هنر دینی و كاركردهای اجتماعی آن
نويسنده: همايون همتي
در مباحث جاری هنر، تعبیرهایی مثل هنر قدسی، هنر سنّتی، هنر معنوی، هنر دینی یا حتی هنر اسلامی، هنر مسیحی، هنر بودایی و غیره را فراوان میخوانیم و میشنویم. امّا درست آن است كه پیش از هرگونه داوری و سخنی در این باب، به تنقیح و وضوح بخشیدن به مفهوم هنر دینی بپردازیم. هنر دینی یعنی چه؟ ملاك دینیبودن هنر چیست؟ آیا سرزمین و جغرافیای تولد آن هنر است كه آن را دینی میسازد یا جهانبینی شخص هنرمند و نوع و نحوهی نگرش او است كه معیار دینی بودن یا نبودن هنر میشود؟ یا ساختار اثر هنری و ویژگیهای آن است كه موجب دینی بودن یا غیر دینی بودن هنر میشود؟ آیا معیار دینیبودن هنر وابسته به مراحل و فرایند تكوین آن و شیوهی پدیدآمدنش است؟ یا اینكه دینی بودن یا نبودن هنر مربوط و منوط به هیچیك از عناصر و عوامل یادشده نیست، بلكه تابع نحوهی نگرش و افق فكری و قرائتی است كه مخاطب یا مخاطبان از آن دارند؛ بهگونهای كه مثلاً برخی كسان در یك اثر هنری، باورها و ارزشها و جهانبینی دینی را متجلی میبینند و از آن قرائتی دینباورانه و معنوی و قدسی ارائه میدهند و برخی دیگر تفسیری الحادی و غیردینی یا حتی دینستیزانه از آن اثر ارائه میدهند و كسان دیگری نیز احتمالاً هیچگونه جلوه و نشانی از دینباوری یا دینستیزی در آن نمیبینند و آن را از این حیث خنثی و فاقد موضع و مضمون خاصی تلقی میكنند زیرا صرفاً بازتاب یك احساس طبیعی عادی و بیرنگ است و در هیچ قالب دینی یا ضدّدینیای نمیگنجد.
از اینرو است كه تعریف هنر و شناخت ماهیت آن و بهخصوص روشنساختن مفهوم تعبیر هنر دینی در بحث حاضر كاملاً ضرورت دارد تا پس از آن به «هنر اسلامی« و كاركردهای آن در جامعهی مدرن بپردازیم و سیر بحث مبتنی بر یك توالی منطقی و منسجم باشد.
از آنجا كه رویكرد این نوشتار رویكرد مبتنی بر دانش ادیان، الهیات و پدیدهشناسی دین است، در آغاز دربارهی «امر قدسی و شیوههای تجلی آن در هنر» توضیحاتی را میآوریم تا شاخص هنر دینی را از دیدگاه دانش ادیان معرفی كرده باشیم و در ادامهی بحث از آن بهرهگیری كنیم.
دینپژوهان هنرشناس غالباً باور و حضور یك امر قدسی یا مینوی را شاخص دینیبودن یك پدیده بهشمار میآورند. عقیده به امر قدسی، اعتماد به حضور و تجلی آن و احساسكردن یا تجربهی آن كه نوعی مواجههی وجودی است، از سوی پدیدهشناسان دین همواره به عنوان ملاك و معیار دینیبودن معرفی شده است. مقصود از امر قدسی، امر متعالی، امر معنوی، حقیقتی فراعقلانی، مبرّا و منزّه از هر عیب و نقص و محیط بر همهی مخلوقات و موجودات است كه با زبان متعارف و تعقّل عادی، بیانناپذیر، دسترسناپذیر و ورای شرح و توصیف است. هرگاه عقیده به چنین حقیقتی پیدا شود یا كسی آن را تجربه كند و اتصال و ارتباط وجودی با آن موجود متعالی بیابد، درواقع وارد ساحت دین و امور دینی شده است. البته این باور مواجهه در قالب مناسك، احكام شرعی، سمبلها، اسطورهها، ایدئولوژیها، رفتار شخص دیندار، شیوهی زندگی، مناسبات اجتماعی و... بهگونهای متجلی و نمودار میشود. امّا بهطور كلی، دین بدون عقیده به یك موجود متعالی، فراعقلانی، فرامادّی، فراحسّی كه در ادراك بشر نمیگنجد و بقیهی موجودات مخلوق اویند و او در همه جا حضور دارد و قدرت نامتناهی و كمال نامتناهی دارد و از نقص و كاستی مبرّا است، هرگز قوام نمییابد.
به اعتقاد پدیدهشناسان دین، محور و كانون هرگونه باور و تجربهی دینی، عقیده به امر قدسی یا موجود متعالی است كه آفریدگار است و در سراسر هستی تجلی كرده است. در اینجا، برای نمونه پارهای از دیدگاههای رودولف اُتّو را نقل میكنیم كه از پیشگامان پدیدهشناسی دین است و در ضمن به هنر دینی و تجلیات امر قدسی نیز كمال توجه را دارد. او در كتاب معروفش به نام مفهوم امر قدسی كه شهرتی جهانی و بیهمتا دارد، در ابتدا برای امر قدسی سه ویژگی هیبت 1، جذّابیت 2 و رازآلودگی 3 را ذكر میكند كه در كنار آنها، به عناصر عظمت 4، قدرت 5، حضور همهجایی 6، آگاهی مطلق 7، جلوهگری آفریدگاری و دیگر صفات كمال نیز اشاره دارد. او عقیده به چنین موجود و حقیقتی را كانون و اساس دین و ملاك دینیبودن هر باور، احساس، تجربه، فعل و اثری میداند. همچون دیگر پدیدهشناسان دین، اتو معتقد است كه همهی آدمیان در عمق ضمیرشان گرایشی به چنین حقیقت متعالی و ماورایی و نامتناهی دارند كه قابل وصف و بیان نیست ولی عمیقاً احساس میشود و الهامبخش همهی افعال آنان است. وی این كشش درونی را «نیروی شهود الوهی« 8 مینامد كه نوعی حسّ غیبشناسی و قوّه و غریزهی خداجویی است.
اتو معتقد است این گرایش نهانی در آثار و افعال و باورها و شیوهی زندگی آدمی تجلی مییابد و از اینجا است كه مظاهر دینی پدید میآیند، خواه در قالب سرودهای دینی و موسیقی، نقاشی، شعرسرایی باشد یا در قالب معماری، نمایش و دیگر هنرهای دینی متجلی شود. هنر دینی همواره رو به سوی امر قدسی و موجود متعالی دارد و آدمی را به قدرت و كمال بیكران متصل میسازد. این احساس توسط هنرمند به اثر هنری و درنتیجه به مخاطب انتقال مییابد. او معتقد است كه چنین موجودی و چنین تجربههایی را نمیتوان با توصیف مفهومی متعارف شناخت، بلكه باید آن حسّ مقدس در آدمی بیدار و برانگیخته شود تا خودْ حقیقت را بیابد و شهود كند. وی مینویسد 9:
بنابراین، درك چنین حالاتی تنها میتواند از طریق فعالیت روحی در ما بیدار شود. و این نكته باید در مورد دین دقیقاً تأكید شود كه همانطور كه غالباً هم چنین است، دین به منزلهی یك مجموعهی كلی و به طور عام حاوی مطالب بسیاری است كه قابلآموزشاند، یعنی در قالب مفاهیم و آموزههای مدرسهای انتقال مییابند. آنچه قابلانتقال نیست همین مبنا و اساس قدسی دین است كه تنها میتواند برانگیخته و بیدار شود و ظهور بیابد.
اتّو در ادامهی همین مطلب، دربارهی تجلی قدسی در پرستش، رفتار و حالات مؤمنان سخن میگوید و مینویسد:
بخش غالب این تجربه مربوط به وضعیت و رفتار، ادا و اطوار، لحن و نحوهی صدا و طرز رفتار اشخاص میشود كه اهمیت آن را در قالب اجتماعی عبادی پرشكوه یك جماعت پرستشگر میتوان دید تا در تعبیرات و مفاهیم سلبی خاصی كه برای بیان آنها به كار میرود. درحقیقت، استفاده از مفاهیم سلبی هیچگاه دلالت مثبتی بر موجودی كه متعلّق آگاهی دینی است، نمیكند. آنها فقط در بیان و اشاره به یك موجود یاری میرسانند كه در همان حال با موجودات دیگر متضاد است و درعینحال از موجودات پستتر از خود متمایز است؛ یعنی موجودی است «نادیدنی«، «سرمدی« (غیرزمانی)، «فراطبیعی« و «متعالی«.
او معتقد است كه بهترین ابزار شناسایی امر قدسی، تجربهكردن آن و رسیدن به ساحت شهود است؛ و در دعاها به بهترین وجه میتوان حضور این امر متعالی و خطاب او را احساس كرد و صدای زنده 10 و تكاندهنده و تحولآفرینش را به گوش جان شنید.
این پدیدهشناس نامدار دین سپس مثالهای زیادی دربارهی مناسك دینی، نمادهای دینی و چگونگی شیوههای تجلی امر قدسی در این امور ارائه میدهد كه تفصیل آنها از حوصلهی این مقاله بیرون است. تنها در اینجا به خصیصهی تسرّی 11 و تجلّی 12 امر قدسی در موجودات و بهویژه در هنر و امور هنری اشاره میكنیم. همهی پدیدهشناسان دین از تجلی امر قدسی به انحای مختلف سخن راندهاند و اُتّو نیز مانند همهی پدیدهشناسان دین معتقد است كه هنر دینی آن نوع هنری است كه مجلا و مرآت تجلی امر قدسی است و آدمی را به او رهنمون میگردد. او در این زمینه چنین مینویسد:
در هنرها تقریباً همه جا مؤثرترین شیوهی تجلی امر قدسی در قالب شكوه امر متعالی است. این مسئله بهخصوص دربارهی معماری صادق است كه ظاهراً (در میان انواع هنرها) تجلی قدسی نخستین بار در ضمن آن تحقق یافته است.
او سپس از شكوه حیرتانگیز و تأثیرگذاری سبكهای معماری باستان، معابد چین، تبت، ژاپن و اهرام مصر یاد میكند و از شعر و موسیقی مذهبی و توالی منظم و تأثیرگذار نُتها سخن میگوید كه چگونه مخاطب را مسحور میسازند و غرق در شگفتی و احساس حضور میكنند. اُتّو از تابلوهای نقاشی بهخصوص در چین باستان یاد میكند كه چگونه رنگ و شكل و اندازه و تناسب و نظم در این آفرینشهای هنری جاودان، تداعیكننده و یادآور امر قدسی و شكوه و جلال بیبدیل آن است. از سبك گوتیك تا قلعههای كلیسایی قرون وسطا تا الواح و كتیبههای مصری و بابلی و زنجیرهی میراث كهن فرهنگ بشری، همه جا نشان و ردّ پای امر قدسی را میتوان دید؛ نشانی كه هیچگاه محو نمیشود، هرچند در برخی اعصار ممكن است كمرنگ یا ضعیف شود. او معتقد است در آثار هنری، ما با رنگ و لفظ و نوا و سنگ و غیره سروكار نداریم، بلكه با خودِ امر قدسی مواجه میشویم و حضور واقعی او را احساس میكنیم:
اینجا دیگر نمیتوان سخن از خصلت سحرآمیز(هنرها) راند، بلكه با خودِ امر قدسی مواجه هستیم، با همهی انگیزهی وادارندهی نیرومندی كه دارد و از عقل فراتر میرود و در قالب خطوط فراگیر (نقاشیها) و ضربآهنگ (موسیقی) تجلی یافته است.
همهی پدیدهشناسان دین كه به پژوهش دربارهی هنر قدسی و دینی پرداختهاند، 13 اتفاق نظر دارند كه شیوهی تجلی امر قدسی در جهان هستی و از آن جمله در هنر یكسان و ثابت نیست و شیوههای مستقیم و غیرمستقیمی وجود دارند. اتّو نیز از «تاریكی« و «سكوت« در دو هنر تئاتر و موسیقی نام میبرد و اهمیت تداعی سازندهی آنها را نسبت به هیبت و رازآلودگی امر قدسی یادآور میشود و به اینكه چرا در هنرهای شرقی، بهخصوص در بودیسم و تائوئیسم و سبكهای هنری متأثر از آنها، به «تاریكی« و «سكوت« هیبتانگیز و تأملبرانگیز بهاین پایه توجه میشود، میپردازد. خاموشی، مراقبه و خشیت از عناصر بیدارسازنده و برانگیزانندهی حسّ تعالیجویی، مطلقگرایی و طلب شهود الوهی در ضمیر آدمیاند كه در انواع هنرها مورد استفاده قرار میگیرند. او سخنی از ترستیگن 14 نقل میكند كه گفته است: «خدا حاضر است، بگذار تمامی ما خاموش بمانیم.» و این را رمز رعایت سكوت و توجه و حضور در عبادات میداند. اتّو میگوید: «این سكوت نوعی واكنش خودجوش نسبت به احساس حضور واقعی امر قدسی است.» او مینویسد:
علاوه بر سكوت و تاریكی، هنر شرقی شیوهی سومی برای ایجاد تأثیر قدسی نیرومند میشناسد كه عبارت است از تهی و فاصلهی خالی. فاصلهی تهی 15، خلأ 16 دور در سطح افقی از نوعی شكوه برخوردار است. پهنهی وسیع كویر، همشكلی بیحدّومرز علفزارهای بیدرخت، نوعی شكوه واقعی دارند. حتی برای ما غربیان ارتعاش پرهیجان همخوانی موسیقی همراه با نُتهای شكوهمند كه مطابق اصل تداعی احساساتاند، تأثیری قدسی را ایجاد میكند. معماری چینی كه اساساً نوعی هنر چیدن و دستهبندیكردن سازهها است، استفادهی خردمندانه و شگفتآوری از این واقعیت كرده است. در این معماری از تأثیر صلابت تالارهای وسیع و انبوه یا ارتفاعات وحشتآور استفاده نمیشود، بلكه در این سبك هیچ چیز با صلابتتر از وسعت خاموش فضاهای بسته، محوطهی حیاطها و دالانهایی كه بهكار برده شده است، نیست. گورهای سلطنتی امپراتوریهای سلسلهی مینگ در نانكینگ و پكینگ شاید قویترین نمونه در این مورد باشند كه مشتمل بر فواصل خالی و منظرههای كاملی هستند. تازه جالبتر از این نقشی است كه عامل خلأ یا تهی در نقاشی چینی ایفا میكند. این هنر تقریباً هنر خاصی است كه به نقاشیكردن فضاهای خالی میپردازد تا بدینسان آنها را نمایان سازد و تغییرات لازم را بر روی موضوع واحدی ایجاد كند. نه تنها تابلوهایی وجود دارند كه در آنها «تقریباً هیچ چیز» تصویر نشده، نه تنها این یك ویژگی اساسی سبك آنها برای ایجاد مهمترین تأثیرها با كمترین حركات و مقدسترین ابزارهاست، بلكه تابلوهای بسیار زیادی وجود دارند، بهخصوص آنها كه در مورد عبادت و مراقبه هستند و این احساس را به بیننده منتقل میكنند كه خلأ، خود به منزلهی یك موضوع، به تصویر كشیده شده است و درواقع موضوع عمدهی اینگونه تابلوهای نقاشی است.
اُتّو در اینجا از مفهوم «خلأ» یا تُهیوارگی 17 برای بیان مفهوم عرفانی عدم، نیستی، فنا و زوال نزد عارفان و نیز در تفكر دینی استفاده میكند و میگوید درك اهمیت موضوع خلأ در نقاشی مذهبی چینی با توجه به تلقی عدم و فنا نزد عارفان و جاذبه و گیرایی سرودها و اشعار تنزیهی دینی میسّر است: «زیرا خلأ مانند تاریكی و سكوت نوعی نفی و بطلان است، امّا نفی و بطلانی كه مربوط به یك شیء خاص و مكان خاص است و به همین سبب میتواند بازتابدهندهی واقعی موجود «مطلقاً دیگر» (امر قدسی) باشد.»
موجود «مطلقاً دیگر» یا «غیرمطلق« یا «بهكلی دیگر» (the wholly other) در بیان اُتّو و همهی پدیدهشناسان دین، همان خداوند آفریدگار یا امر قدسی جذّاب رازآلود و هیبتناك است كه همه در مقابل او پست و حقیرند و عظمت تنها از آنِ اوست. دست عقل به آنجا نمیرسد و به قول مولانا "درشكسته عقل را آنجا قدم".»
به عقیدهی اُتّو، سكوت، تاریكی و خلأ سه مظهر و نمونهی بارز تجلی هیبت و اسرارآمیزی امر قدسیاند كه آدمی را به ترس و لرز 18 (به تعبیر كییركگارد) و خشیت 19 (به تعبیر اُتّو) در برابر شكوه و عظمت خداوند میكشاند و احساسی را در او بیدار میسازند كه هم هیبتآور است و هم لطیف و جذّاب، چنانكه قهر و لطف خداوند و جلال و جمال او با هم آمیخته و درهم تنیده است كه حكیمان و عارفان مسلمان ما در این زمینه به تفصیل سخن گفتهاند و اكنون مجال بحث در این خصوص نیست.
آنچه تا اینجا آوردیم توضیحاتی بود با رویكرد پدیدهشناسانه به دین دربارهی هنر دینی و مفهوم آن. هنر دینی نه تنها هنری است كه باورها و ارزشهای دینی را متجلی و متبلور میسازد، بلكه اثری است كه توسط یك پدیدآورندهی دیندار و برخوردار از تجربهی ایمانی پدید آمده است. اینجا است كه اهمیت نقش هنرمند و تفكر و ذهنیت او، طهارت نفس او، آرمانها و ارزشهای او و كوتاهسخن «جهانبینی« او مطرح میشود. هنر دینی، كه هنر اسلامی نیز از آن مستثنی نیست، بلكه از بارزترین و برجستهترین مصادیق آن است، هنری است كه هم از نظر فاعل و هم به لحاظ غایت و تأثیر و نتیجه و هم به دلیل مراحل تكوین، دارای صبغهای دینی و تمامعیار است؛ هنری است كه با معنویت شكل گرفته و آثار و پیامدهای معنوی پدید میآورد؛ از روحی دیندار و پاك و جانی حقطلب پدید آمده است و نتیجهای معنوی و ایمانآفرین و پاك و آرمانی در پی دارد. در سیر پیدایش آن نیز ارزشهای دینی مراعات شده و راهنما و الهامبخش بودهاند. هم فاعل و هم غایت آن و هم بستر ظهور و تولّد آن آغشته به عطر و بوی ایمان، باور و نگرش ژرف دینباورانه بوده است. مضمون و محتوا و پیام آن نیز قدسی، متعالی، معنوی و دینی است؛ یعنی بیدارساز و آگاهیبخش و پیامدار است و آدمی را به بیكرانهها، به پاك زیستن، آزادگی، عزتمندی، ارزشهای ماندگار دینی و انسانی و ارتباط با خداوند فرا میخواند. به انسانماندن و انسانیزیستن و شرف و آزادگی بشر كمك میكند و او را مدد میرساند تا بندهای اسارت را از دست و پا و دل و ذهن خود بگسلد و به «رهایی« برسد.
هنر دینی، كه در اینجا هنر اسلامی بیشتر مقصود ما است، مترادف هنر قدسی است كه پیام الهی را به بشر منتقل میسازد و فراتر از زمان و مكان است و ریشه در عالم تجرّد و دیار مرسلات و ساحتهای برین هستی دارد و از عالم بالا ریشه گرفته و در جهان جسمانی خود را متجلی میسازد. امّا هنری انتزاعی و بریده از واقعیتها نیست كه یكسره به لاهوت بپردازد و از ناسوت و زندگی روزمرّه غافل شود، بلكه ریشه در واقعیت دارد و از فریب بهدور است. تاكنون هنرپژوهان غربی بیشتر از دیدگاه تاریخی در باب هنر و معماری اسلامی سخن گفتهاند. گاه نیز به مسئلهی ممنوعیت چهرهپردازی و شمایل دینی در اسلام پرداختهاند و در این خصوص مبالغه نموده و حتی متعصبانه داوری كردهاند. از خوشنویسی و تأثیر قرآن در پیدایش و بالیدن خطّاطی و كتابت نیز سخن راندهاند .2 . امّا به اعتقاد ما تنها رویكرد تاریخی به هنر اسلامی كافی نیست و تدوین فلسفهی هنر اسلامی و پدیدهشناسی هنر اسلامی اهمیت زیادی دارد و بحث از پایههای معرفتشناسانه و الهیاتی این نوع هنر حتی اهمیت بیشتری مییابد چرا كه امروز و در شرایط غلبهی تفكر موسوم به پستمدرن از امتناع عقلانیت سخن میرود كه در هنر اسلامی تبلوری شگرف دارد. هنر اسلامی مبتنی بر توحید است كه یك جهانبینی كامل و گونهای هستیشناسی منظم هندسهوار است كه نظم پلكانی 21 جهان هستی و اطوار وجود و جایگاه آدمی و نسبت به او با خدای خالق و دیگر موجودات را همچون یك «ماندالا» 22 یا طرح و نقشهی هنری به تصویر میكشد. هستی به تمامی فعل خداوند است و جلوهی او و موجودات همه آینهی خدانما و ظهور كمالات یا اسما و صفات الهیاند.
مسئلهی مهم و پیچیدهی «وحدت وجود» و ظهور و تجلّی حق در كثرات و مرائی و مجالی عالم طبیعت، محور اصلی نگرش هنری اسلام است. تیتوس بوركهارت كه از سنّتگرایان و هنرپژوهان نامدار معاصر است و در خصوص هنر اسلامی آثار و تألیفاتی دارد، بهدرستی مسئلهی وحدت و ظهور وحدت در كثرت را اساس و مبنای هنر اسلامی دانسته است. او معتقد است: «مبنای هنر اسلامی را " وحدت " شكل میدهد، وحدتی كه هم عقلانی و هم فراعقلانی است و زیبایی خداوند را كه مطلق و ابدی است، به شهود میگذارد.» 23 این وحدت كه بیانی از اصل توحید است بنیان جهانبینی اسلامی را میسازد و هنرمند مسلمان توحیدگرا با چنین چشماندازی به هستی، با خلق و ابداع اثر هنری، زیبایی خداوند را به نظّاره مینشیند و فرادید همنوعان خود قرار میدهد و خود را در این كار نه مستقل میبیند و نه شریك و همتای خداوند، بلكه فعل و جلوهی خالقیت او میداند كه به تعبیر عارفان و حكیمان اشراقی «فاعل بالتّجلی« و زیبایی مطلق و جاودانه است و مُبدع همهی آثار و پدیدهها است. بوركهارت مینویسد:
هنرمند مسلمان، به سبب مسلمانبودن و تسلیمبودنش در برابر قانون الهی، همواره از این واقعیت آگاه است كه او، خود، زیبایی را خلق یا ابداع نمیكند، بلكه اثر هنری به اندازهای كه از نظم كیهانی پیروی و بنابراین زیبایی كلی را منعكس میكند، زیبا است.
در منابع اسلامی و بهویژه ادعیه و مناجاتهای پیشوایان دین بر زیبایی، دوام فیض، تجلّی، نورانیت، عظمت، عفو و رحمت عام پروردگار و جلال و جمال، اسما و صفات فراوان تأكید شده است و همین مضامین پیوسته الهامبخش هنرمندان مسلمان بوده و هست و در همهی هنرهای اسلامی از تذهیب و خوشنویسی و كتابت قرآن تا شعر و موسیقی و ادبیات و معماری و دیگر هنرها بازتابی ژرف و شگرف یافته است، بهطوری كه بیننده و خواننده و مخاطب را به عوالم بالا سوق میدهد و پیمان الست و عهد نخستین آدمی با خدا (میثاق فطرت) را فرایاد او میآورد و گاه این احساس چنان قوّت مییابد كه آدمی احساس دلتنگی و فراق و هجران میكند و آهنگ بازگشت به اصل را در درون جان خود به تجربت میشنود و همان نی مولانا میشود كه زینتبخش آغاز مثنوی شریف است. غربت آدمی در این خاكدان، گسستن از اصل وجود و مبتلاشدن به هجران و درد فراق و شوق رجوع به «نیستان ازل« و خلاصی و رهیدن از زندان، پیوسته مضمون هنرمندانهترین اشعار فارسی و عربی شاعران و حكیمان و عارفان مسلمان بوده است. ابنسینا در قصیدهی عینیه و مولانا در آغاز دفتر نخست مثنوی معنوی و عطّار، جامی، شبستری، مغربی، حافظ و همهی شاعران عارفمشرب مسلمان در آثار لطیفشان همین حكایت را به نظم كشیدهاند، ابنسینا چنین سروده است:
هُبَطَتْ الیكَ مِنَالْمَحلِّ الْأرْفَعِ وَرقْاءُ ذاتُ تَعَزِّزِ وَ تَمَنُّعِ
مَحْجُوبَةٌ عَنْ كُلِّ مُقْلَةِ عارفٍ وَ هِیالّتی سَفَرَتْ وَلَمْ تَتَبَرْقَعِ
وَصَلَتْ عَلی' كُرْهٍ الیكَ وَ رُبَّما كَرِهَتْ فِراقَكَ وَهِی ذاتُ تَفَجُّعِ
أَنِفَتْ وَ ما أَنِسَتْ فَلَّما وا'صَلَتْ أَلِفَتْ مُجاوَرَةَالْخَرابِالْبُلْقَعِ
وَ أظُّنُها نَسِیتْ عُهُوداً بِالْحمِی' وَ مَنازِلاً بِفِراقِها لَمْ تَقْنَعِ
تَبْكی وَقَدْ ذَكَرَتْ عُهُوداًبِالْحِمی' بِمُدافِعَ تَهْمی وَلَمْ تَتَقَطّعِ
كبوتر شریف و ارجمند روح از آستان بلند و درگاه الهی به زمین پست تن خاكی آدمی فرود آمده و همنشین این تن تیرهی مادی شده و به درد فراق و دوری از كوی دوست مبتلا گشته و نالان و مویان پیوسته راه خلاصی از این محنتآباد تیرهی طبیعت و عروج به آستان جانان را میجوید. او همنشین پاكان عالم بالا و فرشتگان الهی بوده است، ولی اكنون مقیم و ساكن این «خرابآباد» شده و رسالت هنر اسلامی در این است كه غفلتزدا باشد و نگذارد این شعله و خاطرهی مقدس و آن «عهد نخستین« از یاد آدمی برود و خاموش شود، بلكه آتش این درد مقدس را همواره فروزان نگه دارد و آدمی را برای رجوع به اصل مهیا و مشتاق سازد. بشر غفلتگرفتهی امروز، سخت محتاج این یادآوری و تذكر عهد است و رسالت سنگین هنرمندان مسلمان در همین آمادهسازی و بیدارگری و آشتی و آشنایی آدمی با خدا است.
پیام معنوی هنر و كاركرد معنوی مهم آن همین است: زنده نگهداشتن آرمانهای والا و هدف حیات و ارتباط بشر با خدا در روزگار مرگ ارزشها و هجوم و غلبهی مادیگری، ددمنشی و اهرمنخویی و بدسگالی؛ احیای روحیهی ایثار در روزگار سودپرستی و بهرهكشی و سرمایهسالاری؛ هدفمندساختن زندگی در مقابل امواج سهمگین پوچانگاری و الحاد و دورشدن از خدا؛ و به گفتهی حافظ به انسان غافل این روزگار بیاموزد كه:
رندیآموز و كرم كن كه نه چندان هنر است حَیوانی كه ننوشد مَی و انسان نشود!
در تحقیقات مربوط به هنر اسلامی، حدیث «حُبّ جمال« 24 و حدیث «كنز مخفی« 25 معمولاً مورد استناد هنرپژوهان قرار گرفته است كه خدا زیبا است و زیبایی را دوست دارد و نیز گنجی نهفته بود و دوست داشت تا شناخته آید؛ پس موجودات را آفرید تا شناخته آید. مضمون این دو حدیث افزون بر بُعد زیباییشناختی، دارای ابعاد هستیشناختی نیز هست و بهگونهای تفسیر داستان آفرینش و نسبت خدا با انسان و عالم مخلوقات است. چنین مضامین ژرف و هنرمندانهای بوده است كه مایههای اصلی هنر اسلامی و هستیشناسی خاص آن را تشكیل داده است. به مثل شیخ محمود شبستری، عارف دیدهور مسلمان، در منظومهی گلشن راز زیبایی عالم را همچون خُمخانهای به تصویر كشیده كه همهی موجودات و خمهای آن مست از مَی اَلَستاند:
همه عالم چو یك خُمخانهی اوست
دل هر ذرّهای پیمانهی اوست
خرَد مست و ملائك مست و جان مست
هوا مست و زمین و آسمان مست
چه چشمانداز زیبا و عارفانهای در این ابیات ترسیم شده است كه میتواند بُنمایهی یك تابلوی نقاشی دلانگیز باشد. یا شاعر عارف مشرب پرآوازهی فارسیزبان ما عبدالرحمان جامی در شرح فشردهای كه بر ابیات آغازین كتاب مثنوی نگاشته، ماجرای خلقت و آغاز وجود و نسبت خدا با موجودات را چنین به تصویر كشیده است كه انصافاً بسیار ذوقآمیز و هنرمندانه است:
حبّذا روزی كه پیش از روز و شب
فارغ از اندوه و آزاد از طلب
متحد بودیم با شاه وجود
حكم غیریت بهكلی محو بود
بود اعیان جهان بی چندوچون
ز امتیاز علمی و عینی مصون
نی به لوح علمشان نقش ثبوت
نی ز فیض خوان هستی خورده قوت
نی ز حق ممتاز و نی از یكدگر
غرقهی دریای وحدت سربهسر
ناگهان در جنبش آمد بحر جود
جمله را در خود ز خود بیخود نمود
امتیاز علمی آمد در میان
بینشانی را نشانها شد عیان
واجب و ممكن ز هم ممتاز شد
رسم و آیین دوئی آغاز شد
بعد از آن یك موج دیگر زد محیط
سوی ساحل آمد از اوج بسیط
موج دیگر زد پدید آمد از آن
برزخ جامع میان جسم و جان
پیش آن كز زمرهی اهل حق است
نام این برزخ مثال مطلق است
موج دیگر باز در كار آمده
جسم و جانی زو پدیدار آمده
جسم هم گشتست طوراً بعد طور
تا به نوع آخرش افتاد دَوْر
نوع آخر آدم است و آدمی
گشت محروم از مقام محرمی
بر مراتب سربهسر كرده عبور
پایهپایه ز اصل خود افتاده دور
گر نگردد باز مسكین زین سفر
نیست از وی هیچ كس مهجورتر 26
داستان آغاز آفرینش و تجلی وحدت در كثرت و ظهور كثرتها در این جهان و مراتب متعدد عوالم وجود و پدیدآمدن انسان و تركیب سرشت او از ماده و روح مجرّد و جداافتادنش از اصل وجود و لزوم رجوع دوبارهی او به منزل اوّل و سكنیگزیدن در قرب حضرت حق، بهزیبایی در این چند بیت به تصویر در آمده كه یكی از صدها نمونهی بدیع و جالب و دلانگیز در آثار عارفان مسلمان است. غرض این است كه چنین نگرشی در جهانبینی هنرمند البته و بهطور قطع موجب خلق آثار هنری هشداردهنده، بیداریانگیز، غفلتزدا، معنویتزا و ایمانآفرین میشود. پس هنر دینی، بهویژه هنر اسلامی، هنری است كه حاصل تلاش روحی و ذهنیت و باور و معنویت هنرمند دیندار مسلمان است؛ علاوه بر آنكه مضمون (تِم) و درونمایهی خودِ این آثار هنری نیز حاوی پیام معنوی و گوهر فضیلت و خداجویی است. هنر قدسی، دركل، بیان رابطهی انسان با خدا است و كاركرد آن، بیان حقیقت ازلی، بهصورتمشهوددرآوردن امر نامشهود، انتقال حقیقت جاوید به عرصهی ظهور و تجلی و عرضهی تصاویر ازلی به زبان رمز و تمثیل است.
ریشههای معنوی و اركان مهم هنر اسلامی را میتوان در سه عنصر جمال، جلال و تجلی خلاصه كرد و به آنها حُسن، ظهور و بطون حق، حضور، اُنس و قرب، عشق، معرفت (دلآگاهی) و خشیت و خضوع را افزود. در جهانبینی اسلامی، سراسر هستی یكجا و یكپارچه تجلیگاه جلال و جمال حق و حُسن دلربای آن معشوق ازلی است كه همهی موجودات را شیدا و بیقرار خود ساخته است و در عین بطون و نهفتگی، ظاهر است و از فرط ظهور و هویدایی پوشیده و نهان است و كل جهان هستی عرصهی نمایش این دیالكتیك ظهور و بطون و تجلیات جلالی و جمالی است كه: «هُوَالْأوّلُ وَالْآخِرُ والظّاهِرُ وَالْباطن« (آغاز و انجام و آشكار و نهان همه او است). معرفت، خشیت و عشق به منزلهی سه عنصر عمدهی هنر اسلامی و پایههای معرفتی و شناختاری آن بهشمار میروند. خداوند ما را به خود خوانده است، امّا مجال درك او را نداریم. خواجهی دو عالم فرمود: «ما عرفناك حقّ معرفتك و ما عبدناك حقّ عبادتك.»
همهی هستی آینهگردان رخسارهی آن محبوب بیبدیل است، ولی او در عین پیدایی رخ از ما نهان كرده است. با صدهزار جلوه برون آمده تا ما با صدهزار چشم او را بنگریم. امّا چه كس را توان نگریستن و نظرورزی با آن معشوق محتشم است كه كبریا و عظمت خیرهكنندهاش همه را به آهنگ دورباش از او میراند و به حریمگرفتن وا میدارد. هنر اسلامی بازتابدهندهی چنین حقایقی است. این باورهای بنیادین كه اركان هستیشناسی، انسانشناسی، جهانشناسی، معرفتشناسی و الهیات اسلامی را تشكیل میدهند، در هنر اسلامی باید تجلی داشته و بروز و ظهور یابند وگرنه آن هنر، «اسلامی« نخواهد بود. هنرمند مسلمان، آزادهی دیندار متعبّد و برخوردار از معرفت شهودی و انسان دلآگاهی است كه میتواند این حقایق را كه پیام اصیل دین است، به زیبایی و شكوه و گیرایی به مخاطب رازآشنا منتقل سازد و با تركیب صورت و محتوای مناسب و نمادسازی و بهرهگیری از تكنیكهای هنری خاص، این پیام و آرمان و نگرش تحولآفرین را به بیان درآورد و نمایش دهد؛ چنانكه در معماری اسلامی و در هنر تذهیب و كتابت قرآن كریم و خوشنویسی و دیگر هنرهای اسلامی مثل آینهكاری، كاشیكاری، گچكاری، نجّاری، طرّاحی، سفالگری، تجلّی این اصول را میتوان مشاهده كرد كه چگونه نظم و تناسب و تقدس و وحدتجویی و سیر از زمین تا خدا و گریز از غفلت و كثرت و رجوع به وحدت در این هنرها نشان داده شده است. هنر اسلامی در جهان معاصر میتواند كاركردهای ارزشمند و شگفتآوری از خود بروز دهد كه بشر معاصر سخت بدانها نیازمند است: نمایاندن زشتیها، كژیها و ناراستیها، بیدارسازی جامعه و عبرتآموزی به انسانها برای تصحیح مسیر حركت و شیوهی زندگیشان؛ هدایت فرد و جامعه به سوی رستگاری، سعادت و كمال؛ آموزش جامعه و كمك به ارتقای فرهنگ و بینش و آگاهی افراد و جوامع؛ ایجاد بهجت و انبساط و ایجاد سرور و نشاط در آدمی كه اسیر افسردگی و غمهای حقیر است؛ انگیزش امید و عشق به همنوعان و ولع كار و تلاش و خدمت به دیگران؛ تمرین سعهی صدر و تحمل و شكیبایی؛ پایداری در برابر مشكلات و ظلمستیزی و نقّادی و اعتراض؛ درس بزرگواری و كرامت و عزّتنفس و ایثار و عفو و برابری و مبارزه برای عدالت. هنر اسلامی و هنرمند اسلامی در همهی این زمینهها و موضوعات میتواند كاركرد مؤثر و نقش چشمگیری داشته باشد.
در جامعهی مدرن و شرایط پستمدرن و ظهور تفكر دنیاگرا (سكولار) و فلسفههای الحادی و پوچانگارانه و بیهدفی و سرگشتگی بشر معاصر، هنر و بهخصوص هنر اسلامی نقشی رهاییبخش دارد. هنر اسلامی باید و میتواند در جهان مدرن به زندگی آدمی معنا و هدف ببخشد و پیامآور و الهامبخش نوعدوستی، برابری، عدالت، لطف و رحمت و اُنس و قرب و حضور حق باشد. این هنر میتواند با مایههای عمیق و غنی معنویای كه در اختیار دارد و با پشتوانهی مبانی متقن فكری و بنیانهای استوار اعتقادی، از روان انسان غبارآلودهی سرگشته در تیه حیرانی و روزمرّگی و اسیر هواینفس غفلتزدایی كند و او را از درون و برون آزاد سازد. این هنر میتواند به درون تیرهی انسان ظلمتزدهی دربند روزگار ما نور رستگاری و فروغ رهایی بتاباند و از او جهلزدایی كند و وی را به ساحت شكوهمند «حضور» بكشاند؛ حضور در آستان جانان و درك احساس لطیف، پذیرفتگی و نوازش دستهای گرم و نوازشگر آن كریم كارساز بندهنواز كه «به یك كرشمه تلافی صد جفا بكند». هنر اسلامی میتواند این مطرود بیگانهشده را باز به سرمنزل دوست بخواند و به اصل خویش رجوع دهد. این رسالت مهم هنر اسلامی در دنیای معاصر است: بازگشت به معنویت، احیای معنویت و فراخواندن آدمی به معنویتی اصیل و ریشهدار و الهی تا در پرتو آن بر «بحران بیمعنایی« 27 (به تعبیر پل تیلیش [ یا تیلیخ ] و یأس و پوچی و اضطراب عدم و ترس و مرگ فائق آمده، به زندگی خویش معنا و هدف و ارزش ببخشد و امیدوارانه زیست كند و سرشار از نشاط و نیرو و تعهد و مسئولیت باشد و «برخیزد و گامی فرا پیش نهد.» 28
سخن آخر آنكه وقت تنگ است، راه سخت و حرامیان بسیار. هنرمند مسلمان باید برخیزد و در این یلدای دیجور شمعی روشن كند! برخیزیم و شمعی بیفروزیم!
یادداشتها:
1- awe
2- fascination
3- mysterious
4- greatness/majesty
5- power
6- omnipresence
7- omniscience
8- "faculty of divination"
9ـ منبع تمامی نقلقولهای مربوط به اُتّو در سراسر این مقاله كتاب معروف او است به نام مفهوم امر قدسی كه توسط راقم این سطور به فارسی ترجمه و از سوی انتشارات نقش جهان چاپ و منتشر شده است. مشخصات كامل آن نیز در فهرست منابع در پایان مقاله آورده شده است.
10ـ این اصطلاح در اصل از آنِ مارتین لوتر است (vivid voice) كه اُتّو از او وام گرفته است.
11- contagion
این تعبیر در اصل از آنِ دوركیم است كه اتّو نیز به گونهی دیگری آن را پذیرفته است.
12- manifestation
13ـ برای مثال، میرچا الیاده نیز در كتاب قدسی و دنیوی (The Sacred and The Profone) به انواع تجلی امر قدسی و آثار آن پرداخته است. بِرِد كریتسنن نیز در كتاب معنای دین (The Meaning of Religion) و گراردوس فاندرلیو در كتاب «ماهیت و تجلیات دین« (Religion, its Esseneeand Manifestation) همه در اینباره سخن گفتهاند و در اینجا كه این آثار بهطور عمده هنوز به فارسی ترجمه نشدهاند.
14- tersteegen
15- empty
16- void
17ـ مفهوم خلأ یا تهی از اصطلاحات كلیدی و اساسی عرفان بودایی است و نگارنده مقالهای در این خصوص نگاشته است؛ رك همایون همتی، سرمدام (تهران: حوزهی هنری،13).
18- trembling
19- fear
20ـ منابع این ادّعاها و افكار را در پایان مقاله آوردهام و در كتابهای مربوط به تاریخ هنر یا هنر اسلامی چنین نظراتی را میتوان سراغ گرفت.
21- hierarchical order
22- mandala
23ـ منابع مربوط به آرای بوركهارت همه در فهرست منابع پایان مقاله ذكر شده است. او از هنرشناسان سنّتگرای روزگار ما است كه در اثر تحقیق سرانجام مسلمان شد و آثاری در عرفان اسلامی دارد.
24ـ انَّ اللهَ جمیلٌ و یحِبُّ الجمال.
25ـ قال داوود(ع): «یا ربّ لم خلقت الخلق؟» قال: «كنت كنزاً مخفیاً فاحببتُ أن اُعرف فخلقت الخلق لِكی اُعْرَف.» (به اصول كافی و احادیث قدسیه شیخ حرّ عاملی مراجعه شود. در فهرست احادیث مثنوی فروزانفر نیز منابع اینگونه احادیث ذكر شده است.)
26ـ این ابیات در اشعة اللّمعات ذكر شده و نیك به خاطر دارم كه بارها آن را از لب مبارك حضرت استادم، حكیم الهی و عارف كامل، آیتالله روشن (طابتراه) در محضر درس حكمت و عرفان شنیدهام كه باشور و وجدی عارفانه و حالتی جذبهگون و طربناك بر من قرائت میفرمودند و خدا میداند كه با جان شیدای این مسكین چه میكرد!
27- " meaninglessness crisis "
28ـ این گفته منسوب به ابوسعید ابوالخیر است. به كتاب ارزشمند اسرار توحید و حالات و سخنان ابوسعید به تصحیح دكتر شفیعی كدكنی مراجعه شود.
منابع و مآخذ:
در نگارش مقالهی كنونی منابع بسیاری بهطور مستقیم یا غیرمستقیم مورد استفادهی نگارنده بوده است كه مشخصات اهم آنها را در زیر میآورم:
- آوینی، سیدمحمد (گردآورنده و مترجم)، جاودانگی و هنر (مجموعهمقالات) (انتشارات برگ، 1370).
- اُتو، رودلف، مفهوم امر قدسی، ترجمهی همایون همتی (انتشارات نقش جهان، 1380).
- الیاده، میرچا، دینپژوهی، دفتر اول و دوم، ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1379).
- الیاده، میرچا، اسطوره و رمز در اندیشهی میرچا الیاده، ترجمهی جلال ستّاری (تهران: نشر مركز، 1381).
- باستید، روژه، هنر و جامعه، ترجمهی غفّار حسینی (انتشارات توس، 1374).
- بُستانی، محمود، اسلام و هنر، ترجمهی حسین صابری، (مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، 1371).
- تاجدینی، علی، مبانی هنر معنوی (مجموعهمقالات)، (تهران: حوزهی هنری، 1372).
- تالبوت رایس، دیوید، هنر اسلامی، ترجمهی ماهملك بهار (تهران: شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 1381).
- تیلیش، پل، شجاعت بودن، ترجمهی مراد فرهادپور (تهران: شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 1366).
- تیلیش، پل، الهیات فرهنگ، ترجمهی مراد فرهادپور و فضلالله پاكزاد (تهران: انتشارات طرح نو، 1376).
- جامی، عبدالرحمن، اشعةاللّمعات، به تصحیح و مقابلهی حامد ربّانی (انتشارات كتابخانهی علمیهی حامدی، 1352).
- دو وینیو، ژان، جامعهشناسی هنر، ترجمهی مهدی سحابی (تهران: نشر مركز، 1379).
- رحیمیان، سعید، تجلی و ظهور در عرفان نظری (قم: مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1376).
- رید، هربرت، معنی هنر، ترجمهی نجف دریابندری (تهران: شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 1381).
- سبزواری، ملاهادی، اسرارالحكم (انتشارات مولی').
- شایگان، داریوش، افسونزدگی جدید، هویت چهل تكّه و تفكر سیار، ترجمهی فاطمهی ولیانی (نشر فرزان، 1380).
- شبستری، شیخ محمود، گلشن راز، با مقدمه و تصحیح و توضیحات دكتر صمد موحد (تهران: انتشارات طهوری، 1368).
- عابدینی مطلق، كاظم، منطق هنر (انتشارات فراگفت، 1381).
- گرابار، اولگ، شكلگیری هنر اسلامی، ترجمهی مهرداد وحدتی دانشمند (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1379).
- مرزبان، پرویز، خلاصهی تاریخ هنر (تهران: شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 1374).
- معنویت در هنر (مجموعهمقالات) (تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1381).
- ملاصدرا، مطالعات تطبیقی، جلد پنجم (انتشارات بنیاد حكمت اسلامی صدرا، 1381).
- نصر، سیدحسین، هنر و معنویت اسلامی، ترجمهی رحیم قاسمیان (تهران: دفتر مطالعات دینی هنر، 1375).
- نصر، سیدحسین، معرفت و معنویت، ترجمهی انشاءالله رحمتی (نشر سهروردی، 1380).
- هنفلینگ، اسوالد، چیستی هنر، ترجمهی علی رامین (تهران: انتشارات هرمس، 1378).
- Dixon, John W. Jr., What Makes Religious Art Religious? 1990.
- Janisse, Mary Anthony, Expressing Spirituality Through Art , London, 2003.
- Komaroff, Linda, Islamic Art: An Introduction , Los Angeles, 2002.
- Mc Dermott shideler, Mary, Art and the Art of Theology .
- Montoya, Indera Mariam, On Art and Happenings of Existence , 1996.
- Symposium on Art and Religion , Harvard College, 2000.
- Waac Newsletter ,"The Conservator¨s Approach to Sacred Art", vol. 17, September, 1995
سایت باشگاه اندیشه
از اینرو است كه تعریف هنر و شناخت ماهیت آن و بهخصوص روشنساختن مفهوم تعبیر هنر دینی در بحث حاضر كاملاً ضرورت دارد تا پس از آن به «هنر اسلامی« و كاركردهای آن در جامعهی مدرن بپردازیم و سیر بحث مبتنی بر یك توالی منطقی و منسجم باشد.
از آنجا كه رویكرد این نوشتار رویكرد مبتنی بر دانش ادیان، الهیات و پدیدهشناسی دین است، در آغاز دربارهی «امر قدسی و شیوههای تجلی آن در هنر» توضیحاتی را میآوریم تا شاخص هنر دینی را از دیدگاه دانش ادیان معرفی كرده باشیم و در ادامهی بحث از آن بهرهگیری كنیم.
دینپژوهان هنرشناس غالباً باور و حضور یك امر قدسی یا مینوی را شاخص دینیبودن یك پدیده بهشمار میآورند. عقیده به امر قدسی، اعتماد به حضور و تجلی آن و احساسكردن یا تجربهی آن كه نوعی مواجههی وجودی است، از سوی پدیدهشناسان دین همواره به عنوان ملاك و معیار دینیبودن معرفی شده است. مقصود از امر قدسی، امر متعالی، امر معنوی، حقیقتی فراعقلانی، مبرّا و منزّه از هر عیب و نقص و محیط بر همهی مخلوقات و موجودات است كه با زبان متعارف و تعقّل عادی، بیانناپذیر، دسترسناپذیر و ورای شرح و توصیف است. هرگاه عقیده به چنین حقیقتی پیدا شود یا كسی آن را تجربه كند و اتصال و ارتباط وجودی با آن موجود متعالی بیابد، درواقع وارد ساحت دین و امور دینی شده است. البته این باور مواجهه در قالب مناسك، احكام شرعی، سمبلها، اسطورهها، ایدئولوژیها، رفتار شخص دیندار، شیوهی زندگی، مناسبات اجتماعی و... بهگونهای متجلی و نمودار میشود. امّا بهطور كلی، دین بدون عقیده به یك موجود متعالی، فراعقلانی، فرامادّی، فراحسّی كه در ادراك بشر نمیگنجد و بقیهی موجودات مخلوق اویند و او در همه جا حضور دارد و قدرت نامتناهی و كمال نامتناهی دارد و از نقص و كاستی مبرّا است، هرگز قوام نمییابد.
به اعتقاد پدیدهشناسان دین، محور و كانون هرگونه باور و تجربهی دینی، عقیده به امر قدسی یا موجود متعالی است كه آفریدگار است و در سراسر هستی تجلی كرده است. در اینجا، برای نمونه پارهای از دیدگاههای رودولف اُتّو را نقل میكنیم كه از پیشگامان پدیدهشناسی دین است و در ضمن به هنر دینی و تجلیات امر قدسی نیز كمال توجه را دارد. او در كتاب معروفش به نام مفهوم امر قدسی كه شهرتی جهانی و بیهمتا دارد، در ابتدا برای امر قدسی سه ویژگی هیبت 1، جذّابیت 2 و رازآلودگی 3 را ذكر میكند كه در كنار آنها، به عناصر عظمت 4، قدرت 5، حضور همهجایی 6، آگاهی مطلق 7، جلوهگری آفریدگاری و دیگر صفات كمال نیز اشاره دارد. او عقیده به چنین موجود و حقیقتی را كانون و اساس دین و ملاك دینیبودن هر باور، احساس، تجربه، فعل و اثری میداند. همچون دیگر پدیدهشناسان دین، اتو معتقد است كه همهی آدمیان در عمق ضمیرشان گرایشی به چنین حقیقت متعالی و ماورایی و نامتناهی دارند كه قابل وصف و بیان نیست ولی عمیقاً احساس میشود و الهامبخش همهی افعال آنان است. وی این كشش درونی را «نیروی شهود الوهی« 8 مینامد كه نوعی حسّ غیبشناسی و قوّه و غریزهی خداجویی است.
اتو معتقد است این گرایش نهانی در آثار و افعال و باورها و شیوهی زندگی آدمی تجلی مییابد و از اینجا است كه مظاهر دینی پدید میآیند، خواه در قالب سرودهای دینی و موسیقی، نقاشی، شعرسرایی باشد یا در قالب معماری، نمایش و دیگر هنرهای دینی متجلی شود. هنر دینی همواره رو به سوی امر قدسی و موجود متعالی دارد و آدمی را به قدرت و كمال بیكران متصل میسازد. این احساس توسط هنرمند به اثر هنری و درنتیجه به مخاطب انتقال مییابد. او معتقد است كه چنین موجودی و چنین تجربههایی را نمیتوان با توصیف مفهومی متعارف شناخت، بلكه باید آن حسّ مقدس در آدمی بیدار و برانگیخته شود تا خودْ حقیقت را بیابد و شهود كند. وی مینویسد 9:
بنابراین، درك چنین حالاتی تنها میتواند از طریق فعالیت روحی در ما بیدار شود. و این نكته باید در مورد دین دقیقاً تأكید شود كه همانطور كه غالباً هم چنین است، دین به منزلهی یك مجموعهی كلی و به طور عام حاوی مطالب بسیاری است كه قابلآموزشاند، یعنی در قالب مفاهیم و آموزههای مدرسهای انتقال مییابند. آنچه قابلانتقال نیست همین مبنا و اساس قدسی دین است كه تنها میتواند برانگیخته و بیدار شود و ظهور بیابد.
اتّو در ادامهی همین مطلب، دربارهی تجلی قدسی در پرستش، رفتار و حالات مؤمنان سخن میگوید و مینویسد:
بخش غالب این تجربه مربوط به وضعیت و رفتار، ادا و اطوار، لحن و نحوهی صدا و طرز رفتار اشخاص میشود كه اهمیت آن را در قالب اجتماعی عبادی پرشكوه یك جماعت پرستشگر میتوان دید تا در تعبیرات و مفاهیم سلبی خاصی كه برای بیان آنها به كار میرود. درحقیقت، استفاده از مفاهیم سلبی هیچگاه دلالت مثبتی بر موجودی كه متعلّق آگاهی دینی است، نمیكند. آنها فقط در بیان و اشاره به یك موجود یاری میرسانند كه در همان حال با موجودات دیگر متضاد است و درعینحال از موجودات پستتر از خود متمایز است؛ یعنی موجودی است «نادیدنی«، «سرمدی« (غیرزمانی)، «فراطبیعی« و «متعالی«.
او معتقد است كه بهترین ابزار شناسایی امر قدسی، تجربهكردن آن و رسیدن به ساحت شهود است؛ و در دعاها به بهترین وجه میتوان حضور این امر متعالی و خطاب او را احساس كرد و صدای زنده 10 و تكاندهنده و تحولآفرینش را به گوش جان شنید.
این پدیدهشناس نامدار دین سپس مثالهای زیادی دربارهی مناسك دینی، نمادهای دینی و چگونگی شیوههای تجلی امر قدسی در این امور ارائه میدهد كه تفصیل آنها از حوصلهی این مقاله بیرون است. تنها در اینجا به خصیصهی تسرّی 11 و تجلّی 12 امر قدسی در موجودات و بهویژه در هنر و امور هنری اشاره میكنیم. همهی پدیدهشناسان دین از تجلی امر قدسی به انحای مختلف سخن راندهاند و اُتّو نیز مانند همهی پدیدهشناسان دین معتقد است كه هنر دینی آن نوع هنری است كه مجلا و مرآت تجلی امر قدسی است و آدمی را به او رهنمون میگردد. او در این زمینه چنین مینویسد:
در هنرها تقریباً همه جا مؤثرترین شیوهی تجلی امر قدسی در قالب شكوه امر متعالی است. این مسئله بهخصوص دربارهی معماری صادق است كه ظاهراً (در میان انواع هنرها) تجلی قدسی نخستین بار در ضمن آن تحقق یافته است.
او سپس از شكوه حیرتانگیز و تأثیرگذاری سبكهای معماری باستان، معابد چین، تبت، ژاپن و اهرام مصر یاد میكند و از شعر و موسیقی مذهبی و توالی منظم و تأثیرگذار نُتها سخن میگوید كه چگونه مخاطب را مسحور میسازند و غرق در شگفتی و احساس حضور میكنند. اُتّو از تابلوهای نقاشی بهخصوص در چین باستان یاد میكند كه چگونه رنگ و شكل و اندازه و تناسب و نظم در این آفرینشهای هنری جاودان، تداعیكننده و یادآور امر قدسی و شكوه و جلال بیبدیل آن است. از سبك گوتیك تا قلعههای كلیسایی قرون وسطا تا الواح و كتیبههای مصری و بابلی و زنجیرهی میراث كهن فرهنگ بشری، همه جا نشان و ردّ پای امر قدسی را میتوان دید؛ نشانی كه هیچگاه محو نمیشود، هرچند در برخی اعصار ممكن است كمرنگ یا ضعیف شود. او معتقد است در آثار هنری، ما با رنگ و لفظ و نوا و سنگ و غیره سروكار نداریم، بلكه با خودِ امر قدسی مواجه میشویم و حضور واقعی او را احساس میكنیم:
اینجا دیگر نمیتوان سخن از خصلت سحرآمیز(هنرها) راند، بلكه با خودِ امر قدسی مواجه هستیم، با همهی انگیزهی وادارندهی نیرومندی كه دارد و از عقل فراتر میرود و در قالب خطوط فراگیر (نقاشیها) و ضربآهنگ (موسیقی) تجلی یافته است.
همهی پدیدهشناسان دین كه به پژوهش دربارهی هنر قدسی و دینی پرداختهاند، 13 اتفاق نظر دارند كه شیوهی تجلی امر قدسی در جهان هستی و از آن جمله در هنر یكسان و ثابت نیست و شیوههای مستقیم و غیرمستقیمی وجود دارند. اتّو نیز از «تاریكی« و «سكوت« در دو هنر تئاتر و موسیقی نام میبرد و اهمیت تداعی سازندهی آنها را نسبت به هیبت و رازآلودگی امر قدسی یادآور میشود و به اینكه چرا در هنرهای شرقی، بهخصوص در بودیسم و تائوئیسم و سبكهای هنری متأثر از آنها، به «تاریكی« و «سكوت« هیبتانگیز و تأملبرانگیز بهاین پایه توجه میشود، میپردازد. خاموشی، مراقبه و خشیت از عناصر بیدارسازنده و برانگیزانندهی حسّ تعالیجویی، مطلقگرایی و طلب شهود الوهی در ضمیر آدمیاند كه در انواع هنرها مورد استفاده قرار میگیرند. او سخنی از ترستیگن 14 نقل میكند كه گفته است: «خدا حاضر است، بگذار تمامی ما خاموش بمانیم.» و این را رمز رعایت سكوت و توجه و حضور در عبادات میداند. اتّو میگوید: «این سكوت نوعی واكنش خودجوش نسبت به احساس حضور واقعی امر قدسی است.» او مینویسد:
علاوه بر سكوت و تاریكی، هنر شرقی شیوهی سومی برای ایجاد تأثیر قدسی نیرومند میشناسد كه عبارت است از تهی و فاصلهی خالی. فاصلهی تهی 15، خلأ 16 دور در سطح افقی از نوعی شكوه برخوردار است. پهنهی وسیع كویر، همشكلی بیحدّومرز علفزارهای بیدرخت، نوعی شكوه واقعی دارند. حتی برای ما غربیان ارتعاش پرهیجان همخوانی موسیقی همراه با نُتهای شكوهمند كه مطابق اصل تداعی احساساتاند، تأثیری قدسی را ایجاد میكند. معماری چینی كه اساساً نوعی هنر چیدن و دستهبندیكردن سازهها است، استفادهی خردمندانه و شگفتآوری از این واقعیت كرده است. در این معماری از تأثیر صلابت تالارهای وسیع و انبوه یا ارتفاعات وحشتآور استفاده نمیشود، بلكه در این سبك هیچ چیز با صلابتتر از وسعت خاموش فضاهای بسته، محوطهی حیاطها و دالانهایی كه بهكار برده شده است، نیست. گورهای سلطنتی امپراتوریهای سلسلهی مینگ در نانكینگ و پكینگ شاید قویترین نمونه در این مورد باشند كه مشتمل بر فواصل خالی و منظرههای كاملی هستند. تازه جالبتر از این نقشی است كه عامل خلأ یا تهی در نقاشی چینی ایفا میكند. این هنر تقریباً هنر خاصی است كه به نقاشیكردن فضاهای خالی میپردازد تا بدینسان آنها را نمایان سازد و تغییرات لازم را بر روی موضوع واحدی ایجاد كند. نه تنها تابلوهایی وجود دارند كه در آنها «تقریباً هیچ چیز» تصویر نشده، نه تنها این یك ویژگی اساسی سبك آنها برای ایجاد مهمترین تأثیرها با كمترین حركات و مقدسترین ابزارهاست، بلكه تابلوهای بسیار زیادی وجود دارند، بهخصوص آنها كه در مورد عبادت و مراقبه هستند و این احساس را به بیننده منتقل میكنند كه خلأ، خود به منزلهی یك موضوع، به تصویر كشیده شده است و درواقع موضوع عمدهی اینگونه تابلوهای نقاشی است.
اُتّو در اینجا از مفهوم «خلأ» یا تُهیوارگی 17 برای بیان مفهوم عرفانی عدم، نیستی، فنا و زوال نزد عارفان و نیز در تفكر دینی استفاده میكند و میگوید درك اهمیت موضوع خلأ در نقاشی مذهبی چینی با توجه به تلقی عدم و فنا نزد عارفان و جاذبه و گیرایی سرودها و اشعار تنزیهی دینی میسّر است: «زیرا خلأ مانند تاریكی و سكوت نوعی نفی و بطلان است، امّا نفی و بطلانی كه مربوط به یك شیء خاص و مكان خاص است و به همین سبب میتواند بازتابدهندهی واقعی موجود «مطلقاً دیگر» (امر قدسی) باشد.»
موجود «مطلقاً دیگر» یا «غیرمطلق« یا «بهكلی دیگر» (the wholly other) در بیان اُتّو و همهی پدیدهشناسان دین، همان خداوند آفریدگار یا امر قدسی جذّاب رازآلود و هیبتناك است كه همه در مقابل او پست و حقیرند و عظمت تنها از آنِ اوست. دست عقل به آنجا نمیرسد و به قول مولانا "درشكسته عقل را آنجا قدم".»
به عقیدهی اُتّو، سكوت، تاریكی و خلأ سه مظهر و نمونهی بارز تجلی هیبت و اسرارآمیزی امر قدسیاند كه آدمی را به ترس و لرز 18 (به تعبیر كییركگارد) و خشیت 19 (به تعبیر اُتّو) در برابر شكوه و عظمت خداوند میكشاند و احساسی را در او بیدار میسازند كه هم هیبتآور است و هم لطیف و جذّاب، چنانكه قهر و لطف خداوند و جلال و جمال او با هم آمیخته و درهم تنیده است كه حكیمان و عارفان مسلمان ما در این زمینه به تفصیل سخن گفتهاند و اكنون مجال بحث در این خصوص نیست.
آنچه تا اینجا آوردیم توضیحاتی بود با رویكرد پدیدهشناسانه به دین دربارهی هنر دینی و مفهوم آن. هنر دینی نه تنها هنری است كه باورها و ارزشهای دینی را متجلی و متبلور میسازد، بلكه اثری است كه توسط یك پدیدآورندهی دیندار و برخوردار از تجربهی ایمانی پدید آمده است. اینجا است كه اهمیت نقش هنرمند و تفكر و ذهنیت او، طهارت نفس او، آرمانها و ارزشهای او و كوتاهسخن «جهانبینی« او مطرح میشود. هنر دینی، كه هنر اسلامی نیز از آن مستثنی نیست، بلكه از بارزترین و برجستهترین مصادیق آن است، هنری است كه هم از نظر فاعل و هم به لحاظ غایت و تأثیر و نتیجه و هم به دلیل مراحل تكوین، دارای صبغهای دینی و تمامعیار است؛ هنری است كه با معنویت شكل گرفته و آثار و پیامدهای معنوی پدید میآورد؛ از روحی دیندار و پاك و جانی حقطلب پدید آمده است و نتیجهای معنوی و ایمانآفرین و پاك و آرمانی در پی دارد. در سیر پیدایش آن نیز ارزشهای دینی مراعات شده و راهنما و الهامبخش بودهاند. هم فاعل و هم غایت آن و هم بستر ظهور و تولّد آن آغشته به عطر و بوی ایمان، باور و نگرش ژرف دینباورانه بوده است. مضمون و محتوا و پیام آن نیز قدسی، متعالی، معنوی و دینی است؛ یعنی بیدارساز و آگاهیبخش و پیامدار است و آدمی را به بیكرانهها، به پاك زیستن، آزادگی، عزتمندی، ارزشهای ماندگار دینی و انسانی و ارتباط با خداوند فرا میخواند. به انسانماندن و انسانیزیستن و شرف و آزادگی بشر كمك میكند و او را مدد میرساند تا بندهای اسارت را از دست و پا و دل و ذهن خود بگسلد و به «رهایی« برسد.
هنر دینی، كه در اینجا هنر اسلامی بیشتر مقصود ما است، مترادف هنر قدسی است كه پیام الهی را به بشر منتقل میسازد و فراتر از زمان و مكان است و ریشه در عالم تجرّد و دیار مرسلات و ساحتهای برین هستی دارد و از عالم بالا ریشه گرفته و در جهان جسمانی خود را متجلی میسازد. امّا هنری انتزاعی و بریده از واقعیتها نیست كه یكسره به لاهوت بپردازد و از ناسوت و زندگی روزمرّه غافل شود، بلكه ریشه در واقعیت دارد و از فریب بهدور است. تاكنون هنرپژوهان غربی بیشتر از دیدگاه تاریخی در باب هنر و معماری اسلامی سخن گفتهاند. گاه نیز به مسئلهی ممنوعیت چهرهپردازی و شمایل دینی در اسلام پرداختهاند و در این خصوص مبالغه نموده و حتی متعصبانه داوری كردهاند. از خوشنویسی و تأثیر قرآن در پیدایش و بالیدن خطّاطی و كتابت نیز سخن راندهاند .2 . امّا به اعتقاد ما تنها رویكرد تاریخی به هنر اسلامی كافی نیست و تدوین فلسفهی هنر اسلامی و پدیدهشناسی هنر اسلامی اهمیت زیادی دارد و بحث از پایههای معرفتشناسانه و الهیاتی این نوع هنر حتی اهمیت بیشتری مییابد چرا كه امروز و در شرایط غلبهی تفكر موسوم به پستمدرن از امتناع عقلانیت سخن میرود كه در هنر اسلامی تبلوری شگرف دارد. هنر اسلامی مبتنی بر توحید است كه یك جهانبینی كامل و گونهای هستیشناسی منظم هندسهوار است كه نظم پلكانی 21 جهان هستی و اطوار وجود و جایگاه آدمی و نسبت به او با خدای خالق و دیگر موجودات را همچون یك «ماندالا» 22 یا طرح و نقشهی هنری به تصویر میكشد. هستی به تمامی فعل خداوند است و جلوهی او و موجودات همه آینهی خدانما و ظهور كمالات یا اسما و صفات الهیاند.
مسئلهی مهم و پیچیدهی «وحدت وجود» و ظهور و تجلّی حق در كثرات و مرائی و مجالی عالم طبیعت، محور اصلی نگرش هنری اسلام است. تیتوس بوركهارت كه از سنّتگرایان و هنرپژوهان نامدار معاصر است و در خصوص هنر اسلامی آثار و تألیفاتی دارد، بهدرستی مسئلهی وحدت و ظهور وحدت در كثرت را اساس و مبنای هنر اسلامی دانسته است. او معتقد است: «مبنای هنر اسلامی را " وحدت " شكل میدهد، وحدتی كه هم عقلانی و هم فراعقلانی است و زیبایی خداوند را كه مطلق و ابدی است، به شهود میگذارد.» 23 این وحدت كه بیانی از اصل توحید است بنیان جهانبینی اسلامی را میسازد و هنرمند مسلمان توحیدگرا با چنین چشماندازی به هستی، با خلق و ابداع اثر هنری، زیبایی خداوند را به نظّاره مینشیند و فرادید همنوعان خود قرار میدهد و خود را در این كار نه مستقل میبیند و نه شریك و همتای خداوند، بلكه فعل و جلوهی خالقیت او میداند كه به تعبیر عارفان و حكیمان اشراقی «فاعل بالتّجلی« و زیبایی مطلق و جاودانه است و مُبدع همهی آثار و پدیدهها است. بوركهارت مینویسد:
هنرمند مسلمان، به سبب مسلمانبودن و تسلیمبودنش در برابر قانون الهی، همواره از این واقعیت آگاه است كه او، خود، زیبایی را خلق یا ابداع نمیكند، بلكه اثر هنری به اندازهای كه از نظم كیهانی پیروی و بنابراین زیبایی كلی را منعكس میكند، زیبا است.
در منابع اسلامی و بهویژه ادعیه و مناجاتهای پیشوایان دین بر زیبایی، دوام فیض، تجلّی، نورانیت، عظمت، عفو و رحمت عام پروردگار و جلال و جمال، اسما و صفات فراوان تأكید شده است و همین مضامین پیوسته الهامبخش هنرمندان مسلمان بوده و هست و در همهی هنرهای اسلامی از تذهیب و خوشنویسی و كتابت قرآن تا شعر و موسیقی و ادبیات و معماری و دیگر هنرها بازتابی ژرف و شگرف یافته است، بهطوری كه بیننده و خواننده و مخاطب را به عوالم بالا سوق میدهد و پیمان الست و عهد نخستین آدمی با خدا (میثاق فطرت) را فرایاد او میآورد و گاه این احساس چنان قوّت مییابد كه آدمی احساس دلتنگی و فراق و هجران میكند و آهنگ بازگشت به اصل را در درون جان خود به تجربت میشنود و همان نی مولانا میشود كه زینتبخش آغاز مثنوی شریف است. غربت آدمی در این خاكدان، گسستن از اصل وجود و مبتلاشدن به هجران و درد فراق و شوق رجوع به «نیستان ازل« و خلاصی و رهیدن از زندان، پیوسته مضمون هنرمندانهترین اشعار فارسی و عربی شاعران و حكیمان و عارفان مسلمان بوده است. ابنسینا در قصیدهی عینیه و مولانا در آغاز دفتر نخست مثنوی معنوی و عطّار، جامی، شبستری، مغربی، حافظ و همهی شاعران عارفمشرب مسلمان در آثار لطیفشان همین حكایت را به نظم كشیدهاند، ابنسینا چنین سروده است:
هُبَطَتْ الیكَ مِنَالْمَحلِّ الْأرْفَعِ وَرقْاءُ ذاتُ تَعَزِّزِ وَ تَمَنُّعِ
مَحْجُوبَةٌ عَنْ كُلِّ مُقْلَةِ عارفٍ وَ هِیالّتی سَفَرَتْ وَلَمْ تَتَبَرْقَعِ
وَصَلَتْ عَلی' كُرْهٍ الیكَ وَ رُبَّما كَرِهَتْ فِراقَكَ وَهِی ذاتُ تَفَجُّعِ
أَنِفَتْ وَ ما أَنِسَتْ فَلَّما وا'صَلَتْ أَلِفَتْ مُجاوَرَةَالْخَرابِالْبُلْقَعِ
وَ أظُّنُها نَسِیتْ عُهُوداً بِالْحمِی' وَ مَنازِلاً بِفِراقِها لَمْ تَقْنَعِ
تَبْكی وَقَدْ ذَكَرَتْ عُهُوداًبِالْحِمی' بِمُدافِعَ تَهْمی وَلَمْ تَتَقَطّعِ
كبوتر شریف و ارجمند روح از آستان بلند و درگاه الهی به زمین پست تن خاكی آدمی فرود آمده و همنشین این تن تیرهی مادی شده و به درد فراق و دوری از كوی دوست مبتلا گشته و نالان و مویان پیوسته راه خلاصی از این محنتآباد تیرهی طبیعت و عروج به آستان جانان را میجوید. او همنشین پاكان عالم بالا و فرشتگان الهی بوده است، ولی اكنون مقیم و ساكن این «خرابآباد» شده و رسالت هنر اسلامی در این است كه غفلتزدا باشد و نگذارد این شعله و خاطرهی مقدس و آن «عهد نخستین« از یاد آدمی برود و خاموش شود، بلكه آتش این درد مقدس را همواره فروزان نگه دارد و آدمی را برای رجوع به اصل مهیا و مشتاق سازد. بشر غفلتگرفتهی امروز، سخت محتاج این یادآوری و تذكر عهد است و رسالت سنگین هنرمندان مسلمان در همین آمادهسازی و بیدارگری و آشتی و آشنایی آدمی با خدا است.
پیام معنوی هنر و كاركرد معنوی مهم آن همین است: زنده نگهداشتن آرمانهای والا و هدف حیات و ارتباط بشر با خدا در روزگار مرگ ارزشها و هجوم و غلبهی مادیگری، ددمنشی و اهرمنخویی و بدسگالی؛ احیای روحیهی ایثار در روزگار سودپرستی و بهرهكشی و سرمایهسالاری؛ هدفمندساختن زندگی در مقابل امواج سهمگین پوچانگاری و الحاد و دورشدن از خدا؛ و به گفتهی حافظ به انسان غافل این روزگار بیاموزد كه:
رندیآموز و كرم كن كه نه چندان هنر است حَیوانی كه ننوشد مَی و انسان نشود!
در تحقیقات مربوط به هنر اسلامی، حدیث «حُبّ جمال« 24 و حدیث «كنز مخفی« 25 معمولاً مورد استناد هنرپژوهان قرار گرفته است كه خدا زیبا است و زیبایی را دوست دارد و نیز گنجی نهفته بود و دوست داشت تا شناخته آید؛ پس موجودات را آفرید تا شناخته آید. مضمون این دو حدیث افزون بر بُعد زیباییشناختی، دارای ابعاد هستیشناختی نیز هست و بهگونهای تفسیر داستان آفرینش و نسبت خدا با انسان و عالم مخلوقات است. چنین مضامین ژرف و هنرمندانهای بوده است كه مایههای اصلی هنر اسلامی و هستیشناسی خاص آن را تشكیل داده است. به مثل شیخ محمود شبستری، عارف دیدهور مسلمان، در منظومهی گلشن راز زیبایی عالم را همچون خُمخانهای به تصویر كشیده كه همهی موجودات و خمهای آن مست از مَی اَلَستاند:
همه عالم چو یك خُمخانهی اوست
دل هر ذرّهای پیمانهی اوست
خرَد مست و ملائك مست و جان مست
هوا مست و زمین و آسمان مست
چه چشمانداز زیبا و عارفانهای در این ابیات ترسیم شده است كه میتواند بُنمایهی یك تابلوی نقاشی دلانگیز باشد. یا شاعر عارف مشرب پرآوازهی فارسیزبان ما عبدالرحمان جامی در شرح فشردهای كه بر ابیات آغازین كتاب مثنوی نگاشته، ماجرای خلقت و آغاز وجود و نسبت خدا با موجودات را چنین به تصویر كشیده است كه انصافاً بسیار ذوقآمیز و هنرمندانه است:
حبّذا روزی كه پیش از روز و شب
فارغ از اندوه و آزاد از طلب
متحد بودیم با شاه وجود
حكم غیریت بهكلی محو بود
بود اعیان جهان بی چندوچون
ز امتیاز علمی و عینی مصون
نی به لوح علمشان نقش ثبوت
نی ز فیض خوان هستی خورده قوت
نی ز حق ممتاز و نی از یكدگر
غرقهی دریای وحدت سربهسر
ناگهان در جنبش آمد بحر جود
جمله را در خود ز خود بیخود نمود
امتیاز علمی آمد در میان
بینشانی را نشانها شد عیان
واجب و ممكن ز هم ممتاز شد
رسم و آیین دوئی آغاز شد
بعد از آن یك موج دیگر زد محیط
سوی ساحل آمد از اوج بسیط
موج دیگر زد پدید آمد از آن
برزخ جامع میان جسم و جان
پیش آن كز زمرهی اهل حق است
نام این برزخ مثال مطلق است
موج دیگر باز در كار آمده
جسم و جانی زو پدیدار آمده
جسم هم گشتست طوراً بعد طور
تا به نوع آخرش افتاد دَوْر
نوع آخر آدم است و آدمی
گشت محروم از مقام محرمی
بر مراتب سربهسر كرده عبور
پایهپایه ز اصل خود افتاده دور
گر نگردد باز مسكین زین سفر
نیست از وی هیچ كس مهجورتر 26
داستان آغاز آفرینش و تجلی وحدت در كثرت و ظهور كثرتها در این جهان و مراتب متعدد عوالم وجود و پدیدآمدن انسان و تركیب سرشت او از ماده و روح مجرّد و جداافتادنش از اصل وجود و لزوم رجوع دوبارهی او به منزل اوّل و سكنیگزیدن در قرب حضرت حق، بهزیبایی در این چند بیت به تصویر در آمده كه یكی از صدها نمونهی بدیع و جالب و دلانگیز در آثار عارفان مسلمان است. غرض این است كه چنین نگرشی در جهانبینی هنرمند البته و بهطور قطع موجب خلق آثار هنری هشداردهنده، بیداریانگیز، غفلتزدا، معنویتزا و ایمانآفرین میشود. پس هنر دینی، بهویژه هنر اسلامی، هنری است كه حاصل تلاش روحی و ذهنیت و باور و معنویت هنرمند دیندار مسلمان است؛ علاوه بر آنكه مضمون (تِم) و درونمایهی خودِ این آثار هنری نیز حاوی پیام معنوی و گوهر فضیلت و خداجویی است. هنر قدسی، دركل، بیان رابطهی انسان با خدا است و كاركرد آن، بیان حقیقت ازلی، بهصورتمشهوددرآوردن امر نامشهود، انتقال حقیقت جاوید به عرصهی ظهور و تجلی و عرضهی تصاویر ازلی به زبان رمز و تمثیل است.
ریشههای معنوی و اركان مهم هنر اسلامی را میتوان در سه عنصر جمال، جلال و تجلی خلاصه كرد و به آنها حُسن، ظهور و بطون حق، حضور، اُنس و قرب، عشق، معرفت (دلآگاهی) و خشیت و خضوع را افزود. در جهانبینی اسلامی، سراسر هستی یكجا و یكپارچه تجلیگاه جلال و جمال حق و حُسن دلربای آن معشوق ازلی است كه همهی موجودات را شیدا و بیقرار خود ساخته است و در عین بطون و نهفتگی، ظاهر است و از فرط ظهور و هویدایی پوشیده و نهان است و كل جهان هستی عرصهی نمایش این دیالكتیك ظهور و بطون و تجلیات جلالی و جمالی است كه: «هُوَالْأوّلُ وَالْآخِرُ والظّاهِرُ وَالْباطن« (آغاز و انجام و آشكار و نهان همه او است). معرفت، خشیت و عشق به منزلهی سه عنصر عمدهی هنر اسلامی و پایههای معرفتی و شناختاری آن بهشمار میروند. خداوند ما را به خود خوانده است، امّا مجال درك او را نداریم. خواجهی دو عالم فرمود: «ما عرفناك حقّ معرفتك و ما عبدناك حقّ عبادتك.»
همهی هستی آینهگردان رخسارهی آن محبوب بیبدیل است، ولی او در عین پیدایی رخ از ما نهان كرده است. با صدهزار جلوه برون آمده تا ما با صدهزار چشم او را بنگریم. امّا چه كس را توان نگریستن و نظرورزی با آن معشوق محتشم است كه كبریا و عظمت خیرهكنندهاش همه را به آهنگ دورباش از او میراند و به حریمگرفتن وا میدارد. هنر اسلامی بازتابدهندهی چنین حقایقی است. این باورهای بنیادین كه اركان هستیشناسی، انسانشناسی، جهانشناسی، معرفتشناسی و الهیات اسلامی را تشكیل میدهند، در هنر اسلامی باید تجلی داشته و بروز و ظهور یابند وگرنه آن هنر، «اسلامی« نخواهد بود. هنرمند مسلمان، آزادهی دیندار متعبّد و برخوردار از معرفت شهودی و انسان دلآگاهی است كه میتواند این حقایق را كه پیام اصیل دین است، به زیبایی و شكوه و گیرایی به مخاطب رازآشنا منتقل سازد و با تركیب صورت و محتوای مناسب و نمادسازی و بهرهگیری از تكنیكهای هنری خاص، این پیام و آرمان و نگرش تحولآفرین را به بیان درآورد و نمایش دهد؛ چنانكه در معماری اسلامی و در هنر تذهیب و كتابت قرآن كریم و خوشنویسی و دیگر هنرهای اسلامی مثل آینهكاری، كاشیكاری، گچكاری، نجّاری، طرّاحی، سفالگری، تجلّی این اصول را میتوان مشاهده كرد كه چگونه نظم و تناسب و تقدس و وحدتجویی و سیر از زمین تا خدا و گریز از غفلت و كثرت و رجوع به وحدت در این هنرها نشان داده شده است. هنر اسلامی در جهان معاصر میتواند كاركردهای ارزشمند و شگفتآوری از خود بروز دهد كه بشر معاصر سخت بدانها نیازمند است: نمایاندن زشتیها، كژیها و ناراستیها، بیدارسازی جامعه و عبرتآموزی به انسانها برای تصحیح مسیر حركت و شیوهی زندگیشان؛ هدایت فرد و جامعه به سوی رستگاری، سعادت و كمال؛ آموزش جامعه و كمك به ارتقای فرهنگ و بینش و آگاهی افراد و جوامع؛ ایجاد بهجت و انبساط و ایجاد سرور و نشاط در آدمی كه اسیر افسردگی و غمهای حقیر است؛ انگیزش امید و عشق به همنوعان و ولع كار و تلاش و خدمت به دیگران؛ تمرین سعهی صدر و تحمل و شكیبایی؛ پایداری در برابر مشكلات و ظلمستیزی و نقّادی و اعتراض؛ درس بزرگواری و كرامت و عزّتنفس و ایثار و عفو و برابری و مبارزه برای عدالت. هنر اسلامی و هنرمند اسلامی در همهی این زمینهها و موضوعات میتواند كاركرد مؤثر و نقش چشمگیری داشته باشد.
در جامعهی مدرن و شرایط پستمدرن و ظهور تفكر دنیاگرا (سكولار) و فلسفههای الحادی و پوچانگارانه و بیهدفی و سرگشتگی بشر معاصر، هنر و بهخصوص هنر اسلامی نقشی رهاییبخش دارد. هنر اسلامی باید و میتواند در جهان مدرن به زندگی آدمی معنا و هدف ببخشد و پیامآور و الهامبخش نوعدوستی، برابری، عدالت، لطف و رحمت و اُنس و قرب و حضور حق باشد. این هنر میتواند با مایههای عمیق و غنی معنویای كه در اختیار دارد و با پشتوانهی مبانی متقن فكری و بنیانهای استوار اعتقادی، از روان انسان غبارآلودهی سرگشته در تیه حیرانی و روزمرّگی و اسیر هواینفس غفلتزدایی كند و او را از درون و برون آزاد سازد. این هنر میتواند به درون تیرهی انسان ظلمتزدهی دربند روزگار ما نور رستگاری و فروغ رهایی بتاباند و از او جهلزدایی كند و وی را به ساحت شكوهمند «حضور» بكشاند؛ حضور در آستان جانان و درك احساس لطیف، پذیرفتگی و نوازش دستهای گرم و نوازشگر آن كریم كارساز بندهنواز كه «به یك كرشمه تلافی صد جفا بكند». هنر اسلامی میتواند این مطرود بیگانهشده را باز به سرمنزل دوست بخواند و به اصل خویش رجوع دهد. این رسالت مهم هنر اسلامی در دنیای معاصر است: بازگشت به معنویت، احیای معنویت و فراخواندن آدمی به معنویتی اصیل و ریشهدار و الهی تا در پرتو آن بر «بحران بیمعنایی« 27 (به تعبیر پل تیلیش [ یا تیلیخ ] و یأس و پوچی و اضطراب عدم و ترس و مرگ فائق آمده، به زندگی خویش معنا و هدف و ارزش ببخشد و امیدوارانه زیست كند و سرشار از نشاط و نیرو و تعهد و مسئولیت باشد و «برخیزد و گامی فرا پیش نهد.» 28
سخن آخر آنكه وقت تنگ است، راه سخت و حرامیان بسیار. هنرمند مسلمان باید برخیزد و در این یلدای دیجور شمعی روشن كند! برخیزیم و شمعی بیفروزیم!
یادداشتها:
1- awe
2- fascination
3- mysterious
4- greatness/majesty
5- power
6- omnipresence
7- omniscience
8- "faculty of divination"
9ـ منبع تمامی نقلقولهای مربوط به اُتّو در سراسر این مقاله كتاب معروف او است به نام مفهوم امر قدسی كه توسط راقم این سطور به فارسی ترجمه و از سوی انتشارات نقش جهان چاپ و منتشر شده است. مشخصات كامل آن نیز در فهرست منابع در پایان مقاله آورده شده است.
10ـ این اصطلاح در اصل از آنِ مارتین لوتر است (vivid voice) كه اُتّو از او وام گرفته است.
11- contagion
این تعبیر در اصل از آنِ دوركیم است كه اتّو نیز به گونهی دیگری آن را پذیرفته است.
12- manifestation
13ـ برای مثال، میرچا الیاده نیز در كتاب قدسی و دنیوی (The Sacred and The Profone) به انواع تجلی امر قدسی و آثار آن پرداخته است. بِرِد كریتسنن نیز در كتاب معنای دین (The Meaning of Religion) و گراردوس فاندرلیو در كتاب «ماهیت و تجلیات دین« (Religion, its Esseneeand Manifestation) همه در اینباره سخن گفتهاند و در اینجا كه این آثار بهطور عمده هنوز به فارسی ترجمه نشدهاند.
14- tersteegen
15- empty
16- void
17ـ مفهوم خلأ یا تهی از اصطلاحات كلیدی و اساسی عرفان بودایی است و نگارنده مقالهای در این خصوص نگاشته است؛ رك همایون همتی، سرمدام (تهران: حوزهی هنری،13).
18- trembling
19- fear
20ـ منابع این ادّعاها و افكار را در پایان مقاله آوردهام و در كتابهای مربوط به تاریخ هنر یا هنر اسلامی چنین نظراتی را میتوان سراغ گرفت.
21- hierarchical order
22- mandala
23ـ منابع مربوط به آرای بوركهارت همه در فهرست منابع پایان مقاله ذكر شده است. او از هنرشناسان سنّتگرای روزگار ما است كه در اثر تحقیق سرانجام مسلمان شد و آثاری در عرفان اسلامی دارد.
24ـ انَّ اللهَ جمیلٌ و یحِبُّ الجمال.
25ـ قال داوود(ع): «یا ربّ لم خلقت الخلق؟» قال: «كنت كنزاً مخفیاً فاحببتُ أن اُعرف فخلقت الخلق لِكی اُعْرَف.» (به اصول كافی و احادیث قدسیه شیخ حرّ عاملی مراجعه شود. در فهرست احادیث مثنوی فروزانفر نیز منابع اینگونه احادیث ذكر شده است.)
26ـ این ابیات در اشعة اللّمعات ذكر شده و نیك به خاطر دارم كه بارها آن را از لب مبارك حضرت استادم، حكیم الهی و عارف كامل، آیتالله روشن (طابتراه) در محضر درس حكمت و عرفان شنیدهام كه باشور و وجدی عارفانه و حالتی جذبهگون و طربناك بر من قرائت میفرمودند و خدا میداند كه با جان شیدای این مسكین چه میكرد!
27- " meaninglessness crisis "
28ـ این گفته منسوب به ابوسعید ابوالخیر است. به كتاب ارزشمند اسرار توحید و حالات و سخنان ابوسعید به تصحیح دكتر شفیعی كدكنی مراجعه شود.
منابع و مآخذ:
در نگارش مقالهی كنونی منابع بسیاری بهطور مستقیم یا غیرمستقیم مورد استفادهی نگارنده بوده است كه مشخصات اهم آنها را در زیر میآورم:
- آوینی، سیدمحمد (گردآورنده و مترجم)، جاودانگی و هنر (مجموعهمقالات) (انتشارات برگ، 1370).
- اُتو، رودلف، مفهوم امر قدسی، ترجمهی همایون همتی (انتشارات نقش جهان، 1380).
- الیاده، میرچا، دینپژوهی، دفتر اول و دوم، ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1379).
- الیاده، میرچا، اسطوره و رمز در اندیشهی میرچا الیاده، ترجمهی جلال ستّاری (تهران: نشر مركز، 1381).
- باستید، روژه، هنر و جامعه، ترجمهی غفّار حسینی (انتشارات توس، 1374).
- بُستانی، محمود، اسلام و هنر، ترجمهی حسین صابری، (مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، 1371).
- تاجدینی، علی، مبانی هنر معنوی (مجموعهمقالات)، (تهران: حوزهی هنری، 1372).
- تالبوت رایس، دیوید، هنر اسلامی، ترجمهی ماهملك بهار (تهران: شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 1381).
- تیلیش، پل، شجاعت بودن، ترجمهی مراد فرهادپور (تهران: شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 1366).
- تیلیش، پل، الهیات فرهنگ، ترجمهی مراد فرهادپور و فضلالله پاكزاد (تهران: انتشارات طرح نو، 1376).
- جامی، عبدالرحمن، اشعةاللّمعات، به تصحیح و مقابلهی حامد ربّانی (انتشارات كتابخانهی علمیهی حامدی، 1352).
- دو وینیو، ژان، جامعهشناسی هنر، ترجمهی مهدی سحابی (تهران: نشر مركز، 1379).
- رحیمیان، سعید، تجلی و ظهور در عرفان نظری (قم: مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1376).
- رید، هربرت، معنی هنر، ترجمهی نجف دریابندری (تهران: شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 1381).
- سبزواری، ملاهادی، اسرارالحكم (انتشارات مولی').
- شایگان، داریوش، افسونزدگی جدید، هویت چهل تكّه و تفكر سیار، ترجمهی فاطمهی ولیانی (نشر فرزان، 1380).
- شبستری، شیخ محمود، گلشن راز، با مقدمه و تصحیح و توضیحات دكتر صمد موحد (تهران: انتشارات طهوری، 1368).
- عابدینی مطلق، كاظم، منطق هنر (انتشارات فراگفت، 1381).
- گرابار، اولگ، شكلگیری هنر اسلامی، ترجمهی مهرداد وحدتی دانشمند (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1379).
- مرزبان، پرویز، خلاصهی تاریخ هنر (تهران: شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 1374).
- معنویت در هنر (مجموعهمقالات) (تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1381).
- ملاصدرا، مطالعات تطبیقی، جلد پنجم (انتشارات بنیاد حكمت اسلامی صدرا، 1381).
- نصر، سیدحسین، هنر و معنویت اسلامی، ترجمهی رحیم قاسمیان (تهران: دفتر مطالعات دینی هنر، 1375).
- نصر، سیدحسین، معرفت و معنویت، ترجمهی انشاءالله رحمتی (نشر سهروردی، 1380).
- هنفلینگ، اسوالد، چیستی هنر، ترجمهی علی رامین (تهران: انتشارات هرمس، 1378).
- Dixon, John W. Jr., What Makes Religious Art Religious? 1990.
- Janisse, Mary Anthony, Expressing Spirituality Through Art , London, 2003.
- Komaroff, Linda, Islamic Art: An Introduction , Los Angeles, 2002.
- Mc Dermott shideler, Mary, Art and the Art of Theology .
- Montoya, Indera Mariam, On Art and Happenings of Existence , 1996.
- Symposium on Art and Religion , Harvard College, 2000.
- Waac Newsletter ,"The Conservator¨s Approach to Sacred Art", vol. 17, September, 1995
سایت باشگاه اندیشه