معناشناسی لغوی
1. آسِن
«آسِن» بر وزن فاعل (1) از همزه، سین و نون دارای دو معنای اصلی است: 1. تغییر و دگرگون شدن یک چیز؛ 2. سبب. (2)اهل لغت «أَسَنَ الماءُ...» را به آبی که مزه یا بوی آن تغییر کرده است، معنا کردهاند (3) (تَأَسَّنَ...) ؛ (4) یا گفتهاند: «أسَنَ الماءُ...»: آن آب دگرگون شده است و آشامیدنی نیست. (5) این سخن اهل لغت نشان میدهد کاربرد مادّه «آسن» در آب به معنای تغییر آن (ناخوشایندی مزه یا بو) است. شواهد زیر ثابت میکند: مادّه «آسِن» در غیر آب هم کاربرد داشته است و اساساً معنای آن دگرگونی به سوی کراهت و ناخوشایندی است:
«تأسَّن عَهدُ فلانٍ وَ وُدُّه»: عهد و دوستی فلانی تغییر کرده است؛ (6) «أسِنَ الرّجل اذا غشی علیه من ریح البئر»: آن مرد از بوی چاه بیهوش شد؛ «تأسَّن»: آن شخص بیمار و سست شد. (7)
2. إبدال
ابدال و تبدیل از ریشه «بَدل» (8) (باء، دال و لام) یک معنای اصلی دارد: چیزی جای شیء دیگری قرار گیرد. (9) «بَدَل» جانشینی یک چیز (10) یا جانشین چیزی غیر از شیء اصلی است. (11) «تبدیل» به معنای تغییر، (12) تغییر صورت یک چیز به صورت شیء دیگر در عین بقای جوهر و ذات آن شیء (13) و تغییر یک چیز است گرچه بدلی و جانشینی آورده نشود. (14) «ابدال» قرار دادن چیزی به جای شیء دیگر (15) و به معنای تغییر در جوهر و ذات یک شیء (16) یا تبدیل آن به غیر است. «استبدال» یک شیء را به جای چیز دیگر گرفتن است. (17) «إبدال»، «تبدیل»، «تبدّل» و «استبدال» قراردادن چیزی به جای شیء دیگر و «تبدیل» گاهی به معنای مطلق تغییر است؛ گرچه بدلی برای آن آورده نشود. (18)3. تحویل
«تحویل» مصدراز «حَوَّلتُ» و «حِوَل» اسمی جانشین مصدر است (19) و ریشه آن (تحویل) «حَول» (حاء ، واو و لام) و معنائی اصلی «حول» حرکت دوری و گردشی است. (20) بیشتر اهل لغت شواهدی در ذیل مادّه «حَول» بیان کردهاند که براساس آنها «حول» و «تحویل» به معنای تغییر است؛ مانند: «حالَ الشّیء ...»: آن چیز تغییر کرد (21) (... حَولاً (22) ... حِوَلاً و تحویلاً) ، (23) «حالَ عَنِ العهد...»: از عهد خود بازگشت؛ (24) «حالَ لَونهُ»: رنگش دگرگون و سیاه شد؛ (25) «حائل»: چیزی که رنگش تغییر کرده (26) و هر چیزی که از جایی و حالتی حرکت کرده و متحول شده است. (27) از عبارتها و شواهد برخی از اهل لغت استفاده میشود مادّه «حول» به معنای حرکت و انتقال است؛ برای مثال اصمعی «حالَ الشّخصُ...» را به معنای «حرکت کرد» و «حَول» را به معنای حرکت میداند. (28) جوهری میگوید: «تَحوُّل» انتقال از جایی به محل دیگر و اسم آن «حِوَل» است. (29) فیومی «تحویل» را به انتقال دادن چیزی از موضعی به جای دیگر معنا کرده است. (30)4. تَسَنُّه یا تَسَنُن
«تسنّه» از «سَنَهَ» (سین، نون وهاء) یک معنای اصلی دارد و از زمان حکایت میکند. (31) «سنه» (سال) معروف است؛ (32) اصل آن «سَنَهَةٌ» یا «سَنَوَة» است و لام الفعل آن («هاء» یا «واو») حذف شده است. (33) برخی از اهل لغت «... لم یتَسَنَّه ...» (34) را از ریشه «سَنَه» دانسته و در معنای آن گفتهاند: گذشت سالها آن را تغییر نداد؛ (35) بنابراین معنای مطابقی «لم یتسنّه» نگذشتن سالها بر آن (طعام) است و بر تغییر نکردن آن دلالت دارد.بر اساس قول دیگر، «تَسنُّه» در این آیه از قبیل «...حَمَإٍ مَّسنُونٍ» (36) است (37) که بعضی آن (مَسنون) را به مُتغیر معنا کردهاند. (38) بر اساس این قول، اصل «لم یتستّه»، «لم یتَسَنَن» و معنای مطابقی آن تغییر نکردن است. بر اساس گفته برخی در صورتی که اصل «سَنَة» را «سَنَوَةٌ» بدانیم، «هاء» در «لَم یَتَسنَّه» برای وقف است؛ مثل: «کِتابیه». (39)
5. تغییر
«تغییر» از «غیر» (غین، یاء و راء) و دارای دو معنای اصلی است: 1. صلاح و اصلاح منفعت (سامان بخشیدن سود بخشی) ؛ 2. اختلاف دو چیز با یکدیگر. (40)«غیر» اسم (41) و به معنای استثنا (42) است. «تغییر شیء» ازاله آن شیء از حالت قبلی خود (دگرگون ساختن آن) است. (43) عبارت زجّاج مفید این معناست که «تغییر» به معنای ایجاد مغایرت و مشتق از کلمه «غَیر» است. (44) براساس شاهدی نقل شده تغییر همان دگرگون ساختن است: «غَیَّر عَلَیه الأمر»: آن امر را برای او دگرگون ساخت. (45)
«تغایر» از الفاظ هم ریشه با «تغییر» و بر اساس گفته بعضی از اهل لغت به معنای اختلاف اشیاست. (46)
معناشناسی تفسیری
1. آسِن
مفسران در ذیل آیه «... فِیهَا أَنهَارٌ مِّن مَّاء غَیرِ آسِنٍ...». (47) با استشهاد لغوی «أسَنَ الماء»: آب تغییر کرد، «غیر آسِن» (صفت آب بهشتی) را آبی دانستهاند که بر اثر ماندن تغییر نکند (48) یا مزه، بو و رنگ آن دگرگون نشود. (49)2. إبدال
در ذیل آیه «فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَولاً غَیرَ الَّذِی قِیلَ لَهُم...» (50) گفتهاند «تبدیل» تغییر یک چیز به غیر از حالت خود (51) است؛ مراد این است که بنی اسرائیل سخنی را که به آنان گفته شده بود، تبدیل کردند و سخن دیگری به جای آن آوردند. (52) بعضی از مفسران هم «تبدیل» را در آیه فوق به تغییر فعل و قول معنا کردهاند. (53) ابن عاشور در ذیل آیه «... أَتَستَبدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدنَی...» (54) میگوید: قول ظاهرتر نزد من فرق نداشتن «تَبدیل»، «تَبدّلُ» و «اِستبدال» است. (55)بعضی از مفسران در ذیل آیه فوق «استبدال» را به قراردادن یک شیء به جای چیز دیگری معنا کردهاند (56) و بعضی دیگر در ذیل آیه «وَ اِن اردتُم اِستبدالَ زَوجٍ مکانَ زوج ...» (57) گفتهاند: «استبدال» از باب استفعال به معنای طلب بدل و عوض است. (58)
برخی مفسران درباره معنای «تبدیل» و فرق آن با «ابدال» در ذیل آیه: «...بَدَّلنَاهُم جُلُوداً...» (59) اظهار داشتهاند: سخن اهل لغت قول ما را تقویت میکند. اهل لغت میگویند: ابدال یک شیء به چیز دیگر در وقتی است که یک ذات با آمدن ذات دیگری محو و زایل میشود و «تبدیل» در هنگامی است که صورت شیء تغییر مییابد و ذات آن باقی میماند؛ (60) همچنین گفتهاند: «بَدَّلناهُم» یعنی پوستهای آنان را به پوستهای دیگر تبدیل کردیم و در معنای «تبدیل» مغایرت وجود دارد. (61) برخی مفسران در ذیل آیه «ثُمَّ بَدَّلنَا مَکانَ السَّیئَة...» (62) «تبدیل» را به قراردادن چیزی به جای شیء دیگر (63) یا تعویض (64) و تغییر (65) معنا کردهاند.
3. تحویل
راغب میگوید: اصل «حَول» تغییر یک شیء و جداشدن آن از شیء دیگر است. (66) بعضی مفسران در ذیل آیه «قُلِ ادعُوا الَّذِینَ زَعَمتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ یملِکونَ کشفَ الضُّرِّ عَنکم وَ لا تَحویلاً» (67) گفتهاند: «تحویل» انتقال چیزی از یک مکان به مکان دیگر است؛ (68) همچنین اظهار داشتهاند: آن بتها نه میتوانند زیان، فقر یا عذاب را از شمادور کنند و نه توان تبدیل آن به منفعت یا انتقال آن از شخصی به فرد دیگر را دارند. (69) برخی دیگر پس از ذکر آیه «... وَ لاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحوِیلاً» (70) «تحویل» را به تغییر و انتقال از یک حالت به حالت دیگر (71) یا تغییر و تبدیل معنا کردهاند. (72)
در آیه «...فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللهِ تَبدیلاً وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللهِ تَحوِیلاً» (73) هم واژه «تبدیل» و هم کلمه «تحویل» آمده است و خداوند میفرماید: شما در سنتِ ما نه تبدیل مییابید، نه تحویل (74) (سنّت و قانون ثابت ما در هستی نه جانشینی دارد و نه میتوان در آن تغییر و انتقالی از یک حالت به حالت دیگر پدید آورد) .
مفسران پس از بیان «... لَا یبغُونَ عَنهَا حِوَلاً»، (75) واژه «حِوَلاً» را به تحوّل و انتقال به مکان دیگر معنا کردهاند. (76)
4. تَسَنُّه یا تَسَنُن
بعضی از صاحبان تفسیر در ذیل آیه «... فَانظُر إِلَی طَعَامِک وَ شَرابِک لم یتَسَنَّه...» (77) در معنای: «لَم یتَسَنّه» گفتهاند: گذشت سالهای زیاد آن (سرکه و انگور انجیر) را تغییر نداد.... این معنا بر این اساس است که «یتسنّه» از کلمه «سنة» (سال) گرفته شده باشد و «هاء» در این صورت از حروف اصلی کلمه «سَنَه» و محذوف است. زجاج میگوید: «لم یتَسنّه» نمیتواند از «مَسنون» (به معنای متغیر در «حمأ مسنون») باشد. (78) نظر فرّاء هم با زجّاج یکسان است. (79) برخی مفسران گفتهاند: در صورت اشتقاق «تسنّه» از «سنة» و اصلی بودن حرف «هاء» معنای «لَم یتَسَنّه» میشود: گذشت زمان، آن (طعام و شراب) را تغییر نداد... و گفته شده است «لم یتسنّه» از قبیل «حمأٍ مسنون» (متغیر) و اصل آن «لَم یَتَسنَن» است؛ یعنی آن طعام و شراب تغییر نکرد. (80)5. تغییر
برخی از مفسران در ذیل آیه «... بِأَنَّ اللهَ لَم یَکُ مُغَیِّراً نِعمَةً أَنعَمَها عَلی قَومٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم» (81) گفتهاند: «تغییر» قرار دادن یک چیز برخلاف آن است (82) و بعضی هم گفتهاند: «تغییر» تبدیل یک شیء به ضد خود است. این تبدیل گاهی شامل تبدیل در صورت و ظاهر یک جسم... و گاهی شامل تغییر در حالت و صفت آن میشود؛ بنابراین تغییر نعمت تبدیل آن به ضدّ خود (نقمت و سوء حالت) و مقصود، تغییر سبب آن (شکر به کفران) است... و گویا «تغییر» از «غیر» مشتق شده است. (83) برخی از محققان گفتهاند: «تغییر» بر دو گونه است: 1. دگرگون ساختن صورت و ظاهر یک چیز بدون تغییر در ذات آن؛ 2. تبدیل یک شیء به چیز دیگر. (84)جمع بندی و تحلیل نهایی
1. تغییر، معنای مشترک واژگان یادشده است.2. «ابدال»، «تبدیل» و «استبدال» اعم از تغییر است و بین دو چیز صورت میگیرد؛ مانند: تبدیل یک سخن به سخن دیگر، (85) تبدیل بدی به حسنه، (86) جانشین کردن آیه با آیه ای دیگر، (87) تبدیل پوست به پوست دیگر، (88) تبدیل وصیت، (89) ابدال همسر به همسر بهتر، (90) و استبدال همسری جدید به جای همسر سابق؛ (91) ولی «تغییر» دگرگونی در یک چیز است؛ مانند: تغییر در آفرینش خدا، (92) تغییر نعمت، (93) تغییر جامعه (94) و تغییر مادّه غذایی. (95) «تبدیل» به معنای مطلق تغییر (96) هم آمده است و قهراً در تفسیر و معنا کردن واژههای «ابدال»، «تبدیل» و «استبدال» میتوان از واژه «تغییر» هم استفاده کرد؛ گرچه در قرآن، «تغییر» در گوش چهار پایان و تغییر جامعه آمده و در مثل نعمت، هم از واژه «تغییر» (97) و هم از کلمه «تبدیل» (98) استفاده شده است. مرحوم طبرسی در فرق این دو واژه مینویسد: «تبدیل» قراردادن یک شیء به جای چیز دیگر و تغییر قراردادن یک چیز برخلاف حالت قبلی خود است؛ (99) علاوه بر این در تبدیل غالباً ذات یک شیء باقی است و صورت و ظاهر به صورت دیگر تبدیل میشود؛ ولی تغییر از این جهت قیدی ندارد و ممکن است ذات آن شیء از بین برود.
در فرق اِبدال خاتم (انگشتر) به یک حلقه و تبدیل آن به حلقه از فرّاء نقل شده است ابدال خاتم به حلقه به معنای حلقه ای به جای انگشتر گذاشتن و کنار گذاشتن اصل انگشتر است و تبدیل خاتم به حلقه ذوب کردن آن انگشتر و ساختن حلقه ای از آن (100) است.
3. در معنای «تحویل» تبدیل و جانشینی نهفته نیست و فرق آن دو به گفته مرحوم طبرسی در این است که «تبدیل» قرار دادن چیزی به جای شیء دیگر و «تحویل» قراردادن یک شیء در غیر محل خود است. (101) برخی محققان نیز به همین معنی اشاره کرده و گفتهاند: «تبدیل» بدل کردن ذات به ذات دیگر است. (102)
4. در معنای تحویل، انتقال از یک مکان یا حالت نهفته است و در «تغییر» ایجاد دگرگونی و مغایرت.
مرحوم طبرسی در تفاوت این دو واژه میگوید: «تحویل» قراردادن یک شیء در غیر مکان خود و «تغییر» قرار دادن یک چیز برخلاف وضع قبلی خود است. (103)
5. چون «آسِن» و «تسنّه» (از مادّه «مسنون»: متغیر) به معنای تغییر در جهت کراهت و ناخوشایندی است، از سه واژه دیگر (ابدال، تحویل و تغییر) اخص است و هرکدام از آن دو در قرآن یک بار آمده است؛ ولی آن سه واژه کاربردش در قرآن و لغت بیشتر است؛ علاوه بر این واژه «آسِن» و مادّه آن در قرآن و لغت تنها به صورت لازم آمده است و فاعل آن آب یا غیر آن (تغییر آب) است؛ ولی «ابدال»، «تبدیل»، «استبدال»، «تحویل» و «تغییر» متعدی و فاعل آنها خدا (105) یا انسان (106) است.
6. در امور دنیوی و مادّی، حالات و افعال اشخاص و جوامع و پدیدههای آفرینش، اصل حرکت و تبدیل و تحول پذیرفته شده است و تنها سنتهای خدا و قوانین حاکم بر نظام هستی ثابتاند.
پینوشتها:
1. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ج 1 - 2، ص15.
2. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 104.
3. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 84. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 1، ص 63، ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 13، ص 84. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 104. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 15.
4. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج5، ص 2070.
5. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 13، ص 84. ابن منظور؛ لسان العرب) ج 1، ص 145. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر ص 15. ابومنصور ثعالبی؛ فقه اللغه؛ ص 69.
6. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج1، ص84. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج13، ص 85.
7. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 104.
8. اقتباس از: احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 39.
9. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه: ج1، ص210.
10. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 142.
11. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 107. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 4، ص 1632.
12. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ج 1، ص 142. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 39.
13. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 14، ص 132.
14. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 4، ص 1632. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص210.
15. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج1، ص107. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 39.
16. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 14، ص 132. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج4، ص 1632. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص210. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 39.
17. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 142. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 14، ص 132. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 4، ص 1632. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 39.
18. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 111.
19. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 5، ص 242.
20. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص 121.
21. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 445.
22. ابن درید؛ جمهرة اللغه: ج 1، ص 472.
23. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ نهذیب اللغه؛ ج5، ص 242.
24. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 1، ص 472. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 4. ص1679.
25. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه صحاح العربیه؛ ج 4. ص 1679.
26. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 446. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 5 ص 242.
27. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 446.
28. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج5، ص 243.
29. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 4، ص 1680.
30. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 157.
31. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 3، ص 103.
32. ابن درید؛ جمهرة اللغه ج2، ص241.
33. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 292. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 429.
34. بقره: 259.
35. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج6، ص 127. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج3، ص103. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 429.
36. حجر: 26.
37. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج6، ص 128.
38. همان.
39. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 429.
40. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 4، ص 403.
41. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 1361.
42. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 1361. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 2، ص 684. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 8، ص 189. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 776. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 4. ص 404.
43. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 459.
44. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 8، ص 188-189 (به نقل از زجاج) .
45. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 10، ص 155.
46. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 776. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج10، ص155.
47. محمد: 15.
48. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 9، ص 296. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 9، ص 151. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 4، ص 322. ابن کثیر؛ تفسیر القرآن العظیم؛ ج4، ص 189. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 26، ص 81.
49. محمد سبزواری؛ الجدید فی تفسیر القرآن؛ ج6، ص 457.
50. بقره: 59. در مجموع واژه «بدّل» در قران یک بار، مشتقات «ابدال» سه بار، کلمه «تبدیل» هفت بار و مشتقات آن 25 بار، مشتقات «تبدُّل» 3 بار، لفظ «استبدال» یک بار و مشتقات آن سه بار ذکر شده است.
51. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1، ص 248.
52. محمد بن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 268. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1، ص 248. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف: ج 1، ص 143. محمد بن عمر فخرالدین رازی؛ التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب) ؛ ج3، ص 85. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 1، ص 499.
53. ابن جوزی؛ زادالمسیر؛ ج 1، ص 85.
54. بقره: 61.
55. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 1، ص 507.
56. محمد بن علی شوکانی؛ فتح القدیر؛ ج 1، ص 92. ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبی؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 1، ص 290.
57. نساء: 20.
58. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 4، ص257.
59. نساء: 56.
60. محمد بن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج3، ص 231.
61. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج 4، ص 158-159.
62. اعراف: 95.
63. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ص 694. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 8، ص 200.
64. ابن عاشور؛ التحریر والتویر؛ ج 8، ص 206.
65. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 2، ص 566 (ذیل ابراهیم: 48) . ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 11؛ ص 39 (ذیل یونس: 15) .
66. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 266.
67. اسراء: 56.
68. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 14، ص 111.
69. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 2، ص 673.
70. اسراء: 77.
71. محمدبن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیرالقرآن؛ ج6، ص 508. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 14، ص 143.
72. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج 14، ص 143.
73. فاطر: 43.
74. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 7-8، ص 645.
75. کهف: 108.
76. محمد بن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 7، ص 99. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج5-6، ص 769. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 2، ص 750. محمد بن عمر فخرالدین رازی؛ التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب) ؛ ج 21، ص 149. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج13، ص 401.
77. بقره: 259.
78. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 323.
79. ابوزکریا فرّاء؛ معانی القرآن؛ ج 1، ص 172.
80. ناصرالدین بیضاوی؛ انوار التنزیل و اسرارالتاویل؛ ج 1، ص 219.
81. انفال: 53.
82. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج5، ص 140. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع التبیان؛ ج 3-4، ص847.
83. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج 9، ص 135.
84. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 619. مشتقات «تغییر» در این آیات ذکر شده است: نساء: 119. انفال: 53 رعد؛ 11. «تغیر» نیز در این آیه آمده است: محمد: 15 آمده است.
85. بقره: 59.
86. اعراف: 95.
87. نحل: 101.
88. نساء: 56.
89. بقره: 181.
90. تحریم: 5.
91. نساء: 20.
92. همان، 119.
93. انفال: 53.
94. رعد: 11.
95. محمد: 15.
96. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 111.
97. انفال: 53.
98. ابراهیم : 28.
99. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 8، ص 645. (ذیل فاطر: 43) .
100. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج14، ص132. ابو هلال عسگری؛ معجم الفاروق اللغویه؛ ص 113.
101. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 7-8، ص 645.
102. ابوالبقاء الکفوی؛ الکلیات؛ ص 294.
103. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 7-8، ص 645.
104. مرحوم مصطفوی از کاربردهای مادّه «آسن» استنباط میکند که معنای ان تغییر در جهت حالت مکروه و ناخوشایندی است (حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 1، ص 89) .
105. قلم: 32.انسان: 28. توبه: 39. فاطر: 43. انفال: 53.
106. بقره: 61 و 181. انفال: 53.
جمعی از محققان؛ (1394)، فرهنگ نامه تحلیل واژگان مشابه در قرآن جلد اوّل: اخر - احصاء، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)، چاپ اول.