ماهیت تجربه‌ی عرفانی

تجربه‌ی عرفانی از جمله مقولاتی است که این شأنیت و قابلیت را دارد که از آن احکامی را برداشت و استنباط کرد و آن احکام را به عنوان مسائل دانش فلسفه‌ی تجربه‌ی عرفانی چید و به روش عقلی به تحلیل و تبیین‌شان پرداخت.
چهارشنبه، 30 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ماهیت تجربه‌ی عرفانی
ماهیت تجربه‌ی عرفانی

نویسنده: علی فضلی

 

تجربه‌ی عرفانی از جمله مقولاتی است که این شأنیت و قابلیت را دارد که از آن احکامی را برداشت و استنباط کرد و آن احکام را به عنوان مسائل دانش فلسفه‌ی تجربه‌ی عرفانی چید و به روش عقلی به تحلیل و تبیین‌شان پرداخت.
پیش از تعریف تجربه‌ی عرفانی می‌بایست واژه‌ی تجربه را تعریف کرد. تجربه پیش از قرن هفدهم میلادی معنای کنشی و فعلی داشت؛ یعنی آزمودن یا در معرض آزمایش قرار دادن؛ مانند وفاداری مرا تجربه کن، یعنی بیازمای. اما از قرن هفدهم به بعد تحول زبان‌شناختی یافت و معنای کنش‌پذیری و انفعال به خود گرفت، یعنی رخداد و رویداد؛ مانند تجربه‌ی تلخ غربت و تجربه‌ی درد انتظار. (1) بر این اساس آنچه از تجربه در تجربه‌ی عرفانی معنا شده، معنای کنش‌پذیری و انفعال است.
فیلسوفان دین و عرفان، هر یک برای این تجربه‌ی دینی و عرفانی مؤلفه‌ها و شاخصه‌های ویژه تعریف کرده‌اند که بعدها هنگام توصیف آثارشان در فصل مأخذشناسی اشاره خواهد شد. اکنون چند مؤلفه و شاخصه‌ای که در بن اندیشه‌های آن فیلسوفان به عنوان مؤلفه‌های عام تجربه‌ی عرفانی وجود دارند، یاد می‌شود؛ اگر چه نوع و عدد این مؤلفه‌ها جای نقد و بررسی دارد.
مؤلفه‌های عام تجربه‌ی عرفانی
الف) واقعیت به عنوان متعلّق تجربه؛ زیرا وقتی از تجربه‌ی خویش سخن می‌گوییم، به حسب ادعا می‌خواهیم از تأثرمان از واقعیتی خبر دهیم که از نحوه‌ی وجود خاصی در جهان واقع برخوردار است. این واقعیت مجرب بر دو گونه است: یکی مستقل از فاعل و تجربه‌ی فاعل؛ مانند تجربه‌ی خدای سبحان و دیگری مستقل از تجربه‌ی فاعل و وابسته به فاعل؛ مانند تجربه‌ی رضا به خدای حکیم. آنچه در هر دو گونه ضروری است، این است که ما در تجربه به چیزی خبر نمی‌دهیم که خود آن را ایجاد کرده و کاملاً به تجربه‌ی ما وابسته باشد تا صرف یک حالت روان‌شناختی تلقی شود؛ زیرا در این صورت هیچ ادعایی درباره‌ی تجربه کردنش، صرف نظر از حالت روان‌شناختی مربوط، صادق نخواهد بود.
ب) ارتباط مستقیم با متعلق تجربه؛ زیرا تجربه‌ی عرفانی از سنخ علم حضوری است و در علم حضوری عالم با معلوم ارتباط مستقیم دارد. پس در تجربه‌ی عرفانی باید فاعل تجربه با متعلق تجربه ارتباط مستقیم داشته باشد؛ از این رو تجربه مستقل ازمفاهیم ذهنی و استدلالات عقلی است؛ زیرا این دو در حوزه‌ی علم حصولی هستند نه علم حضوری.
ج) انتقال‌ناپذیری اصل تجربه؛ زیرا تجربه‌ی عرفانی رخدادی شخصی است که به علم حضوری ادراک می‌شود و چون علم حضوری به حضور واقعیت مجرب نزد عارف وابسته است، لذا آن تجربه انتقال نمی‌پذیرد، هر چند اگر شرایط خاص حضور و تشرف به ساحت آن واقعیت برای دیگری نیز حاصل شود، او نیز به نحو شخصی آن تجربه را خواهد داشت و این انتقال نیست، بلکه تجربه‌ی مستقیم است. لذا مقصود از شخصی، خصوصی نیست تا تجربه‌ی دیگران درباره‌ی آن واقعیت محال شمرده شود؛ بلکه شخصی یعنی انتقال‌ناپذیری. افزون بر آن از آنجا که تجربه خارج از حیطه‌ی مفاهیم است و انتقال با مفاهیم صورت می‌گیرد، لذا تجربه قابل انتقال نیست.
د) تأثر مستقیم و دریافت زنده از متعلق تجربه، به حتم وقتی فاعل با واقعیتی معنوی تماس می‌گیرد، به طور مستقیم از آن تأثیر می‌پذیرد. این تأثر نیز حاکی از ظهور خاص آن واقعیت برای فاعل است. در حقیقت آن ظهور محرک تأثیری را ایفا می‌کند. این تأثیر نیز با دریافت داده‌هایی از آن واقعیت مجرب همراه است. این داده‌ها می‌توانند فقط گونه‌ای خاص از احساسات و عواطف را برانگیزانند یا افزون بر آن می‌توانند معرفت بار باشند که بسیاری بر این باورند.
هـ) تعبیر از تجربه، با مواجهه‌ی مستقیم عارف با واقعیت مجرب و تأثر از آن یک سری داده به نفس نطقی انتقال می‌یابد و نفس نیز در پی آن داده‌ها انشای صور علمی می‌کند و مفاهیم و معانی ذهنی به وجود می‌آورد و به دلیل علاقه‌ی لفظ و معنا الفاظ نیز به همراه آن معانی در ذهن حاضر می‌شوند؛ به این ترتیب تعابیر مختلف از تجربیات مختلف به وجود می‌آیند. اما اینکه انشای صور علمی، معانی و الفاظ ذهنی بر اساس باورهای پیشین است (تعابیر پیشاتجربه) یا به عکس، انشای آن صور، معانی و الفاظ پس از تجربه‌ی خالص برای حکایت از متعلق تجربه به وجود می‌آیند (تعابیر پساتجربه)، اختلاف دیدگاه هست؛ چنان که در امکان و عدم امکان تعبیر از تجربه (بیان‌پذیری و بیان‌ناپذیری تجربه) اختلاف نظر است.
و) حکم در تجربه، با تحصّل معانی و الفاظ در ذهن عارف، گزارش‌های توصیفی صورت می‌بندد و با این گزارش حکمی صادر می‌شود؛ زیرا اگر هیچ حکمی وجود نداشته باشد، به ضرورت تجربه‌ای واقع نشده است؛ زیرا در صورت عدم حکم باید پذیرفت که هیچ توصیفی صورت نگرفته و با نبود توصیف هیچ معنا و لفظی تحصل نیافته و در نتیجه هیچ داده‌ای به نفس منتقل نشده و با نبود داده، هیچ تأثری صورت نگرفته و واقعیتی تجربه نشده است. پس هر تجربه‌ی معنوی حکم یا احکامی را به همراه دارد.
البته ممکن است عارف در تجربه مرتکب خطای حکم ادراکی شود؛ یعنی ممکن است به رغم آنکه اصل واقعیت را به درستی تجربه کرده، در تشخیص نوع واقعیت به خطا رود و حکمی نادرست بدهد.
طبق این مؤلفه‌ها، تجربه‌ی عرفانی رویداد و رخدادی حضوری است که در پی ارتباط مستقیم عارف با واقعیتی معنوی و تأثر مستقیم و دریافتی زنده از آن واقعیت تحصل می‌یابد. این تحصل نیز پس از تبدیل داده‌های حضوری به مفاهیم ذهنی به گونه‌ای توصیفی با گرانباری حکم گزارش می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک به: علی رضا قائمی‌نیا؛ تجربه‌ی عرفانی و گوهر دین؛ ص 22-24.

منبع مقاله :
فضلی، علی، (1394)، فلسفه عرفان (ماهیت و مؤلفه‌ها)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط