و توحيد برداشته شده و در صفحات تاريخ ايران و عثماني منعكس است ابتكار نادر در دشت مغان بود كه متن وثيقهنامه او در موزه تهران و اسناد متبادله آن در خزينه اسناد ملي اسلامبول عيناً موجود است.
نادر به راهنمائي شيخ علي اكبر خراساني كه او را در مكاتيب رسمي امام نماز خود معرفي ميكند منكر وجود اختلاف اصولي ميان شيعه و سني شد و همه اختلافات موجود را نتيجه القائات شاه اسماعيل معرفي كرد و براي تجديد وحدت از دست رفته، از كلّيه نتايج سياسي مترتّب بر غلبه خود در جنگها چشم پوشيد و در مقابل از سلطان محمود خان خواست كه مذهب جعفري را يكي از مذاهب رسمي و مورد قبول دستگاه خلافت بشمرد و براي تأمين اين معني كاروان حجّ ساليانه ايران را با اميرالحاج و تشريفات مربوط به حاجيان مصر و شام بپذيرند و در اركان كعبه ركني را به شيعيان اختصاص بدهند. در ضمن براي اطمينان خاطر قبول خلافت سلطان را خود ميپذيرفت.
در مجموعه مشتمل بر مدارك و مذاكرات كه همان زمان تأليف و تدوين شده حسن نيت و صراحت و صفا و صداقت جانب ايراني مسلّم است ولي بدگماني بابعالي نسبت به حقيقت منظور نادر، جانب عثماني را محتاط و متردد و اشكالتراش، نشان ميدهد. اين امر داستاني دراز و جانگداز دارد و نشان ميدهد كه نادر افشار قزلباشزاده شيعه و شيعهزاده در راه تأمين و تحقق هدف مقدس تقويت و تأليف شيعه و سني از حاصل فتوحات حيرتانگيز خود چشم پوشيد و به جاي استفاده از سلاح و مبارزه براي غلبه سياسي ميكوشيد قدرت نظامي خود را در مرزهاي شمالي و شرقي ايران به عثمانيها از راه دور نشان بدهد ولي از نزديك تنها راه مذاكره و مباحثه و مناقشه اصولي را جهت وصول بدين مقصد اختيار كرده بود. مطالعه نامههائي كه خود و پسرش و شيخ علي اكبر و ميرزا مهديخان منشيالممالك او در اين باب نوشتهاند نشان ميدهد كه جز جو نيت خير و هدف تأليف و تقريب و خيرخواهي هيچ عامل ديگري سلسلهجنبان اين اقدام نبوده است همانطور كه اوضاع و احوال تاريخي از روي اسناد زمان مينمايد كه تركها در اين ترديد و عدم قبول و طفره زدن ابداً درد دين و مذهب نداشتند بلكه عوامل سياسي و رياستطلبي و بيم از قدرت و شخصيت نادر آنان را به دوروئي و تأخير و طفرهزني وادار ميكرده است و درصدد آن وقت ميگذرانيدند كه خنجري از پشت بر نادر بزنند. نادر براي اينكه صداقت خود را در اين طرح اتحاد و تقريب ثابت كند در وضع ظاهري كه متداول بود تغييراتي داد و در دشت مغان از سران سياسي و نظامي و مذهبي حاضر قول گرفت كه به كاري دست نزنند و سخني نگويند كه طرف اهل سنت را بيازارد و عليالظاهر خود را پيرو اهل سنت شمرد و پيش خود ميانديشيد چيزي كه عثمانيان را وادار به مخالفت بلكه دشمني با ايرانيان ميكند همين اختلاف مذهبي است. در صورتي كه توجه به سلوك دولت عثماني با شاه طهماسب و اشرف افغان و شركت در تقسيم ايران با روسيه بايستي به او خاطرنشان كرده باشد سابقه كدورت و رقابتهاي سياسي ديرينه بوده كه در لباس بهانههاي مذهبي خود را مستور داشته است.
اگر جز اين بود ضرورت داشت كه دست رد بر سينه اشرف حنفي مذهب نزنند كه حاضر به قبول خلافت سلطان عثماني شده بود و ايران را تخليه كنند و اسراء ايراني را آزاد كنند. در صورتي كه بابعالي درد دين نداشت بلكه ميخواست سياست محمد خان فاتح را نسبت به آق قويونلوها و سياست روميها را نسبت به آلب ارسلان و خسرو پرويز و اردوان در مورد اشرف اجرا بكند و ايران را وابسته به حكومتي سازد كه از مغرب آناتولي بر دامنههاي كوه زاگرس نظر طمع ميافكند.
نادر از اين انديشه طرفي نبست، بلكه دوازده سال وقت و قدرت و مال و فرصتهاي گرانبها را در اين راه از دست داد، ولي سابقهاي بزرگ و بينظير و معتبر در تاريخ روابط ميان ايران و عثماني و شيعه و سني بر جاي گذاشت. سابقهاي كه ثابت ميكند شيعه همواره در اين تمايل شديد به استقرار روابط مذهبي و پيوستن رشتههاي از هم گسسته ديني صميمي و خيرخواه است. آثار اين تمايل بعد از نادر هم در تاريخ روابط ايران و عثماني منشاء آثار جالبي شده است. كريم خان بر همين اساس بصره را تخليه كرد و عباس ميرزا به قبول عهدنامه ارزروم تن در داد. دولت ايران در جنگ روس و عثماني دهه آخر سده سيزدهم هجري از ورود در توطئه با روسيه براي استفاده از موقع شكست عثماني به عذر همديني خودداري كرد.
برخي تصور ميكنند كه اين سوابق طولاني و مكرر جنبه اتحاد سياسي و دستهبندي ملكي داشته و به امر توحيد و تقريب مذهبي ناظر نبوده است. در صورتي كه مطالعه اسناد متبادله ميان ايران و بابعالي ثابت ميكند كه طرف ايراني ميكوشيده است روح مخالفت و ستيزهجوئي را كه از اختلاف مذهبي ناشي ميشده و نيرو ميگرفته است از ميان بردارد. وثيقه دشت مغان و احكام صادر از طرف نادر بر عهده واليان و حكام ايران و تشكيل مجالس مناظره در نجف و قفقاز ميان علماء شيعه و سني، براي اين بوده كه اختلاف مذهبي را از ميان بردارند و چنين ميانديشيد كه اگر اين اختلاف نباشد موجب ديگري براي تجديد كشمكشها و زد و خوردها در كار نخواهد بود.
وضع اصطلاح مذهب جعفري و قرار دادن آن در مقام مذهب پنجم، نشان ميدهد كه نادر به نزديك ساختن مذاهب به يكديگر بيش از اتحاد سياسي توجه داشته است. چنين اتّحادي عملاً بعد از عهد سلطنت شاه صفي به وجود آمده بود و تا روزگار شاه سلطان حسين ادامه داشت. دولت ايران در عهد شاه سليمان به سلاطين اروپائي كه طالب همكاري و همدستي با ايران در زدن عثماني بودند جواب منفي داد و ايران حاضر به اين نبود كه اين حالت آرامش و همزيستي را به اميد سود سياسي بر هم بزند. بايد دريغ نورزيد و گفت كه ايران همواره بر تعهد مذهبي خود پايدار بود و اين تركها بودند كه به محض بروز آثار ضعف در حكومت مركزي ايران درّي افندي را براي تجسّس اوضاع و احوال به ايران فرستادند و براساس مطالعات او در موقع حدوث بدبختي از پشت خنجر زدند و با روسها قرار تقسيم ايران را گذاردند، آنگاه براي تهيّه مجوّز عهدشكني و همدستي با يك حكومت نامسلمان براي اشغال سرزمين مسلمانان، فتوي صادر كردند و خون و مال و ناموس ايراني را به گناه تشيّع مُباح شناختند و بر اين اساس بود كه در همدان و كرمانشاهان و تبريز، جناياتي مرتكب شدند كه در شأن يك مسلمان حتي نسبت به يك نامسلمان نبود و ذكر آن غم به خاطر ميآورد.
مطالعه اسناد مربوط به فعاليّت سيد جمالالدين اسدآبادي و ياران او براي تعميم بيعت عبدالحميد نشان ميدهد كه امر از زاويه مذهبي نگريسته ميشد و زمينه را براي اجراي طرح نادري فراهم ميآورد در صورتي كه عثمانيها ميخواستند استفاده سياسي از اين برداشت مذهبي بكنند.
همين كهقتل ناصرالدين شاه وضع تازهاي در افق روابط ايران و عثماني پديد آورد عثمانيها در ازاي تأمين برخي منافع سرحدي حاضر شدند ياران سيد جمالالدين را كه هيچ گناهي جز فعاليت براي اتحاد اسلام نداشتند دستگير كنند و دست بسته تحويل ايران بدهند، تا خون آنان در تبريز ريخته شود. اگر مراعات نسبت افغاني نبود كه سيّد آن را از ابتداي كار خويشتن سپر دفاعي خود در برابر اقدامات ترك و ايران ساخته بود، سيّد هم تحويل مقامات ايراني داده ميشد و به سرنوشت يارانش ملحق ميگرديد. سيد همين كه احساس بروز عهدشكني از ناحيه بابعالي كرد عبدالحميد را به استفاده از سابقه نسبت افغاني و تبعيت از حمايت دولتي كرد كه در خارج، حامي منافع افغانستان بود و ناگزير از تحويل دادن او به علاءالملك سفير ايران خودداري كردند.
در نامههاي متبادله ميان ايران و عثماني كه متأسّفانه اصل آنها را كسي در اسلامبول از پرونده مربوط ربوده است ولي رونوشت آنها را پيش خان ملك ساساني ديدم، از مضامين آنها مفهوم ميگردد كه مقدمه تسليم سيّد فراهم بوده ولي به سببي كه حتّي بر سفارت ايران در اسلامبول هم درست معلوم نبوده است از اجراي آن صرفنظر شده بود ولي مرحوم امير شكيب ارسلان از ارادتمندان سيد به ذكر سبب آن چنانكه اشاره شد پرداخته است. نكتهاي كه بايد به ياد آورد اين است كه اگر سيّد پيش از مرحله تهديد عبدالحميد به جنبه اجرائي پرداخته بود و از سفارت بريتانيا در اسلامبول درخواست حمايت ميكرد، بنا بدانچه از پيش معهود و معلوم بود او را زودتر به مقامات ترك و ايران تسليم ميكردند تا از دغدغه تحريكهاي نهفته او در مصر و هند رهائي يابند. قضا را پيك اجل زودتر به سراغ سيّد آمد و هر سه كشور ذينفع را از ابتلا به مشكلات مترتب بر وجود او خلاصي داد.
اينجا است كه حدس و نقل برخي از نويسندگان داير بر مسموم كردن فكّ سيد در ضمن عمل جراحي فك و دهان به نظر قابل قبول جلوه ميكند. زيرا اين پيشامد تنها توانست مشكل دو پهلو را از پيش پاي سياست عبدالحميد بردارد.
در جنگ اول جهاني با وجودي كه تركهاي جوان اسلامبول سرمست از باده اتّحاد توراني خود بودند و عملاً ميخواستند از عربهاي سوريه و مارونيها و درزيهاي لبنان و ارمنيهاي مشر ق آناتولي و كردهاي كردستان غربي تركهاي تازهاي در دشت و كوه و هامون بسازند، وقتي خود را در برابر خسارات و مصايب نامحدود جنگ ناتوان ديدند به رهنمائي مُتّحدان آلماني و اتريشي خود درصدد استفاده از سياست متروك مذهبي اتحاد اسلام برآمدند و خواستند با اعلان جهاد مسلمانان هند را بر ضد انگليس كه ركن استوار مخالفت با عثماني بود به شورش وادار كنند. اما دير شده بود و كساني هم كه در ايران و برخي نقاط ديگر به دام همكيشي ايشان درافتادند به زودي ملتفت شدند كه موضوع در حقيقت يك صحنهسازي سياسي است. مهاجرين ايراني كه در نتيجه فشار نظامي روسها در غرب ايران و انگليسيها در عراق ق ، ناگزير از عقبنشيني به سوي شمال غربي شده بودند وقتي به اسلامبول رسيدند از حركات و وجنات ميزبانان خود دريافتند كه زير نقاب اتّحاد اسم ايشان، سياست تركسازي و تورانپرستي عامل مؤثّر فعاليتهاي گروه تركان جوان است.
پاسخي كه مرحوم سيد حسن مدرّس به سلطان محمد رشاد خليفه عثماني درباره عمل ايرانيان در قبال اتحاد اسلامي داده بود، ناشي از همين ادراك تازه بود كه گفت: هر كس از مرزهاي ايران تجاوز كند او را ميكشيم و سپس رسيدگي ميكنيم، اگر آثار مسلماني در پيكر بيجان او مشهود باشد بر او نماز ميگذاريم و بر رسم مسلماني دفن ميكنيم.
سيد جمالالدين انديشه اتحاد اسلام را بعد از تبعيد از مصر به ايران كه در بمبئي از كشتي پياده شد و به حيدرآباد رفت، از وضع نابسامان مسلمانان هندوستان الهام گرفت. دوره اقامت او در كلكته كه پس از شورش عراق بي پاشا در مصر آغاز گشت گرچه چندان به طول نينجاميد ولي اين انديشه را طوري در دماغ او به صورت يك طرح سياسي مؤثّر درآورد، طرح سياسي كه شامل تشكيل جمعيت و مجله عروه الوثقي با وعده مساعدت مسلمانان هند گرديد.
جمعيت عروه الوثقي كه اسناد تشكيلاتي آن بعد از وفات شيخ محمّد عبده دبير جمعيت، در اختيار سيد رشيد رضا مدير مجله المنار مصر قرار گرفت و انتشار يافت، در طول عمر چند ساله خود طوري مكتوم و بينشان مانده بود كه حتي بعد از انتقال سيّد از ايران به روسيه و تلاش در راه برانگيختن روسها به مبارزه با انگليسها و انتشار مقالات متعدد در جرايد اروپا راجع به هدفهاي سياسي سيد، از آن نامي برده نميشد و همينقدر سخن از وجود طرفداران سيّد در هند ميرفت، طرفداراني كه به چاپ و انتشار عروه الوثقي از تهيه وسايل مادي و معنوي چاپ و توزيع مجله كمك مؤثري ميكردند. خدمت مجله به نشر فكر نزديكي و همدردي و همكاري ميان مسلمانان جهان از حيث مسائل مربوط به دين و زندگاني و سياست كمك فو ق العاده كرد.
گمان نميكنم بعد از گلستان، نوشتهاي كه مانند كاغذ زر دست به دست برند در عالم اسلام همانند مقالات عروه الوثقي بتوان سراغ كرد، مقالاتي كه در طيّ چند ماه محدود از كنار اقيانوس اطلس تا سواحل اقيانوس هند در قلوب طبقه جوان و روشنفكر و متفكر اسلامي اخگري برافروخت، اخگري كه متدرجاً آتش انقلاب را از هندوستان تا تركيه و مصر و تونس و الجزاير برافروخت و ريشه استعمار غربي را بسوزانيد.
كسي كه به دقّت ريشههاي جنبش فكري را در سياست اجتماع و دين اسلام از 1300 هجري بدين طرف در كليه كشورهاي اسلامي بجويد، درمييابد كه بُنِ اَصليِ همگي به سيد و عروه الوثقي ميپيوندد. عبدالقادر مغربي، لُغوي معروف سوريه كه درك حضور سيد را در سالهاي 1311 و 1312 كرده بود و پيش از آن هم به وسيله شيخ حسين جسر ق طرابلسي از علماي شام به حلقه ارادتمندان غيابي سيد در آمده بود، ميگفت نسخهاي كه از عروه الوثقي به طرابلس شام ميرسيد از روي همان يك نسخه نسخههاي متعدّدي استنساخ كرده بودند و دست به دست ميگشت. خود عبدالقادر صورتي از مقالات عروه الوثقي را داشت كه به خط دست خودش استنساخ كرده بود.
ترجمههاي اردو فارسي و تركي مقالهها در جرايد محلّي از اصفهان و تهران و كلكته و لكنهو تا غازان انتشار مييافت.
از مردان بزرگي كه در اين مكتب تربيت شدند، يكي سيد عبدالرحمن كواكبي حلبي از احفاد علي سياهپوش صفوي بود كه بعد از مرگ سيد و تغيير روش شيخ محمد عبده (پس از بازگشت به مصر) با نشر كتاب سِجِلِّ جمعيّت امالقري بدون ذكر مأخذ، آن هم براي رعايت موقع و مكان قاهره كه عبده را ملزم به سكوت و سعد زغلول و ابراهيم لقاني را ناگزير به اختفاء درزّيِ قضاوت و وكالت دعاوي كرده بود، همان هدفهاي جمعيت عروه الوثقي را تعقيب و تبليغ ميكرد. بديهي است مخالفت سيد فراتي، يعني كواكبي با سياست مطلقه عبدالحميد به او مجال برخورداري از موافقت انگليسيها را با اقامت او در مصر و فعاليّت قلمي ميداد ولي اگر خود را دنبالهرو سيد جمالالدين معرفي ميكرد؛ بهطور مسلّم دشمن قديمي سيد كه اينك با نام لرد كرومر، صاحب اختيار حقيقي خديو مصر بود او را هم در پي سيّد از قاهره به خارج گسيل ميداشت.
شاگردان و ارادتمندان سيّد در هند كه از حيدرآباد و كلكته حوزه ترويج عقايد او را به دهلي و لاهور و لكنهو گسترش داده بودند در ميان نسل جوان هندي، افرادي همچون دكتر انصاري و محمّد علي و شوكتعلي و ابوالكلام و محمد اقبال و محمد علي جناح را تربيت كردند كه مبارزات آنان در تاريخ استقلال هند و پاكستان اظهر من الشمس است. محمد اقبال شاعر كه از راه سخن خويش در انديشه مسلمانان هند و افغانستان اثر فو ق العادهاي بجا گذاشت و از راه ترجمه آثارش به زبانهاي خارجي، در دنياي غرب هم مقام يك پيشواي متفكر اسلامي را پيدا كرده است، يكي از برجستهترين تربيتشدگان مكتب عروه الوثقي در هند است كه خود نيز در پرورش طبقات بعدي اثر پايداري داشته است.
شيخ محمد عبده كه بعد از بازگشت به مصر، مانند ميله موازنهاي در ميان قصر الدّوباره و قصر عابدين قرار گرفته بود، توجه خود را از مسائل كلّي اسلامي به قضاياي خاص اجتماعي و فرهنگي مصر معطوف داشت و همان راهي را در پيش گرفت كه بارها در انتقاد از سيد احمد خان ضمن مقالات عروه الوثقي با القاء و املايِ سيد جمالالدين نكوهش كرده بود.
سكوت او را درباره فعاليتهاي بعدي سيّد و حتي بعد از اعلام خبر مرگ سيد، حمل بر رعايت حال بابعالي و مقام خلافت عثماني ميكردند ولي او كه بهتر از هر كسي ميدانست هدف اصلي سيد در فعاليتهاي اساسي چه و كه بوده، باطناً مراعات حال سرپرست قصر دوباره را بر رعايت جانب خليفه اسلامبول يا خديو قصر عابدين قاهره مقدم ميداشت.
بعد از تعطيل مجلّه وقتي سيد از اروپا مجبور شد به مشر ق زمين برگردد و در هند براي او امكان ورود و نزول از كشتي نبود ناگزير در پي كتابهاي خود به بندر بوشهر آمد و به دام فريب رجال ايران افتاد، شيخ محمد عبده نيز به بيروت بازگشت و مشغول فعاليت ادبي و اجتماعي شد. در اين اثناء ابوتراب ساوجي خادم سيد، كه در مصر نام عارف گرفته بود به عبده ملحق شد و كتاب نيچريه فارسي سيّد را كه در هند به چاپ رسيده بود به همدستي يكديگر به زبان عربي ترجمه كردند و در بيروت با مقدمهاي در ترجمه حال او انتشار دادند.
در 1303 وقتي سيد به تهران رسيد نسخههائي از آن را دريافت كرده بود و به اشخاص اهدا ميكرد. در همان اثناء ميرزا محمد باقر بوّاناتي مترجم انگليسي عروه الوثقي هم به بيروت آمد و رخت اقامت افكند. اينان كه در دستگاه عروه الوثقي كاملاً وارد بودند هسته مركزي جمعيت تازهاي را نهادند به نام جمعيت «التقريب بين اهل الاسلام و اهل الكتاب» كه بعدها چند تن ايراني ديگر مانند مؤيِّدالملك قوامي شيرازي و حاجي پيرزاده نائيني و ميرزا حسن خان خبيرالملك از كارمندان وزارت امور خارجه ايران و جمال نامي از مامورين عاليمقام عثماني و يك فرهنگي بازنشسته انگليسي از حكومت هندوستان به نام لينتز و يك كشيش مصلح انگليسي به اسم اسحق تيلر، بدان ملحق شدند. اين جمعيت پيرو مبادي سياسي عروه الوثقي نبود و در جهت ديگري كه با وضع زندگاني ايشان در بيروت و لبنان مناسب بود عمل ميكرد.
بازگشت شيخ محمّد عبده به مصر و انتقال عارف به ايران و تجديد زندگاني خانوادگي براي ميرزا محمد باقر در بيروت، وجود اين جمعيت را به صورت خاطرهاي درآورد كه انتشار عكسي از اعضاي آن در تاريخ ادبيّات ايران براون و نشر برخي از اسناد و سِجّلات آن در تاريخ زندگاني عبده، نام و نشان آن را پايدار كرده است.
تهييج و تحريك دولت عثماني در صورت تشبّث به انديشه اتّحاد اسلام و صدور فرمان جهادي كه حتّي در اتباع عرب دولت عثماني هم اثر مستقيم نبخشيد، تا چه رسد به سربازان هندي كه به جنوب بينالنهرين آمده بودند و به سوي بغداد پيش ميرفتند، در تغيير اوضاع و احوال تأثير پايداري نداشت. وقتي كميته خلافت در تعقيب شكست عثماني در هند براي نگهداري وضع ظاهري عثماني تشكيل شد ديگر نميتوانست بيش از يك اسم از وجود خود نشانهاي بر جا بگذارد.
موضوع وعده بلفور وزير امور خارجه انگليس به حائيم وايزمن پيشواي صهيونيستهاي انگليس به منزله جوابي بود كه از طرف سياستمداران بريتانياي كبير به حكم جهاد خليفه و نهضت اتحاد اسلام متحدين عثماني داده شد. غلبه سربازان هندي در جنگ كانال سوئز بر عثمانيها و اشغال فلسطين بنا به گفته لرد آلنبي به جنگ صليبي مستقيم ميان عيسويت و اسلام خاتمه بخشيد و زمينه همدردي و همكاري آينده را براي عيسويان و مسلمانان عرب در فلسطين به نحوي فراهم آورد كه حتي در روزهاي آوارگي و پراكندگي هم اينان از يكديگر دور نشدند و در برابر دشمن مشتركي قرار گرفتند كه هر گونه امكان جنبش را از هر دو طرف سلب ميكرد.
با اين پيشامد نقطه عطف تازهاي در تاريخ مشر ق به وجود آمد و از قدرتي در جهت مخالف اتحادها و اتفاق قهاي مذهبي و سياسي استفاده كرد كه متّكي به ميلياردها سرمايه اندوخته رُچيلدها و ميليونها مرد و زن روسي و آلماني دانا و توانا و كارشناس بود كه از ادامه زندگاني در زير يوغ تزاري و قيصري به تنگ آمده و جوياي سرزميني در خاور ميانه بودند تا بدان نقل مكان كنند. در نتيجه، نهضتي و مسألهاي و واقعيتي در قلب عالم اسلام به وجود آمد كه در آغاز كار ابداً اهميّت آينده آن معلوم نبود. به همين نظر كساني كه در بيتالمقدس در موتمر اسلامي از همه ممالك اسلامي گرد آمدند تا از همكاري و همدردي و همديني مسلمانان براي جلوگيري از رشد و نموّ خطر جديد جلوگيري كنند، در عمل كار را از مسير حقيقي خود دور كردند و شد آنچه نبايد بشود. يعني قبله نخستين مسلمانان در تيررس گلولههائي قرار گرفت كه هر وقت اراده ميشد از فراز برج داود ممكن بود بدانجا پرتاب گردد.
در چنين موقعيت تيره و تاريكي بود كه جمعيت تقريب بينالمذاهب به مساعي خستگيناپذير دانشمند ارجمند جناب آقاي محمد تقي قمي در قاهره تشكيل شد كه تجربههاي كافي در پشت سر اطلاعات جامع و لازم خود اندوخته بود. اين جمعيت چنانكه از روي مقالات همين مجموعه كه به قلم اعضاي برجسته مصري و ايراني آن درباره تاريخ و اهداف آن نوشته شده است بهتر از هر نوشته ديگري معلوم ميدارد كه در مدتي كوتاه توفيق پيشرفت و گسترش مهمي يافته و در طريق استقرار روابط برادري اسلامي قدمهاي استواري برداشته است.
در آن قسمت از اين مجموعه كه شيخ بزرگوار محمود شلتوت سرگذشت مختصر تقريب را مينويسد، با وجود ابراز دلگيري از اينكه خود نميتواند همه چيزهاي لازم را از ديدهها و شنيدهها به واسطه كثرت گرفتاري بنويسد، در ضمن همين مقاله موجز و مفيد ارزندهترين سند تاريخي مربوط به جمعيت تقريب را به بايگاني تاريخ عالم اسلام سپرده، سندي كه ارزش واقعي آن از هر كتاب مفصل و قطور ديگري براي محققان بيشتر است.
اين عبارت آن مرحوم كه ميگويد: «آرزو داشتم ميتوانستم از اجتماعاتي كه در دارالتقريب برپا ميشود تعريف كنم كه در آن مصري در كنار ايراني، لبناني، عراق قي، پاكستاني و غيره قرار ميگيرد و حنفي و مالكي و شافعي و حنبلي با امامي و زيدي دور يك ميز مينشينند.» مرا به ياد روزي ميافكند كه در اوايل فروردين 1335 هنگام مسافرت به قاهره براي مراجعه به اسناد تاريخي محفوظ در گنجينه قلعه محمد علي كه از سوريه به مصر رفته بودم، بنا به دعوت جناب آقاي قمي در يكي از اين جلسهها حضور يافتم و شاهد فعاليّت عناصر علاقهمند و فاضلي بودم كه به پيشرفت آينده جمعيت و گسترش حوزه عمل آن ميانديشيدند و سخن ميگفتند. حضور بيش از يك ساعت در آن مجمع و برخورداري از مراتب فضيلت صاحبان فضيلتي كه در آن شركت داشتند، يكي از غنايم بينظير سفر تحقيقي قاهره بود، سفري كه پس از شش سال تجديد ديدار از باني خير و مؤسس محترم اين اساس خير، مرا متوجه به لياقت و كفايت و كارداني عنصر هموطني ميكرد، عنصري كه اگر مورد تشويق و تأييد قرار گيرد ميتواند در قاهره، شيخ بزرگ ازهر شريف و مفتي كشور مصر و يا پيشواي شيعيان صور و صيدا را با رايزن فرهنگي ايران در سفارتهاي دمشق و بيروت، بر سر ميز مودّت و اخوت مسلماني، پهلوي يكديگر بنشاند.
اينك دعاي خير من اين است كه خداوند تبارك و تعالي خود پاداش عمل نيك همه كساني را كه در بنيانگذاري اين اساس برادري، از ايراني و مصري، منشأ اثري قرار گرفتهاند از خزينه كرم و عزت بيكران خود ببخشد و روح مرحوم شيخ محمد مدني را كه بيش از يك نوبت ديدار او مرا نصيب نشد و در همان يك جلسه به مزاياي روحي و فكري او واقف و معتقد شدم، در پناه غفران و رحمت بيدريغ خويش از اجر معنوي زحماتي كه نمونه آخرش انتشار متن عربي اين مجموعه مقالات است، برخوردار سازد.
دوام توفيق دوست دانشمند و شخصيت ارجمند هموطن و صاحب فضل و فضيلت آقاي قمي را از حق تعالي آرزو دارم. انتظار همگي اين است كه بار ديگر با ظهور فرج عظيم در افق اسلامي فلسطين كه سلسلهجنبان روح اميد و نشاط در همه كشورهاي اسلامي خواهد بود اين مركز فعاليت ديني بتواند در دوران جديد خدمات تازهتري در مقياسهاي تازه و روح نواز به اسلام و مسلمين تقديم دارد.
به اميد روزگار بهتر و خوشتر سخن خود را به پايان ميآوريم و گفتار خود را به اين آيه كريمه خاتمه ميدهيم رَبّنا و آتِنا ما وعدتَنا علي رُسلك و لا تُخزِنا يومَ القيمه انّك لا تخلف الميعاد.
منبع: www.mosleheshargh.com