در نظر گرفتن محیط کالبدی بعنوان یک وسیله و حوزه ارتباطی که امکان میدهد اطلاعاتی درباره نظام فعالیتها بما منتقل شود میتواند شیوههای ایجاد محیطهای معنی دارتری را ارائه دهد. روشی که در زیر تشریح میشود رابطه بین شکل کالبدی و عملکردها را مورد بررسی قرار میدهد. برای این کار، سازگاری بین عوامل مورد نظر از طریق گونه، تراکم و اهمیت شکلها و فعالیتها اندازهگیری میشود. نتیجه کلی این بررسی این خواهد بود که: طراح شهری خواهد توانست از طریق ایجاد شکلهای سازگار، هماهنگ و بیانگرانه بطور قابل ملاحظهای در تحقق یک محیط معنی دارتر، مؤثر واقع شود. (1)
وجود سه نوع معنی در محیط:
معنی در محیط میتواند بهمان اندازه که مردم و مقاصد انسانی متنوع و پیچیدهاند، متفاوت و پیچیده باشد: (1) معنی ممکن است به صورت آگاهی بالقوهای باشد از شکلها و فعالیتهائی که در معرض دید مردم قرار دارد. (2) و یا آگاهیای که مردم از طریق آشنایی با خصوصیات محیط خود کسب میکنند. (3) و بالاخره آگاهیای که پایه و اساس برنامه و اعمال مردم جهت دست یابی به مقاصد گوناگون اجتماعی و انفرادی آنها قرار میگیرد.بدون شک، لازم است که محیط دارای معانی متنوعی باشد، لکن چنین تنوعی باید در چهارچوب معینی قرار داشته باشد تا آن آگاهی عمومیای که برای رفتارهای اجتماعی معمول لازم است بوضوح انتقال یابد و کسب آن میسر گردد. مقدار و محتوای معانی فردی که از محیط ناشی میشود ممکن است متفاوت بوده و به صورتهای گوناگون بکار گرفته شود. به دست آوردن یک برداشت کلی از الگوی فعالیتهای مشترک، هدف بسیار پرارزشی است.
معنی در مورد فعالیتهای شهری اگر مهمترین نباید لااقل یکی از اصولیترین و لازمترین خصوصیاتی است که باید از محیط کالبدی کسب شود. مردم برای تحقق برنامهها و عملیات خود که اغلب مستلزم تصمیمگیری برای رفتن به جائی و یا انجام کاری است نیاز به این دارند که اطلاعاتی در مورد محل و چگونگی اتفاقات و وقایع داشته باشند. یعنی بدانند چه چیزی و در کجا اتفاق میافتد. محیط باید نوع فعالیت هر محل را به ما نشان دهد به ترتیبی که شخص بتواند محل هر فعالیت را پیدا کرده، آن را شناخته و توصیف کند. تراکم نسبی هر فعالیت نیز اطلاع باارزشی است که از طریق آن میتوان شلوغترین مکانها را مشخص کرد و شخص دیگری را در آن جهت راهنمائی نمود. ارزیابی صحیح اهمیت نسبی مکانها نیز جهت تعیین محل و توصیف مهمترین فعالیتها ضروری به نظر میرسد. با مجهز بودن به این سه نوع دانش مربوط به محیط یعنی نوع، تراکم و اهمیت، افراد و گروهها راحتتر و بهتر میتوانند نیازهای خود را در محیط خود رفع کنند. برای اینکه بتوان محیط معنی دارتری طراحی و برنامهریزی کرد. نیاز مشخصی به شناخت بیشتر رابطه بین شکل شهر و فعالیتهای شهری و نقش این رابطه در انتقال معنی داریم. در اینجا سعی بر این است که انتقال سه نوع معنی فوق مورد بررسی قرار گیرد.
سازگاری بعنوان پایه معنی
طبق فرضیههائی که در زیر پیشنهاد شده، معنی دار بودن محیط که بوسیله میزان آگاهی افراد از خصوصیات شکل و فعالیت اندازهگیری میشود با خصوصیات واقعی شکل و عملکرد و سازگاریهای آنها در ارتباط است. فرضیه اصلی سعی بر این دارد که آثار تفاوتهای محیطی را بوسیله سه عامل: گونه، تراکم و اهمیت بیان نماید.فرضیه اوّل: بین شکل و فعالیت یک سازگاری کلی و همه جانبه وجود دارد. سازگاری را میتوان بعنوان هماهنگی بین خصوصیات شکل فیزیکی یک محیط و مشخصات فعالیتهای آن، تعریف کرد. برای ارزیابی سازگاری میتوان هم روابط کمّی و هم روابط کیفی شکل - فعالیت را مورد استفاده قرار داد. به عنوان یک مثال کیفی میتوان گفت که اگر محلات مسکونی مرفه همیشه تمیز، و محلات فقیرنشین همیشه کثیف باشند در این صورت یک محله مرفه کثیف پدیدهای ناسازگار خواهد بود. همین طور اگر اندازه فیزیکی یک بیمارستان با ظرفیت آن در ارتباط باشد (مثلاً تعداد تخت بیمارستان)، در این صورت نیز اگر بیمارستان بزرگی دارای ظرفیت کم باشد میتوان آن را ناسازگار دانست. بنابراین سازگاری یک رابطه نسبی است نه مطلق و ارزش و اعتبار آن محدود به زمان و مکان خاصی است. این مکان برای هر شخص محل تجربیات گذشته او است و بنابراین رابطه شکل - فعالیت که در چنین محلی تجربه شده و اندوخته شده است، قابل انتقال به محل دیگری نیست.
همانطور که معانی گوناگونی وجود دارد سازگاریهای متفاوتی نیز وجود دارد. در اینجا چون معانی شکل فیزیکی در رابطه با نوع، تراکم و اهمیت فعالیتها در نظر گرفته شده، بنابراین سه نوع سازگاری تعریف و اندازهگیری شده است. این سازگاریها عبارتند از: سازگاری گونه، که هماهنگی بین گونه فعالیت یک محل و گونه شکل آنست. سازگاری تراکم، که هماهنگی بین «شلوغی» فعالیت یک محل و تراکم فضائی و اطلاعاتی شکل آن است و سازگاری اهمیت، که هماهنگی بین اهمیت فعالیت یک محل و نمایان بودن بصری شکل آن میباشد، بر اساس فرضیاتی که ارائه شد سه نوع پیش بینی بعمل آمده: (1) هماهنگی و همبستگی زیادی بین گونه شکلها و گونه فعالیتها وجود دارد، (2) فعالیتهای متراکم، شکلهای متراکمتری را دارا خواهند بود و (3) فعالیتهای مهمتر در شکلهای برجستهتر و نمایانتری قرار خواهند گرفت.
فرضیه دوم: هرچه گونهی شکلی معمولیتر، متراکمتر و نمایانتر باشد خصوصیات مربوط به شکل آن شناختهتر خواهد بود.
فرضیه سوم: هرچه گونه یک فعالیت معمولیتر، شلوغتر و مهمتر باشد، خصوصیات مربوط به فعالیت آن شناختهتر خواهد بود.
گرچه اطلاعات و معلومات مربوطه به خصوصیات فعالیتهای محیط را میتوان از نظر تحلیلی از دانش مربوط به خصوصیات شکل جدا کرد، لکن این دو در واقعیت بسیار مرتبطند. لینچ در تحقیقات اولیه خود در مورد اینکه مردم چگونه محیط خود را سازمان میدهند، تصور ذهنی را به «شناسائی، ساخت و معنی» تقسیم کرد. لینچ که عمداً معنی را از هسته اصلی مطالعات خود حذف میکند فرضیهای را ارائه میدهد که طبق آن معلومات هر شخص درباره یک ناحیه شهری تابع میزان قدرت وی در ایجاد تصور ذهنی آن محل است. «قدرت ایجاد» تصور ذهنی کیفیتی است موجود در هر شیئی فیزیکی که امکان بوجود آوردن یک تصور قوی را در هر ناظری برمیانگیزد. لینچ یک نظام تحلیلی ارائه میدهد که با اینکه روی سازمان معلومات شخص از شکل محیط وی تکیه میکند، با وجود این فعالیتها و معانی مربوطه را نیز از نظر دور نمیدارد.
گالیک (1963) قدرت ایجاد تصور ذهنی را اینطور تعریف میکند: «تعدادی کیفیات وابسته یا مربوط به یک شیء که در ناظر آگاهی بصری درباره آن شیء بوجود میآورد. فرضیه گالیک که مبتنی بر تعریف فوق است این چنین بیان شده است: تصور ذهنی از طریق درک ناظر از شکل مرئی یک شیء همراه با آگاهیای که وی از اهمیت رفتاری یا اجتماعیای که به آن نسبت میدهد حاصل میشود.» گر چه ممکن است بدون دارا بودن معنی فعالیتی، شخص بتواند درک صحیح و دقیقی از شکل کالبدی محیط بدست آورده (و از آن بعنوان یک تجربه زیبائی شناسی بهره ببرد)، لیکن چنین دانشی مطلوبیت و ارزش عملی چندانی نخواهد داشت. ارزش خوانائی و وضوح یک شکل، خواه با رهائی از وحشت روانی ناشی از ابهام و سردرگمی در یک محیط بد تعریف شده و بد طراحی شده باشد یا با ایجاد جهت یابی واضحتر برای استفاده کننده از محیط و یا با بوجود آوردن امکان اینکه محیط بتواند آسانتر با استفاده کنندگان آن ارتباط برقرار کند. به نظر میرسد بهر حال همگی نیاز به قابلیت کسب نوعی پیوند و رابطه معنی دار فعالیت از درک شکل داشته باشند. برعکس ممکن است شخص بتواند بدون مشاهده شکل، برداشتی از سازمان فعالیت مربوطه به دست آورد.
در حقیقت بخش عمدهای از معلومات هر شخص درباره هر محل از منابع اطلاعاتی غیرمستقیم و غیر بصری مثل مجلات، روزنامهها و شایعات ناشی میشود. با وجود این در دنیای واقعی زندگی یک شهر تنها آگاهی از الگوی فعالیتها که به معنی آگاهی از محتوای بدون شکل است نیز ارزش چندانی نخواهد داشت. برای بدست آوردن بهترین نتیجه باید آگاهی از شکل کالبدی محیط و آگاهی از خصوصیات مربوط به فعالیتها مکمل یکدیگر بوده و با هم توأم شوند.
فرضیه چهارم: معانی با یکدیگر قابل تعویض و تبدیل میباشند (یعنی با هم ارتباط متقابل دارند). به این معنی که قابلیت توصیف خصوصیات شکل یک محل به شدت به قابلیت شناخت خصوصیات مربوط به شکل آن بستگی دارد و برعکس.
اینکه تا چه درجه معنیای که به یک شکل مشاهده شده داده میشود صحیح باشد کاملاً بستگی به سازگاری محیطی دارد که چنین عملی در آن اتفاق میافتد. ظواهر کاذب و گول زننده میتوانند موجب رفتارهای غیر مفیدو نامطلوب گردد. اگر دسته بندی شکلها و فعالیتها که از برداشت بصری حاصل میشود منجر به وارسی دقیقتری از نزدیک شود و یا اگر فعالیتهای شکل با انتظارات مربوطه هماهنگ نباشد، در هر دو صورت مدل روانی محیط باید مورد تجدید نظر و تغییر قرار گیرد. به این معنی که مدل کُددهی، ذخیره سازی اطلاعات و استفاده از رموز ادراکی شخص باید همه تغییر پیدا نماید. بخشهای فریب دهنده محیط از نو شناخته (آموخته) شود و اعتبار و اطمینان شخص در پیش بینی مکان که به شکلهای مشابه ربط پیدا میکند ممکن است بطور کامل از بین برود. در یک حالت استثنائی که ناسازگاری کامل وجود داشته باشد، شخص بهیچوجه قادر نخواهد بود بر اساس مشاهدات و تجربیات گذشته خود تعمیم دهد. در این صورت فرایند یادگیری و شناسائی محیط فوق العاده مشکل خواهد بود. زیرا هر محلی ممکن است کاملاً نو بنظر رسیده و هیچگونه علامتی که آن را در طبقه بندی خاصی قرار دهد وجود نداشته باشد.
اگر مفاهیم معنی داری که قرار است شناخته و آموخته شود هماهنگ باشند کار شناسائی و یادگیری آنها به صورت مؤثرتری انجام خواهد گرفت. برای دست یابی به سطح معینی از شناسائی، عناصر کمتری لازم خواهد بود. بهمین ترتیب علامات محدودتری، خواه بصورت مصور و یا کلمات، برای توصیف روابط مورد نیاز خواهد بود. بنابراین در محیطی با سازگاری بیشتر، شخص میتواند با یادگیری و سازمان دهی و یادآوری اطلاعات کمتری شناخت بیشتری کسب نماید.
فرضیه پنجم: در مورد هر کدام از معانی فوق، هر چه میزان سازگاری یک محل بیشتر باشد آگاهی و دانش شخص از آن محل بیشتر خواهد بود. به طور خلاصه فرضیات محیطی فوق رویهمرفته بر این ادعا هستند که فعالیتها و فضاهائی که از نظر گونه، تراکم و یا اهمیت سازگار باشند اغلب فضاهائی خواهند بود عمومی (سازگاری گونه)، شلوغ (سازگاری تراکم) و مهم (سازگاری اهمیت).
روش تحقیق: بررسی و مصاحبه. اثبات فرضیات فوق با یک روش تحقیق دو مرحلهای صورت گرفته است. در مرحلهی اوّل مطالعهای از خصوصیات شکل و فعالیتها در منطقه مورد مطالعه بعمل آمد، و سازگاری آنها تجزیه و تحلیل شد. سپس مصاحبهای انجام گردید تا معلوم شود نمونه کنترل شدهای از مردم در مورد این خصوصیات محیطی چه میدانند. در این روش تحقیق استفاده وسیعی از تسهیلات کامپیوتری بعمل آمده است. ابتدا برنامهای بنام SYMAP که اطلاعات را روی نقشه پیاده میکند بعنوان پایه مطالعه تهیه شد. واحد فضائی این برنامه که بنام واحد «محل» نامیده شد ناحیهای بود که خصوصیات مربوط به شکل و فعالیت در آنها مطالعه شده، سازگاری مشخص شده، مصاحبه کُدگذاری گردیده و تمام روابط در آن مشاهده شده بود. پس از ارزیابی مزایای چند سیستم نقشهای، این نتیجه عاید شد که یک شبکه شطرنجی همشکل بهتر از هر روش دیگر با نیازهای تحقیق تطبیق میکند. اندازه واحد محل که همان سلول شطرنجی باشد در حقیقت چیزی بود بین تمایل به داشتن یک واحد کوچک و نیاز عملی به یک واحد بزرگتر. در دسترس بودن تسهیلات کامپیوتری جهت نگهداری و تجزیه و تحلیل اطلاعات و برنامه کامپیوتری SYMAP(2) جهت نشان دادن اطلاعات گرافیکی، همگی استفاده از یک بلوک یک اکری (43560 پای مربع) را مجاز قلمداد کرد. کل منطقه مورد مطالعه از 1800 بلوک تشکیل شده بود.
اساس روش تحلیلی شامل اندازهگیری وجوه تشابه در توزیع فضائی متغیرهای مختلف بود که در مطالعه و مصاحبه گنجانده شده بود. کلیه مقایسهها در سطح کل منطقه مورد مطالعه صورت گرفت. فقط در مورد بخشی از شهر مقایسههای بیشتری انجام شد. روش فوق شامل اجزاء زیر است:
1. بازدید بصری از متغیرهایی که بر روی نقشه مشخص شده است. این کار الگوی کلی همبستگی را نشان داده و مثالهائی از محلهای خاص ارائه میدهد.
2. یک برنامه کامپیوتری جهت تجزیه و تحلیل آماری بنام Data Text. این برنامه، ماتریسی از ضریب همبستگی و توزیع پراکندگی در مورد هر متغیر به دست میدهد.
3. یک تحلیل ماتریسی از سازگاری گونه که در آن توزیع کلیه اشکال گونه شکل و گونه فعالیت بمنظور آگاهی از تعداد دفعاتی که هر شکل با فعالیت خاصی توأم بوده با یکدیگر مقایسه میشود.
4. یک برنامه کامپیوتری برای تحلیل سازگاری. این کار از طریق دیاگرامهائی که توزیع دو دسته متغیر را نشان دهد انجام میگیرد.
منطقه اصلی مورد مطالعه شهر بوستون بوده که منطقهای حدود 4 مایل مربع را شامل میشد. منطقه دیگری نیز در بخش مرکزی شهر انتخاب شد تا بتوان نتایج مطالعه را برای منطقهای کوچکتر که در ضمن میزان آشنائی مردم با اطراف در آن بیشتر است نیز آزمایش کرد. منطقه اخیر فعالیتهای عمده خرده فروشی تجاری، اداری و تفریحی را شامل میشد.
آن دسته از متغیرهای محیطی که بنظر میرسند روی معانی خاص مورد بررسی اثر داشته باشند طبقه بندی شده و طبق روشهای تحقیق مورد آزمایش مقدماتی قرار گرفت. منبع اطلاعاتی اصلی برای متغیرهای مطالعهای (Field Survey) بود که در خلال تابستان 1965 صورت گرفت. بازدیدی از کلیه خیابانهای منطقه مورد مطالعه توسط خود مؤلف در روزهای هفته بین ساعات 9 صبح تا 3 بعدازظهر انجام شد. اطلاعاتی که از این مطالعه به دست آمد شامل عکس و یادداشت برای هر بلوک بود. این اطلاعات از داخل یا نزدیک عمومیترین محل در آن بلوک که معمولاً شلوغترین و پر رفت و آمدترین چهارراه بود تهیه شد. اطلاعات اضافی دیگر از منابع ثانوی و مصاحبه تلفنی به دست آمد.
دست آوردهای مطالعات محلی: تحلیل نتایج مطالعات محلی مقایسههای کمّی متغیرهای شکل و فعالیت را که بمنظور تعیین میزان سازگاری آنها انجام شده بود در بر میگرفت. با این ترتیب وقتی گونه شکل معینی بطور مداوم با گونه فعالیت خاصی پدیدار گشت، میتوان گفت این دو سازگارند.
سازگاری گونه - شکل و فعالیت
گونه شکل: به منظور مقایسه، یک مقیاس کمّی از گونه شکل یعنی دفعات تکرار آن در کلیه نقاط منطقه مورد استفاده قرار گرفت. درصد وقوع دو عامل با هم یعنی گونه ساختمان، که توسعهی فضای باز و یا روش عمده ساختمان سازی باشد و شفافیت که نمایان بودن داخل شکل است، مقیاسی برای تکرار گونه شکل ارائه داد. عوامل دیگری نظیر ارتفاع ساختمانها و کیفیت نگهداری آنها نیز اندازهگیری گردید، لکن فقط گونه ساختمان و شفافیت آنها انتخاب شد. زیرا ترکیب این دو با هم بیشترین وجوه تأثیر را بین محلها بوجود میآورد.گونه فعالیت: فعالیتها بوسیله یک کُد دو رقمی مشخص شده و دفعات تکرار هر گونه فعالیت بر اساس درصد وقوع آن گونه فعالیت در کلیه محلها تعیین گردید.
سازگاری گونه: استمرار با هم آمدن گونه شکل معینی با گونه یک فعالیت اساس اندازهگیری سازگاری گونه است. کلیه بلوکها بر اساس گونههای شکل و فعالیت آنها روی ماتریسی که کلیه ترکیبات ممکن شکل و فعالیت را نشان میدهد توزیع میشوند. استمرار وقوع گونه شکلها و فعالیتها میزان سازگاری هر بلوک را مشخص میکند. گر چه شاخص خاصی برای نشان دادن سازگاری گونه در کل منطقه تهیه نشد، لکن بررسی نتایج حاصله حاکی از وجود سازگاری زیادی بود که این نکته فرضیه شماره یک را که نشان میداد سازگاری زیادی بین گونه شکل و گونه فعالیت وجود دارد تأیید میکند.
سازگاری تراکم - شکل و فعالیت
تراکم شکل: برای ارزیابی آثار بصری شکل کالبدی، دو خصیصه اصلی با هم ترکیب شد: یکی تراکم فضائی، یعنی وجود نسبی فضای کالبدی و دومی تراکم اطلاعاتی که تأثیرات نسبی منابع گوناگون اطلاعات است که از طریق شکل منتقل میشود. نسبت سطح زیربنا به کل مساحت (F.A.R)(3) به عنوان مناسبترین مقیاس اندازهگیری تراکم فضائی انتخاب شد. زیرا تعریف فوق پوشش افقی و ارتفاع عمودی را در بر گرفته و در ضمن مفهوم محدوده فضائی را نیز دارد. بجای اینکه سعی شود اطلاعات دریافتی مستقیماً اندازهگیری شود، شاخص تراکم اطلاعاتی تهیه شد که مقیاسی بود برای اندازهگیری اطلاعاتی که از طریق شکل منتقل میشد. پنج منبع اطلاعاتی مشخص گردید: اندازه تابلوها و علائم ثابت یعنی اندازه علائم و تابلوهائی که در محل خود ثابتاند، فعالیتهای مرئی یعنی نمایان بودن اجزاء و عناصر یک فعالیت، اشیاء و عناصر مرئی یعنی نمایان بودن ابزار، وسائل، محصولات و اشیاء دیگر که مربوط به یک فعالیت است. اطلاعات غیر بصری مثل صدا، بو و شاخصهای غیر بصری دیگر یک فعالیت و شکلهای نمادین که معرف یک فعالیت باشد. معیار اندازهگیری تراکم اطلاعاتی هر محل از ترکیب بدون ضریب اطلاعات ناشی از پنج منبع فوق بدست میآید. معیار کلی اندازهگیری تراکم شکل ترکیب بدون ضریب تراکم فضائی و تراکم اطلاعاتی بود.تراکم فعالیتها: سنجش تراکم فعالیت که همان میزان شلوغی یک محل باشد دو بُعد عمده دارد: یکی تعداد افرادی که محل مورد نظر مقصد فعالیت آنها است و دیگری زمان، که منظور مقدار زمانی است که مردم صرف فعالیت خاص میکنند. شاخص کلی این دو به صورت افراد - ساعت در روز (از ساعت 7 صبح تا ساعت 7 بعدازظهر) و فرد ساعت در هر شب (از ساعت 7 بعدازظهر تا 7 صبح) به دست آمد. تفاوت روشنی که بین تراکم فعالیت در روز و در شب وجود دارد نشان دهندهی الگوی ادواری کاربریها است. به این ترتیب که مراکز شهری در هنگام روز شلوغ و پرتحرک و به هنگام شب نسبتاً مردهاند. شاخص اندازهگیری تراکم فعالیتها از مجموع مقصدها، تعداد فرد - ساعت در هر روز و تعداد فرد - ساعت در هر شب بدست میآید. با این ترتیب محلهائی که استفاده کنندههای بیشتری داشت مورد توجه قرار میگرفت.
سازگاری تراکم: تراکم شکل و تراکم فعالیت تواماً معیار اندازهگیری سازگاری تراکم قرار گرفت. این معیار یک معیار نسبی است که در قالب تراکمهائی که در منطقه مورد مطالعه وجود داشت در نظر گرفته شد. همبستگی زیادی (49%) بین ارقام مربوط به تراکم شکل و تراکم فعالیت وجودداشت و با این ترتیب فرضیه شماره یک تأیید میشود.
سازگاری اهمیت - شکل و فعالیت
نمایانی شکل: عوامل متعددی در اهمیت یک شکل و در برجسته بودن نسبی آن مؤثرند. تضاد، وضوح، موضع مرکزی در یک میدان دید، برجستگی میان یک رشته مناظر و ارتباط با یک مرکز تصمیم گری، همگی در احتمال اینکه محلی مورد توجه قرار گرفته و از نظر بصری قابل اهمیت شناخته شود نقش اساسی دارند. با این حال برجسته بودن بصری هر محل نهایتاً بسته به تعداد افرادی که قادر به دیدن آن محل هستند، دارد. بنابراین نمایانی یک محل از طریق تعداد افرادی که قادر به مشاهده آن شکل بودند اندازهگیری میشود. این نمایانی عامل اصلی ظاهری در نظر گرفته شد. البته ناحیهای که هر یک از محلها در آن قابل مشاهده بود تعیین گردید. میزان نمایانی از اتومبیل، نمایانی از وسائل نقلیه عمومی و نمایانی بوسیله عابرین پیاده از طریق جریان ترافیک در این نواحی تعیین شد. خلاصه شاخص نمایانی شکل عبارت بود از مجموع سه جزء فوق.اهمیت فعالیت: اهمیت فعالیت هر محل از طریق تعداد افرادی که تحت تأثیر آن محل قرار گرفته و همچنین میزان این تأثیر تعیین شد. بطور کلی فعالیتهای مهمتر میدان یا حوزه سرویس دهی وسیعتری داشته و جمعیت بیشتری را دربر میگیرد. محلهائی که از نظر تصمیمگیری اهمیت زیادتری داشتند. محلهائی بودند که تصمیمات مهم سیاسی یا اقتصادی در آنها گرفته میشد. محلهائی که از نظر نمادی اهمیت زیادی داشتند، محلهائی بودند که به دلایل ارزشهای اجتماعی، فرهنگی و یا تاریخی اهمیت پیدا میکردند. از آنجائی که اندازهگیری عوامل فوق نمیتوانست مستقیماً بر مبنای خصوصیات مطالعه شده در محیط صورت گیرد، این اطلاعات بر اساس قضاوت افرادی که منطقه را میشناختند انجام شد. این اطلاعات در ارزیابی «اهمیت فعالیتها» خلاصه شده است.
سازگاری اهمیت: وقوع همزمان شکلهای نمایان و فعالیتهای مهم، معیار سازگاری اهمیت بود. این شاخص نیز شاخص نسبی است که در محدودهی عوامل موجود در منطقه تعیین شد و فرضیه شماره یک را تأیید مینماید. گرچه چنین نتیجهای مهم بوده و فرضیه شماره یک را نیز تأیید میکند ولی پائینترین ضریب همبستگی را بین سه معیار سازگاری دارا بود. اکثر محلهایی که فعالیتهای مهم نیز داشتند اغلب نمایان نبودند. دید عابرین پیاده که از نظر فضائی محدودتر از همه بود بالاترین میزان همبستگی را با اهمیت فعالیت دارا بود (0/033). بطور کلی نه دید از وسائل شخصی (0/016) و نه دید از وسائل عمومی (0/01) هیچکدام به طرف محلهای مهمتر نبود.
روش مصاحبه: برای تعیین واندازهگیری معنی هر محل از مصاحبه استفاده شد. هدف این مصاحبه این بود که معلوم نماید چه محلی بیشتر شناخته شده بود، چگونه شناسائی و چگونه توصیف میشد و برای چه کسی معنیدار بود.
معیار اصلی معنی که آشنائی با محل بود به این ترتیب تعریف میشد: درصد کل نمونه که قادر بود مشخصات و خصوصیات هر محل را شناخته و توصیف کند. معیار دوم که پیچیدگی بود با تعداد عناصر مجزا از هم که در توصیف و شناسائی فعالیت مورد استفاده پاسخ دهندگان قرار گرفته بود، مشخص میشد، جنبههای دیگر معنی دار بودن محیط از نظر یک شخص مفاهیم زیر را نیز در بر میگیرد: زمانی که شخص صرف کسب معنی خاصی میکند، کوششی که متحمل میشود، اهمیت معنی، مفید بودن و دائمی بودن آن. گر چه این عوامل را نیز میتوان با استفاده از معیارهای کمّی اندازهگیری نمود، لکن این امر نیاز به ابزار و وسائل حساستری خواهد داشت.
ضوابط مصاحبه عبارت بود از: اجازه دادن به مصاحبه شونده تا آزادانه پاسخ خود را به یادآورده و تنظیم نماید. بررسی وسعت فضائی و پیچیدگی معلومات مصاحبه شونده از متغیرهای محیطی مربوطه، تهیه اطلاعاتی که با نتایج مطالعات محلی شکل و فعالیت قابل مقایسه باشد، استفاده از روشی ساده که نیازی به مصاحبه کننده و مصاحبه شونده متخصص نداشته باشد، سهولت نسبی در نتیجهگیری و حداقل نیاز به تعبیر اطلاعات و منابع دیگر که دارای خطای بالقوه میباشد.
در مصاحبه، هم سئوالات مشخص و هم سئوالات آزاد مطرح شد. مصاحبه از دو قسمت تشکیل شده بود: تعدادی سئوالات مقدماتی که وضعیت مصاحبه شونده را مشخص کرده و روی را در طبقه بندی خاص خویش قرار داده و میزان آشنائی او از منطقه و استفاده از این آشنائی را تعیین میکند و پرسشنامهای که اطلاعات او را از گونه، تراکم و اهمیت شکل و فعالیت منطقه سئوال میکند. سئوالات مربوط به شکل و فعالیت با یک سئوال «باز» شروع شد و با این سئوال پاسخ دهنده طبقه بندی خود را تشکیل داده و نوع پاسخگویی خود را انتخاب میکرد. سپس سئوالات بیشتر بوسیله خود مصاحبه کننده هدایت میشد تا از آن طریق سعی شود محدوده فضائی و پیچیدگی بیشتری در جوابها بوجود آورده شود. مصاحبه شوندگان با استفاده از نوشتن و کشیدن بر روی نقشهای که از سیستم خیابانهای منطقه با ابعاد 40 ×40 اینچ تهیه شده بود مستقیماً به سئوالات پاسخ میدادند. جواب به سئوالات با استفاده از رنگهای مختلف کُدگذاری میشد. این کار بررسی و تجزیه و تحلیل پاسخها را تسهیل میکرد. سئوالات مربوطه به شکل و فعالیت هر یک نقشه جداگانهای داشت. (جدول 1)
جدول شماره یک |
|
گونه شکل |
شخصیت بصری مرکز بوستون را چگونه توصیف میکنید؟ |
(منطقه) |
لطفاً بفرمائید (این منطقه خاص) شبیه به چیست؟ |
(لیست تکمیلی) |
ممکن است موارد زیر را نیز اضافه نموده و محل آنها را نیز تعیین نمائید. |
گونه فعالیت |
ممکن است بفرمائید در منطقهای که روی این نقشه نشان داده شده معمولاً چه میگذرد؟ |
(منطقه) |
ممکن است اشاره بفرمائید چه فعالیتهائی (در این جا) وجود دارد؟ |
(لیست تکمیلی) |
ممکن است موارد زیر را نیز اضافه نموده و محل آنها را تعیین کنید: |
تراکم شکل |
متراکمترین بخش ساخته شده مرکز بوستون کجا است؟ |
تراکم فعالیت |
کدامیک از این محلها و مناطق شلوغترند؟ |
نمایانی شکل |
کدام جنبه از شکل کالبدی مرکز بوستون بیش از همه جلب توجه میکند؟ |
اهمیت فعالیت |
کدامیک از این محلها و مناطق برای بوستون و اهالی آن مهمترند؟ |
1. محل سکونت مصاحبه شونده.
2. مدت سکونت در بوستون.
3. وسیله نقلیه اصلی برای رفتن به و عبور از منطقه مورد مطالعه،
4. طبقه اجتماعی - اقتصادی مصاحبه شونده.
بعلاوه عواملی که در انتخاب نمونهها مؤثر بود ولی به آن صورت کنترل نشد عبارت بود از:
5. جنس و
6. سن.
این متغیرها در کل نمونه توزیع شده بود و بنابراین در تحلیلهای کمتر از گروهی، خودبخود حذف شده و تأثیری نمیکردند. گر چه کلیه افرادی که در نمونه بودند منطقه مورد مطالعه را بطور مداوم استفاده کرده و کلاً با آن آشنا بودند، با وجود این تفاوتهای خاصی را میتوان در این مورد مشاهده کرد. بر این اساس که محلهائی بیشتر از بقیه مورد استفاده قرار گرفته باشد. بنابراین محلها و راههائی که در منطقه بیشتر از همه توسط افراد نمونه مورد استفاده قرار گرفته بود در سئوالات مقدماتی مصاحبه مشخص شد. به موازات متغیرهای مطالعه شده و سازگاری آنها، تأثیر دفعات استفاده نیز در هر تحلیل مورد آزمایش قرار گرفت.
فرضیهها از طریق مقایسه الگوهای فضائی جواب مصاحبهها با متغیرهای مطالعه شده شکل و فعالیت و سازگاری آنها مورد آزمایش قرار میگرفت. روش مورد استفاده مشابه روش مطالعه بود: بازدید بصری، یک برنامه کامپیوتری بنام Data-Text جهت نشان دادن ماتریس همبستگی و بالاخره برنامه دیگری برای دیاگرام پراکندگی که توزیع کلی پاسخهای مصاحبه شوندگان را به عنوان تابعی از متغیرهای محل و سازگاری آنها مورد تحلیل قرار میداد.
چون در واقع نمیتوان در یک ارزیابی کلی یکی از جنبههای آگاهی شخص را نسبت به جنبههای دیگر اهمیت بیشتری داد و همچنین چون هر جنبهای ممکن است برای شخص به خصوصی و یا به دلیل خاصی ارزش بالاتری داشته باشد، بنابراین نوع اطلاعاتی که مورد نظر این تحقیق بود یعنی گونه، تراکم و اهمیت، هر کدام بطور جداگانه مورد بررسی قرار گرفت. بعلاوه چون هر جنبه بطور کلی مورد تحلیل قرار گرفت، لذا سعی نشده به عوامل مذکور ضریب داده شود و یا ارزیابی مقایسهای صورت گیرد و یا عوامل با یکدیگر ترکیب شود و همینطور چون خصوصیات محیطی و خصوصیات مصاحبه شوندگان نیز هر دو جزء متغیرها بودند. تحلیل مصاحبهای به این دلیل انجام شد که اولاً متغیرهای مربوط به مصاحبه شوندگان را کنترل کرده و آگاهی از خصوصیات محیطی را بررسی کند و ثانیاً تأثیر نسبی متغیرهای شخصی را مورد مقایسه قرار دهد.
نتایج مصاحبه: شرکت مستقیم افراد که همان دفعات استفاده مردم از محل باشد، عاملی بود که بالاترین همبستگی را با معنی دار بودن یک محل نشان میداد. هیچ متغیر دیگری چه در توصیف گونه یک محل، چه در ارزیابی تراکم و ارزیابی اهمیت چنین نقش مهمی را نداشت. اگر شخص مکرراً محلی را استفاده میکرد احتمال زیادی داشت که با دقت و صحت از کلیه خصوصیات مربوط به شکل و فعالیت آن با اطلاع باشد. این امر از همبستگی زیادی که بین جواب مصاحبهها و میزان استفاده پاسخ دهندگان از بخش مرکزی شهر دیده میشد بخوبی آشکار است. در حالی که در کل منطقه مطالعه میزان این همبستگی آنقدر زیاد نبود. به عبارت دیگر اگر شخص هرگز محلی را مورد استفاده قرار نمیداد، احتمال بسیار کمی وجود داشت که اطلاعاتی از خصوصیات آن داشته باشد.
در بین خصوصیات محیط، نمایان بودن خصوصیات شکل کالبدی برای عابرین پیاده مهمترین عامل تعیین کننده آگاهی شخص بود. این امر هم در مورد شکل صادق بود و هم در مورد خصوصیات مربوط به فعالیتها. دیدهائی که از راهها و جادههای سریع و وسیع و شبکه حمل و نقل عمومی ناشی میشد تأثیر کمتری بر آگاهی شخص از محل داشت تا دیدهای ناشی از ترافیک کند و عابرین پیاده. یک چنین نتیجهگیری در تحلیل متغیر شخصی نیز به دست آمد. به این ترتیب که تفاوتی بین استفاده کنندگان وسایل نقلیه شخصی و عمومی در این رابطه دیده نشد. گر چه نمایان بودن یک محل از داخل وسائل نقلیه شخصی و عمومی ممکن است در انتخابهای محلهای معنی دار یک منطقه ناآشنا و یا در منطقه مطالعه دیگری که اغلب مقصدهای مردم نمایان است تأثیر داشته باشد، لیکن این وسائل کلاً آن نزدیکی و آن اثری را که دید عابرین پیاده دارند، دارا نمیباشند.
همانطوری که در فرضیه شماره 5 پیش بینی شده بود، سازگاری عامل مهمی در معنی دار بودن محل بود. طبق فرضیه مذکور سازگاری زیاد مطابق است با آگاهی بیشتری از محل. این امر در تحلیل دیاگرام پراکندگی که در آن پاسخ مصاحبهها راجع به محلها بر طبق خصوصیات مطالعه شده شکل و فعالیت آن محلها توزیع و هنجار شده نیز دیده میشد.
سازگاری زیاد گونه، قدرت شخص را در تشخیص و شناسائی صحیح فعالیتها و توصیف صحیح شکل آنها به شدت افزایش میدهد. سازگاری زیاد همچنین عامل مهمی در ارزیابی تراکم نسبی و اهمیت محلها در منطقه مطالعه بود. با وجود این سازگاری زیاد نمیتوانند معنی دار بودن یک محل را تضمین کند. زیرا بعضی محلها همیشه خارج از حوزه درک و آگاهی شخص قرار میگیرند. قویترین نقش سازگاری گونه این بود که فقدان آن باعث میشد که از معنی دار شدن محل جلوگیری کند. وقتی سازگاری گونه یک محل پائین بود، شکل آن کمتر شرح داده میشد و فعالیت آن نیز خیلی کمتر مشخص میگردید. گرچه وجود تابلو و سایر منابع اطلاعاتی ممکن است این وضع را جبران کند با وجود این الگوی پاسخهای مربوط به گونه تغییر محسوسی پیدا نمیکرد.
متغیرهای شکل و فعالیت و سازگاری آنها در ارزیابی «شلوغی» مؤثر بود. فقدان سازگاری زیاد بین محلهائی که تراکم زیاد شکل و یا تراکم زیاد فعالیت داشتند باعث میشد که این محلها نیز شلوغ بحساب نیایند. محلهائی شلوغ دانسته میشدند که با شکل و یا فعالیت آنها متراکمتر بودند. لکن وقتی هر دوی این تراکمها بالا بوده و سازگاری آنها نیز زیاد میبود در این صورت محلهای مربوطه اکثراً بطور صحیح متراکم شناخته میشدند.
محلهائی مهم شناخته میشدند که فعالیتهایشان مهمتر بوده ولی شکل آنها الزاماً از نمایانی خاصی برخوردار بودند. شکل محل کلاً آنقدرها قابل توجه شناخته نشده بود. مگر اینکه با فعالیتهای مهمی نیز همراه میبود. (نکته مهمی برای معماران و طراحان شهری). محلهائی که نمایانی شکل آنها و اهمیت فعالیتشان پائین بود ندرتاً مهم شناخته میشد. بنابراین این فقدان سازگاری اهمیت باعث میشد که شکل، اهمیت کسب نکند. به عبارت دیگر این امر که بعضی فعالیتهای مهم علیرغم پائین بودن میزان نمایانی شکل آنها شناخته شده بودند نشان میدهد که محلهائی که سازگاری کمی دارند وقتی میتوانند معنی دار باشند که مردم تماس مستقیمی با فعالیتهای مربوطه داشته باشند.
تحلیل الگوهای گونه شکل و گونه فعالیت که بر اساس جواب سئوالات به صورت گرافیک نشان داده شده حاکی از نقش مهمی است که آگاهی از فعالیتها و سازگاری در ساخت فضائی منطقه مورد مطالعه دارد. با بکارگیری طبقه بندیهای ساختاری که بوسیله لینچ ارائه داده شده، مشخصات کلی زیر مشاهده گردید.
نواحی وسیعتر و نسبتاً متجانستر در پاسخها غلبه داشت. بطور کلی هر وقت در ناحیهای گونه مطرح میشد، فعالیتی نیز در همان رابطه متظاهر میگردید. با وجود این شناختی نیز از بسیاری از مناطق فعالیت مشخص در نواحیای که شکل آنها زیاد مشخص نبود وجود داشت. وقتی هم شکل و هم فعالیت تغییر پیدا میکرد و یا حتی وقتی فقط مشخصات فعالیت تغییر میکرد لبهها کاملاً مشخص بود.
نشانههائی که فعالیتشان از مناطق اطراف تفاوت داشت کمتر از نشانههائی که منطقه آن فعالیت مشابه داشت، مورد توجه قرار داشت. کمتر گره برجستهای مشاهده شد، ولی تعدادی که با یک فعالیت وابسته بودند کاملاً بعنوان مرکز آن فعالیت شناخته میشدند.
راهها عمدتاً به لحاظ لبههائی که بین نواحی بوجود آورده و وضوح قابل ملاحظهای برای آنها تأمین میکنند اهمیت دارند. بین کلیه عناصر گفته شده لبههای نواحیای که از سازگاری شکل و فعالیت برخوردار بوده و توسط راههای شلوغ نیز تقویت میشدند از همه قویتر بودند.
نتایج فوق نشان میدهد که خوانائی با تعریفی که لینچ از آن ارائه داده به شدت وابسته به معنی است. ولی در عین حال آگاهی از فعالیت میتواند گاهی مستقل از شکل نیز باشد. مطالب فوق فرضیههای گالیک را که خوانائی را تابع تمایز وتفکیک بصری همراه با روابط اجتماعی یا رفتاری میداند کلاً تأیید میکند. تصور ذهنی شکل وقتی میتواند بیش از همه مفید واقع شود که سازگار و حقیقی باشد که در این صورت تمایزات واقعی فعالیت را تشدید میکند. آگاهی از فعالیت نیز وقتی بیشتر است که بطور سازگاری با تأثیرات شکل تشدید شود. لیکن وقتی شکل به صورت بصری بیان کننده الگوی فعالیت نباشد، الگوی فعالیت با تمایزات جزئی خود نه تنها بر آگاهی معنی دار شخص غلبه میکند بلکه ممکن است حتی توجه به شکل را کلاً از بین ببرد.
شرایط خاص مطالعه عمدتاً از دو طریق نتایج حاصله را تحت تأثیر قرار داده است. یکی اینکه نقش نسبی تماسهای شخصی و خصوصیات محیطی در تعیین معنی دار بودن محلها تحت تأثیر شرایط محلی قرار میگرفت. در مورد کل منطقه مورد مطالعه که محلهای آن عموماً با آن شدت مورد استفاده نمیگرفتند، خصوصیات محیطی و بخصوص سازگاری بهترین عامل تعیین کننده این امر بود که چه محلهائی معنی دار بودند و تا چه حد و چگونه شناخته شده بودند. کلیه مصاحبه شوندگان الزاماً انتخابی بودند و بطور متوسط حدود یک چهارم منطقه مطالعه را پاسخ دادهاند. الگوهای آگاهی اینها در منطقه مرکزی شهر کاملاً مشابه بوده و رویهم قرار میگرفت. لیکن در سایر محلهای منطقه الگوهای بخشی تشکیل میدادند که بخش بین محل سکونت و مرکز شهر از همه شناخته شدهتر است. در صورتی که منطقه مورد مطالعه بزرگتر از منطقه موجود انتخاب میشد احتمالاً بر بخشی شدن الگوها بطور مشخصتری افزوده میشد و نقش دید از وسائل نقلیه اهمیت بیشتری پیدا میکرد.
تأثیر متغیرهای شخصی گوناگون از طریق مقایسه پاسخ گروههای فرعی به سئوالات مربوط به گونه شکل و گونه فعالیتها مورد بررسی قرار گرفت. این نمونهها طوری تنظیم شد که امر مقایسه را بتوان در مورد گروههایی انجام داد که فقط از یک جنبه متفاوت بوده و در سایر جنبهها یکسان بودند.
مهمترین نتیجهای که از تجزیه و تحلیل متغیرهای شخصی عاید شد این بود که سکونت طولانیتر در یک محل سبب پیچیدگی بیشتر و به خصوص باعث آگاهی زیادتری از فعالیتها میشد. بدون شک سکونت طولانیتر منجر به استفاده بیشتر و آشنایی بیشتر با محیط اطراف میشد که خود به شناسائی بیشتر فعالیتها حتی آنهائی که در محلهایی ناسازگار قرار دارند منجر میشود. بعلاوه ساکنین مناطق مرکزی شهر اطلاعات بیشتر و بهتری از مناطق مسکونی این مراکز داشتند تا ساکنینی که در حواشی شهر ساکن بودند.
بطور کلی در مورد محلهایی که شناخته شده بودند نمونهها به ندرت با هم اختلاف داشتند و اختلاف مهمی نیز در تأثیر هیچ یک از متغیرهای مورد بررسی دیده نمیشد. میزان اختلاف بین همبستگی بررسی و مصاحبه شونده در مورد هیچ دسته از متغیرهای شخصی از 15% تجاوز نمیکرد. مصاحبه شوندگان اعم از اینکه در داخل شهر زندگی میکردند و یا حوالی آن، با اتومبیل شخصی رفت و آمد میکردند و یا با وسائل نقلیه عمومی، و از طبقات با درآمد پائین بودند یا متوسط، همگی جوابهای کاملاً مشابهی به سئوالات میدادند. اگر تفاوتهائی دیده میشد مربوط به این نبود که کدام محل را میشناختند، بلکه در چگونگی و نحوه چنین شناسائی و همچنین در تنوع کلماتی بود که در توصیف آنها بکار میرفت و همچنین در پیچیدگی معلومات. عدم وجود تفاوتهای اساسی در برداشتهای شخصی بطور کلی این نکته را تأیید مینماید که در مورد معانیای که در این مطالعه مورد بررسی قرار گرفت اینکه محلی شناخته شده باشد (معروف باشد) یا نه اساساً تابع شکل واقعی و خصوصیات مربوط به فعالیت آن است.
نتیجهگیری فوق این سئوال را مطرح میکند که آیا جمعیت هنجاری (و نامشخص) میتواند به عنوان مشتری (یا صاحب کار) طراحی شهری مورد استفاده قرار گیرد. شکی نیست که نیازهای خاص یک گروه کوچک مشخصی را میتوان تعیین و تعریف نمود و همچنین خصوصیات و نیازهای خاص یک چنین گروهی را میتوان در طراحی مورد توجه قرار داد.
برداشتها و توصیفات فردی البته متفاوت بوده و الگوی پاسخهای هیچ دو نفری کاملاً یکسان نخواهد بود. بطور قطع تأثیر فقر و نژاد در یک چنین امری هنوز کاملاً شناخته نشده و نیاز به مطالعات و تحقیقات وسیعتری است تا تأثیر اینگونه متغیرهای شخصی مشخص شود. با این حال در مورد متغیرهای شخصی مورد مطالعه، تشابه در انتخاب، ارزیابی و توصیف به مراتب بیشتر از تفاوتها بود. نتیجه این مطالعه بیانگر این حقیقت است که راهنمائی شدن طراح شهری بوسیله نیازهای یک گروه هنجاری (نرم دار) علاوه بر آنکه قابل توجیه است از نظر کارائی نیز مطلوب و پسندیده میباشد.
مدل آموزشی محیطی:
گرچه هدف مطالعه حاضر بررسی تغییرات میزان اطلاع و آگاهی افراد نمونه در طول زمان نبود، با وجود این مقایسه سن و مدت اقامت بخشی از ساکنین، اطلاعات مفیدی در مورد ماهیت و چگونگی روند (فرایند) کسب معنی بدست میدهد، و بر این اساس یک مدل کلی از فرایند آموزش محیطی میتوان بوجود آورد.خصوصیات محلها و مناطق معنی دار در خلال برخورد اولیه با یک محیط شهری فرا گرفته میشود. این مدت برای یک فرد بالغ تازه وارد به یک محیط، کمتر از دو سال بوده ولی در مورد یک فرد بومی این امر احتمالاً در همان سالهای جوانی (بین سنین 20- 10 سالگی) صورت میگیرد. عوامل اصلی مؤثر در معنی دار شدن یک محل در سنین جوانی شرکت در فعالیتها و درک خصوصیات شکلهای نمایان عمومی است که با قدم زدن در محیط حاصل میشود. (حتی اگر این امر در فاصله بین پارکینگ به مقصد صورت گیرد.) وقتی از شکل یا فعالیت یک محل یکی شناخته شد، خصوصیات دیگر آن نیز بسهولت قابل شناسائی است. سازگاری آموختن را تسریع میکند و بنابراین زبان وجود ناسازگاری در دوره اولیه کسب معنی بمراتب سنگینتر است.
بعد از دوره اولیه آموختن سریع، دوره طولانیتری قرار دارد که در آن الگوهای تکراری استفاده از فضاهای شهر بصورت عادت در میآید. در این سالهای بلوغ بر تعداد دیدارها بخصوص از نواحی مسکونی دیگر اضافه شده، در حالی که از تنوع آنها کاسته میشود. اگر چه میزان آگاهی نسبت به آنچه در دوره اولیه کسب شده بطور قابل ملاحظه و محسوسی بالا نمیرود، لکن رشد مهمی در پیچیدگی اطلاعات حاصل میشود. به این مفهوم که همان محلها معنی دارتر خواهند شد. این پیچیدگی زیان بیان کننده آگاهی عمیق از طرز کار و کیفیت محیط شهری و به خصوص از فعالیتهای آن خواهد بود. این امر را میتوان در تغییر منشأ معنی از شکل به فعالیت به عنوان عامل اصلی تعیین کننده آگاهی نسبت به یک محل به خوبی مشاهده کرد. افزایش آگاهی از فعالیتها نه تنها بوسیله سازگاری زیاد تسریع میشود بلکه قابلیت تطبیق برای فراگرفتن خصوصیات محیط ناسازگار را نیز دارا است.
متعاقب سالها استفاده فعالانه از فضاهای شهری، دورهای فرا میرسد که در خلال آن میزان آگاهی از محیط یک کاهش نسبی پیدا میکند. در این دوره که اغلب با بالا رفتن سن نیز همراه است خصوصیات مربوط به فعالیتهای عامل اصلی تعین کننده معنی محیط بوده ولی آگاهی از خصوصیات مربوط به شکل کاهش پیدا میکند. حال آیا این کاهش بخاطر کاهش مشارکت فعالانه اینگونه افراد در فعالیتهای گوناگون شهری بوده و یا منعکس کنندهی عادت آنها به استفاده از فضاهای شهری است و یا بالاخره این امر ناشی از عدم جذب خصوصیات جدید محلهای عوض شده میباشد اینها چیزهائی است که نمیتوان به وضوح در این مطالعه به آنها جواب داد.
لازم است مطالعات و تحقیقات وسیع دیگری در جهت مطالعه فرایند فراگیری محیط صورت گیرد تا مراحلی را که در مورد فرایند کسب معنی در اینجا ارائه شد اثبات و تأیید نماید.
طراحی محیطی با معنیتر:
طراحی شهری همیشه به عنوان علم یا فنی عنوان شده که تنها با محیط کالبدی سروکار دارد. بدیهی است چنین تصوری از طراحی شهری بسیار محدود کننده و کوته بینانه است. نقش مهم و اساسی مشارکت مستقیم مردم و عوامل مربوط به فعالیتها در انتقال معنی حاکی از این است که برای اینکه کار طراحان شهری مؤثر و مفید واقع شود، طراحان باید هرچه بیشتر با الگوهای گوناگون فعالیتهای شهری و راهها و کانالهای انتقال معنی آشنا شوند. به عبارت دیگر علاوه بر عوامل مربوط به شکل، فضا و حرکت، عوامل مربوط به معنی نیز باید مورد توجه قرار گیرد.طراحان شهری میتوانند در هدایت کردن و جهت دادن به تغییرات به سوی هدف که همان محیطی معنیدارتر باشد روی مردم، محیط آنها و یا ترجیحاً روی هر دو تأکید کنند. طراحان نباید امر آموزش دادن به مردم را که در شناخت و استفاده بهتر آنها از خصوصیات محیط زیستشان بشدت مؤثر است نادیده بگیرند. نقش اساسی و مداوم تجربه شخصی که در تمام مصاحبهها ملاحظه شد، حاکی از آن است که تجربه شخصی سریعترین و مؤثرترین وسیله برای بالا بردن معنی محیط است. محیط باید بعنوان یک وسیله آموزشی، بخصوص برای جوانان و تازه واردین که در مراحل اولیه شناسائی محیط خود میباشند، هرچه بیشتر مورد استفاده قرار گیرد. باید به کودکانی که برای اولین بار به یک محله خاص و یا یک کارخانه مولد برق پا میگذارند خصوصیات گوناگون این محلها را یاد داد. تازه واردی که از محلی بازدید میکند نباید تنها به آن اماکن نظر افکند، بلکه باید به داخل فضاها هدایت شده و ببیند داخل آن فضاها و پشت دیوارها چه میگذرد. هرچه اطلاعات بدست آمده از محیط عمیقتر (از داخل و خارج و یا از ظاهر و باطن فعالیتها) باشد، امکان بقاء آن بیشتر بوده و بنابراین امکان معنی داربودن آن محیط خاص بیشتر خواهد بود.
یکی از کارهای مهمی که طراحی شهری میتواند عهده دار شود اینست که محلها و یا عناصری را که ناشناخته مانده، لیکن بخاطر منظور و هدف عمومی و یا خصوصی بایستی شناخته شوند، مشخص نماید. معانی مورد نظر که لازم است در محلها و نواحی خاصی گنجانده شود (نظیر دارا بودن هویت مشخص به صورت گونه، محلهای شلوغ و محلهای مهم). باید به طور صریح به عنوان هدفهای طرح ذکر شوند. نقطه نظرهای متضاد در مورد اینکه آیا معانی خاصی بایستی انتقال داده شود و یا نه امری است که باید روشن شود. مثلاً آیا باید زاغهها نمایان باشند و یا مخفی گردند؟ شکل شهر میتواند هر دو کار را بکند. لکن این مطالعه نشان میدهد که شکلی که به طور سازگار واقعیات مربوط به فعالیتش را منتقل نسازد بعنوان منتقل کننده معنی عمر مؤثر کوتاهی خواهد داشت.
بنابراین، استراتژی طراحی که در این جا ارائه شده درجه کفایت و مؤثر بودن محیط موجود را از طریق مقایسه معانیای که محیط در حال حاضر منتقل میکند با آنچه قرار بوده منتقل کند مورد ارزیابی قرار میدهد. با استفاده از روشی شبیه آنچه در این مطالعه مورد استفاده قرار گرفت میتوان آمار و اطلاعات تطبیقی لازم را بوسیله بررسی در محل، مصاحبه و منابع اطلاعاتی نظیر وسایل ارتباط جمعی به دست آورد. وقتی الگوهای معانی تهیه شد میتوان آنها را با هدفهای معانی، هم برای محلهای خاص و هم برای کل منطقه مقایسه کرد. با در دست داشتن آمار و اطلاعات تجربی در مورد معنی، شکل، فعالیت و سازگاری میتوان سیاستها و خط مشیهائی پیشنهاد نمود که شرایطی را که مانع شناخته شدن هر محل میشود، تغییر داد.
در حالتی که منطقه مورد مطالعه از یک رشد و تحول اساسی برخوردار بوده و یا خصوصیات اساسی جمعیت در حال تغییر باشد در این صورت تجزیه و تحلیل کامپیوتری و استفاده از تکنیکهای مدلسازی امتیازات مهمی را در بردارد.
استراتژی طراحی را میتوان با مدلسازی الگوهای رشد شهر و فرایند مربوط به کسب معنی تنظیم و بررسی نمود. کفایت الگوهای گوناگون را میتوان با استفاده از یک مقیاس کلی که مثلاً نشان بدهد چند نفر چند محل را با چه سرعت و به چه میزان میتوانند مورد شناسائی قرار دهند ارزیابی نمود. ابتدا میتوان محیط را از نظر توانائی آن برای ایجاد آگاهی در مورد محلهای خاصی به طور خیلی سریع بررسی کرد. (مثلاً مهمترین و شلوغترین محلها و گونههای معینی از محلهای کار و مؤسسات را مشخص کرد.) سپس میتوان محیط را از نظر اینکه آیا شناخت بعدی خصوصیات کلی شهر را تسهیل میکند یا نه، بررسی کرد. و بنابراین میتوان فهمید اوّلاً کدام الگوی رشد شهری و پی آمدهای آن در ابتدا و یا در طول زمان معنی دارتر است و ثانیاً میتوان الگوهای توسعه خاصی را از نظر ارزش بلند مدت آنها مطالعه کرد.
برای بالابردن سازگاری گونه، طراح شهری همان راه حلهائی را در اختیار دارد که فردی که با یک درک فریب آمیز و یا ناسازگار روبرو میشود در اختیار دارد. وی میتواند یا تعریف گونه را تغییر دهد و یا شرایط ناسازگاری را عوض کند. در مورد ایجاد تغییر در تعریف گونه، وی باید مردم را تا آن حد آموزش دهد که متقاعد شوند آنچه میبینند یک طبقه بندی جدیدی است. این روش به خصوص بوسیله شرکتهای تجارتی که خواهان بوجود آوردن هویت مشخص برای شرکت یا کالای خود هستند از طریق آگهیهای تجارتی مورد استفاده قرار گرفته شده است. گرچه امکان استفاده از چنین روشی تاکنون خیلی به ندرت بوسیله طراحان شهری بطور جدی در نظر گرفته شده، لکن شاید لازم باشد در آینده تحقق پیدا کند. گاهی بوجود آوردن تغییر کوچکی میتواند به طور بسیار مؤثری در شناخت یک محل تأثیر کند. البته بشرطی که مردم از این تغییر مطلع گردند.
روشی که از نظر تخصصی و حرفهای از همه قابل قبولتر است این است که شرایط ناسازگاری را مستقیماً تغییر داد. فعالیت را میتوان به ترتیبی تغییر داد که با شکل متناسب باشد. مثلاً ساختمانهای تاریخی را که در حال حاضر به عنوان انبار استفاده میشوند میتوان به همان عملکردهای اصلی شان برگرداند. و یا اینکه میتوان شکل را با فعالیت هماهنگ نمود. مثلاً یک مدرسه معماری را که در یک ساختمان قدیمی و بی هویتی قرار دارد میتوان به یک ساختمان جدید و جالب منتقل کرد. باید گفت که معمولاً امکان به کار گرفتن راه حل دوم به مراتب معمولتر است.
در مورد منابع اطلاعاتی، حس شلوغی فعالیت بیش از هر چیز از طریق تابلوها و علائم و مرئی بودن فعالیت ایجاد میشد. در مرکز بوستون ساختمانهای بزرگ اداری، محلهای تولید (کارخانهها) و مدارس از هر نظر (تابلوها و مرئی بودن فعالیتها) کلاً فقیر بودند. تراکم فعالیتها در اینگونه محلها به ندرت مشخص است. برای این که شلوغی این اماکن را آنطوری که هست نشان دهیم سیاست استفاده از تابلو باید به جای کنترل منفی (تدابیر منفی) بر اساس سازگاری و هماهنگی بین تراکم فعالیت و اندازه ظاهری تابلو باشد. چنین سیاستی مستقیماً به نفع مؤسسات مربوطه تمام خواهد شد زیرا بسیاری از اماکن برای اینکه شلوغ باشند بایستی شلوغ به نظر برسند.
برای بالابردن میزان سازگاری اهمیت، نقش مهمی که طراحی شهری میتواند بازی کند این است که رابطه بین محل و بیننده را هم از طریق انتخاب محل (Site) و طراحی محلهای جدید و هم از طریق مکان و طراحی جادههای ارتباطی کنترل کند. نقش مهم دید عابرین پیاده در آگاهی شخصی نشان میدهد که باید به دیدهای بین پارکینگها یا ایستگاههای وسایل نقلیه عمومی و مقصدهای عمومی توجه و تأکید زیادی بشود. نمایانی وسایل نقلیه عمومی و شخصی در مرکز بوستون تأثیر چندانی روی آگاهی دیدهای عابرین نداشت.
گاهی ممکن است سازگاری با سایر هدفهای طراحی در تضاد و تعارض باشد. ایجاد تغییر در اماکن موجود به م نظور بهبود سازگاری آنها اغلب کاری مشکل و پر هزینه است و بنابراین در اینگونه موارد استفاده از سایر تدابیر خاص جهت بالابردن آگاهی شخص مثل آموزش و تبلیغات به مراتب بهتر و سهلتر است. برای مثال، در یک بخش تاریخی عوامل زیبائی شناسی در طول زمان به میزان ناسازگاری میافزاید. زیرا فعالیتها دائماً در حال تغییرند، در حالی که شکل، اغلب طبق قانون قابل تغییر نیست.
محیط باید همیشه دارای امکانات جذابیت، کاووش و تازگی باشد. استفاده و سوء تعبیر مفهوم سازگاری این خطر را دارد که محیط را علیرغم شناخته بودن آن خفه و خاموش سازد. با وجود این سازگاری را نباید با سادگی و یکنواختی خسته کننده ناشی از آن اشتباه کرد. یک محیط سازگاری میتوان فوق العاده غنی و پیچیده باشد تا حدی که ظرفیت و توانائی مردم اجازه تشخیص و آموختن رابطه بین شکل و فعالیت را بدهد. طراحی که خواهان آزادی در شکل است باید بتواند از چنین آزادی برخوردار گردد. طرفداری از سازگاری نباید به عنوان الزام در تقلید کورکورانه از سنتها و تجارب گذشته تعبیر شود. سازگاری یعنی هماهنگی و همسازی. سازگاری تعدادی روابط است و بنابراین به هیچ یک از خصوصیات ظاهری (فرمال) وابسته نیست. اگر فعالیتی خاص و بی نظیر است، طراح باید سعی کند شکلی خاص و استثنائی برای آن طرح کند که معرف فعالیت مربوطه بوده و با آن تجانس داشته باشد. پیچیدگی هم در تعداد و هم در سازمان فضائی باید رعایت شود تا شگفتی، کنجکاوی و تفحص را در فضا بوجود آورد. جائی که بر این اساس طراحی شود همیشه قابل شناسائی بوده و کاملاً معنی دار خواهد بود.
در طراحی شهری نه شکل و نه فعالیت هیچکدام نباید بر دیگری غلبه داشته باشد. شکل همیشه از عملکرد تبعیت نمیکند و عملکرد نیز همیشه قابل تطبیق با شکل نیست. اینگونه ایده ئولوژیها که در معماری مطرح بوده است در مقیاس طراحی شهری نمیتواند موفقیتی کسب نماید. اشکال عمده و اساسی این گونه تئوریها فقدان قابلیت پیش بینی صحیح آنها است. اعم از اینکه طراح شهری در صدد سازمان دادن به یک محیط جدید بوده و یا به فکر رفع نابسامانیهای وضعیت موجود باشد، و خواه بخواهد حداقل راهنمائی ممکن را در یک شرایط عدم مداخله و بی بندو بار اعمال کند و یا مستقیماً در شکل و فعالیت شهر دخالت داشته باشد. در تمام این شرایط به نظر میرسد مفهوم سازگاری به عنوان یک رابطه کمّی و قابل اندازهگیری بتواند پایه و اساس محکم و مؤثری برای تجزیه و تحلیل، طراحی و ارزیابی به طراح شهری کمک نماید.
پینوشتها:
1. این قسمت از مقالهی کارل اشتینز (1968) تحت عنوان Meaning and congruence of urban form and activity به خاطر اهمیت روشهای تحلیلی ارائه شده جهت بررسی رابطه بین شکل و عملکرد که از مباحث مهم و پیچیده طراحی شهری است، اقتباس شده است.
2. SYAMP که روشی کامپیوتری برای ترسیم و ایجاد کارهای گرافیک و درج اطلاعات روی نقشه است ابتدا در آزمایشگاه گرافیکهای کامپیوتری دانشگاه هاروارد تهیه شده است.
3. Floor Area Ratio
بحرینی، حسین (1393) فرآیند طراحی شهری، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ نهم.