ديگ به ديگچه مي‌گويد رويت سياه

گرگي گوسفندي را از گلّه‌اي دزديده بود و به لانه‌اش مي‌برد که شيري از راه رسيد و آن را از چنگ او بيرون‌ آورد.
شنبه، 24 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ديگ به ديگچه مي‌گويد رويت سياه
 ديگ به ديگچه مي‌گويد رويت سياه

نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
گرگي گوسفندي را از گلّه‌اي دزديده بود و به لانه‌اش مي‌برد که شيري از راه رسيد و آن را از چنگ او بيرون‌ آورد.
گرگ کمي دورتر و در محل امني ايستاد و به شير گفت: «تو حق نداري مال مرا از من بدزدي.»
شير خنديد و گفت: «البته، حق با شماست. امّا ترديدي ندارم که اين گوسفند را يکي از دوستانم به من هديه داده است.»
اين حکايت به راهزناني طعنه مي‌زند که هنگام بداقبالي به يکديگر دستبرد مي‌زنند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانه‌هاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمه‌ي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
 


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط