داستان قوم برگزيده
فلسطين، اكنون دهه هاست مسئله اصلي جهان اسلام است. مسلمانان پاك اعتقاد همواره در اين سال ها قبل از هرچيز وطن اولي خود را فلسطين دانسته ودل در گرو قدس شريف داشته اند. رنج فلسطينيان و ظلمي كه بر آنها مي رود، بي درنگ در سراسر جهان اسلام منتشر شده و قلب امت را به درد آورده است، با اين وجود يعني درحالي كه فلسطين همواره به عنوان يك موضوع محوري ذهنيت اسلامي را به خود مشغول داشته، در ميان مردم عادي جوامع مسلمان دانش نظري و خصوصاً تاريخي اندكي درباره اينكه چگونه بلاي صهيونيسم ها سر فلسطين نازل شد وجود دارد. اين پرسشي مهم است كه كمتر به زباني عمومي و عامه فهم به آن پرداخته شده است. سروكله صهيوني ها از كجا پيدا شد، فلسطين چگونه و با انجام چه اعمالي و در طي چه مدت زماني به اشغال درآمد و اساساً توطئه صهيونيسم برچه مبادي ومباني استوار است؟
اكنون و پس از اظهارات شجاعانه رئيس جمهور درباره ساختگي بودن افسانه هايي كه دولت مستعجل صهيونيستي بر دوش آنها استوار شده ازجمله اسطوره هولوكاست كه موجي از اميدواري و شادماني را درميان نسل هاي حق طلب دنياي اسلام پديد آورده، موضوع فلسطين دوباره در كانون توجهات قرار گرفته است و شايسته است كه اين بار، توجه به مسئله فلسطين با عمق و وقتي بيشتر همراه باشد. گفت وگوي حاضر چنين هدفي را تعقيب مي كند. محمدتقي تقي پور از كارشناسان برجسته و صاحب نظر موضوع فلسطين و خاصه پژوهش هاي صهيونيست شناسانه است. «پژوهه صهيونيست» يكي از آثار مرجع دراين حوزه است كه او ويراستار ارشد آن بوده است. بسياري كتاب هاي كلاسيك در اين حوزه نيز زيرنظر و با اشراف او تأليف يا ترجمه شده اند؛ ازجمله كتاب ارزشمندي كه روبرفوريسون سندشناس معروف فرانسوي در رد افسانه هولوكاست نوشته است.
همين چند ماه پيش نيزنمايشگاه كتاب فرانكفورت كه از قرار كاملاً تحت نفوذ صهيونيست هاست يكي از كتاب هاي تقي پور به زبان انگليسي را باعنوان «داستان قوم برگزيده» توقيف كرد (دو كتاب ديگر هم مضامين ضدصهيونيستي داشت، از شركت در اين نمايشگاه محروم شد). گفت وگوي حاضر بخش نخست بحث مفصل ماست با محمدتقي تقي پور كه به تاريخ اشغال فلسطين مي پردازد. در بخش دوم اين گفت وگو دلايل دروغ بودگي افسانه هولوكاست تشريح خواهد شد.
آقاي تقي پور، مسئله اشغال فلسطين سال هاست كه ادامه دارد. صهيونيست ها در فلسطين بيش از 60 سال است كه خود را مالك اين سرزمين مي دانند و مدعي هستند كه اين سرزمين از قبل متعلق به ما بوده و حالا آمده ايم و آن را گرفته ايم. سؤال اول ما از شما اين است كه اساسا داستان فلسطين و اشغال آن از كجا آغاز شد و چرا صهيونيست ها، فلسطين را براي تشكيل يك كشور يهودي انتخاب كردند؟
- آنها ادعا مي كنند كه فلسطين، سرزمين موعود يهود است. يعني خداي يهود كه «يهوه» نام دارد، اين سرزمين را به بني اسرائيل وعده داده كه براي هميشه تاريخ آنها در فلسطين زندگي كنند. اما از نظر سياسي و اقتصادي به طور خلاصه اين طور مي توانيم بگوئيم كه يهودي ها معتقد و مدعي هستند كه فلسطين مركز و قلب زمين است و هر كسي كه بر اين سرزمين تسلط پيدا كند بر جهان آقايي مي كند. به لحاظ اقتصادي و ژئوپولتيكي هم فلسطين، همانند لولاي سه قاره اروپا، آسيا و آفريقا است. يعني چه از قديم و چه در دوران معاصر، فلسطين شاهراه تجاري، بازرگاني و سياسي دنيا بوده و هست. بنابراين يهودي ها با اين اغراض مادي و سياسي اما با توسل به عبارات و ادعاهاي ديني و مذهبي كه ما وظيفه ديني داريم در فلسطين مستقر شويم، گزينه اي به نام «فلسطين» را مطرح كردند. اما با اين حال در اواسط قرن 19 يعني در زماني كه زمزمه صهيونيستي ايجاد يك دولت يا كشور يهودي در اروپا نضج گرفته بود، برخي از رهبران يهودي و بانيان انديشه صهيونيستي مي گفتند كه فلسطين براي ما يك «ناكجاآباد» است.
يعني كشورهاي ديگري هم براي تشكيل دولت يهودي مطرح بود؟
- بله؛ آنها مي گفتند ما يك سرزميني مي خواهيم كه در آن جمع شويم. حتي يك زماني بحث كشور «اوگاندا» مطرح بود يا يك زماني كشور «عراق» يا «صحراي سينا» مطرح شد. در آمريكاي لاتين هم درباره يكي- دو منطقه صحبت شد كه مثلا آرژانتين از آن جمله بود.
اين بحث ها در چه محافلي مطرح مي شد؟
- در محافل يهودي- صهيونيستي. مي دانيد كه يهودي ها ادعاهايي دارند كه برخي از محققان ما هم به آن باور پيدا كرده اند؛ آن هم اين است كه چون يهودي ها در اوج ذلت و حقارت و مظلوميت و ضعف و ستم قرار گرفته اند، ناگزير شدند كه در يك سرزميني يك دولتي براي خودشان تشكيل بدهند اما واقعيت اين نيست. واقعيت اين است كه اين خوي و خصلت توسعه طلبانه و فزون خواهانه و قدرت طلبانه هميشه در بين يهود بوده است. اما براساس آئين يهود، اين قوم هر زماني كه اقتدار و قدرت دارند، حق ندارند به ديگران ميدان بدهند اما در زماني كه تحت حكومت ديگران زندگي مي كنند به گونه اي خودشان را مظلوم جلوه مي دهند.
يعني «مظلوم نمايي» مي كردند...
- بله اين «مظلوم نمايي» هميشه در تاريخ يهود به عنوان يك حربه استفاده شده است. زماني كه انديشه صهيونيستي در اروپا مطرح شد و بعد بالا گرفت، زماني بود كه يهودي ها در بهترين موقعيت و شرايط اقتصادي، اجتماعي و سياسي بودند.
به چه شكل؟
- شما مي بينيد كه در اروپاي قرن 19، يهودي ها از لحاظ اقتصادي بر اهرم هاي قدرت اقتصادي سوار بودند و كليد قدرت اقتصادي غرب در دست اينها بود. يعني بسياري از كمپاني ها و صنايع بزرگ در اختيارشان قرار داشت. خاندان «روچيلد» درواقع پادشاهان بي تاج و تخت اروپا و خصوصا انگلستان بودند. پس بنابراين مي توان گفت كه اروپا و خصوصا انگلستان خاستگاه صهيونيسم بوده است. يعني اينها وقتي كه موقعيت خود را كاملا مناسب احساس كردند و خود را آقاي جهان ديدند، آنموقع بود كه انديشه صهيونيستي را مطرح كردند. تا قبل از اين جرأت طرح چنين خواسته اي را نداشتند. يعني برخلاف ادعاي آنها كه در منابع و متون تاريخي شان آمده كه متأسفانه برخي ها نيز اين مسئله را پذيرفته اند، يهودي ها در ستم و دربدري تصميم به مهاجرت نگرفتند و جالب اينكه در زماني كه برخي رهبران صهيونيستي در اوايل قرن 19 اين انديشه را مطرح و تبليغ كردند، عامه يهودي ها چه در غرب كه در شرايط بسيار ايده آلي زندگي مي كردند و چه در كشورهاي اسلامي كه براساس اصول و اعتقادات اسلامي، حكام و مردم با آنها خيلي مدارا مي كردند و جزو اهل ذمه بودند و كاملا در صلح و صفا زندگي مي كردند.
بايد تأكيد كنم كه كشورهاي غربي براي يهودي ها حكم يك «بهشت موعود» را داشت.
در اروپا؟
- خير در آمريكا هم به همين شكل بود. اينها حتي بعد از اينكه شرايطشان بهبود پيدا كرد خصوصا از قرن 17 ميلادي به بعد كه وارد سرزمين جديد (آمريكا) شدند، آنجا را سرزمين موعود نامگذاري كردند و جالب است بدانيد كه «كوه هاي راكي» را به نام «كوه هاي صهيون» نامگذاري كرده بودند و از آمريكا به نام اورشليم جديد ياد كردند. يعني عرض بنده اين است كه در چنين شرايط ايده آلي بود كه انديشه خود را مطرح كردند.
اين انديشه يهودي ها كه بايد در يك منطقه جمع شوند در بين عامه يهود چقدر گسترش يافت؟
- ببينيد در آن زمان چون بسياري از يهودي ها در كشورهايي كه زندگي مي كردند پذيرفته شده بودند و صاحب يكسري امتيازات سياسي، اقتصادي و اجتماعي شده بودند، نمي توانستند از زندگي شان دل بكنند و عنوان مي كردند كه فلسطين براي آنها يك «ناكجاآباد» است كه اين مسئله را همانطوري كه عرض شد حتي رهبران يهود نيز عنوان مي كردند، آنها طرفدار تز «ادغام در محيط زيست» بودند. مي گفتند ما در محيط زيست خود پذيرفته شده ايم و چرا بايد آواره شويم.
يعني انگيزه ديني براي مهاجرت به فلسطين بعنوان ارض موعود در بين يهودي ها كاملا كمرنگ بوده است؟
- اساسا رهبران اوليه صهيونيسم همگي انديشه هاي الحادي داشتند. حتي آن زماني هم كه شعار مهاجرت به فلسطين را در قالب يك مسئله ديني مطرح مي كردند، رهبران صهيونيسم در پس پرده مي گفتند فلسطين پر از «سنگ» است و بگذاريد بقيه بروند و اين «سنگ ها» را زيارت كنند! رهبران صهيونيسم همگي انديشه هاي الحادي و كاملا ماترياليستي دارند.
اينطور كه شما مي فرماييد معلوم است كه يك مركزيتي وجود داشته كه تصميم گرفته در يك زمان خاص يك كشور يهودي تشكيل شود. اين مركزيت چه كساني يا چه گروهي بودند؟
- يهودي ها به لحاظ خصلت قوم گرايانه خود در طول تاريخ ما مي بينيم كه يك وحدتي را در بين خود داشته اند. اين مسئله در قرآن هم وجود دارد. وقتي بحث گوساله سامري مطرح مي شود در تفسير الميزان ما مي خوانيم كه وقتي حضرت موسي(ع) به كوه رفت همه يهودي ها گوساله پرست نشدند ولي دليل اينكه خداوند همه آنها را در قرآن لعن و نفرين مي كند اين است كه خصلت قومي آنها اجازه نداد كه با گوساله پرست ها و متخلفين مخالفت كنند و با سكوت خود حركت گوساله پرستان را تأييد مي كردند. اين خصلت قومي هميشه براي يهودي ها وجود داشته است و به اين شكل سازماندهي آنان كار سختي نبوده است و به واسطه سازمان هاي صهيونيستي اين كار را انجام مي دادند مثل سازمان فراماسونري كه علي رغم اعتقاد بسياري اين سازمان صهيونيستي- يهودي است. آرام آرام بعد از فعاليت اين نهادها كه اغلب داراي قدرت اقتصادي و سياسي هم بودند و سازماندهي يهوديان، در سال 1897 ميلادي به سركردگي يك يهودي اتريشي الاصل بنام «تئودورهرتزل» اولين كنگره جهاني صهيونيسم متشكل از نمايندگان سران يهود در 5 قاره جهان در شهر «بال» سوئيس تشكيل مي شود و در آنجا سازمان جهاني صهيونيسم پايه گذاري مي شود و به اين ترتيب فعاليت علني و تشكيلاتي خود را با تشكيل چنين نهادي شكل مي دهند و آغاز مي كنند.
شما گفتيد كه از اوايل قرن 19 فعاليت تشكيلاتي صهيونيست ها آغاز شد از آن طرف هم يهودي ها راضي نمي شدند كه به فلسطين مهاجرت كنند چرا كه شرايط فعلي خود را ايده آل مي دانستند. سازمان هاي صهيونيستي براي راضي كردن يهودي ها براي عزيمت به فلسطين چه فعاليت هايي را انجام دادند؟
- سران صهيونيست ابتدا شروع به يكسري فعاليت هاي فرهنگي و ادبي كردند. رمان هايي با دستمايه هاي عهد عتيقي نوشتند و آنرا به چند زبان ترجمه كردند و به خانه يهودي ها مي فرستادند. مثل رمان «ديويد آلروي» و امثالهم يا اشعاري مثل ترانه هاي عبري «لرد بايرون» كه وي يهودي هم نبود ولي پول مي دادند و به سفارش صهيونيست ها او براي آنها به زبان عبري شعر مي سرود؛ مثلا آن شعر معروفي كه مي گفت كلاغ خانه دارد، روباه خانه دارد، كبوتر آشيانه دارد ولي ما هيچ نداريم كه سروده همين لردبايرون مسيحي در قرن 19 است. با اين فعاليت ها مي خواستند به يهودي ها بباورانند كه فلسطين سرزمين موعود شماست و اساسا اين سرزمين مال شماست و شما هيچ جايي جز آنجا نداريد.
اين فعاليت ها چقدر موثر بود؟
- اين فعاليت ها ناكام ماند و بعد از اين ناكامي ها كانون هاي مخفي يهودي- صهيونيستي با هدايت رهبران صهيونيست، تحريكات فيزيكي عليه يهوديان را آغاز كردند كه اين فعاليت ها امروز به نام «آنتي سيميتيسم» يا «يهودستيزي» و «يهودآزاري» معروف است.
يعني «يهودستيزي» منشأ يهودي داشت؟
- بله، رهبران صهيونيستي ديدند كه نمي شود اين يهودي ها را از كشورهاي محل سكونتشان جدا كرد و طبعا بايد برايشان يك انگيزه اي درست مي شد. لذا لازم بود به يهودي ها تفهيم شود گفتند در كشورهاي محل سكونت خود امنيت ندارند و لذا اين فعاليت ها را آغاز كردند كه نمونه آن قضيه «دريفوس» بود كه در تاريخ داستان آن وجود دارد.
به هر حال صهيونيست ها به نام مسلمانان و مسيحيان شروع به فعاليت هاي ضديهودي كردند تا به يهودي ها اينطور القاء كنند كه شما در كشورهاي ديگر امنيت نداريد و بايد به فلسطين عزيمت كنيد. نمونه آن بحث «گتو» بود. «گتو» نام ديوارهايي است كه يهوديان در محله هاي مخصوص بدور محل زندگي خود مي كشند. اما اينطور تبليغات كردند كه چون يهودي ها را اذيت و آزار دادند آنها مجبور شدند دور خود ديوار بكشند و جدا از بقيه زندگي كنند. در حاليكه يهودي براساس آيين و اعتقادات خود معتقد است كه بايد در محلات مخصوص زندگي كند. بهرحال شروع به فعاليت هاي ضد يهودي كردند تا يهودي ها را مجبور به مهاجرت به فلسطين كنند. لذا اولين هسته هاي مهاجرت به فلسطين در سال 1880 به بعد آغاز مي شود.
بطور مشخص اين مهاجرت ها از كجا آغاز شد؟
- در سال 1880 به بعد دو گروه يهودي روسي بنام جنبش «بيلو» و گروه «عشاق صهيون» به فلسطين مهاجرت كردند و اين اولين گروه هاي مهاجرت كننده به فلسطين بودند.
آن مهاجرت هاي اوليه به فلسطين، شكل اشغال داشت؟
- ببينيد صهيونيست ها بدليل موقعيت خاص و ويژه اي كه حكومت عثماني در آن زمان داشت، با ترفندهاي مختلف به فلسطين مي رفتند. در برخي كنسولگري هاي غربي آنجا نفوذ داشتند و آنها به اين گروه ها كمك مي كردند. برخي ها هم بعنوان مهاجر و زائر به فلسطين مي رفتند ولي ماندگار مي شدند. البته بايد عرض كنم سيستم دولتي بخصوص در زمان عبدالحميد بدليل مشكلات خاصي كه در سيستم اداري عثماني وجود داشت در فلسطين به يهودي ها اجازه اقامت نمي داد ولي آنها با ترفندهاي مختلف وارد فلسطين مي شدند و در آبادي هاي اين كشور ساكن مي شدند.
همانطوري كه عرض كردم بعد از اولين كنگره جهاني صهيونيسم در سال 1897 در شهر «بال» سوئيس، سازمان جهاني صهيونيسم تشكيل شد، نهادهاي حاشيه اي مثل صندوق ملي يهود و بعدها آژانس ملي يهود پايه گذاري شدند و رهبران صهيونيسم به كارشان شكل جدي تر و اساسي تر دادند. در همان مقطع است كه «تئودور هرتزل» كتاب «دولت يهود» را مي نويسد و به اين شكل صهيونيست ها همراه و همگام با هم فعاليت هاي مختلف خود را جدي تر دنبال مي كنند.
يعني آن بحث «يهودستيزي» كه شما گفتيد از يك طرف دنبال مي شد، بحثهاي تئوريك و ديگر فعاليت هاي صهيونيست ها نيز از طرف ديگر پيگيري مي شد.
- بله، اين فعاليت ها را همراه با هم پيگيري مي كردند. «هرتزل» در يكي از سخنان مخفيانه خودش در بين نمايندگان يهود در يكي از نشست هاي صهيونيستي كه سند آن نيز وجود دارد و بعدها افشاء شد مي گويد كه من اگر نتوانم اهداف خودمان را كه جمع آوري و جذب يهوديان اطراف دنيا و انتقال و اسكان آنها در فلسطين و تشكيل دولت يهودي است تحقق ببخشم، دنيا و در وهله اول اروپا را به آتش مي كشم. اين در حالي بوده كه يهودي ها در آن زمان بخصوص در اروپا پايگاه جدي و اساسي و حتي نفوذهاي گسترده سياسي داشتند. مثلاً «بنيامين ديزائيلي» يهودي، 2 بار به مقام نخست وزيري انگلستان مي رسد. تاه وقتي هم كه نخست وزير نبوده همه كاره دربار بوده است. در جاهاي ديگر اروپا نيز به همين شكل بوده است. يار«وچيلدها» نيز به صورتي كه قبلاً عرض كردم در انگلستان صاحب نفوذ بسيار بودند. جالب است بدانيد وقتي «اعلاميه بالفور» در سال 1917 صادر مي شود خطاب به روچيلد است. روچيلد كه سمت دولتي يا اجرايي نداشته است، پس معلوم است كه سلطان بي تاج و تخت روچيلد بوده كه طرف حساب نماينده رسمي دولت انگليس قرار مي گيرد...
داشتيد در مورد سير شكل گيري اسراييل و به تبع آن فعاليت يهودي هاي صهيونيست و نفوذ آنها در دنياي غرب براي پيشبرد اهدافشان مي گفتيد.
- بله. يك اهرم ديگري كه اينها داشتند، اهرم نفوذ فرهنگي و عقيدتي بود و البته الان هم هست. شايد آن قدرتي كه توانسته تا الان يعني از 2-3 قرن پيش به اينطرف جامعه مسيحي و بخصوص خيلي از رهبران مسيحي و دنياي غرب را با خودشان همراه كند و مطيع اراده و خواست آنها كند، مسيحيت صهيونيست است. يعني بعد از جريان پروتستانيسم در جهان مسيحيت در قرن 16، اينها افتراقي در دنياي مسيحيت بوجود آوردند و يك قشر وسيعي از مسيحي ها را با خود همراه كردند.
اساساً گفته مي شود پروتستانيسم منشأ يهودي دارد. به تازگي پژوهش هايي در اين باره منتشر شده كه پروتستانيسم كاملاً برگرفته از متون عبري است. يعني آنها تمام ايده هاي خود را ازعهد عتيق مي گرفتند. بعضي از فرقه هاي پروتستانيسم مثل پيوريتانيسم يا پيوريتانها يا پاك دينان اساساً خاستگاه فكري شان عهد عتيق بوده است. يعني همان شعاري كه در مسيحيت مطرح است كه مي گويند مسيح دوباره بازمي گردد اينها هم آمدند براي اينكه در مسيحيت نفوذ كنند گفتند ما هم به دنبال مسيح و منتظر ظهور ايشان هستيم. حالا مسيح چه زمان ظهور مي كند زمانيكه آرزوي بني اسراييل محقق شود. آرزوي بني اسرائيل چيست؟ ارض موعود. يعني اينها با ترفندهاي مختلف ازعهد عتيق براي اين مسئله مدرك و سند جمع كردند واين رويه تبديل به يك مكتب و يك مذهب رسمي و پذيرفته شد. اينها با اين ترفندها در داخل غرب و مسيحيت نفوذ كردند. شما توجه داشته باشيد الان اگر يهودي ها در دنياي غرب در بين رهبران غرب نفوذ دارند فقط بدليل سلطه اقتصادي و سياسي صهيونيست ها نيست يك بخش آن هم بدليل نفوذ عقيدتي و فرهنگي آنان است.
در مورد سخنان هرتزل در بين سران يهود مي گفتيد...
- بله؛ هرتزل با آن حرفي كه زد پيام خود را به رهبران يهود رساند كه بايد براي رسيدن به اهداف فقط به اين فعاليت ها بسنده نكنيم. بلكه بايد با توجه به موقعيت ممتازي كه داريم به فعاليت خود سرعت ببخشيم و به هدف خود كه تشكيل دولت يهودي است برسيم و لذا جنگ جهاني اول با ترفند و توطئه صهيونيست ها و سران ذي نفوذ آنها آغاز مي شود. وقتي انسان تاريخ جنگ جهاني اول را مي خواند متعجب مي شود. يك شاهزاده اي ترور مي شود و نه 2 كشور بلكه دنيا در جنگ وارد مي شود. جريان چيست؟ اصلاً انسان متوجه نمي شود ولي بعد از جنگ شما وقتي نگاه مي كنيد مي بينيد نتيجه چه مي شود؟
تجزيه عثماني.
- بله. امپراطوري عثماني كه خطري براي جهان غرب بوده تجزيه مي شود. يعني تهاجم به جهان اسلام.
دلايل ديگري هم براي اين روايت جديد از آغاز جنگ اول داريد كه ملموس تر باشد؟
- ببينيد اينها وقتي در زمان جنگ اول جهاني فلسطين را اشغال كردند، فرمانده لشگر انگليس يك يهودي بنام «ژنرال آلن بي» بود. «ژنرال آلن بي» وقتي وارد بيت المقدس شد، خطاب به منبري كه مربوط به صلاح الدين ايوبي بود گفت كه صلاح الدين ما بازگشتيم! و در آنجا جنگ هاي صليبي را يادآوري كرد كه صلاح الدين قدس و فلسطين را نجات داده بود. «آلن بي» آنجا گفت كه ما بازگشتيم. منظورش از «ما» اين بود كه آن دفعه صليبي ها بودند و اينبار صهيوني ها هستند. بهرحال فلسطين اشغال و امپراطوري عثماني قطعه قطعه مي شود و بدين وسيله يهودي ها يك گام به اهدافشان نزديك تر مي شوند.
سرنوشت فلسطين پس از جنگ جهاني و در زمان از بين رفتن حاكميت عثماني بر اين كشور چگونه رقم خورد؟
- بعد از تقسيم بندي عثماني توسط متفقين براي انگلستان و فرانسه، يك لايحه اي براي سرپرستي فلسطين تهيه كردند. اين لايحه قيموميت يا سرپرستي را چند نفر از تئوريسين هاي صهيونيست نوشتند و به انگلستان دادند و اين كشور اين لايحه را پس از جنگ به جامعه اتفاق ملل آن زمان تقديم كرد، جامعه اتفاق ملل اين لايحه را تصويب مي كند كه بموجب آن انگلستان ازاين تاريخ سرپرست اين سرزمين بي صاحب (فلسطين) است.
اولين اقدام انگلستان در فلسطين قرار دادن يك فرماندار كل در خاك اين كشور بود.
در اين تقسيم بندي ها ما مي بينيم كه قضيه فلسطين كاملاً با بقيه قسمت هاي عثماني متفاوت بوده است.
- بله. ما مي بينيم كه عراق، سوريه، لبنان و ... را به انگلستان و فرانسه سپردند ولي به شكلي بود كه بعدها اين كشورها اعلام استقلال كردند و حكومت تشكيل دادند ولي در فلسطين اينگونه نبود. انگليسي ها اولين كاري كه در فلسطين كردند اين بود كه يك شخصيت برجسته يهودي بنام «سرهربرت ساموئل» را فرماندار كل فلسطين كردند. «سرهربرت ساموئل» قبلاً وزير كشور انگلستان بود. «ساموئل» در فلسطين «اعلاميه بالفور» را مبناي كار خود قرار داد.
همان كه خطابش به روچيلدها بود؟
- در سال 1917 قبل از اتمام جنگ جهاني اول و وقتي انگلستان تقريباً فلسطين را اشغال كرد، يك اعلاميه و بيانيه اي در چند سطر توسط دولت بريتانيا به شكل رسمي با امضاي وزير امور خارجه وقت لرد بالفور تدوين شد. خطاب اين اعلاميه به روچيلد يكي از سلاطين بي تاج و تخت يهودي انگلستان بود. مضمون اعلاميه اين بود كه لرد روچيلد عزيزم! دولت پادشاهي انگلستان موافقت خود را با تشكيل كانون ملي يهود اعلام مي دارد. عبارت كانون ملي يهود را نيز عمداً بجاي دولت يهود آوردند كه حساسيتي ايجاد نشود و براي انگلستان از طرف كشورهاي اسلامي يا فلسطينيان مشكلي درست نشود. پس از انتشار اين بيانيه صهيونيست ها در سراسر عالم اين اتفاق را بعنوان يك پيروزي بزرگ جشن گرفتند.
انگلستان بر چه اساسي فلسطين را به يهودي ها واگذار كرد؟
-اين مساله هيچ مبناي حقوقي ندارد و اساساً نكته جالب مساله نيز اينجاست. شما مي بينيد كه يك كشوري كه يك كشور ديگري را اشغال كرده بدون اينكه از لحاظ حقوقي مدرك و سندي وجود داشته باشد آنرا به ديگري واگذار مي كند. در دنيا كلي جنگ اتفاق افتاده كه پس از اشغال يك كشور، و بعد ازمدتي آن كشور به صاحبان اصلي آن بازمي گردد. صاحبان اصلي اين سرزمين هم كساني بودند كه در آن زندگي مي كردند.
بعبارتي مي شود گفت كه اين تشكيل فرمانداري كل فلسطين از سوي بريتانيا يا حكومت سرپرستي مقدمه اي است براي زمينه سازي جمع آوري يهودي ها و تشكيل يك كشور يهودي.
نحوه مهاجرت يهودي ها در اين سال ها چگونه بود؟
- از همان سال 1880 تا 1918 چيزي حدود 55 هزار يهودي به فلسطين عزيمت كرده بودند و در سال هاي بعد ازاين سيل مهاجرت ها فزوني مي گيرد يعني تا سال 1948 (زمان اعلام موجوديت اسرائيل) حدود 700 تا 750 هزار يهودي ازاطراف جهان به فلسطين انتقال داده شدند.
اين مهاجرت ها حساسيت ديگر كشورها را برنيگيخت؟
- چرا. در جهان مسيحيت كمتر و در جهان اسلام بيشتر. تحركاتي چه از ناحيه علماي اسلام و چه از ناحيه مردم در اين زمان ما زياد مي بينيم.
منظور اين است كه دنيا از وقوع چنين حادثه اي باخبر شد يا اينكه قضيه به طور مخفي در حال پيگيري بود!
- ببينيد دنيا متوجه شد ولي يكي از ترفندهاي تبليغاتي صهيونيست ها اين بود كه مي گفتند ما مي خواهيم به يك سرزمين برويم كه مردمي ندارد. شعار «سرزمين بي مردم براي مردم بي سرزمين» معروف است.
اينكه مي گفتند فلسطين سرزمين بدون مردم است منظورشان اين بود كه در اين منطقه مردمي وجود ندارد يا اينكه بايد آنجا را از وجود اين مردم پاكسازي كرد؟
- اينطور به افكار عمومي دنيا القاء مي كردند كه در اين سرزمين اساساً مردمي وجود ندارد و حالا ما كه هميشه تحت ظلم و اذيت وآزار بوديم بايد يك جايي را پيدا كنيم.
حالا اينجا را به ما وعده دادند ضمن اينكه در اينجا كسي هم زندگي نمي كند پس ما به اين سرزمين عزيمت مي كنيم. اما مي دانيد كه آن زمان (سالهاي ميان قرن 19) فلسطين بزرگترين صادركننده زيتون، روغن زيتون، پرتقال، كنجد و خيلي از محصولات كشاورزي است و آمار و مدارك آن وجود دارد.
بعد از مهاجرت يهودي ها به فلسطين مقاومت مردم فلسطين از همان ابتدا يعني سال 1880 آغاز شد. روستائيان و كسانيكه اسلحه داشتند با اسلحه و اگر نداشتند با بيل و داس از سرزمين خود دفاع كردند. از آنطرف چون صهيونيست ها گفته بودند كه فلسطين يك كوير بدون مردم است پس بايستي آنرا اثبات مي كردند و اين شد كه دست به كشتار وسيع مردم فلسطين زدند. در طول تاريخ اشغال فلسطين بخصوص پس از جنگ جهاني اول تا سال 1948 كه سال تأسيس اسراييل است، صهيونيست ها با كمك انگلستان دست به قتل عام هاي وحشتناك ولي بي سروصدا در فلسطين زدند. هر زمان كه فلسطيني ها دست به دفاع مي زدند آنها را بشدت به خاك و خون مي كشيدند.
يعني اراده براي نسل كشي كاملاً در اين كشتارها مشهود بود.
- بله. شهادت شيخ عزالدين قسام در اوج حاكميت انگليسي ها در فلسطين بوده است. موارد بسياري وجود دارد كه شبه نظاميان صهيونيست شبانه وارد يك روستا مي شدند و تمام اهالي روستا اعم از زن و كودك و مرد را كشتار مي كردند تا اين روستا را براي اسكان يهودي ها آماده كنند.
نكته اي كه اينجا مطرح بود اين است كه تمام فعاليت هاي صهيونيست ها براي مهاجرت يهودي ها باز جواب نداد و روند مهاجرت هنوز كند بود و آنها بايد براي تثبيت كشور يهودي كاري مي كردند واين كار جنگ جهاني دوم بود.
يعني شما وقوع جنگ دوم جهاني را محصول توطئه صهيونيست ها مي دانيد؟
- بله، توطئه اي كه جنگ جهاني اول را بر پا كرد و باعث متلاشي شدن امپراطوري عثماني و قطعه قطعه شدن كشورهاي اسلامي شد، با جنگ جهاني دوم كار خود را تكميل كرد. يعني آنها به اين نتيجه رسيدند كه بايد يك حادثه اي مثل همان چيزي كه هرتزل گفته بود كه من اروپا و دنيا را به آتش مي كشم تا به مقصودم برسم رخ مي داد. برخلاف تفسير رايج و برخلاف آنچيزي كه در كتب وحتي كتب درسي نوشته شده كه گفته مي شود جنگ جهاني دوم در اول سپتامبر 1939 با تجاوز قواي آلمان هيتلري به لهستان شروع شده من به شما مي گويم اين يك دروغ بزرگ است.
پس جنگ چگونه آغاز شد؟
- 6 ماه قبل از وقوع جنگ، يك يهودي مغربي تبار بنام «هوربليشا» در انگلستان وزير جنگ مي شود. وقتي «بليشا» وزير جنگ مي شود روساي ارتش را كه با او همراه و همفكر نبودند تغيير مي دهد مثلاً رئيس كل لجستيكي و پشتيباني ارتش انگليس را يك يهودي مثل خودش قرار مي دهد. «بليشا» بعد از مدتي نقشه اي تهيه مي كند و آنرا به پارلمان انگليس ارائه مي كند. در آنجا مي گويد كه ما آمادگي داريم هم اكنون 17 لشگر را به هر كجا كه مي خواهيم اعزام كنيم كه در آنجا تعدادي از نمايندگان پارلمان با تعجب عنوان مي كنند كه ما قرار نيست جنگي داشته باشيم. ببيند ماههاي قبل از شروع جنگ جهاني دوم اردوگاههاي پنهان جنگ در فرانسه و انگلستان بوسيله كانونهاي صهيونيستي و طبق يك روال برپا شده بود. اين است كه بعدها خودشان گفتند جنگ جهاني اول اشغال فلسطين را بهمراه داشت و جنگ جهاني دوم تأسيس دولت يهود شب پنج شنبه 31 اوت 1939 يك گروه نظامي بطور شبانه از لهستان به خاك آلمان تجاوز مي كنند و هزاران آلماني را كشتار مي كنند.
چه كساني اين كار را مي كنند؟
- يك گروه نظامي از لهستان اين كار را مي كنند. شما مي دانيد كه در لهستان يهودي ها نفوذ گسترده داشته و دارند. اين تهاجم از يك منطقه مرزي بنام «گيليوتيز» صورت مي گيرد. همان زمان راديوي انگليس اين تهاجم را اعلام مي كند و اسناد اين مساله وجود دارد اگر چه غربيها آنرا رو نمي كنند. بعد از اين تهاجم، هيتلر براي دفاع از آلمان قصد سركوب اين مهاجمان را دارد و اساساً قصد آغاز جنگ را نداشته است. حالا شما ببيند كه سوم سپتامبر (دو روز بعد از تهاجم به آلمان) فرانسه و انگليس هر كدام نزديك به 10 لشگر براي جنگ آماده داشته اند در حاليكه هيتلر به اين شكل براي جنگ آمادگي نداشته است در حالي كه اگر هيتلر قصد جنگ داشت طبعا بايد از انگليس و فرانسه آماده تر مي بود. به همين دليل يك نماينده رسمي به دربار انگليس مي فرستد و انگليس نماينده رسمي هيتلر را بازداشت مي كند و سوم سپتامبر به آلمان حمله مي كنند و در واقع جنگ جهاني دوم به اين شكل آغاز مي شود. همين كشور ها زمانيكه شوروي در 17 سپتامبر كه شوروي بخش اعظم لهستان را اشغال مي كند هيچ واكنشي نشان نمي دهند. مقصود اينكه بحثهايي مثل هولوكاست هم از دل اين جنگ بيرون آمد و آنها باز توانستند به مظلوم نمايي خود ادامه دهند و از آن بعنوان حربه استفاده كنند.
ولي بغير از جنگ هم مي توانستند از حربه مظلوم نمايي استفاده كنند. اينطور نيست؟
- حالا من اين مسئله را در بحث هولوكاست مطرح مي كنم. اينها كاري كردند كه به هر شكل بتوانند از آن بهره برداري كنند كه اين مساله با جنگ جهاني دوم محقق گرديد.
اجازه بدهيد به روند اشغال فلسطين بازگرديم...
- بله پس از جنگ جهاني دوم بناشد انگلستان در ماه مه 1948 (27 ارديبهشت 1327) دوره قيموميت خود را تمام شده اعلام كند و فلسطين را تخليه كند و لذا تمام نقاط حساس، پادگانها، سرزمينها و مناطقي كه دولت سرپرستي در اختيار داشت همه رابه صهيونيستها واگذار مي كند و قبل از خروج انگليس دولت يهودي در سرزمين فلسطين اعلام موجوديت مي كند. يعني سران صهيونيستي كه در راس آن بن گوريون (اولين نخست وزير اسراييل) قرار داشت بيانيه اي را آماده مي كنند و موجوديت دولت اسرائيل را اعلام مي كنند.
چه زماني؟
- شب 15 مه 1948 يعني ارديبهشت 1327 شمسي.
حالا اجازه بدهيد روي ماهيت حقوقي رژيم اسرائيل اندكي صحبت كنيم. چرا كه حالا در اين تاريخ اسرائيل اعلام موجوديت كرده است. حالا سؤال ما اين است كه از نظر حقوق بين الملل جايگاه اسرائيل بعنوان يك كشور مستقل چگونه است؟
- از نظر يهوديان پشتوانه و مستندات قانوني دولت اسرائيل چند چيز بوده كه يكي از آنها را بيانيه بالفور مي دانند و عنوان مي كنند كه بواسطه اين اعلاميه فلسطين از طرف انگلستان به ما بخشيده شده است و حالا ما مي خواهيم دولت يهودي را دراين سرزمين تشكيل بدهيم. در صورتي كه انگلستان بعنوان اشغالگر نمي تواند سرزميني كه در آن مردم زندگي مي كنند را به كس ديگري بدهد مثل اين كه الان آمريكا بخواهد عراق را به گروهي يا شخصي ببخشد!از مستندات حقوقي ديگري كه يهودي ها به آن استناد مي كنند قطعنامه اي است كه در نوامبر 1947 توسط مجمع عمومي سازمان ملل صادر مي شود. براساس اين قطعنامه كه با ترفند آمريكا و انگليس و محافل يهودي تصويب شد فلسطين به 2 قسمت تقسيم گرديده و بيش از 56 درصد فلسطين را به يهودي ها و باقي را به فلسطيني ها واگذار مي كنند.
تركيب جمعيتي فلسطيني ها و يهودي ها در آنزمان يعني زمان صدور قطعنامه به چه شكل بوده است؟
- در زمان اعلام موجوديت اسرائيل يهودي ها چيزي حدود 700 تا 750 هزار نفر بودند و فلسطيني ها حدود يك ميليون و دويست تا يك ميليون و سيصد هزار نفر جمعيت داشتند.
يعني اكثريت مطلق با فلسطيني ها بوده است.
- بله. در مورد قطعنامه بايد گفت كه اين قطعنامه در صلاحيت مجمع عمومي نبوده است و در منشور سازمان ملل چنين اختياري نه به مجمع عمومي و نه به كشورهاي عضو داده نشده است. ضمناً مصوبات مجمع عمومي سازمان ملل اساساً پشتوانه اجرايي ندارد و مجمع عمومي حق ندارد يك سرزميني را براي مردم ديگر اختصاص دهد و اساساً اين مسئله جنبه و مشروعيت حقوقي ندارد. البته در آن زمان هم فلسطيني ها اين قطعنامه را نپذيرفتند.نكته اي كه اينجا مطرح مي شود اين است كه اسرائيل هميشه با اين قطعنامه برخورد 2 گانه مي كند.زماني كه قطعنامه 181 از سوي مجمع عمومي سازمان ملل در سال 1947 صادر شد و بعد زماني كه اعلاميه تاسيس اسرائيل در سال 1948 قرائت و در دنيا پخش گرديد كل اراضي فلسطين كه تحت تسلط و اشغال صهيونيست ها بود تنها 5% از جغرافياي فلسطين را تشكيل مي داد. يعني صهيونيست ها در سرزميني به وسعت 5% از كل خاك فلسطين مستقر بودند.
اين 5% مربوط به زمان تشكيل دولت اسرائيل است؟
- يهودي ها تا زماني كه موجوديت خود را اعلام كردند تنها در 5% از كل جغرافيايي فلسطين ساكن بودند.
صهيونيست ها اين 5 درصد از خاك فلسطين را چگونه تصاحب كرده بودند؟
- فلسطين در زمان امپراطور عثماني جزو شامات بود. يعني سوريه و لبنان و فلسطين تقريباً به شامات معروف بودند. يكسري فئودال هايي بودند كه زمين هايي را در فلسطين در اختيار داشتند كه اصلا فلسطيني نبودند و ا ساساً در منطقه فلسطين ساكن نبودند بلكه اهل سوريه، لبنان يا جاهاي ديگر بودند. از طرف ديگر يكسري نمايندگان كنسولگري ها و نمايندگان سياسي برخي دول غربي هم آنجا بودند كه يكسري زمين هم آنها به بهانه هايي صاحب شده بودند. يهودي ها با ترفندهايي زمين هايي كه در دست فئودال ها يا اين نمايندگان سياسي بود از آنها گرفتند و يا خريداري كردند.
يهودي ها از يك طريق ديگري هم زمين هاي فلسطيني ها را از چنگشان در مي آوردند. در زمان عثماني يك بانكي وجود داشت بنام «بانك عثمان» كه به رعايا وام با بهره كم مي داد. دولت سرپرستي انگليس در فلسطين اين بانك را تعطيل كرد.از يك طرف به زمين هاي مردم ماليات هاي سنگين بستند و از طرف ديگر يك نهاد صهيونيستي انگليسي تاسيس كردند بنام بانك «انگلو پلستين» كه سهامداران آن صهيونيست بودند. اين بانك به مردم وام با بهره هاي سنگين مي داد و البته شرط اين بانك هم اين بود كه بايد سندهاي اين زمين ها را در بانك گرو بگذارند تا اگر پس از 5 سال مردم نتوانستند اين وام ها را بپردازند، صهيونيست ها بتوانند اين اسناد را ضبط كنند و زمين ها را تصاحب نمايند. يعني بگونه اي فلسطيني ها را تحت فشار قرار مي دادند تا زمين هاي آنها را تصاحب نمايند.
اين سرزمين هايي كه صهيونيست ها گرفتند 5 درصد شد!
- خير، كمتر از يك درصد. يعني زمين هايي را كه حالا با ترفندهايي خريدند يا معاوضه كردند و يا با فشار از چنگ مردم فقير فلسطين در آوردند به يك درصد هم نرسيد. 4 درصد بقيه را نيز دولت سرپرستي انگليس در طول زمان در اختيار صهيونيست ها گذاشت.
پس بحث فروش زمين بي معنا است؟
- بله. حالا شايد بگوئيد پس اسرائيل باقي فلسطين را چطور تصاحب كرد؟ بعد از اعلام موجوديت اسرائيل برخي كشورهاي عربي و مردم فلسطين جمع مي شوند و قيام مي كنند. به اين شكل بين اعراب و اسرائيل درگيري و جنگ در گرفت ولي فورا آمريكا و اروپا وارد عمل شدند و شوراي امنيت رسماً اعلام آتش بس كرد. طي دو هفته آتش بس موقت كانون هاي صهيونيستي بدليل نفوذي كه در وزارت دفاع آمريكا داشتند، خلبان هاي خبره و ماهر يهودي را شناسايي كردند و آنها را مأمور كردند كه وارد جنگ شوند. از بعضي كشورهاي اروپاي شرقي و غربي سيل مهمات و حتي نفرات را به نفع اسرائيل وارد ميدان كردند.
يعني اين دو هفته آتش بس صرف تجهيز اسرائيلي ها شد.
- بله. كل دنياي غرب به اضافه اروپاي شرقي كه كشورهاي كمونيستي هم بودند به صهيونيست ها كمك كردند و جالب اينكه پس از 2 هفته آتش بس اسرائيل جنگ را آغاز كرد و طرف اين جنگ هم مردم عادي و بي سلاح فلسطين بودند. در اينجاست كه كشتار معروف ديرياسين كه بيش از 250 نفر زن و كودك و مرد را مثله و قطعه قطعه كردند اتفاق مي افتد و اين نمونه كوچك جنايات صهيونيست ها بود. اينها با قساوت تمام به كشتار مردم مي پرداختند و بعد اين جنايات را بين مردم تبليغ مي كردند. مثلا يك تعدادي از ا جساد فلسطينيان را برهنه روي كاميون در روستاها مي گرداندند و به اين شكل بين مردم رعب و وحشت ايجاد مي كردند.در جنگ اول اعراب و اسرائيل كه به جنگ 1948 معروف شده است، بيش از 500 آبادي، روستا و شهر با نظاره گري آمريكا و اروپا با خاك يكسان شدند. يعني يك رقمي حدود يك ميليون نفر از فلسطيني ها در اين مدت كوتاه جنگ اول اعراب و اسرائيل يا قتل عام و يا آواره شدند.
پس با اين شكل صهيونيست ها در فلسطين يك برتري جمعيتي پيدا كردند؟
- كاملا. چون عمده مردم فلسطين را قتل عام و يا آواره كردند. از آن طرف در مدت كوتاه چند ماهه اشغال سرزمين فلسطين را از 5 درصد به 78 درصد رساندند. يعني از 27 هزار كيلومتر مربع كل سرزمين فلسطين، بيش از 20 هزار كيلومتر آنرا اشغال كردند و تنها كرانه باختري رود اردن و نوار غزه باقي ماند كه از دستشان دور ماند كه جمعاً اين دو منطقه حدود 5900 كيلومتر وسعت دارد. يعني اسرائيلي ها اگرچه مستندات حقوقي خود را قطعنامه 181 مجمع عمومي اعلام مي كردند ولي به آن هم بسنده نكردند و اگرچه قطعنامه 181، 56 درصد فلسطين را به صهيونيست ها داد ولي آنها 78 درصد فلسطين را اشغال كردند و دنيا هيچ نگفت. جالب اينكه اينها به اين هم بسنده نكردند. در جنگ سوم اعراب و اسرائيل درسال 1967، كرانه باختري رود اردن و نوار غزه را هم اشغال كردند و به اين شكل كل سرزمين هاي فلسطين را اشغال نمودند. حال اينجا چند سؤال اساسي و كليدي مطرح است. آمريكا 11 دقيقه بعد از اعلام موجوديت اسرائيل، اين رژيم را به رسميت شناخت كه حالا بعد شوروي و بعد انگليس و بعد سازمان ملل و باقي كشورها اين رژيم را به رسميت شناختند. سؤال اين است؛ اين كشورها كدام اسرائيل را به رسميت شناختند. اسرائيل قطعنامه 181 مجمع عمومي سازمان ملل كه 56 درصد اراضي فلسطين را به صهيونيست ها داده بود يا اسرائيل سال 1948 را كه در آن زمان 5 درصد فلسطين در اختيارشان بود؟ حالا كه اسرائيل 78 درصد فلسطين را اشغال كرده تكليف چيست؟ ما كه مي گوئيم اسرائيل نامشروع است نه اينكه ما مسلمانيم تعصب داريم، خير. مبناي حقوقي اسرائيل متزلزل است. مي دانيد كه براساس حقوق بين المللي يك كشور بايستي سه شاخصه داشته باشد؛ حكومت، سرزمين و مردم. صهيونيست ها كه مردم از جاي ديگر آوردند. سرزمين هم از آن كسان ديگر بود و حكومت هم در دست خودشان بوده و بزور تشكيل داده اند.حالا سؤال ما از دبير كل سازمان ملل متحد اين است كه بعد از جنگ سوم اعراب و اسرائيل، شوراي امنيت سازمان ملل قطعنامه 242 را صادر كرد. دراين قطعنامه آمده كه اسرائيل بايد از اراضي سال 1967 (كرانه باختري رود اردن و نوار غزه) خارج شود. حالا چرا كسي حرفي نمي زند. چرا اينها خارج نشدند. خارج كه نشدند هيچ در آن منطقه ها خانه سازي هم كردند. همين الان 200 شهرك در كرانه باختري ساخته اند. اين تناقض را چه كسي پاسخ مي دهد. متاسفانه افكار عمومي اروپا و غرب اينها را نمي داند. همين يكي- دوسال پيش در انگلستان نظرخواهي كرده بودند و مردم اين كشور گفته بودند كه ما نمي دانيم صهيونيست ها سرزمين مسلمان را اشغال كرده اند يا مسلمانان سرزمين صهيونيست ها را! اين اسفناك است.
الان تركيب جمعيتي در فلسطين چگونه است؟
- ما چيزي حدود 9 ميليون فلسطيني داريم. تقريباً نيمي از اين جمعيت داخل فلسطين و نيمي آواره كشورهاي اطراف هستند. البته يك نكته اي را بايد عرض كنم. در غرب، اسرائيل سال 1948 كه 78 درصد خاك فلسطين است را برسميت شناخته و اعرابي كه داخل اين زمينها هستند را اعراب اسرائيلي مي نامند كه تعدادشان 120 تا 130 هزار نفر بود كه الان جمعيتشان امروز تقريباً 10 برابر شده است و امروزه در بدترين شرايط زندگي مي كنند. بنده يك گزارشي يك زمان از گزارشگر فرانس پرس مي خواندم نوشته بود كه ما در يك منطقه بوديم كه اين اعراب زندگي مي كردند. اطراف محل سكونت اين اعراب همه آسمان خراش ها و تأسيسات مدرن قراردارد ولي مسلمانان در اين منطقه مثل عصر حجر زندگي مي كنند. بقدري اينها را در تنگنا قرار داده اند تا اينها خودشان رها كنند و بروند.
الان صهيونيست ها در فلسطين چقدر جمعيت دارند؟
- چيزي حدود 6 ميليون يهودي الان در اراضي اشغالي زندگي مي كنند كه حدود 400 هزار نفر شهرك نشين در كرانه باختري و بيش از 8 هزار نفر هم در نوار غزه بودند كه اخيراً بحمدالله پاكسازي شدند.
يك مطلبي كه حيفم مي آيد در پايان اين بخش از عرايضم نگويم گزارشي است از يكي از گزارشگران فرانسوي كه در سال 1967 و بعد از جنگ سوم تهيه كرده بود. وي مي نويسد كه پس از جنگ ما به اردن رفتيم كه كشوري در جوار فلسطين است. اين گزارشگر مي نويسد كه در داخل اردن و همجوار فلسطين يك تپه اي است بنام «معدبا». ما در آنجا فلسطيني هاي آواره اي را ديديم كه هرشب با تاريكي هوا به بالاي اين تپه مي آمدند و با اندوه فراوان به چراغهاي قدس خيره مي شدند و زار زار گريه مي كردند و دوباره به پائين تپه مي آمدند و به محل سكونت خود در بيغوله ها باز مي گشتند. اين گزارشگر فرانسوي كه «آنيافرانكو» نام دارد ادامه مي دهد كه ما گمان مي كرديم كه اين حركت مردم مقطعي است ولي ديديم كه اين كار آنها هر شب ادامه دارد و براي آنها تبديل به يك آيين شده است. بنظر ما اين عشق در جان فلسطيني ها فروزان است بعضي از آواره ها هنوز كليد خانه هاشان را دارند و انشاءالله آنها روزي به سرزمين خود باز خواهند گشت.
/خ
اكنون و پس از اظهارات شجاعانه رئيس جمهور درباره ساختگي بودن افسانه هايي كه دولت مستعجل صهيونيستي بر دوش آنها استوار شده ازجمله اسطوره هولوكاست كه موجي از اميدواري و شادماني را درميان نسل هاي حق طلب دنياي اسلام پديد آورده، موضوع فلسطين دوباره در كانون توجهات قرار گرفته است و شايسته است كه اين بار، توجه به مسئله فلسطين با عمق و وقتي بيشتر همراه باشد. گفت وگوي حاضر چنين هدفي را تعقيب مي كند. محمدتقي تقي پور از كارشناسان برجسته و صاحب نظر موضوع فلسطين و خاصه پژوهش هاي صهيونيست شناسانه است. «پژوهه صهيونيست» يكي از آثار مرجع دراين حوزه است كه او ويراستار ارشد آن بوده است. بسياري كتاب هاي كلاسيك در اين حوزه نيز زيرنظر و با اشراف او تأليف يا ترجمه شده اند؛ ازجمله كتاب ارزشمندي كه روبرفوريسون سندشناس معروف فرانسوي در رد افسانه هولوكاست نوشته است.
همين چند ماه پيش نيزنمايشگاه كتاب فرانكفورت كه از قرار كاملاً تحت نفوذ صهيونيست هاست يكي از كتاب هاي تقي پور به زبان انگليسي را باعنوان «داستان قوم برگزيده» توقيف كرد (دو كتاب ديگر هم مضامين ضدصهيونيستي داشت، از شركت در اين نمايشگاه محروم شد). گفت وگوي حاضر بخش نخست بحث مفصل ماست با محمدتقي تقي پور كه به تاريخ اشغال فلسطين مي پردازد. در بخش دوم اين گفت وگو دلايل دروغ بودگي افسانه هولوكاست تشريح خواهد شد.
آقاي تقي پور، مسئله اشغال فلسطين سال هاست كه ادامه دارد. صهيونيست ها در فلسطين بيش از 60 سال است كه خود را مالك اين سرزمين مي دانند و مدعي هستند كه اين سرزمين از قبل متعلق به ما بوده و حالا آمده ايم و آن را گرفته ايم. سؤال اول ما از شما اين است كه اساسا داستان فلسطين و اشغال آن از كجا آغاز شد و چرا صهيونيست ها، فلسطين را براي تشكيل يك كشور يهودي انتخاب كردند؟
- آنها ادعا مي كنند كه فلسطين، سرزمين موعود يهود است. يعني خداي يهود كه «يهوه» نام دارد، اين سرزمين را به بني اسرائيل وعده داده كه براي هميشه تاريخ آنها در فلسطين زندگي كنند. اما از نظر سياسي و اقتصادي به طور خلاصه اين طور مي توانيم بگوئيم كه يهودي ها معتقد و مدعي هستند كه فلسطين مركز و قلب زمين است و هر كسي كه بر اين سرزمين تسلط پيدا كند بر جهان آقايي مي كند. به لحاظ اقتصادي و ژئوپولتيكي هم فلسطين، همانند لولاي سه قاره اروپا، آسيا و آفريقا است. يعني چه از قديم و چه در دوران معاصر، فلسطين شاهراه تجاري، بازرگاني و سياسي دنيا بوده و هست. بنابراين يهودي ها با اين اغراض مادي و سياسي اما با توسل به عبارات و ادعاهاي ديني و مذهبي كه ما وظيفه ديني داريم در فلسطين مستقر شويم، گزينه اي به نام «فلسطين» را مطرح كردند. اما با اين حال در اواسط قرن 19 يعني در زماني كه زمزمه صهيونيستي ايجاد يك دولت يا كشور يهودي در اروپا نضج گرفته بود، برخي از رهبران يهودي و بانيان انديشه صهيونيستي مي گفتند كه فلسطين براي ما يك «ناكجاآباد» است.
يعني كشورهاي ديگري هم براي تشكيل دولت يهودي مطرح بود؟
- بله؛ آنها مي گفتند ما يك سرزميني مي خواهيم كه در آن جمع شويم. حتي يك زماني بحث كشور «اوگاندا» مطرح بود يا يك زماني كشور «عراق» يا «صحراي سينا» مطرح شد. در آمريكاي لاتين هم درباره يكي- دو منطقه صحبت شد كه مثلا آرژانتين از آن جمله بود.
اين بحث ها در چه محافلي مطرح مي شد؟
- در محافل يهودي- صهيونيستي. مي دانيد كه يهودي ها ادعاهايي دارند كه برخي از محققان ما هم به آن باور پيدا كرده اند؛ آن هم اين است كه چون يهودي ها در اوج ذلت و حقارت و مظلوميت و ضعف و ستم قرار گرفته اند، ناگزير شدند كه در يك سرزميني يك دولتي براي خودشان تشكيل بدهند اما واقعيت اين نيست. واقعيت اين است كه اين خوي و خصلت توسعه طلبانه و فزون خواهانه و قدرت طلبانه هميشه در بين يهود بوده است. اما براساس آئين يهود، اين قوم هر زماني كه اقتدار و قدرت دارند، حق ندارند به ديگران ميدان بدهند اما در زماني كه تحت حكومت ديگران زندگي مي كنند به گونه اي خودشان را مظلوم جلوه مي دهند.
يعني «مظلوم نمايي» مي كردند...
- بله اين «مظلوم نمايي» هميشه در تاريخ يهود به عنوان يك حربه استفاده شده است. زماني كه انديشه صهيونيستي در اروپا مطرح شد و بعد بالا گرفت، زماني بود كه يهودي ها در بهترين موقعيت و شرايط اقتصادي، اجتماعي و سياسي بودند.
به چه شكل؟
- شما مي بينيد كه در اروپاي قرن 19، يهودي ها از لحاظ اقتصادي بر اهرم هاي قدرت اقتصادي سوار بودند و كليد قدرت اقتصادي غرب در دست اينها بود. يعني بسياري از كمپاني ها و صنايع بزرگ در اختيارشان قرار داشت. خاندان «روچيلد» درواقع پادشاهان بي تاج و تخت اروپا و خصوصا انگلستان بودند. پس بنابراين مي توان گفت كه اروپا و خصوصا انگلستان خاستگاه صهيونيسم بوده است. يعني اينها وقتي كه موقعيت خود را كاملا مناسب احساس كردند و خود را آقاي جهان ديدند، آنموقع بود كه انديشه صهيونيستي را مطرح كردند. تا قبل از اين جرأت طرح چنين خواسته اي را نداشتند. يعني برخلاف ادعاي آنها كه در منابع و متون تاريخي شان آمده كه متأسفانه برخي ها نيز اين مسئله را پذيرفته اند، يهودي ها در ستم و دربدري تصميم به مهاجرت نگرفتند و جالب اينكه در زماني كه برخي رهبران صهيونيستي در اوايل قرن 19 اين انديشه را مطرح و تبليغ كردند، عامه يهودي ها چه در غرب كه در شرايط بسيار ايده آلي زندگي مي كردند و چه در كشورهاي اسلامي كه براساس اصول و اعتقادات اسلامي، حكام و مردم با آنها خيلي مدارا مي كردند و جزو اهل ذمه بودند و كاملا در صلح و صفا زندگي مي كردند.
بايد تأكيد كنم كه كشورهاي غربي براي يهودي ها حكم يك «بهشت موعود» را داشت.
در اروپا؟
- خير در آمريكا هم به همين شكل بود. اينها حتي بعد از اينكه شرايطشان بهبود پيدا كرد خصوصا از قرن 17 ميلادي به بعد كه وارد سرزمين جديد (آمريكا) شدند، آنجا را سرزمين موعود نامگذاري كردند و جالب است بدانيد كه «كوه هاي راكي» را به نام «كوه هاي صهيون» نامگذاري كرده بودند و از آمريكا به نام اورشليم جديد ياد كردند. يعني عرض بنده اين است كه در چنين شرايط ايده آلي بود كه انديشه خود را مطرح كردند.
اين انديشه يهودي ها كه بايد در يك منطقه جمع شوند در بين عامه يهود چقدر گسترش يافت؟
- ببينيد در آن زمان چون بسياري از يهودي ها در كشورهايي كه زندگي مي كردند پذيرفته شده بودند و صاحب يكسري امتيازات سياسي، اقتصادي و اجتماعي شده بودند، نمي توانستند از زندگي شان دل بكنند و عنوان مي كردند كه فلسطين براي آنها يك «ناكجاآباد» است كه اين مسئله را همانطوري كه عرض شد حتي رهبران يهود نيز عنوان مي كردند، آنها طرفدار تز «ادغام در محيط زيست» بودند. مي گفتند ما در محيط زيست خود پذيرفته شده ايم و چرا بايد آواره شويم.
يعني انگيزه ديني براي مهاجرت به فلسطين بعنوان ارض موعود در بين يهودي ها كاملا كمرنگ بوده است؟
- اساسا رهبران اوليه صهيونيسم همگي انديشه هاي الحادي داشتند. حتي آن زماني هم كه شعار مهاجرت به فلسطين را در قالب يك مسئله ديني مطرح مي كردند، رهبران صهيونيسم در پس پرده مي گفتند فلسطين پر از «سنگ» است و بگذاريد بقيه بروند و اين «سنگ ها» را زيارت كنند! رهبران صهيونيسم همگي انديشه هاي الحادي و كاملا ماترياليستي دارند.
اينطور كه شما مي فرماييد معلوم است كه يك مركزيتي وجود داشته كه تصميم گرفته در يك زمان خاص يك كشور يهودي تشكيل شود. اين مركزيت چه كساني يا چه گروهي بودند؟
- يهودي ها به لحاظ خصلت قوم گرايانه خود در طول تاريخ ما مي بينيم كه يك وحدتي را در بين خود داشته اند. اين مسئله در قرآن هم وجود دارد. وقتي بحث گوساله سامري مطرح مي شود در تفسير الميزان ما مي خوانيم كه وقتي حضرت موسي(ع) به كوه رفت همه يهودي ها گوساله پرست نشدند ولي دليل اينكه خداوند همه آنها را در قرآن لعن و نفرين مي كند اين است كه خصلت قومي آنها اجازه نداد كه با گوساله پرست ها و متخلفين مخالفت كنند و با سكوت خود حركت گوساله پرستان را تأييد مي كردند. اين خصلت قومي هميشه براي يهودي ها وجود داشته است و به اين شكل سازماندهي آنان كار سختي نبوده است و به واسطه سازمان هاي صهيونيستي اين كار را انجام مي دادند مثل سازمان فراماسونري كه علي رغم اعتقاد بسياري اين سازمان صهيونيستي- يهودي است. آرام آرام بعد از فعاليت اين نهادها كه اغلب داراي قدرت اقتصادي و سياسي هم بودند و سازماندهي يهوديان، در سال 1897 ميلادي به سركردگي يك يهودي اتريشي الاصل بنام «تئودورهرتزل» اولين كنگره جهاني صهيونيسم متشكل از نمايندگان سران يهود در 5 قاره جهان در شهر «بال» سوئيس تشكيل مي شود و در آنجا سازمان جهاني صهيونيسم پايه گذاري مي شود و به اين ترتيب فعاليت علني و تشكيلاتي خود را با تشكيل چنين نهادي شكل مي دهند و آغاز مي كنند.
شما گفتيد كه از اوايل قرن 19 فعاليت تشكيلاتي صهيونيست ها آغاز شد از آن طرف هم يهودي ها راضي نمي شدند كه به فلسطين مهاجرت كنند چرا كه شرايط فعلي خود را ايده آل مي دانستند. سازمان هاي صهيونيستي براي راضي كردن يهودي ها براي عزيمت به فلسطين چه فعاليت هايي را انجام دادند؟
- سران صهيونيست ابتدا شروع به يكسري فعاليت هاي فرهنگي و ادبي كردند. رمان هايي با دستمايه هاي عهد عتيقي نوشتند و آنرا به چند زبان ترجمه كردند و به خانه يهودي ها مي فرستادند. مثل رمان «ديويد آلروي» و امثالهم يا اشعاري مثل ترانه هاي عبري «لرد بايرون» كه وي يهودي هم نبود ولي پول مي دادند و به سفارش صهيونيست ها او براي آنها به زبان عبري شعر مي سرود؛ مثلا آن شعر معروفي كه مي گفت كلاغ خانه دارد، روباه خانه دارد، كبوتر آشيانه دارد ولي ما هيچ نداريم كه سروده همين لردبايرون مسيحي در قرن 19 است. با اين فعاليت ها مي خواستند به يهودي ها بباورانند كه فلسطين سرزمين موعود شماست و اساسا اين سرزمين مال شماست و شما هيچ جايي جز آنجا نداريد.
اين فعاليت ها چقدر موثر بود؟
- اين فعاليت ها ناكام ماند و بعد از اين ناكامي ها كانون هاي مخفي يهودي- صهيونيستي با هدايت رهبران صهيونيست، تحريكات فيزيكي عليه يهوديان را آغاز كردند كه اين فعاليت ها امروز به نام «آنتي سيميتيسم» يا «يهودستيزي» و «يهودآزاري» معروف است.
يعني «يهودستيزي» منشأ يهودي داشت؟
- بله، رهبران صهيونيستي ديدند كه نمي شود اين يهودي ها را از كشورهاي محل سكونتشان جدا كرد و طبعا بايد برايشان يك انگيزه اي درست مي شد. لذا لازم بود به يهودي ها تفهيم شود گفتند در كشورهاي محل سكونت خود امنيت ندارند و لذا اين فعاليت ها را آغاز كردند كه نمونه آن قضيه «دريفوس» بود كه در تاريخ داستان آن وجود دارد.
به هر حال صهيونيست ها به نام مسلمانان و مسيحيان شروع به فعاليت هاي ضديهودي كردند تا به يهودي ها اينطور القاء كنند كه شما در كشورهاي ديگر امنيت نداريد و بايد به فلسطين عزيمت كنيد. نمونه آن بحث «گتو» بود. «گتو» نام ديوارهايي است كه يهوديان در محله هاي مخصوص بدور محل زندگي خود مي كشند. اما اينطور تبليغات كردند كه چون يهودي ها را اذيت و آزار دادند آنها مجبور شدند دور خود ديوار بكشند و جدا از بقيه زندگي كنند. در حاليكه يهودي براساس آيين و اعتقادات خود معتقد است كه بايد در محلات مخصوص زندگي كند. بهرحال شروع به فعاليت هاي ضد يهودي كردند تا يهودي ها را مجبور به مهاجرت به فلسطين كنند. لذا اولين هسته هاي مهاجرت به فلسطين در سال 1880 به بعد آغاز مي شود.
بطور مشخص اين مهاجرت ها از كجا آغاز شد؟
- در سال 1880 به بعد دو گروه يهودي روسي بنام جنبش «بيلو» و گروه «عشاق صهيون» به فلسطين مهاجرت كردند و اين اولين گروه هاي مهاجرت كننده به فلسطين بودند.
آن مهاجرت هاي اوليه به فلسطين، شكل اشغال داشت؟
- ببينيد صهيونيست ها بدليل موقعيت خاص و ويژه اي كه حكومت عثماني در آن زمان داشت، با ترفندهاي مختلف به فلسطين مي رفتند. در برخي كنسولگري هاي غربي آنجا نفوذ داشتند و آنها به اين گروه ها كمك مي كردند. برخي ها هم بعنوان مهاجر و زائر به فلسطين مي رفتند ولي ماندگار مي شدند. البته بايد عرض كنم سيستم دولتي بخصوص در زمان عبدالحميد بدليل مشكلات خاصي كه در سيستم اداري عثماني وجود داشت در فلسطين به يهودي ها اجازه اقامت نمي داد ولي آنها با ترفندهاي مختلف وارد فلسطين مي شدند و در آبادي هاي اين كشور ساكن مي شدند.
همانطوري كه عرض كردم بعد از اولين كنگره جهاني صهيونيسم در سال 1897 در شهر «بال» سوئيس، سازمان جهاني صهيونيسم تشكيل شد، نهادهاي حاشيه اي مثل صندوق ملي يهود و بعدها آژانس ملي يهود پايه گذاري شدند و رهبران صهيونيسم به كارشان شكل جدي تر و اساسي تر دادند. در همان مقطع است كه «تئودور هرتزل» كتاب «دولت يهود» را مي نويسد و به اين شكل صهيونيست ها همراه و همگام با هم فعاليت هاي مختلف خود را جدي تر دنبال مي كنند.
يعني آن بحث «يهودستيزي» كه شما گفتيد از يك طرف دنبال مي شد، بحثهاي تئوريك و ديگر فعاليت هاي صهيونيست ها نيز از طرف ديگر پيگيري مي شد.
- بله، اين فعاليت ها را همراه با هم پيگيري مي كردند. «هرتزل» در يكي از سخنان مخفيانه خودش در بين نمايندگان يهود در يكي از نشست هاي صهيونيستي كه سند آن نيز وجود دارد و بعدها افشاء شد مي گويد كه من اگر نتوانم اهداف خودمان را كه جمع آوري و جذب يهوديان اطراف دنيا و انتقال و اسكان آنها در فلسطين و تشكيل دولت يهودي است تحقق ببخشم، دنيا و در وهله اول اروپا را به آتش مي كشم. اين در حالي بوده كه يهودي ها در آن زمان بخصوص در اروپا پايگاه جدي و اساسي و حتي نفوذهاي گسترده سياسي داشتند. مثلاً «بنيامين ديزائيلي» يهودي، 2 بار به مقام نخست وزيري انگلستان مي رسد. تاه وقتي هم كه نخست وزير نبوده همه كاره دربار بوده است. در جاهاي ديگر اروپا نيز به همين شكل بوده است. يار«وچيلدها» نيز به صورتي كه قبلاً عرض كردم در انگلستان صاحب نفوذ بسيار بودند. جالب است بدانيد وقتي «اعلاميه بالفور» در سال 1917 صادر مي شود خطاب به روچيلد است. روچيلد كه سمت دولتي يا اجرايي نداشته است، پس معلوم است كه سلطان بي تاج و تخت روچيلد بوده كه طرف حساب نماينده رسمي دولت انگليس قرار مي گيرد...
داشتيد در مورد سير شكل گيري اسراييل و به تبع آن فعاليت يهودي هاي صهيونيست و نفوذ آنها در دنياي غرب براي پيشبرد اهدافشان مي گفتيد.
- بله. يك اهرم ديگري كه اينها داشتند، اهرم نفوذ فرهنگي و عقيدتي بود و البته الان هم هست. شايد آن قدرتي كه توانسته تا الان يعني از 2-3 قرن پيش به اينطرف جامعه مسيحي و بخصوص خيلي از رهبران مسيحي و دنياي غرب را با خودشان همراه كند و مطيع اراده و خواست آنها كند، مسيحيت صهيونيست است. يعني بعد از جريان پروتستانيسم در جهان مسيحيت در قرن 16، اينها افتراقي در دنياي مسيحيت بوجود آوردند و يك قشر وسيعي از مسيحي ها را با خود همراه كردند.
اساساً گفته مي شود پروتستانيسم منشأ يهودي دارد. به تازگي پژوهش هايي در اين باره منتشر شده كه پروتستانيسم كاملاً برگرفته از متون عبري است. يعني آنها تمام ايده هاي خود را ازعهد عتيق مي گرفتند. بعضي از فرقه هاي پروتستانيسم مثل پيوريتانيسم يا پيوريتانها يا پاك دينان اساساً خاستگاه فكري شان عهد عتيق بوده است. يعني همان شعاري كه در مسيحيت مطرح است كه مي گويند مسيح دوباره بازمي گردد اينها هم آمدند براي اينكه در مسيحيت نفوذ كنند گفتند ما هم به دنبال مسيح و منتظر ظهور ايشان هستيم. حالا مسيح چه زمان ظهور مي كند زمانيكه آرزوي بني اسراييل محقق شود. آرزوي بني اسرائيل چيست؟ ارض موعود. يعني اينها با ترفندهاي مختلف ازعهد عتيق براي اين مسئله مدرك و سند جمع كردند واين رويه تبديل به يك مكتب و يك مذهب رسمي و پذيرفته شد. اينها با اين ترفندها در داخل غرب و مسيحيت نفوذ كردند. شما توجه داشته باشيد الان اگر يهودي ها در دنياي غرب در بين رهبران غرب نفوذ دارند فقط بدليل سلطه اقتصادي و سياسي صهيونيست ها نيست يك بخش آن هم بدليل نفوذ عقيدتي و فرهنگي آنان است.
در مورد سخنان هرتزل در بين سران يهود مي گفتيد...
- بله؛ هرتزل با آن حرفي كه زد پيام خود را به رهبران يهود رساند كه بايد براي رسيدن به اهداف فقط به اين فعاليت ها بسنده نكنيم. بلكه بايد با توجه به موقعيت ممتازي كه داريم به فعاليت خود سرعت ببخشيم و به هدف خود كه تشكيل دولت يهودي است برسيم و لذا جنگ جهاني اول با ترفند و توطئه صهيونيست ها و سران ذي نفوذ آنها آغاز مي شود. وقتي انسان تاريخ جنگ جهاني اول را مي خواند متعجب مي شود. يك شاهزاده اي ترور مي شود و نه 2 كشور بلكه دنيا در جنگ وارد مي شود. جريان چيست؟ اصلاً انسان متوجه نمي شود ولي بعد از جنگ شما وقتي نگاه مي كنيد مي بينيد نتيجه چه مي شود؟
تجزيه عثماني.
- بله. امپراطوري عثماني كه خطري براي جهان غرب بوده تجزيه مي شود. يعني تهاجم به جهان اسلام.
دلايل ديگري هم براي اين روايت جديد از آغاز جنگ اول داريد كه ملموس تر باشد؟
- ببينيد اينها وقتي در زمان جنگ اول جهاني فلسطين را اشغال كردند، فرمانده لشگر انگليس يك يهودي بنام «ژنرال آلن بي» بود. «ژنرال آلن بي» وقتي وارد بيت المقدس شد، خطاب به منبري كه مربوط به صلاح الدين ايوبي بود گفت كه صلاح الدين ما بازگشتيم! و در آنجا جنگ هاي صليبي را يادآوري كرد كه صلاح الدين قدس و فلسطين را نجات داده بود. «آلن بي» آنجا گفت كه ما بازگشتيم. منظورش از «ما» اين بود كه آن دفعه صليبي ها بودند و اينبار صهيوني ها هستند. بهرحال فلسطين اشغال و امپراطوري عثماني قطعه قطعه مي شود و بدين وسيله يهودي ها يك گام به اهدافشان نزديك تر مي شوند.
سرنوشت فلسطين پس از جنگ جهاني و در زمان از بين رفتن حاكميت عثماني بر اين كشور چگونه رقم خورد؟
- بعد از تقسيم بندي عثماني توسط متفقين براي انگلستان و فرانسه، يك لايحه اي براي سرپرستي فلسطين تهيه كردند. اين لايحه قيموميت يا سرپرستي را چند نفر از تئوريسين هاي صهيونيست نوشتند و به انگلستان دادند و اين كشور اين لايحه را پس از جنگ به جامعه اتفاق ملل آن زمان تقديم كرد، جامعه اتفاق ملل اين لايحه را تصويب مي كند كه بموجب آن انگلستان ازاين تاريخ سرپرست اين سرزمين بي صاحب (فلسطين) است.
اولين اقدام انگلستان در فلسطين قرار دادن يك فرماندار كل در خاك اين كشور بود.
در اين تقسيم بندي ها ما مي بينيم كه قضيه فلسطين كاملاً با بقيه قسمت هاي عثماني متفاوت بوده است.
- بله. ما مي بينيم كه عراق، سوريه، لبنان و ... را به انگلستان و فرانسه سپردند ولي به شكلي بود كه بعدها اين كشورها اعلام استقلال كردند و حكومت تشكيل دادند ولي در فلسطين اينگونه نبود. انگليسي ها اولين كاري كه در فلسطين كردند اين بود كه يك شخصيت برجسته يهودي بنام «سرهربرت ساموئل» را فرماندار كل فلسطين كردند. «سرهربرت ساموئل» قبلاً وزير كشور انگلستان بود. «ساموئل» در فلسطين «اعلاميه بالفور» را مبناي كار خود قرار داد.
همان كه خطابش به روچيلدها بود؟
- در سال 1917 قبل از اتمام جنگ جهاني اول و وقتي انگلستان تقريباً فلسطين را اشغال كرد، يك اعلاميه و بيانيه اي در چند سطر توسط دولت بريتانيا به شكل رسمي با امضاي وزير امور خارجه وقت لرد بالفور تدوين شد. خطاب اين اعلاميه به روچيلد يكي از سلاطين بي تاج و تخت يهودي انگلستان بود. مضمون اعلاميه اين بود كه لرد روچيلد عزيزم! دولت پادشاهي انگلستان موافقت خود را با تشكيل كانون ملي يهود اعلام مي دارد. عبارت كانون ملي يهود را نيز عمداً بجاي دولت يهود آوردند كه حساسيتي ايجاد نشود و براي انگلستان از طرف كشورهاي اسلامي يا فلسطينيان مشكلي درست نشود. پس از انتشار اين بيانيه صهيونيست ها در سراسر عالم اين اتفاق را بعنوان يك پيروزي بزرگ جشن گرفتند.
انگلستان بر چه اساسي فلسطين را به يهودي ها واگذار كرد؟
-اين مساله هيچ مبناي حقوقي ندارد و اساساً نكته جالب مساله نيز اينجاست. شما مي بينيد كه يك كشوري كه يك كشور ديگري را اشغال كرده بدون اينكه از لحاظ حقوقي مدرك و سندي وجود داشته باشد آنرا به ديگري واگذار مي كند. در دنيا كلي جنگ اتفاق افتاده كه پس از اشغال يك كشور، و بعد ازمدتي آن كشور به صاحبان اصلي آن بازمي گردد. صاحبان اصلي اين سرزمين هم كساني بودند كه در آن زندگي مي كردند.
بعبارتي مي شود گفت كه اين تشكيل فرمانداري كل فلسطين از سوي بريتانيا يا حكومت سرپرستي مقدمه اي است براي زمينه سازي جمع آوري يهودي ها و تشكيل يك كشور يهودي.
نحوه مهاجرت يهودي ها در اين سال ها چگونه بود؟
- از همان سال 1880 تا 1918 چيزي حدود 55 هزار يهودي به فلسطين عزيمت كرده بودند و در سال هاي بعد ازاين سيل مهاجرت ها فزوني مي گيرد يعني تا سال 1948 (زمان اعلام موجوديت اسرائيل) حدود 700 تا 750 هزار يهودي ازاطراف جهان به فلسطين انتقال داده شدند.
اين مهاجرت ها حساسيت ديگر كشورها را برنيگيخت؟
- چرا. در جهان مسيحيت كمتر و در جهان اسلام بيشتر. تحركاتي چه از ناحيه علماي اسلام و چه از ناحيه مردم در اين زمان ما زياد مي بينيم.
منظور اين است كه دنيا از وقوع چنين حادثه اي باخبر شد يا اينكه قضيه به طور مخفي در حال پيگيري بود!
- ببينيد دنيا متوجه شد ولي يكي از ترفندهاي تبليغاتي صهيونيست ها اين بود كه مي گفتند ما مي خواهيم به يك سرزمين برويم كه مردمي ندارد. شعار «سرزمين بي مردم براي مردم بي سرزمين» معروف است.
اينكه مي گفتند فلسطين سرزمين بدون مردم است منظورشان اين بود كه در اين منطقه مردمي وجود ندارد يا اينكه بايد آنجا را از وجود اين مردم پاكسازي كرد؟
- اينطور به افكار عمومي دنيا القاء مي كردند كه در اين سرزمين اساساً مردمي وجود ندارد و حالا ما كه هميشه تحت ظلم و اذيت وآزار بوديم بايد يك جايي را پيدا كنيم.
حالا اينجا را به ما وعده دادند ضمن اينكه در اينجا كسي هم زندگي نمي كند پس ما به اين سرزمين عزيمت مي كنيم. اما مي دانيد كه آن زمان (سالهاي ميان قرن 19) فلسطين بزرگترين صادركننده زيتون، روغن زيتون، پرتقال، كنجد و خيلي از محصولات كشاورزي است و آمار و مدارك آن وجود دارد.
بعد از مهاجرت يهودي ها به فلسطين مقاومت مردم فلسطين از همان ابتدا يعني سال 1880 آغاز شد. روستائيان و كسانيكه اسلحه داشتند با اسلحه و اگر نداشتند با بيل و داس از سرزمين خود دفاع كردند. از آنطرف چون صهيونيست ها گفته بودند كه فلسطين يك كوير بدون مردم است پس بايستي آنرا اثبات مي كردند و اين شد كه دست به كشتار وسيع مردم فلسطين زدند. در طول تاريخ اشغال فلسطين بخصوص پس از جنگ جهاني اول تا سال 1948 كه سال تأسيس اسراييل است، صهيونيست ها با كمك انگلستان دست به قتل عام هاي وحشتناك ولي بي سروصدا در فلسطين زدند. هر زمان كه فلسطيني ها دست به دفاع مي زدند آنها را بشدت به خاك و خون مي كشيدند.
يعني اراده براي نسل كشي كاملاً در اين كشتارها مشهود بود.
- بله. شهادت شيخ عزالدين قسام در اوج حاكميت انگليسي ها در فلسطين بوده است. موارد بسياري وجود دارد كه شبه نظاميان صهيونيست شبانه وارد يك روستا مي شدند و تمام اهالي روستا اعم از زن و كودك و مرد را كشتار مي كردند تا اين روستا را براي اسكان يهودي ها آماده كنند.
نكته اي كه اينجا مطرح بود اين است كه تمام فعاليت هاي صهيونيست ها براي مهاجرت يهودي ها باز جواب نداد و روند مهاجرت هنوز كند بود و آنها بايد براي تثبيت كشور يهودي كاري مي كردند واين كار جنگ جهاني دوم بود.
يعني شما وقوع جنگ دوم جهاني را محصول توطئه صهيونيست ها مي دانيد؟
- بله، توطئه اي كه جنگ جهاني اول را بر پا كرد و باعث متلاشي شدن امپراطوري عثماني و قطعه قطعه شدن كشورهاي اسلامي شد، با جنگ جهاني دوم كار خود را تكميل كرد. يعني آنها به اين نتيجه رسيدند كه بايد يك حادثه اي مثل همان چيزي كه هرتزل گفته بود كه من اروپا و دنيا را به آتش مي كشم تا به مقصودم برسم رخ مي داد. برخلاف تفسير رايج و برخلاف آنچيزي كه در كتب وحتي كتب درسي نوشته شده كه گفته مي شود جنگ جهاني دوم در اول سپتامبر 1939 با تجاوز قواي آلمان هيتلري به لهستان شروع شده من به شما مي گويم اين يك دروغ بزرگ است.
پس جنگ چگونه آغاز شد؟
- 6 ماه قبل از وقوع جنگ، يك يهودي مغربي تبار بنام «هوربليشا» در انگلستان وزير جنگ مي شود. وقتي «بليشا» وزير جنگ مي شود روساي ارتش را كه با او همراه و همفكر نبودند تغيير مي دهد مثلاً رئيس كل لجستيكي و پشتيباني ارتش انگليس را يك يهودي مثل خودش قرار مي دهد. «بليشا» بعد از مدتي نقشه اي تهيه مي كند و آنرا به پارلمان انگليس ارائه مي كند. در آنجا مي گويد كه ما آمادگي داريم هم اكنون 17 لشگر را به هر كجا كه مي خواهيم اعزام كنيم كه در آنجا تعدادي از نمايندگان پارلمان با تعجب عنوان مي كنند كه ما قرار نيست جنگي داشته باشيم. ببيند ماههاي قبل از شروع جنگ جهاني دوم اردوگاههاي پنهان جنگ در فرانسه و انگلستان بوسيله كانونهاي صهيونيستي و طبق يك روال برپا شده بود. اين است كه بعدها خودشان گفتند جنگ جهاني اول اشغال فلسطين را بهمراه داشت و جنگ جهاني دوم تأسيس دولت يهود شب پنج شنبه 31 اوت 1939 يك گروه نظامي بطور شبانه از لهستان به خاك آلمان تجاوز مي كنند و هزاران آلماني را كشتار مي كنند.
چه كساني اين كار را مي كنند؟
- يك گروه نظامي از لهستان اين كار را مي كنند. شما مي دانيد كه در لهستان يهودي ها نفوذ گسترده داشته و دارند. اين تهاجم از يك منطقه مرزي بنام «گيليوتيز» صورت مي گيرد. همان زمان راديوي انگليس اين تهاجم را اعلام مي كند و اسناد اين مساله وجود دارد اگر چه غربيها آنرا رو نمي كنند. بعد از اين تهاجم، هيتلر براي دفاع از آلمان قصد سركوب اين مهاجمان را دارد و اساساً قصد آغاز جنگ را نداشته است. حالا شما ببيند كه سوم سپتامبر (دو روز بعد از تهاجم به آلمان) فرانسه و انگليس هر كدام نزديك به 10 لشگر براي جنگ آماده داشته اند در حاليكه هيتلر به اين شكل براي جنگ آمادگي نداشته است در حالي كه اگر هيتلر قصد جنگ داشت طبعا بايد از انگليس و فرانسه آماده تر مي بود. به همين دليل يك نماينده رسمي به دربار انگليس مي فرستد و انگليس نماينده رسمي هيتلر را بازداشت مي كند و سوم سپتامبر به آلمان حمله مي كنند و در واقع جنگ جهاني دوم به اين شكل آغاز مي شود. همين كشور ها زمانيكه شوروي در 17 سپتامبر كه شوروي بخش اعظم لهستان را اشغال مي كند هيچ واكنشي نشان نمي دهند. مقصود اينكه بحثهايي مثل هولوكاست هم از دل اين جنگ بيرون آمد و آنها باز توانستند به مظلوم نمايي خود ادامه دهند و از آن بعنوان حربه استفاده كنند.
ولي بغير از جنگ هم مي توانستند از حربه مظلوم نمايي استفاده كنند. اينطور نيست؟
- حالا من اين مسئله را در بحث هولوكاست مطرح مي كنم. اينها كاري كردند كه به هر شكل بتوانند از آن بهره برداري كنند كه اين مساله با جنگ جهاني دوم محقق گرديد.
اجازه بدهيد به روند اشغال فلسطين بازگرديم...
- بله پس از جنگ جهاني دوم بناشد انگلستان در ماه مه 1948 (27 ارديبهشت 1327) دوره قيموميت خود را تمام شده اعلام كند و فلسطين را تخليه كند و لذا تمام نقاط حساس، پادگانها، سرزمينها و مناطقي كه دولت سرپرستي در اختيار داشت همه رابه صهيونيستها واگذار مي كند و قبل از خروج انگليس دولت يهودي در سرزمين فلسطين اعلام موجوديت مي كند. يعني سران صهيونيستي كه در راس آن بن گوريون (اولين نخست وزير اسراييل) قرار داشت بيانيه اي را آماده مي كنند و موجوديت دولت اسرائيل را اعلام مي كنند.
چه زماني؟
- شب 15 مه 1948 يعني ارديبهشت 1327 شمسي.
حالا اجازه بدهيد روي ماهيت حقوقي رژيم اسرائيل اندكي صحبت كنيم. چرا كه حالا در اين تاريخ اسرائيل اعلام موجوديت كرده است. حالا سؤال ما اين است كه از نظر حقوق بين الملل جايگاه اسرائيل بعنوان يك كشور مستقل چگونه است؟
- از نظر يهوديان پشتوانه و مستندات قانوني دولت اسرائيل چند چيز بوده كه يكي از آنها را بيانيه بالفور مي دانند و عنوان مي كنند كه بواسطه اين اعلاميه فلسطين از طرف انگلستان به ما بخشيده شده است و حالا ما مي خواهيم دولت يهودي را دراين سرزمين تشكيل بدهيم. در صورتي كه انگلستان بعنوان اشغالگر نمي تواند سرزميني كه در آن مردم زندگي مي كنند را به كس ديگري بدهد مثل اين كه الان آمريكا بخواهد عراق را به گروهي يا شخصي ببخشد!از مستندات حقوقي ديگري كه يهودي ها به آن استناد مي كنند قطعنامه اي است كه در نوامبر 1947 توسط مجمع عمومي سازمان ملل صادر مي شود. براساس اين قطعنامه كه با ترفند آمريكا و انگليس و محافل يهودي تصويب شد فلسطين به 2 قسمت تقسيم گرديده و بيش از 56 درصد فلسطين را به يهودي ها و باقي را به فلسطيني ها واگذار مي كنند.
تركيب جمعيتي فلسطيني ها و يهودي ها در آنزمان يعني زمان صدور قطعنامه به چه شكل بوده است؟
- در زمان اعلام موجوديت اسرائيل يهودي ها چيزي حدود 700 تا 750 هزار نفر بودند و فلسطيني ها حدود يك ميليون و دويست تا يك ميليون و سيصد هزار نفر جمعيت داشتند.
يعني اكثريت مطلق با فلسطيني ها بوده است.
- بله. در مورد قطعنامه بايد گفت كه اين قطعنامه در صلاحيت مجمع عمومي نبوده است و در منشور سازمان ملل چنين اختياري نه به مجمع عمومي و نه به كشورهاي عضو داده نشده است. ضمناً مصوبات مجمع عمومي سازمان ملل اساساً پشتوانه اجرايي ندارد و مجمع عمومي حق ندارد يك سرزميني را براي مردم ديگر اختصاص دهد و اساساً اين مسئله جنبه و مشروعيت حقوقي ندارد. البته در آن زمان هم فلسطيني ها اين قطعنامه را نپذيرفتند.نكته اي كه اينجا مطرح مي شود اين است كه اسرائيل هميشه با اين قطعنامه برخورد 2 گانه مي كند.زماني كه قطعنامه 181 از سوي مجمع عمومي سازمان ملل در سال 1947 صادر شد و بعد زماني كه اعلاميه تاسيس اسرائيل در سال 1948 قرائت و در دنيا پخش گرديد كل اراضي فلسطين كه تحت تسلط و اشغال صهيونيست ها بود تنها 5% از جغرافياي فلسطين را تشكيل مي داد. يعني صهيونيست ها در سرزميني به وسعت 5% از كل خاك فلسطين مستقر بودند.
اين 5% مربوط به زمان تشكيل دولت اسرائيل است؟
- يهودي ها تا زماني كه موجوديت خود را اعلام كردند تنها در 5% از كل جغرافيايي فلسطين ساكن بودند.
صهيونيست ها اين 5 درصد از خاك فلسطين را چگونه تصاحب كرده بودند؟
- فلسطين در زمان امپراطور عثماني جزو شامات بود. يعني سوريه و لبنان و فلسطين تقريباً به شامات معروف بودند. يكسري فئودال هايي بودند كه زمين هايي را در فلسطين در اختيار داشتند كه اصلا فلسطيني نبودند و ا ساساً در منطقه فلسطين ساكن نبودند بلكه اهل سوريه، لبنان يا جاهاي ديگر بودند. از طرف ديگر يكسري نمايندگان كنسولگري ها و نمايندگان سياسي برخي دول غربي هم آنجا بودند كه يكسري زمين هم آنها به بهانه هايي صاحب شده بودند. يهودي ها با ترفندهايي زمين هايي كه در دست فئودال ها يا اين نمايندگان سياسي بود از آنها گرفتند و يا خريداري كردند.
يهودي ها از يك طريق ديگري هم زمين هاي فلسطيني ها را از چنگشان در مي آوردند. در زمان عثماني يك بانكي وجود داشت بنام «بانك عثمان» كه به رعايا وام با بهره كم مي داد. دولت سرپرستي انگليس در فلسطين اين بانك را تعطيل كرد.از يك طرف به زمين هاي مردم ماليات هاي سنگين بستند و از طرف ديگر يك نهاد صهيونيستي انگليسي تاسيس كردند بنام بانك «انگلو پلستين» كه سهامداران آن صهيونيست بودند. اين بانك به مردم وام با بهره هاي سنگين مي داد و البته شرط اين بانك هم اين بود كه بايد سندهاي اين زمين ها را در بانك گرو بگذارند تا اگر پس از 5 سال مردم نتوانستند اين وام ها را بپردازند، صهيونيست ها بتوانند اين اسناد را ضبط كنند و زمين ها را تصاحب نمايند. يعني بگونه اي فلسطيني ها را تحت فشار قرار مي دادند تا زمين هاي آنها را تصاحب نمايند.
اين سرزمين هايي كه صهيونيست ها گرفتند 5 درصد شد!
- خير، كمتر از يك درصد. يعني زمين هايي را كه حالا با ترفندهايي خريدند يا معاوضه كردند و يا با فشار از چنگ مردم فقير فلسطين در آوردند به يك درصد هم نرسيد. 4 درصد بقيه را نيز دولت سرپرستي انگليس در طول زمان در اختيار صهيونيست ها گذاشت.
پس بحث فروش زمين بي معنا است؟
- بله. حالا شايد بگوئيد پس اسرائيل باقي فلسطين را چطور تصاحب كرد؟ بعد از اعلام موجوديت اسرائيل برخي كشورهاي عربي و مردم فلسطين جمع مي شوند و قيام مي كنند. به اين شكل بين اعراب و اسرائيل درگيري و جنگ در گرفت ولي فورا آمريكا و اروپا وارد عمل شدند و شوراي امنيت رسماً اعلام آتش بس كرد. طي دو هفته آتش بس موقت كانون هاي صهيونيستي بدليل نفوذي كه در وزارت دفاع آمريكا داشتند، خلبان هاي خبره و ماهر يهودي را شناسايي كردند و آنها را مأمور كردند كه وارد جنگ شوند. از بعضي كشورهاي اروپاي شرقي و غربي سيل مهمات و حتي نفرات را به نفع اسرائيل وارد ميدان كردند.
يعني اين دو هفته آتش بس صرف تجهيز اسرائيلي ها شد.
- بله. كل دنياي غرب به اضافه اروپاي شرقي كه كشورهاي كمونيستي هم بودند به صهيونيست ها كمك كردند و جالب اينكه پس از 2 هفته آتش بس اسرائيل جنگ را آغاز كرد و طرف اين جنگ هم مردم عادي و بي سلاح فلسطين بودند. در اينجاست كه كشتار معروف ديرياسين كه بيش از 250 نفر زن و كودك و مرد را مثله و قطعه قطعه كردند اتفاق مي افتد و اين نمونه كوچك جنايات صهيونيست ها بود. اينها با قساوت تمام به كشتار مردم مي پرداختند و بعد اين جنايات را بين مردم تبليغ مي كردند. مثلا يك تعدادي از ا جساد فلسطينيان را برهنه روي كاميون در روستاها مي گرداندند و به اين شكل بين مردم رعب و وحشت ايجاد مي كردند.در جنگ اول اعراب و اسرائيل كه به جنگ 1948 معروف شده است، بيش از 500 آبادي، روستا و شهر با نظاره گري آمريكا و اروپا با خاك يكسان شدند. يعني يك رقمي حدود يك ميليون نفر از فلسطيني ها در اين مدت كوتاه جنگ اول اعراب و اسرائيل يا قتل عام و يا آواره شدند.
پس با اين شكل صهيونيست ها در فلسطين يك برتري جمعيتي پيدا كردند؟
- كاملا. چون عمده مردم فلسطين را قتل عام و يا آواره كردند. از آن طرف در مدت كوتاه چند ماهه اشغال سرزمين فلسطين را از 5 درصد به 78 درصد رساندند. يعني از 27 هزار كيلومتر مربع كل سرزمين فلسطين، بيش از 20 هزار كيلومتر آنرا اشغال كردند و تنها كرانه باختري رود اردن و نوار غزه باقي ماند كه از دستشان دور ماند كه جمعاً اين دو منطقه حدود 5900 كيلومتر وسعت دارد. يعني اسرائيلي ها اگرچه مستندات حقوقي خود را قطعنامه 181 مجمع عمومي اعلام مي كردند ولي به آن هم بسنده نكردند و اگرچه قطعنامه 181، 56 درصد فلسطين را به صهيونيست ها داد ولي آنها 78 درصد فلسطين را اشغال كردند و دنيا هيچ نگفت. جالب اينكه اينها به اين هم بسنده نكردند. در جنگ سوم اعراب و اسرائيل درسال 1967، كرانه باختري رود اردن و نوار غزه را هم اشغال كردند و به اين شكل كل سرزمين هاي فلسطين را اشغال نمودند. حال اينجا چند سؤال اساسي و كليدي مطرح است. آمريكا 11 دقيقه بعد از اعلام موجوديت اسرائيل، اين رژيم را به رسميت شناخت كه حالا بعد شوروي و بعد انگليس و بعد سازمان ملل و باقي كشورها اين رژيم را به رسميت شناختند. سؤال اين است؛ اين كشورها كدام اسرائيل را به رسميت شناختند. اسرائيل قطعنامه 181 مجمع عمومي سازمان ملل كه 56 درصد اراضي فلسطين را به صهيونيست ها داده بود يا اسرائيل سال 1948 را كه در آن زمان 5 درصد فلسطين در اختيارشان بود؟ حالا كه اسرائيل 78 درصد فلسطين را اشغال كرده تكليف چيست؟ ما كه مي گوئيم اسرائيل نامشروع است نه اينكه ما مسلمانيم تعصب داريم، خير. مبناي حقوقي اسرائيل متزلزل است. مي دانيد كه براساس حقوق بين المللي يك كشور بايستي سه شاخصه داشته باشد؛ حكومت، سرزمين و مردم. صهيونيست ها كه مردم از جاي ديگر آوردند. سرزمين هم از آن كسان ديگر بود و حكومت هم در دست خودشان بوده و بزور تشكيل داده اند.حالا سؤال ما از دبير كل سازمان ملل متحد اين است كه بعد از جنگ سوم اعراب و اسرائيل، شوراي امنيت سازمان ملل قطعنامه 242 را صادر كرد. دراين قطعنامه آمده كه اسرائيل بايد از اراضي سال 1967 (كرانه باختري رود اردن و نوار غزه) خارج شود. حالا چرا كسي حرفي نمي زند. چرا اينها خارج نشدند. خارج كه نشدند هيچ در آن منطقه ها خانه سازي هم كردند. همين الان 200 شهرك در كرانه باختري ساخته اند. اين تناقض را چه كسي پاسخ مي دهد. متاسفانه افكار عمومي اروپا و غرب اينها را نمي داند. همين يكي- دوسال پيش در انگلستان نظرخواهي كرده بودند و مردم اين كشور گفته بودند كه ما نمي دانيم صهيونيست ها سرزمين مسلمان را اشغال كرده اند يا مسلمانان سرزمين صهيونيست ها را! اين اسفناك است.
الان تركيب جمعيتي در فلسطين چگونه است؟
- ما چيزي حدود 9 ميليون فلسطيني داريم. تقريباً نيمي از اين جمعيت داخل فلسطين و نيمي آواره كشورهاي اطراف هستند. البته يك نكته اي را بايد عرض كنم. در غرب، اسرائيل سال 1948 كه 78 درصد خاك فلسطين است را برسميت شناخته و اعرابي كه داخل اين زمينها هستند را اعراب اسرائيلي مي نامند كه تعدادشان 120 تا 130 هزار نفر بود كه الان جمعيتشان امروز تقريباً 10 برابر شده است و امروزه در بدترين شرايط زندگي مي كنند. بنده يك گزارشي يك زمان از گزارشگر فرانس پرس مي خواندم نوشته بود كه ما در يك منطقه بوديم كه اين اعراب زندگي مي كردند. اطراف محل سكونت اين اعراب همه آسمان خراش ها و تأسيسات مدرن قراردارد ولي مسلمانان در اين منطقه مثل عصر حجر زندگي مي كنند. بقدري اينها را در تنگنا قرار داده اند تا اينها خودشان رها كنند و بروند.
الان صهيونيست ها در فلسطين چقدر جمعيت دارند؟
- چيزي حدود 6 ميليون يهودي الان در اراضي اشغالي زندگي مي كنند كه حدود 400 هزار نفر شهرك نشين در كرانه باختري و بيش از 8 هزار نفر هم در نوار غزه بودند كه اخيراً بحمدالله پاكسازي شدند.
يك مطلبي كه حيفم مي آيد در پايان اين بخش از عرايضم نگويم گزارشي است از يكي از گزارشگران فرانسوي كه در سال 1967 و بعد از جنگ سوم تهيه كرده بود. وي مي نويسد كه پس از جنگ ما به اردن رفتيم كه كشوري در جوار فلسطين است. اين گزارشگر مي نويسد كه در داخل اردن و همجوار فلسطين يك تپه اي است بنام «معدبا». ما در آنجا فلسطيني هاي آواره اي را ديديم كه هرشب با تاريكي هوا به بالاي اين تپه مي آمدند و با اندوه فراوان به چراغهاي قدس خيره مي شدند و زار زار گريه مي كردند و دوباره به پائين تپه مي آمدند و به محل سكونت خود در بيغوله ها باز مي گشتند. اين گزارشگر فرانسوي كه «آنيافرانكو» نام دارد ادامه مي دهد كه ما گمان مي كرديم كه اين حركت مردم مقطعي است ولي ديديم كه اين كار آنها هر شب ادامه دارد و براي آنها تبديل به يك آيين شده است. بنظر ما اين عشق در جان فلسطيني ها فروزان است بعضي از آواره ها هنوز كليد خانه هاشان را دارند و انشاءالله آنها روزي به سرزمين خود باز خواهند گشت.
/خ