اتحاد ملي وانسجام اسلامي در پرتو وحي و امامت وتاريخ(2)
چيستي امامت در منابع شيعي و اهل سنت
حالا تعريفهايي را كه از امام و امامت ارائه شده كه حدود ده تعريف است، براساس ترتيب تاريخي از زمان شيخ مفيد ارائه ميكنيم:
1. شيخ مفيد (م413ق) در اوايل المقالات ميگويد:
امامان، قائم مقام پيامبرانند در اجراي احكام و حدود الهي و نگهداري شرايع و تربيت مردم، اين بزرگواران همانند عصمت پيامبران، معصومند.[48]
اين تعريف، به اجراي احكام و اقامه حدود (منصب قضاوت)، حفظ الشرايع (از تحريف به زيادت و نقصان) و تربيت مردم (مسايل فرهنگي جامعه) اشاره دارد. بر خلاف بعضي از سكولارهاكه ميگويند حكومت ديني نبايد در مسايل تربيتي واخلاقي مردم دخالت كند، اين تعريف مسايلي مثل تربيت فرهنگي را نيز به عهده امام ميداند.
2. قاضي عبدالجبار معتزلي (م415ق) در شرح الاصول الخمسه ميگويد:
امام، نامي است براي صاحب ولايت بر امت که حق تصرف بر امور مردم را دارد؛ به گونهاي که قدرتي فوق آن نيست.[49]
3. ماوردي (م450ق) در الاحكام السلطانية ميگويد:
امامت، رياست عمومي در امور ديني ودنيايي به جانشيني از پيامبر است.
4. سيد مرتضي (م466ق) در الحدود والحقايق ميگويد:
امامت، رياست عام درامور دين است به اصالت، نه به نيابت از افرادي که در دار تكليف (دنيا) هستند.[50]
5. خواجه نصير (م672ق) در قواعد العقايد مينويسد:
امامت، رياست عمومي ديني است که دربردارندة ترغيب عموم مردم درحفظ مصالح ديني و دنيايي و منع آنها از امور مضرّ است.
6. علامه حلي (م726ق) در نهج المسترشدين آورده است:
امامت، رياست عمومي شخصي است كه اصالتاً براي تدبير در امور دين و دنيا انجام ميپذيرد. [51]
اين تعريف، امامت را رياست عام درامور دين و دنيا دانسته است؛ به گونهاي که شورايي بودن امامت را نفي ميكند.[52]
7 . قاضي عضدالدين ايجي (م756ق) در المواقف في علم الكلام مينويسد:
امامت جانشيني پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است در برپا داشتن احكام دين و تبعيت آن بر همه امت لازم است.[53]
اين تعريف با تأکيد بر جانشيني پيامبر و اجراي دين به نوعي بر تحقق خارجي دين اشاره دارد.
8. ابن خلدون (م789ق) در مقدمه العبر مينويسد:
امامت، جانشيني از صاحب شريعت براي پاسباني از دين و سياست و تدبير دنيا است. [54]
9. قوشجي (م879ق) در شرح تجريد الاعتقاد مينويسد:[55]
امامت، رياست عام درامر دين و دنيا به عنوان جانشيني پيامبر است.
10. عبدالرزاق لاهيجي (م1072ق) در گوهر مراد آورده است:
امامت، رياست عامه مسلمين است در امور دين و دنيا بر سبيل خليفگي و نيابت از پيامبر.[56]
مؤلفههاي مشترک در مفهوم امامت نزد متکلمان اسلامي
مؤلفه اول، ولايت و رياست
بدان كه وليّ در قرآن بر شش وجه باشد:
وجه نخستين وليّ به معني «فرزند» بود چنانچه خداي در سورة مريم (آيه 5) گفت: فَهَبَ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يعني ولداً.
و وجه دوم وليّ به معناي«يار» بود؛ چنانچه در سورة بني إسرائيل (آيه111) گفت: وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِ» يعني ولَم يَكُن لَه صَاحِبٌ يَنتَصِرُ بِهِ مِن ذُلٍّ أَصَابَهُ. و در سورة كهف (آيه17) گفت: وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً يعني صاحِباً مُرشِداً.
و وجه سيم وليّ، به معناي «خويشاوندي» بود؛ چنانچه در سورة عنكبوت (آيه 22) گفت: وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لَا نَصِيرٍ يعني مِن قَريبٍ يَنفَعَكُم و لا ناصرٍ يَنصُرُكم.
و وجه چهارم وليّ به معناي «پروردگار» بود؛ چنانچه در سورة انعام (آيه 14) گفت: قُلْ أَغَيْرَ اللهِ أتَّخِذُ وَلِيّاً فَاطِرِ السَّمَواتَ وَالأَرْضِ يعني أَتَّخذُ رَباً. و در سورة حم عسق (آيه 9) گفت: أَمْ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أوْلِياءَ فَاللهُ هُوَ الْوَلِيُّ يعني هو الرَّبُّ. و از اين معنا در قرآن بسيار است.
و وجه پنجم وليّ، به معناي «خدا» بود وجمعش أوليا باشد به معناي خدايان، چنانچه در سورة عنكبوت (آيه 41) گفت: مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ أوْلِياءَ يعني الإلهة. و در سورة حم عسق (آيه 6) گفت: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أوْلِياءَ يعني ألآلِهَةِ. و در سورة جاثية (آيه10) گفت: وَلَا يُغْنِي عَنْهُمْ مَا كَسَبُوا شَيْئَاً وَ لَا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ أوْلِياءَ.
و وجه ششم ولي به معناي «نصيحت كننده» بود؛ چنانچه در سورة آل عمران (آيه 28) گفت: لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ» يعني فِي المُنَاصَحَةِ. و در سورة نساء (آيه 144) فرمود: يَا أيُّها الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ يعني فيِ الَّنصِيحَةِ. و در سوره ممتحنة (آيه 1) گفت: يَا أَََََيُّها الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياَء؛ يعني فِي النَّصِيحَةِ. و از اين معنا در قرآن بسياراست.[57]
البته به نظر ميرسد معناي موضوع له ولايت همان نزديكي و قرابت است اعم از اينكه قرابت مادّي باشد يا معنوي و دوستي و ميراثخواري و خويشاوندي همه مصاديق آن هستند.
معناي ولايت در علوم اسلامي
ولايت در عرفان، به معناي باطن نبوت است. ظاهر نبوت تصرف در خلق از طريق احكام شرعي و اظهار نبوت و ارشاد مردم و بيان حقايق الهي است؛ اما ولايت، باطن نبوت است؛ پس مراد از ولايت عرفاني، ولايت باطني و معنوي است.
سيد حيدر آملي در نص النصوص در تعريف ولي ميگويد: وليّ، كسي است كه حق تعالي متولي امر او شده است و او را از معصيت حفظ كرده است. وليّ، گاهي محبوب است و گاهي محب؛ پس اگر در مقام محبوبي باشد، ولايت او كسبي نبود و متوقف بر چيزي نيست؛ بلكه ازلي و ذاتي و موهوبي و الهي است؛ لكن اگر در مقام محبي باشد، بايد متصف به صفت الهي و متخلق به اخلاق خداوندي شود، تا اسم ولي بر او صادق باشد. به هرحال در عرفان، ولايت، باطن نبوت است و مقام ولايت بالاتر از ظاهر نبوت است.[58]
ولايت در فقه، دست كم دو معنا دارد:
1. قيموميّت: وليّ، قيم زير دستان خود است که محجوريني مانندديوانگان، غايبان و ناتوانان را در بر ميگيرد.
2. زعامت و رهبري: زمامداري در امور عمومي مردم، نه در امور خصوصي، مثل نوع لباس پوشيدن و نوع مسكن و غيره. پس حاكم، متولي است؛ يعني سرپرستي امور عمومي و اجتماعي مردم يا امور شخصي مربوط به امور اجتماعي آنها را بر عهده دارد. ولايت مطلقه نيز به معناي زعامت در همه امور عمومي و ولايت مقيده، همان قيموميت است.
ولايت در علم كلام، در معاني زير استعمال شده است:
1. دوستي و محبت اهل بيت عليهم السلام: که مورد اتفاق فريقين ميباشد.
2. ولايت تشريعي و تكويني و زمامداري: ولايت در کلام شيعي، معناي عامتري دارد که شامل هرسه ولايت تکويني، تشريعي و زمامداري ميشود؛ يعني ولي، قدرت تصرف در تکوين دارد و شارع در احکام شرعي است و زمامدار جامعه اسلامي نيز ميباشدكه منصب قضاوت را نيز برعهده دارد. البته اين ولايت اصالتا از آنِ خدا است و بالتبع به پيامبر و امامان عليهم السلام واگذار ميشود.
پس در اين که اولين مؤلفه امامت، ولايت است،هيچ اختلافي بين فريقين وجود ندارد؛ ولي اين كه ولايت به كدام معنا مورد نظر است، از تعاريف امامت چيزي به دست نميآيد. بايد در بحث تصديقي اثبات شود كه امامت، كدام نوع ولايت را در بردارد. قدر متيقني که شيعه و سني بر آن متفقند، اين است که ولايت، به معناي زمامداري به کار ميرود؛ اما قدرت تشريعي و تكويني، بالتبع بايد بعداً اثبات گردد. شايان ذکر است که قلمرو ولايت، امور ديني و دنيوي است كه بعضي مثل قوشچي و ماوردي تصريح كرده بودند. حال آيا تفكيك دين و دنيا در اين عبارات ظهور در سكولاريزم ندارد؟ يعني آيا تفکيک واژة دين از دنيا، بوي جدايي دين از دنيا نميدهد؟ پاسخ اين است که واژة دين در تعاريف امامت، كنار دنيا به معناي جزا و آخرت به کار رفته است؛ يعني امور اينجهاني و آنجهاني. در تعبير خواجه نصير اين امر روشن بود. در تعاريف امامت كه دين بدون واژة دنيا و به تنهايي به کار رفته باشد، دين به معناي شريعت است؛ پس امور سياسي و اجتماعي نيز از شؤون امامت است وتعاريف امامت، نه تنها با سکولاريسم مترادف نميباشد، بلکه ناقض سكولاريسم است. دليل، اين است كه سكولاريزم افراطي ميگويد دين، هيچ يک از نيازهاي آدمي را برآورده نميکند؛ اما سكولاريزم ملايم، بر اين باور است که در نيازهاي فردي ميتوانيم به دين مراجعه كنيم و در مسايل اجتماعي به دين حاجتي نيست؛ درحالي که امامت، نشانگر حضور دين در صحنه دنيا وآخرت است. در نتيجه اين تعبير که امام، جامعه را در امور ديني و دنيوي اداره ميكند، بر جدايي دين و دنيا هيچ دلالتي ندارد.
نكته ديگر اين که، واژة «عامه» در عبارت «رياست عامه» يعني عموم مردم، در مقابل رياست حزب و گروهي خاص؛ نه اين که به معناي همه امور باشد. ولايت مطلقه، يعني ولايت بر عموم مردم، مقابل ولايت مقيد كه تنها ولايت بر غايبان و قاصران را ميرساند. البته بعضي ولايت مطلقه را قدرت اجراي تمام احكام اجتماعي اسلام ميدانند؛ پس رياست عامه، مقابل رياست خاص است و قدر متيقن آن، زمامداري تمام مردم است. هرچند زمامداري همه احکام اسلام با دلايل عقلي ونقلي نيز اثبات ميشود. ممکن است بعضي بر اهل سنت يا شيعه ايراد بگيرندكه تعاريف آنها همانند يکديگرند؛ درحالي که اهل سنت، ولايت تكويني و تشريعي را نميپذيرند. به نظر ميرسد اين اشكال وارد نيست؛ زيرا از تعاريف امامت چيزي به دست نميآيد و اين که امامت به معناي ولايت تکويني يا تشريعي هم باشد، به دليل مستقلي نياز دارد.
مؤلفه دوم، خلافت و نيابت از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم
پس خلافت از مشتركات شيعه و سنّي است و اختلافي در آن نيست. در اصول كافي نيز روايتي از امام رضا عليه السلام نقل شده است که امامت، جانشيني خداوند و پيامبر است.[59]+
مؤلفه سوّم، وجوب پيروي همه مردم از امام
الف. آيا ولايت، تنها زمامداري است يا ولايت تکويني و تشريعي را هم شامل ميشود؟
ب. قيد اصالت و نيابت را كه شيعه در تعاريف مطرح ميكند. يعني آيا امام به نيابت از مردم مقام امامت را عهدهدار است يا اين که امامتش اصالت دارد و نيابتي از مردم نيست؟ هرچند نيابت امامت از پيامبري مورد تأييد و تأکيد شيعه است.
مؤلفه چهارم، رهبري شرعي
مؤلفه پنجم، امام شخص است، نه حزب و گروه و شورايي خاص
مؤلفه ششم، قلمرو اين زعامت و رهبري، امور دين و دنيا است
تاريخ اسلام و وحدت اسلامي
تعارض دولت عثماني با دولت صفويه نيز بخش ديگري از تاريخ اختلافات ميان شيعه وسني است و همين امر سبب شد اصفهان با همه قوت فکري و فرهنگي خود، توسط شورشيان قندهار سقوط کند و با فتواي افرادي مانند نوح افندي از علماي استانبول، در تکفير و جواز قتل شيعيان در سال 1048ق، شيعيان زيادي به خاک وخون کشيده شوند. البته نادرشاه افشار و برخي سلاطين عثماني سعي کردند طرح وحدت را مطرح سازند؛ ولي وحدتستيزي و وحدتگريزي در قرنهاي گذشته نتوانست جلوي اين انحطاط را بگيرد. ايران به ويژه در دوران قاجار به کشورهاي متعدد انشعاب پيدا کرد. ناپلئون هم با حمله به مصر در سال 1213ق زمينه انحطاط وشکست دولت عثماني را فراهم ساخت.[66] اين قضاياي تاريخي سبب شد علماي اسلام، در تاريخ معاصر، به ضرورت وحدت اسلامي پي برده و تلاش كنند به اختلافات سياسي و مذهبي خود پايان دهند. برخي از اين علما عبارتند از: سيد جمال الدين اسدآبادي، شيخ محمد عبده، عبدالرحمن کواکبي، محمد نامق کمال، سلطان عبدالحميد دوم، عبدالمجيد سليم رئيس الازهر مصر، سيد عبدالحسين شرف الدين متکلم برجسته شيعه، مصطفي عبدالرزاق رئيس دانشگاه الازهر، محمد علي علوبه متفکر ومصلح اجتماعي، شيخ محمد حسين آل کاشف الغطاء، محي الدين قليبي دانشمند تونسي، شيخ شلتوت رئيس الازهر، شيخ مصطفي مراغي رئيس الازهر، حاج امين حسيني مفتي اعظم فلسطين، شيخ محمد عبداللطيف رئيس اداره الازهر، شيخ محمد عبدالفتاح عناني رئيس مذهب مالکي، شيخ عيس منون رئيس دانشکده الشريعة، شيخ حسن البناء رهبر جمعيت اخوان الصفا، علي بن اسماعيل مؤيد نماينده شيعه زيديه يمن، آيتالله حاج آقا حسين بروجردي مرجع تقليد شيعيان، امام خميني رهبر جهان تشيع و مقام معظم رهبري.
حاصل سخن
پی نوشتها:
[47] . سيد مرتضي اين کتاب را درنقد المغني نوشته قاضي عبدالجبار معتزلي نگاشته است.
[48] . ان الائمة القائمين مقام الانبياء في تنفيذ الاحكام و اقامة الحدود و حفظ الشرايع و تأديب الانام، معصومون كعصمة الانبياء.
[49] . الامام اسم لمن له الولاية علي الامة و التصرف في امورهم علي وجه لايكون فوق يده يد.
[50] . الامامة رياسة عامة في الدين بالاصالة لا بالنيابه عمن هو في دار التكليف.
[51] . الامامه رياسة عامة لشخص من الاشخاص في امور الدين و الدنيا بحق الاصالة.
[52] . مثلاً در كتاب نفحات الازهار تعريف امامت اينگونه آمده است: الامامة رياسة عامة ثابتة و احكام مخصوصه شخص مخصوص لايجوز فوق يده في تنفيذها. سيد حامد نقوي در خلاصه عبقات الانوار، ص 26 ميگويد: الامامة رياسة في الدين و الدنيا شخص من الاشخاص. اين تعريف، در بداية الاصول اثر شيخ محمدطاهر آل شيخ رازي و در جلد1 اعيان الشيعه اثر سيد محسن امين نيز آمده است.
[53] . الامامه خلافة الرسول في اقامة الدين بحيث يجب اتباعه علي كافة الامة.
[54] . الامامه خلافة عن صاحب الشرع في حراسة الدين و سياسة الدنيا. ابن خلدون، در زمينه امامت ميگويد: «چون حقيقت پادشاهي نوعي اجتماع ضروري براي بشر به شمار ميرود و مقتضاي آن، قهر و غلبه است كه از آثار خشم و حيوانيت است، اغلب پادشاهان، از حق و حقيقت منحرف ميشوند و به مردم زير دست خود در امور دنيايي ستمگري روا ميدارند. بيشتر اوقات، مردم را به كارهايي وا ميدارند كه تاب و توان اجراي آن را ندارند و كارهايي كه از اغراض شخصي و شهوت آنان سرچشمه ميگيرد. اين تكاليف، به نسبت اختلاف مقاصد پادشاهان كه يكي پس از ديگري به حكومت ميرسند متفاوت است؛ به همين سبب فرمانبري مردم از فرمانهاي آنان دشوار ميشود و عصبيت پديد ميآيد كه به هرج و مرج و كشتار منجر ميگردد. اين امر، ايجاب كرد تا در اداره كردن امور كشور، به قوانين سياسي كه فرمانبري از آنها برهمگان فرض باشد، متوسل شوند و عموم مردم منقاد شوند؛ چنانكه همين وضع در ايران و باقي ملت باستان جاري بود. هرگاه چنين نباشد، امورآن سرو سامان نخواهد گرفت. سنة اللّه في الذين خلوا من قبل بنابراين، اگر اينگونه قوانين از جانب خردمندان و بزرگان و رجال بصير وآگاه دولت اجرا شود، چنين سياستي را عقلي گويند و هرگاه از سوي خدا به وسيله شارع بر مردم فرض و واجب شود آن را سياست ديني گويند. چنين سياستي در زندگي دنيا و آخرت مردم سودمند خواهد بود؛ زيرا مقصود از آفريدن بشر، تنها زندگي دنيايي نيست كه يك سره عبث و بيهوده است؛ زيرا غايت آن، مرگ و نابودي است افحسبتم أنّما خلقناكم عبثا. از آنچه ياد كرديم، معناي خلافت روشن شد (خلافت و امامت به يك معنا است) و نيز معلوم شد كه كشورداري و حكومت طبيعي، واداشتن مردم به امور زندگي به مقتضاي غرض شهوت است و مملكتداري سياسي، واداشتن همگان به مقتضاي نظر عقلي در جلب منافع دنيايي و دفع ضررهاي آن ميباشد؛ ولي خلافت، واداشتن عموم به مقتضاي نظر شرعي در مصالح آن جهان و اين جهان مردم است كه باز به مصالح آن جهان باز ميگردد؛ زيرا كليه احوال دنيا در نظر شارع به اعتبار مصالح آخرت سنجيده ميشود؛ بنابراين سه نوع حكومت داريم و امامت حكومتي است في حراسة الدين و الدنيا به مقتضاي قوانين شرعي. البته در تعريف اهل سنّت قيد بالاصاله ندارد، بالنيابة را هم ندارد (مقدمه ابن خلدون، ج1، فصل 25، باب سوم، ص 363).
[55] . الامامه رياسة عامة في امر الدين و الدنيا خلافة عن النبي.
[56] . براي اطلاع بيشتر ر.ک: برنامه نرم افزار مکتبة اهل البيت و امامت پژوهي، بخش اول، مقاله چيستي وحقيقت امامت.
[57]. ابوالفضل تفليسي، وجوه قرآن، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1378، ص309ـ 310.
[58] . ابن عربي، الفتوحات المكيه، ج2، باب 153 (4 جلدي )، دار صادر، بيروت، بيتا.
.[59] الامامة خلافة اللّه و خلافة الرسول، محمد بن يعقوب كليني، الاصول الکافي، ج 1، دارالكتب الاسلاميه،تهران، ص198 .
[60] . محمدي ريشهري و ديگران، موسوعه الامام علي بن ابي طالب، دارالحديث، قم، 1421ق، ج 12، ص110-127 .
[61] . علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1378ش، ج2، ص 3.
[62] . ابن اثير، الکامل في التاريخ، دارصادر، بيروت، 1399ق، ج3، ص195 به نقل از محمد حسين امير اردوش، تأملي بر مسأله وحدت اسلامي از ديروز تا امروز، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، 1384ق، ص33.
[63] ر.ک: تاريخ مروج الذهب؛ تاريخ يعقوبي.
[64] . تأملي بر مسأله وحدت اسلامي از ديروز تا امروز، ص50.
[65] . همان، ص63-64 .
[66] . همان، ص80 به بعد.
/خ