از نخستین دورههای تدوین کتب حدیث، محدّثان، به این بخش از روایات نیز اهتمام داشتهاند و فصلی از کتب حدیثی را به این موضوع اختصاص داده و یا کتابهای جداگانهای دربارهی آنها تألیف کردهاند. تعامل با این احادیث و چگونگی استفاده از آنها از گذشتههای دور، اختلاف نظرهایی را در میان محدّثان، پدید آورده است؛ برخی از آنها به این روایتها کم اعتنا بوده و یا بسیاری از آنها را به شرایط آب و هوایی و یا مزاجی خاص حمل میکردهاند و در مقابل، برخی دیگر، از کلیت این احادیث، دفاع کرده و شرایط درونی و معنوی را برای اثربخشیِ این دستورها ذکر کردهاند.
امروزه، با گسترش دانش پزشکی، و طرح نظریهی بازگشت به طبیعت برای مداوا از سوی برخی پزشکان مسلمان و در نتیجه، بازگشت به میراث گذشتهی اسلامی، اختلافهای گذشته، به صورت جدّیتر، قابل طرح، پژوهش و پیگیری است.
به دیگر سخن، تعامل با این روایات، نیازمند ارائهی مباحث نظری ویژهای است، از قبیل:
1. آیا روایات پزشکی، با روایتهای احکامی که ریشه در وحی دارند، همسان است؟
2. در صورت مثبت بودن پاسخ نخست، چه قواعدی را در فهم این روایتها باید معمول داشت؟
3. در صورت منفی بودن پاسخ، این روایتها چه جایگاهی دارند و چگونه باید با آنها تعامل داشت؟
این نوشتار، پس از ارائهی گزارشی از مصادر حدیثی مربوط به روایات پزشکی، وحیانی بودن پزشکی و احادیث پزشکی را به بحث میگذارد و دیدگاههای مختلف و مستندِ هر یک را به اجمال گزارش کرده، تحلیلی اجمالی از آن ارائه میدهد. این نوشته، در واقع، پرسش نخست از این سه پرسش را به بحث میگذارد و امیدوار است که در نوشتهای دیگر، به دو پرسش بعدی بپردازد. بر این اساس، مباحث این نوشتار، در دو قسمت تنظیم شده است: مصادر حدیثی روایات پزشکی و وحیانی بودن روایات پزشکی.
یک. مصادر حدیثی روایات پزشکی
چنان که گذشت، از دورههای نخستین تدوین حدیث، محدّثان، با اختصاص بخشی از کتابهای حدیثی یا تألیف جداگانه، روایتهای پزشکی را مورد اهتمام قرار دادهاند. این تلاشها در دو حوزهی حدیث شیعه و اهل سنّت، گزارش میشود.الف. مصادر حدیثی شیعی
مصادر شیعیای که بخشی از آنها به روایات پزشکی اختصاص دارند، عبارتاند از:- الفقه المنسوب للإمام الرضا (علیهالسّلام) (م 202 ق)، باب الطب، ص 340-341؛
- دعائم الإسلام، نعمان بن محمّد بن الحیون (م 363 ق)، کتاب الطب، ج 2، ص 135؛
- السرائر، محمّد بن منصور الحلّی (ابن إدریس) (543-598 ق)، کتاب الطب، ج 2، ص 137؛
- المهذّب، عبدالعزیز بن البرّاج (400-481 ق)، کتاب الطب، ج 2، ص 444-452؛
- الفصول المهمّة فی أصول الأئمّة، محمّد بن حسن الحرّ العاملی (1023-1104ق). گفتنی است در چاپ جدید این کتاب از سوی مؤسسة آل البیت، بخش «طب و النوادر» در جلد سوم و به صورت جداگانه، به چاپ رسیده و تعداد روایات آن 432 حدیث است؛
- بحار الأنوار، علّامه مجلسی (م 1111 ق)، کتاب الطب، ج 59 و ج 95، ص 183، باب الزکام.
مصادر حدیثی شیعه که به صورت روایات پزشکی اختصاص دارد، عبارتاند از: (2)
1. طبّ الرضا یا الرسالة الذهبیة، امام رضا (علیهالسّلام) (153-202ق ).
این رساله را علّامه مجلسی در بحار الأنوار (3) به چند طریق، نقل کرده است. (4)
داستان کتابت این رساله چنین است که مأمون عباسی، در نیشابور، جلسهای تشکیل داد و گروهی از طبیبان مو فلاسفه را نیز به آن مجلس فرا خواند. در آن جلسه، گفتگویی دربارهی پزشکی به میان آمد، امام رضا (علیهالسّلام) در این جلسه، حضور داشتند و ساکت بودند. مأمون، نظر امام رضا (علیهالسّلام) را خواستار شد. امام (علیهالسّلام) فرمود:
من هم تجربههایی دارم و مطالبی از گذشتگان در اختیارم هست که میباید آدمی، آنها را بداند.
مأمون، چون عازم بلخ بود و امام رضا (علیهالسّلام) در نیشابور میماند، نامهای نوشت و از امام (علیهالسّلام) خواست تا این مطالب را برایش بنویسد و امام رضا (علیهالسّلام) این رساله را نوشت. چون مأمون، رساله را دید، آن را خواند و خوش حال شد و دستور داد که آن را با طلا بنویسند. این رساله، از این جهت، به الرسالة الذهبیة، معروف شد.
این رساله، مورد توجّه عالمان شیعی و اهل سنّت قرار داشته و شرحهایی بر آن نوشته شده و بارها ترجمه گردیده است. (5)
2. طبّ الأئمّة، ابنا بسطام النیسابوریان (م 341 ق)، شرح و تعلیق: محسن عقیل، بیروت: دار المحجّة البیضاء و دار الرسول الأکرم،، 1414 ق/ 1994 م، 767ص.
در این کتاب، روایات پزشکی ائمّه، با سلسله اسناد، گردآوری شده است. شرح و توضیحی از سوی نویسندگان بر روایات وجود ندارد و تبویب و تنظیم روشنی در آن به چشم نمیخورَد.
شارح کتاب، توضیحاتی به نقل از پزشکان و کتب آنها در پاورقیها افزوده که سبب حجم زیاد کتاب شده است.
آقای سیّد محمّد مهدی خَرسان، مقدّمهای بر کتاب نوشته و از کتب پزشکیِ نزد شیعه یاد کرده و گزارش کوتاهی از ابنا بسطام، بدان افزوده است.
ضمناً معلوم نیست که شارح و تعلیقه نگار، بر پایهی چه نسخه و یا از روی چه چاپی، این کتاب را منتشر کرده است.
یادآوری میشود که از این کتاب، نسخههای زیر، شناسایی شده است:
- الهیات مشهد، مورّخ 972 ق، ش 1009؛
- مدرسهی علوی، مورّخ 1055 ق؛
- مرعشی، مورّخ 1070ق.
این کتاب، پیش از این چندین بار به چاپ رسیده است.
- تهران، 1377 ق، ضمن مجموعهای که این کتاب، سومین قسمت آن است و آیة الله بروجردی، بر آن مقدّمهای نوشته است.
- هند، و تعداد روایات آن 409 حدیث است. (6)
3. طب النبی، ابوالعبّاس، جعفر المستغفری (م 432ق)، نجف: المکتبة الحیدریة، 1385 ق/ 1965 م.
علّامه مجلسی، این رساله را در بحار الأنوار (ج 59، ص 290-301)، به صورت کامل آورده است. این اثر، از حجمی اندک برخوردار است و صفحات 10-34 کتاب را به خود اختصاص داده است./ کتاب، با مقدّمهی آقای محمّد مهدی خرسان، در پنج صفحه آغاز میشود و دو نوشتهی دیگر ضمیمهی کتاب، به نامهای «اوّل جامعة و آخر رسول»، از شهید پاک نژاد و «لماذا اخترت الدین الإسلامی» ، از احمد امین نجفی، به چاپ رسیده است.
بخش اصلی کتاب - که همان روایات طبّ النبوی است - 24 صفحه بوده و تعداد روایتهای آن، 157 حدیث است. روایتها بدون تخریج و با حذف اسناد و بدون تبویب موضوعی، ذکر شدهاند. مقدّمه نویس نیز اشارهای به نسخهها و چگونگی چاپ این اثر ندارد و تنها ترغیب خواجه نصیرطوسی به خواندن این کتاب و سخن علّامه مجلسی را دربارهی این اثر از بحار الأنوار نقل میکند.
از این اثر، شانزده نسخهی خطی در کتاب خانههای ایران موجود است که فهرست آنها چنین است:
1. کتاب خانهی فیضیه، 1995، مورّخ 971 ق؛
2. استادی، فهرست 160 نسخه خطی، ص 56، ش 2، مورّخ 1082ق؛
3. کتاب خانهی آستان قدس رضوی، ش 6779، مورّخ 1084ق؛
4. کتاب خانهی آستان قدس رضوی، مورّخ 1070ق؛
5. کتاب خانهی مسجد اعظم، قرن 11؛
6. کتاب خانهی ملک، قرن 11؛
از سه نسخهی اخیر، به نام طبّ النبی ابوالوزیر بن احمد ابهری یاد کردهاند؛ ولی همان کتاب السمتغفری است.
7. کتاب خانهی دار الحدیث، ش 5/ 147/ 7ج/2ط؛
8. کتاب خانهی آیة الله مرعشی، ش 2644؛
9. کتاب خانهی آستان قدس رضوی، ش 9779؛
10. کتاب خانهی آستانهی حضرت معصومه، ش 5861؛
11. کتاب خانهی آیة الله گلپایگانی، ش 137/ 29/ 5797؛
12. کتاب خانهی آیة الله گلپایگانی، ش 127/ 17/ 3347، کتابت 1285 ق؛
13. کتاب خانهی آیة الله گلپایگانی، ش 127/ 9/ 1587، کتابت 1304ق؛
14. کتاب خانهی آیة الله گلپایگانی، ش 184/ 27/ 5514، قرن 11؛
15. کتاب خانهی شخصی جواد شریف در شهرستان خوی، ش 24؛
16. کتاب خانهی ملّی، ش 1380/ 4، قرن 11.
از این کتاب، دو ترجمه به زبان فارسی منتشر شده است: یکی، ترجمهی سیّد محمود موسوی زرندی، که در سال 1328ش، به چاپ رسیده است و دیگری، ترجمهی محمود مراغی که به سال 1379ش، منتشر شده است.
همچنین در سالهای 1281، 1293، 1304 و 1318 ق، در قطعهای رقعی و جیبی، به صورت سنگی به چاپ رسیده است. (7)
4. طبّ الأئمّة، سیّد عبدالله شَبّر (1188-1242ق)، بیروت: الارشاد للطباعة و النشر.
مرحوم شبّر، با اعتقاد به این که پزشکی، ریشه در وحی دارد و باید بدان رو آورد، روایات مربوط به پزشکی و داروها را از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و ائمّه (علیهمالسّلام) در این کتاب گردآورده است. کتاب، دارای ساختار مرتبط نیست؛ بلکه با عنوان باب و روایت تفکیک شده است. هیچ گونه توضیحی از سوی نویسنده دربارهی روایات، به ثبت نرسیده است، ضمن آن که مصدر روایات و نیز سلسله رُوات و اسناد، ذکر نشده است. (8)
ب. مصادر اهل سنّت
مصادر ا هل سنّت که بخشی از آنها به روایات پزشکی اختصاص دارند، عبارتاند از:- صحیح البخاری، محمّد بن اسماعیل البخاری (م 2561 ق)، کتاب الطب ج 7، ص 2 و کتاب المرض و الطب، ج 7، ص 11؛ (9)
- صحیح مسلم، مسلم بن الحجّاج القشیری النیسابوری (م 261ق)، ج 7، ص 13؛ (10)
- سنن ابن ماجة، محمّد بن یزید القزوینی (273ق)، کتاب الطب، ج 2، ص 1137؛
- سنن ابی داوود، سلیمان بن اشعث السجستانی (م 275ق)، کتاب الطب، ج 2، ص 219؛
- السنن الکبری، احمد بن شعیب النسائی (م 303ق)، کتاب الطب، ح 6، ص 351؛
- المستدرک، الحاکم النیسابوری (م 405 ق)، کتاب الطب، ج 4، ص 220؛
- مجمع الزوائد، علی بن ابی بکر الهیثمی (م 807 ق)، کتاب الطب، ج 5، ص 84؛
- شرح صحیح مسلم، یحیی بن شرف النَوَوی، باب الطب و المرض، ج 41، ص 169؛
1. المصنّف، ابن ابی شیبة، کتاب الطب، ج 5، ص 421.
مصادر مستقل حدیثی اهل سنّت، بدین قرار است:
1. الطبّ النبوی، ابونعیم احمد بن عبدالله الاصفهانی (336-430 یا 432 ق)، تحقیق: عمر رجب، ألمانیا: Marbury - Lahn، جامعة فیلیبس، 1969 م، 189 ص. (11)
این کتاب، به تازگی نیز به عنوان پایان نامهی دکتری تحقیق شده و با این شناسه، به چاپ رسیده است: دراسة و تحقیق: مصطفی خضر دونمز الترکی، 2 ج، بیروت: دار ابن حزم، 1427 ق / 2006 م.
از این کتاب، یک نسخهی عکسی در کتاب خانهی آیة الله مرعشی، به شمارهی عکس 902 ق در 141 برگ وجود دارد که از آخر، افتادگی دارد. (12)
2. الطبّ النبوی، موفّق الدین عبداللطیف البغدادی (577-629ق)، تحقیق: یوسف علی بدیوی، دمشق - بیروت: دار ابن کثیر، 1410ق/ 1990م، 314ص.
همچنین این کتاب، با تصحیح عبدالمعطی امین قلعه جی، به چاپ رسیده است.
عبداللطیف بغدادی را عالمی کثیر التصنیف توصیف کردهاند که بیشترین عرضههای علمی وی پزشکی و ادبیات است. او در کتاب طب النبی، با استفاده از آگاهیهای پزشکی، روایاتی از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در موضوعات مختلف گردآورده است. این اثر، صبغهی یک کتاب حدیثی محض ندارد؛ چرا که با تحلیلها، درآمدها و توضیحات فراوان نویسنده، همراه شده است.
بغدادی، کتابش را در سه فن، سامان داده است: فن نخست، به قواعد علمی و عملی پزشکی اختصاص دارد. در فن دوم، با عنوان «ادویه و اغذیه» به خوراکیها و آثار دارویی آنها و نیز داروهای ترکیبی پرداخته است. فن سوم نیز به علاج بیماریها اختصاص دارد.
محقّق کتاب، آقای علی بدیوی، شرح حال اجمالیای از بغدادی ارائه میکند و همچنین منابع رواییِ وی را در این کتاب، بیست عنوان بر میشمارد. این کتاب بر پایهی یک نسخه در کتاب خانهی ظاهریه، تصحیح شده است.
3. الشفاء فی الطبّ المسند عن السید المصطفی، احمدبن یوسف التیفاشی (580-651 ق)، تحقیق: عبدالمعطی امین قلعه جی، بیروت: دارالمعرفة، 1408ق/ 1988م، 289 ص.
نویسنده، زادهی شهر قَفصه از مناطق افریقاست. وی تحصیل را در زادگاه خود آغاز کرد و سپس به مصر رفت و با ابو یوسف بغدادی، آشنا شد و همچنین به دمشق مسافرت کرد و نزد تاج الدین کندی، درست آموخت.
وی در مقدّمه میگوید که ابونعیم اصفهانی، روایات پزشکی را از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در کتاب طبّ النبیّ گردآورد؛ لکن با مسانید متعدّد و برخی تکرارها. نویسنده، بجز ابونعیم و صحابی ناقل از پیامبر، بقیهی اسناد را حذف کرده و روایات مکرّر را نیز انداخته است. این کتاب، بر اساس تنظیم ابونعیم، در هفت مقاله، تنظیم شده است:
فضل صناعة الطب و ماجاء فی تعلّمه؛ معرفة ترکیب البدن و ترتیب الصحّة؛ انواع العلل و معرفة علاج کلّ نوع منها؛ معرفة العقاقیر و منافعها؛ الحمیة و معرفة قوی الأغذیة؛ الفواکه؛ اللُحمان.
4. الطبّ النبوی، ابوعبدالله محمّد بن احمد الذهبی (673-748 ق)، تحقیق و شرح و تعلیق: احمد رفعت البدراوی، بیروت: دار إحیاء العلوم، ج 2، 1406ق/ 1986م.
ذهبی، در مقدّمهی کتاب، فرایض مسلمان را پس از تقرّب به خداوند، با انجام دادن اطاعتها و ترک منهیات، توجّه به سلامتی و درمان بیماریها میداند. با این دیدگاه، اقدام به گردآوری روایات مربوط به حفظ سلامتی (بهداشت) و درمان بیماریها میکند و این کتاب را مینگارد.
کتاب، از سه فن تشکیل شده است: فی قواعد الطبّ: علمه و عمله؛ فی الإدویة و الاغذیة؛ فی علاج الأمراض.
ذهبی در کنار گردآوری و تنظیم احادیث پزشکی، به توضیحاتی دربارهی احادیث نقل سخنان حکیمان پرداخته است.
5. الطبّ النبوی، ابن قیّم الجوزیة (691-751).
- تحقیق: عبدالغنی عبدالخالق، بیروت: دارالفکر، 1377ق/ 1957 م و دارالندوة الجدیدة (افست).
- تحقیق: سیّد ابراهیم، قاهره: دارالحدیث، 1411ق/ 1991 م.
- تحقیق: السیّد الجمیلی، بیروت: درالکتاب العربی، ج 1، 1407ق/ 1986 م، ج 2، 1412ق/ 1992 م.
ابن قیّم، روایات مرتبط با پزشکی، و بهداشت داروها را در 125 فصل گردآورده است و توضیحاتی در لابه لای اخبار و احادیث به چشم میخورد. در فصول پایانی کتاب، داروها و خوراکیها را بر اساس حروف الفبا، منظّم کرده است.
6. طبّ النبی المعروف بالمنهج السوی و المنهل الروی فی الطبّ النبوی، جلال الدین السیوطی (911-880ق)، تحقیق و تخریج: حسن محمّد مقبولی الاهدل، بیروت: مؤسسة الکتب الثقافیة، ج 1، ص 1406ق/ 1986 م، ج 2، 1418ق / 1998 م، 502 ص.
محقّق، تصحیح کتاب را به عنوان پایان نامهی کارشناسی ارشد به انجام رسانده و آن را با چهار نسخه، مقابله کرده است. البته نسخههای هشت گانهی این کتاب را در کتاب خانههای جهان، معرّفی میکند. (13)
سیوطی مینویسد:
در این کتاب، اخبار و آثار را گرد آوردم و اخبار، ا عم از صحیح، حسن و ضعیف است.
مجموع اخبار و آثار، 667 روایت است. در این کتاب، از امیر مؤمنان علی ؛ و نیز امام باقر (علیهالسّلام) روایتهای متعدّدی منقول است. توضیحاتی نیز از کتابهایی مانند قانون ابن سینا ضمیمه شده است. تلخیص این کتاب، توسّط ابراهیم مجمل جمیل و نشأت المصری، تصحیح شده و در قاهره (مکتبة القرآن) به چاپ رسیده است.
7. المنهل الروی فی الطبّ النبوی، محمّد بن احمد بن علی بن طولون الدمشقی (880-953ق)، مراجعه و تلفیق: الشیخ زهیر عثمان الجعید، بیروت: دار ابن زیدون، 1416ق /1996م، 294 ص.
ابن طولون در مقدّمه میگوید:
از دیرباز، محدّثان، به گردآوری روایات پزشکی اهتمام داشتهاند. برخی این روایتها را با اسناد مینوشتند، مانند ابن نعیم اصفهانی و ابوالمحاسن بن عبد الهادی و برخی آنها را با حذف سند، جمع آوری میکردند، مانند ذهبی و سیوطی.
سپس میگوید:
من کتابی به روش دستهی اوّل فراهم ساختم؛ ولی احساس کردم که تمایل به گونهی دوم، بیشتر است. از این رو، کتاب المنهل الروی را نوشتم.
در مقدّمه، مانند سیوطی مینویسد:
احادیث صحیح، حسن و ضعیف و آثار موقوف و مقطوع را در این کتاب جای دادم.
همچنین، نویسنده برای احادیث، شرح و توضیحی نوشته است؛ ولی ساختار و نظم کتاب، معلوم نیست. ضمناً معلوم نیست که چاپ کتاب بر پایهی کدام نسخه انجام گرفته است. تنها یک مقدّمهی دو صفحهای در شرح حال ابن طولون، آغازگر کتاب است. (14)
دو. وحیانی بودن یا نبودن روایات پزشکی
آیا پزشکی، ریشهی وحیانی دارد؟ آیا مداوای امراض جسمانی، بخشی از رسالت انبیا به شمار میرود؟ دیدگاه متفکّران اسلامی در این زمینه، متفاوت است. گروهی به صورت مطلق، از وحیانی بودن پزشکی و ریشهدار بودنش در وحی دفاع میکنند و گروهی دیگر بر نفی آن به صورت مطلق نظر دادهاند و گروه سومی، راه میانه را برگزیده و بر این عقیدهاند که بخشی از میراث طبّی، ریشهی وحیانی دارد و بخشی دیگر از آن، چنین نیست. اینک به گزارش این سه دیدگاه میپردازیم:الف. وحیانی بودن روایات پزشکی
برخی از کسانی که بدین رأی، به صراحت سخن گفتهاند، عبارتاند از:1. نعمان بن محمّد تمیمی (قاضی ابوحنیفه). نویسندهی کئتاب دعائم الإسلام، نعمان بن محمّد (م 363ق) - که بخشی از کتابش را به نقل روایات پزشکی اختصاص داده است - مینویسد:
روینا عن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) و عن الأئمّة الصادقین من أهل بیته (علیهمالسّلام) آثاراً فی التعالج و التداوی و ما یحلّ من ذلک و ما یحرم. و فیما جاء عنهم (علیهمالسّلام) لمن تلقّاه بالقبول و أخذه بالتصدیق برکة و شفاءٌ إن شاء الله تعالی، لا لمن لم یصدّق فی ذلک و أخذه علی وجه التجربة. (15)
2. شیخ مفید (336-413ق). وی در این زمینه مینویسد:
الطب صحیح، و العلم به ثابت، و طریقه الوحی، و إنما أخذه العلماء به عن الانبیاء (علیهمالسّلام) و ذلک أنه لا طریق إلی علم حقیقة الداء إلّا بالسمع، و لا سبیل إلی معرفة الدواء إلّا بالتوقیف، فثبت أن طریق ذلک هو السمع عن العالم بالخفیات تعالی.
و الأخبار الواردة عن [الصادقین] (علیهمالسّلام) مفسرة بقول أمیر المؤمنین (علیهالسّلام): «المعدة بیت الادواء، و الحمیة رأس الدواء» و «عود کل بدن ما اعتاد». و قد ینجع فی بعض أهل البلاد من الدواء من مرض یعرض لهم ما یهلک من استعمله لذلک المرض من غیر أهل تلک البلاد، و یصلح لقوم ذوی عادة ما لا یصلح لمن خالفهم فی العادة.
و کان الصادقون (علیهمالسّلام) یأمرون بعض أصحاب الأمراض باستعمال ما یضر بمن کان به المرض فلا یضرهم، و ذلک لعلمهم (علیهمالسّلام) بانقطاع سبب المرض، فإذا استعمل الانسان ما یستعمله کان مستعملاً له مع الصحّة من حیث لا یشعر بذلک، و کان علمهم بذلک من قبل الله تعالی علی سبیل المعجزه لهم و البرهان لتخصیصهم به و خرق العادة بمعناه، فظن قوم أنّ ذلک الاستعمال إذا حصل مع مادة المرض نفع فغلطوا فیه و استضروا به. و هذا قسم لم یورده أبوجعفر، و هو معتمد فی هذا الباب، و الوجوه التی ذکرها من بعد فهی علی ما ذکره و الأحادیث محتملة لما وصفه حسب ما ذکرناه. (16)
3. ابن قیّم جوزی (م 751 ق). او نیز همین عقیده را دارد و نوشته است:
و لیس طبّه (صلّی الله علیه و آله و سلم) کطبّ الاطباء، فإن طبّ النبی (صلّی الله علیه و آله و سلم) متیقٌن قطعی إلهی، صادر عن الوحی، و مشکاة النبوّة و کمال العقل. و طبّ غیره، أکثر حدس و ظنون، و تجارب، و لا ینکر عدم انتفاع کثیر من المرضی بطبّ النبوّة، فإنه إنّما ینتفع به من تلقاه بالقبول، و اعتقاد الشفاء به، و کمال التلقی له بالإیمان و الإذعان، فهذا الذقرآن الذی هو شفاء لما فی الصدور - إن لم یلتق هذا الملتقی - لم یحصل به شفاء الصدور من أدوائها، بل لا یزید المنافقین إلّا رجساً إلی رجسهم، و مرضاً إلی مرضهم، و أین یقع طب الأبدان منه؟ فطبّ النبوّة لا یناسب إلّا الأ بدان الطیّبة، کما أن شفاء القرآن لا یناسب إلّا الأرواح الطیّبة و القلوب الحیّة. فإعراض الناس عن طبّ النبوّة کإعراضهم عن الاستشفاء بالقرآن الذی هو الشفاء النافع، و لیس ذلک لقصور فی الداء، و لکن لخبث الطبیعة، و فساد المحل، و عدم قبوله. (17)
4. سیّد عبدالله شبر (1188-1242 ق). وی در کتاب طبّ الأئمّة، در مقام نکوهش بی اعتنایی به روایات پزشکی چنین مینگارد:
قد ورد عنهم (علیهمالسّلام) فی أنواع المداواة، و المعالجات، و حفظ الصحّة، و استدفاع البلایا و الأمراض و المضرّات بالأدویة و الأغذیة و الأذکار و الأدعیة، اخبار متکاثرة و روایات متظافرة، اجلّ من أن تحصی و أوسع من أن تستقصی. ولکن فی زماننا هذا، و ما ضاهاه، قد أقبل الناس علی المفضول و ترکوا أحادیث أهل بیت الرسول، و أمسی علم الحدیث فی زماننا مهجوراً و أصبح کأن لم یکن شیئاً مذکوراً. لرواج العلوم الباطلة بین الجهال المدّعین للفضل و الکمال، مع اعتراضهم بان زلال العلم لا ینفع إلّا اذا اخذ من ینابیع الوحی و الالهام، و إنّ الحکمة لا تنجع إذا لم تؤخذ من نوامیس الدین، و معقل الانام کما فی النبوی: «أنا مدینة العلم و علی بابها، أنا مدینة الحکمة و علی بابها، فمن إراد المدینة فلیأتها من بابها». و العجب من اعتناء جمع من العلماء الاعلام، و الفضلاء الکرام بالکتب الطبّیة، و الرجوع إلیها، و التعویل علیها، و عدم الاعتناء بما ورد عن أئمّة الانام - علیهم الصلاة و السلام - .
و ما خطر فی بعض أوهام الفاسدة و عرض لأرباب الأفهام الکاسدة من أن الوارد عنهم (علیهمالسّلام) فی ذلک لو کان حقّاً لما تخلّف، مع انه کثیراً ما یتخلّف، حتّی اوّلوا الأخبار فی ذلک بتأویلات بعیدة و حملوه علی محامل غیر سدیدة. فهو جهل محض و محض جهل. لا یخفی علی من له ادنی فهم و عقل، کما اوضحناه فی جملة من کتبنا سیّما مصابیح الأنوار فی حلّ مشکلات الأخبار. (18)
5. محمّد ابوشهبه. ایشان نیز بر همین رأی تأکید دارد و میان احادیث طبّی و برخی احادیث مربوط به زندگی عادی، فرق میگذارد. وی در این باره گفته است:
و فرق کبیر فی الاُسلوب بین هذین الحدیثین (یقصد به حدیث الذبابة و حدیث تمرّ العجوة) و أمثالها من أحادیث الطب و بین قصّة تأبیر النحل، لأنّ النبی (صلّی الله علیه و آله و سلم) لم یسقها مساق القطع و الیقین، و إنما ساقها مساق الرجاء: «لعلّکم لو لم تفعلوا کان خیراً». و معظم أحادیث الطب - إن لم تکن کلّها - ساقها النبی الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) مساق القطع و الیقین ممّا یدلٌ علی أنّها بوحی من الله سبحانه و تعالی. (19)
6. علیرضا قره بولوط. نویسندهی کتاب موسوعة الطبّ النبوی، علیرضا قره بولوط نیز بر همین عقیده است:
إنّ النبی (صلّی الله علیه و آله و سلم) الذی کان دائماً تحت رقابة الوحی و إرشاده، لم یرسل لیعلّمَ الشریعة فقط. إنّه قد شکّل أحسن نموذج فی المواضیع الدنیویة و لا سیّما المواضیع الطبیة. لأنّ النبی (صلّی الله علیه و آله و سلم) قام بتطبیق ما کان یطبّقه الأوامر التی تلقّاها عن طریق الوحی. فبدأ کمعجزة، بطب جدید و قام ببیانات و تطبیقات نالت اهتمام طبِّ یومنا الحاضر، فی مواضیع کثیرة. و قد تأسّی به الصحابة و التابعون بعد عهده، فی المواضیع الدینیة و الطیّبة علی حدّ سواء.
و بعد هذه التوضیحات عدّ مصادر الطبّ النبوی کما یلی: «القرآن الکریم، و الأحادیث الشریفة المستنده إلی الوحی، و القیاس، و التجربة، التعدیل و التصحیح». (20)
7. شاکر شبع. وی از نویسندگان معاصر است که ضمن پذیرفتن این دیدگاه، شروط تأثیرگذاری این طب را چنین بیان میکند:
إنّ للمعالجة و التداوی وفق المنهج الطبّی المروی عن اهل البیت (علیهمالسّلام) شروطع و اضافاً روحیة خاصة اذ ینبغی للمریض ان تیعاطاها بخلوص نیّة و صدق اعتقاد نابع من عزائم القلب و صمیمه و ألَّاتیرب إلی نفسه الشک فی الاطار العام لهذا المنهج و وسائله الماویه و الروحیة. (21)
وی دربارهی شروط تأثیرگذاری به روایت که علّامه مجلسی در بحار الأنوار نقل کرده، تمسّک جسته است:
و قد روینا عن جعفر بن محمّد (علیهما السّلام) أنه حضر یوماً عند محمّد بن خالد أمیر المدینة، فشکی محمّد إلیه وجعاً یجده فی جوفه، فقال: حدّثنی أبی، عن أبیه، عن جدّه، عن علی (علیهالسّلام) أن رجلاً شکی إلی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) وجعاً یجده فی جوفه، فقال: خذ شربة عسل و ألق فیها ثلاث حبات شونیز، أو خمساً أو سبعاً، واشربه تبرأ بإذن الله. ففعل ذلک الرجل فبری، فخذ أنت ذلک.
فاعترض علیه رجل من أهل المدینة کان حاضراً فقال: یا أبا عبدالله! قد بلغنا هذا و فعلناه فلم ینفعنا، فغضب أبو عبدالله (علیهالسّلام) و قال: إنّما ینفع الله بهذا أهل الإیمان به و التصدیق لرسوله. و لا ینتفع به أهل النفاق و من أخذه علی غیر تصدیق منه للرسول. فأطرق الرجل. (22)
ب. غیر وحیانی بودن روایات پزشکی
برخی از صاحب نظران مسلمان، طرفدار نظریهی نفی بوده و آن را به صراحت بیان کردهاند که عبارتاند از:1. ابن خلدون. وی معتقد است:
و للبادیة من أهل العمران طبّ منوه فی غالب الأمر تجربة قاصرة علی بعض الأشخاص متوارثة عن مشایخ الحی و عجائزه. و ربّما یصحّ فیه البعض إلّا أنّه لیس علی قانون طبیعی و لا موافقة المزاج. و کان فی العرب أطبّاء من هذا القبیل معروفون کالحارث بن کَلَدة و غیره. و الطبّ المنقول فی الشرعیات من هذا القبیل. و لیس من الوحی فی شیء، و إنّما هو أمر کان عادیّاً عند العرب. (23)
2. شاه ولی الله دهلوی. ایشان نیز همین رأی را دارد؛ البته آن را با تعبیرهایی به غیر از ابن خلدون بیان داشته است:
فالسنّة المرویّة عن النبی (صلّی الله علیه و آله و سلم) المدوّنة تنقسم إلی قسمین: أولاهما هی السنّة المأمورة و هی داخلة فی مجال تبلیغ الرسالة. فلا بدّ من تصنیف الأحادیث المتعلّقة بالاعتقاد و العبادات تحت هذا القسم. أما ثانیتهما فهی السنّة التی لیست مأمورة و غیر داخلة فی مجال تبلیغ الرسالة. و للإشارة إلی هذا النوع من السنّة فقد قال النبی (صلّی الله علیه و آله و سلم): «إنّما أنا بشر، إذا أمرتکم بشیء من دینکم فخذوا به و إذا أمرتکم بشیء من رأیی فإنما أنا بشر». فالأحادیث المتعلّقة بالطبّ داخلة فی هذا النوع من السنّة. (24)
ج. نظریهی تلفیق
چنان که گذشت، گروه قابل توجّهی از عالمان اسلامی، بر این عقیدهاند که بخشی از میراثِ بر جای مانده در زمینهی پزشکی، ریشهی وحیانی دارد و برخی دیگر از آن، مأخوذ از طبّ تجربی است. این گروه، برخی به صراحت و برخی غیر مستقیم، این رأی را ابراز داشتهاند. عدّهای از کسانی که در این گروه جای میگیرند، عبارتاند از:1. شیخ صدوق (م 381 ق). وی در کتاب الاعتقادات مینویسد:
اعتقادنا فی الأخبار الواردة فی الطبّ أنها علی وجوه:
منها: ماقیل علی هواء مکة و المدینة، فلا یجوز استعماله فی سائر الاهویة.
و منها: ما اخبر به العالم (علیهالسّلام) علی ما عرف من طبع السائل و لم یتعد موضعه، إذ کان أعرف بطبعه منه.
و منها: ما دلسه المخالفون فی الکتب لتقبیح صورة المذهب عند الناس.
و منها: و ما وقع فیه سهو من ناقله.
و منها: ما حفظ بعضه و نسی بعضه.
و ما روی فی العسل أنه شفاء من کل داء فهو صحیح، و معناه أنه شفاء من کل داء بارد.
و ما روی فی الاستنجاء بالماء البارد لصاحب البواسیر فإن کان إذا کان بواسیره من حرارة.
و ما روی فی الباذنجان من الشفاء فإنه فی وقت ادراک الرطب لمن یأکل الرطب، دون غیره من سائر الأوقات.
و أمّا أدویة العلل الصحیحة عن الأئمّة (علیهمالسّلام) فهی آیات القرآن و سوره و الأدعیة علی حسب ما وردت به الآثار بالأسانید القویّة و الطرق الصحیحة.
و قال الصادق (علیهالسّلام): کان فیما مضی یسمی الطبیب: المعالج، فقال موسی (علیهالسّلام): یا ربّ! ممن الداء فقال: منّی یا موسی. قال: یا ربّ! فممن الدواء فقال: منّی. قال: فما یصنع الناس بالمعالج فقال: یطیب أنفسهم بذلک، فسمی الطبیب طبیباً لذلک.
و أصل الطب التداوی، و کان داوود (علیهالسّلام) تنبت فی محرابه فی کل یوم حشیشة، فتقول: خذنی فإنی أصلح لکذا و کذا، فرأی آخر عمره حشیشة نبتت فی محرابه، فقال لها: ما اسمک، فقالت: أنا الخروبیة فقال داوود (علیهالسّلام): خرب المحراب، فلم ینبت فیه شیء بعد ذلک. و قال النبی (صلّی الله علیه و آله و سلم): من لم تشفه الحمد لله فلا شفاه الله تعالی. (25)
2. ابو سلیمان خطابی (م 388 ق). وی - که از شارحان حدیث در دورههای نخستین -، معتقد است:
الطبّ علی نوعین: الطب القیاسیّ، وهو طبّ الیونانیّین الّذی یستعمله أکثر الناس فی أوسط بلدان أقالیم الأرض، و طبّ العرب و الهند، و هو الطبّ التجاربی.
و إذا تأمّلت أکثر ما یصفه النبی (صلّی الله علیه و آله و سلم) من الدواء إنّما هو علی مذهب العرب إلّا ما خصّ به من العلم النبویّ الذی طریقه الوحی، فإنّ ذلک فوق کلّ ما یدرکه الأطبّاء أو یحیط به حکمة الحکماء، و الألّباء، و قد یکون بعض تلک الأشفیة من ناحیة التبرّک بدعائه و تعویذه و نفثه، و کلّ ما قاله من ذلک و فعل صواب، و حسن جمیل، یعصمه الله أن یقول إلّا صدقاً و أن یفعل إلّا حقّاً - انتهی -. (26)
3. ابو اسحاق شاطبی (م 790 ق). ایشان در الموافقات، فصلی را به علوم و دانشها نزد عرب اختصاص داده و گفته است:
فصحت الشریعة منها ما هو صحیح و زادت علیه و ابطل ما هو باطل و بینت منافع ما ینفع من ذلک و مضار ما یضر منه. (27)
آن گاه از علومی مانند نجوم و تاریخ یاد میکند تا این که به طب میرسد و دربارهی آن میگوید:
و منها علم الطب فقد کان فی العرب منه شیء لا علی ما عند الأوائل بل مأخوذ من تجاریب الأمیین غیر مبنی علی علوم الطبیعة التی یقررها الأقدمون. و علی ذلک المساق جاء فی الشریعة لکن علی وجه جامع شافٍ قلیل یطلع منه علی کثیر فقال تعالی: (کُلُوا وَ أَشرَبُوا وَ لَا تُسرِفُوا) و جاء فی الحدیث التعریف ببعض الأدویة لبعض الأدواء و أبطل من ذلک ما هو باطل کالتداوی بالخمر و الرقی التی اشتملت علی ما لا یجوز شرعاً. (28)
4. علّامه مجلسی (م 1111 ق). وی در دو مورد، از «بعض المحقّقین و خطابی»، مطلبی را نقل میکند و نقدی بر آن ندارد. گمان میرود که وی نیز بر همین اعتقاد است؛ البته شواهد دیگری نیز در سخن او میتوان یافت. از بعضی المحققین، چنین نقل میکند:
قال بعض المحقّقین: الطبیب الحاذق فی کلّ شیء، و خصّ المعالج به عرفاً. و الطبّ نوعان: نوع طبّ جسد، و هو المراد هنا، و طب قلب و معالجته خاصّة بما جاء به رسول الله عن ربّه تعالی. و أمّا الجسد فمنه ما جاء فی المنقول عنه (صلّی الله علیه و آله و سلم) و منه ما جاء عن غیره، و غالبه راجع إلی التجربة.
ثمّ هو نوعان: نوع لا یحتاج إلی فکر و نظر، بل فطر الله علیه الحیوانات مثل ما یدفع الجوع و العطش، و نوع یحتاج إلی الفکر و النظر کدفع ما یحدث فی البدن ممّا یخرجه عن العتدال، و هو إمّا إلی حرارة أو برودة، و کلٌّ منهما إمّا إلی رطوبة أو یبوسة، أو إلی ما یترکّب منهما. والدفع قد یقع من خارج البدن و قد یقع من داخله، و هو أعسرهما و الطریق إلی معرفته بتحقیق السبب و العلامة. و الطبیب الحاذق هو الّذی یسعی فی تفریق ما یضرّ بالبدن جمعه أو عکسه، و فی تنقیص ما یضرّ بالبدن زیادته أو عکسه.
و مدار ذلک علی ثلاثة أشیاء: حفظ الصحّة، و الاحتماء عن المؤذی، و استفراغ المادّة الفاسدة. و قد اُشیر إلی الثلاثة فی القرآن: فالأوّل من قوله تعالی فی القرآن «فمن کان منکم مریضاً أو علی سفر فعدة من أیّام آخر» و ذلک أنّ السفر مظنة النصب، و هو من مغیرات الصحّة، فإذا وقع فیه الصیام ازداد فابیح الفطر إبقاء علی الجسد، و کذا القول فی المرض. و الثانی و هو الحمیة من قوله تعالی «و لا تقتلوا أنفسکم» و إنه استنبط منه جواز التیمّم عند خوف استعمال الماء البارد. و الثالث عن قوله «أو به إذی من رأسه ففدیة» و إنه اشیر بذلک إلی جواز حلق الرأس الذی منع منه المحرم، لاستفراغ الاذی الحاصل من البخار المحتقن فی الرأس. (29)
و سخن خطابی را پیش از این آوردیم.
5. دکتر ناظم النسیمی. وی در کتاب الطبّ النبوی و العلم الحدیث، معتقد است که احادیث نقل شده در زمینهی طب، به چهار بخش تقسیم میشوند:
یک. طبّ وقایی (بهداشت و پیشگیری)؛ یعنی احادیثی که به سلامتی بدن و محیط و پیشگیری از بیماریها سفارش کردهاند.
او معتقد است از آن رو که برنامه ریزی کلان سلامت و آگاهی عمومی سلامتی، از وظایف دولت است و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نخستین پایه گذار دولت اسلامی است، مطالب مربوط به طبّ پیشگیری در اسلام، فراوان است. برخی از آن در قرآن آمده و برخی را پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بیان کرده است.
دو. طبّ علاجی (درمان)؛ وی مباحث طبّ علاجی را به پنج قسمت تقسیم میکند:
- مشروع بودن مداوا با داروهای مادی و منافات نداشتن آن با توکّل و ایمان به خداوند و توحید؛
- مداوای روحی با دعا و قرآن؛
- تصحیح اشتباهات شایع در میان تودههای مردم در زمینههای مداوا؛
- رژیم غذایی؛
- معالجه و مداوا با داروهای مادی و طبیعی.
وی، بیان سه قسمت نخستین را از وظایف پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) میداند؛ چرا که هم رهبریِ دینی و هم رهبریِ دولت را بر عهده داشت؛ امّا دو بخش پایانی را جزء رسالتهای پیامبران نمیداند؛ بلکه آنها را در حوزهی تخصّصی پزشکان قلمداد میکند.
سه. مباحث مربوط به جنین، جنسیت و وراثت.
چهار. حرفهی پزشکی.
نویسنده دربارهی بخش سه و چهارم، اظهار نظر کرده است؛ ضمن این که در اظهار نظرهای قبلیاش نیز ابهام وجود دارد؛ زیرا طبّ پیشگیری را جزو وظایف دولت به شمار آورد و سه قسمت از طبّ درمانی را از وظایف دین و دولت. وی معلوم نساخته که در نهایت، منظورش از آنچه جزو وظایف دین و رسالت انبیا قرار دارد، کدام قسمت است. (30)
6. محمّد محمّدی ری شهری. نویسندهی کتاب موسوعة احادیث الطبیّة، در ارزیابی کلّی احادیث پزشکی چنین عقیده دارد:
آغاز شکل گیری دانش طب، ریشهای وحیانی دارد؛ ولی تجربهی عالمان بر آن افزوده، و آن را گسترش داده است. از این رو نمیتوان گفت که وحی، تنها راه دستیابی به دانش طب است. از سوی دیگر، پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهمالسّلام)، دانشی گسترده داشتهاند که بخشی از آن، علم طب محسوب میشود؛ لکن هیچ گاه به عنوان پزشک، بدان رو نکردهاند. این، خود، نشان از جدایی حوزهی دین از حوزهی طب دارد. از این رو، ورود امامان به عرصهی پزشکی، خاص است و نه عام و نوعی کرامت و اعجاز را نشان میدهد. (31)
ایشان در زمینهی ارزیابی روایات پزشکی، پس از نقل سخن صدوق، مینگارد:
گرچه این سخن، در کلّیت، قابل پذیرش است، لکن نتیجهی آن، محروم ساختن مردم از بخشی از گنجینههای علمی اهل بیت (علیهمالسّلام) است.
بر این اساس، روایات پزشکی را به سه دسته تقسیم میکند:
1. آنچه به صورت معجزه در معالجهی امراض و بیماریها از آنان سر زده است؛
2. روایتهای مربوط به بهداشت و پیشگیری؛
3. روایات مربوط به معالجه و درمان، که خود، دو بخش است: درمان با دعا و قرآن، و درمان با داروهای مادی و طبیعی.
روایات بخش نخست - که جنبهی اعجاز و کرامت دارد -، از دایرهی روایات پزشکی خارج است و به خودِ پیشوایان دینی اختصاص داشته است.
روایات طبّ پیشگیری را نیز میتوان بر مردم عرضه کرد و غالباً با معیارهای علمی نیز سازگارند.
همین گونه است روایات مربوط به معالجه با قرآن و ادعیه.
دربارهی روایات درمان با داروهای طبیعی، بهترین راه، آزمایشهای علمی دربارهی آنهاست که امروزه، کار دشواری نیست. (32)
7. دکتر مصطفی خضر دونمز. وی - که محصّح کتاب ابونعیم است - نیز بر همین رأی است:
و خلاصة القول أنّ بعض الأدویة التی أوصاها النبی (صلّی الله علیه و آله و سلم) لبعض الأمراض، نبتت عن معرفته و تجربته الشخصیتین و لم تنشأ من المعلومات التی هی ولیدة الوحی. فلیست ملزمة الزاماً شرعیّاً. و أمّا الأحادیث المتعلّقة بمبادیء الطب و ما یدخل فی المجال الحکم الشرعی، هی حصیلة الوحی. (33)
اینک پس از گزارش اجمالی این سه دیدگاه، دربارهی روایتهای پزشکی و جایگاه آن، راه درست تحلیل و ارزیابی، این است که نخست، ادلّه و شواهد خاص مربوط به امر پزشکی بررسی گردد و سپس ادلّهی عام و کلّی (یعنی اهداف رسالت و مقاصد دین) تا بتوان در پرتو آن، رأیی را اتّخاذ کرد.
بررسی احادیث
در لابه لای احادیث مربوط به طب، روایتی بر دیدگاه نخست گواهی میدهد، یعنی امور پزشکی را بخشی از رسالت انبیا قلمداد میکند. در مقابل، روایتهای دیگری به تأیید پزشکی به عنوان یکی از دانشها و تجربههای بشری دلالت میکند.حال، آیا میتوان بر پایهی این دسته روایت به نتیجهای رسید؟ نخست، متن این روایتها را گزارش میکنیم:
الف. احادیث دلالت کننده بر وحیانی بودن دانش پزشکی
1. علل الشرائع، عن الربیع صاحب المنصور: حضر أبو عبدالله (علیهالسّلام) مجلس المنصور یوماً و عنده رجل من الهند یقرأ کتب الطب، فجعل أبو عبدالله (علیهالسّلام) ینصت لقراءته، فلمّا فرغ الهندی، قال له: یا أبا عبدالله! أترید ممّا معی شیئاً؟قال: لا، فان معی ما هو خیر ممّا معک.
قال: و ما هو؟
قال: اداوی الحار بالبارد، و البارد بالحار، و الرطب بالیاس، و الیابس بالرطب، و أرد الأمر کلّه إلی الله ، و أستعمل ما قاله رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم)، و أعلم أنّ المعدة بیت الداء، و أنّ الحمیة هی الدواء، و اعود البدن ما اعتاد.
فقال الهندی: و هل الطب إلّا هذا؟
فقال الصادق (علیهالسّلام): أفترانی من کتب الطبّ أخذت؟
قال : نعم.
قال: لا والله، ما أخذت إلا عن الله سبحانه. فأخبرنی أنا أعلم بالطب أم أنت؟ ... .
فقال الهندی: من أین لک هذا العلم؟
فقال (علیهالسّلام): أخذته عن آبائی (علیهمالسّلام)، عن رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم)، عن جبرئیل (علیهالسّلام)، عن رب العالمین - جلّ جلاله - الذی خلق الأجساد و الأرواح.
فقال الهندی: صدقت، و أنا أشهد أن لا اله الا الله، و أنّ محمّداً رسول الله عبده، و انک اعلم أهل زمانه. (34)
2. عن الإمام علی (علیهالسّلام)، و سئل فقیل: ان فی القرآن کل علم إلّا الطب؟
-: أمّا ان فی القرآن لآیة تجمع الطب کله: (کُلُوا و أشرَبُوا وَ لَا تُسرِفُوا). (35)
3. وروی السیّد فی کتاب النجوم، عن رسالة أبی إسحاق الطرسوسی: أن الله أهبط آدم من الجنّة و عرفه علم کل شیء. فکان ممّا عرفه النجوم و الطب. (36)
4. الدعوات، قال الاصبغ بن نباته: سمعت امیر المؤمنین (علیهالسّلام) یقول لابنه الحسین (علیهالسّلام): یا بنی! الا اعلمک اربع کلمات تستغنی بها عن الطبّ. فقال: بلی. (37)
ب. احادیث دلالت کننده بر بشری بودن دانش پزشکی
1. در روایات اسلامی، علوم، به دو بخشِ علم ادیان و علم ابدان تقسیم شده است؛ یعنی پزشکی، در مقابل و قسیم علم دین قرار گرفته است. امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید:لا یستغنی أهل کلّ بلد عن ثلاثة تفزع إلیه فی أمور دنیا و آخرتهم فإن عدموا ذلک کان همجاً فقیه عالم ورع. و أمیر خیر مطاع. و طبیب بصیر ثقة. (38)
و مانند این روایت:
العلم علمان: علم الأدیان و علم الأبدان. (39)
2. پیشوایان دینی، مردم را به پزشکان ارجاع میدادند و خود نیز به پزشک مراجعه میکردند.
پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) هنگام عیادت از مریضی، از وی پرسید:
ألا ندعو لک طبیباً؟ قال: و أنت تأمر بهذا یا رسول الله؟ قال: نعم، إنّ الله لم ینزل داءً إلّا و قد أنزل له دواء. (40)
وروی أنّ رجلاً جرح علی عهد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم)، فقال: ادعوا له الطبیب، فقالوا: یا رسول الله! و هل یغنی الطبیب من شیء؟ نعم، ما أنزل الله من داء إلّا أنزل له شفاء. (41)
نیز دربارهی حضرت موسی (علیهالسّلام) نقل شده است که بیمار شد و از مراجعه به پزشک خودداری کرد و بیماریاش طولانی شد تا این که به وی وحی شد:
لا أبرأتک حتّی تتداوی بما ذکروه لک. (42)
قال سعد بن أبی وقاص: مرضت فعادنی النبی (صلّی الله علیه و آله و سلم) فوضع یده بین ثدیی حتّی وجدت بردها فی فؤدای فقال: «انّک رجل مفؤود ائت الحارث بن کلدة أخا ثقیف فإنّه رجل یتطبّب، فلیأخذ سبع تمرات من عجوة المدینة فلیجأهن بنواهنّ ثم لیلدَّک بهن». (43)
3. پیشوایان دینی، طبّ زمان خویش را برای مردم بیان میکردند:
عن إبراهیم بن عبدالرحمان، عن إسحاق بن حسّان، عن عیسی ابن بشیر الواسطی، عن ابن مسکان وزرارة، قالا: قال أبو جعفر (علیهالسّلام): طبّ فی ثلاث: شرطة الحجامة، و الحقنة، و آخر الدواء الکی.
عن أبی عبدالله (علیهالسّلام) قال: طبّ العرب فی خمسة: شرطة الحجامة، و الحقنة السعوط، و القی، و الحمام، و آخر الدواء الکی.
و عن أبی جعفر الباقر (علیهالسّلام): طب العرب فی سبعة: شرطة الحجامة و الحقنة، و الحمام، و السعوط، و القی، و شربة عسل، وآخر الدواء الکی. و ربّما تزاد فیه النورة. (44)
عن اسماعیل بن الحسن المتطبب: قلت لابی عبدالله (علیهالسّلام): انی رجل من العرب و لی باطلب بصر، و طبّی طبّ عربی و لست آخذ علیه صفداً.
فقال: لا بأس. قلت: انا نبط الجرح و نکوی بالنار! قال: لا بأس. قلت: و نسقی هذه السموم إلّا سمحیقون، و الغاریقون. قال: لا بأس. قلت: انّه ربّما مات.
قال: و ان مات. (45)
4. تجویز مراجعه به پزشک یهودی و نصرانی:
و عنه [جعفربن محمّد] (علیهالسّلام): أن قوما من الأنصار قالوا له: یا رسول الله! إنّ لنا جاراً اشتکی بطنه، أفتأذن أن نداویه؟ قال: بماذا تداوونه؟ قالوا: یهودیٌّ ههنا یعالج من هذه العلّة قال: بماذا؟ قالوا: بشقٌ البطن فیستخرج منه شیئاً، فکره ذلک رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم). فعاودوه مرّتین أو ثلاثاً، فقال: افعلوا ما شئتم. فدعوا الیهودیَّ فشقَّ بطنه و نزع منه رجرجاً کثیراً ثمّ غسل بطنه ثمّ خاطه وداواه فصحّ. و أخبر النبی (صلّی الله علیه و آله و سلم) فقال: إن الذی خلق الأدواء جعل لها دواء، و إنّ خیر الدواء الحجامة و الفصاد و الحبّة السوداء - یعنی الشونیز -. (46)
عن جعفر بن محمّد (علیهما السلام) أنه سئل عن الرجل یداویه الیهودیّ و النصرانیّ، قال: لا بأس، إنّما الشفاء بیدالله. (47)
5. سخنان امام رضا (علیهالسّلام) در الرسالة الذهبیة که من تجربههایی در باب طب دارم و از گذشتگان، مطالبی اندوختهام:
فقال أبو الحسن (علیهالسّلام): عندی من ذلک ما جربته و عرفت صحّته بالاختبار و مرور الأیّام، مع ما وقفنی علیه من مضی من السلف.
نیز فرمود:
فإنه وصل إلیّ کتاب أمیر المؤمنین فیما أمرنی من توقیفه علی ما یحتاج إلیه ممّا جربته و ما سمعته فی الأطعمة و الأشربة و ... . (48) به نظر میرسد که با کنار هم نهادن این دو دسته روایت و توجّه به کلیاتی که در باب اهداف رسالت و مقاصد دین در کتاب و سنّت موجود است، بتوان رأی سوم را ترجیح داد؛ بدین معنا که: در لابه لای احادیث پزشکی، برخی از آنها ریشهی وحیانی دارند و برخی دیگر، بیان تجربههای پیشوایان دینی و یا برگرفته از تجارب دیگراناند.
لکن چگونگی تشخیص این دو گونه روایت و نحوهی تعامل با آنها، خود، پژوهشی دیگر میطلبد.
پینوشتها:
1. این مقاله، پیش از این، در فصل نامهی علوم حدیث (ش 41) منتشر شده است.
2. برخی از نویسندگان، چهل کتاب و رسالهی طبی - روایی شیعه را بر شمردهاند. ر.ک: فصل نامهی پژوهش حوزه، ش 17-18. ص 115-122.
3. بحار الأنوار، ج 59، ص 306-328 (متن حدیث) و ص 328-356 (شرح حدیث).
4. علّامه مجلسی در بحار الأنوار، این حدیث را به صورت وِجاده، به دو طریق نقل میکند: «یکی به خط نور الدین علی بن عبدالعالی کرکی و دیگری در کتاب یکی از افاضل که خود دارای سند است».
5. بر این رساله، بیش از بیست ترجمه و شرح نوشته شده که برخی از آنها به چاپ رسیدهاند: ر.ک: طبّ الامام الرضا، باقر شریف القرشی، ص 18-20؛ فصل نامهی پژوهش حوزه، ش 17، ص 111-112. قدیمی ترین نسخهی خطّی این رساله در کتاب خانهی آیة الله حکیم در نجف، به شمارهی 37 نگهداری میشود که در سال 715 ق، به نگارش درآمده است.
6. الذریعة، ج 15، ص 139.
7. ر.ک: تحقیق جدید این اثر، که توسّط آقای حیدر وائلی به انجام رسیده است (ص 28-34).
8. یادآور میشود از این زمان به بعد نیز کتابهایی به قصد گردآوری روایات پزشکی تألیف شده که عنوان آنها چنین است: 1. طب الإمام الکاظم، شاکر شبع (1423ق/ 2002 م)؛ 2. طب الإمام موسی الکاظم، عبدالحسین الجواهری؛ 3. طب المعصومین، لبیب بیضون؛ 4. طب الإمام علی، محسن عقیل؛ 5. طب الرضا و طب الصادق، علّامه عسکری؛ 6. طب الوحی، ده سرخی؛ 7. موسوعة الأحادیث الطبیّة، محمّد الریشهری.
9. تعداد روایتهای صحیح البخاری در زمینهی طب، صد و بیست روایت شمارش شده است (فتح الباری، ج 10، ص 252).
10. تعداد روایتهای صحیح مسلم نیز حدود صد و بیست حدیث شمارش شده است (فتح الباری، ج 10، ص 252).
11. المعجم الشامل للتراث العربی المطبوع، ج 5، ص 253.
12. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 6، ص 336.
13. الطبّ النبوی، ص 55 و ص 62-64.
14. در کتب فهارس اهل سنّت، از کتابهای دیگری نیز یاد شده که تاکنون به چاپ نرسیده و یا نسخهای از آن در دست نیست که از این نویسندگان میتوان یاد کرد: 1. ابن السنی (م 364 ق)؛ 2. ابن ابی عاصم (م 278 ق)؛ 3. ابن طرخان (م 720ق)؛ 4. عبدالملک ابن حبیب (م 238 ق)؛ 5. ابن ساعد (م 749 ق)؛ 6. المقدسی الحنبلی؛ 7. ضیاء الدین المقدسی (م 642 ق)؛ 8. حبیب النیسابوری؛ 9. الصفتی الزینی؛ 10. قسطلانی؛ 11. ابن حزم (م 456 ق)؛ 12. السخاوی (م 902ق)؛ 13. یوسف بن محمّد السرمدی (م 776ق)؛ 14. شمس الدین البعلی (م 709ق)؛ 15. داوود بن فرج؛ 16. حسن بن محمّد النیسابوری (م 406ق)؛ 17. نجم الدین محمّد بن محمّد الغزی (م 1061ق)؛ 18. ابن التلمیذ (م 560 ق)؛ 19. خضربن محمد العطوفی (م 948 ق)؛ 20. صالح بن عبدالعزیز الماردینی (ق 12).
ر.ک: الشفاء فی الطب، احمد بن یوسف التیفاشی، ص 19-20؛ الطبّ النبوی، عبداللطیف البغدادی، ص 13-15؛ الطبّ النبوی، سیوطی، ص 37-39.
15. دعائم الإسلام، ج 2، ص 135، ح 475.
16. تصحیح الاعتقاد، ص 121-122؛ بحارالأنوار، ج 59، ص 75.
17. زاد المعاد، ج 4، ص 35-36.
18. طبّ الأئمّة، ص 15-16.
19. دفاع عن السنّة، ص 342.
20. موسوعة الطبّ النبوی، ج 1، ص 14.
21. طبّ الامام الکاظم (علیهالسّلام)، ص 25.
22. بحارالأنوار، ج 59، ص 72-73، ح 28.
23. مقدّمهی ابن خلدون، ج 2، ص 1172.
24. حجة الله البالغة، ج 1، ص 128.
25. الاعتقادات، ص 89-91؛ بحارالأنوار، ج 59، ص 74.
26. اعلام الحدیث فی شرح صحیح البخاری، ج 2، ص 108؛ فتح الباری، ج 10، ص 170؛ بحارالأنوار، ج 59، ص 137.
27. الموافقات، ج 2، ص 50.
28. همان، ص 52.
29. بحارالأنوار، ج 59، ص 78.
30. الطبّ النبوی و العلم الحدیث، ج 1، ص 116-118.
31. موسوعة الأحادیث الطبّیة، ج 1، ص 15-19.
32. همان، ص 20-21.
33. موسوعة الطبّ النبوی، ج 1، ص 115.
34. بحارالأنوار، ج 10، ص 205، ح 9؛ علل الشرائع، ص 99، ح 1؛ الخصال، ص 512، ح 3.
35. الدعوات، ص 75، ح 174؛ بحارالأنوار، ج 62، ص 267، ح 42.
36. سفینة البحار، ج 2، ص 78.
37. بحار الأنوار، ج 59، ص 267، ح 42؛ سفینة البحار، ج 2، ص 79.
38. تحف العقول، ص 321.
39. کنز الفوائد، ج 2، ص 107؛ معدن الجواهر، ص 25؛ الرواشح السماویة، ص 202؛ بحارالأنوار، ج 10، ص 220، ح 52.
40. تاریخ بغداد، ج 14، ص 248.
41. بحار الأنوار، ج 59، ص 70-72، ح 25.
42. احیاء علوم الدین، ج 4، ص 413.
43. سنن أبی داوود، ج 2، ص 223؛ کتاب الطب، ح 3875.
44. بحار الأنوار، ج 62، ص 262، ح 20-22.
45. بحار الأنوار، ج 62، ص 66، ح 16؛ الکافی، ج 8، ص 193، ح 229.
46. بحار الأنوار، ج 59، ص 73، ح 30.
47. همان، ح 31.
48. همان، ص 308.
مهریزی، مهدی؛ (1389)، حدیث پژوهی، قم: دارالحدیث، چاپ اول.