نقطه عطفهاي تاريخ يهودي سازي فلسطين
زماني كه دولت انگلستان در سال 1917 اعلاميه بالفور در زمينه تاسيس وطن قومي براي يهوديان در فلسطين را منتشر كرد يهوديان تنها 10 درصد از كل جمعيت فلسطين را تشكيل مي دادند. اين اعلاميه مخالفت شديد گروه هاي مقاومت در فلسطين و ديگر كشورهاي عربي و اسلامي و نيز مخالفت جامعه بين المللي را به دنبال داشت.
اما اين مخالفت ها و اعتراض ها به دليل سيطره ابرقدرت هاي جهاني بر مراجع تصميم گيري و اجراي قطعنامه هاي بين المللي، كارآيي و تاثير گذاري بسيار كمي به دنبال داشت و پس از اين مرحله، كشورهاي امپرياليستي طرح "اسكان ملت بدون سرزمين در سرزمين بدون ملت" را به مرحله اجرا گذاشتند.
در ادامه اين روند و در سال 1947 قطعنامه بين المللي تقسيم فلسطين به تصويب رسيد كه بر اساس آن، بيشترين سهم از اين سرزمين به اقليت يهودي واگذار شد كه به دليل اجراي برنامه "مهاجرت هدفمند" جمعيت آنها در فلسطين در حال رشد بود. قطعنامه تقسيم فلسطين كه اجحاف زيادي را در حق فلسطينيان روا داشته بود، باعث شروع جنگ تمام عيار نابرابر از لحاظ قدرت كشورهاي عربي و يهوديان شد و اين جنگ در سال 1948باعث صدور قطعنامه اي مبني بر تشكيل كشور يهودي در 80 درصد از خاك سرزمين فلسطين شد.
پس از حمله سال 1967 رژيم صهيونيستي به فلسطين، اين رژيم با همكاري و كمك نظامي، سياسي و اقتصادي كشورهاي امپرياليستي، ديگر بخش هاي عرب نشين فلسطين را نيز به اشغال خود در آورد و به دنبال آن قطعنامه جنجال برانگيز شماره 242 شوراي امنيت سازمان ملل متحد منتشر شد كه سعي در تقويت و تحكيم اشغالگري رژيم صهيونيستي در مناطق اشغالي جديد را داشت و اين مساله به طور كامل اقدامي در راستاي خواسته ها و تمايل شديد رژيم صهيونيستي به توسعه جغرافيايي خود بود.
در جريان جنگ اكتبر سال 1973 و نيز پس از آن، دولت آمريكا به حمايت از رژيم صهيونيستي پرداخت و تلاش هاي آن در نهايت منجر به امضاي پيمان كمپ ديويد در سال 1979 شد كه امنيت رژيم صهيونيستي را در مقابل تهديد اصلي متوجه اين رژيم از سوي كشورهاي عربي كه همان مصر بود، تامين مي كرد.
بدين ترتيب روند احداث شهرك هاي صهيونيست نشين در مناطق تحت اشغال رژيم صهيونيستي شدت بيشتري به خود گرفت و اين رژيم همزمان با اين مساله هم، روند اسكان صهيونيست ها در شهرك هاي صهيونيستي را شدت بخشيد.
رژيم صهيونيستي كه اساسا بر پايه جنگ و تجاوز شكل گرفته بود در ادامه تجاوزگري هاي خود اين بار در سال 1982 با حمايت دولت آمريكا به لبنان حمله برد و تشكيلات نظامي فلسطينيان در اين كشور را نابود كرد. در پايان اين جنگ، قرارداد يا شبه توافقنامه ميان طرف هاي سه جانبه "لبناني ـ فلسطيني ـ رژيم صهيونيستي" و با نظارت دولت آمريكا به امضا رسيد كه بر اساس آن، هر گونه فعاليت گروه هاي فلسطيني در لبنان ممنوع شد.
بدين ترتيب رژيم صهيونيستي امنيت خود در جبهه لبنان را نيز تامين كرد و پس از آن روند مهاجرت يهوديان كشورهاي ديگر به فلسطين اشغالي شدت بيشتري به خود گرفت و عملا بودجه هاي كلاني از سوي خود اين رژيم و نيز دولت آمريكا براي جذب يهوديان كشورهاي ديگر به تصويب رسيد. در سال 1991 كنفرانس مادريد به منظور پايان دادن به مقاومت در برابر رژيم صهيونيستي برگزار شد كه ظاهرا اتحاد جماهير شوروي سابق آنرا ترتيب داده بود ولي در واقع برگزار كننده اين كنفرانس، دولت آمريكا بود.
همه اين قطعنامه ها و توافقنامه ها باعث مي شد كه كشورهاي مخالف روند سازش سياسي با رژيم صهيونيستي، در تقابل كامل با سياست هاي آمريكا قرار گيرند و بدين ترتيب سران كشورهاي عربي با مساله واگذاري كشورهاي خود به هنگ هنگ، تايوان، سنگاپور، مالزي و ژاپن روبرو شدند كه اين مساله آنها را به امضاي توافقنامه بحث برانگيز "اسلو" در سال 1994 سوق داد.
توافقنامه اسلو در كل، منطقه عربي را به راحتي در لبه پرتگاه امتيازدهي هاي بي پايان به رژيم صهيونيستي قرار داد و بدين ترتيب، كشورهاي عربي روند امتيازدهي هاي يكجانبه خود به رژيم صهيونيستي را آغاز كردند تا بتوانند حسن نيت خود را به دولت آمريكا و رژيم صهيونيستي ثابت كنند.
از جمله اين امتيازهايي كه كشورهاي عربي به رژيم صهيونيستي واگذار كردند مي توان به امتيازدهي هاي اين كشورها در زمينه تعيين مرزهاي نهايي فلسطين اشغالي، بازگشت آوراگان فلسطيني به سرزمين هاي خود، مساله آب و تماميت ارضي و مهمتر از همه به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي اشاره كرد. بسياري از كشورهاي ثروتمند عرب به منظور اينكه در اثبات حسن نيت خود نسبت به رژيم صهيونيستي سنگ تمام گذاشته باشند، كمك هاي مالي هنگفتي را به آن اعطا كردند و اتحاديه عرب نيز ضمن حمايت از اين امتيازدهي ها اعلام كرد كه سازش كشورهاي عربي با رژيم صهيونيستي "راهكاري استراتژيك" و قطعي براي كشورهاي عربي به شمار مي رود.
"آريل شارون" در سپتامبر سال 2000 ميلادي با ورود جنجال برانگيز خود به مسجد مبارك الاقصي، روند سياسي سازش مبتني بر توافقنامه اسلو را به صفحات تاريخ فرستاد و در پي بازديد وي از مسجد الاقصي انتفاضه الاقصي آغاز شد و عملا مساله ادامه روند سازش، معنا و مفهوم خود را از دست داد. اما در اين ميان، مقامات افراطي و ميانه روي رژيم صهيونيستي نيز در رسانه هاي داخلي و بين المللي تلاش هاي خود را براي يهودي سازي تاريخ، جغرافيا و مقدسات فلسطين به كار گرفتند.
حوادث 11 سپتامبر سال 2001 در نيويورك آتش دشمني و خصومت جهان غرب با اسلام و قوميت عربي را شعله ورتر كرد و در اين ميان مساله فلسطين در معرض بيشترين حملات كشورهاي غربي عليه كشورهاي عربي و مسلمان قرار گرفت. در ادامه اين مرحله و در جريان جنگ آمريكا عليه تروريسم، كنفرانس هايي در سطح محدود و به صورت حاشيه اي در كشورهاي مختلف منطقه و جهان برگزار شد و دولت آمريكا بدين ترتيب سعي كرد كه روند مسالمت آميز سازش كشورهاي عربي با رژيم صهيونيستي را به مسير درست آن هدايت كند.
اما اين تلاش هاي آمريكا چندان نتايج مثبتي به دنبال نداشت و بهترين نتيجه اين كنفرانس ها و گفتگوها براي رژيم صهيونيستي و آمريكا اتلاف وقت و مانورهاي سياسي بود و رژيم صهيونيستي حتي در جريان امضاي توافقنامه هاي امنيتي و سياسي و يا سازشكارانه با طرف فلسطيني، چه در زمان امضاي توافقنامه و چه بعد از آن هميشه سعي داشت چوب لاي چرخ اين توافقنامه بگذارد. بدين ترتيب اين توافقنامه ها عملا، به توافقنامه هايي بي ارزش تبديل مي شد كه نتيجه اي جز اتلاف وقت در زمينه سازش را به دنبال نداشت.
اگر بخواهيم به موارد و زمان هاي نقض توافقنامه هاي امنيتي و سياسي امضا شده ميان رژيم صهيونيستي و فلسطينيان اشاره كنيم با فهرستي طولاني از اين موارد روبرو مي شويم كه اين مساله ناشي از سيطره نظامي، مالي و سياسي اين رژيم بر روند اجراي اين توافقنامه و حمايت آشكار آمريكا از اين رژيم بود. در يكي از اين موارد بي شمار، رژيم صهيونيستي طرحي را به منظور بازسازي معبد خيالي سليمان بر روي ويرانه هاي آثار و بناهاي اسلامي ارائه داد كه همزمان با امضاي اين توافقنامه با طرف فلسطيني، سرويس هاي امنيتي اين رژيم اقدام به ترور رهبران سياسي، نظامي، اجتماعي و نيز رهبران برجسته ديني فلسطين كردند.
90 سال پس از اعلاميه بالفور كه بيشتر جنبه سياسي و جمعيتي داشت، دولت آمريكا در سال 2007 ميلادي كنفرانس بين المللي آناپوليس را برگزار كرد و اين در حالي بود كه در زمان برگزاري اين كنفرانس، جنبش هاي جبهه بازدارندگي در كشورهاي عربي، اسلامي و نيز كشورهاي ديگر، سعي داشتند طرح آمريكا به منظور سيطره بر روند سياسي امور در عرصه بين المللي را ناكام بگذارند.
مساله مهمي كه بايد در اينجا به آن اشاره كرد اين است كه قبل و بعد از برگزاري كنفرانس بين المللي آناپوليس و نيز در جريان برگزاري آن، يك مساله قديمي در ارتباط با مناقشه عربي ـ صهيونيستي بار ديگر چهره نمايان كرد و رژيم صهيونيستي خواستار اعتراف كشورهاي عربي و فلسطين به مساله يهودي بودن اين رژيم شد. اين خواسته رژيم صهيونيستي از آموزه هاي نژادپرستانه توراتي آنها منشأ مي گيرد كه در صورت پذيرش آن از سوي كشورهاي عربي و فلسطينيان، آوارگان فلسطني از حق بازگشت خود به سرزمين مادريشان محروم مي شوند و بدين ترتيب خواسته هاي يك و نيم ميليون فلسطيني ساكن اراضي اشغالي سال 48 در زمينه حقوق ملي خود در معرض خطر جدي قرار مي گيرد.
از سوي ديگر، پذيرش شرط اعتراف به يهودي بودن رژيم صهيونيستي از سوي كشورهاي عربي و فلسطينيان باعث مي شود كه مناطقي كه براي تشكيل كشور فلسطيني در منطقه پشت و ميان ديوارهاي امنيتي نظر گرفته شده است آكنده از دهها و شايد هم صدها هزار نفر از آوارگاني شود كه از كشورهاي ديگر محل اقامت خود و از پشت خط سبز به اين مساله باز مي گردند. حال سوالي كه اينجا مطرح مي شود اين است كه آيا اين مساله در راستاي اجراي طرح "جرج بوش" رئيس جمهور آمريكا مبني بر تشكيل دو دولت در سرزمين فلسطين صورت مي گيرد؟
مساله اي ديگري كه بايد درباره توافقنامه هاي امضا شده ميان كشورهاي عربي و رژيم صهيونيستي بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه كمك هاي كشورهاي غربي به طرف هاي عربي اين توافقنامه، اغلب در قالب كمك هاي غذايي، لباس و مبالغ مالي و نيز برخي "روبوسي ها" در راستاي روابط عمومي ميان طرفين اين كمك ها محدود مي شود. اما آنچه رژيم صهيونيستي در مقابل اين كمك ها به آن دست پيدا مي كند به مواردي از قبيل زمين، امنيت، سازش، سلاح و حمايت هاي گسترده سياسي مربوط مي شود. در همين زمينه بهتر است به اين مساله اشاره شود كه در همين كنفرانس اخير آناپوليس، مبلغ كمك هاي مالي وعده داده شده به فلسطينيان به 7 ميليارد و 400 ميليون دلار رسيد كه در واقع از ميزان كمك هاي درخواستي از سوي "سلام فياض" نخست وزير تكنوكرات دولت انتصابي عباس (5 ميليارد و 600 ميليون دلار) بيشتر بود.
دولت آمريكا و ديگر كشورهاي هم پيمان اين كشور سعي دارند همواره با ارائه وعده هاي مالي هنگفت به تشكيلات معلول الجسم يا شبه افليج فلسطيني، آنرا به امضاي توافقنامه هاي بشتر راضي كرده و تشكيلات خودگردان نيز به اين مساله دل خوش كند كه با اتكا به اين كمك هاي مالي بتواند گروه هاي مخالف روند سياسي دلخواه خود را سركوب كند.
كمك هاي مالي هنگفت كنفرانس بين المللي آناپوليس به منطقه اي كه زير ساخت ها و تاسيسات مهم آن تخريب شده و در نتيجه اقدامات رژيم اشغالگر قدس از لحاظ اقتصادي، اداري و روحي نيز در وضعيت بسيار نابساماني قرار گرفته، اختصاص داده شده است، اما توجه به اين مساله نيز لازم است كه هدف اصلي از اختصاص اين كمك هاي مالي، نابودي گروه هاي مقاومت اين منطقه است كه در مقابل طرح ها و اقدمات خصمانه رژيم صهيونيستي عليه فلسطينيان ايستادگي مي كنند.
رژيم صهيونيستي در طول همه اين سال ها و در جريان همه اين طرح ها و توافقنامه ها، هدف اصلي خود در زمينه يهودي سازي كامل فلسطين را كه تقريبا از يك قرن پيش شروع شده است، ادامه داده است. اگر كنفرانس بين المللي آناپوليس در وعده هاي خود مبني بر تلاش براي دستيابي به سازش جدي و صادق بود، بايد كار برچيدن ايست هاي بازرسي يا همان "دادگاه هاي تفتيش" خود در فلسطين كه سعي در آواره كردن تعداد بيشتري از فلسطينيان از سرزمين شان دارند را آغاز مي كرد. /س
اما اين مخالفت ها و اعتراض ها به دليل سيطره ابرقدرت هاي جهاني بر مراجع تصميم گيري و اجراي قطعنامه هاي بين المللي، كارآيي و تاثير گذاري بسيار كمي به دنبال داشت و پس از اين مرحله، كشورهاي امپرياليستي طرح "اسكان ملت بدون سرزمين در سرزمين بدون ملت" را به مرحله اجرا گذاشتند.
در ادامه اين روند و در سال 1947 قطعنامه بين المللي تقسيم فلسطين به تصويب رسيد كه بر اساس آن، بيشترين سهم از اين سرزمين به اقليت يهودي واگذار شد كه به دليل اجراي برنامه "مهاجرت هدفمند" جمعيت آنها در فلسطين در حال رشد بود. قطعنامه تقسيم فلسطين كه اجحاف زيادي را در حق فلسطينيان روا داشته بود، باعث شروع جنگ تمام عيار نابرابر از لحاظ قدرت كشورهاي عربي و يهوديان شد و اين جنگ در سال 1948باعث صدور قطعنامه اي مبني بر تشكيل كشور يهودي در 80 درصد از خاك سرزمين فلسطين شد.
پس از حمله سال 1967 رژيم صهيونيستي به فلسطين، اين رژيم با همكاري و كمك نظامي، سياسي و اقتصادي كشورهاي امپرياليستي، ديگر بخش هاي عرب نشين فلسطين را نيز به اشغال خود در آورد و به دنبال آن قطعنامه جنجال برانگيز شماره 242 شوراي امنيت سازمان ملل متحد منتشر شد كه سعي در تقويت و تحكيم اشغالگري رژيم صهيونيستي در مناطق اشغالي جديد را داشت و اين مساله به طور كامل اقدامي در راستاي خواسته ها و تمايل شديد رژيم صهيونيستي به توسعه جغرافيايي خود بود.
در جريان جنگ اكتبر سال 1973 و نيز پس از آن، دولت آمريكا به حمايت از رژيم صهيونيستي پرداخت و تلاش هاي آن در نهايت منجر به امضاي پيمان كمپ ديويد در سال 1979 شد كه امنيت رژيم صهيونيستي را در مقابل تهديد اصلي متوجه اين رژيم از سوي كشورهاي عربي كه همان مصر بود، تامين مي كرد.
بدين ترتيب روند احداث شهرك هاي صهيونيست نشين در مناطق تحت اشغال رژيم صهيونيستي شدت بيشتري به خود گرفت و اين رژيم همزمان با اين مساله هم، روند اسكان صهيونيست ها در شهرك هاي صهيونيستي را شدت بخشيد.
رژيم صهيونيستي كه اساسا بر پايه جنگ و تجاوز شكل گرفته بود در ادامه تجاوزگري هاي خود اين بار در سال 1982 با حمايت دولت آمريكا به لبنان حمله برد و تشكيلات نظامي فلسطينيان در اين كشور را نابود كرد. در پايان اين جنگ، قرارداد يا شبه توافقنامه ميان طرف هاي سه جانبه "لبناني ـ فلسطيني ـ رژيم صهيونيستي" و با نظارت دولت آمريكا به امضا رسيد كه بر اساس آن، هر گونه فعاليت گروه هاي فلسطيني در لبنان ممنوع شد.
بدين ترتيب رژيم صهيونيستي امنيت خود در جبهه لبنان را نيز تامين كرد و پس از آن روند مهاجرت يهوديان كشورهاي ديگر به فلسطين اشغالي شدت بيشتري به خود گرفت و عملا بودجه هاي كلاني از سوي خود اين رژيم و نيز دولت آمريكا براي جذب يهوديان كشورهاي ديگر به تصويب رسيد. در سال 1991 كنفرانس مادريد به منظور پايان دادن به مقاومت در برابر رژيم صهيونيستي برگزار شد كه ظاهرا اتحاد جماهير شوروي سابق آنرا ترتيب داده بود ولي در واقع برگزار كننده اين كنفرانس، دولت آمريكا بود.
همه اين قطعنامه ها و توافقنامه ها باعث مي شد كه كشورهاي مخالف روند سازش سياسي با رژيم صهيونيستي، در تقابل كامل با سياست هاي آمريكا قرار گيرند و بدين ترتيب سران كشورهاي عربي با مساله واگذاري كشورهاي خود به هنگ هنگ، تايوان، سنگاپور، مالزي و ژاپن روبرو شدند كه اين مساله آنها را به امضاي توافقنامه بحث برانگيز "اسلو" در سال 1994 سوق داد.
توافقنامه اسلو در كل، منطقه عربي را به راحتي در لبه پرتگاه امتيازدهي هاي بي پايان به رژيم صهيونيستي قرار داد و بدين ترتيب، كشورهاي عربي روند امتيازدهي هاي يكجانبه خود به رژيم صهيونيستي را آغاز كردند تا بتوانند حسن نيت خود را به دولت آمريكا و رژيم صهيونيستي ثابت كنند.
از جمله اين امتيازهايي كه كشورهاي عربي به رژيم صهيونيستي واگذار كردند مي توان به امتيازدهي هاي اين كشورها در زمينه تعيين مرزهاي نهايي فلسطين اشغالي، بازگشت آوراگان فلسطيني به سرزمين هاي خود، مساله آب و تماميت ارضي و مهمتر از همه به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي اشاره كرد. بسياري از كشورهاي ثروتمند عرب به منظور اينكه در اثبات حسن نيت خود نسبت به رژيم صهيونيستي سنگ تمام گذاشته باشند، كمك هاي مالي هنگفتي را به آن اعطا كردند و اتحاديه عرب نيز ضمن حمايت از اين امتيازدهي ها اعلام كرد كه سازش كشورهاي عربي با رژيم صهيونيستي "راهكاري استراتژيك" و قطعي براي كشورهاي عربي به شمار مي رود.
"آريل شارون" در سپتامبر سال 2000 ميلادي با ورود جنجال برانگيز خود به مسجد مبارك الاقصي، روند سياسي سازش مبتني بر توافقنامه اسلو را به صفحات تاريخ فرستاد و در پي بازديد وي از مسجد الاقصي انتفاضه الاقصي آغاز شد و عملا مساله ادامه روند سازش، معنا و مفهوم خود را از دست داد. اما در اين ميان، مقامات افراطي و ميانه روي رژيم صهيونيستي نيز در رسانه هاي داخلي و بين المللي تلاش هاي خود را براي يهودي سازي تاريخ، جغرافيا و مقدسات فلسطين به كار گرفتند.
حوادث 11 سپتامبر سال 2001 در نيويورك آتش دشمني و خصومت جهان غرب با اسلام و قوميت عربي را شعله ورتر كرد و در اين ميان مساله فلسطين در معرض بيشترين حملات كشورهاي غربي عليه كشورهاي عربي و مسلمان قرار گرفت. در ادامه اين مرحله و در جريان جنگ آمريكا عليه تروريسم، كنفرانس هايي در سطح محدود و به صورت حاشيه اي در كشورهاي مختلف منطقه و جهان برگزار شد و دولت آمريكا بدين ترتيب سعي كرد كه روند مسالمت آميز سازش كشورهاي عربي با رژيم صهيونيستي را به مسير درست آن هدايت كند.
اما اين تلاش هاي آمريكا چندان نتايج مثبتي به دنبال نداشت و بهترين نتيجه اين كنفرانس ها و گفتگوها براي رژيم صهيونيستي و آمريكا اتلاف وقت و مانورهاي سياسي بود و رژيم صهيونيستي حتي در جريان امضاي توافقنامه هاي امنيتي و سياسي و يا سازشكارانه با طرف فلسطيني، چه در زمان امضاي توافقنامه و چه بعد از آن هميشه سعي داشت چوب لاي چرخ اين توافقنامه بگذارد. بدين ترتيب اين توافقنامه ها عملا، به توافقنامه هايي بي ارزش تبديل مي شد كه نتيجه اي جز اتلاف وقت در زمينه سازش را به دنبال نداشت.
اگر بخواهيم به موارد و زمان هاي نقض توافقنامه هاي امنيتي و سياسي امضا شده ميان رژيم صهيونيستي و فلسطينيان اشاره كنيم با فهرستي طولاني از اين موارد روبرو مي شويم كه اين مساله ناشي از سيطره نظامي، مالي و سياسي اين رژيم بر روند اجراي اين توافقنامه و حمايت آشكار آمريكا از اين رژيم بود. در يكي از اين موارد بي شمار، رژيم صهيونيستي طرحي را به منظور بازسازي معبد خيالي سليمان بر روي ويرانه هاي آثار و بناهاي اسلامي ارائه داد كه همزمان با امضاي اين توافقنامه با طرف فلسطيني، سرويس هاي امنيتي اين رژيم اقدام به ترور رهبران سياسي، نظامي، اجتماعي و نيز رهبران برجسته ديني فلسطين كردند.
90 سال پس از اعلاميه بالفور كه بيشتر جنبه سياسي و جمعيتي داشت، دولت آمريكا در سال 2007 ميلادي كنفرانس بين المللي آناپوليس را برگزار كرد و اين در حالي بود كه در زمان برگزاري اين كنفرانس، جنبش هاي جبهه بازدارندگي در كشورهاي عربي، اسلامي و نيز كشورهاي ديگر، سعي داشتند طرح آمريكا به منظور سيطره بر روند سياسي امور در عرصه بين المللي را ناكام بگذارند.
مساله مهمي كه بايد در اينجا به آن اشاره كرد اين است كه قبل و بعد از برگزاري كنفرانس بين المللي آناپوليس و نيز در جريان برگزاري آن، يك مساله قديمي در ارتباط با مناقشه عربي ـ صهيونيستي بار ديگر چهره نمايان كرد و رژيم صهيونيستي خواستار اعتراف كشورهاي عربي و فلسطين به مساله يهودي بودن اين رژيم شد. اين خواسته رژيم صهيونيستي از آموزه هاي نژادپرستانه توراتي آنها منشأ مي گيرد كه در صورت پذيرش آن از سوي كشورهاي عربي و فلسطينيان، آوارگان فلسطني از حق بازگشت خود به سرزمين مادريشان محروم مي شوند و بدين ترتيب خواسته هاي يك و نيم ميليون فلسطيني ساكن اراضي اشغالي سال 48 در زمينه حقوق ملي خود در معرض خطر جدي قرار مي گيرد.
از سوي ديگر، پذيرش شرط اعتراف به يهودي بودن رژيم صهيونيستي از سوي كشورهاي عربي و فلسطينيان باعث مي شود كه مناطقي كه براي تشكيل كشور فلسطيني در منطقه پشت و ميان ديوارهاي امنيتي نظر گرفته شده است آكنده از دهها و شايد هم صدها هزار نفر از آوارگاني شود كه از كشورهاي ديگر محل اقامت خود و از پشت خط سبز به اين مساله باز مي گردند. حال سوالي كه اينجا مطرح مي شود اين است كه آيا اين مساله در راستاي اجراي طرح "جرج بوش" رئيس جمهور آمريكا مبني بر تشكيل دو دولت در سرزمين فلسطين صورت مي گيرد؟
مساله اي ديگري كه بايد درباره توافقنامه هاي امضا شده ميان كشورهاي عربي و رژيم صهيونيستي بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه كمك هاي كشورهاي غربي به طرف هاي عربي اين توافقنامه، اغلب در قالب كمك هاي غذايي، لباس و مبالغ مالي و نيز برخي "روبوسي ها" در راستاي روابط عمومي ميان طرفين اين كمك ها محدود مي شود. اما آنچه رژيم صهيونيستي در مقابل اين كمك ها به آن دست پيدا مي كند به مواردي از قبيل زمين، امنيت، سازش، سلاح و حمايت هاي گسترده سياسي مربوط مي شود. در همين زمينه بهتر است به اين مساله اشاره شود كه در همين كنفرانس اخير آناپوليس، مبلغ كمك هاي مالي وعده داده شده به فلسطينيان به 7 ميليارد و 400 ميليون دلار رسيد كه در واقع از ميزان كمك هاي درخواستي از سوي "سلام فياض" نخست وزير تكنوكرات دولت انتصابي عباس (5 ميليارد و 600 ميليون دلار) بيشتر بود.
دولت آمريكا و ديگر كشورهاي هم پيمان اين كشور سعي دارند همواره با ارائه وعده هاي مالي هنگفت به تشكيلات معلول الجسم يا شبه افليج فلسطيني، آنرا به امضاي توافقنامه هاي بشتر راضي كرده و تشكيلات خودگردان نيز به اين مساله دل خوش كند كه با اتكا به اين كمك هاي مالي بتواند گروه هاي مخالف روند سياسي دلخواه خود را سركوب كند.
كمك هاي مالي هنگفت كنفرانس بين المللي آناپوليس به منطقه اي كه زير ساخت ها و تاسيسات مهم آن تخريب شده و در نتيجه اقدامات رژيم اشغالگر قدس از لحاظ اقتصادي، اداري و روحي نيز در وضعيت بسيار نابساماني قرار گرفته، اختصاص داده شده است، اما توجه به اين مساله نيز لازم است كه هدف اصلي از اختصاص اين كمك هاي مالي، نابودي گروه هاي مقاومت اين منطقه است كه در مقابل طرح ها و اقدمات خصمانه رژيم صهيونيستي عليه فلسطينيان ايستادگي مي كنند.
رژيم صهيونيستي در طول همه اين سال ها و در جريان همه اين طرح ها و توافقنامه ها، هدف اصلي خود در زمينه يهودي سازي كامل فلسطين را كه تقريبا از يك قرن پيش شروع شده است، ادامه داده است. اگر كنفرانس بين المللي آناپوليس در وعده هاي خود مبني بر تلاش براي دستيابي به سازش جدي و صادق بود، بايد كار برچيدن ايست هاي بازرسي يا همان "دادگاه هاي تفتيش" خود در فلسطين كه سعي در آواره كردن تعداد بيشتري از فلسطينيان از سرزمين شان دارند را آغاز مي كرد. /س