كاربردهای تولیه در قرآن
1. روآوردن و مقابل قراردادن
در سوره بقره ماده «ولی» با هیئتهای «لَنولّینك، فولّ، فولّوا، مولّیها» به كار رفته است: «قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ حَیْثُ مَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ» (1). طبرسی مینویسد: «یقال ولیتك القبلة ای صیرتها تستقبلها بوجهك»: تولیه قبله به این معناست كه او را به گونهای قرار دهی كه با صورت خود به سوی آن روی آوری. (2) ماده «ولی» هنگامی كه نسبت به شیء یا مكان نسبت داده شود، به معنای قرار دادن آن در مقابل صورت و پیش روی است و اگر با «عن» متعدی شود، به معنای برگرداندن صورت از آن و معادل كلمه «استدبار» است، چنان كه در این آیه شریفه آمده است: «سَیَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُوا عَلَیْهَا ... » (3): به زودی سفیهان از مردم میگویند: چه چیز آنان را از قبلهای كه بر آن بودند بازگردانید. (4) در نتیجه «لنولیّنك» به این معناست كه تو را قبلهای میبخشیم كه بدان روی كنی یا آنكه تو را به سمت كعبه قرار خواهیم داد نه بیت المقدس.خداوند در آیهای دیگر میفرماید: «وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا» (5) كلمه «مولی» اسم فاعل از فعل «ولی» است و به معنای برگرداننده و فردی است كه روی خود به جهتی خاص كند. فراء گفته است: «موّلیها یعنی مستقبلها». (6) مرجع ضمیر «هو» اگر كلمه كل باشد؛ به این معناست كه برای هر فرد قبلهای است كه صورت خود را به سوی آن قرار میدهد و اگر مرجع ضمیر خداوند باشد، معنایش این است كه هر دین و پیامبر دارای قبلهای است كه خداوند دستور داده است كه در حال نماز صورتهای خود را متوجه آنجا كنند. (7) خداوند با این كلام، مردم و یهودیان و مسیحیان را متذكر میشود كه از نزاع و اختلاف دست بردارند؛ زیرا قبله امری تشریعی است كه براساس مصالح الهی تعیین میشود و حكمی تكوینی نیست كه تغییر در آن راه نداشته باشد. (8)
به همین سان است آیه: «وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ... » (9) و «وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ حَیْثُ مَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ» (10): یعنی از هر مكان و شهری خارج شدی [به هنگام نماز] روی خود را به جانب «مسجد الحرام» نما. اینكه چرا حكم قبله تكرار شده است، مفسران دلایل گوناگونی ذكر كردهاند. یكی از آن دلایل این است كه چون حكم در مقام نسخ قبله بیت المقدس است، نیازمند تأكید و بیان قاطع است. (11) ازهری مینویسد تولیه به معنای اقبال و روی آوردن است و به همین معناست آیه «فولّ وجهك» (12). گفتنی است اگر كلمه «ولّی» با حرف «الی» متعدی شود، به همین معنا خواهد بود، مانند آیه «لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَ هُمْ یَجْمَحُونَ» (13): [منافقان] اگر پناهگاه یا غارها یا راهی در زیر زمین بیابند، به سرعت به سوی آن روی میآورند.
2. رویگردانیدن
قرآن كریم در داستان موسی (علیه السلام)میفرماید: «وَ أَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَى لاَ تَخَفْ إِنِّی لاَ یَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ» (14). «ولی مدبراً» به معنای روی گردانیدن و بازگشت است. (15) این كلمه در لغت نیز به همین معنا آمده است. ازهری معتقد است یكی از معانی تولیه انصراف و بازگشت است و این كلام خداوند «ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ» (16) و «یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبَارَ» (17) به همین معناست (18) و كلمه «مدبراً» حال برای فاعل ولی است و معنای آیه چنین است: «و عصایت را بیفكن. هنگامی كه [موسی] به آن نگاه كرد، دید همچون ماری [با سرعت] به هر سو میدود. از آن رو برگردانید و به پشت سر خود نگاه نكرد. ای موسی نترس كه رسولان نزد من نمیترسند.»ولی در صورت متعدی شدن با حرف «علی» یا «مِن» نیز به معنای روی گردانیدن آمده است. قرآن كریم میفرماید: «وَ کَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً» (19). كلمه «ولیت» در این آیه به قرینه «فراراً» به معنای روی برگرداندن است و معنای آیه چنین است: سگ آنان دستهای خود را بر دهانه غار گشوده بود. اگر نگاهشان میكردی از آنان با حالت فرار روی برمیگرداندی و سر تا پای تو از ترس و وحشت پر میشد. در سوره اسراء آیه 46 نیز آمده است: «... وَ إِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً». كلمه «ادبارهم» و «نفورا» قرینه است بر اینكه «ولوا» به معنای اعراض و روی برتافتن است. كلمه «نفوراً» یا مصدر است به معنای اعراض یا جمع «نافر» است، مثل قعود و قاعد (20) و معنای آیه چنین است: هنگامی كه پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد میكنی، آنان با حالت اعراض روی برمیگردانند.
3. كنایه از هزیمت و فرار
یكی از كاربردهای فعل «ولی» در صورت همراه شدن با كلمه «ادبار» یا «مدبرین» در معنای هزیمت و فرار از جنگ است. خداوند درباره اهل كتاب میفرماید: «لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلاَّ أَذًى وَ إِنْ یُقَاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لاَ یُنْصَرُونَ» (21). «یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبَارَ» یعنی فرار میكنند؛ در حالی كه مغلوب گشتهاند. (22) به گفته برخی مفسران كنایه بودن آن از مغلوب شدن، امری معروف است. (23)به همین معناست آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ * مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ... » (24). شیخ طوسی و قرطبی مینویسند: جمله «فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ» به معنای نهی از فرار به هنگام رویارویی با كفار در جنگ است. (25) «زحف» نیز لشكر انبوهی است كه به جهت زیادی آن چنان به نظر میرسد كه گویی روی زمین میلغزند و به پیش میآیند. این كلمه برگرفته از تعبیر «زحف الصبی» است كه به معنای حركت كودك بر روی زمین قبل از راه افتادن است و زحفاً حال از «الذین كفروا» است. بر این اساس كلمه «زحف» اشاره به این دارد كه هرچند تعداد تجهیزات و نفرات كافران زیاد باشد، نباید از صحنه جنگ فرار كنید تا چه رسد كه از نظر تعداد با آنان مساوی یا نزدیك به آنان باشید. (26) «متحرفاً» نیز رفتن از وسط میدان به كناره آن است. این كلمه برگرفته از ماده «حرف» به معنای طرف و كناره یا تغییر موضع و محل استقرار برای حمله مجدد است (27) و «متحیّزاً» به معنای پیوست یك گروه به گروه دیگر است. (28) در نتیجه ترجمه آیه چنین است: ای كسانی كه ایمان آوردهاید هنگامی كه با انبوه كافران در میدان نبرد روبه رو شوید، پشت به آنان نكنید و فرار ننمایید و هر كس در آن هنگام فرار كند و به آنان پشت كند، مگر آنكه هدفش كنارهگیری از میدان برای حمله مجدد یا به قصد پیوستن به گروهی باشد، به غضب خدا گرفتار خواهد شد. جمله «ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ» در سوره توبه، آیه 25 نیز كه مربوط به غزوه حنین است، به همین معناست.
پینوشتها:
1. بقره: 144.
2. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج1و2، ص418.
3. بقره: 142.
4. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج1، ص318.
5. بقره: 148.
6. محمد ازهری، تهذیب اللغة؛ ج15، ص451.
7. محمود زمخشری، الكشاف، ج1، ص202.
8. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج1، ص327.
9. بقره: 149.
10. بقره: 150.
11. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج2، ص26. محمود زمخشری، الكشاف، ج1، ص206.
12. محمد ازهری، تهذیب اللغة؛ ج15، ص451.
13. توبه: 57.
14. نمل: 10.
15. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج8و7، ص331.
16. توبه: 25.
17. آل عمران: 111.
18. محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج15، ص451.
19. كهف: 18.
20. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص671.
21. آل عمران: 111.
22. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج3، ص193.
23. محمود آلوسی، روح المعانی، ج3، ص46.
24. انفال: 15-16.
25. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج5، ص91. محمد قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، ج7، ص241.
26. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص206.
27. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج3و4، ص813.
28. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص264.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول