تشيع علوي و تشيع صفوي

کتابي از دکتر علي شريعتي (1312-1356 ش). اين کتاب که ابتدا به صورت يک سخنراني در حسينيه‌ي ارشاد ارائه شد، بعداً با تصحيحات و اضافات سخنران منتشر گرديد، در تابستان همان سال آن نوشته مورد تجديد
دوشنبه، 1 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تشيع علوي و تشيع صفوي
 تشيع علوي و تشيع صفوي

نويسنده: يوسفي شکوري

 

تشيع علوي و تشيع صفوي:

کتابي از دکتر علي شريعتي (1312-1356 ش). اين کتاب که ابتدا به صورت يک سخنراني در حسينيه‌ي ارشاد ارائه شد، بعداً با تصحيحات و اضافات سخنران منتشر گرديد، در تابستان همان سال آن نوشته مورد تجديد نظر مؤلف قرار گرفت و در 346 صفحه آماده‌ي چاپ گرديد، ولي پيش از آنکه به چاپخانه برود، عده‌اي که انتشار آن را صلاح نمي‌ديدند، در سفري که محمدرضا پهلوي در مهرماه 1351 ش به شيراز کرد از او خواستند که صداي شريعتي را خاموش سازد. يک هفته پس از ماه رمضان آن سال، حسينيه‌ي ارشاد به دستور ساواک بسته و کلاسهاي درس و سخنرانيهاي شريعتي تعطيل شد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران اين کتاب با همان عنوان به ضميمه‌ي نوشته‌ي کوتاه ديگري از مؤلف تحت عنوان «تشيع سرخ و تشيع صفوي» نهمين شماره از سري مجموعه آثار قرار گرفت و چاپ شد. نظريه‌اي که در اين کتاب تحت عنوان «تشيع علوي و تشيع صفوي» ابراز شده، يکي از مهمترين نظريه‌پردازيهاي دکتر شريعتي است. به دليل نوع نگرش و تحليل شريعتي در اين کتاب و نيز کاربرد عملي و سياسي وسيعي که اين نظريه پيدا کرد، موافقان فراواني يافت و مخالفتهاي پردامنه‌اي را برانگيخت. اين کتاب به وسيله‌ي پديدآورنده‌اش به ملت ايران و «حوزه‌ي علمي امام صادق و علماء و سخنوران و طلاب تشيع علوي يا آنها که خود بيش از ديگران قرباني تشيع صفوي‌اند» تقديم شده است. سخن اساسي و محوري شريعتي در اين کتاب اين است که تشيع با همه‌ي تحولاتي که در گذر زمان به خود ديده سرانجام به صورت دو چهره‌ي نخست تشيع علوي است و چهره‌ي دوم تشيع صفوي. به زعم شريعتي تشيع واقعي و درست همان تشيع علوي است که مظهر و شاخص آن امام علي بن ابي‌طالب (عليه‌السلام) و سپس ائمه‌ي اطهار (عليهم‌السلام) و برخي از عالمانند. در اين تشيع که تکيه‌گاه آرماني آن «امامت» و «عدالت» بوده مي‌خواست که با رهبري پاک و صالح و اصول‌گرا و عدالت‌خواه و تحقق عيني عدالت در تمامي وجوه آن «اسلام توحيدي» را که براساس «کتاب»، «ترازو» و «آهن» استوار بوده در جامعه‌ي بشري ممکن سازد. در تحليل شريعتي، هر چند پس از درگذشت پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) «خلافت» جاي «امامت» را گرفت و در نتيجه بجاي اينکه خلافت را براساس اسلام بنياد نهند اسلام را بر بنياد خلافت ساختند، اما شيعه به رهبري امامان (عليهم‌السلام) و پس از آن عالمان الهام گرفته از آنان متعهد به مباني آرماني شيعي همواره با ستم و غصب و جهل و شرک به شکلهاي مختلف ستيزه کردند و دست کم مشروعيت نظام خلافت و يا ديگر نظامهاي ستمگر را تأييد نکردند. اين روند تا دوره‌ي قدرت يافتن صفويان در ايران کم و بيش ادامه يافت، اما پس از آن پادشاهان صفوي، که در واقع به لحاظ ماهيت حکومت و عملکرد، ادامه دهندگان همان نظامهاي خلافت بودند، نقاب تشيع به چهره زده و خود را از تبار علويان و وارث امامان (عليهم‌السلام)دانسته و مدعي حکومت شرعي شيعي شدند. آنان براي تحقق اهداف خود، از يک سو از عواطف و احساسات سرکوب شده‌ي هزار ساله‌ي شيعي سود جستند و از سوي ديگر با نزديک کردند عالمان و فقيهان شيعي به خود، مشروعيت خود را قطعي و عملکردها را درست و منطبق با موازين شرع جلوه دادند. بدين ترتيب شيعه از روند علوي هزار ساله‌ي خود جدا شد و در روند تازه‌اي که به کلي با گذشته متفاوت و حتي متعارض بود، قرار گرفت. به دليل انتساب اين تغيير به صفويان، نام اين تشيع نوين «تشيع صفوي» است. البته اين تشيع پس از صفويه نيز ادامه يافته است. براساس تحليل شريعتي، پس از آن بود که به تدريج تمامي اصول و مباني اعتقادي و اجتماعي و سياسي شيعي با حفظ ظواهر و ثابت نگه داشتن عناوين و کلمات از محتوا تهي شده و تفسير و تبيين تازه‌اي مي‌يابند، به گونه‌اي که به کار قدرت و سياست بيايد و کردار شاهان را توجيه شرعي کند. در اين شعبده‌بازي حادثه‌ي مهمي که روي داد تحميق مردم بود و چنان ماهرانه عمل شد که توده‌هاي شيعي نفهميدند که چگونه - در عين احترام به امامان (عليهم‌السلام) و پايبندي به ولايت و امامت و عدالت و ديگر اعتقادات ديرين شيعي - از محتواي حقيقي تهي شده و جهت‌گيري تاريخي و علوي خود را از دست داده و درست در جهت ضد آن گام مي‌زنند. براساس چنين برداشتي است که شريعتي عالمان و فقيهان برجسته‌ي اين دوره را که عمدتاً در ارتباط با دستگاه سلطنت بوده و حتي گاه از کارگزاران درجه‌ي اول سلطان بوده و مقام «ملاباشي» دربار را داشتند و به زعم شريعتي توجيه‌گر جهل و جور بودند و از کنار مردم برخاسته و در کنار سلطان ستم‌پيشه قرار گرفتند و رسالت خود را از ياد بردند، سخت مورد انتقاد قرار مي‌دهد. از مسايل عمده‌اي که شريعتي در اين کتاب مطرح مي‌کند اين است که شيعه پس از آغاز دوره‌ي صفوي، به دليل ارتباط نزديک پادشاهان صفوي با غرب، غرب‌زده و تحت تأثير مسيحيت غربي و شعائر ديني آنان قرار گرفت. مراسمي از نوع کتل و عماري و پرده‌داري و شمايل کشي و معرکه‌گيري و قفل‌بندي و زنجيرزني و تيغ‌زني و موزيک و سنج‌زني همه‌ي شکلش اقتباس از مسيحيت است و هر کس که با آن آشنا است، به سادگي تشخيص مي‌دهد که تقليد است (ص 170). بهرحال پس از بحث‌هاي مفصل تحليلي تاريخ و عقايد و آراي شيعي علوي و صفوي، مفاهيم اعتقادي در تشيع را که «ظاهراً بهم بسيار شبيه‌اند و باطناً ضد هم‌اند» در يک جدول مقايسه‌اي آورده است. سپس اين دو تشيع را از لحاظ نوع و خاصيت آنها بدين صورت مقايسه مي‌کند: تشيع علوي، شناخت است و محبت؛ تشيع صفوي، تشيع جهل است و محنت؛ تشيع علوي سنت است و آن ديگري تشيع بدعت و... از اين قبيل. چنين تحليل و مرزبندي اعتقادي و تاريخي نويني از تشيع، سخت مورد انکار و مخالفت عده‌اي قرار گرفت و در مقابل، بشدت با استقبال بسياري از جوانان و محافل دانشگاهي و انقلابي نوگرا مواجه شد. البته در اين ميان روشنفکراني نيز بودند که جداي از انگيزه‌هاي مذهبي، به نقد تاريخي و علمي نظريه‌ي شريعتي در باب تشيع پرداختند که مي‌توان به کتاب جامعه‌شناسي شيعه اثني عشري تأليف اسماعيل نوري علاء اشاره کرد. چنانکه گفته شد، در نهمين شماره‌ي مجموعه آثار نوشته‌ي تشيع سرخ و تشيع سياه - که مقدمه‌اي بود بر نمايشنامه‌ي سربداران - نيز چاپ شده است. در اين نوشته کوتاه، که 15 صفحه بيش نيست، اساسي‌ترين باورها و تحليل‌هاي شريعتي در مورد شيعه و تاريخ و تحولات شيعي انعکاس يافته است. تشيع سرخ، که همان تشيع علوي است، «مذهب شهادت» ناميده شده و تشيع سياه، که همان تشيع صفوي است، «مذهب عزا» وصف شده است. آغاز نوشته با جمله‌ي پاياني کتاب تشيع علوي و تشيع صفوي آغاز شده که «اسلام ديني بود که با نه»‌ي محمد - وارث ابراهيم و... - آغاز شد و تشيع، اسلامي بود که «نه»‌ي علي بزرگ - وارث محمد و مظهر اسلام و عدالت و حقيقت - در تاريخ اسلام چهره‌ي خود را مشخص کرد و نيز جهت خود را. «نه» اي که وي در شوراي انتخاب خليفه، در پاسخ عبدالرحمان - مظهر اسلام اشرافيت و مصلحت! گفت». آنگاه تاريخ شيعه به تحليل کشيده شده و گفته شده است که «شيعه تاريخ را نپذيرفت» و «روبه خانه گلين و متروک فاطمه نهاد». براي او فاطمه، وارث پيامبر و مظهر «حق مظلوم» بود... و علي، مظهر «عدل مظلوم»... و حسن، مظهر آخرين پايگاه مقاومت «اسلام امامت»... و حسين، شاهد همه‌ي شهيدان ظلم در تاريخ... و بالاخره، زينب، شاهد همه‌ي اسيران بي‌دفاع در نظام جلادان... و در مکتب علي، شيعه اساسي‌ترين شعارهاي خود را مي‌يافت. براي رهايي از «ولايت جور»: «ولايت» علي. براي زدن داغ باطله و مهر کفر و غصب بر جبين خلافت: «امامت». و براي واژگون کردن نظام تضاد و تبعيض مالکيت: «عدالت». و براي «اعتراض به وضع موجود»... اصل «انتظار». و براي ايجاد مرکزيت در نهضت: «مرجعيت». و براي تشکيل نيروها و نظم و يقين جهت: «تقليد». و براي داشتن يک رهبري مسئول: «نيابت امام». و براي تأمين بودجه‌ي مبارزه‌ي فکري و اجتماعي...: «سهم». و براي طرح مداوم جنگ تاريخي شيعه، انحراف تاريخ...: «سوگواري». و براي رسوا کردن نظام حاکم...: «عاشورا» و بالاخره براي ايجاد پوششي هوشيارانه بر روي تشکيلات، فعاليت‌ها...: «تقيه». پس از آن شرايط سخت مبارزاتي شيعه تا سده‌ي هشتم و نهم مورد تحليل قرار گرفته و سپس ماجراي ظهور «شيخ خليفه» که صوفي است و «بيزار از اين‌ها که کباده‌ي مذهب و روحانيت مي‌کشند»، و آمدن به سبزوار و کشته شدنش در مسجد و آنگاه ظهور «شيخ حسن جوري» شاگرد خليفه، و قيام سربداران به اشارتي گذرا برگزار شده است.
کتابنامه :
تشيع علوي و تشيع صفوي، مجموعه‌ي آثار، شماره‌ي 9.
منبع مقاله :
دائرة‌المعارف‌تشيع، جلد 4، (1391)، تهران: مؤسسه‌ي انتشارات حکمت، چاپ اول
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط