كاربردهای تقطیع در قرآن
1. بریدن و جدا شدن
قطع به معنای بریدن و جدا شدن گاه حسی است و گاه معقول. قطع حسی یا در دنیاست یا در آخرت. قطع حسی در دنیا همانند آنچه در این آیات آمده است: «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا» (4): مرد و زن دزد، دستهای آنان (چهار انگشت) را قطع كنید. «لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاَفٍ» (5): به خدا سوگند كه دستها و پاهای شما را به طور مخالف (دست راست با پای چپ یا دست چپ با پای راست)قطع میكنم. «إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلاَفٍ» (6): كیفر آنان كه با خدا و پیامبرش به جنگ برمیخیزند و اقدام به فساد در زمین میكنند، فقط این است كه اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا دست و پای آنان به عكس یكدیگر بریده شود. «فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ»(7): هنگامی كه چشم زنان مصری به یوسف افتاد، او را بسیار بزرگ شمردند و بی توجه دستهای خود را بریدند.قطع حسی در آخرت همانند: «فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِنْ نَارٍ» (8): كسانی كه كافر شدند، لباسهایی از آتش برای آنان بریده شده است. «وَ سُقُوا مَاءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ» (9): و از آب جوشان نوشانده میشوند كه اندرونشان را از هم متلاشی میكند.
بریدن و جدا شدن گاهی نیز معقول و معنوی است، همانند آیه شریفه: «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (10): [فاسقان] كسانیاند كه پیمان خدا را پس از محكم ساختن آن میشكنند و پیوندهایی را كه خدا دستور داده، برقرار سازند، قطع نموده، در زمین فساد میكنند. اینان زیانكاراناند. (11) قطع در آیه 71 سوره طه و 49 سوره شعراء به همین معناست. گفتنی است «قطّعن» در سوره یوسف فقط به معنای بریدن است نه قطع كردن و قطع در هیئت باب تفعیل مشدد شده است؛ به دلیل اینكه بر كثرت دلالت كند. (12) در نتیجه تقطیع مبالغه در قطع است.
2. كشتن ارحام
خداوند متعال در سوره محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ» (13). در احتمالی «تولی» به معنای اعراض است و مقصود از آن اعراض از دین پیامبر خاتم و سنت آن بزرگوار است. كلام از غائب به مخاطب منتقل شده است تا در تأكید رساتر باشد و مخاطب بیماردلانیاند كه از دستور جهاد رویگرداناند. در این صورت تفسیر آیه این است كه اگر از دین و دستورهای الهی رویگردان شوید، آیا جز این انتظار میرود كه فساد كنید و قطع رحم نمایید؛ زیرا رویگردانی از دین بازگشت به جاهلیت است كه در آن جز فسادگری و كشتن خویشاوندان و دختران چیزی نبود. (14) احتمال دیگر آن است كه «تولّیتم» حكومت و امارت باشد؛ بدین معنا كه اگر شما به حكومت برسید از شما انتظاری جز فسادگری و خونریزی در میان خویشاوندان نخواهد رفت. در این صورت نیز قطع ارحام جنگیدن خویشاوندان با یكدیگر و زنده به گور كردن دختران (15) و كشتن اقوام همانند كشته شدن بنی هاشم به دست قریش است. (16) اینكه در برخی روایات، آیه بر بنی امیه تطبیق شده است، (17) ممكن است بر همین اساس باشد.3. تقسیمبندی به امتها و تیرههای مختلف
قرآن كریم میفرماید: «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ * وَ قَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً أُمَماً وَ أَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ...» (18). خدای متعال در آغاز میفرماید از قوم موسی امتی هستند كه به سوی حق هدایت میكنند و به حق و عدالت حكم میكنند. خدای متعال در ادامه میفرماید: ما قوم موسی را به دوازده گروه و تیره كه هر یك امتی بودند، تقسیم كردیم و هنگامی كه قوم موسی از او تقاضای آب كردند، به او وحی فرستادیم كه عصای خود را بر سنگ بزن. ناگهان دوازده چشمه از آن جوشید، آن چنان كه هر گروه چشمه و آبشخور خود را میشناخت.تقطیع قوم موسی بدین معناست كه خداوند آنان را فرقههای مختلف قرار داد و هر كدام را از دیگری متمایز ساخت؛ زیرا الفت بین آنان اندك بود. «اسباط» به معنای قبیله است و «امما» بدل از «اثنتی عشرة» است؛ یعنی این دوازده قبیله هر یك برای خود امت بود؛ زیرا مقاصد هر یك از آنان غیر یكدیگر بود و ائتلافی بین آنان وجود نداشت. (19) و مقصود از اسباط فرزندان حضرت یعقوب بودند. آنان دوازده نفر بودند كه هر كدامشان سبط و امت بود و علت این گونه تقسیمبندی این بود كه هر كدام جایگاه شرب و خوراك خود را بداند و هر قبیله به رئیس خود مراجعه كند و تدبیر امور آنان بر موسی (علیه السلام) آسان شود. (20)
4. پراكنده و متفرق ساختن
یكی از حوادث زندگی یهودیان پراكنده شدن آنان در اطراف مختلف زمین بوده است. قرآن كریم میفرماید: «وَ قَطَّعْنَاهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَ السَّیِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (21). مقصود از «قطعناهم» متفرق ساختن و پراكنده كردن یهودیان در زمین است، به قرینه كلمه «فی الارض» كه در سیاق آیه قرار گرفته است. مفسران نیز همین معنا را ذكر كردهاند؛ آلوسی و بیضاوی مینویسند: مقصود از تقطیع این است كه هر فرقهای از یهود را در بخشی از اقطار زمین قرار دادیم تا آنكه برای آنان شوكت و قدرتی باقی نماند. (22) بر این اساس پراكندگی یهود یكی از كیفرهای دنیوی آنان بوده است و میتواند اشاره به اسارتهای مختلف آنان باشد؛ زیرا در سال 721 قبل از میلاد پادشاه بابل یهودیان را از محل اسكانشان به كوههای انشور و سرزمین بابل برد. در زمانی دیگر بخت نصر آنان را از اورشلیم راند. یهودیان پس از مدتی به اورشلیم بازگشتند و بیت المقدس را ساختند؛ اما بعد از آن رطیطوس رومانی آنان را جلای وطن داد و بیت المقدس را در قرن دوم بعد از میلاد تخریب كرد. (23)شیخ طوسی و طبرسی در كنار احتمال پیشین این احتمال را ذكر میكنند كه پراكنده شدن آنان در زمین به مصلحت دین آنان بوده است كه موجب شد برخی از آنان انسانهای صالحی باشند (24)؛ ولی واقع شدن این آیه در سیاق آیه پیشین میتواند تأییدكننده كیفری بودن آن باشد؛ زیرا خدای متعال در آیه قبل فرموده است: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ» (25): به خاطر بیاور هنگامی را كه پروردگارت اعلام كرد تا دامنهی قیامت كسی را بر آنان مسلط خواهد ساخت كه همواره آنان را در عذاب سختی قرار دهد.
پینوشتها:
1. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج5، ص101.
2. احمد فیومی، المصباح المنیر، ج1و2، ص508-509.
3. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج5، ص101.
4. مائده: 38.
5. اعراف: 124.
6. مائده: 33.
7. یوسف: 31.
8. حج: 19.
9. محمد: 15.
10. بقره: 27.
11. محمدحسن مصطفوی، التحقیق، ج9، ص294. نیز ر.ك: حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص677.
12. اسماعیل جوهری، الصحاح، ج3، ص268.
13. محمد: 22.
14. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج18، ص240. نیز ر.ك: محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص325. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج9و10، ص158.
15. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص325.
16. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج9و10، ص158.
17. ابن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج5، ص40.
18. اعراف: 159-160.
19. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص168.
20. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج4و3، ص754.
21. اعراف: 168.
22. عبدالله بیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج2، ص121. محمود آلوسی، روح المعانی، ج6، ص139.
23. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج8، ص337.
24. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج3و4، ص760. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج5، ص19.
25. اعراف: 167.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول