قرآن
«قرآن» مصدر است همانند کفران و رجحان و برگرفته از ماده «قرأ» است. (1) معناي اصلي آن جمع و ضميمه کردن است. (2) مقصود از معناي جمع در «قرء»، ضم کلمات و حروف در خواندن و ترتيل است؛ به همين دليل جمله «قرات القوم» براي جمع کردن افراد يک قوم به کار نميرود؛ (3) بر اين اساس اطلاق قرآن بر کتاب آسماني خاتم انبيا مبالغه است؛ بدينسان که آنچنان بر خواندن معارف و حقايق الهي موجود در آن تأکيد شده است که گويا ذاتش خواندن است؛ همانند جمله «زيدٌ عدل» که براي مبالغه در عدالت زيد، مصدر عدل را به او نسبت ميدهيم. برخي نوشتهاند وجه نامگذاري قرآن که برگرفته از قرأ به معناي جمع است، اين است که قرآن جامع ثمرات کتابهاي آسماني، بلکه جامع تمام علوم است، چنانکه خداوند متعال فرموده است: «وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيءٍ» (4) و «تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ» (5) يا وجه آن اين است که احکام و قصص و معارف در آن جمع شده است. (6)کاربردهاي «قرآن» در قرآن
1. کتاب آسماني نازل شده بر حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)
در بسياري از آيات، واژه قرآن بر کتاب آسماني نازل شده بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اطلاق شده است، همانند «وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ»، (7) «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ»، (8) «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ»، (9) «ص وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ»، (10) «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»، (11) «الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ»، (12) «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ»، (13) «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ * فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» (14) و «كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً». (15)2. بخشي از آيات قرآن
خداوند متعال در سوره يوسف ميفرمايد: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنْتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ»: (16) ما بهترين سرگذشتها را براي تو بازگو ميکنيم به وسيله اين قرآن که به تو وحي کرديم و مسلماً پيش از اين از آن خبر نداشتي.همچنين خداوند متعال در سوره جن ميفرمايد: «قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآناً عَجباً»: (17) بگو: به من وحي شده است که جمعي از جن به سخنانم گوش فرا دادهاند، سپس گفتهاند: ما قرآن عجيبي شنيدهايم. به قرينه «اسْتَمَعَ» و «سَمِعْنَا» که سخن از شنيدن و استماع قرآن است، ميتوان گفت مقصود از کلمه «قُرْآناً» بخشي از آيات قرآن است.
از آيات ديگري که ميتوان در آن، کلمه «قرآن» را به معناي بخشي از آيات دانست، اين کلام الهي است: «وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَبِّ زِدْنِي عِلْماً». (18) همانگونه که از ظهور آيه استفاده ميشود، پيامبر به هنگام دريافت وحي الهي قبل از پايان يافتن وحي عجله ميکرد. طبرسي ذيل آيه «لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ» (19) مينويسد: اين شتاب ممکن است به جهت علاقه زياد آن حضرت به فراگرفتن قرآن و حفظ آن و ترس از فراموشي بوده است. (20)
ذيل آيه شريفه «سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَى» (21) از ابن عباس نقل شده است پيامبر قبل از آنکه جبرئيل وحي را به پايان ببرد از ترس فراموشي، آنچه را وحي ميشد تکرار ميکرد. خداوند با نزول اين آيه به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اطمينان داد که «خيلي زود [قرآن را] بر تو ميخوانيم و هرگز فراموش نخواهي کرد». (22) براساس اين ظهور مقصود از «قرآن» بخشي از آيات قرآن است که بر پيامبر وحي ميشد که خداوند فرمان داد پيامبر صبر کند تا وحي الهي از طريق جبرئيل به پايان رسد. دو احتمال ديگر نيز در آيه ذکر شده است: يکي آنکه مقصود از «لاَ تَعْجَلْ» اين است که قبل از آنکه معاني آيات برايت بيان شود، آن را بر اصحاب خويش تلاوت مکن. دوم آنکه اگر در مواقعي در نزول وحي تأخير ميشود، بيتابي مکن. ما به موقع آنچه را لازم است بر تو وحي ميکنيم. (23) اين دو احتمال با ظاهر آيه سازگاري کامل ندارد. ظاهر جمله «مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ» اين است که قبل از پايان وحيِ آيات عجله نکن نه آنکه قبل از بيان معاني آيات. معناي دوم نيز مخالف با اين ظاهر است؛ چون از عبارت «مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى» ميگويد در هنگام نزول وحي عجله نکن نه اينکه اگر در نزول وحي تأخير افتاد صبر کن تا خداوند در وقت خود وحي را نازل کند. (24)
3. نماز صبح
خداوند متعال در سوره اسراء ميفرمايد: «أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً». (25) مقصود از «قُرْآنَ الْفَجْرِ» نماز صبح است. در روايات رسيده از اهل بيت، «قُرْآنَ الْفَجْرِ» به نماز صبح تفسير شده است؛ (26) براي نمونه امام صادق (عليهالسلام) ميفرمايد: «يعني صلاة الفجر تشهده ملائکة الليل و ملائکة النهار»: (27) مقصود از قُرْآنَ الْفَجْرِ نماز صبح است که ملائکه شب و روز آن را مشاهده ميکنند. اهل سنت نيز همين تفسير را ذکر کردهاند؛ براي مثال الدرالمنثور (28) و جامع البيان با سندهاي مختلفي همين معنا را نقل کردهاند. (29)4. خواندن
خداوند متعال در سوره قيامت ميفرمايد: «لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ». (30). قرآن در اين آيه به معناي قرائت است، چنانکه زمخشري (31) و ابن عاشور (32) به آن تصريح کردهاند. مرحوم طبرسي نيز مينويسد: «فَإِذَا قَرَاْنَاهُ» يعني وقتي جبرئيل به فرمان ما بر تو قرائت کرد، از خواندن او پيروي کن؛ بنابراين ابن عباس نقل ميکند پيامبر پس از آن، وقتي وحي به پايان ميرسيد و جبرئيل ميرفت قرائت ميکرد. وي در مقابل اين معنا، دو احتمال ديگر نقل ميکند. يکي آنکه اين آيه مربوط به قرآن نيست، بلکه درباره نامه اعمال است که در روز قيامت وقتي فرد گناهانش را در آن مشاهده ميکند با شتاب از آن ميگذرد. خطاب ميرسد در خواندن آن عجله نکن. چرا که ما همه را در آن جمع کردهايم پس حال که ما آن را جمع کردهايم تو هم از آن پيروي کن و منتظر تبعات اعمال خويش باش. (33) ولي اين احتمال اگرچه با سياق آيات قبل که درباره قيامت است، هماهنگ است، بسيار بعيد مينمايد؛ چرا که با توجه به کلمه «قرآن» در آيات بعد و نيز کلام الهي در سوره طه که تصريح به لفظ قرآن کرده و فرموده: «لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ» (34) و از آن جهت که ظاهر، آن است که هر دو آيه به يک موضوع نظر دارند، احتمال نامهي اعمال بعيد است. (35) دومين احتمال اين است که «فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» يعني عمل کن به آنچه از حلال و حرام در آن بيان شده است. (36) اين احتمال نيز بعيد است؛ زيرا ظاهر «قَرَاْنَاهُ» و تفريع «فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» بر آن، اين است که مقصود همان قرائت است نه معناي الفاظ قرائت شده و حلال و حرامهاي آن. (37)پينوشتها:
1. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 668. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 600.
2. محمد ازهري؛ تهذيب اللغة؛ ج 9، ص 271.
3. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 668.
4. يوسف: 111.
5. نحل: 89.
6. محمد فيروزآبادي؛ بصائر ذوي التمييز؛ ج 4، ص 262-263.
7. حجر: 87.
8. اسراء: 88.
9. همان، 89.
10. ص: 1.
11. محمد: 24.
12. الرحمن: 1-2.
13. واقعه: 77-78.
14. بروج: 21.
15. فصلت: 3.
16. يوسف: 3.
17. جن: 1.
18. طه: 114.
19. قيامت: 16-18.
20. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 7 و 8، ص 52.
21. الاعلي: 6.
22. ملامحسن فيض کاشاني؛ تفسير الصافي؛ ج 5، ص 317.
23. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 7 و 8، ص 52.
24. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 14، ص 215.
25. اسراء: 78.
26. ابن جمعه عروسي حويزي؛ تفسير نورالثقلين؛ ج 3، ص 201-202، ح 373، 376، 378 و 379.
27. همان، ح 373.
28. جلالالدين سيوطي؛ الدرالمنثور؛ ج 5، ص 322.
29. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 9، جزء 15، ص 174.
30. قيامت: 16-18.
31. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 661.
32. ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 29، ص 324.
33. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 600.
34. طه: 114.
35. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 20، ص 111.
36. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 600.
37. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 20، ص 110.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.