گرگ و روباه

گرگی از دست سگ‌ها فرار می‌کرد. به راه آبی رسید. خواست پنهان شود. روباهی توی راه آب نشسته بود. روباه با خشم دندان‌های خود را فشار داد و غرید: «این جای من است.»
سه‌شنبه، 5 ارديبهشت 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
گرگ و روباه
 گرگ و روباه

 

نویسنده: محمد رضا شمس

 
 
گرگی از دست سگ‌ها فرار می‌کرد. به راه آبی رسید. خواست پنهان شود. روباهی توی راه آب نشسته بود. روباه با خشم دندان‌های خود را فشار داد و غرید: «این جای من است.»
گرگ گفت: «اگر سگ‌ها دنبالم نبودند بهت نشان می‌دادم که اینجا جای کیست. اما حیف که سگ‌ها دنبالم هستند.» این را گفت و با سرعت از آنجا دور شد. سگ‌ها هم به دنبالش.
منبع مقاله :
شمس، محمدرضا، (1394)، افسانه‌های آن‌ور آب، تهران: نشر افق، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط