نویسنده: غلامرضا معصومی
الههی عقل و خرد در اساطیر یونان باستان، دختر زئوس (Zeus) و متیس (Metis) که بعدها رومیها او را مینروا (Minerva) نامیدند. آتنا (Athena/Atenea) از الهههای درجهی اول مجموعهی دوزاده خدای المپی و الههی بزرگ یونان میباشد.
وی از الهههایی است که حتی پیش از جدایی یونانیان از سایر آریاییها، مورد پرستش ایشان بوده و همان ربالنّوعی است که نزد هندوهای آریایی واک (Voc) نام داشته است. آتنا به عقیدهی یونانیان، دختر خدای خدایان و ربةالنّوع عقل بوده و در تمام یونان به خصوص آتن مورد پرستش و احترامی خاص داشت، چرا که آتنیها او را الهه و حامی شهر خود میشمردند. بعدها رومیان نیز او را به اندازهی یونانیان مورد پرستش قرار دادند. در منطقهی آکروپول (Acropol) شهر آتن، دو معبد بزرگ برای وی برپا شد، در صورتی که خدایان مهم دیگر در آکروپول جز یک معبد نداشتند. یونانیان سنگهایی را که از آسمان میافتاد، قاصدِ آتنا دانسته و مقدس میشمردند. متیس مادر آتنا، الههی مظهر عقل کل بوده و همیشه شوهرش را از این لحاظ تحت الشعاع قرار میداد. اورانوس (Uranus) و گایا (Gaia) از این ربةالنّوع نزد زئوس بدگویی کرده و گفتند که ممکن است فرزند این زن به قدری از مادرش عقل و هوش به ارث ببرد که پدر را از تخت خدایی فرود آورد. بنابراین زئوس از این حرف ترسیده و متیس را که فرزندی در رحم داشت، بلعید تا خرد او را به خود منتقل کند. (1) اندکی بعد از بلعیدن او بود که در سرش درد شدیدی احساس کرد و این درد، نُه شبانه روز ادامه یافت، به طوری که حتی نیروی خدایی خود او نیز نتوانست او را درمان کند. در این زمان بود که هفائستوس (Hephaestus) به کمک او رسیده و با ضربت تبری، سرش را شکافت که ناگهان از این شکاف، الههی زیبای آتنا بیرون آمده و بلافاصله فریادی از پیروزی برکشید که در زمین و آسمان منعکس شد. هنگام تولد، وی زرهی درخشان بر تن و نیزهای نوک تیز و زرین بر دست داشت. خدایان المپ همگی تعجب کرده و به قول هومر (Homer): «فریاد فاتحانهی این الههی آتشین نگاه، سراسر المپ را به لرزه درآورده، زمین به خود لرزید و امواج دریا به تلاطم برخاستند».
محل تولد او را معمولاً در کنار دریاچهی تریتونیس (Tritonis) واقع در لیبی (Lybya) دانستهاند. از تولد این نوزاد، هرا (Hera) که در زادن الهه سهمی نداشت، به خشم آمد. برای مقابله به مثل، او نیز لج کرده و به تنهایی بچهای زاییده و آن را تیفون (Typhon) نامید که خدای توفان و مظهر ویرانی شد.
زئوس از همان روز اول به آتنا بیشتر از تمام فرزندان خود علاقه داشته و نسبت به خودسریها و خطاهای وی، چنان اغماض و گذشت نشان داد که حسادت تمام خدایان دیگر را برانگیخت. آتنا هنگام تولد بالغ بوده و عقل مادرش را نیز تصاحب کرده بود. روزی آرس (Ares) به زئوس گفت: «این دختری که تو به وجود آوردهای، در قلبش حس و ترحّم وجود نداشته و هر کاری بخواهد، انجام میدهد، تو نیز به او هیچ نمیگویی، در صورتی که ما خدایان المپ را به اندک بهانهای مورد بازخواست قرار داده و تنبیه میکنی». آتنا در درجهی اول، الههای جنگجو بود و از هیچ چیز به اندازهی زورآزمایی، لذت نمیبرد. وی یک بار با ژئانها (Giants) به جنگ پرداخته و پالاس (Pallas) را کشت. وی دگربار با ارّابهی تندرو خویش به دنبال یکی از آنها به نام انسلادوس (Enceladus) رفته، او را در جزیرهی سیسیل به چنگ آورد و زیر ارّابهاش لِه کرد. آتنا در جنگهای معروف تروا (Troy) نیز نقشی بزرگ ایفا کرد، زیرا نه تنها یونانیان را به پیکارجویی تشویق میکرد، بلکه خود نیز، سرانجام در پیکار شرکت کرد. کلاهخودی زرین بر سر نهاده، زرهی را که از پوست پالاس درست کرده بود بر تن نموده، ارّابهی معروف دیومدس (Diomedes) را سوار شده و شلاق زنان رو به جانب میدان تاخت. آرس بر سر راه او قرار رگفته و تلاش کرد تا مانع رفتن وی به میدان جنگ مردم زمین شود، آما آتنا او را زیر چرخهای گردونهی خود گرفته و با ضرب نیزهای وی را کشت. تا چند سال بعد نیز دختران یونانی، هر سال در روز جشن آتنا، به یاد این پیکارجویی در تروا، به دو دسته شده و با سنگ و نیزه با هم میجنگیدند. بنا به روایت ایلیاد (Iliad)، در جنگ تروا، آتنا به یونانیها کمک کرد چرا که پاریس (Paris)، جایزهی وجاهت را به آتنا نداده و آتنا نیز از مردم تروا رنجیده بود. در جنگ تروا، اودیسئوس (Odysseus)، آخیلس (Achilles)، منلائوس (Menelaus) و دیومدس مورد علاقهی آتنا بودند. وی هراکلس (Heracles) را نیز یاری کرده و هر زمان که هراکلس تصمیم میگرفت تا اقدامی کند، توسط آتنا مسلّح میشد. (2) آتنا الههای جنگجو، طبعاً هواخواه و پشتیبان بزرگ قهرمانان بود. وقتی که هراکلس پهلوان و نیمه خدای معروف یونان، گرفتار کارشکنیها و دشمنیهای هرا شد، آتنا او را تحت حمایت خود قرار داده و هراکلس نیز به پاس خدمات آتنا، پس از به دست آوردن سیب زرین (3) آن را به وی اهدا کرد. پرسئوس (Perseus) فرزند زئوس که بعدها ایرانیان از نسل او به وجود آمدند نیز یکی از بزرگترین دلاوران المپ بود که آتنا در سرکوبی گورگونها (Gorgons) به او کمک کرد، زیرا پرسئوس فرماندهی نیرویی را که برای سرکوبی گورگونهای شورشی مأمور شده بودند، بر عهده گرفت. تا آن روز هیچ خدای دیگری جرأت این کار را نکرده بود، زیرا مدوسا (Medusa) در پیشاپیش اردوی گورگونها حرکت میکرد. به طوری که روایت است آتنا همراه پرسئوس به جنگ گورگونها رفته و وقتی به مدوسا رسیدند، پرسئوس چشمانش را بر هم نهاده و آتنا دست او را گرفت و بر سر وی فرود آورد. در بازگشت اودیسئوس، قهرمان معروف یونانی به تروا نیز که موضوع حماسهی معروف اودیسهی (Odyssey) هومر میباشد، آتنا همه جا اودیسئوس و تلماخوس (Telemachus) را به سمت بازگشت و موفقیت رهبری میکرد.
وی برای مساعدت آودیسئوس به صورت اشخاص مختلف در میآمد. مثلاً روزی که قرار بود اودیسئوس به جزیرهی فئاسینها (Pheaciens) قدم بگذارد، آتنا به خواب نائوسیکا (Nausicaa)، دختر پادشاه فئاسینها رفته و به او دستور داد برای کمک به اودیسئوس، در روزی معیّن به بهانهی رختشویی، به ساحل کنار جزیره برود. آتنا، اودیسئوس را چنان زیبا کرد که مورد توجه نائوسیکا قرار گرفته و وی از روی میل، یک کشتی در اختیار اودیسئوس قرار داد. آتنا از زئوس نیز درخواست کرد تا به اودیسئوس کمک کند. پس هنگامی که اودیسئوس در اثر یک توفان به غرب رانده شد، آتنا به کالیپسو (Calypso) دستور داد اودیسئوس را آزاد کند تا وی به کشورش باز گردد. حمایت آتنا از اودیسئوس و هراکلس، نشانهی کمکی است که روح و عقل معمولاً به نیروی جسمانی و ارزش شخصی قهرمانان میکردند، چون آتنا در دنیای یونانی، ربةالنّوع عقل بود. هر چند زئوس، عاشق پیشه و هوس باز بود، دختر زیبا و عاقل وی به هیچ وجه با عشق میانهای نداشته و حتی یک بار نشد که پا از دایرهی پاکدامنی بیرون گذاشته یا به اظهار عشق کسی گوش بدهد. خدایان که غالباً به او با چشم خریدار مینگریستند، از روی حسد، پشت سر وی بد گفته و او را به داشتن روابط پنهانی با هلیوس (Helius)، هفائستوس و حتی هراکلس متّهم میکردند. اما همه میدانستند که واقعاً آتنا با هیچ کدام از آنها و اصلاً با هیچ مردی سر و کار نداشته و تصمیم گرفته، جاودانه دوشیزه باقی بماند. در روایتی آمده: «یک روز که آتنا با یکی از پریان جنگل در رودخانهای به شنا مشغول بود، چوپان زیبا و جوانی به نام تیرزیاس (Tiresias) بر حسب تصادف از آنجا گذشته و چشمش بر اندام برهنهی الهه افتاد. وی در این نگاه، تعمّد و تقصیری نداشت، اما الهه چنان به خشم آمد که بلافاصله او را از هردو چشم کور کرد. با اینکه یکی از پریان جنگل به نام کاریکلو (Chariclo) که شاید فریفتهی زیبایی تیرزیاس شده بود، شفاعت او را کرد و آتنا نیز اعتراف کرد که وی تقصیری نداشته، ا ما حاضر نشد چشمهایی را که توانسته بود اندام برهنهی وی را ببیند، دوباره بینا کند و فقط وی را به جای بینایی از دست رفته، از حس غیب گویی و پیش بینی برخوردار کرد». روایت دیگری نقل میکندکه: «یک روز آتنا برای ساختن زرهی نزد هفائستوس رفت که ناگهان متوجه شد هفائستوس وی را در آغوش گرفته است. پس از چنگ وی گریخت، اما خدای لنگ و زشت رو، خود را به او رسانیده وی را بر زمین افکند. با این همه، آتنا با چنان شدت و حدّتی از خود دفاع کرد که هفائستوس نتوانست نقشهاش را ملی کند و به ناچاری به تسکین هوس خویش به سراغ گایا رفته و او را باردار کرد». در این مورد روایت دیگری میگوید: «هفائستوس در زمانی که در حال قلیان شهوت بود، ساق پاهای آتنا را خیس کرد. آتنا که از این کار ناراحت و متنفر شده بود، با پارچهی پشمینی، آن آلودگی را پاک کرد و پارچه را به زمین انداخت. از این عمل وی، زمین (گایا) باردار شد و اندکی بعد از گایا، پسری به نام اریکتونیوس (Erichthonios) به دنیا آمد. آتنا این بچه را که مورد خشم خدایان بود، تحت حمایت خویش گرفت. وی برای اینکه به بچه آزاری نرسد، او را در جعبهای دربسته قرار داده، ماری را به محافظت از او گماشت. سپس جعبه را به سه دختر سکروپس (Cecrops)، پادشاه آتن سپرد، اما غدغن کرد که هیچ کدام در جعبه را نگشایند. یکی از سه خواهر، این فرمان را رعایت کرد، اما دو تای دیگر تسلیم حس کنجکاوی خود شده و در صندوقچه را گشودند. ناگهان با وحشت فریاد زده و فرار کردند، زیرا افعی بزرگی را دیدند که پیرامون بچهای حلقه زده بود. آتنا از این نافرمانی ایشان به خشم آمده و هر دو را دچار جنون کرد، به طوری که یک روز این دو خواهر به بالای آکروپول رفته و خودشان را از آنجا به پائین افکندند. بچه به تدریج بزرگ شده و بعدها سلطنت آتن را به دست گرفت و پرستش آتنا را مذهب رسمی آتنیها کرد». دربارهی اینکه حمایت آتن را کدام یک از خدایان بر عهده بگیرند، بین آتنا و رب النّوع بزرگ دیگری به نام پوزئیدون (Poseidon) اختلاف شدیدی در گرفت و پوزئیدون برای آنکه تسلط خود را محرز کرده باشد، با ضربت تبری، از صخرهی آکروپول چشمهی آبی برآورد. آتنا نیز به همین منظور بر بالای صخره، درخت زیتونی رویاند که بعدها معبد بزرگ و معروف پریکلس (Pericles) را در اطراف آن ساختند و این درخت زیتون، همچنان به دقت نگهداری میشد تا وقتی که خشایارشا (Xerxes I)، آتن را تصرف کرده و آن را برید. سرانجام در اختلاف بین دو خدا، خدایان المپ دادگاهی برای رسیدن به این مشکل تشکیل دادند. در این دادگاه رأی به نفع آتنا صادر شده و سروری آتنا بر سرزمین آتیک مسلّم گشت. آتنا با هدیه کردن درخت زیتون به مردم آتیک (Attica) و اختراع روغن زیتون توسط مردم سرزمین آتن، به سرپرستی آتن شناخته شد. به طوری که همگی او را ولی نعمت خود شناخته و اغلب شهرهای یونان، وی را حامی و سرپرست خود دانستند.
آتنا معابدی هم در داخل حصار و باروری شهرهای بزرگی از قبیل اسپارت، مگارا (Megara) و آرگوس (Argos) داشت. در تروا نیز بتی را به نام پالادیون (Palladion) به عنوان آتنا پرستیده، او را ضامن بقای شهر میدانستند و عقیده داشتند که تصرف پالادیون امکان پذیر نیست. به همین جهت بود که دیومدس و ادودیسئوس، شبانه وارد تروا شده و پالادیون را ربودند. آتنا در یونان، نگهبان آتن و مورد احترام و ستایش فراوان بوده، در معبد خود به نام پارتنون (Parthenion) ستایش شده و جشنهای بزرگ پان آتنه (Panathena) را به افتخار او برپا میکردند. وی با وجود علاقهی فراوان به جنگجویی، به امور اجتماعی و هنرهای مختلف نیز علاقهای بسیار داشت. فنّ رام کردن اسبها و ساختن ارّابهی چهار اسبه، ارّابههای جنگی و کشتی سازی را او به مردم آموخت. ساختن کشتی آرگو (Argo) که بزرگترین کشتی آن زمان بود، زیر نظر وی انجام گرفته و آرگونوتها (Argonauts) با این کشتی به سفر خود ادامه دادند. کوزه گری و فخّاری (آجرپزی) نیز از جمله هنرهایی بود که مردم از وی فرا گرفتند. اما هنر واقعی وی هنرهای خاص زنانه از جمله پارچه بافی و حاشیه دوزی بود که وی راز آن را به هیچ کس نمیآموخت. حتی خدایان در این مورد دست نیاز به سوی او دراز میکردند، زیرا نقاب زیبای هراکه در المپ بی نظیر بود، آتنا برای او دوخته بود. آتنا، ربةالنّوع فعالیتهای علمی و صنعتی هم بود و به همین مناسبت، سرپرستی ریسندگان، بافندگان، دختران گلدوز و هنرمند را بر عهده داشت، اما همچنان راز اصلی کار را به آنها نمیآموخت. او خداوند شعر و موسیقی هم بوده و از هنر و ادبیات حمایت میکرد. وی به تدریج به جای موزها (Muses) نیز انجام وظیفه میکرد. اما ارتباط او با فلسفه و حکمت، بیش از شعر و موسیقی بوده و به همین علت او را خداوند عقل و خرد مینامیدند. آتنا ربةالنّوع صلح نیز به شمار میآمد، چرا که زیتون و شاخههای آن، گیاه محبوب او بود. آتنا نمیتوانست و نمیخواست هیچ کس را برتر از خود بداند و در این مورد، حساسیت زیادی داشت. بنابر روایتی: «در کشور لیدی (Lydia)، دختر جوانی به نام آراکنه (Arachne) یا آراخنه زندگی میکرد که شهرتی فراوان در قلابدوزی کسب کرده بود. یک بار وی اظهار داشت که حتی آتنا نیز بهتر از او نمیتواند قلابدوزی کند. پس آتنا در قالب پیرزنی به نزد وی رفته و به او توصیه کرد که نسبت به این الهه گستاخی نکند، اما وی در گفتهی خود پا برجا ماند. آن وقت الهه به صورت حقیقی خود درآمد و مبارزه طلبی او را قبول کرد. دختر برای اثبات هنرمندی خود، پارچهای برداشته و به کار مشغول شد و طرحی در تجسّم عشقهای خدایان نقاشی کرده، دوخت و بعد آن را به آتنا داد. الهه برای پیدا کردن عیبی در آن به جست و جو پرداخت، اما هر چه بیشتر جست، کمترین عیبی نیافت. به ناچار چون نمیخواست به شکست خود اقرار کند، از فرط خشم آراکنه را به صورت عنکبوتی درآورد تا از آن پس، همیشه مشغول تنیدن تار به دور خویش باشد. ( آراکنه)
آتنا الههی المپی، فرمانروای جنگ، توفان و خداوند برق نیز بود. وی اندام و قامتی افراخته و ظاهری آرام داشت، به طوری که متانت و وقار وی بالاتر از زیباییش بود. از نشانههای وی میتوان به نیزه، کلاهخود، سپر و زره اشاره کرد. سپر، میان او و زئوس مشترک بود. آتنا بر روی سپر خود سر گورگون را نصب کرده بود که آن را پرسئوس به وی هدیه داده بود. خاصیت آن سپر این بود که هر موجود و یا هر کسی که به آن نگاه میکرد، تبدیل به سنگ میشد. آتنا با پرومتئوس (Prometheus) دوست بوده و در اهدای آتش به انسان و همچنین در کار ساختن و پرداختن انسان، او را یاری نمود. حیوان مخصوص آتنا، بوم (جغد) و گیاه ویژهاش زیتون بوده و اغلب او را با کلاهخود و زره نمایش میدهند. آتنا بعضی از صفات هول انگیز مادرش را به ارث برده و این را در جنگ زئوس با تیتانها (Titans) به اثبات رسانید. آتنا با پیوستن به پدر، کشتن پالاس و دوختن شنلی با پوست پالاس برای خود، نام پالاس را به نام خود افزوده و خود را ملقب به آتنا پالاس نمود. از آن پس همهی ظالمان جهان از شنیدن نام آتنا پالاس برخود میلرزیدند. عقل آتنا از نوعی نجیبانه بوده و هرگز تمایل نداشت که خود را از پدرش برتر بداند.
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول.
وی از الهههایی است که حتی پیش از جدایی یونانیان از سایر آریاییها، مورد پرستش ایشان بوده و همان ربالنّوعی است که نزد هندوهای آریایی واک (Voc) نام داشته است. آتنا به عقیدهی یونانیان، دختر خدای خدایان و ربةالنّوع عقل بوده و در تمام یونان به خصوص آتن مورد پرستش و احترامی خاص داشت، چرا که آتنیها او را الهه و حامی شهر خود میشمردند. بعدها رومیان نیز او را به اندازهی یونانیان مورد پرستش قرار دادند. در منطقهی آکروپول (Acropol) شهر آتن، دو معبد بزرگ برای وی برپا شد، در صورتی که خدایان مهم دیگر در آکروپول جز یک معبد نداشتند. یونانیان سنگهایی را که از آسمان میافتاد، قاصدِ آتنا دانسته و مقدس میشمردند. متیس مادر آتنا، الههی مظهر عقل کل بوده و همیشه شوهرش را از این لحاظ تحت الشعاع قرار میداد. اورانوس (Uranus) و گایا (Gaia) از این ربةالنّوع نزد زئوس بدگویی کرده و گفتند که ممکن است فرزند این زن به قدری از مادرش عقل و هوش به ارث ببرد که پدر را از تخت خدایی فرود آورد. بنابراین زئوس از این حرف ترسیده و متیس را که فرزندی در رحم داشت، بلعید تا خرد او را به خود منتقل کند. (1) اندکی بعد از بلعیدن او بود که در سرش درد شدیدی احساس کرد و این درد، نُه شبانه روز ادامه یافت، به طوری که حتی نیروی خدایی خود او نیز نتوانست او را درمان کند. در این زمان بود که هفائستوس (Hephaestus) به کمک او رسیده و با ضربت تبری، سرش را شکافت که ناگهان از این شکاف، الههی زیبای آتنا بیرون آمده و بلافاصله فریادی از پیروزی برکشید که در زمین و آسمان منعکس شد. هنگام تولد، وی زرهی درخشان بر تن و نیزهای نوک تیز و زرین بر دست داشت. خدایان المپ همگی تعجب کرده و به قول هومر (Homer): «فریاد فاتحانهی این الههی آتشین نگاه، سراسر المپ را به لرزه درآورده، زمین به خود لرزید و امواج دریا به تلاطم برخاستند».
محل تولد او را معمولاً در کنار دریاچهی تریتونیس (Tritonis) واقع در لیبی (Lybya) دانستهاند. از تولد این نوزاد، هرا (Hera) که در زادن الهه سهمی نداشت، به خشم آمد. برای مقابله به مثل، او نیز لج کرده و به تنهایی بچهای زاییده و آن را تیفون (Typhon) نامید که خدای توفان و مظهر ویرانی شد.
زئوس از همان روز اول به آتنا بیشتر از تمام فرزندان خود علاقه داشته و نسبت به خودسریها و خطاهای وی، چنان اغماض و گذشت نشان داد که حسادت تمام خدایان دیگر را برانگیخت. آتنا هنگام تولد بالغ بوده و عقل مادرش را نیز تصاحب کرده بود. روزی آرس (Ares) به زئوس گفت: «این دختری که تو به وجود آوردهای، در قلبش حس و ترحّم وجود نداشته و هر کاری بخواهد، انجام میدهد، تو نیز به او هیچ نمیگویی، در صورتی که ما خدایان المپ را به اندک بهانهای مورد بازخواست قرار داده و تنبیه میکنی». آتنا در درجهی اول، الههای جنگجو بود و از هیچ چیز به اندازهی زورآزمایی، لذت نمیبرد. وی یک بار با ژئانها (Giants) به جنگ پرداخته و پالاس (Pallas) را کشت. وی دگربار با ارّابهی تندرو خویش به دنبال یکی از آنها به نام انسلادوس (Enceladus) رفته، او را در جزیرهی سیسیل به چنگ آورد و زیر ارّابهاش لِه کرد. آتنا در جنگهای معروف تروا (Troy) نیز نقشی بزرگ ایفا کرد، زیرا نه تنها یونانیان را به پیکارجویی تشویق میکرد، بلکه خود نیز، سرانجام در پیکار شرکت کرد. کلاهخودی زرین بر سر نهاده، زرهی را که از پوست پالاس درست کرده بود بر تن نموده، ارّابهی معروف دیومدس (Diomedes) را سوار شده و شلاق زنان رو به جانب میدان تاخت. آرس بر سر راه او قرار رگفته و تلاش کرد تا مانع رفتن وی به میدان جنگ مردم زمین شود، آما آتنا او را زیر چرخهای گردونهی خود گرفته و با ضرب نیزهای وی را کشت. تا چند سال بعد نیز دختران یونانی، هر سال در روز جشن آتنا، به یاد این پیکارجویی در تروا، به دو دسته شده و با سنگ و نیزه با هم میجنگیدند. بنا به روایت ایلیاد (Iliad)، در جنگ تروا، آتنا به یونانیها کمک کرد چرا که پاریس (Paris)، جایزهی وجاهت را به آتنا نداده و آتنا نیز از مردم تروا رنجیده بود. در جنگ تروا، اودیسئوس (Odysseus)، آخیلس (Achilles)، منلائوس (Menelaus) و دیومدس مورد علاقهی آتنا بودند. وی هراکلس (Heracles) را نیز یاری کرده و هر زمان که هراکلس تصمیم میگرفت تا اقدامی کند، توسط آتنا مسلّح میشد. (2) آتنا الههای جنگجو، طبعاً هواخواه و پشتیبان بزرگ قهرمانان بود. وقتی که هراکلس پهلوان و نیمه خدای معروف یونان، گرفتار کارشکنیها و دشمنیهای هرا شد، آتنا او را تحت حمایت خود قرار داده و هراکلس نیز به پاس خدمات آتنا، پس از به دست آوردن سیب زرین (3) آن را به وی اهدا کرد. پرسئوس (Perseus) فرزند زئوس که بعدها ایرانیان از نسل او به وجود آمدند نیز یکی از بزرگترین دلاوران المپ بود که آتنا در سرکوبی گورگونها (Gorgons) به او کمک کرد، زیرا پرسئوس فرماندهی نیرویی را که برای سرکوبی گورگونهای شورشی مأمور شده بودند، بر عهده گرفت. تا آن روز هیچ خدای دیگری جرأت این کار را نکرده بود، زیرا مدوسا (Medusa) در پیشاپیش اردوی گورگونها حرکت میکرد. به طوری که روایت است آتنا همراه پرسئوس به جنگ گورگونها رفته و وقتی به مدوسا رسیدند، پرسئوس چشمانش را بر هم نهاده و آتنا دست او را گرفت و بر سر وی فرود آورد. در بازگشت اودیسئوس، قهرمان معروف یونانی به تروا نیز که موضوع حماسهی معروف اودیسهی (Odyssey) هومر میباشد، آتنا همه جا اودیسئوس و تلماخوس (Telemachus) را به سمت بازگشت و موفقیت رهبری میکرد.
وی برای مساعدت آودیسئوس به صورت اشخاص مختلف در میآمد. مثلاً روزی که قرار بود اودیسئوس به جزیرهی فئاسینها (Pheaciens) قدم بگذارد، آتنا به خواب نائوسیکا (Nausicaa)، دختر پادشاه فئاسینها رفته و به او دستور داد برای کمک به اودیسئوس، در روزی معیّن به بهانهی رختشویی، به ساحل کنار جزیره برود. آتنا، اودیسئوس را چنان زیبا کرد که مورد توجه نائوسیکا قرار گرفته و وی از روی میل، یک کشتی در اختیار اودیسئوس قرار داد. آتنا از زئوس نیز درخواست کرد تا به اودیسئوس کمک کند. پس هنگامی که اودیسئوس در اثر یک توفان به غرب رانده شد، آتنا به کالیپسو (Calypso) دستور داد اودیسئوس را آزاد کند تا وی به کشورش باز گردد. حمایت آتنا از اودیسئوس و هراکلس، نشانهی کمکی است که روح و عقل معمولاً به نیروی جسمانی و ارزش شخصی قهرمانان میکردند، چون آتنا در دنیای یونانی، ربةالنّوع عقل بود. هر چند زئوس، عاشق پیشه و هوس باز بود، دختر زیبا و عاقل وی به هیچ وجه با عشق میانهای نداشته و حتی یک بار نشد که پا از دایرهی پاکدامنی بیرون گذاشته یا به اظهار عشق کسی گوش بدهد. خدایان که غالباً به او با چشم خریدار مینگریستند، از روی حسد، پشت سر وی بد گفته و او را به داشتن روابط پنهانی با هلیوس (Helius)، هفائستوس و حتی هراکلس متّهم میکردند. اما همه میدانستند که واقعاً آتنا با هیچ کدام از آنها و اصلاً با هیچ مردی سر و کار نداشته و تصمیم گرفته، جاودانه دوشیزه باقی بماند. در روایتی آمده: «یک روز که آتنا با یکی از پریان جنگل در رودخانهای به شنا مشغول بود، چوپان زیبا و جوانی به نام تیرزیاس (Tiresias) بر حسب تصادف از آنجا گذشته و چشمش بر اندام برهنهی الهه افتاد. وی در این نگاه، تعمّد و تقصیری نداشت، اما الهه چنان به خشم آمد که بلافاصله او را از هردو چشم کور کرد. با اینکه یکی از پریان جنگل به نام کاریکلو (Chariclo) که شاید فریفتهی زیبایی تیرزیاس شده بود، شفاعت او را کرد و آتنا نیز اعتراف کرد که وی تقصیری نداشته، ا ما حاضر نشد چشمهایی را که توانسته بود اندام برهنهی وی را ببیند، دوباره بینا کند و فقط وی را به جای بینایی از دست رفته، از حس غیب گویی و پیش بینی برخوردار کرد». روایت دیگری نقل میکندکه: «یک روز آتنا برای ساختن زرهی نزد هفائستوس رفت که ناگهان متوجه شد هفائستوس وی را در آغوش گرفته است. پس از چنگ وی گریخت، اما خدای لنگ و زشت رو، خود را به او رسانیده وی را بر زمین افکند. با این همه، آتنا با چنان شدت و حدّتی از خود دفاع کرد که هفائستوس نتوانست نقشهاش را ملی کند و به ناچاری به تسکین هوس خویش به سراغ گایا رفته و او را باردار کرد». در این مورد روایت دیگری میگوید: «هفائستوس در زمانی که در حال قلیان شهوت بود، ساق پاهای آتنا را خیس کرد. آتنا که از این کار ناراحت و متنفر شده بود، با پارچهی پشمینی، آن آلودگی را پاک کرد و پارچه را به زمین انداخت. از این عمل وی، زمین (گایا) باردار شد و اندکی بعد از گایا، پسری به نام اریکتونیوس (Erichthonios) به دنیا آمد. آتنا این بچه را که مورد خشم خدایان بود، تحت حمایت خویش گرفت. وی برای اینکه به بچه آزاری نرسد، او را در جعبهای دربسته قرار داده، ماری را به محافظت از او گماشت. سپس جعبه را به سه دختر سکروپس (Cecrops)، پادشاه آتن سپرد، اما غدغن کرد که هیچ کدام در جعبه را نگشایند. یکی از سه خواهر، این فرمان را رعایت کرد، اما دو تای دیگر تسلیم حس کنجکاوی خود شده و در صندوقچه را گشودند. ناگهان با وحشت فریاد زده و فرار کردند، زیرا افعی بزرگی را دیدند که پیرامون بچهای حلقه زده بود. آتنا از این نافرمانی ایشان به خشم آمده و هر دو را دچار جنون کرد، به طوری که یک روز این دو خواهر به بالای آکروپول رفته و خودشان را از آنجا به پائین افکندند. بچه به تدریج بزرگ شده و بعدها سلطنت آتن را به دست گرفت و پرستش آتنا را مذهب رسمی آتنیها کرد». دربارهی اینکه حمایت آتن را کدام یک از خدایان بر عهده بگیرند، بین آتنا و رب النّوع بزرگ دیگری به نام پوزئیدون (Poseidon) اختلاف شدیدی در گرفت و پوزئیدون برای آنکه تسلط خود را محرز کرده باشد، با ضربت تبری، از صخرهی آکروپول چشمهی آبی برآورد. آتنا نیز به همین منظور بر بالای صخره، درخت زیتونی رویاند که بعدها معبد بزرگ و معروف پریکلس (Pericles) را در اطراف آن ساختند و این درخت زیتون، همچنان به دقت نگهداری میشد تا وقتی که خشایارشا (Xerxes I)، آتن را تصرف کرده و آن را برید. سرانجام در اختلاف بین دو خدا، خدایان المپ دادگاهی برای رسیدن به این مشکل تشکیل دادند. در این دادگاه رأی به نفع آتنا صادر شده و سروری آتنا بر سرزمین آتیک مسلّم گشت. آتنا با هدیه کردن درخت زیتون به مردم آتیک (Attica) و اختراع روغن زیتون توسط مردم سرزمین آتن، به سرپرستی آتن شناخته شد. به طوری که همگی او را ولی نعمت خود شناخته و اغلب شهرهای یونان، وی را حامی و سرپرست خود دانستند.
آتنا معابدی هم در داخل حصار و باروری شهرهای بزرگی از قبیل اسپارت، مگارا (Megara) و آرگوس (Argos) داشت. در تروا نیز بتی را به نام پالادیون (Palladion) به عنوان آتنا پرستیده، او را ضامن بقای شهر میدانستند و عقیده داشتند که تصرف پالادیون امکان پذیر نیست. به همین جهت بود که دیومدس و ادودیسئوس، شبانه وارد تروا شده و پالادیون را ربودند. آتنا در یونان، نگهبان آتن و مورد احترام و ستایش فراوان بوده، در معبد خود به نام پارتنون (Parthenion) ستایش شده و جشنهای بزرگ پان آتنه (Panathena) را به افتخار او برپا میکردند. وی با وجود علاقهی فراوان به جنگجویی، به امور اجتماعی و هنرهای مختلف نیز علاقهای بسیار داشت. فنّ رام کردن اسبها و ساختن ارّابهی چهار اسبه، ارّابههای جنگی و کشتی سازی را او به مردم آموخت. ساختن کشتی آرگو (Argo) که بزرگترین کشتی آن زمان بود، زیر نظر وی انجام گرفته و آرگونوتها (Argonauts) با این کشتی به سفر خود ادامه دادند. کوزه گری و فخّاری (آجرپزی) نیز از جمله هنرهایی بود که مردم از وی فرا گرفتند. اما هنر واقعی وی هنرهای خاص زنانه از جمله پارچه بافی و حاشیه دوزی بود که وی راز آن را به هیچ کس نمیآموخت. حتی خدایان در این مورد دست نیاز به سوی او دراز میکردند، زیرا نقاب زیبای هراکه در المپ بی نظیر بود، آتنا برای او دوخته بود. آتنا، ربةالنّوع فعالیتهای علمی و صنعتی هم بود و به همین مناسبت، سرپرستی ریسندگان، بافندگان، دختران گلدوز و هنرمند را بر عهده داشت، اما همچنان راز اصلی کار را به آنها نمیآموخت. او خداوند شعر و موسیقی هم بوده و از هنر و ادبیات حمایت میکرد. وی به تدریج به جای موزها (Muses) نیز انجام وظیفه میکرد. اما ارتباط او با فلسفه و حکمت، بیش از شعر و موسیقی بوده و به همین علت او را خداوند عقل و خرد مینامیدند. آتنا ربةالنّوع صلح نیز به شمار میآمد، چرا که زیتون و شاخههای آن، گیاه محبوب او بود. آتنا نمیتوانست و نمیخواست هیچ کس را برتر از خود بداند و در این مورد، حساسیت زیادی داشت. بنابر روایتی: «در کشور لیدی (Lydia)، دختر جوانی به نام آراکنه (Arachne) یا آراخنه زندگی میکرد که شهرتی فراوان در قلابدوزی کسب کرده بود. یک بار وی اظهار داشت که حتی آتنا نیز بهتر از او نمیتواند قلابدوزی کند. پس آتنا در قالب پیرزنی به نزد وی رفته و به او توصیه کرد که نسبت به این الهه گستاخی نکند، اما وی در گفتهی خود پا برجا ماند. آن وقت الهه به صورت حقیقی خود درآمد و مبارزه طلبی او را قبول کرد. دختر برای اثبات هنرمندی خود، پارچهای برداشته و به کار مشغول شد و طرحی در تجسّم عشقهای خدایان نقاشی کرده، دوخت و بعد آن را به آتنا داد. الهه برای پیدا کردن عیبی در آن به جست و جو پرداخت، اما هر چه بیشتر جست، کمترین عیبی نیافت. به ناچار چون نمیخواست به شکست خود اقرار کند، از فرط خشم آراکنه را به صورت عنکبوتی درآورد تا از آن پس، همیشه مشغول تنیدن تار به دور خویش باشد. ( آراکنه)
آتنا الههی المپی، فرمانروای جنگ، توفان و خداوند برق نیز بود. وی اندام و قامتی افراخته و ظاهری آرام داشت، به طوری که متانت و وقار وی بالاتر از زیباییش بود. از نشانههای وی میتوان به نیزه، کلاهخود، سپر و زره اشاره کرد. سپر، میان او و زئوس مشترک بود. آتنا بر روی سپر خود سر گورگون را نصب کرده بود که آن را پرسئوس به وی هدیه داده بود. خاصیت آن سپر این بود که هر موجود و یا هر کسی که به آن نگاه میکرد، تبدیل به سنگ میشد. آتنا با پرومتئوس (Prometheus) دوست بوده و در اهدای آتش به انسان و همچنین در کار ساختن و پرداختن انسان، او را یاری نمود. حیوان مخصوص آتنا، بوم (جغد) و گیاه ویژهاش زیتون بوده و اغلب او را با کلاهخود و زره نمایش میدهند. آتنا بعضی از صفات هول انگیز مادرش را به ارث برده و این را در جنگ زئوس با تیتانها (Titans) به اثبات رسانید. آتنا با پیوستن به پدر، کشتن پالاس و دوختن شنلی با پوست پالاس برای خود، نام پالاس را به نام خود افزوده و خود را ملقب به آتنا پالاس نمود. از آن پس همهی ظالمان جهان از شنیدن نام آتنا پالاس برخود میلرزیدند. عقل آتنا از نوعی نجیبانه بوده و هرگز تمایل نداشت که خود را از پدرش برتر بداند.
پینوشتها:
1. زئوس، متیس را فریب داده، او را به شکل یک مگس درآورد و سپس وی را بلعید.
2. آتنا قاشقکهایی به هراکلس (Heracles) داد تا هر وقت آنها را به صدا در میآورد، پرندگان دریاچهی استیمفالوس (Stymphalus) واقع در پلوپونز (Peloponnesus) را به وحشت انداخته و سپس با تیر، آنها را شکار میکرد.
3. همان سیب نفاق در اساطیر یونان که باعث وقوع جنگ تروا شد.
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول.