کاربردهاي عدل در قرآن
1. دادگري
قرآن کريم ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ»: (4) خداوند فرمان به دادگري و احسان ميدهد. راغب اصفهاني مينويسد: عدل پاداش دادن نيکي و بدي به همانند آن است؛ اما احسان اين است که خوبي را به بيشتر از آن پاداش دهي و بدي را با کمتر از آن مکافات دهي. (5)خداوند متعال در آيه ديگر ميفرمايد: «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ»: (6) خداوند به شما فرمان ميدهد که امانتها را به صاحبانشان بدهيد و هنگامي که ميان مردم داوري ميکنيد، به عدالت داوري کنيد. در سوره نحل نيز آمده است: «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لاَ يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلاَهُ أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لاَ يَأْتِ بِخَيرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»: خداوند مثالي زده است: دو نفر را که يکي از آن دو گنگ مادرزاد است و قادر بر هيچ کاري نيست و سربار صاحبش است. او را در پي هر کاري بفرستد، خوب انجام نميدهد. آيا چنين انساني با کسي که امر به عدل و داد ميکند و بر راهي راست قرار دارد برابر است.
به اعتقاد مؤلف الميزان آيه تمثيلي براي اقامه حجت و دليل بر توحيد با اشارهاي به نبوت است، بدينسان که معبودان باطل و بتها قدرتي ندارند. اين بتها علاوه بر آنکه خود برخوردار از هدايت نيستند، قدرت بر هدايت ديگران نيز ندارند. چگونه ميتوان آن را در مقايسه با کسي قرار داد که فرمان به عدالت ميدهد و خود بر صراط مستقيم است. (پس فقط خداوند معبود است و اوست که ميتواند پيامبر براي هدايت مبعوث کند). (7)
قرآن کريم درباره نزاع و جنگ دو گروه از مؤمنان ميفرمايد: «وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ»: (8) و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنان را آشتي دهيد و اگر يکي از آن دو بر ديگري تجاوز کرد با گروه متجاوز پيکار کنيد تا به فرمان خدا بازگردد و هرگاه بازگشت، در ميان آن دو به عدالت، صلح برقرار سازيد و عدالت پيشه کنيد که خداوند عدالتپيشگان را دوست ميدارد.
قسط و عدل به يک معناست و امر «أَقْسِطُوا» بعد از فرمان به عدالت در مورد صلح، به معناي عام آن يعني رعايت عدالت در همهي زمينههاست (9) که براي تأکيد بر عدالت ذکر شده است. (10) يکي از مظاهر عدالت، رعايت انصاف و پرهيز از ستم به هنگام نوشتن اسناد مالي است. قرآن کريم در اين باره ميفرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوْا إِذَا تَدَايَنْتُم بِدَيْنٍ إِلَى اََجَلٍ مُسَمّىً فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَن يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ... فَإِن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَو لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ»: (11) اي کساني که ايمان آوردهايد، هنگامي که بدهي مدتداري به يکديگر پيدا ميکنيد، آن را بنويسيد و بايد نويسندهاي به داد و راستي در ميان شما بنويسد... و اگر کسي که حق بر ذمه اوست، سفيه يا ضعيف است يا توانايي بر املا کردن ندارد، بايد ولي او با رعايت عدالت املا کند.
به اعتقاد مؤلف کشاف «بِالْعَدْلِ» متعلق به کاتب و صفت آن است؛ يعني نويسندهاي که برخوردار از صفت عدالت باشد تا زياده و کم نکند. (12)
ماده عدل در هيئت فعل نيز به همين معنا آمده است، همانند آياتي که ميآيد:
الف) «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»: (13) اي کساني که ايمان آوردهايد همواره براي خدا قيام کنيد و از روي عدالت، گواهي دهيد. دشمني با جمعيتي، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند. عدالت کنيد که به پرهيزکاري نزديکتر است.
ب) «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا»: (14) اگر ميترسيد عدالت را [درباره همسران متعدد رعايت نکنيد] فقط يک همسر بگيريد و يا از زناني که مالک آنهاييد استفاده کنيد. اين کار از ظلم و ستم بهتر جلوگيري ميکند.
ج) «وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ». (15) معناي «لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ» اين است که فرمان يافتهام در دعوت به دين، همه شما را به طور مساوي مخاطب قرار دهم. سياه را بر سفيد، قوي را بر ضعيف، ثروتمند را بر فقير، عرب را بر عجم، قريش و هاشمي را بر ديگران ترجيح نخواهم داد و همگي نزد خداوند، يکسان خواهند بود. (16)
اين احتمال نيز وجود دارد که جمله «لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ» به معناي فرمان يافتن به رعايت عدالت در تمامي زمينههاي اجتماعي، اقتصادي، قضايي و غير آن باشد. (17)
2. عوض و بدل
در آيات ذيل کلمهي عدل به معناي عوض و فديه آمده است:الف) «وَاتَّقُوا يَوْماً لاَ تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنْصَرُونَ»: (18) و از روزي بترسيد که کسي مجازات ديگري را نميپذيرد و نه از او شفاعت پذيرفته ميشود و نه عوض و بدل از او قبول خواهد شد و نه ياري ميشوند.
عدل در اين آيه به معناي فديه و عوض است و از آن جهت که مساوي با شيء مقابلش است، «عدل» ناميده شده است. (19) همينسان است آيه 123 سوره بقره که ميفرمايد: «وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ تَنْفَعُهَا شَفَاعَةٌ».
ب) «وَذَكِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ وَإِن تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لاَيُؤْخَذْ مِنْهَا»: (20) و با اين (قرآن) به آنان يادآوري کن تا گرفتار اعمال خود نشوند که جز خدا نه ياوري دارند و نه شفاعت کنندهاي و هرگونه عوضي بپردازد از او پذيرفته نخواهد شد.
ج) «أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِيَاماً». (21) آيه شريفه درباره کفاره صيد در حال احرام است که ميفرمايد: هر کس از شما عمداً آن را به قتل برساند، بايد کفارهاي معادل آن از چهارپايان بدهد که دو نفر عادل از شما معادل بودن آن را تصديق کند و به صورت قرباني به کعبه برسد يا اطعام مستمندان کند يا معادل و عوض آن روزه بگيرد. اين اطعام يا روزه گرفتن بدينگونه است که قيمت حيوان، معادل صيد، به مد تبديل شود. سپس آنها را به مستمندان دهند يا عوض هر دو مد، يک روز روزه بگيرد. (22)
4. التزام به انجام واجبات و ترک محرّمات
قرآن کريم درباره شهودي که براي وصيت لازم است ميفرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ». (23) کلمهي «ذَوَا عَدْلٍ» صفت براي «اثْنَانِ» است؛ يعني دو شاهد بايد برخوردار از عدالت باشند و قيد «مِنكُمْ» بيانگر اين است که اين دو فرد بايد از ميان مسلمانان انتخاب شوند، مگر آنکه وصيت کننده در سفر باشد و دسترسي به افراد مسلمان نداشته باشد. در اين صورت قرآن کريم ميفرمايد اگر مسافرت کرديد، دو نفر از غير خود را به گواهي بطلبيد.همينسان است آيهاي که درباره فردي است که در حال احرام صيد کرده است: «وَمَن قَتَلَهُ مِنكُم مُتَعَمِّدَاً فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنكُمْ»: (24) هر کس از شما عمداً آن (صيد) را به قتل برساند، بايد کفارهاي معادل آن از چهارپايان بدهد؛ کفارهاي که دو مرد نيکوکار مسلمان معادل بودن آن را تصديق کنند. در سوره طلاق نيز خداوند متعال به مؤمنان فرمان ميدهد. براي طلاق يا هر يک از طلاق و رجوع در زمان عده دو گواه بگيرند: «فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنكُمْ»: (25) چون زمانِ فرارسيدن عده نزديک شود، آنان را به طرز شايستهاي نگه داريد يا به طرز شايستهاي از آنان جدا شويد و دو مرد عادل از خودتان را گواه بگيريد.
در صحيح عبدالله بن يعفور آمده است: قُلتُ لابي عبدالله (عليهالسلام): بِمَ تُعرَفُ عدالةُ الرِّجلِ بينَ المسلمين حتّي تُقبَلُ شَهادته لهم و عليهم فقال (عليهالسلام): اَنْ تَعْرِفوه بالسِّتر و العفاف و کفِّ البَطنِ و الْفَرَج و الْيدِ و اللّسانِ، و يعرف باجتناب الکبائرِ التي اَوعَدَ الله تعالي عليها النّار من شرب الحمر و الزّنا و الرّبا و عقوقِ الوالدينِ وَ القَرارِ مِنّ الزّحف و غير ذلک»: (26) به امام صادق (عليهالسلام) گفتم: عدالت بين مسلمانان به چه چيز شناخته ميشود تا شهادت آن فرد به نفع يا ضرر ايشان مورد پذيرش قرار گيرد. در پاسخ فرمود: عدالت او شناخته ميشود به ستر از گناه و به عفت و بازداشتن شکم و دامن و دست و زبان از حرام و نيز به دوري از گناهان کبيره که خداوند بر انجام آن وعده آتش داده است، همانند آشاميدن خمر، زنا و ربا و عاق والدين و فرار از جنگ و غير اينها از گناهان کبيره.
در روايات معصومان (عليهمالسلام) آمده است امر «اشهدوا ذوي عدلٍ» مربوط به طلاق است نه رجوع، چنانکه ظاهر امر «اشهدوا» نيز مؤيد همين مطلب است؛ زيرا اگر اين امر را براي طلاق بدانيم، ظهور امر در وجوب، محفوظ خواهد بود؛ زيرا شاهد گرفتن در طلاق واجب است؛ اما اگر امر بيانگر حکم رجوع در عده باشد، حمل بر استحباب خواهد شد که خلاف ظهور امر است؛ (27) زيرا شاهد گرفتن براي رجوع در عده، مستحب است نه واجب.
گفتني است ماده «عدل» در هيئت فعلي «يَعْدِلُونَ» به معناي شرک ورزيدن نيز آمده است. قرآن کريم ميفرمايد: «وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَالَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ»: (28) و از هوي و هوسِ کساني که آيات ما را تکذيب کردند و کساني که به آخرت ايمان ندارند و براي خدا شريک قائلاند پيروي مکن. همچنين خداوند متعال ميفرمايد: «بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ»: (29) «يَعْدِلُونَ» ميتواند برگرفته از عِدل به معناي همتا يا برگرفته از عدول يعني انحراف از حق باشد.
راغب اصفهاني مينويسد: «بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ» بدين معناست که براي پروردگارشان عديل و همتا قرار ميدهند و در اين صورت مفادي همانند آيه «هُم بِهِ مُشْرِكُونَ» (30) خواهد داشت. برخي آن را به معناي عدول و انحراف از حق دانستهاند و آن را به انحراف از عبادت الهي يا نسبت دادن افعال خدا به غير او تفسير کردهاند. (31)
به نظر ميرسد ظاهر اسناد «يَعْدِلون» به کلمه «رَبِّهم» مؤيد معناي عديل قرار دادن است؛ زيرا در تفسير دوم نياز است کلمه «عبادت» يا «افعال خداوند» تقدير گرفته شود.
پينوشتها:
1. انعام: 1.
2. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 396.
3. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 4، ص 246.
4. نحل: 90.
5. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 552.
6. نساء: 58.
7. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 12، ص 302-303.
8. حجرات: 9.
9. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 366.
10. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 18، ص 315.
11. بقره: 282.
12. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 325.
13. مائده: 8.
14. نساء: 3.
15. شورا: 15.
16. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 18، ص 33.
17. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 38.
18. بقره: 48.
19. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 126.
20. انعام: 70.
21. مائده: 95.
22. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 4، ص 26-27.
23. مائده: 106.
24. مائده: 95.
25. طلاق: 2.
26. محمد بن حسن حر عاملي؛ وسائل الشيعه؛ ج 27، ص 391، کتاب الشهادات، باب 41، ح 1.
27. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 10، ص 32.
28. انعام: 150.
29. نمل: 60.
30. نحل: 100.
31. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 553.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.