پرسش هایی و پاسخ هایی درباره نماز
1ـ آیا پاکی دل کافی نیست و حتماً باید نماز بخوانیم؟
پاسخ دوم: یکی از علتهای تشریع احکام از طرف خداوند بر بندگانش، امتحان کردن آنهاست. خداوند از بین بندگان، آنان را که روحیه اطاعت کامل دارند بر میگزیند و آنان که بیچون و چرا به فرمانهای خدایشان عمل میکنند در امتحان اطاعت از خدا نمره قبولی میگیرند. پس یکی از علل واجب شدن نماز این است که خداوند قصد داشته است که با این دستور بندگانش را بیازماید تا معلوم شود چه کسی راز و نیاز خود با خدا را به همان صورت که خداوند فرموده انجام میدهد و چه کسی سرپیچی میکند؛ تا هر دو به پاداش و جزای عملشان برسند.
پاسخ سوم: میپرسیم: پاکی دل یعنی چه؟ اگر بگویید: به معنای این است که انسان در دل خود نسبت به همه کس و همه چیز حسن ظن داشته باشد و دلش آلوده به نیتهای پلید و زشت نباشد؛ میگوییم: پاکی دل به این معنا ـ یا به هر معنای دیگری ـ وقتی میتواند جای نماز را بگیرد و ما را از خواندن نماز بینیاز کند که تمام فایدهها و آثار و حکمتهایی را که در نماز وجود دارد دارا باشد؛ آیا پاکی دل چنین جامعیتی دارد؟ اینک با ذکر فایدهها و آثار و فلسفه وجوب نماز پاسخ این پرسش را به خود شما وامیگذاریم.
آثار و فواید نماز(1)
1ـ از بین بردن گناهان
«و أقِم الصلوة طَرَفَی النّهار و زُلَفاً من اللّیل انّ الحسنات یُذهِبْنَ السیئات ذلک ذکری للذّاکرین»(2)
«در دو طرف روز و اوایل شب نماز را بپادار، چه آنکه حسنات، سیئات را از بین میبرد. این تذکری است برای آنان که اهل تذکرند.»
در روایتی پیامبر اکرم ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ فرمود:
«کسی که طبق دستور خداوند وضو بگیرد و نماز بخواند تمام گناهان گذشتهاش آمرزیده میشود.»(3)
2ـ طهارت روح
«مَثَل نماز در بین شما مَثَل نهری است که در نزد هر یک از شماست که در شبانه روز پنج بار خود را در آن میشویید و با این شست و شو دیگر چرک و آلودگی در شما باقی نمیماند؛ گناهان نیز با نمازهای پنج گانه شست و شو میشوند.»(4)
3ـ راندن شیطان
4ـ بازداری از فحشاء و منکر
«انّ الصلاة تَنهی عن الفحشاء و المنکر»(6)
«نماز انسان را از زشتیها و گناه باز میدارد.»
5ـ استقامت و پایداری
«یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلاة»(7)
«ای ایمان آورندگان! از صبر (روزه) و نماز یاری بجویید.»
از حذیفه روایت شده است که پیامبر اکرم ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ هرگاه به اندوه یا مشکلی برخورد میکرد نماز میخواند.(8)
6ـ نزول رحمت الهی
«هنگامی که مؤمن به نماز میایستد، شیطان به طرف او میآید و به سبب رحمتی که آن مؤمن را از جانب خداوند در برگرفته، به او از روی حسد مینگرد.»(9)
7ـ استجابت دعا
«برای کسی که نماز واجبی را بخواند، در نزد خدا یک دعای مستجاب وجود دارد.»
8ـ رسیدن به تمام خیرات
9ـ تقرب به خداوند متعال
10ـ وارد شدن به بهشت برین
آن حضرت در روایتی زیبا برای نماز ده ویژگی ذکر کرده است:
«نماز ستون دین است؛ و در آن ده ویژگی وجود دارد: نورانی شدن صورت، نورانی شدن قلب، آرامش دهنده جسم، انیس قبر، محل فرود رحمت، چراغ آسمان، باعث سنگینی کفه ترازوی اعمال صالح، باعث کسب خشنودی خداوند، بهای بهشت، سپر آتش؛ آن گاه فرمود: هر کس نماز را به پا دارد، به راستی دین خود را به پا داشته است و هر کس آن را ترک کند پس بیگمان دین خود را نابود کرده است.»(13)
در تفسیر نمونه نیز آثاری برای اقامه نماز ذکر شده است:
1ـ نماز سدی در برابر گناهان آینده است؛ چرا که روح ایمان را در انسان تقویت میکند و نهال تقوی را در دل پرورش میدهد، و میدانیم «ایمان» و «تقوی» نیرومندترین سد در برابر گناه هستند؛
از حکیم بودن خداوند میفهمیم که در وجوب و اقامه نماز فایدهها و آثار بسیار زیادی وجود دارد که چیزی جای آن را نمیگیرد.
2ـ نماز غفلت زداست؛ نماز به حکم اینکه در فواصل مختلف و در هر شبانه روز پنج بار انجام میشود، مرتباً به انسان اخطار میدهد، هشدار میدهد، هدف آفرینش و موقعیت او را در جهان به او گوشزد میکند؛
3ـ نماز، خودبینی و کبر را درهم میشکند؛ چه آنکه انسان وقتی در هر شبانه روز 17 رکعت و در هر رکعت دو بار در برابر خدا پیشانی بر خاک میگذارد، خود را ذره کوچکی در برابر عظمت او میبیند و پردههای غرور و خودخواهی را از خود کنار میزند؛
4ـ نماز وسیله پرورش فضائل اخلاقی و تکامل معنوی انسان است؛ چرا که انسان را از جهان محدود ماده و چهار دیوار عالم طبیعت بیرون میبرد و به ملکوت آسمانها دعوت میکند؛ با فرشتگان هم صدا میشود و خود را بدون نیاز به هیچ واسطه در برابر خدا میبیند. تکرار این عمل در شبانه روز، آن هم با تکیه بر صفات خداوند، اثر قابل ملاحظهای در پرورش فضایل اخلاقی در وجود انسان دارد؛
5ـ نماز قطع نظر از محتوای خود، با توجه به شرایط صحت، به پاکی در زندگی دعوت میکند؛ چرا که میدانیم مکان نمازگزار، لباس نمازگزار، آبی که با آن وضو یا غسل را انجام میدهد باید از هرگونه غصب و تجاوز به حقوق دیگران پاک باشد. بنابراین تکرار نماز در پنج وقت، خود دعوتی است به رعایت حقوق دیگران؛
6ـ نماز روح انضباط را در انسان تقویت میکند؛ چرا که دقیقاً باید در اوقات معینی انجام گیرد و تأخیر و تقدیم آن، هر دو، موجب بطلان نماز است.(14)
فلسفه واجب شدن نماز
«اگر به مردم به غیر از آمدن دین و وجود قرآن در بین آنها تذکری داده نمیشد و بدون یاد و خاطره پیامبر اکرم ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ رها میشدند، به همان سرنوشت پیروان ادیان پیشین دچار میشدند؛ آنها برای خود دینی و کتابی داشتند و عدهای را به سوی آیین خود فرا خواندند و در راه آن، جنگیدند. اما با رفتن آنها، دین و آیینشان هم کهنه شد و از بین رفت. خدای تبارک و تعالی چنین خواست که مسلمانان نام و یاد پیامبر اکرم ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ و دین او را از یاد نبرند. از این رو نماز را بر ایشان واجب فرمود تا روزی پنج مرتبه به یاد او باشند و نامش را بر زبان آورند و نماز و یاد خدا از آنان خواسته شد تا مبادا از یاد خدا غافل شوند و فراموشش کنند و در نتیجه یاد و نامش محو شود.»(15)
2ـ در روایتی از حضرت علی ـ علیهالسلام ـ نقل شده که فرمود:
«خداوند برای پاک شدن بندگان از شرک ایمان را و برای دور ماندن آنان از غرور و کبر نماز را واجب کرد.»(16)
3ـ در روایتی امام رضا ـ علیهالسلام ـ در بیان علت وجوب نماز فرمود:
«نماز، طاعتی است که خداوند، بندگان را به آن امر کرده است؛ در نماز تعظیم و بزرگداشت خداوند است و هنگامی که بنده سجده میکند، در واقع به آستان حق تعالی خضوع کرده است؛ نیز در نماز، اقرار کردن بنده به این است که بالاتر از او خداوندی وجود دارد که این بنده او را عبادت و سجده میکند.»(17)
با توجه به آثار و فوایدی که تنها از نماز حاصل میشود و با توجه به حکیم بودن خداوند و لزوم داشتن روحیه اطاعت بیچون وچرا از او و با نظر به این که وجوب نماز عللی داشته است، نتیجه میگیریم که هیچ گونه مناجات و راز و نیازی غیر از نماز، فواید و آثار نماز را نخواهد داشت و صرف پاکی دل نیز ـ به فرض اینکه بدون نماز بتوان به آن رسید ـ برای انسان فایدهای نخواهد داشت.
2ـ چرا باید نماز را در اوقات معینی بجا آورد و چرا در بعضی اوقات فضیلت بیشتری دارد؟
از این پرسش، چند پاسخ داده شده است:
پاسخ نخست:
از امام حسن ـ علیهالسلام ـ روایت شده است که فرمود:
«عدهای از یهود نزد پیامبر اکرم ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ آمدند و داناترین آنها درباره مسائلی از آن حضرت پرسش کرد؛ یکی از پرسشها این بود که گفت: "بفرمایید تا بدانم به چه دلیل خداوند عز و جل، این نمازهای پنج گانه را در طول شبانه روز در پنج نوبت بر امت تو مقرر فرمود؟" پیامبر اکرم ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ فرمود: "خورشید را در هنگام زوال، حلقهای است که به آن داخل میشود(18) و در این هنگام، هر چه در میان عرش (آسمان) و زمین است به تسبیح و تحمید پروردگارم ـ جل جلاله ـ زبان میگشاید و این همان ساعتی است که پروردگارم ـ جل جلاله ـ صلوات و رحمت و برکات خود را بر من نازل میفرماید و در این موقع بر من و امتم نماز (ظهر) را واجب کرده و فرموده است: "أقم الصلوة لدلوک الشمس الی غَسق اللیل"(19) و این ساعتی است که در روز قیامت جهنم را در صحرای محشر میآورند. پس هیچ مؤمنی نیست که آن ساعت به نماز ایستاده باشد مگر آنکه خداوند بدنش را بر آتش حرام سازد؛ اما نماز عصر، همان ساعتی است که حضرت آدم ـ علیهالسلام ـ در آن وقت از شجره ممنوعه تناول کرد و خداوند عز و جل او را از بهشت بیرون راند. پس خداوند فرزندان و ذریه او را به خواندن این نماز (عصر) تا روز قیامت امر و آن را برای امت من اختیار فرمود و این نماز از محبوبترین نمازها نزد خداوند است و مرا به محافظت آن از میان نمازها سفارش فرموده است؛ نماز مغرب همان ساعتی است که خداوند ـ عز و جل ـ بر آدم ـ علیهالسلام ـ بخشود و توبه او را در آن موقع قبول کرد ... و این سه رکعت نماز را بر امت من واجب فرمود و این ساعتی است که دعا در آن مستجاب میشود و پروردگارم به من وعده فرمود که هر کس در آن موقع در پیشگاهش دعا کند دعایش را مستجاب فرماید. همین طور نماز عشاء یا نماز خفتن؛ همانا قبر را تاریکی و سیاهی عظیمی است و روز قیامت را نیز تاریکی هولناکی است، پس پروردگارم ـ عز و جل ـ به من و امتم امر فرموده که این نماز (عشاء) را بجا آوریم تا روشنی بخش قبرهایمان باشد و نیز برای اینکه به من و امتم نوری در گذشتن از صراط کرامت فرماید و هیچ قدمی نیست که در راه رفتن برای نماز عشاء برداشته شود مگر اینکه خداوند عز و جل آن بدن را بر آتش حرام سازد و این نمازی است که خداوند تعالی برای پیامبران مرسل پیش از من اختیار فرمود. اما نماز صبح؛ وقتی خورشید از میان دو شاخ (یا فرق سر) شیطان طلوع میکند، پروردگارم مرا امر فرموده که قبل از طلوع خورشید، نماز صبح را بجای آورم و پیش از آن که کافران آفتاب را سجده آورند امت من خداوند عز و جل را سجده کنند.»(20)
پاسخ دوم:
امام صادق ـ علیهالسلام ـ فرمود:
«هنگامی که آدم ـ علیهالسلام ـ از بهشت رانده شد و به زمین هبوط کرد لکه سیاهی در صورت او پیدا شد و از سر تا پای او را فرا گرفت؛ آن حضرت به سبب این لکه سیاه که بر تمامی اندامش پدید آمده بود بسیار اندوهگین و گریان شد، پس جبرئیل نزد آن حضرت آمد و به او گفت: ای آدم چه چیز تو را چنین به گریه انداخته است؟ جواب داد: از این سیاهی که در بدنم پیدا شده گریانم. جبرئیل گفت: ای آدم برخیز و نماز کن که این، وقتِ نماز نخستین است. پس آدم برخاست و نماز گزارد، آن سیاهی تا گردن او رسید (از صورت او تا گردنش از سیاهی پاک شد) بار دیگر جبرئیل در نوبت نماز دوم نزد آدم آمد و به او گفت: ای آدم برخیز و نماز بخوان که این، زمانِ نماز دوم است، آدم برخاست و نماز گزارد و آن سیاهی تا ناف او پایین آمد، باز جبرئیل در وقت نماز سوم نزد او آمد و گفت: ای آدم برخیز و نماز بخوان که این، هنگام نماز سوم است. آدم برخاست و نماز گزارد و آن سیاهی به زانوهای او رسید. بار دیگر جبرئیل در وقت نماز چهارم آمد. آدم برخاست و نماز خواند و همچنین وقت نماز پنجم باز آمد و گفت: وقت نماز پنجم شد. آدم نماز خواند و به کلی از آن سیاهی که سراپایش را فراگرفته بود بیرون آمد. پس حمد و ثنای خداوند متعال را به جای آورد. در این هنگام جبرئیل به آدم گفت: ای آدم! حال فرزندان تو در مورد این نمازها همانند وضع تو میباشد؛ هر کس از فرزندان تو که در هر شبانه روز پنج نوبت نماز مقرر را بخواند از گناهان خارج میشود آنچنان که تو از این لکه سیاه بیرون آمدی.»(21)
پاسخ سوم
از حضرت امام رضا ـ علیهالسلام ـ روایت است که به فضل بن شاذان فرمود:
«چنانچه کسی بپرسد که، چرا نماز در این اوقات (اوقات معین و مخصوص) بدون تقدم و تأخر واجب شده است، جواب این است که این اوقات برای همه مردم روی زمین معلوم و واضح است و عالِم و جاهل آن را به چهار وقت میشناسند: غروب آفتاب خود آشکار و معلوم است که در آن، نماز مغرب واجب شده است و فرو رفتن سرخی آفتاب (شفق) پس از غروب خورشید معلوم و مشهور است که آن وقت نماز عشاء است؛ و همچنین طلوع فجر روشن و آشکار است و آن، وقت نماز صبح است و زوال شمس نیز آشکار و معلوم است و در آن ظهر واجب میشود و برای عصر وقت مخصوص و معینی مانند نمازهای دیگر است و وقت آن پس از انجام ظهر است. و علت دیگر، اینکه خداوند دوست داشته که بندگانش قبل از هر کاری، ابتدا طاعت خداوند را انجام دهند؛ پس ایشان را در اول طلوع روز، امر کرده است که به عبادتش بپردازند و سپس در پی کار و روزی خویش روند و امر دنیای خود را اداره کنند، پس در این وقت نماز صبح را بر ایشان واجب کرد و چون نیم روز شود از کار دست کشند و آن وقتی است که مردم به جای خود بازگردند و لباس از تن به در آرند و بیاسایند و به خوردن مشغول شوند و استراحت کنند و در چنین هنگامی خداوند آنان را امر فرموده که ابتدا به ذکر و عبادت او بپردازند، از این رو ظهر را بر ایشان واجب کرده است تا به آن آغاز نمایند و سپس به کارهای دیگر بپردازند و چون امور شخصی را انجام دادند و خواستند پی کار و کسب خود روند باز دستور نماز عصر را داده که آن را انجام دهند، و سپس به کاری که در نظر دارند رهسپار گشته و به اصلاح آن امر دنیایی خود پردازند، و چون شب شد، لباس از تن بیفکنند و به جایگاه و منزل بازگردند، پیش از هر کار باید به عبادت و ذکر پروردگارشان ابتدا کنند و بعد به امور دیگر بپردازند، از این رو نماز مغرب را بر ایشان واجب فرمود، و چون وقت استراحت و خواب آید و از کوشش فراغت یافتند خداوند دوست داشته است که در آغاز به عبادت و طاعت او پردازند، سپس در پی اموری که میخواهند انجام دهند روند و آنچنان باشند که ابتدا کرده باشند در هر فصلی از ساعات شبانه روز به طاعت و پرستش او، و از این جهت در این وقت نماز عشاء را واجب کرد. پس چون این دستور را به کار بندند او را فراموش نخواهند کرد و از او غافل نخواهند شد و در این صورت دلهایشان سخت نگردد و رغبتشان نکاهد و اگر کسی بگوید: وقتی معین برای عصر نیست، مانند اوقات نمازهای دیگر، چرا آن را بین ظهر و مغرب قرار داد و میان عشاء و صبح، یا میان صبح و ظهر قرار نداد؟ جواب این است: برای آن که هیچ وقتی برای مردم از ضعفاء و از کار بر کناران و اقویا و کارگزاران آسانتر و راحتتر و مناسبتر برای نماز عصر از این وقت معین نیست، زیرا مردم همگی از اول روز به تجارت و معامله و آمد و رفت و کار و کوشش در رفع حوائج خود، و فعالیت در بازارهای کسب مشغولاند، پس خداوند نخواست که آنان را از به دست آوردن روزی به کار دیگر مشغول کند ... نیز مردم همگی قادر به شبخیزی نیستند و آن را درست هم درک نمیکنند و وقت آن در نیمههای شب اگر باشد، بیدار نمیشوند، هر چند واجب باشد و امکانش هم برای ایشان بسیار کم است، پس خداوند بر آنان آسان گرفت و نماز عصر را در سختترین ساعات شبانه روز مقرر نفرمود؛ بلکه وقت آن را در راحتترین هنگام قرار داد، چنان که خداوند ـ عز و جل ـ خود فرموده است: "یرید اللّه بکم الیُسر و لا یریدُ بکم العُسر".»(22)
پاسخ چهارم:
از امام رضا ـ علیهالسلام ـ نقل شده است که فرمود:
«افضل اوقات سه وقت است: هنگام زوال خورشید (ظهر) و پس از آن مغرب، و هنگام سحر؛ پس خداوند دوست داشت که برای قرب به او در این اوقات سه گانه نماز به جای آورده شود.»(23)
3ـ قرآن میفرماید: «نماز جز بر خاشعان سنگین است»،(24) چه کنیم خاشع باشیم تا نماز بر ما سنگین نباشد؟
از این پرسش چند پاسخ داده شده است:
پاسخ اول: آیتالله جوادی آملی در تفسیر تسنیم در ذیل آیات 45 و 46 از سوره بقره مینویسد:
«قرآن کریم در آیه 46 به منشأ خشوع خاشعان اشاره کرده، میفرماید: یاد مرگ و قیامت، همه توان انسان را گرفته، قلب او را میلرزاند و وی را خاشع میسازد؛ زیرا همه غرورها و "من و ما" گفتنها از این روست که مرگ و عذاب قیامت از یادها رفته است وگرنه آنان که به حساب و میزان و بهشت و جهنم یقین دارند، یا دست کم گمانش را میبرند و از حال احتضار و احوال قبر غافل نیستند، خاکسار و خاشع و دل شکسته شده، به نماز و استعانت از دعا و بکاء رو میآورند.»(25)
پاسخ دوم: علامه طباطبایی ـ قدس سره ـ در تفسیر آیه 45 و 46 سوره بقره مینویسد:
«تعبیر به ظن در آیه 46 به جای یقین، اشاره به این است که برای حصول خشوع در انسان کافی است که متوجه شود خدایی دارد که ممکن است به سوی او بازگردد و او را ملاقات کند.»
پاسخ سوم: در استفتائات عرفانی از حضرت آیتالله العظمی بهجت ـ حفظه اللّه ـ سؤال شده: «برای این که در انجام دادن فرمان الهی خصوصاً نماز، با خشوع باشیم، چه کنیم؟» ایشان پاسخ فرمودهاند: «در اول نماز، توسل حقیقی به امام زمان (عج) کردن که عمل را با تمامیت مطلقه انجام بدهید».(26)
پاسخ چهارم: در قرآن کریم راه حصول خشوع در اعراض و ترک اعمال لغو و بیهوده معرفی شده؛ آنجا که میفرماید: «قد أفلح المؤمنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون الذین هم عن اللغو معرضون».(27)
نماز سدی در برابر گناهان آینده است؛ چرا که روح ایمان را در انسان تقویت میکند و نهال تقوی را در دل پرورش میدهد.
چنان که برخی از بزرگان عرفا از جمله حضرت آیتالله بهجت ـ حفظه الله ـ نیز در برخی از نصایحشان به این مطلب تصریح کردهاند که راه به دست آوردن خشوع، کنار گذاشتن کارهای لغو و بیفایده است؛ یعنی ترک آن کارهایی که نه فایده دنیوی دارد و نه فایده اخروی.
پاسخ پنجم: در روایتی به ویژگیهای انسان خاشع و راههای به دست آوردن خشوع به خوبی اشاره شده است. رسول خدا ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ در روایتی فرمودهاند:
«نشانه خاشع در چهار چیز است: 1ـ مراقبت نفس و حساب بردن از خدا در نهان و آشکار؛ 2ـ انجام دادن کارهای نیک؛ 3ـ اندیشیدن به روز قیامت؛ 4ـ مناجات و راز و نیاز با خداوند.»(28)
4ـ چرا نماز بر روح برخی از افراد، تأثیری ندارد؟
«این مطلب که نماز باید آدمی را از ارتکاب فحشاء و منکرات باز دارد، حقیقتی است که هیچ راه گریزی از آن وجود ندارد؛ زیرا قرآن به صراحت این خاصیت را برای نماز اثبات میکند، پس نمازی که این خاصیت در آن نباشد و تنها صورت نماز در آن یافت شود لامحاله آن نماز، از نفاق خالص نشأت گرفته و نفاق هم که بدون شک سبب دوری انسان از خدا میشود. اگر نماز، از جمیع جهات فاقد روح بود این نماز، در بازداشتن انسان از فحشاء و منکرات هم هیچ اثری نخواهد داشت، نه جزئی و نه کلی؛ ولی اگر بعض از مراتب روح را با خود داشت، لا محاله به همان اندازه اثر خواهد داشت. نتیجه این که نمازی که از جمیع وجوه فاقد روح و از جمیع جهات بدون حضور قلب باشد، این نماز ثمرهای جز دوری بنده از خدا نخواهد داشت. و این نماز، نماز کسی است که برای ریا و یا از روی استهزاء و مسخره نماز بخواند؛ اما نمازی که حتی یک دهم و یا بیشتر آن با حضور قلب [و برای خدا] انجام گیرد، به همان اندازه مورد قبول واقع میشود [و به همان اندازه فرد را از گناه باز میدارد].»(29)
پاسخ دوم:
«اینکه در قرآن کریم آمده است نماز انسان را از فحشا و منکر باز میدارد، با توجه به دو نکته باید در نظر گرفته شود: اولاً مراد، بازداری طبیعت نماز از فحشاء و منکرات است؛ یعنی نمازی که اقامه شود و چنان که حق آن است خوانده شود، از روی طبع چنین اثر و اقتضایی دارد [البته اگر موانعی در کار نباشد]؛ ثانیاً: نماز، علت تامهای برای بازداری از گناه نیست، بلکه از مهمترین عوامل بازدارنده آن میباشد. نماز صفتی در روح انسان ایجاد میکند که به مثابه یک پلیس درونی است و صاحبش را از منکرات منع میکند و در نتیجه روحش را از ناپاکی گناهان و آلودگیهای ناشی از آنها دور نگه میدارد. هدف از تشریع نماز، رساندن نمازگزاران به آن صفت بازدارندگی از گناه است. پس نمازی که نتواند ملکه تقوا را در انسان ایجاد یا تقویت کند، مسلماً تأثیر لازم را در بازداری از گناهان نخواهد داشت. وانگهی مسلمانی که نماز میخواند و در عین حال برخی گناهان را نیز مرتکب میشود، اگر نماز نخواند، گناهان بیشتری را مرتکب خواهد شد. اثر بخشی نماز به اندازه اقتضای آن است و علت تامه برای منع از معصیت نیست به گونهای که اگر کسی نماز خواند دیگر نتواند گناه کند؛ بلکه ممکن است موانعی اثر نماز را خنثی کند؛ و اگر مانعی جلوی تأثیر آن را نگیرد، مسلماً فایده خواهد بخشید.»(30)
پاسخ سوم:
«ممکن نیست کسی نماز بخواند و هیچ گونه اثری در او نبخشد؛ هر چند نمازش صوری و آن فرد آلوده به گناه باشد. البته این گونه نماز اثرش کم است. این افراد اگر همان نماز را نمیخواندند از این هم آلودهتر بودند. هر نمازی به همان اندازه که از شرایط کمال و روح عبادت برخوردار باشد، نهی از فحشاء و منکر میکند؛ گاه نهی کلی و گاهی هم نهی جزئی و محدود. به عبارت روشنتر: نهی از فحشاء و منکر سلسله مراتب و درجات زیادی دارد و هر نمازی به نسبت رعایت شرایط دارای بعضی از این درجات است.»(31)
پاسخ چهارم:
شیخ طبرسی ـ قدس سره ـ در تفسیر خود میگوید:
«برخی گفتهاند که نماز، به منزله کسی است که با سخن خود نهی از منکر میکند و میگوید: "فحشاء و منکر را انجام مده"؛ زیرا نماز مشتمل است بر تکبیر، تسبیح، تهلیل، قرائت، ایستادن در پیشگاه خداوند و دیگر اقسام و اصناف عبادت که همگی به نیکی دعوت میکنند و از ضد نیکی، یعنی فحشاء و منکر بازدارندگی دارند.»(32)
از کلام شیخ طبرسی ـ قدس سره ـ نتیجه میگیریم که نماز، بر روح افراد تأثیر میگذارد ولی این تأثیر به گونهای نیست که از آنها سلب اختیار کند، چنان که نتوانند گناه کنند.
پاسخ پنجم:
ابن مسعود از پیامبر اکرم ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ نقل کرده است که:
«لا صلوة لمن لا یطع الصلوة و طاعة الصلوة أن تنهی عن الفحشاء و المنکر.»
«نماز نخوانده است کسی که اطاعت نماز را نکند و اطاعت نماز، آن است که فحشاء و منکر را انجام ندهد.»
مراد از این روایت این است که نماز ناهی و بازدارنده از معاصی است؛ پس هر کس که اقامه نماز کند ولی از انجام معاصی به کنار نباشد معلوم میشود نماز او به صفت و ویژگیای که حق تعالی آن را وصف کرده، نبوده است. ولی اگر بعد از آن توبه کرد و از معاصی کناره گرفت معلوم میشود نمازش در او اثر داشته است، ولی اثربخشی آن در این فرد، مدتی طول کشیده و زمان برده است.(33)
5ـ چرا باید در نماز، حتماً سوره حمد خوانده شود؟
«همانا مردم به قرائت قرآن در نماز امر شدهاند تا قرآن مهجور و ضایع نگردد و نیز به سبب اینکه قرآن محفوظ باشد و از بین نرود و فراموش نشود؛ و همانا واجب شده که سوره حمد خوانده شود نه سورههای دیگر؛ زیرا هیچ سورهای نیست که مانند سوره حمد، جامع تمام خیرات و حکمتها باشد.»(34)
پاسخ دوم: در روایتی از امام صادق ـ علیهالسلام ـ نقل شده است: «اسم اعظم خداوند در سوره فاتحة الکتاب پراکنده شده است.»(35)
پاسخ سوم: در روایتی از امام صادق ـ علیهالسلام ـ نقل شده است: «هر نمازی که در آن فاتحة الکتاب خوانده نشود ناقص است.»(36)
نتیجه: سوره حمد، به سبب ویژگیهای منحصر به فردی که دارد، بر دیگر سورهها مقدم است و بر آنها برتری دارد. از این رو در نماز، سوره حمد را میخوانیم.
6ـ زکات دادن امام علی علیهالسلام در رکوع نماز، با حضور قلب آن حضرت چگونه قابل جمع است؟
«انّما ولیکم اللّه و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون و من یتولّ اللّه و رسوله والذین امنوا فانّ حزب اللّه هم الغالبون»
«سرپرست شما تنها خداست و پیامبر او و آنان که ایمان آوردهاند؛ همانان که نماز را برپا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند. و کسانی که ولایت خدا و پیامبر و افراد با ایمان را بپذیرند (پیروزند؛ زیرا) حزب خدا پیروز است.»
پاسخ اول: امام علی ـ علیهالسلام ـ در نماز، از خود بیگانه میشدند نه از خدا، و زکات دادن در هنگام رکوع، توجه به خویشتن نیست، بلکه عین توجه به خداست؛ به عبارت دیگر عمل حضرت، در واقع، انجام دادن عبادت در ضمن عبادت است نه انجام دادن یک عمل مباح در ضمن عبادت؛ و به عبارت روشنتر آنچه با حضور قلب منافات دارد، توجه به مسائل مربوط به زندگی مادی و شخصی است، اما توجه به آنچه در مسیر رضای خداست، توجه به مسائل اخروی است که با روح عبادت و حضور قلب کاملاً سازگار است و آن را تأکید میکند. ذکر این نکته نیز لازم است که معنای غرق شدن در توجه به خدا این نیست که انسان، بیاختیار احساس خود را از دست بدهد؛ بلکه به معنای این است که با اراده خویش توجه خود را از آنچه در راه خدا و برای خدا نیست باز دارد.(37)
هیچ گونه مناجات و راز و نیازی غیر از نماز، فواید و آثار نماز را نخواهد داشت و صرف پاکی دل نیز ـ به فرض اینکه بدون نماز بتوان به آن رسید ـ برای انسان فایدهای نخواهد داشت.
پاسخ دوم: زکات دادن موجب کمال است و حضرت در این عمل، میان عبادت روحی و بدنی با عبادت مالی یعنی انفاق جمع کرده است. آن التفاتی که مانع حضور قلب میشود توجه به امور دنیوی است وگرنه توجه به عمل خیر، عبادت در عبادت است و موجب کمال میباشد؛ مثلاً اگر انسان در نماز برای از دست دادن عزیزی گریه کند، نمازش باطل است، ولی اگر در حال نماز، برای شوق و اشتیاق به حق و یا خوف از خدا گریه کند، موجب کمال و فضیلت است.(38)
7ـ چرا برخی از نمازگزاران مرتکب گناه میشوند؟
ممکن است علت اینکه بعضی نمازگزاران مرتکب گناه میشوند این باشد که نمازی که میخوانند از روی عادت است نه ترس از خدا؛ چون ترک عادت بسیار دشوار است، نماز را ترک نمیکند و معاصی را مرتکب میشود.(40) پس اگر نمازگزار، نمازش را نه از روی عادت، بلکه به سبب انجام وظیفه و با همراه شرایط و خصوصیات آن انجام دهد، او را در ترک معاصی بسیار کمک کرده و تدریجاً گناه را ترک خواهد کرد.
8ـ به چه علت مسافر باید نماز را شکسته بخواند؟ اگر کامل بخواند آیا اشکال دارد؟
«و اذا ضربتم فی الاْرض فلیس علیکم جناحٌ اَنْ تقصُرُوا من الصلوة ...»
«هنگامی که سفر میکنید، گناهی بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید ... .»
در روایات اثبات شده است که «لیس جناح» در اینجا به معنی واجب بودن است و این آیه را در کنار آیه مربوط به طواف خانه خدا قرار دادهاند.
درباره حکمت و فلسفه شکسته شدن نماز مسافر، در کتاب علل الشرایع و عیون اخبار الرضا، از امام رضا ـ علیهالسلام ـ چنین نقل شده است:
«نماز در سفر، شکسته شده است؛ زیرا نماز در ابتدا 10 رکعت بود که 7 رکعت، بعدها به آن افزوده شد؛ ولی خدای متعال در سفر تخفیف داده و آن زیادی را نخواسته است؛ به سبب اینکه برای مسافر در سفر ممکن است بجا آوردنش سخت شود؛ زیرا مسافر در سفر مشغول به امور اقامت و معیشت و مانند آن است؛ و این تخفیف خداوند از باب رحمت و لطف اوست ... تنها نماز مغرب است که شکسته نمیشود؛ زیرا نماز مغرب نمازی است که در اصل و در ابتدا یک بار شکسته شده و به 3 رکعت تبدیل گردیده. بنابراین دیگر نباید شکسته شود.»(41)
9ـ چرا بعضی از نمازها را بلند و بعضی را آهسته میخوانیم؟
«علت اینکه بعضی نمازها باید بلند و بعضی آهسته خوانده شود این است که نمازهایی که باید بلند خوانده شوند (صبح، مغرب، عشاء) در اوقاتی است که هوا نسبتاً تاریک و واجب است بلند خوانده شوند که اگر کسی از آنجا عبور میکند، بداند که جماعتی در آنجا نماز میخوانند تا اگر خواست به آنها ملحق شود؛ چون تاریکی مانع دیدن اوست و بلند خواندن باعث میشود او صدای نمازگزاران را بشنود. ولی دو نمازی که آهسته خوانده میشوند (ظهر و عصر) به دلیل اینکه روز است و عملشان کاملاً قابل رؤیت است، احتیاج به بلند خواندن ندارد.»(42)
پاسخ دوم: در روایت است که از امام صادق ـ علیهالسلام ـ سؤال شد که چرا باید نمازهای جمعه، مغرب، عشاء و صبح را بلند خواند ولی نماز ظهر و عصر را آهسته؟ حضرت فرمود:
«زیرا پیامبر ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ وقتی به معراج رفتند اولین نمازی که خدا بر او واجب کرد، نماز جمعه بود؛ آنگاه خداوند به ملائکه امر کرد تا پشت سر پیامبر ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ بایستند و به پیامبر ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ دستور داد که نمازش را بلند بخواند تا فضل و برتری خود را به ملائکه نشان دهد. سپس نماز عصر را بر او واجب کرد، ولی کسی را به پیامبر اضافه نکرد تا به وی اقتدا کند؛ از این رو دستور داد تا آهسته قرائت کند. سپس نماز مغرب را واجب کرد و ملائکه را به پیامبر ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ افزود. پس امر کرد تا بلند بخواند و همین طور در نماز عشاء. وقتی فجر نزدیک شد، پیامبر ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ از آسمان نزول کرد، آنگاه خداوند نماز صبح را بر او واجب کرد و امر کرد تا بلند بخواند تا فضل خود را به مردم نشان دهد، چنان که به ملائکه فضل خود را نشان داده بود.»(43)
10ـ فلسفه وضو و غسل چیست؟
فلسفه وضو
1ـ «لأن یکون العبدُ طاهراً اذا قام بین یدی الجبّار عند مناجاته.»؛ «پاک بودن بنده هنگام ایستادن در مقابل خدا.»؛
2ـ «نقیّاً من الأدناس و النجاسة.»؛ «پاکیزه شدن از آلودگیها و نجاسات.»؛
3ـ «مع مافیه من ذهاب الکسل و طرد النعاس.»؛ «در وضو، از بین رفتن کسالت و جلوگیری از حالت خواب آلودگی است.»؛
4ـ «و تزکیة الفؤاد للقیام بین یدی الجبار.»؛ «و پاک کردن قلب برای حضور در محضر خدای جبّار.»(44)
پاسخ دوم: خدا به وضو امر کرده است؛ زیرا اعضاء وضو، مباشرت با امور دنیایی دارد و بر اثر مباشرت، کدورتهای دنیوی به خود میگیرند؛ پس لازم است وقتی انسان به امر اخرویای مثل نماز رو میآورد آن کدورتها را پاک کند. اما امر به شستن «صورت» شده، زیرا اکثر حواس ظاهر که امور دنیایی با آنها انجام میشود، در «صورت» است (چشم ـ دهان ...) و امر به شستن «دستها» شده؛ زیرا انسان در اکثر احوال، با این دو، به امور دنیایی مشغول میشود و امر به مسحِ «سر» شده؛ زیرا در آن، قوه مفکرهای است که با آن، قصد امور دنیوی میشود و در نهایت امر به مسح «پاها» شده؛ زیرا انسان با آنها در پی امور دنیوی میرود.(45)
پاسخ سوم: رسول خدا ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ در روایتی مفصل فرمود:
«شستن صورت در وضو؛ یعنی خدایا هر گناهی که با این صورت انجام دادم آن را شست و شو میکنم که با صورت پاک به جانب تو عبادت کنم و پیشانی پاک بر خاک بگذارم. شستن دستها در وضو؛ یعنی خدایا از گناه، دست شستم و گناهانی را که با دستم مرتکب شدهام، دستم را از آنها تطهیر میکنم. مسح سر در وضو؛ یعنی خدایا از هر خیال باطل و هوس خام که در سر پروراندهام سرم را تطهیر میکنم و آن خیالهای باطل را از سر برون میرانم. مسح پا؛ یعنی خدایا من از رفتن به مکانهای ناروا پا میکشم و این پا را از هر گناهی که با آن انجام دادهام تطهیر میکنم.»
«اگر کسی بخواهد نام مبارک حق تعالی را بر زبان جاری کند، باید دهان را تطهیر کند. مگر میشود با دهان ناشسته انسان، نام خدا را ببرد؟ باید دهان را با آب مضمضه کند و بشوید. این گوشهای از اسرار وضو گرفتن است. اگر ما میبینیم که از نماز و از عبادت لذت نمیبریم برای آن است که به این اسرار آشنا نیستیم. آنها که از عبادت لذت میبرند چیزی را به این عبادت تبدیل و تعویض نمیکنند.»(46)
پاسخ چهارم: در روایتی از امام رضا ـ علیهالسلام ـ نقل شده است:
«علت وضو، این است که انسان در نماز، میخواهد با اعضای ظاهرش که همان اعضای وضوست در مقابل خداوند بایستد و فرشتگان را ملاقات کند، پس شستن صورت برای سجده و خضوع در آن است؛ شستن دو دست به سبب آن است که آنها را به درگاه خدا بالا میبرد و پایین میآورد و با آن دو کف، رغبت و رهبت و تبتّل (حرکت دست، که نشانه خوف و امید و طلب و عبودیت است) انجام میدهد و مسح سر و روی دو پا برای این است که ظاهر و آشکار و برهنه است و در جمیع حالات نماز، با این سه استقبال کند و رو به حق بایستد.»(47)
پاسخ پنجم: در روایتی نقل شده که یکی از یهودیان از پیامبر اکرم ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ سؤال کرد به چه دلیل در وضو باید این چهار عضو را شست و حال اینکه این مواضع، تمیزترین اعضای بدن است؟ حضرت فرمود:
«وقتی شیطان حضرت آدم را وسوسه کرد، حضرت آدم به آن درخت نزدیک شد و به آن نگاه کرد، و با این کار آبرویش رفت، سپس ایستاد و به طرف آن درخت رفت و این اولین خطای او بود؛ سپس با دست از میوه آن درخت خورد که با این کار لباسهایش از بدنش افتاد، پس دستش را بالای سرش گذاشت و گریست و آنگاه توبه کرد، از این رو خداوند بر او و نسل او واجب کرد که این چهار عضو را تطهیر کنند.»(48)
فلسفه غسل
پاسخ دوم: در روایتی از امام رضا ـ علیهالسلام ـ نقل شده است:
علت غسل جنابت، پاکیزگی و نظافت، و پاک کردن انسان خود را از منی و تطهیر کردن سایر قسمتهای بدن است؛ زیرا جنابت از تمام اعضا خارج میشود، پس تطهیر تمام بدن بر او واجب شده است.(50)
معنای غرق شدن در توجه به خدا این نیست که انسان، بیاختیار احساس خود را از دست بدهد؛ بلکه به معنای این است که با اراده خویش توجه خود را از آنچه در راه خدا و برای خدا نیست بازدارد.
علت غسل عیدین و جمعه و دیگر غسلها آن است که انسان با آنها، پروردگار خود را تعظیم کرده بزرگ میدارد و نیز به سبب آنها متوجه به خداوند کریم و بزرگوار خود میشود و از خداوند درخواست آمرزش میکند و نیز به سبب اینکه روز عید برای مردم شناخته شده، خداوند غسل این روزها را بزرگداشت و تفضیل آنها بر دیگر روزها قرار داد و علت غسل جمعه، طهارت و پاکی بنده تا جمعه دیگر است.
علت غسل میت این است که میت را غسل دهند تا از آلودگیها و امراضی که داشته، پاک شود؛ زیرا میت با فرشتگان ملاقات میکند و با اهل آخرت همنشین میگردد. پس چه نیکوست وقتی بر خدا وارد میشود و پاکان را ملاقات میکند، با طهارت و نظیف باشد تا مورد درخواست رحمت و شفاعت واقع شود. و دیگر اینکه، برای پاک شدن از آن منیای که از آن آفریده شده، و در هنگام مرگ از بدن او خارج میشود و جنب میگردد، غسل لازم است.
علت غسل مس میت، طاهر شدن شخص است از چرک و پلیدیهایی که به جهت مس کردن میت به او رسیده؛ زیرا شخصی که از دنیا رفته، روحش از او مفارقت کرده و بیشتر میکربها در پیکر او باقی میماند، پس باید پس از تماس با او، تطهیر انجام شود.(51)
پاسخ سوم: علت اینکه در جنابت باید همه بدن را شست این است که «حالت جنابت یک حالت موضعی نیست؛ چرا که اثر آن در تمام بدن بروز میکند و همه سلولهای بدن در این وضعیت سست میشوند و این نشانه تأثیر فراگیر آن بر تمام بدن است. براساس تحقیقات دانشمندان دو رشته اعصاب نباتی به نام سمپاتیک و پاراسمپاتیک در سراسر بدن گسترده شدهاند؛ وظیفه اعصاب «سمپاتیک»، تند کردن و پاراسمپاتیک، کند کردن فعالیتهای بدن است. از تعادل فعالیتهای این دو رشته عصبی، بدن به صورت یکنواخت کار میکند. گاهی فعالیتهایی در بدن رخ میدهد که این تعادل را به هم میزند، از جمله این فعالیتها، لذت جسمی است که تعادل طبیعی و سلسله اعصاب را مختل میکند و در این صورت یکی از اقداماتی که میتواند اعصاب سمپاتیک را به کار وادارد و تعادل را برقرار سازد، تماس آب با بدن است. از این رو شارع، حکم فرموده است که در حین جنابت همه اعضای بدن، با دستور ویژه شسته شود و در پرتو اثر حیاتی آب، تعادل کامل بین سلسله اعصاب ایجاد گردد».(52)
11ـ فلسفه اذان و اقامه چیست؟
پاسخ دوم: اذان، ندا کردن مردم و فرا خواندن آنها به سوی خداست و متذکر کردن آنها به حضرت حق است.(54)
12ـ با این که خداوند مکان و جهت خاصی ندارد، چرا باید به سمت قبله نماز خواند؟
پاسخ دوم: حکمت امر به روی نمودن به سمت خاصی (سمت کعبه)، امتحان کردن بندگان بوده است به این که آیا به هر سمتی که خدا بگوید و به هر نحوی که او بگوید عبادت میکنند یا نه؟ از این رو خداوند بندگانش را تشویق و تحریک کرد تا کعبه را زیارت کنند و آن را بزرگ بشمرند و به وسیله آن خدا را عبادت کنند تا ببیند که چه کسی مطیع و چه کسی نافرمان است.(56)
13ـ نشانه قبولی نماز چیست؟
نشانه قبولی نماز، این است که انسان از گناه دوری کند؛ زیرا نماز باعث میشود که انسان به یاد خداوند باشد و این، باعث خوفِ از نافرمانی میشود.(57)
امام صادق ـ علیهالسلام ـ در روایتی فرموده است: «هر کس دوست دارد بداند نمازش قبول شده یا نه، ببیند که آیا نمازش او را از گناه و زشتی باز میدارد یا نه؟ پس به هر اندازه که نمازش او را از گناه باز بدارد به همان مقدار نمازش قبول واقع شده است.»(58)
14ـ فلسفه و حکمت نماز آیات چیست؟
پاسخ دوم: در حدیثی از امام صادق ـ علیهالسلام ـ چنین آمده است: «وقتی خداوند، اراده ترساندن و عذاب بندگانش را بکند خسوف و کسوف را ایجاد میکند. پس وقتی آن را دیدید به درگاه خداوند تضرع کنید و نماز بخوانید (تا از عذاب در امان باشید).»(60)
پاسخ سوم: در وسائل الشیعه آمده است: «برای کسوف نمازی قرار داده شده؛ زیرا کسوف از نشانهها و آیات خداوند است، ولی معلوم نیست که آیا برای رحمت نازل شده یا برای دفع عذاب ... پیامبر ـ صلیالله علیه وآله وسلم ـ دوست میداشت که امت او در هنگام کسوف به درگاه خداوندِ خالق و راحم، تضرع کنند تا خداوند شر و ضرر کسوف را از آنها دفع کند؛ چنان که وقتی قوم یونس در هنگام کسوف به درگاه خداوند تضرع کردند خداوند عذاب را از آنها برداشت.»(61)
15ـ نمازگزاران واقعی چه خصوصیاتی دارند؟
«الذین هم علی صلواتهم دائمون»؛(62) «آنان که همواره نمازشان را میخوانند و هرگز نماز را ترک نمیکنند و به برکت نماز این چنین خواهند بود.» «والذین فی أموالهم حقٌّ معلومٌ، للسائل و المحروم»؛(63) نمازگزار کسی است که همه آنچه در اختیار اوست به خود اختصاص نمیدهد ـ سخن از مال حلال است نه مال حرام؛ اگر کسی از مال حرام بخشش کرد که طَرْفی نمیبندد؛ آن کس که از راه حلال به دست آورد مالک مال میشود. فرمود نمازگزار کسی است که مال او حساب شده است، دیگران در مال او سهمی دارند.
دیگران دو قسماند: عدهای سائلاند که روی سؤال دارند؛ و عدهای روی سؤال هم ندارند، یا دسترسی ندارند. نمازگزار کسی است که اموال او مورد تعلق حق دیگران قرار میگیرد. «والذین یُصَدِّقون بیوم الدین»؛(64) نمازگزاران آن کسانی هستند که قیامت را باور دارند؛ چون یاد معاد است که انسان را طاهر میکند، و همه مشکلات بر اثر فراموشی قیامت است.
وقتی قرآن کریم علت تبهکاری تبهکاران را میشمارد میفرماید: «لهم عذابٌ شدیدٌ بما نَسُوا یوم الحساب»؛(65) یعنی برای آنها عذاب شدید است چون روز قیامت را فراموش کردند. به خاطر همین فراموشی تن به گناه دادند. نمازگزار قیامت را فراموش نمیکند، آن را باور دارد. «والذین هم من عذاب ربّهم مشفقون»؛(66) یعنی اینها از عذاب خدای سبحان هراسناکند. نماز آن است که انسان را از قیامت هراسناک کند؛ نماز آن است که انسان را به یاد معاد تذکر دهد. «ان عذاب ربّهم غیر مأمون»؛(67) چه کسی در امان است که گرفتار عذاب خدا نشود؟ مگر انسان برگه ایمنی دریافت کرده است؟!
آنگاه قرآن در تتمه بیان خواص نماز میفرماید:
«والذین هم لأماناتهم و عهدهم راعون»؛(68) آنان که امانتهای خود را ـ چه مالی و چه غیر مالی ـ رعایت میکنند و تعهداتی را که دارند ـ چه بین خود و خدا و چه بین خود و دیگران ـ عمل میکنند. خدا آن قدر به ما نزدیک است که به ما میفرماید با من عهد ببندید، مرا طرف معامله خود قرار بدهید.
«والذین هم بشهاداتهم قائمون»(69) کسانی که در شهادتهای خود ایستادگی کنند؛ اگر به وحدانیت حق شهادت میدهند، میایستند؛ اگر به رسالت حق شهادت میدهند میایستند؛ اگر در دیگر مسائل حقوقی به حق شهادت میدهند، ایستادگی میکنند؛ اهل ایستادگی و اهل قیاماند.
«والذین هم علی صلاتهم یحافظون»(70) نمازگزاران کسانی هستند که مواظب نماز خویشتناند، همه اوقات نماز را حفظ میکنند.
«اولئک فی جناتٍ مُکرمون»؛(71) «اینان در بهشت از کرامت الهی برخوردارند.»(72)
پي نوشت :
1- الصلاة، محمد محمدی ریشهری، ص 139.
2- سوره هود (11) آیه 114.
3- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 447.
4- امالی مفید، ص 189.
5- الفردوس، ج 2، ص 405.
6- سوره عنکبوت (29) آیه 45.
7- سوره بقره (2) آیه 153.
8- مجمع البیان، ج 1، ص 217.
9- خصال، ص 632.
10- تنبیه الخواطر، ج 2، ص 76.
11- الجامع الصغیر، ج 1، ص 314.
12- عوالی اللآلی، ج 1، ص 322.
13- الاثنا عشریة، ص 327.
14- تفسیر نمونه، ج 16، ص 291 ـ 294.
15- علل الشرایع، ص 317.
16- نهجالبلاغه، حکمت 252.
17- الصلاة، ری شهری، ص 24.
18- ظاهراً منظور از حلقه، همان خط یا دائره فرضی نصف النهار است و اگر چنین باشد زوال شمس نسبت به شهرها و بلاد مختلف که طول جغرافیایی آنها روی کره زمین اختلاف دارد متفاوت است. از این رو زوال به وقت معین ـ چنان که از ظاهر عبارت استفاده میشود ـ اختصاص ندارد و با توجه به همین اختلاف است که اوقات نماز در بلاد مختلف با هم تفاوت دارد.
19- یعنی نماز را از وقت زوال خورشید تا نیمه شب بپادار.
20- من لایحضره الفقیه، کتاب الصلاة، ص 317 ـ 320.
21- همان، ص 320 الی 321.
22- عیون اخبار الرضا ـ علیهالسلام ـ ، ج 2، ص 230 ـ 277.
23- همان، ص 231.
24- «و استعینوا بِالصَّبر و الصلاة ...».
25- تفسیر تسنیم، ج 4، ص 173.
26- فریادگر توحید، ص 233.
27- سوره مؤمنون (23) آیه 1 و 2 و 3.
28- میزان الحکمة، ج 3، ص 1407.
29- اسرار الصلاة، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، ص 177 ـ 179. لازم به یادآوری است که این مطلب از دیدگاه عرفانی صحیح است وگرنه هرگاه نماز با شرایطی که در رسالههای عملیه آمده، خوانده شود به لحاظ فقهی مجزی و کافی خواهد بود.
30- نمازشناسی، حسن راشدی، ج 2، ص 155.
31- تفسیر نمونه، ج 16، ص 285.
32- مجمع البیان، ج 8، ص 447.
33- تفسیر منهج الصادقین، ملا فتح الله کاشانی، ج 7، ص 163.
34- وسائل الشیعه، ج 6، ص 38، ح 7282.
35- همان، ح 7284.
36- همان، ح 7285.
37- تفسیر نمونه، ج 4، ص 428.
38- شبهای پیشاور، ص 453.
39- ترجمه المیزان، ج 16، ص 198.
40- همان، ص 163.
41- وسائل الشیعه، ج 8، ص 520، ح 11337؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ح 1318؛ علل الشرایع، ص 323.
42- وسائل الشیعه، ج 6، ص 82، ح 77406.
43- وسائل الشیعه، ج 6، ص 83، ح 7407.
44- وسائل الشیعه، ج 1، ص 368، باب اول.
45- اسرار الصلوة، شهید ثانی، ص 59؛ اسرار الحکم، ملاهادی سبزواری، ص 476.
46- اسرار عبادات، جوادی آملی، ص 20.
47- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 172، باب 33، ح 1.
48- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 34، ح 127؛ وسائل الشیعه، ج 1، ح 1035.
49- اسرار الصلوة، شهید ثانی، ص 61؛ من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 43، ح 170.
50- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 43، ح 171.
51- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 171، باب 33، ح 1.
52- مجله قرآنی بشارت، شماره 20، ص 53.
53- سر الصلاة، امام خمینی(ره)، ص 67؛ آداب نماز، حضرت امام (ره)، ص 122.
54- اسرار الحکم، ص 510.
55- اسرار الصلاة، شهید ثانی، ص 79؛ ترجمه اسرار الصلاة، میرزا جواد ملکی، ص 198.
56- وسائل الشیعه، ج 4، ص 302، ح 5212 و ص 298، ح 5203.
57- تفسیر شبّر، ص 605.
58- ترجمه المیزان، ج 16، ص 211.
59- اسرار الصلوة، شهید ثانی، ص 208.
60- المقنعة، شیخ مفید، ص 208.
61- وسائل الشیعه، ج 7، ص 483.
62- سوره معارج (70) آیه 23.
63- همان.
64- همان، آیه 26.
65- سوره ص (38) آیه 26.
66- سوره معارج (70) آیه 27.
67- همان، آیه 28.
68- همان، آیه 32 ـ 35.
69- همان، آیه 33.
70- همان، آیه 34.
71- همان، آیه 35.
72- اسرار عبادات، عبدالله جوادی آملی، ص 41.
/س