نقد و بررسی تسلط‌های سه گانه در شمنیزم تولتک

تولتک‌ها می‌گویند انسان‌ها با اهلی شدن آزادی خود را از دست داده‌اند. آنها خاطراتی از زمان‌های دور دارند، زمان‌هایی که آزاد بوده‌اند و آزادی را دوست داشته‌اند، اما حالا فراموش کرده‌اند که آزادی واقعاً چه معنایی دارد.
يکشنبه، 21 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نقد و بررسی تسلط‌های سه گانه در شمنیزم تولتک
نقد و بررسی تسلط‌های سه گانه در شمنیزم تولتک

نویسنده: محمدتقی فعالی

 
تولتک‌ها می‌گویند انسان‌ها با اهلی شدن آزادی خود را از دست داده‌اند. آنها خاطراتی از زمان‌های دور دارند، زمان‌هایی که آزاد بوده‌اند و آزادی را دوست داشته‌اند، اما حالا فراموش کرده‌اند که آزادی واقعاً چه معنایی دارد.
آنها ادامه می‌دهند، شاید بتوان در یک کودک، انسانی آزاد را دید. اما چرا کودکان انسان‌هایی آزادند؟ آزادی آنها به دلیل این است که آنها هر کاری که بخواهند انجام می‌دهند، آنها در حال کشف جهان هستند، غصه‌ی گذشته را نمی‌خورند و مضطرب آینده نیستند و تنها در زمان حال زندگی می‌کنند. بچه‌های کوچک از بیان احساسات واقعی خود هیچ ترسی ندارند و در واقع این صفات، ویژگی‌های طبیعی یک انسان است. تمایل طبیعی انسان‌ها این است که از زندگی لذت ببرند، جهان را کشف کنند، شاد باشند و از احساسات واقعی خود نترسند. طبیعت واقعی انسان، مثل کودک، طبیعتی وحشی است. یعنی طبیعتی قبل از اهلی شدن. (1)
اما وقتی ما بزرگ می‌شویم، نظامی از باورها از طریق آموزش به ما منتقل می‌شود. این نظام‌ها به ما اجازه نمی‌دهند تا با خودِ واقعی خویش مواجه شویم و به دلیل این دوری از طبیعت خودمان است که شادی از زندگی ما بیرون می‌رود، آزادی‌مان را از دست می‌دهیم و وقتمان صرف کارهایی می‌شود که خوشایند دیگران (طبق کتاب قانون) باشد. انسان‌ها با اهلی شدن آزادی خود بودن را از دست می‌دهند. (2)
اما تولتک‌ها، برای رها ساختن انسان از این زندگی رنج‌آور و دست‌یابی به شادی، آزادی و عشق سه‌گام را پیشنهاد می‌کنند. با به کارگیری این سه روش، انسان می‌تواند دوباره به طبیعت خود بازگشته و یکی زندگی شاد و آزاد و لب‌ریز از عشق را تجربه کنند.
قبل از بیان سه روش، در اینجا پرسشی به نظر می‌رسد و آن اینکه تصویری که تولتک از انسان ارائه کرد این بود که ما همیشه در حال رؤیا دیدن هستیم. ما از طریق آموزش به یک نظام باورها و ارزش‌ها رسیده‌ایم. باورهایی که در ما ذخیره شده است حاصل القائات جامعه است و ما بدون اینکه فرصتی برای انتخاب داشته باشیم تسلیم آنها شده‌ایم. به گونه‌ای که براساس این نظام باورها، گاهی به تنبیه یا تشویق خودمان هم می‌پردازیم. بر این اساس، انسان طبیعتی ندارد که به آن بازگردد. تمامی انسان‌ها ظرف‌های خالی هستند که با آموزش‌های جامعه پر می‌شوند. در این میان، هویت، اصالت و طبیعتی نیست که خواهان بازگشت به آن باشیم. به عبارت دیگر مطالب پیش گفته در باب رؤیابینی و دعوت به بازگشت به طبیعت انسانی، دو امر متناقض به نظر می‌رسد.
از نظر ایشان، اولین گام، تسلط بر آگاهی است. چون تا آگاه نباشیم که چه هستیم و کجا زندگی می‌کنیم و به دنبال چه نوع آزادی هستیم، نمی‌توانیم هیچ تغییری در زندگی‌مان ایجاد کنیم. ما باید از رنج کشیدن خود، آگاه شویم. باید بدانیم که رؤیای سیاره فقط یک رؤیاست اما رؤیایی که دیگران برای ما ساخته‌اند باید بدانیم این رؤیا را می‌توان به راحتی به رؤیای شخصی خودمان تبدیل کنیم. (3)
گام دوم، تسلط بر دگرگونی است. پس از اینکه ما به وضعیت و امکانات خود، آگاه شدیم باید برای تغییر رؤیای خود اقدام کنیم و در مسیر بازگشت به زندگی طبیعی خود قرار گیریم. در این روش، ما میثاق‌هایی را که براساس کتاب قانونی درونی با خود بسته‌ایم، به روش و میل خود تغییر می‌دهیم. (4)
گام سوم، تسلط بر عشق یا تسلط بر قصد و نیت است. چگونه دیدن جهان بستگی به عواطفی دارد که احساس می‌کنیم. وقتی عصبانی هستیم، همه چیز به نظرمان غلط و نامطلوب می‌آید، وقتی غمگین باشیم همه چیز در اطرافمان غم‌انگیز به نظر خواهد آمد و عواطفی چون خشم، نفرت، غم، حسادت و خیانت موجب رنج بشر هستند. برای رهایی از چنین رنجی باید بر احساساتمان تسلط یابیم. باید کسانی را که احساس می‌کنیم در حق ما ظلم کرده‌اند ببخشیم نه به این دلیل که آنها لایق بخشایشند، بلکه به این دلیل که خودمان را بیش از آن دوست داریم که حاضر باشیم بهای این ظلم را با رنج کشیدن خود بدهیم. اگر انسان مهار عواطف خود را در اختیار نگیرد، آن‌گاه عواطف هستند که رفتارهای انسان را در اختیار می‌گیرند. در چنین اوضاعی، ما کارهایی انجام می‌دهیم که نباید انجام دهیم و چیزهایی می‌گویئم که نباید بگوئیم.
ما باید بیاموزیم که عواطف خود را مهار کنیم تا از این راه بتوانیم انرژی خود را برای تغییر زندگی و رؤیای خود و میثاق‌های خویش حفظ کنیم. (5) با این کار ما یک عشق بدون قید و شرط به زندگی و انسان‌ها خواهیم داشت. زمانی که بر عشق تسلط پیدا می‌کنیم، در واقع بر رؤیاهای زندگی‌مان تسلط یافته‌ایم. با تسلط بر این سه‌گام، ما الوهیت خود را به دست آورده‌ایم. (6)

یک) تسلط بر آگاهی

در گام نخست، ما به دنبال کسب آگاهی هستیم. اما آگاهی از چه چیزی؟ تکیه‌ی ما در این مرحله آگاهی یافتن از مطلب سه است:
الف- رنج‌های انسان با تربیت شدن او آغاز می‌شوند. انسان در زمان تولد هیچ تصوری از مفاهیم خوب و بد، زشت و زیبا و... ندارد امّا این جامعه است که با آموزش، آنها را به ذهن انسان وارد می‌کند. ما حتی خودمان را از طریق دیگران می‌شناسیم. ما نمی‌دانیم چه کسی هستیم. این پدر و مادر و خواهر و برادر ما هستند که تصویری از ما، در ما منعکس می‌کنند. امّا چنین تصویری هیچ‌گاه خودِ حقیقی ما را نشان نخواهد داد. این تصویر، یک تصویر ساختگی و تحریف شده است که دیگران از ما ساخته‌اند و از آنجایی که ما نمی‌توانیم خودمان را مشاهده کنیم، آن را باور کرده و می‌پذیریم. ما تمامی تصاویری را که دیگران برایمان منعکس کرده‌اند مشاهده می‌کنیم، سپس براساس آنها تصویری کامل از خود خلق می‌کنیم و آن را به بیرون منعکس می‌کنیم، سپس آن را آن‌قدر تمرین می‌کنیم که در آن مهارت پیدا می‌کنیم و چون همیشه دیگران تصاویر مختلفی از ما دارند، همیشه از آنها راجع به خودمان سؤال می‌کنیم تا با دریافت این تصاویر، باورهای فعلی خود و تصاویر نادرستی را که از خودمان داریم تقویت کنیم.
به این ترتیب، انسان‌ها با پذیرش چنین ایده‌ها و اطلاعاتی، شروع به ایفای نقشِ خود کرده و می‌آموزند که در رؤیا زندگی کنند. تولتک‌ها این رؤیا را "رؤیای دقت اول" می‌نامند، زیرا این اولین باری است که از توجه و دقت خود برای ایجاد یک واقعیت کامل استفاده می‌کنند. ما وقتی خود را در بیرون جست‌وجو می‌کنیم در واقع هیچ اعتمادی به خودمان نداریم و نمی‌دانیم هویت واقعی‌مان چیست. ما در جست‌وجوی چیزهایی هستیم که تصور می‌کنیم در حال حاضر فاقد آنها هستیم در حالی که آنها همیشه در ما وجود داشته‌اند. (7)
همه‌ی بشریت در جست‌وجوی حقیقت، عدالت و زیبایی است. ما در جست‌وجوی حقیقت هستیم چون فقط دروغ‌هایی را که در ذهن خود داریم باور می‌کنیم. در جست‌وجوی عدالت هستیم چون در نظام اعتقادی که داریم جایی برای عدالت وجود ندارد. در جست‌وجوی زیبایی هستیم چون هر چقدر هم یک نفر زیبا باشد ما به وجود زیبایی در دیگری باور نداریم. ما به جست‌وجو ادامه می‌دهیم در حالی که همه چیز در درون ما جا دارد. حقیقتی وجود ندارد که با جست‌وجو به آن دست یابیم. به هر جا سر بگردانیم، هر آنچه می‌بینیم حقیقت است، امّا با توجه به توافق‌ها و باورهایی که در ذهنمان ذخیره کرده‌ایم، چشم دیدن حقیقت را نداریم. همه باورهای کاذبی که داریم، مانع از این است که حقیقت را ببینیم. گویی در مهی زندگی می‌کنیم که دیدمان را محدود کرده است. مهی که واقعیت ندارد بلکه خیال است. این مه، رؤیای ما از زندگی است، ‌توافق‌ها و میثاق‌هایی است که با خود بسته‌ایم که در فرهنگ تولتک‌ها مه‌توتی (8) نام دارد. با چنین مه‌توتی ما نمی‌توانیم آنچه را واقعاً هستیم ببینیم.
ما آموخته‌ایم به گونه‌ای زندگی کنیم که دیگران از ما رضایت داشته باشند. سعی کرده‌ایم طبق دیدگاه‌های آنها زندگی کنیم، چون می‌ترسیم که از جانب آنها طرد شویم و در نظر آنها به اندازه‌ی کافی خوب نباشیم اما با این حال همواره می‌دانیم آنچه باید باشیم، نیستیم. احساس ساختگی بودن و حرمان می‌کنیم به همین دلیل خودمان را پنهان می‌کنیم و ادعای چیزی را می‌کنیم که نیستیم و این بزرگ‌ترین بدرفتاری است که از ما علیه خودمان سر می‌زند. هیچ کس به اندازه‌ی خودمان، با ما بدرفتاری نمی‌کند و کسی که با خودش به شدت بد‌رفتاری می‌کند، تحمل این را خواهد داشت که دیگران او را تحقیر کنند؛ چرا که نظام اعتقادی او می‌گوید: من سزاوار چنین بدرفتاری هستیم، من لیاقت عشق و احترام را ندارم و به اندازه‌ی کافی خوب نیستم. (9)
اما اگر ما از این نکته‌ی آگاه شویم که این تصورات، یک رؤیا، یک مه‌توتی است می‌توانیم راهی برای شفا یافتن و تغییر دادن این رؤیا بیابیم. با داخل شدن در این رؤیا و مواجه شدن با باورهای خودمان در خواهیم یافت که بسیاری از این رؤیاها ما را به سمت یک ذهن زخمی هدایت کرده‌اند در حالی که هیچ حقیقتی ندارند. (10)
انسان‌ها، دانش‌های زیادی دارند که انطباقی با حقیقت ندارند. ما به جای اینکه از دانش به عنوان ابزاری برای ارتباط با یکدیگر استفاده کنیم، آلت دست آن می‌شویم. ما به آن دانش زندگی می‌بخشیم و این موجب رنج و تیره بختی‌های بسیار می‌شود؛ زیرا براساس حقیقت نیست. مثلاً اگر چه سال‌ها پیش، همه‌ی مردم، زمین را مسطح می‌انگاشتند اما این بدان معنا نبود که چنین موضوعی حقیقت داشته است. با این حال مردم آن زمان می‌دانستند و باور داشتند که زمین مسطح است. زمانی که این دانش را کنار گذاشتند، اندیشه و عقیده‌شان نیز تغییر یافت و اکنون همه می‌دانیم که زمین کروی است. ما با بلعیدن دانش، انگلی را وارد ذهن خود کرده‌ایم که زندگی ما را اداره می‌کند. ما انگل‌های را به صورت باورها، عقاید، افکار و تصاویر غیر واقعی جذب می‌کنیم اما باید خود را از این دانش و منطق بیماری‌زا رها کنیم تا ذهنمان شفا یابد و این یعنی تسلط بر آگاهی. (11)

تحلیل و بررسی

پیش از ادامه‌ی بحث در رابطه با اولین تسلط و اولین آگاهی یعنی آگاهی به وضعیت انسانی و حالت رؤیابینی، نکاتی قابل ذکر است:

نکته‌ی اول: نفی تعلیم و تربیت

انسان در زمان تولد هیچ تصوری از هیچ چیز ندارد. حتی نمی‌داند که کیست، هویت او کدام است، خوب یا بد چه مفهومی دارد. تمام رنج‌ها و بدبختی‌های بشر از آموزش و تربیت شروع می‌شود. رنج‌های انسان با تربیت جامعه آغاز می‌گردد، تصویر ساختگی و تحریف شده‌ای که دیگران از ما می‌سازند و به ما تزریق می‌کنند و ما را وادار می‌کنند تا آنها را باور کنیم و به تعبیری رؤیاهای ما اساس تمام نگرانی‌ها، آلام و نکتب‌های بشر است.
در این دیدگاه، تعلیم و تربیت امر زشت، نکوهیده و خائنی است و اساساً باید آموزش‌های اجتماعی را تعطیل کرد؛ زیرا طبیعت آزاد و پاک کودکان را از بین می‌برد. لذا نظریه‌ی تولتک‌ها نفی کننده آموزش‌ها، تربیت‌ها و هرگونه روابط علمی و اجتماعی خواهد بود.

نکته‌ی دوم: تناقض‌ها
از آنجا که زیرساخت دیدگاه تولتک نادرست است، آنها در بیان نظریه‌ی خویش به تناقض‌های متعددی مبتلا شده‌اند. از جمله اینکه ذهنیت بشر را حاصل رؤیاهای اجتماعی می‌داند و آن را سرزنش می‌کند و از سوی دیگر اظهار می‌دارد که همه بشریت در جست‌وجوی حقیقت، عدالت و زیبایی است. اگر هرآنچه ما می‌دانیم دروغ‌هایی است که جامعه به عنوان باور به ما داده است، پس عدالت، زیبایی و حقیقت هم دروغ بزرگی بیش نیست.
تناقض دیگر در باب دانش‌های بشری است. تولتک‌ها از یک‌سو کتاب قانون را انگل دانسته، باورها و بینش‌های اجتماعی را محکوم می‌کنند اما از سوی دیگر معترفند که علوم بشری می‌تواند انسان را به حقیقت برساند. دانش‌هایی نظیر فیزیک، زیست و علوم پایه که در میان بشر توسعه‌یافته است و خدمت‌های فراوانی به انسان می‌کنند، نمی‌توانند حاصل رؤیا بوده انگل بشر باشد، متأسفانه باید اظهار داشت که سرخ‌پوستان تولتک نگاهی بسیار بدبینانه به جامعه، دانش و آموزش‌های اجتماعی دارند و به صورت افراطی از خود نگاه منفی بروز می‌دهند. چنان که بیش از حد، به ذات و طبیعت انسان‌ها خوش‌بین هستند غافل از آنکه برخی انسان‌ها چنان گرگ صفت شده‌اند که درنده‌خویی، ظلم و بیدادگری خصلت آنها شده است. لذا نه باید به تمامی آموزش‌های اجتماعی بدبین بود و نه اینکه انسان را ظرف خالی دانست و نه اینکه از انسان عنصر اراده و اختیار را سلب نمود و نه درون تمام انسان‌ها را پاک و بی‌آلایش دانست. شاید علت نگاه‌های بدبینانه که در میان سرخ‌پوست‌های مکزیک پدید آمده است، شرایط خاص اجتماعی باشد زیرا ظلم‌ها، ستم‌ها و حق‌کشی‌هایی که از سوی سفیدپوستان آمریکایی در حق آنها صورت گرفته است، بستری برای نگرش منفی و بدبینانه شده باشد.
در مورد دومین نکته‌ای که باید از آن آگاه بود روئیز ادامه می‌دهد:
ب- دومین نکته‌ای که باید از آن آگاه بود این است که انسان‌ها دارای نیروی آفرینش‌اند اما این نیرو در گروی رؤیاهایشان است. ما باید آگاه شویم که دارای نیروی خلاقیت و آفرینش هستیم و این نیرو در کلام ما نهفته است. کلام ابزاری است که ما از طریق آن نیت خود را آشکار می‌کنیم و خواسته‌ها، عشق و ایمان خود را از طریق آن بیان می‌کنیم. زمانی که کلام ما در اثر شک و تردید پراکنده نشود، نیرویش قوی‌تر است. اما تمام نیروی خلاقیت ما صرف اعتقاداتی که داریم می‌شود، چون ما آن اعتقادات را باور داریم. بنابراین اگر ما به دانش خود اعتقاد داشته باشیم تمام اوضاع و امور را به گونه‌ای مشاهده خواهیم کرد که در تطابق با دانش‌مان باشد. ما رؤیای شخصی‌ای را می‌سازیم که آن دانش را تأیید کند. ما انسان‌ها، در طی فرآیند تعلیم و تربیت ایده "من هستم" را می‌آفرینیم که تولتک‌ها به آن "شکل انسانی" می‌گویند.
بدین ترتیب رؤیای زندگی ما بسیار محدود می‌شود، چو‌ن تمام نیروی خلاقیت خود را محدود به آن شکل انسان که خلق کرده‌ایم می‌کنیم. هرچه را در مورد خود باور کنیم، همان را خلق خواهیم مرد. اگر باور کنیم که "من هرگز چنین نیستم و چنین نخواهم شد" این اتفاق خواهم افتاد و شما هرگز چنین نخواهید شد. اگر باور کنید که قادر به انجام کار خاصی نیستید، هرگز نخواهید توانست آن را انجام دهید. یعنی شما به هر چه باور داشته باشید و به آن باور ایمان بورزید، ایمان به آن باور تحقق خواهد بخشید. (12)
اما اگر رؤیای زندگی ما آفریده‌ی خود ماست هر لحظه که بخواهیم می‌توانیم آن را به نفع خود تغییر دهیم. ما این توان را داریم که با رؤیای خود، برای خود دوزخی بسازیم و یا بالعکس بهشتی را خلق کنیم. پس چرا از این نیروی خلاقیت خود درست استفاده نکنیم و برای خود رؤیای بهشت را نسازیم؟ (13)
به نظر می‌رسد میگوئل روئیز در اینجا باز راه افراط پیش گرفته است، بدون شک در انسان عنصر خلاقیت و نیروی قدرتمند باور و اعتقاد وجود دارد و آدمی می‌تواند با این نیروی خدادادی زندگی خویش را تغییر داده آینده‌ای مطلوب برای خود بسازد اما پرسش اساسی که در اینجا رخ می‌نماید اینکه آیا انسان به هرچه باور داشته باشد، تحقق خواهد یافت؟ اگر ایمان به چیزی در ما پدید آید، آن چیز قطعاً خلق خواهد شد؟ آیا رؤیای زندگی ما آفریننده‌ی تمام لحظات است؟ اگر این‌گونه باشد پس جایگاه اراده‌ی خدا کجاست؟ اگر تمام انسا‌ن‌ها با ایمان و باور هر آنچه را بخواهند، محقق خواهند کرد و اگر هر آنچه هر کس بخواهد محقق شود با توجه به تزاحم بسیاری از خواسته‌های انسانی با یکدیگر، مشکل تزاحم خواسته‌ها را چگونه باید حل کرد؟
شکی در این نیست که اگر نگاه انسان مثبت باشد و اگر تفکری مثبت بر روابط انسان حاکم باشد، زندگی انسان متحول و دگرگون می‌شود. اما این امر بدین معنا نیست که هرچه انسان بخواهد می‌شود؛ زیرا این قانون کلی به معنای نفی نقش اراده و مشیت خداست و نیز بدین معناست که حساب و کتاب و نظمی آسمانی در جهل وجود ندارد، البته براساس دیدگاه تولتک‌ها که اعتقاد به خدا در آن جایگاهی ندارد چنین نگرش‌هایی امکان دارد، اما براساس نگاه دینی و اسلامی که خداوند دارای اراده‌ی قاهر است قانون پیش‌گفته عمومیت خود را از دست می‌دهد؛ بدین‌معنا که اگر نگاه انسان دگرگون شد و اگر بینشی مثبت و رفتاری سازنده بر روابط انسان حاکم گشت زندگی انسان متحول گشته برخی از خواسته‌هایش، امکان تحقق می‌یابد، مشروط به آنکه خدا بخواهد و آن خواسته‌ها با نظم جهانی ناسازگار نباشد.
مناسب است به نمونه‌ای قرآنی اشاره شود. قرآن کریم معتقد است زندگی انسان در این دنیا آمیخته با سختی و رنج است و این خواست خداست.
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی كَبَدٍ؛ (14) هر آینه ما انسان را در سختی آفریدیم.
رنج انسان در دنیا به چند دلیل است (15): یا آنچه را که می‌خواهد حاصل نمی‌شود یا بخشی از آن حاصل می‌شود و تمام آنچه را که خواسته است بدست نمی‌آورد یا چیزی غیر از خواسته‌ی خویش برای او پدید می‌آید یا اگر خواسته‌اش به دست آمد همراه با سختی و دشواری است به گونه‌ای که عیش و کیف او را از بین می‌برد یا ناقص می‌کند. عواملی که بیان شد موجب سختی‌ها، آلام و دشواری‌هایی است که برای انسان در زندگی دنیوی پیش می‌آید. پرسشی که پدید می‌آید اینکه چرا دنیا این‌گونه است و نمی‌گذارد انسان‌ها به تمام خواسته‌های خویش برسند؟ آیه‌ی پنجم از همین سوره پاسخ این سؤال را می‌دهد. خداوند در آیه‌ی مزبور به این نکته‌ی مهم اشاره می‌کند که انسان‌ها در زندگانی دنیا به سختی و رنج می‌افتند به این دلیل که بفهمند مغلوبند و اراده‌ی غالب و قاهری بر این دنیا حکومت می‌کند؛ به عبارت دیگر در این آیه فلسفه‌ی رنج در زندگی دنیوی انسان بیان شده است.
أَیَحْسَبُ أَن لَن یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ؛ (16) آیا انسان گمان می‌کند که هیچ کس بر او قدرت ندارد؟
اگر انسان چنین بپندارد که کسی بر او غالب و چیره نیست طغیان و استکبار می‌کند و از این طریق خود و دیگران را به نابودی می‌کشاند. دنیا همراه با آلام و سختی‌هاست تا انسان متوجه و متذکر عالم بالا و اراده‌ی قاهره حق بشود. پس دنیا جهان رنج‌هاست، فلسفه‌ی رنج در زندگی دنیوی تذکّر است اما از این مضامین عمیق نه در تعالیم بودا خبری است و نه در فرهنگ تولتک.
نکته‌ی دیگری که قابل ذکر است ملاک خوب و بد می‌باشد، تولتک می‌خواهد انسان‌ها را به سمت خوبی‌ها تشویق کند و از بدی‌ها دور سازد اما خوب یا بد، زشت یا زیبا و باید یا نباید کدام است؟ و از این مهم‌تر ملاک تشخیص آنها چیست؟ هر ملاکی که تولتک ارائه دهد و هر پاسخی که عرضه دارد، پاسخ مقابل هم خواهد داشت و سرانجام این‌گونه پاسخ‌ها به سلائق انسانی و نسبیّت ارزش‌ها خواهد انجامید، مگر آنکه ملاک را از خالق هستی سؤال کنیم و ملاک را از شریعت آسمانی پرس‌وجو نمائیم، بهترین معیار و والاترین میزان، شریعت الهی است که از سوی خدای عالم و خبیر و حکیم برای هدایت انسان‌ها عرضه شده است.
ج- آگاهی از اینکه کار ذهن رؤیا دیدن است. ما آموخته‌ایم که بدون آگاهی رؤیا ببینیم. هر یک از ما در واقعیتی مجازی زندگی می‌کند و انتخاب دیگری ندارد. ذهن برنامه‌ریزی شده است که به رؤیابینی بپردازد. امّا زمانی که دریابیم در حال رؤیا دیدن هستیم و آگاه شویم که رؤیایمان از نور ساخته شده است، از این نکته نیز آگاه می‌شویم که می‌توان به سرعت نور تغییر کرد و زندگی را تغییر داد. ما از این به بعد آگاه می‌شویم در هر زمانی که بخواهیم و نیاز به تغییر باورهایمان داشته باشیم می‌توانیم این کار را بکنیم؛ زیرا باورهایمان دیگر خشک و غیرقابل انعطاف نیستند. دیگر غم‌ها و نگرانی‌ها واقعی به نظر نمی‌رسند چون می‌دانیم همه‌ی آنها رؤیایی بیش نیستند که می‌توانند تغییر کنند. تمام عناصر رؤیا که زمانی دانش ما محسوب می‌شدند و در بند نظام باورهای ما بودند، دیگر غیرقابل انعطاف نیستند و حقیقت ندارند و ما نسبت به آنها آگاهی داریم.
ما همچنین درمی‌یابیم که دیگران آگاهانه یا ناآگاهانه در رؤیا به سر می‌برند و به همین دلیل درک می‌کنیم که نگرش و نظرات آنها نسبت به دنیا هیچ ارتباطی به ما ندارد. آنها از کتاب قانون خود برای قضاوت راجع به ما و دیگران استفاده می‌کنند اما اکنون ما دیگر سعی نمی‌کنیم در برابر کتاب قانون آنها از خود دفاع کنیم، چون می‌دانیم آنها تا زمانی که رؤیابینی خودشان را تغییر ندهند، حرف‌های ما را باور نخواهند کرد. در چنین شرایطی دیگر ما از دیگران انتظار نداریم که ما را درک کنند. خودمان آنها را درک می‌کنیم چون روزی خود ما هم مثل آنها زندگی می‌کردیم، با رؤیاهایی شبیه به رؤیاهای آنها.
در چنین مرحله‌ای، دیگر از روی حدس و گمان مسائل را ارزیابی نمی‌کنیم و می‌دانیم که دیگران در واقع، در رؤیا بسر می‌برند و این رؤیا ممکن است به زودی تغییر کند. با آگاهی از اینکه همه چیز و همه کس در حال تغییر و تحول است دیگر نمی‌توانیم از روی حدس و گمان، مسائل را پیش‌بینی و ارزیابی کنیم. همچنین دیگر انتظار نداریم که دیگران به گونه‌ای باشند که ما می‌خواهیم. در این مرحله یا می‌توانیم به افراد، همان‌گونه که هستند عشق بورزیم و تغییراتشان را به دیده‌ی احترام بنگریم و یا اینکه از آنها فاصله بگیریم.
تا قبل از اینکه نسبت به رؤیابینی خودآگاهی یابیم، همیشه از روی حدس و گمان مسائل را ارزیابی می‌کردیم زیرا در آن شرایط این دانش ما بود که بر ما تسلط داشت، وقتی ما بر دانش مسلط شویم دیگر از حدس و گمان و تصورات برای برقراری ارتباط استفاده نمی‌کنیم، بلکه سؤال می‌کنیم تا بفهمیم. ما می‌توانیم نظرات خودمان را بیان کنیم و در زمان بیان رؤیاهای دیگران، به آنها گوش دهیم.
زمانی که آگاه شویم در رؤیا به سر می‌بریم، کتاب قانون نقض می‌شود و ما دوباره تمامیت واقعی خودمان را به دست می‌آوریم و کامل می‌شویم. تا قبل از این اتفاق ما از تمامیت خود پیروی نمی‌کنیم بلکه از قوانین کتاب قانون پیروی می‌کنیم. ایده‌هایی چون گناه، تقصیر، درست، غلط، وفاداری و میهن‌پرستی عمیقاً بر ما تأثیر می‌گذارند چون آنها را باور کرده‌ایم و به آنها ایمان داریم و این یعنی تسلط رؤیای سیاره، بر ما. ما نیروی خود را صرف چنین اعتقاداتی کرده‌ایم و برده‌ی آنها شده‌ایم اما وقتی کتاب قانون نقض می‌شود، دیگر این ارزش‌ها ابزاری برای کنترل انسان‌ها نخواهند بود. زمانی که تمامیت خود را بازیابیم، دیگر به دنبال تأیید دیگران نیستیم چون می‌دانیم تأیید او براساس کتاب قانون خودش است که مناسب ما نیست. ما ناگزیریم به خودمان اعتماد کنیم و درستی یا نادرستی اعمالمان را خودمان تعیین کنیم و این به معنای آزادی ماست. (17)

دو) تسلط بر دگرگونی

توجه قابلیتی است که موجب می‌شود ما تنها بر چیزهایی تمرکز کنیم که تمایل داریم دریافت کنیم. با اینکه در یک زمان میلیون‌ها چیز وجود دارند که می‌توانیم آنها را دریافت کنیم امّا ما با توجه خود، فقط آن چیزهایی را در ذهن نگه می‌داریم که می‌خواهیم. در رؤیای سیاره‌ی بزرگسالان اطراف ما و جامعه بودند که توجه ما را جلب کردند و به همین دلیل ما بر روی اعتقادات و باورهای آنها تمرکز کردیم و یک رؤیای جامع (رؤیای سیاره) را فرا گرفتیم و این یعنی رؤیای دقت اول؛ چون اولین باری بوده است که ما به دنیای اطراف خود توجه کردیم. (18)
اما در این مرحله، یعنی در راستای تسلط بر دگرگونی، ما برای بار دوم از دقت و اراده‌ی خود استفاده می‌کنیم. حالا این به ما بستگی دارد که چه چیز را باور کنیم و چه چیز را باور نکنیم. برخلاف اولین باری که از دقت خود استفاده کردیم و هر آنچه رؤیای سیاره به ما ارائه می‌داد توجه ما را به خود جلب می‌کرد این بار خودمان تصمیم می‌گیریم که به چه چیزهایی توجه کنیم و چه اموری را به فراموشی بسپاریم. تولتک‌ها به این رؤیا، "رؤیای دقت دوم" می‌گویند.
در رؤیای دقت دوم، ما دقت خود را از درون کنترل می‌کنیم و به این ترتیب سعی در دگرگون ساختن رؤیاهای خود داریم. ما از رؤیای سیاره می‌گریزیم و رؤیای شخصی خودمان را خلق می‌کنیم.
در رؤیای دقت دوم، گرچه ما باز هم در همین دنیا زندگی می‌کنیم اما دیگر مثل کودکی معصوم نیستیم که رؤیاهایمان، ذهنمان را برنامه‌ریزی کنند. ما می‌توانیم با آگاهی و با اراده‌ی خودمان، دقت خود را بر مسائل روزمره متمرکز کرده و بار دیگر خودمان را آن‌گونه که می‌خواهیم و با آزادی برنامه‌ریزی کنیم.
در رؤیای دقت دوم، درمی‌یابیم که در برابر انتخاب‌هایی که انجام می‌دهیم مسئول هستیم؛ چرا که باورهای ما در اینجا به انتخاب خودمان بوده‌اند و ناشی از تصاویری هستند که خودمان به طور آگاهانه خلق کرده‌ایم. ما می‌توانیم در رؤیای دقت دوم،‌ بهشت خود را بیافرینیم و باورهایی را خلق کنیم که زندگی بخش و شادی‌آور هستند.
در رؤیای دقت دوم، می‌فهمیم که هر چیزی ممکن است و بستگی به این دارد که من چه چیزی را انتخاب کنم. من مجبور نیستم به خاطر رضایت دیگری، پاسخ مثبت بدهم. من تنها زمانی رؤیاهای دیگران را در ذهن خود نگه می‌دارم که با رؤیاهایی که خودم دارم منطبق باشند. در غیر این صورت به راحتی و آگاهانه دقت خود را از آن سلب می‌کنم. در رؤیای دقت دوم نیز، درست است که چیزی از بیرون و اطراف ماست که توجه ما را به خود جلب می‌کند، امّا مهم این است که آن چیز به انتخاب خودمان مورد توجه‌مان قرار گرفته است و نه فقط به دلیل اینکه آن چیزها نیاز به توجه داشته‌اند. ما تنها به موضوعاتی توجه می‌کنیم و تنها بر موضوعاتی تمرکز کرده و نیروی خود را صرف آن می‌کنیم که برایمان جالب باشد و بیشترین رضایت خاطر را برایمان فراهم کند.
بدون داشتن اراده و انتخاب، باورها هستند که ما را کنترل می‌کنند. امّا اگر ما توجه خود را از درون کنترل کنیم، این ما هستیم که تعیین می‌کنیم چه زمانی توجه‌مان به بیرون جلب شود. در اینجا توجه‌مان است که باورهایمان را کنترل می‌کند. (19)
در تسلط بر دگرگونی، ما با اراده و آزادی میثاق‌های قدیمی را که رؤیای سیاره به ما القاء کرده است، می‌شکنیم و به خلق میثاق‌هایی می‌پردازیم که تمامیت و اصالت خود را در آن بیابیم.
در مرحله‌ی تسلط بر دگرگونی، شما باید فهرستی از تمام باورهایی که محدود کننده هستند و باورهایی که مبتنی بر ترس هستند را تهیه کنید و از این طریق آغاز به دگرگونی کنید. با تغییر این میثاق‌های مبتنی بر ترس که موجب رنج شما بوده‌اند، به استادی در دگرگونی دست خواهید یافت. آن‌گاه می‌توانید به برنامه‌ریزی جدید ذهن خود، آن‌گونه که مایل هستید بپردازید. یکی از روش‌های این کار (برنامه‌ریزی مجدد) عمل به چهار میثاقی است که تولتک‌ها دارند. اجرا کردن چهار میثاق، اعلام جنگی است علیه انگل‌های ذهنی.
تولتک‌ها چهار میثاق را به این دلیل خلق کرده‌اند که به شما در هنر دگرگونی کمک کند. شما با شکستن میثاق‌های قدیمی، نیروی بیشتری به دست خواهید آورد چون دیگر انرژی خود را صرف آنها نمی‌کنید. در این حالت می‌توانید با قدرت بیشتری به چهار میثاق عمل کنید.
شکستن میثاق‌های مبتنی بر ترس را می‌توان از کوچک‌ترین میثاق شروع کرد. با شکستن هر میثاق نیرویی به شما افزوده می‌شود که توان درهم شکستن میثاق‌های بزرگ‌تر را پیدا می‌کنید تا سرانجام همه‌ی آنها را درهم بکشنید. اما باید توجه داشت که هر میثاق اشتباهی که شکسته می‌شود باید با یک میثاق جدید جایگزین شود؛ به این دلیل که دیگر جایی برای بازگشت میثاق‌های قدیمی باقی نماند. گرچه این روند کند است و دشوار اما غیر ممکن نیست. اهلی شدن ما، مدت زیادی به طول انجامیده است. پس برای شکستن میثاق‌ها و برنامه‌ریزی دوباره نیز نیاز به مدت بیشتری خواهیم داشت. (20)
تنها راه تغییر زندگی آن است که انتخاب‌ها و اعمالتان را تغییر دهید. تمام امور ناخوشایندی که در زندگی‌تان وجود دارد پیامد و نتیجه‌ی کاری است که انجام داده‌اید و یا انتخابی است که کرده‌اید. پس برای دوری از این پیامدهای ناخوشایند باید عملی را که باعث آن شده است را تغییر دهید، ممکن است نتوانید آنچه را که در اطرافتان اتفاق می‌افتد تغییر دهید امّا یقیناً می‌توانید واکنش خودتان را کنترل کنید. اگر بیاموزیم که واکنش‌های خودمان را تغییر دهیم آن‌گاه می‌توانیم عادات، کارهای روزمره‌ی همیشگی و برنامه و زندگی خود را تغییر دهیم. (21)
روئیز ادامه می‌دهد، چهار میثاقی که تولتک‌ها ارائه می‌دهند، راهی است برای ایجاد چنین تغییراتی. چهار میثاق با اکثر میثاق‌های کتاب قانون ما در تضاد است و به ما کمک می‌کند از شر اطلاعاتی که انگل به ما می‌دهد رهایی یافته و قوانین ذهنمان را نقض کنیم. ولی باید آنها را مرتب تمرین کرد و این کار تنها از طریق تمرکز بر توجه امکان‌پذیر است.
برای تغییر میثاق خود ابتدا باید بدانیم کدام یک از میثاق‌ها را می‌خواهیم تغییر دهیم. سپس باید توجه خود را بر آن متمرکز کنیم و از نیروی کلام و نیت خود برای ساختن یک میثاق جدید استفاده کنیم. (22)

سه) تسلط بر عشق

تسلط سوم، که حاصل و نتیجه‌ی دو تسلط اول است، مرحله‌ای است که در آن ذهن از دام انگل رها شده است. ما با تسلط بر عشق، انرژی خود را دگرگون می‌کنیم. زمانی که بر عشق تسلط می‌یابیم رؤیاهای خود را بر عشق مبتنی می‌کنیم.

پی‌نوشت‌ها:

1. چهار میثاق، کتاب خرد سرخ‌پوستان تولتک، ص 90-92.
2. همان.
3. چهار میثاق، کتاب خرد سر‌خ‌پوستان تولتک، ص 94-95.
4. زندگی براساس خرد سرخ‌پوستان تولتک، چهار میثاق، ص 9.
5. چهار میثاق، کتاب خرد سر‌خ‌پوستان تولتک، ص 105-109.
6. زندگی براساس خرد سرخ‌پوستان تولتک، چهار میثاق، ص 9.
7. زندگی براساس خرد سرخ‌پوستان تولتک، چهار میثاق، ص 17-20.
8. mitote.
9. چهار میثاق، کتاب خرد سرخ‌پوستان تولتک، ص 28-32.
10. همان، ص 94.
11. چهار میثاق، کتاب خرد سرخ‌پوستان تولتک، ص 25-27.
12. زندگی براساس خرد سرخ‌پوستان، تولتک، چهار میثاق، ص 44-47.
13. چهار میثاق، ص 115-116.
14. بلد: 4.
15. المیزان، ج 20، ص 420.
16. بلد: 5.
17. زندگی براساس خرد سرخ‌پوستان تولتک، چهار میثاق، ص 66-70.
18. چهار میثاق، کتاب خرد سرخ‌پوستان تولتک، ص 12-13.
19. زندگی براساس خرد سرخ‌پوستان تولتک، چهار میثاق، ص 75-80.
20. چهار میثاق، کتاب خرد سرخ‌پوستان تولتک، ص 101-104.
21. زندگی براساس خرد سرخ‌پوستان تولتک، چهار میثاق، ص 89-91.
22. همان، ص 12-13.

منبع مقاله :
محمدتقی؛ فعّالی، (1388)، نگرشی بر آیین شمنیزم - تولتک، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.