كاربردهای بغی در قرآن
1. ظلم و ستم
خداوند در صفات انسانهای برخوردار از پاداش جاودانه و نیكوی الهی میفرماید: «وَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ». (3) شیخ طوسی بغی را به معنای ظلم دانسته است. (4) علامه طباطبایی مینویسد: انتصار طلب نصرت و یاری است كه در این صورت معنایش این است كه اگر ببینند به یكی از آنان ظلمی شده از دیگران طلب یاری میكنند. برخی از اهل لغت انتصار را به معنای یاری كردن یكدیگر دانستهاند؛ یعنی اگر به آنان ظلمی برسد، یكدیگر را یاری میكنند. در هر صورت مقصود از آیه بیان مقاومت مؤمنان در مقابل ظلم است. (5) وَهْبه زحیلی نیز در تفسیر خود همین معنا را ذكر كرده است. (6)بغی در آیه «... وَ یَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (7) به همین معناست. زمخشری و طبرسی مینویسند: بغی تلاش برای قهر و غلبه بر دیگری با ظلم و ستم است. (8) ابن عباس بغی را به معنای ظلم و تكبر دانسته است. (9) علامه طباطبایی در تفسیر بغی مینویسد: بغی در اصل به معنای طلب است؛ ولی چون در «طلب حق دیگران با زور و تعدی» بسیار استعمال شده، اینك از آن، معنای استكبار و برتریجویی و ظلم و تعدی به دیگران فهمیده میشود و مقصود از بغی در این آیه، ستم و ظلم به دیگری است. (10)
یكی دیگر از ایاتی كه كلمه بغی در آن به معنای ستم آمده است، این آیه است: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً... » (11). مرحوم طبرسی بغی را به معنای ظلم و فساد دانسته است. (12)بیضاوی مینویسد: بغی به معنای ظلم یا تكبر است و به جهت مبالغه، جداگانه و مستقل بعد از فواحش و اثم ذكر شده و كلمه «بغیر الحق» تأكیدی است بر معنای بغی. (13) راغب اصفهانی معتقد است بغی بر دو گونه است: الف) ناپسند، همانند تجاوز از حق به سوی باطل؛ ب)پسندیده، مثل گذشتن از عدالت به سوی احسان و از واجبات به سوی مستحبات و بر این اساس است كه در سوره شورا عقوبت الهی مقید به كلمه «غیرالحق» شده و فرموده است: «إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ... » (14) بغی بیشتر در موارد ناپسند كاربرد دارد. (15)
به همین سان است بغی در آیه شریفه: «ذلِکَ وَ مَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ» (16): مطلب چنین است و هر كس به همان مقدار كه به او ستم شده، مجازات كند؛ سپس مورد تعدی قرار بگیرد، خداوند او را یاری خواهد كرد؛ یقیناً خداوند بخشنده و آمرزنده است. مؤلف روح البیان در تفسیر «بغی علیه» مینویسد: بغی به معنای برتریجویی و ظلم است. (17) طبرسی نیز همین معنا را برگزیده و نوشته است: آیه درباره ستمی است كه مشركان به مسلمانان روا داشتند و آنان را از شهر خود آواره كردند و معنایش این است كه بر هر كس به واسطه آواره ساختن ظلم شده باشد، خداوند او را یاری خواهد كرد. (18)
از آیاتی كه میتوان بغی را در آن به معنای عمل ظالمانه و ستمگرانه تفسیر كرد؛ آیه تحریم میته است: «إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لاَ عَادٍ فَلاَ إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (19). علامه طباطبایی مینویسد: «غیرَ باغٍ وَ لا عادٍ» حال است و عامل آن «اضطرّ» است؛ یعنی فردی كه مضطر شود، در حالی كه ستمگر و متجاوز از حد نباشد، بر او گناهی نیست؛ اما اگر ستمگری و متجاوز بودنش عامل اضطرار وی به خوردن باشد، خوردن میته گناه خواهد بود. (20)
در تفسیر عیاشی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است كه فرمود: «الباغی الظالم و العادی الغاصب»: باغی ستمگر است و عادی غاصب. (21) البته در روایات دیگر «باغ» به انسان یاغی و قیام كننده در مقابل امام مسلمانان و به صید كننده به قصد لهو و لعب نیز تفسیر شده است (22) كه میتوان گفت از باب بیان مصادیق است. (23)
به همین سان است بغی در آیه «... فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لاَ عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (24) و «إِذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لاَ تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ... » (25): در آن هنگام كه [شاكیان] بر داوود وارد شدند و او از دیدن آنان وحشت كرد، گفتند: نترس دو نفر شاكیایم كه یكی از ما بر دیگری ستم كرده است. بغی در آیه مزبور میتواند به معنای ظلم و ستم باشد، به قرینه پاسخ داوود (علیه السلام) كه فرمود: «لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِکَ إِلَى نِعَاجِهِ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطَاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ ... »: مسلما او با درخواست یك میش تو برای افزودن آن به میشهایش بر تو ستم كرده و بسیاری از شریكان بر یكدیگر ستم میكنند. زیرا از آن استفاده میشود كه حضرت داوود سخن شاكیان در مورد بغی یكی بر دیگری را درست دانسته است و از آن تعبیر به ظلم كرده، چنان كه در ادامه نیز كلمه «بغی» به كار رفته است.
2. حسد
خداوند متعال میفرماید: «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ یَشَاءُ ... » (26). طبری و شیخ طوسی كلمه «بغیاً» را به معنای حسد دانستهاند و معتقدند اینان یهودیان بودند؛ زیرا میخواستند نبوت در بنی اسرائیل باشد و چون پیامبر خاتم از فرزندان اسماعیل بود، حسد میورزیدند. (27) ماوردی نیز همین معنا را ذكر كرده و آن را به قتاده و سدی و ابوالعالیه نسبت داده است. (28)جمله «ان ینزّل» نیز میتواند قرینه بر این معنا باشد؛ زیرا در آن، علت بغی، نزول وحی نشئت گرفته از فضل الهی بر بندگان خاص بیان شده كه بیشتر متناسب با حسد ورزیدن است.
3. زنا
پس از آنكه جبرئیل به مریم گفت من فرستاده پروردگار توام تا پسر پاكیزهای به تو ببخشم، مریم در پاسخ گفت: «قَالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیّاً» (29). كلمه بغی به معنای فاجره و زناكار است كه مریم (علیها السلام) آن را از خود نفی كرده است و اینكه گفت چگونه ممكن است برای من فرزندی باشد، در حالی كه تاكنون انسانی با من تماس نداشته است، قرینه بر این است كه حضرت خواسته است دامن خود را از عمل منافی عفت نفی كند؛ بدین جهت است كه مفسران نیز همین معنا را در تفسیر آیه آوردهاند. (30)همچنین خداوند در سوره نور میفرماید: «... وَ لاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ». (31) راغب مینویسد: اصل معنای بغی تجاوز از حد و اندازه است و جمله «بغت المرأة» به این معناست كه زن مرتكب فجور و زنا گردید؛ زیرا از محدوده مشخص شده تجاوز كرده است و به همین معنا است كلمه «بغاء» در آیه «... لاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاءِ... » (32) در شأن نزول آیه نوشتهاند عبدالله بن اُبی، شش كنیز داشت كه آنان را مجبور به كسب درآمد از طریق زنا میكرد. پس از آنكه آیهی حرمت زنا نازل شد، كنیزان شكایت وی را به محضر پیامبر بردند. آیه بالا نازل شد. (33) جمله شرطیه «ان اردن تحصنا» مفهومش این نیست كه اگر خود كنیزان مایل به عمل فحشا بودند، اجبار و اكراه آنها مانعی ندارد؛ زیرا در صورت عدم اراده عفت، اكراه در كار نیست و شكی نیست كه اعتبار مفهوم مخالف در شرط، مشروط به این است كه مفهوم مخالف متصور باشد، (34) بلكه آوردن شرط به جهت مبالغه در قبح است. شیخ طوسی مینویسد: شرط «ان اردن تحصنا» بدین جهت است كه به عظمت زشتی اكراه بر عمل زنا در صورت عفت طلبی كنیزان توجه دهد. این احتمال نیز وجود دارد كه چون مورد آیه تصمیم كنیزان بر پاكدامنی بوده است، در آیه نیز به همین سان آمده است، بدون آنكه آیه مفهوم داشته باشد. (35)
4. طلبیدن
یكی از فرازهای زندگی حضرت موسی (علیه السلام) حركت برای ملاقات با خضر است. قرآن كریم میفرماید: به خاطر بیاور هنگامی را كه موسی (علیه السلام) به دوست خود گفت دست از جستجو برنمیدارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ هر چند به راه خود مدتها ادامه دهم. هنگامی كه به مجمع البحرین رسیدند، ماهی خود را فراموش كردند و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت. هنگامی كه از آنجا گذشتند موسی (علیه السلام) به همسفرش گفت: غذای ما را بیاور كه سخت از این سفر خسته شدهایم. گفت: به خاطر داری هنگامی كه ما به كنار آن صخره پناه بردیم. فراموش كردم جریان ماهی را بازگو كنم و فقط شیطان بود كه آن را از خاطر من برد و ماهی به طرز شگفت آوری راه خود را در دریا پیش گرفت. «قَالَ ذلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصاً» (36): موسی گفت آن همان بود كه ما میخواستیم. سپس از همان راه بازگشتند؛ در حالی كه پی جویی میكردند.سیاق آیه به روشنی دلالت میكند كه مقصود از كلمه «نبغ» طلب است. مفسران نیز همین معنا را ذكر كردهاند؛ برای نمونه زمخشری در معنای آن مینویسد: این همان بود كه آن را طلب میكردیم؛ زیرا فراموش كردن ماهی نشانه دستیابی به مقصودش، یعنی ملاقات با خضر (علیه السلام) بوده است. (37) طبری (38) و فخر رازی (39) و شیخ طوسی (40)نیز همین معنا را ذكر كردهاند.
در آیهای دیگر آمده است: «أَ فَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» (41). شیخ طوسی مینویسد: «حكم الجاهلیة» مفعولبه است و بغی به معنای طلب است و بغاة كسانیاند كه طلب امارت و ریاست به غیر حق میكنند و بغی به معنای زن فاجره است؛ زیرا به دنبال فاحشهگری است. (42) برخی شأن نزول آیه را درباره یهودیان بنی قریظه و بنی نضیر دانستهاند كه از پیامبر خواستند بین كشته شدگان طوایف به تبعیض قضاوت كند. پیامبر در پاسخ آنان فرمود: كشته شدگان همه مساویاند. بنی نضیر گفتند: ما به این حكم راضی نمیشویم. آیه بالا نازل شد و فرمود: آیا آنان حكم جاهلیت را میخواهند و چه كسی بهتر از خدا برای قومی كه اهل یقیناند حكم میكند. (43)
بر همین سیاق است آیه «أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ» (44): آیا آنان غیر از آیین خدا میطلبند و تمام كسانی كه در آسمانها و زمیناند از روی اختیار یا اجبار در برابر فرمان او تسلیماند. یكی دیگر از آیاتی كه در آن ماده «بغی» به معنای طلب به كار رفته است، در سوره یوسف است: «وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ قَالُوا یَا أَبَانَا مَا نَبْغِی هذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَیْنَا وَ نَمِیرُ أَهْلَنَا... » (45): هنگامی كه متاع خود را گشودند، دیدند سرمایهشان به آنان بازگردانده شده است. گفتند: پدر! ما دیگر چه میخواهیم. این سرمایه ما است كه به ما باز پس گردانده شده است و ما برای خانواده خویش مواد غذایی میآوریم. مفسران همانند طبرسی (46) و قرطبی (47) در كلمه «ما» دو احتمال ذكر كردهاند و در هریک از دو احتمال، آن را به معنای طلب دانستهاند. میبدی نیز مینویسد: كلمه «ما» در این موضع دو معنا دارد: یكی معنای استفهام، یعنی چون بضاعت خویش در میان متاع دیدند، گفتند: ای پدر! ما چه خواهیم و بر این احسان و اكرام كه به ما كرد، چه مزید جوییم. ما را گرامی كرد و طعام به ما بفروخت و آن گاه بهای طعام به ما باز داد. معنای دیگر «ما» نفی است: ما از تو چیزی برای خرید غله نمیخواهیم؛ بلكه آن را به وسیله آنچه به ما بازگردانده شد، میخریم. (48)
علامه طباطبایی معتقد است «ما» استفهامیه است؛ با این توضیح كه برادران یوسف پس از آنكه بار خود را گشودند و دیدند سرمایهشان به آنها بازگردانده شده؛ آن را دلیل بر گرامی داشتنشان از سوی عزیز مصر دانستند و به پدرشان مراجعه كردند و گفتند: ای پدر غیر از این از سفر به مصر چه میخواهیم. كیل ما را به كمال داده است و سرمایهمان را نیز به ما برگردانده است. (49) زمخشری نیز بنابر احتمالی كلمهی «ما» را استفهامیه و «نبغی» را به معنای طلب دانسته است، (50) چنان كه این كلمه براساس نظر مفسران (51) در آیه 140 سوره اعراف (قَالَ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً) (52) و آیه 164 سوره انعام «قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبّاً» (53) نیز به معنای طلب آمده است.
گفتنی است بغی در هیئت «ابتغاء» نیز به معنای طلب آمده است، همانند آیات «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاَمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ... » (54) و كسی كه طلب كند غیر از اسلام دینی را، پس هرگز از او قبول نخواهد شد. «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاةَ أَزْوَاجِکَ... » (55): ای پیامبر چرا به جهت جلب خوشنودی همسرانت آنچه را خدا بر تو حلال كرده، بر خویش حرام مینمایی. مقصود از تحرّم، تحریم به وسیله نذر و سوگند بوده است، چنان كه آیه بعد قرینه بر آن است؛ زیرا فرموده: «قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمَانِکُمْ»: خداوند راه گشودن سوگندهایتان را روشن ساخته است؛ اما تحریم شرعی، یعنی حرمت عمل را برای خودش جعل كرده باشد، در اختیار پیامبر نیست و در این مورد خداوند فرموده است: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ* فَمَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ» (56): اگر او سخنی دروغ بر ما میبست، ما او را با قدرت میگرفتیم. سپس رگ قلبش را قطع میكردیم و هیچ كس از شما نمیتوانست از [مجازات] او مانع شود. از سویی دیگر آیات بعد گواهی میدهد كه پیامبر گناه و معصیتی مرتكب نشده است؛ زیرا مخاطب «تتوبا» دو تا از همسران پیامبر است و قرآن میفرماید: «إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا... » (57): اگر شما (همسران پیامبر) از كار خود توبه كنید [به نفع شماست؛ زیرا] دلهایتان از حق منحرف شده است.
علامه طباطبایی مینویسد: جمله «تَبْتَغی مَرْضاتَ أزْواجِكَ»: (با این تحریم میخواهی رضای زنان خود را به دست بیاوری) قرینه است بر اینكه عتاب ذكر شده، در حقیقت متوجه زنان آن حضرت است نه خود او، چنان كه «إنْ تَتوبا إلی اللهَ» نیز این معنا را تأیید میكند. (58)
در آیهای دیگر آمده است: «لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ... » (59): گناهی بر شما نیست كه از فضل پروردگارتان طلب كنید. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر «تَبْتَغوا فَضْلاً» آمده است: «یعنی الرزق فاذا احل الرجل من احرامه و قضی فلْیشتر و لیبع فی الموسم»: مقصود از طلب كردن فضل الهی تلاشی برای روزی و رزق است. پس زمانی كه مرد حجگزار از احرام خارج شد و اعمال حج را انجام داد، در موسم حج خرید و فروش كند. بر این اساس علامه طباطبایی مینویسد: «ابتغاء فضل» در این مورد به معنای خرید و فروش است، همانند «فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلاَةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ... » (60) كه ابتغای فضل به قرینه «ذرو البیع» در آیه پیشین به همین معناست. (61)
در شأن نزول آیه نیز آمده است كه در زمان جاهلیت مردم به هنگام حج در بازار «عكاظ» و «ذوالمجاز» به تجارت مشغول میشدند. پس از ظهور اسلام گویا این كار برای آنان ناخوشایند بود كه آیه بالا جواز تجارت را در ایام حج بیان كرد. (62) گفتنی است در روایتی از امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه نقل شده است كه فرمود: «لا جناح علیكم ان تطلبوا المغفرة من ربكم»: باكی بر شما نیست كه از خداوند در ایام حج از پروردگارتان طلب آمرزش كنید. (63) میتوان گفت فرمایش حضرت از باب استناد به اطلاق و بیان كاملترین مصداق معنای فضل الهی است. (64) ممكن است به این معنا اشكال شود كه طلب مغفرت یا واجب است یا مستحب و تعبیر «لا جناح علیكم» فقط در مباحات كاربرد دارد. پاسخ این است كه در قرآن گاه «لا جناح» در واجبات به كار رفته است؛ مثل آیه شریفهای كه درباره شكسته خواندن نماز در سفر آمده است، در حالی كه حكم آن وجوب است.
5. طغیان و فساد
خداوند متعال میفرماید: «فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ ... » (65). زمخشری مینویسد: «یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ» به این معناست كه در زمین فسادگری میكنند و در این راه از هیچ كوششی فروگذاری نمیكنند، چنان كه وقتی میگویند «بغی الجرح» یعنی جراحت منجر به فساد شد. (66) آلوسی و قرطبی نیز همین گونه تفسیر كردهاند. (67) مرحوم طبرسی در معنای بغی فقط عمل به گناه و فساد را ذكر كرده است. (68) برخی مفسران ذیل آیه «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یَشَاءُ... » (69) نوشتهاند: اگر خداوند در رزق خویش برای بندگان خود وسعت دهد، بندگان در زمین تكبر ورزند و در زمین با عیاشی فساد راه بیندازند یا آنكه با استیلا و برتری جویی، بر یكدیگر ستم روا دارند. (70) قرطبی آن را به طغیان و گناه تفسیر كرده است. (71) لاهیجی نیز بغی در آیه را به معنای سركشی و ستم دانسته است. (72) آیه شریفه «... إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى *أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى» (73) میتواند قرینهای بر معنای طغیان باشد؛ زیرا خداوند در این آیه بین ثروتمندی و طغیان ملازمه قرار داده است كه میتوانیم از آن به ملازمه بین بسط رزق و بغی در آیه پیشین پی ببریم.6. تجاوز به حقوق دیگران
قرآن كریم میفرماید: «وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ... » (74). ماوردی مینویسد: بغی به معنای تجاوزگری به قوه قهریه برای به دست آوردن آن چیزی است كه فاقد استحقاق آن است و این تجاوز بر دو گونه است: 1. تجاوزگری با ادامه جنگ؛ 2. تن ندادن به صلح (75). مؤلف كشاف نیز مینویسد: بغی سلطه طلبی و غلبه و ظلم و امتناع از پذیرش صلح است. (76) شیخ طوسی نیز مینویسد: معنای آیه این است كه اگر یكی از دو طایفهی جنگجو به دنبال چیزی است كه حق او نیست و با دیگری به ظلم و تجاوز مقابله میكند، با او بجنگید؛ زیرا او متجاوز است. (77)7. اختلاط
خداوند متعال میفرماید: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ * بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ یَبْغِیَانِ»(78). برخی مفسران «لا یَبْغیانِ» را به عدم اختلاط دو دریا تفسیر كردهاند. (79) ماوردی نیز همین معنا را از ضحاك نقل كرده است. (80) سیاق آیه نیز به جهت كاربرد «یلتقیان» و «برزخ» كه بیانگر پیوستگی دو دریا در عین وجود حائل و فاصله است، گواه بر این است كه مقصود از «لا یبغیان» عدم اختلاط دو دریاست.8. كبر و فخرفروشی بر دیگران
قرآن كریم در قصه قارون برخی از صفات ناپسند وی را ذكر كرده، میفرماید: «إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَیْهِمْ وَ آتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ» (81).طبری مینویسد: كلام الهی كه درباره قارون فرموده است «قارون بر قوم خویش [راه] بغی را در پیش گرفت» معنایش این است كه قارون در تكبر ورزیدن و سخت گرفتن بر مردم خویش از حد و اندازه تجاوز كرد. (82) شیخ طوسی در تبیان نوشته است: بغی به معنای برتری طلبی به غیر حق است و به همین جهت به حاكمان ستمگر «بغاة» گفته شده و قارون به واسطه زیادی مال و برخورداری از گنج، برتری جویی بر قوم خویش را برگزید. (83) زمخشری نیز نوشته است: گفته شده بغی به معنای تكبر است و قارون به افزونی مال و فرزندانش بر قوم خویش تكبر ورزید. (84) آنچه این معنا را تأیید میكند، ذیل آیه است كه عكس العمل قوم قارون را بیان كرده، میفرماید: «... إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ» (85) فرحْ شادمانی و سرمستی از نعمت است كه تكبر و كفران نعمت را به دنبال داشته باشد. مرحوم طبرسی در معنای «لا تفرح» نوشته است: كفران نعمت نكن و بیش از اندازه خوشحالی نكن و به گنجهای خویش تكبر نكن. خداوند آنان را كه با این صفات باشند، دوست ندارد. (86)
به جهت ارتباط فرح با تكبر و تفاخر است كه خداوند در سوره حدید پس از نهی از فرح، صفت تكبر و تفاخر را ذكر كرده، میفرماید: «لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَ لاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَ اللَّهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» (87): این به دلیل آن است كه برای آنچه از دست دادهاید، تأسف نخورید و به آنچه به شما داده است، دل بسته و شادمان بیش از اندازه نباشید و خداوند هیچ متكبر فخرفروشی را دوست ندارد.
پینوشتها:
1. اسماعیل جوهری، الصحاح، ج6، ص2281.
2. احمد فیومی، المصباح المنیر، ج1و2، ص57.
3. شورا: 39.
4. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج9، ص168.
5. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج18، ص64.
6. وهبه زحیلی، التفسیر المنیر، ج25، ص82.
7. نحل: 90.
8. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص629. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5و6، ص58.
9. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5و6، ص58.
10. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج12، ص233.
11. اعراف: 33.
12. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج3و4، ص640.
13. عبدالله بیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج2، ص77.
14. شورا: 42.
15. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص136.
16. حج: 60.
17. اسماعیل بروسوی، تفسیر روح البیان، ج6، ص54.
18. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج7و8، ص147-148.
19. بقره: 173.
20. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج1، ص 426.
21. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج1، ص74، ح151.
22. ابن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج1، ص155-156.
23. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج1، ص 427.
24. نحل: 115.
25. ص: 22.
26. بقره: 90.
27. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج1، ص348. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج1، ص584؛ محمد ماوردی، النكت و العیون، ج1، ص90.
28. محمد ماوردی، النكت و العیون، ج1، ص90.
29. مریم: 20.
30. محمود آلوسی، روح المعانی، ج10، ص230.
31. نور: 33.
32. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص137.
33. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج7و8، ص221. عبدالله بیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج3، ص197.
34. محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج3، ص286.
35. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج7، ص434.
36. كهف: 64.
37. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص732.
38. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج9، ص342.
39. محمد فخر رازی، التفسیر الكبیر، ج21، ص126.
40. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج7، ص68.
41. مائده: 50.
42. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج3، ص549.
43. نظام الدین نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن، ج2، ص601.
44. آل عمران: 83.
45. یوسف: 65.
46. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5و6، ص378.
47. محمد قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، ج9، ص146.
48. رشید الدین میبدی، كشف الاسرار و عدة الابرار، ج5، ص102.
49. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج11، ص215.
50. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص486.
51. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج4، ص529. محمد قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، ج7، ص274.
52. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج4، ص529. محمد قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، ج7، ص274.
53. محمود آلوسی، روح المعانی، ج5، ص105. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج3و4، ص606.
54. آل عمران: 85.
55. تحریم: 1.
56. حاقه: 44-47.
57. تحریم: 4.
58. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج19، ص330.
59. بقره: 198.
60. جمعه: 10.
61. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج2، ص79.
62. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج2، ص282-283. محمد قرطبی، الجامع الأحكام القران، ج2، ص413.
63. ابن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج1، ص195، ح709.
64. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج2، ص85.
65. یونس: 23.
66. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص339.
67. محمود آلوسی، روح المعانی، ج7، ص143. محمد قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، ج8، ص208.
68. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5و6، ص153. همو، جوامع الجامع، ج1، ص574.
69. شورا: 27.
70. عبدالله بیضاوی، تفسیر بیضاوی، ج4،ص92.
71. محمد قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، ج4، ص208.
72. محمد بن علی شریف لاهیجی؛ تفسیر شریف لاهیجی، ج2، ص351.
73. علق: 6-7.
74. حجرات: 9.
75. محمد ماوردی، النكت و العیون، ج5، ص331.
76. محمود زمخشری، الكشاف، ج4، ص364.
77. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج9، ص346.
78. الرحمن: 19-20.
79. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج9و10، ص305.
80. محمد ماوردی، النكت و العیون، ج5، ص430.
81. قصص: 76.
82. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج11، ص129.
83. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج8، ص175.
84. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص430.
85. قصص: 76.
86. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج7و8، ص416.
87. حدید: 23.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول