واژه شناسی قرآنی:اِجماع، اِراده، اِصابه، اَمّ، تَيَمُّم، حَج، عَزم، مَشيّت، هَمّ

«اجماع» برگرفته از «جمع» (جيم، ميم و عين) به معناي به هم پيوستن و ضميمه شدن يک چيز است. از ديدگاه اهل لغت، اجماع به معناي عزم بر امري،
پنجشنبه، 22 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه شناسی قرآنی:اِجماع، اِراده، اِصابه، اَمّ، تَيَمُّم، حَج، عَزم، مَشيّت، هَمّ
واژه شناسی قرآنی:اِجماع، اِراده، اِصابه، اَمّ، تَيَمُّم، حَج، عَزم، مَشيّت، هَمّ

نويسنده: گروه نويسندگان

 

معناشناسي لغوي

1. اجماع

«اجماع» برگرفته از «جمع» (جيم، ميم و عين) به معناي به هم پيوستن و ضميمه شدن يک چيز است. (1) از ديدگاه اهل لغت، اجماع به معناي عزم بر امري، (2) آمادگي و عزم راسخ و محکم بر کاري (3) و اتفاق بر امري (4) است. برخي نيز در حقيقت اجماع را حاصل آراي متفرقه دانسته‌اند که به صورت يک رأي قطعي درآيد و همه آن را تأييد کنند. (5)

2. اراده

«اراده» مشتق از «رَود» (راء، واو و دال) به معناي رفت و آمد و مراوده در راستاي رسيدن به جهت واحد است. (6) اهل لغت آن را به معناي نظر، طلب و رفت وآمد در جستجوي چيزي، (7) خواستن از روي انتخاب و اختيار، (8) مشيّت و خواستن، (9) شوق نفس و حکم آن براي انجام دادن کاري، (10) خواستن و به چيزي ميل و رغبت پيداکردن (11) و طلب و خواستن علني يا پنهاني (12) دانسته‌اند.

3. اِصابه

«إصابه» از «صوب» (صاد، واو و باء) گفته شده است و صوب در اصل به معناي فرودآمدن و قرار گرفتن چيزي در محل مورد نظر براي سکونت است. (13) برخي اهل لغت آن را به معناي قصد، (14) قصد و اراده (15) و در تمثيلاتي مانند آيه «فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ‌» (16) و «أَصابَ الرَّجُلُ الشَّيئَ: (17) آن مرد چيز خاصي را اراده کرد» به معناي قصد يا اراده دانسته‌اند.

4. أمّ

«أمّ» (همزه و ميم) ريشه واحد و محور براي معاني اصلي و فرعي متعدد است؛ معاني اصلي مانند: قامت، حين و قصد و معاني فرعي مانند: اصلي، مرجع، جماعت و دين. (18) اهل لغت «أمّ» را به معناي قصد (19) و قصد و اراده (20) و برخي از آنان آيه «... وَ لاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ...» (21) را از همين باب و به معناي قصد خانه خدا (22) دانسته‌اند.

5. تَيمُّم

«تيمّم» مشتق از «يمّ» (ياء و ميم) به معناي قصد و آهنگ (23) است. اهل لغت آن را به معناي قصد و قصد و اراده دانسته‌اند.

6. حَجّ

«حج» (حاء و جيم) بر چهار معنا دلالت مي‌کند: 1. قَصد؛ 2. سال و سنه (نظر به اينکه حج در هر سال يک بار انجام مي‌شده است، هر سال را يک «حِجَّه» ناميده اند)؛
3. استخوان دور چشم؛ 4. پشت کردن و به عقب بازگشتن. (25)
از معاني «حج» نزد اهل لغت قصد است (26) و برخي آن را منحصر به قصد و حرکت براي زيارت بيت الله (27) دانسته‌اند.

7. عَزم

«عزم» مشتق از (عين، زاء و ميم) داراي يک معناي اصلي (قطع بر انجام دادن کاري) است. (28) برخي از اهل لغت آن را به معناي قصد و تصميم قلبي براي انجام دادن کاري، (29) اراده قطعي (30) و اراده جدي (31) دانسته‌اند.

8. قَصد

يکي از معاني «قَصد» (قاف، صاد و دال) (32) استقامت و اعتدال (33) و از معاني ديگر آن طلب و خواستن يک شيء است. (34)

9. مشيّت

اهل لغت «مشيّت» را از «شياً» (35) و «شاء» (36) به معناي اراده (37) دانسته‌اند. برخي از آنان مشيت الهي را به معناي تقدير و مشيت انسان را به معناي اراده آورده‌اند. (38)

10. همّ

«هَمّ» (هاء و ميم) داراي معناي اصلي ذوب شدن و حرکت و خزيدن به نرمي است. (39) اهل لغت آن را به معناي قصد و آهنگ براي چيزي يا کسي، (40) اراده، (41) عزم (42) و قصد دروني براي انجام دادن کاري (43) دانسته‌اند.

معناشناسي تفسيري

1. اجماع

مفسران در تفسير آيه «... فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکَاءَکُمْ ...» (44) «اجماع» را به معناي آمادگي و عزم راسخ براي انجام دادن انجام دادن کاري، (45) عزم، (46) عزم و اتفاق بر کاري پس از ترديد در انجام دادن يا ترک آن، (47) استواري در يک کار (48) و اتفاق و عزم راسخ دانسته‌اند؛ (49) همچنين در آيه «... وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ...» (50) آن را به معناي عزم (51) و تصميم جمعي (52) و در تفسير آيه «... وَ مَا کُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ ...» (53) به معناي عزم بر انجام دادن کاري (54) دانسته‌اند.

2. اراده

مفسران در تفسير آيه «... فَيَقُولُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهذَا مَثَلاً...» (55) اراده مطلق را - صرف نظر از نسبت آن به خدا يا غير خدا - به معناي شوق و تمايل نفس به انجام دادن کار دانسته‌اند؛ به گونه‌اي که وادار به انجام دادن آن شود. (56) از نظر راغب اراده در اصل ترکيبي است از ميل، نياز و آرزو و اين اميال مايه شوق و علاقه به انجام دادن کاري و حکم به شايستگي يا عدم آن است. وي اين گونه اراده را درباره خدا محال دانسته است؛ زيرا در خدا ميل و... راه ندارد. (57) علامه طباطبايي اراده فعليه الهي را توافق اسباب مقتضي براي شيء و مساعد با وقوع آن دانسته است؛ (58) در نتيجه بايد گفت فاعل اراده هم خدا و هم انسان است و هرکدام معناي خاص خود را دارد. از ديدگاه مفسران، اراده مذکور در آيه «... فَوَجَدَا فِيهَا جِدَاراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ ...» (59) تشبيه و استعاره است. گويا ديوار مُشرف بر خرابي اراده خراب شدن کرده است. (60)

3. اِصابه

علماي تفسير «اصاب» را در آيه «فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ‌» (61) به معناي اراده، (62) قصد، (63) قصد و اراده (64) و مشيت مي‌دانند (65) و ثعلبي آن را بر اساس لغت و زبان حمير به معناي اراده (66) دانسته است. برخي محققان گفته‌اند: صواب بر دو وجه است: الف) يک شيء خودش پسنديده و مورد رضايت است. ب) به اعتبار قصد کننده؛ يعني در صورتي که او به مقصود خود برسد، گفته مي‌شود «أصاب كذا»: آنچه را طلب کرد، يافت. (67)

4. أمّ

مفسران «أمّ» را در آيه «...وَ لاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ...» (68) به معناي قصد، (69) قصد و عمد، (70) اراده، (71) قصد مستقيم و توجه به هدف (72) دانسته‌اند؛ بنابراين أمّ به معناي قصد و اراده‌ي انجام دادن کاري و در آيه فوق قصد زيارت بيت الله الحرام است.

5. تيمّم

مفسران «تيمّم» را در آيه «... وَ لاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ ...» (73) به معناي قصد (74) و در آيه «... فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً...» (75) به معناي تعمّد و قصد (76) يا قصد (77) دانسته‌اند.

6. حجّ

مفسران «حجّ» را در آيه «... فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ...» (78) به معناي قصد مکرر براي زيارت بيت الله الحرام (79) و مقصود از «... حَجَّ الْبَيْتَ...» (80) را نيز قصد اعمال و مناسک حج (81) دانسته‌اند؛ در نتيجه حج به معناي قصد بعد از قصد و قصد مکرر براي انجام دادن اعمال و مناسک (زيارت بيت الله الحرام) است. نظر به اينکه حاجي براي انجام دادن مناسک حج و هر عملي قصد خانه خدا مي‌کند، برخي حج را قصد مکرر دانسته‌اند. (82)

7. عزم

علماي تفسير «عزم» را در آيه «وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاَقَ...» (83) به معناي تصميم محکم و استوار براي انجام دادن کاري، (84) قطع، (85) اراده و قصد جازم و مؤکد (86) و مصمم بودن در قصد و تنفيذ و اجراي يک چيز (87) دانسته‌اند.

8. مشيّت

برخي علماي تفسير «مشيت» را در آيه «وَ قُلْنَا يَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا...» (88) به معناي اراده (89) گرفته‌اند. راغب مي‌گويد: نزد بيشتر متکلمان، مشيت و اراده يکي است و نزد برخي از آنان مشيت دراصل به معناي ايجاد و رسيدن به يک شيء است؛ بنابراين مشيت الهي به معناي ايجاد و مشيت انسان به معناي اصابه و رسيدن به يک شيء است؛ در نتيجه مشيت الهي اقتضاي وجود شيء را دارد؛ ولي اراده اينگونه نيست. (90)

9. همّ

علماي تفسير «همّ» را بر حسب موارد استعمال به چند معنا آورده‌اند:
الف) صِرف قصد دروني و حديث نفس براي انجام دادن کاري؛ (91)
ب) اراده انجام دادن و انجام ندادن کاري؛ (92) به جهت بروز رادع و مانع؛ مثل مانع شدن برهان رب در قضيه يوسف (عليه السلام) و زليخا؛
ج) قصد و عزم دروني: (93)
د) تعلق خاطر به يک چيز ارزشمند؛ (94)
هـ) مرحله قبل از عزم براي انجام دادن کار. (95)
امين الاسلام طبرسي «همّ» را بر وجوهي مختلف به حسب اختلاف مورد معنا مي‌کند:
الف) عزم براى انجام دادن كارى؛ ماند: «... إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْکُمْ أَيْدِيَهُمْ ...». (96)
ب) خطور ذهني بدون عزم بر انجام دادن کار؛ مانند: «إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلاَ...». (97)
ج) عزم و تصميم بر کاري؛ مانند: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا...». (98)
در نتيجه مي‌توان گفت «هم» قصد و اراده دروني براي انجام دادن کاري است که چه بسا شخص به جهت مانع آن را انجام نمي‌دهد.

جمع بندي و تحليل نهايي

1. واژگان يادشده در معناي قصد و اراده اشتراک دارند.
2. «اجماع» به معناي اتفاق و عزم راسخ براي انجام دادن کاري است و کاربرد آن به گفته برخي از اهل لغت و تفسير در جايي است که افراد اتفاق و اراده جدي بر انجام دادن کاري داشته باشند؛ برخلاف اراده که امکان دارد فردي باشد.
3. «اراده» خواستن چيزي و اقدام براي رسيدن به آن است؛ (99) اعم از اينکه انسان به آن چيز ميل داشته باشد يا نه و آن هم به خير و مصلحت آدمي باشد يا نه؛ درنتيجه اراده اعم از شهوت (ميل انسان به چيزي)، رضا (پسند چيزي) و محبت (علاقه به آن) است؛ چرا که اراده در آنجا هم که ميل، خير و محبت نباشد به کار مي‌رود؛ مانند چيزي که انسان از آن کراهت دارد؛ از جمله خوردن داروي تلخ يا شرکت در جنگ و...؛ (100) همچنين اراده گاهي علني و گاهي پنهاني است. (101)
اراده با مشيّت نيز متفاوت است؛ زيرا همان گونه که گذشت، اراده خواستن همراه با اقدام و مشيّت خواستن صرف است؛ از اين جهت مشيت مرتبه ضعيف اراده است و با فعل و عمل فاصله دارد؛ (102) نيز روشن شد اراده الهي غير از اراده انسان است؛ زيرا اراده خدا داراي مبداً و قوه نفساني نيست و از شوائب مادّي و نفساني و مراتب قبل از اراده مانند ميل و... منزه است. (103) گرچه از نظر اهل لغت و تفسير مي‌شود واژه‌هاي «اراده» و «مشيت» را به جاي يکديگر به کار گرفت از نظر بيشتر متکلمان اين گونه نيست؛ زيرا اراده به ماهيت تعلق دارد و سبب ترجيح طرف وجود يا عدم مي‌شود؛ برخلاف مشيت که به نفس ماهيت تعلق مي‌گيرد؛ بدون ترجيح طرف وجود يا عدم آن؛ بنابراين مشيت اعم از اراده است. (104)
4. «اصابة» به معناي قصد و اراده آمده است؛ اما اراده‌اي است که صاحب آن را بر اساس حق به مقصد برساند. (105) اين واژه در يک آيه «فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ‌» (106) به معناي اراده آمده است. اصابه گفته‌اند درباره انسان دلالت مي‌کند که او در تحقق آن قصد، اختيار و قدرت نداشته است؛ مثل: «اَصابَه مرضٌ...» و «وَ مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَيْدِيکُمْ...» (107) اما در آنجا كه از روى قصد و اختيار باشد، اين واژه به کار نمي‌رود؛ پس برخي آيه قبل را مجاز دانسته‌اند. (108)
5. «أمّ» آهنگ و قصد انجام دادن يک کار و در آيه مورد نظر قصد زيارت خانه خداست. برخي محققان آن را به معناي قصد مستقيم با توجه به هدف و مقصد (109) يا قصد مخصوص همراه با توجه خاص (110) دانسته‌اند.
6. «تيمّم» انجام دادن کاري از روي قصد و عمد و در آيات مد نظر به اين معناست که قصد نکنيد از جنس پليد انفاق کنيد. در عمل تيمّم قصد کردن خاک طيب و پاکيزه است. برخي محققان در فرق «اراده» و «تيمم» فرموده‌اند: تيمم دراصل قصد چيزي از روبروست و اين واژه درباره خدا به کار نمي‌رود؛ زيرا براي خدا روبرو و پشت سر معنا ندارد؛ برخلاف اراده که درباره خدا کاربرد دارد. (111) از نظر ابوالبقاء تيمم دراصل قصد مطلق را مي‌رساند؛ ولي در شرع قصد به سوي خاک براي برطرف کردن حدث و ناقض طهارت است. (112)
7. «حجّ» در لغت به معناي قصد يا قصد بعد از قصد و در آيات به معناي آهنگ و قصد انجام دادن اعمال و مناسک زيارت بيت الله الحرام است. برخي آن را به اعمال و مناسک خانه خدا (113) منحصر دانسته و قيد تعظيم را در معناي لغوي آن لحاظ کرده‌اند؛ (114) در اين صورت حج قصد همراه با تعظيم و بزرگ شمردن است.
8. «عزم» قصد جدّي و قطعي براي انجام دادن کاري همراه با انعقاد قلبي و تصميم محکم و استوار است. (115) اين مرتبه قبل از اراده است. (116)
9. «مشيّت» در انسان به معناي اراده و در خداوند به معناي تقدير و ايجاد (117) و اعم از اراده است؛ چراکه مشيّت به نفس ماهيت يک چيز تعلق مي‌گيرد؛ بدون ترجيح طرف وجود يا عدم آن؛ برخلاف اراده که سبب رجحان نيز هست. (118)
10. «همّ» قصد و آهنگ چيزي است که انسان در درون خود براي انجام دادن آن جدي باشد؛ ولي انجام ندهد. (119) گفته‌اند هم مرحله‌اي فوق اراده و قبل از عزم است. (120) برخي محققان هم را عزم بر انجام دادن يک کار با شروع مقدمات آن دانسته‌اند و در آيه «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا...» (121) به حسب ظاهر، مقدمات موجود بوده است؛ ولي توجه يوسف (عليه السلام) به حق مانع او از انجام دادن کار شده است. (122)

پي‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج1، ص 479-480.
2. ابن دريد؛ الاشتقاق؛ ص 315. همو، جمهرة اللغه؛ ج1، ص 313. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج1، ص 396. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج3، ص 1199 (به نقل از کسائي). ابوالفتح ناصربن عبدالسيدّ مطرزي؛ المُغرّب في ترتيب المُعرّب؛ ص 97. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج2، ص 358.
3. ابوزکريا فراء؛ معاني القرآن؛ ج1، ص 473 و ج2، ص 185. ابن اثير؛ النهاية في غريب الحديث؛ ج1، ص 296-297.
4. احمدبن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 109. محب الدين زبيدي؛ تاج العروس؛ ج11، ص 75.
5. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج1، ص 398. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج2، ص 358.
6. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ج 2، ص 457.
7. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 726. ابن دريد؛ جمهرةاللغه؛ ج 2، ص 98. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 14، ص 163. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ص 478. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 183.
8. ابومنصور محمد بن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 14، ص 160. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 245.
9. محب الدين زبيدي؛ تاج العروس؛ ج8، ص 122. ابن منظور؛ لسان العربي؛ ج5، ص 366.
10. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 371.
11. مجدالدين فيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ج 1، ص 415.
12. محب الدين زبيدي؛ تاج العروس؛ ج8، ص 122.
13. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 3، ص 317.
14. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 2، ص 1017 (به نقل از اصمعي).
15. اسماعيل بن حماد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج 1، ص 165. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 261. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 7، ص 433. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 350.
16. باد را مسخر حضرت سليمان (عليه السلام) قرار داديم تا به آرامي و با ملايمت هر جا که او اراده کند به حرکت درآيد (ص: 36).
17. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 350.
18. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 107-108. ابن دريد؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 78. همو، الاشتقاق؛ ص 236. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 15، ص 636-635. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج 5، ص 1865. ابن منظور؛ لسان العرب، ج 1، ص 212. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 681.
20. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 10.
21. مائده، آيه 2.
22. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 1، ص 30.
23. همان، ج6، ص 152.
24. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 107-108. ابن دريد؛ جمهرة اللغه؛ ج 3، ص 629. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 15، ص 641. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج5، ص 2064. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 1، ص 212. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 681.
25. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 2، صص 29 و 31.
26. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 1، ص 347، ابن دريد؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 359. همو، الاشتقاق؛ ص123. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج 1، ص 303. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج2، ص 52. مجدالدين فيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ج 1، ص 287. فخرالدين طريحي؛ مجمع البحرين؛ ج 2، ص 285.
27. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج3، ص 387 (به نقل از ليث). ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 2، ص 29. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 218. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 3، ص 52.
28. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج 4، ص 309.
29. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 2، ص 1193. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 2؛ ص 152 - 153. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنيرة ص 408.
30. اسماعيل بن حماد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه صحاح العربيه؛ ج5، ص 1985. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج4، ص 309.
31. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 9، ص 193.
32. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج5، ص95.
33. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 11، ص 179. اين واژه در قرآن به معناي اراده نيامده است.
34. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 504.
35. ابن دريد؛ جمهرة اللغه؛ ج 2، ص 328. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 245. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 7، ص 248.
36. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 2، ص 958.
37. ابن دريد؛ جمهرة اللغه: ج2، ص 328. اسماعيل بن حمّاد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج 1، ص 58-59. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري؛ اساس البلاغه؛ ص 245. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 7، ص 248. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 330.
38. ابن قطاع؛ الافعال؛ ج 2، ص 212.
39. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج6، ص 13.
40. خليل بن احمد فراهيدي؛ العين؛ ج 3، ص 1901. ابن دريد؛ جمهرة اللغه؛ ج2، ص 538.
41. اسماعيل بن حماد جوهري؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه؛ ج5، ص 2061. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغه؛ ج6، ص 13.
42. احمد بن محمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 641.
43. ابومنصور محمدبن احمد ازهري؛ تهذيب اللغه؛ ج 5، ص 381.
44. يونس: 71. واژه «اجمع» در سوره يوسف آيات 15 و 102 و طه آيه 64 نيز آمده است.
45. محمدبن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج11، ص 184. محمد بن عمر فخرالدين رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 17، ص 110.
46. ابوالحسن علي بن محمد ماوردي؛ النکت والعيون؛ ج 2، ص 442-443. ابومحمد بن عاشور ثعلبي؛ الکشف والبيان؛ ج5، ص 141. ابوعبدالله ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 8، ص 231.
47. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج 11، ص 140.
48. محمدبن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 11، ص 185. ابومحمدبن عاشور ثعلبي؛ الکشف والبيان؛ ج5، ص 141.
49. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5-6، ص 187. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج 2، ص240. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 10، ص 102.
50. يوسف: 15.
51. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 12، ص 209. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج6، ص 109. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5-6، ص 331. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج 2، ص 297.
52. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 2، ص 108.
53. يوسف: 102.
54. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج13، ص 98. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج6، ص 201. ناصرالدين بيضاوي؛ انوارالتنزيل و اسرارالتأويل؛ ج 2، ص 328. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج13، ص 92.
55. بقره: 26. اين واژه و مشتقات آن حدود 140 بار در قرآن آمده است؛ از جمله درباره خدا و انسان (القيامة: 5 و ...)، شيطان (النساء: 60 و...) و جماد هر کدام با معناي خاص خود به کار رفته است.
56. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج 1، ص 74. محمدبن يوسف ابوحيان غرناطي؛ البحرالمحيط في التفسير؛ ج 1، ص 201. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 1، ص 333.
57. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 371.
58. محمد حسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج13، ص 59-60.
59. کهف: 77.
60. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج7، ص 76. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 737. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير؛ ج 15، ص 115. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 13، ص 346.
61. ص: 36.
62. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 23، ص 192. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 8، ص 565. ابوالحسن علي بن محمد ماوردي؛ النکت والعيون؛ ج5، ص 99. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج7-8، ص 743. ناصرالدين بيضاوي؛ انوارالتنزيل و اسرارالتأويل؛ ج4، ص 17. محمدبن يوسف ابوحيان غرناطى البحر المحيط فى التفسير؛ ج 9، ص 157. سيدي عبدالرحمن ثعالبي؛ الجواهر الحسان؛ ج 3، ص 65. محمد بن محمد مشهدي؛ کنزالدقائق و بحرالغرائب؛ ج 11، ص 242. محمد جمال الدين قاسمي؛ محاسن التاويل؛ ج 14، ص 171.
63. ابوالحسن علي بن محمد ماوردي؛ النکت والعيون؛ ج5، ص 99. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 7-8، ص 743. سيدي عبدالرحمن ثعالبي؛ الجواهر الحسان؛ ج3، ص 65.
64. احمد مصطفي مراغي؛ تفسيرالمراغي؛ ج 23، ص 120. محمدجواد مغنيه؛ التفسير الکاشف؛ ج6، ص 377.
65. محمدبن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 23، ص 192. محمدجواد مغنيه؛ التفسير الکاشف؛ ج6، ص 379.
66. ابومحمدبن عاشور ثعلبي؛ الکشف و البيان؛ ج 8، ص 210.
67. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 510-511.
68. مائده: 2.
69. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 602. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3-4، صص236 و 239. محمد بن عمر فخرالدين رازي؛ التفسير الکبير (مفاتيح الغيب)؛ ج 11، ص 102- 103. ابوعبدالله ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج6، ص30. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج1، ص 408. محمد بن علي شوکاني؛ فتح القدير؛ ج 2، ص 6. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج6، ص 80. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج5، ص 162. محمد بن محمد مشهدي؛ کنزالدقائق و بحرالغرائب؛ ج 4، ص 26. محمدحسين فضل الله؛ تفسير من وحي القرآن؛ ج 8، ص 22.
70. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج3، ص 420.
71. ابوزکريا فرّاء؛ معاني القرآن؛ ج 1، ص 299.
72. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص89.
73. البقره: 267.
74. محمدبن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج3، ص 113. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 2، ص 345. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج1، ص 314، ابوعبدالله ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبي؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج3، ص 211. محمد بن علي شوکاني؛ فتح القدير؛ ج 1، ص 289. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج3، ص 62. ابن عاشور؛ التحرير والتنوير ج 2، ص 527. محمد سبزواري؛ الجديد في تفسير القرآن؛ ج 1، ص347. محمد حسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 2، ص 393.
75. نساء: 43. اين واژه در آيه 6 سوره مائده نيز آمده است.
76. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج5، ص 152. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 3، ص 207. احمد مصطفي مراغي؛ تفسيرالمراغي؛ ج5، صص 45 و 48. محمد جمال الدين قاسمي؛ محاسن التأويل؛ ج5، ص 165. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3-4، ص 82، سيدي عبدالرحمن ثعالبي؛ الجواهر الحسان: ج 1، ص 354.
77. ابوالحسن علي بن محمد ماوردي؛ النکت والعيون؛ ج 1، ص 491. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 893. اين جوزي؛ زادالمسير؛ ج 2، ص 94، ابومحمد بن عاشور ثعالبي؛ الکشف والبيان؛ ج3، ص 320. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3-4، ص 78-90. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج 2، ص 260.
##3
79. البقره: 158.
80. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 2، ص 42. ابومحمد عبدالحق اندلسي؛ المحرر الوجيز؛ ج 1، ص 229. ابوالحسن علي بن محمد ماوردي؛ النکت والعيون؛ ج 1، ص 212. ابومحمد بن عاشور ثعلبي؛ الکشف والبيان؛ ج 2، ص 25. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، ص 439. محمد حسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 2، ص 385.
81. آل عمران: 97.
82. ابومحمد عبدالحق اندلسي؛ المحرر الوجيز؛ ج 1، ص477. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج 1، ص 274. محمد بن محمد ابوالسعود عمادي؛ تفسير ابي السعود؛ ج 2، ص 61. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج4، ص 12- 13. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج3، ص 355.
82. ابوالحسن علي بن محمد ماوردي؛ النکت والعيون؛ ج 1، ص 212.
83. بقره: 227.
84. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 2، ص 235. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 565. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 - 2، ص 592. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج صص 435 و 454.
85. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج 1، ص 204. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 284.
86. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 2، ص 228. محمد سبزواري؛ الجديد في تفسير القرآن؛ ج 1، صص 275 و 293. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 8، ص 120.
87. احمد مصطفي مراغي؛ تفسيرالمراغي؛ ج 2، صص 160 و 190.
88. بقره: 35، واژه «شاء» و مشتقات آن 236 بار در قرآن (بيشتر درباره خدا) آمده است.
89. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 1، ص157. ناصرالدين بيضاوي؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل؛ ج 1، ص 112. ابن کثير؛ تفسير القرآن العظيم؛ ج 1، ص 59. محمد بن يوسف ابوحيان غرناطي؛ البحر المحيط في التفسير؛ ج 1، ص 144-145. محمد بن محمد ابوالسعود عمادي؛ تفسير ابي السعود؛ ج 1، ص 90. ابوالفضل شهاب الدين آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 1، صص 284 و 458. ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج1، صص 417 و 635. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 14، ص 363.
90. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 471.
91. محمدبن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج 2، ص577 و ج3، ص 465. ابوعبدالله ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبي؛ الجامع لاحكام القرآن: ج4، ص 120. نظام الدين حسن بن محمد نيشابوري؛ تفسير غرائب القرآن؛ ج 2، ص 249. محمدبن عمر فخرالدين رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 8، ص 181. محمودبن عمر زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 409. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج 2، ص 110. احمد مصطفي مراغي؛ تفسيرالمراعي؛ ج4، ص 50، محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج 4، ص 6.
92. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج5، ص 184. سيدي عبدالرحمن ثعالبي؛ الجواهر الحسان؛ ج1، ص 290.
93. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ ج5، صص 184 و 261. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن: ص 845. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1-2، ص 824.
94. اسماعيل حقي بروسوي؛ روح البيان؛ ج 2، ص 110.
95. نظام الدين حسن بن محمد نيشابوري؛ تفسير غرائب القرآن؛ ج 2، ص 249. محمد بن يوسف ابوحيان غرناطي؛ البحرالمحيط في التفسير؛ ج3، ص 323-425.
96. مائده: 11.
97. آل عمران: 122.
98. يوسف: 24. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5-6، ص 341-342.
99. مجدالدين فيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ج 1، ص 415. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 371. ابوهلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه؛ ص 34-36.
100. ابوهلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه؛ ص33-46.
101. محب الدين زبيدي؛ تاج العروس؛ ج8، ص 122.
102. ابوالبقاء الکفوي؛ الکليات؛ ص 74-75. ابوهلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه؛ صص 28 و 33-46. نيز ر.ک: حسن سعيد؛ دائرةالمعارف قرآن کريم؛ ج 2، ص 444- 445.
103. ابوالبقاء الکفوي؛ الکليات: ص 74-75. محمدحسين طباطبايي؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ج13، ص 59- 60 و ج14، ص 363.
104. محمد علي التهانوي؛ موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم: ج2، ص 1553 - 1554.
105. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج6، ص 293.
106. ص: 36.
107. شوري: 30. ابوالبقاء الکفوي؛ الکليات؛ ص 130.
108. ابو هلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه؛ ص 33.
109. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 87.
110. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 1، ص 135.
111. ابوهلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه؛ ص 148.
112. ابوالبقاء الکفوي؛ الکليات؛ ص 286.
113. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 218. ابوالبقاء الکفوي؛ الکليات؛ ص 405.
114. ابوالبقاء الکفوي؛ الکليات؛ ص 405.
115. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 565. ابوهلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه؛ ص 356. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 8، ص 120.
116. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 8، ص 120.
117. ابن قطاع؛ الافعال؛ ج 2، ص 212. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 472.
118. أبوالبقاء الكفوى: الكليات؛ ص 74. محمدعلي التهانوي؛ موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم: ج2، ص 1553 - 1554. ابوهلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه؛ ص 35.
119. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 845. محمد بن حسن طوسي؛ البيان في تفسير القرآن؛ ج5، ص 184. ابوالبقاء الکفوي؛ الکليات؛ ص 961. ابوهلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه؛ ص 558.
120. ابوالبقاء الکفوي؛ الکليات؛ ص 961. ابوهلال عسگري؛ معجم الفروق اللغويه؛ ص 559-560.
121. يوسف: 24.
122. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 11، ص 286.

منبع مقاله :
جمعي از محققان؛ (1394)، فرهنگ نامه تحليل واژگان مشابه در قرآن جلد اوّل: اخر - احصاء، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي)، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
تظاهرات دانشجویان مقابل سفارت اسرائیل در آتن
play_arrow
تظاهرات دانشجویان مقابل سفارت اسرائیل در آتن
نجات یک خانم بعد از چهار روز گیر کردن بین ۲ دیوار
play_arrow
نجات یک خانم بعد از چهار روز گیر کردن بین ۲ دیوار
ماجرای پیشنهاد نجومی به وحید شمسایی برای تبلیغ برنج!
play_arrow
ماجرای پیشنهاد نجومی به وحید شمسایی برای تبلیغ برنج!
منوی عجیب رستوران وحید شمسایی؛ چه غذایی در منو نیست؟
play_arrow
منوی عجیب رستوران وحید شمسایی؛ چه غذایی در منو نیست؟
مرحوم صابری (گل آقا)؛ نمونه طنزپرداز متعهد
play_arrow
مرحوم صابری (گل آقا)؛ نمونه طنزپرداز متعهد
نماهنگ/ تو را است معجزه در کف... عصا بیفکن!
play_arrow
نماهنگ/ تو را است معجزه در کف... عصا بیفکن!
گفت‌وگو | آحاد مردم در حوزه نظارت، تولید و مدیریت اقتصادی مشارکت خواهند داشت
play_arrow
گفت‌وگو | آحاد مردم در حوزه نظارت، تولید و مدیریت اقتصادی مشارکت خواهند داشت
گفت‌وگو | تأمین مالی بنگاه‌های اقتصادی کشور در راستای جهش تولید خواهد بود
play_arrow
گفت‌وگو | تأمین مالی بنگاه‌های اقتصادی کشور در راستای جهش تولید خواهد بود
حمله به اسرائیل با کدامیک از جنگ افزارهای ایرانی انجام شد؟
play_arrow
حمله به اسرائیل با کدامیک از جنگ افزارهای ایرانی انجام شد؟
روایت جالب شمسایی از روز پاسخ ایران به اسرائیل
play_arrow
روایت جالب شمسایی از روز پاسخ ایران به اسرائیل
نحوه برخورد صحیح با همسر در جمع چگونه است؟
نحوه برخورد صحیح با همسر در جمع چگونه است؟
غیرت چیست؟ اقسام غیرت کدامند؟ علل بی غیرتی چیست؟
غیرت چیست؟ اقسام غیرت کدامند؟ علل بی غیرتی چیست؟
جایگاه تعلیم در اسلام و برخی اصول آن
جایگاه تعلیم در اسلام و برخی اصول آن
تاثیر پماد آنتی هموروئید بر درمان بواسیر داخلی و خارجی چیست؟
تاثیر پماد آنتی هموروئید بر درمان بواسیر داخلی و خارجی چیست؟
حمله با گاز فلفل به دانشجویان معترض آمریکا
play_arrow
حمله با گاز فلفل به دانشجویان معترض آمریکا