نویسنده: عباس كوثری
«بعل» در لغت به معنای شوهر، زوجه، درخت خرمایی كه بدون آبیاری از ریشه آب خورد، نام بت قوم الیاس، و دهشت و اضطراب آمده است. (1) ابن فارس معتقد است ماده بعل دارای سه معنای اصلی است: 1. مالك 2. حیرت و دهشت؛ 3. زمین بلند كه سالی یك بار بر آن باران ببارد. بعل به معنای آب خوردن از ریشه بدون استفاده از باران، برگرفته از همین ریشه و اصل است. در حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیان حكم زكات خرما آمده است: «ما شرب منه بعلاً ففیه العشر»: درخت خرمایی كه از ریشه بدون نیاز به آبیاری سیراب گردد، زكات خرمای آن یك دهم است. (2)
همین سان است كلام دیگر الهی كه میفرماید: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ...» (4): و اگر زنی از طغیان و سركشی یا اعراض شوهرش، بیم داشته باشد، مانعی ندارد با هم صلح كنند و صلح، بهتر است. قرینه «امرأة» به روشنی دلالت دارد كه مقصود از «بعلها» شوهر است.
قرآن كریم در داستان نزول ملائكه بشارت دهنده به ابراهیم (علیه السلام) میفرماید: «وَ امْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَ مِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ* قَالَتْ یَا وَیْلَتَا أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ ه?ذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ» (5): همسرش ایستاده بود از خوشحالی خندید. پس او را به اسحاق و بعد از او به یعقوب بشارت دادیم. گفت: ای وای بر من آیا من فرزندی آورم، در حالی كه پیرزنم و این شوهرم پیرمردی است؟ این راستی چیز عجیبی است.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول
كاربردهای بعل در قرآن
1. شوهر
خداوند درباره حق رجوع شوهران در مدت عده رجعیه میفرماید: «وَ الْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ ... وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلاَحاً ...»(3). مرجع ضمیر «بعولتهن» زنان مطلقه است و معنایش این است كه زنان مطلقه باید به مدت سه مرتبه عادت ماهیانه دیدن انتظار بكشند و عده نگه دارند... و شوهرانشان برای بازگرداندن آنان در این مدت [از دیگران] سزاوارترند.همین سان است كلام دیگر الهی كه میفرماید: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ...» (4): و اگر زنی از طغیان و سركشی یا اعراض شوهرش، بیم داشته باشد، مانعی ندارد با هم صلح كنند و صلح، بهتر است. قرینه «امرأة» به روشنی دلالت دارد كه مقصود از «بعلها» شوهر است.
قرآن كریم در داستان نزول ملائكه بشارت دهنده به ابراهیم (علیه السلام) میفرماید: «وَ امْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَ مِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ* قَالَتْ یَا وَیْلَتَا أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ ه?ذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ» (5): همسرش ایستاده بود از خوشحالی خندید. پس او را به اسحاق و بعد از او به یعقوب بشارت دادیم. گفت: ای وای بر من آیا من فرزندی آورم، در حالی كه پیرزنم و این شوهرم پیرمردی است؟ این راستی چیز عجیبی است.
2. نام بت قوم الیاس یا معبود باطل
حضرت الیاس همانند دیگر پیامبران الهی از جانب خداوند مأموریت یافت تا قوم خویش را به توحید و تقوا دعوت كند و آنان را از شرك و بت پرستی بازدارد. قرآن كریم در این باره می فرماید: «وَ إِنَّ إِلْیَاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَ لاَ تَتَّقُونَ* أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ» (6). بیشتر مفسران بر این اعتقادند كه مقصود از «بعلاً» بت قوم الیاس است كه آن را پرستش میكردند. (7) گفتهاند محل زندگی قوم الیاس شهر بعلبك بوده است؛ زیرا «بكّ» به معنای شهر بود كه چون «بعل» بت مخصوص در آن قرار داشته است، آن را بعلبك نامیدند. (8) بعضی دیگر بعل را به معنای معبود باطل دانستهاند. به گفته راغب بعل به معنای هرگونه استعلا و برتری است و عرب هر یك از معبودهایش را كه به وسیلهی آن به سوی خدا تقرب میجسته، بعل نامگذاری كرده است؛ زیرا اعتقاد آنان بر این بوده است كه اینان موجودات برترند. (9) مرحوم طبرسی مینویسد: بعل در لغت اهل یمن به معنای آقا و رب است. (10) بر این اساس مفسران این احتمال را نیز در ترجمه آیه یادآور شدهاند (11): آیا پروردگاری غیر از خدا میخواهید و بهترین آفریدگارها را رها میكنید.پینوشتها:
1. اسماعیل جوهری، الصحاح، ج4، ص1635.
2. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج1، ص264.
3. بقره: 228.
4. نساء: 128.
5. هود: 71-72.
6. صافات: 123-125.
7. محمد قرطبی، جامع لأحكام القرآن، ج15، ص117. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج8، ص525. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج2، ص226.
8. محمود زمخشری، الكشاف، ج4، ص60.
9. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص134.
10. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج7و8، ص713.
11. ر.ك: عبدالله بیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج3، ص469. محمود آلوسی، روح المعانی، ج13، ص205.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول