آيت بصيرت
نويسنده: حجت الاسلام احمد لقمانى
طلوع حيات
نام فرزند را ((سيد رضا)) نهادند تا به بركت اين نام و نورانيت آن ايام براى هميشه ((بهاءالدين )) باشد. نسب نياكان ارجمند وى به امام سجاد عليه السلام مى رسد و اجداد و پدران والامقام او هر يك بسان گوهر تابناكى در دوران ظلمت درخشش خاصى داشته اند. برخى از آنان عهده دار توليت حرم فاطمه معصومه عليه السلام بودند و تنى چند از خادمان مخلص بارگاه آن پاك بانوى بلند اختر محسوب مى شدند.
پدر سيد رضا سيد صفى الدين بود كه افتخار خدمتگزارى آستان مقدس حضرت معصومه را داشت . انس فراوان او با قرآن ، عشق وافر به قرائت آيات الهى و حافظه چشمگير وى موجب اعتماد علما به اندوخته هاى ذهنى سيد صفى الدين شده بود، به طورى كه او را ((كشف الايات علما)) مى ناميدند. آنچه صفات برجسته اى به وى بخشيد مناعت طبع ، بلند نظرى اشتياق خدمت به جامعه بود.
مادر سيد رضا، فاطمه سلطان - معروف به زن آقا - بانويى مؤ من و مخلص بود كه همسرى مهربان و زيرك براى سيد صفى الدين محسوب مى شد. وى از نوادگان انديشمند والامقام ملا صدرا شيرازى بوده است . بانويى كه صفا و صميميت در زندگانى قناعت و ساده زيستى در دوران حيات و عشق و علاقه به همسر و فرزندان وى را از ديگران ممتاز ساخته بود و انسى فراگير با قرآن والفتى چشمگير با دعاهاى معصومان عليه السلام داشت و هماره دامن وجود خود را لبريز از معنويت و نورانيت مى نمود.
دوران كودكى
يك ساله كه بودم افراد پاك طينت و نيكو سرشت را دوست داشتم و علاقه اى قلبى به آنان پيدا مى كردم . خير و شر را مى فهميدم و بين انسانهاى خير و نيكوكار و افراد شرور و طغيانگر فرق مى گذاشتم .))
سيد رضا چون به دو سالگى رسيد به مكتب خانه پاى گذاشت . حمد و سوره ، اذان و اقامه و سپس قرائت قرآن را ياد گرفت و آنگاه خواندن و نوشتن را آغاز كرد.
در شش سالگى دوره مكتب تمام شد و براى آموختن درسهاى ديگر به مكتب ديگرى رفت تا در اين محل نصاب الصبيان - كه معانى لغات را به صورت شعر بيان مى كند - و ديگر كتابها را بياموزد.
روزهاى تابناك اين ايام همراه با طلوع آفتاب بهروزى و شادكامى سيد رضا بود. زيرا خبر موفقيت هاى او به گوش آيت الله سيد ابوالقاسم قمى رسيد و ايشان كه فردى فروتن و دانشمندى پارسا و مردى پراخلاص بود، شيرين ترين لحظات شوق و شادمانى را با تشويقهاى پى در پى و فراگير براى سيد رضا فراهم ساخت .
رؤ يايى ملكوتى
((در كنار رفتن به مكتب ، با بچه ها الك دو لك (چوب بازى ) مى كرديم . در همان ايام و در هنگامى كه هفت سال بيشتر نداشتم ، شبى در خواب ديدم مشغول بازى هستم . سيد بزرگوارى جلو آمد و به تمامى بچه ها پول و شكلات داد، همه خوشحال شدند اما چيزى به من نداد و گفت : نه ، به اين نمى دهم ! چون بچه است و اهل بازى از شدت ناراحتى از خواب پريدم . مدتى فكر كردم . ناگاه احساس نمودم كه قرار است خيرى به بنده برسد اما بازى در كوچه مانع آن است . از همان زمان تصميم گرفتم در كوچه بازى نكنم و چنين هم كردم . با تمام جديت مشغول درس شدم . چندى بعد حالتى در من ايجاد شد كه حس مى كردم با پول سياه و چيزهايى از اين قبيل كه بچه ها را شاد مى كند شاد نمى شدم و تحت تاءثير آنها قرار نمى گيرم !))
((... شبى پدرم مرا صدا زد و از آنجا كه اختيار و انتخاب زندگى را به مى سپرد، پرسش نمود كه به چه كارى علاقه دارى ؟ چون در آن ايام بهترين حرفه كار ظريف روى چوب بود و من علاقه اى درونى به كارهاى هنرى داشتم اين شغل را بيان كردم .
پدر، نگاهى به من كرد و گفت : درس خواندن هم خوب است . حاضرى براى درس خواندن استخاره كنم ؟ قبول كردم . وضو گرفت ، رو به قبله كرد و با چند صلوات و توجه به پروردگار، قرآن را باز كرد و با خوشحالى بسيارى فرمود: خوب آمد... براى درس خواندن خوب آمد.
خوب آمدن استخاره ، آرامش بر تمام وجودم افكند؛ از آن لحظه به اين راه مطمئن شدم و به دنبال آن شوق و علاقه اى بسيار وجودم را فراگرفت به طورى كه سر از پا نمى شناختم . در اين ميان تشويقهاى گذشته عالم بزرگوار مرحوم حاج شيخ ابوالقاسم قمى (رحمت الله علیه ) نيز بسيار كار ساز بود.))
شوق بى پايان
پيش از دوازده سال نداشت كه آمادگى خود را براى امتحان نزد حاج شيخ عبدالكريم حائرى - مؤ سس حوزه علميه قم - اعلام كرد و موفقيت تحسين برانگيز وى در مقابل حاج شيخ ، شروعى خجسته براى ارتباط صميمى با ايشان گرديد.
در اين زمان بود كه همنشين اين طلبه سخت كوش درس و بحث و زندگى اش كتاب مى شود. به گونه اى كه نوجوانى حدود شانزده ساعت تلاش علمى نموده و لحظه اى از فرصت خويش را از دست نمى دهد!! افزون بر كتابهاى حوزوى ، بسيارى از علوم مفيدى كه براى هر طلبه ضرورى است فراگرفته ، براى بهره گيرى بهتر از روزها و ساعات يك سال از مدرسه بيرون نمى رود، گرچه فاصله وى از مدرسه فيضيه تا منزل بيش از هزار قدم نبوده است . مادرش كه ساعت استراحت سدى را مى دانسته ، در ساعت خاصى به فيضيه مى رود تا فرزند خود را ديدار كند. روزهاى پرفروغ و شبهاى پرتوفيق آن ايام به گونه اى سپرى مى شده كه پيش از طلوع آفتاب سه يا چهار مباحثه انجام داده ، گاهى قبل از اذان صبح دو درس را به پايان برد.
شوق بى پايان و پشتكار فراوان وى در حوزه به آنجا انجاميد كه مدرسى موفق و پذيرفته فراهم ساخت . درس وى در بسيارى از مدارس قم شروع گشت . چند دوره ((جامع المقدمات ))، ((سيوطى ))، ((مطول )) و ((قوانين )) و پس از آن ((رسائل و مكاسب و كفايه تدريس نمود و در پى اين توفيقات ، ((درس خارج )) ايشان براى تربيت دانش پژوهان اجتهاد دوست آغاز گرديد. و بدين سان مدرسى شصت ساله اين پژوهشگر فرزانه و تدوين بسيارى از معارف نهج البلاغه و صحيفه سجاديه ، شيرين ترين لحظه هاى عمر را در گذر بيان و قلم فراهم نمود تا ساعاتى سبز و پرسعادت در صحيفه دوران اين فقيه فرهيخته رقم خورد و ((سيدرضا))، ((بهاء الدين )) گردد.
جلوه جاودانه
بر اساس اين اعتقاد، ايشان از قبول مصاحبه هاى تلويزيونى ، معروفيت درباره مرجعيت ، خريد منزل نزديك حرم براى شناخته شدن بيشتر يا تهيه مهر و داير كردن دفتر مراجعات براى مرجعيت ، سرباز زده و قبول نكرد. گاهى كه با اصرار برخى ارادتمندان روبرو مى شد، مى فرمود:
((بالاتر از اينها فكر كنيد. گيرم نام بنده بر سر زبانها افتاد، وقتى پيش خدا دستم خالى است ، آن شهرت براى من چه سودى دارد؟... نام بنده موضوعيت ندارد.
((رسيدگى به محرومان )) عنوانى ديگر از صحيفه صفات اين فقيه فرهيخته است . ايشان چون پدرى مهربان بيش از چهل سال رهگشاى مستمندان و فقراى آبرومند بوده اند، گاهى كه صحبت از چگونگى امداد و كمك رسانى مى شد، مى فرمود:
((كمكها را شب انجام دهيد. رعايت آبروى افراد را بكنيد، به گونه اى كمك كنيد كه شما را نشناسند. مبادا فردا شما را ببينند و خجالت زده گردند.))
پهنه توكل و عظمت معرفت وى به قدرى است كه چون سخن از داشتن و نداشتن مى شود، مى فرمايند:
((هيچ گاه نمى گذارند درمانده شويم !))
((آگاهى از حقايق عالم )) صفحه اى ديگر از كتاب پرشكوه و شخصيت ارجمند حضرت آيت الله بهاء الدينى است . به گوشه اى از اين حقايق مى پردازيم :
ساليان بسيارى بعد كه برخى از شيفتگان دانش و دانايى با حضور در محضر پرفيضش از درس ايشان بهره مى گرفتند. يكى از شاگردان آقا كه فردى متقى و پارسا بود اما استعداد شايانى نداشت از دنيا رفت . مدتها گذشت روزى سخن او به ميان آمد. ناگاه ايشان فرمود:
((فلانى در برزخ چنان رشد علمى پيدا كرده و حرفهايى مى زند كه اگر در حياتش براى او گفته مى شد نمى فهميد! درباره موضوعى درباب طهارت با ما بحث كرد و نظر ما را تغيير داد.))
يكى از دانش پژوهان و طلبه هاى قم كه در ايام ماه مبارك رمضان به تبليغ رفته ، پس از بازگشت به قم براى زيارت حضرت معصومه عليه السلام به حرم مطهر مشرف مى شود به هنگام خروج از حرم دوستى را ديده كه با چهره اى غمگين و محزون با وى روبرو مى شود. چون علت را جويا مى شود خبر از تنگدستى و شدت فقر مى دهد و آمدن به حرم را براى گشايش اين مشكل ياد مى كند، اين طلبه چون وضع را اين گونه مى بيند مبلغى را كه در ماه مبارك به او داده بودند به وى مى دهد و پس از خداحافظى به سوى صحن مطهر رهسپار مى شود. ناگاه يادى از حضرت آيت الله بهاءالدينى كرد، زيارت اين فقيه اهل بيت را ره توشه اى فردوس گونه براى خود مى داند به سوى منزل ايشان حركت مى كند و پس از ديدار آقا اجازه مرخصى مى طلبد. يكباره ايشان مى فرمايد:
((صبر كن )) و در پى آن از جا برخاسته ، به اتاق ديگر رفته ، چند لحظه بعد مبلغى پول همراه مى آورند و مى فرمايند نه ((كار امروز شما، كار بسيار پسنديده اى بود))!!
و او پس از خداحافظى رهسپار منزل شد و مبلغ اهدايى آقا را شمرد، ناگهان متوجه مى شود كه اين پول به اندازه اى است كه به آن فرد در حرم داده است !
پندهاى عارفانه
((خداوند در وجود افراد استعدادهايى خاص قرار داده است كه بايد آنها را فهميد و به دست آورد. و از جهاتى نيز آنان را محروم كرده است و بنده در جوانى با كسى ملاقات كردم كه از نظر درسى شايد بيست بار كتاب ((سيوطى )) را درس گرفته بود اما به قول خودش چيزى از آن فرا نگرفته بود. ولى همان شخص در معمارى آن چنان مهارت داشت و در دقت و سرعت عمل قوى بود كه قسمتى از ساختمان مدرسه فيضيه را بر عهده او گذاردند، توانست بخوبى آن را انجام دهد، به طورى كه آن قسمت هيچ عيبى نكرده و از استحكام ، ظرافت و زيبايى خوبى برخوردار است .
... اعتقاد به تقديرات الهى ، زمينه هاى خيرى براى انسانها فراهم مى كند. بسيارى از حوادث كه اطراف ما مى گذرد موجب خير و صلاح است ؛ هر چند در ظاهر تلخ و ناگوار باشد.
... كارها انجام مى شود و روزگار مى گذرد اما آنچه براى ما مى ماند نيات ماست . انسان در گرو نيات خويش است . مواظب باشيم نيت كار خلاف ، حرف خلاف و انديشه خلاف نداشته باشيم .
... تا انسان مراحلى از سازندگى از طى نكرده است نبايد در كارهاى اجتماعى وارد شود. بايد درسها را با حوصله و دقت خواند، از محضر استاد استفاده برد. با او بود و حركاتش را ديد تا در نفس انسان تاءثير كند. اگر از خود غفلت كنيم عاقبت خوبى نخواهيم داشت . با تهذيب نفس است كه علم به بار مى نشيند و قدرت مفيد مى شود و خدمت ارزش مى يابد.
... فقر و تنگدستى اصلاح كننده طلبه است و عزت نفس و مناعت طبع امرى لازم و ضرورى براى اوست . تكامل در نتيجه فشار است . اگر پيشروى مى خواهيد بايد سختى بكشيد.
... ما تجربه زيادى به دست آورده ايم و وجدان نموده ايم كه براى رهايى از مشكلات راههايى هست كه بهترين آنها را خود حس كرده ايم و به كمك آنها به حاجت هايمان رسيده ايم :
((نذر كردن گوسفند براى فقرا، خواندن حديث كساء به طور پى در پى ، پرداخت صدقه و ختم صلوات )).
قدر و سپاس
... روزى صحبت از شعر و شاعرى به ميان آمد. با جمله اى كوتاه فرمودند:
((بنده اشعار زيادى درباره اهل بيت عليه السلام بويژه حضرت على عليه السلام شنيده ام ولى براى من هيچ شعرى همچون اشعار شهريار تبريزى ، جذابيت نداشته است ، به همين جهت او را دعا كردم ، بعدا ديدم برزخ را از وى برداشته اند)).
گاهى كه سخن از دوران كودكى به ميان مى آيد، به گونه اى سخن مى گويند كه در مى يابيم همه را از خدا مى داند، از طفوليت تا دوران بلوغ ، از تحصيل تا تدريس و از قم تا كربلا و...
روزى در ملاقات با برخى علاقه مندان و ارادتمندان فرمودند:
((حالم خيلى بد بود. اهل خانه هفتاد حمد برايم خواندند، چون ختم سوره حمد آنان تمام شد، حال ما نيز خوب شد ما بارها تجربه كرده ايم ، غير از خدا از هيچ كس كارى ساخته نيست ، صلاح فعلى بنده در بيمارى و خانه نشينى است ... تاكنون چندين نفر را براى معالجه ما آورده اند امام ما را به زحمت انداخته اند و هيچ كارى از آنان ساخته نبوده است . از هيچ كس غير از خدا كارى ساخته نيست .))
احترام و ارادت به استادان به طور چشمگير در سخنان آيت الله بهاء الدينى به چشم مى خورد.
گاهى از مرحوم بافقى و مجاهدتهاى كم نظير ايشان ياد كرده و نسبت به نيكيها و مهربانيهاى وى به طلبه ها سخن مى گويند و چون نام حاج شيخ عبدالكريم حائرى به ميان مى آيد هاله اى از عظمت در كلام ايشان نسبت به آن عالم سخت كوش موج مى زند. از يكرنگى و صميميت ، قداست و محبت و همدردى و احترام وى سخن گفته و ياد و خاطره وى را گرامى مى دارند:
درباره آيات بزرگ و چهره هاى سترگ حوزه علميه قم ؛ آيت الله بهجت ، آيت الله خوانسارى ، آيت الله صدر رحمت خداوند بر آنان باد - و انس با ايشان حكايتهاى فراوانى در ياد وى وجود دارد و چون از آيت الله سيد محمد تقى خوانسارى صحبت مى شود، اشاره اى به صدور اجازه اجتهاد خود توسط آن عالم پارسا و فقيه متقى در بيست و پنج سالگى مى كنند.
راز و نياز و شب زنده دارى
((اولين بارى كه ارواح علماى بزرگ سراغ ما آمدند، هنگامى بود كه از شدت روزه فشار سختى را تحمل مى كردم ، حتى افرادى چون امام خمينى توصيه به ترك روزه مى كردند اما آثار و بركاتشان بسيار بود و علاقه فراوانى به آنها نشان مى دادم .
به تهجد و نماز شب نيز عشق و علاقه اى زياد در خود احساس مى كردم ، به طورى كه خواب شيرين در برابر آن بى ارزش بود. اين شور و عشق به حدى بود كه گاهى خود به خود - هنگام اقامه نماز بيدار مى شدم و در شبهايى كه خسته بودم . دست غيبى مرا بيدار مى كرد. يادم هست در سال 1356 شمسى كه بيمار بودم و در اثر كسالت ضعف شديدى پيدا كردم ، بر آن شدم كه در آن شب تهجد را تعطيل كنم ، چون توان آن را در خود نمى ديدم ؛ اما در سحر همان شب حاج آقا روح الله خمينى (رحمت الله علیه ) را در خواب ديدم كه مى گويد: ((بلند شو و مشغول تهجد باش )) در آن شب به خاطر سخنان ايشان مشغول نماز شب شدم ))
محرم اسرار
فقيه فرزانه آيت الله بهاء الدينى از معدود مردمانى است كه با هوشمندى بسيار، عقل را فروزان كرد شعله هاى شهوت را فرو نشانيد و سخن موجودات را محرم شد.
روزى يكى از اهالى روستايى از اطراف قم ايشان را دعوت مى كند و چندين نفر از دوستان در خدمت ايشان در اين ميهمانى حضور داشته اند. چون ميزبان مى خواهد گوسفندى جلو پاى آقا ذبح كند حيوان فرار كرده ، به آقا پناه مى برد. ايشان از صاحبخانه تقاضا مى كند كه حيوان را نكشد و او را آزاد بگذارد، اما وى به خاطر ميهمانان و غذايى كه مورد نياز بود، مجبور به ذبح حيوان مى شود.
ظهر كه غذا آماده مى شود آقا چيزى از آن گوشت نخورده ، در بازگشت مى فرمايد:
((امروز به ما سخت گذشت ، چرا كه آن حيوان از ما تقاضا كرد نجاتش دهيم اما از دست ما كارى برنيامد!))
سالهاى بسيارى در قنوت سرور عزيزمان آيات نورانى قرآن كريم و دعاهاى معصومين عليه السلام را مى شنيديم تا اينكه ناگهان زمانى متوجه شديم نوع كلمات و عبارات ايشان تغيير يافته است و در قنوت براى امام عصر - عجل الله تعالى فرجه - دعا مى كنند.
روزى كه در اين باره از ايشان پرسش شد به يك جمله بسنده كردند:
((حضرت پيغام داده اند در قنوت به من دعا كنيد))
آرامش نفس
((در ابتداى جوانى كه ازدواج كرده بودم ، براى امور اقتصادى خود برنامه اى تنظيم كردم ، ولى خداى تعالى همه برنامه هاى ما را به هم زد تا كنون خوشحال هستم كه آن برنامه ها به هم خورده است و نتوانستم در كارهاى اقتصادى وارد شوم .
راضى ام كه رزق و روزى خود را به عهده خداوند متعال گذاشتم و از فكر شغل دوم و توسعه زندگى بيرون آمدم . بسيار خوشحالم كه تنها و تنها به تحقيق جذب شدم و امور مادى نتوانست مرا به طرف خود جذب كند آنچه رزق ما بود خدا رسانده است )).
با رزمندگان اسلام
گاهى كه يكى از آنان در حسينيه ايشان اذان يا اقامه اى مى گفت ، آقا مى فرمود:
((جملات اذان و اقامه از جان او بر مى خيزد و با تمام اعتقاد اذان مى گويد)).
و روزى كه گروهى از سپاهيان اسلام براى ديدار آقا شرفياب شده بودند، ايشان فرمودند: ((من براى ملاقات با شما غسل كرده ام !))
دغدغه خاطر و علاقه باطنى ايشان به رزمندگان موجب گرديد كه در برهه اى از دوران جنگ كه فشار شديدى بر بسيجيان و سپاهيان و ارتش وجود داشت ايشان بفرمايند:
((امشب از فكر جبهه ها خوابم نبرد، چرا كه مى ديدم چه بر سر رزمندگان مى آيد.)) و چندى بعد در اثر آن اندوه به بيمارى سختى مبتلا شدند.
آن بصيرت و اين علاقه وافر موجب شد كه با كهولت و ضعف مزاج در برخى جبهه ها و حمله ها از جمله عمليات والفجر مقدماتى حضور پيدا كنند و خاطره اى جاودان در دفتر وجود رزمندگان به يادگار بگذارند.
انديشه هاى آسمانى
((بايد از سرعت بى مورد و تند خواندن مضر پرهيز كرد. توجه به كميت و مقدار نداشت ، به كيفيت و چگونگى تحصيل انديشيد. خوب خواندن و دقت لازم موجب تشويق در ادامه تحصيل شده ، توفيق انسان را زياد مى كند، عمق بيشترى براى دانش ايجاد مى شود و تحصيل و تدريس موفق پيدا مى كند و سرانجام در جامعه مفيد مى گردد.
بنده در نوجوانى ، با نشاط فراوان ، حدود شانزده ساعت كار علمى و فكرى داشتم و مجهولات و نقاط ابهام درسهايم را به اين طريق حل مى كردم . نشاط درس براى تحصيل انسان بسيار مفيد و ضرورى است . انسانى كه با نشاط است ، خوابش كم اتلاف وقتش كم و صحبتهاى غير ضرورى اش كمتر است و تمام همتش درس است و تحصيل .))
((بنده قبل از سال 42، درس خارج فقه داشتم يك سال هنگام شروع ، احساس كردم ساعت درس بنده با درس آقا روح الله (خمينى ) همزمان است ، به خاطر تقويت درس ايشان و احترام به آن بزرگوار، درس خود را تعطيل كردم .
پس از پيروزى انقلاب - چون دادگاههاى كشور به نظر روح الله عمل مى شد - بنده درس خاج قضا را تعطيل كردم ، مبادا نتيجه بحث ما مخالفت با نظرهاى ايشان تلقى شود و موجب اختلاف و يا تضعيف نظام گردد.
... با اخلاص بسيار و سوز فراوانى كه حاج آقا روح الله داشت ، براى بنده روشن بود كه ائمه ، هميشه پشتيبان او خواهند افراد و قائم مقامى آنها، كارى پوچى و بى حاصل مى دانستم . مى ديدم كه خدا در اين كار نظر ندارد و موفق نمى شوند. از همان زمان رهبرى را در آقاى خامنه اى مى ديدم . چرا كه ايشان ذخيره الهى براى بعد از امام بوده است . بايد او را در اهدافش يارى كنيم .
بايد توجه داشت كه مخالفت با ولايت فقيه كار ساده اى نيست . هنگامى كه ميرزاى شيرازى بزرگ مبارزه با دولت انگليستان را از طريق تحريم تنباكو آغاز كرد، يك روحانى با او مخالفت نمود. و ميرزا با شنيدن مخالفت او وى را نفرين كرد. همان نفرين باعث شد كه نسل او از سلك روحانيت محروم شوند. پسر جوانش جوانمرگ شد و حسرت داشتن فرزند عالم به دل او ماند)).
((آن موقعى كه دست چپ و راستم را نمى شناختم ، خداوند متعال مكرر مرا يارى كرده ، اكنون اگر بخواهم سراغ وسيله بروم و از او كمك بگيرم ، شقاوت است . او از وضع من آگاه است و قادر به بر طرف كردن مشكل زندگى من است .
چسبيدن به اين و آن - در جايى كه باور قلبى دارم كه حاكميت مطلق از اوست - خطاست ...
ما در مساءله مالى - به خاطر تجربيات گذشته - خاطر جمع بوديم كه خداى تعالى ما را رها نمى كند...، وظيفه اى را كه از طرف خدا بر دوشمان گذاشته شده است ، بايد بخوبى انجام دهيم تا ببينيم چگونه از ما پذيرايى مى شود. آيا كسى كه از طرف خداوند ماءمور تبليغ و ارشاد مردم مى شود و از دين و عقايد مردم دفاع خالصانه مى كند، ذات اقدس الهى وى را رها كرده و از او غافل مى شود؟!))
((هيچ چيز به اندازه عمل انسان در ساختن ديگران مؤ ثر نيست . رفتار و حركات يك انسان وارسته تبليغ وارستگى است : كونوا دعاة الناس بغير السنتكم )) اين كه تمام روحانيت به حضرت امام - قدس سره - توجه دارند و ايشان را به عنوان الگو پذيرفتند و به خاطر ادعاهاى امام نيست به خاطر عمل ايشان است . آنچه به ايشان اين جنبه را داده است - اعمال و رفتار ايشان است . ما بيش از شصت سال امام را مى شناختيم . ايشان از ابتداى امر متعبد بودند. همه مى گفتند ما چنين مرد حكيمى كه تا اين اندازه به مسائل ائمه و اوضاع امور وارد باشد سراغ نداريم از نظر اخلاق هم ايشان بى نظير بودند در جلسات نشست امام هم با شاگردانش ، مساءله استاد و شاگرد اصلا براى امام موضوع نداشت گاهى رياست جلسه به دست شاگردان مى افتاد.
از ابتداى تاءسيس حوزه علميه قم تا كنون ما براى امام نظير نيافتيم و همه به خاطر خودسازى و تهذيب ايشان بوده است )).
((... بعد از امام اگر بشود به كسى اعتماد كرد به اين سيد (آيت الله خامنه اى ) است ... ايشان از همه افراد به امام نزديكتر است ... كسى كه ما به او اميد داريم آقاى خامنه اى است ... بايد به او كمك كرد كه تنها نباشد... شما از ما قبول نمى كنيد و تعجب مى كنيم ولى اين ديد ماست .
نزد ما محرز است سيد على خامنه اى )).
طوباى بركت
رهبر عزيز انقلاب حضرت آيت الله خامنه اى حفظه الله چون به شهر قم تشريف فرما مى شوند، خود به ديدار حضرت آيت الله بهاءالدينى مى روند و با شور شوقى بسيار در محضر ايشان ، سخن از رؤ ياى بسيار دور حوزه علميه قم و امام را حل رحمت الله عليه مى گويند.
اميد آن كه دستهاى لرزان اين فرزند زهرا و دعاهاى لبريز از عشق و معرفت الهى ايشان هماره پشتيبان اين نظام مقدس و رهبر فرهيخته آن باشد و مردم ايران از نعمت قدسى و ملكوتى وجود حضرتش ساليان سال ، بهره مند شوند.
خداوند اين فرزانه فروتن را كه در بين ما نورافشانى مى كند و عطر ((روح الله )) را در مشام جان زنده مى سازد، با سلامت و سربلندى حفظ فرمايد.
منبع: گلشن ابرار، جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
/س