محسن معینی
رویكرد خاص صوفیه به تعلیم و تربیت در نظام «شیخ و مرید» یا «مرید و مرادی» جلوهگر شده است. درواقع، نظام مرید و مرادی را میتوان نظریهی تربیتی خاص صوفیه خواند. به گفتهی صوفیان این نظریهی تربیتی ریشه در قرآن كریم، خاصه آیات همسفری خضر و موسی (علیه السلام) (1) دارد. به همین سبب است كه صوفیه از مریدان خواستهاند كه هرگاه مشكلی برایشان پیش آمد، قصهی خضر و موسی را به خاطر آورند. (2) در حقیقت، در چارچوب نظام مرید و مرادی است كه هدف تربیتی خاص صوفیان (وصول به درجهی انسان كامل) تحقق پذیر مینماید. (3) از این نظامْ به «سلوك» یا «طلب» نیز تعبیر شده (4) و زمان عملی شدن آن در حق سالك یا طالب، بین بیست سالگی تا چهل سالگی است. (5)
صوفیه، تربیت زیر نظر اولیا یا همین نظام مرید و مرادی را سلوك خاص نسبت به مستعدان میدانند در مقابل تربیت انبیا كه عام است و نصیب همگان میگردد. (6) به همین دلیل رتبهی مشایخ را در مقام دعوت به حق، رتبهی نیابت از انبیا میدانند. (7) در كتابهای صوفیه برای كسانی كه هنوز به شیخی رهآموز دست نیافتهاند، شیوههای تربیتی عرضه شده و آن شیوهها شروط مقدماتی ارادت تلقی شدهاند. (8) سید محمد بخاری اصفهانی بر آن است كه طالب و مرید پیش از دست یافتن به شیخ نباید به این بهانه دست از سلوك بكشد، بلكه باید با وظایف خود، از طریق كتابهایی كه صوفیان در این زمینه نوشتهاند، آشنا شود. (9)
رویكرد صوفیه به تعلیم و تربیت، رویكردی دینی و اسلامی است كه بنابر دیدگاه خود آنان به كتاب و سنت سرچشمه میگیرد اما تفاوتی كه با رویكرد مبتنی بر كتاب و سنت دارد و در آثار فقیهان و محدثان و عالمان اخلاق جلوهگر است، چگونگی تلقی مفاهیم علم و به تبع آن عالم و معلم و متعلم است. درواقع، رویكرد تأویلی صوفیه به دین، زیرساختِ رویكرد خاص آنها به تعلیم و تربیت و انگیزهی طرح ریزی نظام ویژهای با عنوان «مراد و مریدی» شده است. مرید از آن رو باید تن به تسلیم شیخ دهد كه معیار مشایخ صوفیه با معیار عالمان ظاهرگرا در باب شرایع متفاوت است (10) و از آنجا كه رویكرد تربیتی مبتنی بر كتاب و سنت، كه تربیت شدگان و مربیانش، فقیهان و محدثان و متكلماناند و براساس تحصیل و اجتهاد و تقلید تكوین یافته، نمیتواند آنچه را كه صوفیه از دین و تربیت میخواهند تأمین كند، آنان نظام و نظریهی دیگری در باب تربیت طراحی و پیشنهاد كردهاند كه از آن جدا نیست اما از آن فراتر میرود و در آن به تحصیل علم از روی كتابهای مصنّفان و بحث در باب اقوال و ادله اصرار نمیشود، بلكه در آن مجاهده با نفس و زدودن صفات مذموم و بریدن از جملگی علایق و توجه كامل به خدا اصل اساسی است. (11)
برای دست یافتن به این دانش، كه دانشی «الهامی» است، (12) باید مرید و پیرو شیخی شد، زیرا این راه، راهی است دشوار و پیچیده و سلوك آن بی هدایت راهنما ناممكن است به این سبب كه شیطان از راههای گوناگون درصدد راهزنی است و سالكی كه بی راهنما به سیر و سلوك میپردازد مانند درختی خودروست كه یا به زودی خشك میشود یا اگر بماند میوه نمیدهد. (13) استفاده از قرآن هم، كه كتاب «علوم طب دینی» است، بدون هدایت شیخ ناممكن مینماید. (14)
نجم رازی اسباب نیاز به وجود شیخ را برای مرید ده تا میداند كه از آن جمله است: ابهام راه و راه نشناسی سالك، وجود جلوههای فریبندهی دنیوی، آفات و شبهات بسیار، وجود وقفههایی در مسیر به سبب ابتلا و امتحان، بروز پارهای احوال كه ممكن است بر اثر آن مرید به خطا احساس كند به حق واصل شده است. (15)
شیخ در نظام تربیتی صوفیه، غیر از عالم و معلم در رویكرد مبتنی بر كتاب و سنت است. در رویكرد صوفیه، شیخ درصدد نیست كه چیزی از علوم رسمی به مرید بیاموزد، بلكه فقط میكوشد آنچه را كه بالقوه در طبیعت مرید وجود دارد به تحقق برساند (16) زیرا خداوند انسان را به گونهای آفریده كه هم اهلیت پذیرش صلاح یا فساد را دارد و هم به او توان اصلاح پذیری به كمك تربیت را بخشیده و این چیزی است كه از آن به «ادب» نیز تعبیر شده است. (17)
در منابع صوفیه، با استناد به حدیثی منسوب به پیامبراكرم كه بنابر آن شیخ هم منزلت با پیامبران است (18)، مرتبهی شیخ از حد عالمی و معلمی (فقیه، محدث، متكلم) تا مرتبهی پیامبری بالا برده شده و گفتار وی به مثابه كلام انبیا تلقی گردیده است. (19) در این نظام تربیتی، مراد یا شیخ كسی است كه قوّت ولایت او در تصرف به مرتبهای رسیده است كه میتواند ناقصان را به كمال رساند و اختلاف انواع استعدادها و طرق ارشاد و تربیت را مشاهده كند. (20) در نظام تربیتی صوفیه، نسبت شیخ و مرید نسبت معلم و متعلم نیست، بلكه نسبت كودك شیرخوار و مادر است كه دورهی آن آغاز و پایانی دارد و زمان آن را شیخ میداند (21). شیخ از آن رو میتواند تربیت نفس مرید را عهدهدار شود كه نفس مرید- به جهت سنخیت و اُلفتی كه میان شیخ و مرید وجود دارد و خداوند آن را به وجود آورده- به منزلهی نفس خود اوست. (22) در حقیقت، پیوند میان این دو چنان است كه گویی مرید جزئی از وجود شیخ است و در اینجا ولادت معنوی رخ داده است و با این ولادتِ ثانوی، مرید با عالم ملكوت پیوند مییابد، كما اینكه در ولادت اولی با عالم ملك پیوند مییافت. (23)
«احوال» شیخ، با ترك اختیار مرید و تسلیم شدنش به شیخ، از طریق سخن شیخ به مرید منتقل میشود و دو روح با هم میآمیزند و مرید همچنان كه سخن و اشارات شیخ را میفهمد، به مقام فهم سخن و اشارات و الهامات خداوند نائل میشود. (24) وقتی مرید به این مرتبه ارتقا یابد، در واقع دورهی تربیت وی پایان گرفته و شیخ به او اجازهی جدا شدن و استقلال میدهد. (25)
در كتابهای اساسی تصوف برای مرید و مراد، شروط و آداب و ویژگیهایی یاد شده كه اگرچه از حیث شمار و كیفیت با هم تفاوتهایی دارند، در مجموع زوایای گوناگون این نظام تربیتی را تبیین میكنند. مرید غیر از احراز شرایط عمومی، نظیر توبه و زهد و تجرید و حسن عقیده و تقوا و صبر و مجاهده و شجاعت و بذل و فتوت و صدق، و كسب آگاهی لازم نسبت به فرایض مورد نیاز، (26)مهمترین وظیفهاش اعمال دقت و احتیاط تمام در گزینش شیخی است كه مرید میخواهد خود را تسلیم وی سازد؛ بنابراین، جز پس از شناخت و گزینش بهترین كس برای این مقام به صحبت هیچ شیخی نباید درآید، (27) هرچند برای یافتن او ناگزیر از سفر به جاهای دور شود. (28)
مرید پس از دست یافتن به شیخ مطلوبش، برای آنكه از او بیشتر بهرهمند شود، باید معتقد شود كه او یگانه است و جز او و شیخش موجود دیگری در عالم نیست. (29) با چنین تصوری در حق شیخ، محبت مرید نسبت به او افزایش مییابد و به میزان افزایش محبت در میان آن دو است كه احوال شیخ به مرید سرایت میكند (30) و مرید در مسیر تربیت قرار میگیرد.
مرید برای آنكه از وجود شیخ بهرهی بیشتری ببرد باید از سلامت ذهنی و جسمی و اخلاقی برخوردار باشد و از این روست كه در متون تصوف بر «زیركی» و «تیزگوشی» مرید در مقام فهم سخن و اشارات شیخ (31) و نشاط و جنب و جوش و پرهیز از هر نوع تنبلی (32) در كنار نصیحت پذیری و راست گفتاری (33) و اطاعت و ترك اعتراض و تسلیم محض در برابر شیخ (34) تأكید شده است.
مرید پس از تسلیم خویش به شیخ، لازم است تمام توجهش به كلام او باشد و در محضر وی آهسته سخن بگوید و با او شوخی نكند و بداند كه چه وقت سخن بگوید. اسرار شیخ را فاش نكند و اسرار خود را نزد شیخ اظهار كند و هرچه از سخن شیخ برای دیگران نقل میكند به اندازهی فهم مستمعان باشد. (35) مرید همچنین نباید سخن شیخ را رد كند یا با او به بحث بپردازد (36) و اگر به ظاهر خلافی از او سر زد، تسلیم او باشد. (37) در هر حال رعایت این آداب تنها جبران بخشی از حقوقی دانسته شده كه بر گردن مرید است. (38)
در مجموع، مرید برای آنكه به مطلوب نظام تربیتی تصوف دست پیدا كند، باید در برابر شیخ مانند مردهای باشد در دستِ غسّال (39)و مرید و خواستار آن چیزی باشد كه شیخ اراده میكند (40)، از این رو بهترین ادب مرید در حق مراد و شیخش، رعایتِ سكوت در برابر او دانسته شده است. (41) در این صورت است كه مرید به واسطهی برخورداری از هدایت و عنایت شیخ، به احوال و مقامات نائل میآید. شیخ هم كه كارش ایجاد محبت میان خداوند و خلق اوست، (42) در نظام تربیتی صوفیه، غیر از داشتن علم به احكام و فرایض به قدر ضرورت و حسن اعتقاد دینی و حسن اخلاق (43) و نیز آگاهی از بیماریهای نفس و شناخت عینی داروهای علاج این بیماریها، باید برای تصدی مقام تربیت، واجدِ «دین انبیا» و «تدبیر اطبا» و «سیاست ملوك» باشد. (44)
از سوی دیگر، شیخ نیز نسبت به مرید وظایفی دارد كه «حق تربیت» خوانده میشود (عزالدین كاشانی، همان جا). او نخست باید استعداد مرید را محك بزند و برای هر مریدی برحسب استعدادش شیوهی عمل خاصی در پیش گیرد (45) و با او به رفق و مدارا و حلم رفتار كند (46)، به مال مرید چشم نداشته باشد (47) و سخاوت مندانه مایحتاج او را فراهم كند تا آسوده خاطر یكسره به كار دین مشغول شود، (48) قول و فعل شیخ باید مطابق با هم باشد (49)، از مرید توقع بزرگداشت و قدردانی نداشته باشد، (50) به تصفیه و پاكسازی كلامش بپردازد (51)، خطاها و لغزشهای مرید را ببخشد (52)، در توبیخ مرید، كنایه گویی و اشارت را بر تصریح و رك گویی ترجیح دهد، (53)، مصالح مرید را بر مصالح خویش مرجّح دارد، (54) اقبال یا ادبار مریدان و فزونی و كاستی شمار آنها حال او را تغییر ندهد (55)، با مریدان باوقار (56)و آرامش و هیبت (57) سلوك كند و مراقب خوراك آنان باشد (58)، اسرار مرید را نگاه دارد (59) و در مجموع سعی كند سلوك راه حق را در دیده و دل مرید آسان یاب جلوه دهد. (60)
در نظام تربیتی صوفیه، جامهی ویژهای برای مرید در نظر گرفته میشود كه به آن خرقه میگویند و پوشیدن خرقه در واقع نشانهی ورود به قلمرو حكم شیخ، و به تبع آن حكم پیامبر و خدا و تسلیم به آنها است و ارتباط معنوی شیخ و مرید را استحكام میبخشد. (61) دربارهی نظام تربیتی مرید و مرادی تحلیلهای گوناگونی عرضه شده است. (62)
پینوشتها:
1. رك. كهف: 60-82.
2. غزالی، 1361ش، ج2، ص34؛ سهروردی، ص409.
3. زرین كوب، ص90.
4. نسفی، ص119-120.
5. همان،ص129-130.
6. زرین كوب، ص91.
7. سهروردی، ص83.
8. رك. غزالی، 1417، ج3، ص81؛ نسفی، 26-27.
9. ص78-79.
10. باخرزی، ج2، ص89.
11. غزالی، 1417، ج3، ص21.
12. همان، ج3، ص20.
13. همان، ج3، ص81.
14. نجم رازی، ص253.
15. ص226-235.
16. سهروردی، ص276.
17. همان، ص275.
18. الشیخُ فی قومه كالنَّبیّ فی امّته. رك. محمد بن منور، بخش1، ص297؛ نجم رازی، ص160، 226؛ بخاری اصفهانی، همان، ص239.
19. سهروردی، ص84.
20. عزالدین كاشانی، ص108.
21. سهروردی، ص98.
22. همان، ص85.
23. همان جا.
24. همان، ص96.
25. همان، ص99؛ باخرزی، ج2، ص84.
26. نجم رازی، ص257-265.
27. سهروردی، ص411.
28. ابن عربی، ص223.
29. سهروردی، ص411؛ باخرزی، ج2، ص78؛ نیز رك. عزالدین كاشانی، ص219.
30. سهروردی، همان جا؛ نیز رك. عزالدین كاشانی، ص 218.
31. محمد بن منور، بخش1، ص316؛ علاء الدوله سمنانی، ص286.
32. باخرزی، ج2، ص89.
33. محمد بن منور، همان جا.
34. عزالدین كاشانی، ص220؛ علاء الدوله سمنانی، همان جا؛ نیز رك. ابن عربی، همان جا.
35. عزالدین كاشانی، ص222-226.
36. باخرزی، ج2،ص85.
37. همان، ج2، ص87.
38. عزالدین كاشانی، ص218.
39. ابن عربی، همان جا.
40. نسفی، ص126-127.
41. سهروردی، ص405.
42. عزالدین كاشانی، ص227.
43. نجم رازی، ص244.
44. باخرزی، ج2، ص66.
45. غزالی، 1417، ج3، ص84؛ عزالدین كاشانی، ص227-228؛ نیز رك. سهروردی، ص99.
46. نجم رازی، ص245-246؛ عزالدین كاشانی، ص229.
47. محمد بن منور، همان جا؛ نجم رازی، ص245؛ عزالدین كاشانی، ص228.
48. محمد بن منور، بخش1، ص66؛ نجم رازی، همان جا.
49. محمد بن منور، همان جا؛ عزالدین كاشانی، ص229.
50. عزالدین كاشانی، ص232.
51. همان، ص230.
52. همان، ص231.
53. همان جا.
54. نجم رازی، ص246.
55. همان، ص247.
56. همان جا.
57. همان، ص248.
58. باخرزی، ج2، ص73.
59. باخرزی، ج2، ص78.
60. عزالدین كاشانی، همان جا.
61. سهروردی، ص95.
62. برای نمونه رك. نراقی، ص18-26.
باغستانی، اسماعیل؛ معینی، محسن، (1388)، تعلیم و تربیت در تمدن اسلامی، تهران، نشر كتاب مرجع، چاپ اول.