زبانشناسي شناختي به طور کلي از ارتباط معنا با ساختار زبان بحث ميکند. تمام تلاشهاي متخصصان اين دانش به کشف ابعاد گوناگون اين ارتباط معطوف شده است. اين پرسش اصلي براي آنها مطرح بوده است که چگونه ساختار زبان با معنا يا مفهومسازي ارتباط پيدا ميکند؟ براي اينکه ابعاد گوناگون اين ارتباط را دريابيم، بايد از مفاهيم مهمي بحث کنيم که آنها در تحليلهاي خود به کار ميگيرند. اين مفاهيم عبارتند از: تعبير، قالب و استعاره. هر يک از سه مفهوم را توضيح ميدهيم.
تعبير
برطبق زبانشناسي شناختي، نقشهبرداري مستقيم از موقعيتها در کار نيست. ميتوانيم از يک موقعيت، تعبيرهاي گوناگوني داشته باشيم. يا ميتوانيم يک موقعيت را به شيوههاي متفاوتي کدگذاري (1) کنيم. هر يک از اين کدگذاريها يک تعبير (2) يا مفهومسازي ويژهاي از آن موقعيت هستند. (3) تيلور در تعريف «تعبير» گفته است:فرايندي است که به واسطهي آن وضعيت خاصي از امور توسط يک کاربر زبان ساختار مييابد. معمولاً، از يک وضعيت از امور ميتوانيم به شيوههاي بديلي تعبير نماييم. (4)
به مثال زير توجه کنيد:
1.علي کتاب را به حسن داد.
2.علي به حسن کتاب را داد.
اين دو جمله يک موقعيت را نشان ميدهند. برطبق زبانشناسي سنتي، معناي هر دوي آنها يکي است و تفاوت ساختاري و نحوي آنها در معناي آنها تأثير نميگذارد. برطبق دستور زبان زايشي، هر دو جمله از ساختار زيربنايي واحدي گرفته شدهاند و تنها از نظر صورت - و نه از لحاظ گوهرشان - تفاوت دارند؛ اما در زبان شناسي شناختي ادعا ميشود که اين دو جمله دو تعبير مختلف از يک موقعيت هستند و در موارد خاصي، فقط يکي از آنها درست است و از اينرو، هر يک از آنها پاسخ پرسشهاي متفاوتي هستند. به دو پرسش توجه کنيد.
1.علي به حسن چه چيزي داد؟
2.علي کتاب را به چه کسي دارد؟
هر يک از دو جملهي فوق پاسخ يکي از اين پرسشهاست. جملهي دوم مناسب پرسش دوم است و نميتوانيم آن را در پاسخ پرسش اول به کار ببريم. همچنين، جملهي اول به عنوانِ پاسخ پرسش نخست مناسب است.
توجه به اين نکته ضروري است که در زبانشناسي شناختي، از تفاوت بلاغي و نکات بياني راجع به جملهها بحث نميشود. اين دانش نميخواهد صورت بلاغت و معاني بيان را مورد بحث قرار بدهد؛ بلکه هدف اصلي آن، بررسي رابطهي مفهومسازي ذهن با موقعيت متناظر است. به عبارت ديگر، اين دانش، مفهوم سازيهاي نهفته در تعبيرهاي زباني را بررسي ميکند. دو جملهي فوق، هر چند تفاوتهاي بلاغي دارند، از نظر زبانشناسي شناختي در پردازش اطلاعات تفاوت دارند.
چرا تعبيرهاي گوناگون از يک موقعيت پيدا ميشود؟ عوامل بسياري در اين مورد نقش دارند. ما اکنون به بيان دو عامل بسنده ميکنيم و بعداً آنها را به طور تفصيل بررسي خواهيم کرد. اين دو عامل عبارتند از: چشمانداز و پيشفرض.
1.چشمانداز
يکي از عوامل اختلاف تعبيرها از يک موقعيت، «چشمانداز» (5) است. به مثال زير توجه کنيد:1.کوره راه با شيب تندي از بالاي کوه به دره سرازير ميشود.
2. کوره راه با شيب تندي از دره به بالاي کوه صعود ميکند.
هر دو جمله موقعيت واحدي را نشان ميدهند؛ اما معناي واحدي ندارند. جملهي نخست از ديدگاه کسي بيان شده است که از بالاي کوه به دره نگاه ميکند و جملهي دوم، از نگاه کسي است که برعکس، از پايين دره به بالاي کوه مينگرد.
البته نبايد گمان کرد که موقعيت واقعي گوينده در مواردي از اين قبيل اهميت دارد. ممکن است جملهي نخست را کسي بگويد که از پايين به بالاي کوه مينگرد و جملهي دوم را کسي بگويد که از بالاي کوه به پايين مينگرد. در اين جملهها، چشمانداز و نقطهي ديد خاص، بخشي از فرايند توليد معنا را تشکيل ميدهد.
نبايد نکتهي فوق را اينگونه فهميد که هر کسي ميتواند هر جملهاي را با هر چشماندازي تفسير کند، بلکه در تفسير عبارتهاي زباني بايد چشمانداز گوينده يا نويسنده را لحاظ کرد. گوينده با چشماندازهاي متفاوت آشناست و از ميان آنها، چشمانداز مشخصي را متناسب با اهداف خود انتخاب ميکند. گوينده ميتواند چشمانداز خود را تغيير بدهد و با توجه به چشمانداز جديد، موقعيت موردنظر را مفهومسازي کند. مخاطب نيز براي فهم زبان او بايد به چشمانداز او توجه کند.
2. پيش فرض
عامل دوم در اختلاف تعبيرها نسبت به يک موقعيت، پيشفرضها هستند. کاربران زبان معمولاً سخنان خود را بر پيشفرضهاي متفاوتي مبتني ميسازند و همين امر موجب ميشود که تعبيرهاي گوناگوني از يک موقعيت پيدا شود.به مثال زير توجه کنيد:
1.من شيشه را شکستهام.
2.سنگي شيشه را شکسته است.
3.هر دو جمله يک موقعيت را توصيف ميکنند، يا به عبارت ديگر، دو تعبير از يک موقعيتاند؛ اما جملهي (1) بر پايهي اين پيش فرض مبتني شده است که گوينده در اين حادثه (شکستن شيشه) نقش دارد، ولي جملهي (2) بر اين پيشفرض مبتني است که سنگ در آن نقش دارد. معمولاً در جايي که گوينده ميخواهد نقش خودش را آن حادثه پنهان کند يا اتفاقي بودن آن را نشان دهد، از تعبير دوم استفاده ميکند. (6)
پينوشتها:
1.Encoding.
2.Construal.
3.چنان که روشن است، مراد از تعبير construal تفسير و مفهومسازي خاص از موقعيت مورد نظر است. تعبير بدين معنا را نبايد با تعبير زباني خلط کرد. گوينده نخست مفهومسازي ويژهاي از موقعيت دارد (يعني پردازش خاصي از موقعيت دارد) و سپس، با عبارت زباني خاص آن را نشان ميدهد. خلاصه، تعبير بدين معنا با مفهومسازي و پردازش اطلاعات به يک معنا به کار ميرود. ما در هر موردي ميگوييم تعبير «الف»، مفهومسازي نهفته در «الف» را اراده ميکنيم.
4.Taylor, John, cognitive Grammar, p. 589.
5.Perspective.
6.مفهوم «پيش فرض» دست کم دو کاربرد متفاوت دارد: پيشفرض به معناي هرمنوتيکي و پيشفرض به معناي معناشناختي. پيش فرض معناشناختي در واقع پيشفرض معناي عبارت است. وقتي معناي يک عبارت را در نظر ميگيريم، ميبينيم بر فرض خاصي مبتني است؛ مثلاً، عبارتِ «سنگي شيشه را شکسته است» با عبارتِ «با سنگ را شکستهام» در اين نکته تفاوت دارد که عبارت نخست، برخلاف عبارت دوم، بر يکي از اين دو پيش فرض معنايي: «فردي مجهول شيشه را شکسته است» يا «من شيشه را شکستهام» مبتني شده است. پيشفرض هرمنوتيک فلسفي به مفروضات قبلي فهمندهي عبارت گفته ميشود. بيترديد، قايل شدن به پيشفرضهاي معنايي به نسبيت نميانجامد و نبايد آنها را مانندِ پيشفرضهاي هرمنوتيکي دانست.
قائمينيا، عليرضا؛ (1390)، معناشناسي شناختي قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشکده فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول