کعبه جانان ( قسمت دوم )

«همانا نخستين خانه اى كه براى مردم نهاده شد، همان است كه در بكّه است، فرخنده و هدايت براى جهانيان است». «و اين كتابى است فرخنده كه نازلش كرديم، تصديق كننده آن چه پيش روى آن است و تا بيم دهى (مردمِ) امّ القرى را و كسانى را كه اطراف آنند. و كسانى كه به آخرت ايمان دارند به اين (كتاب) هم ايمان دارند و نسبت به نمازشان مراقب و نگهدارند».
سه‌شنبه، 25 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کعبه جانان ( قسمت دوم )
کعبه جانان ( قسمت دوم )
کعبه جانان ( قسمت دوم )

تهیه کننده : مجید مکاری
منبع : راسخون


کعبه جانان ( قسمت دوم )
حج ، مکه و مدینه از منظر قرآن ، احادیث و روایات

نام هاى مكّه
قـرآن

«همانا نخستين خانه اى كه براى مردم نهاده شد، همان است كه در بكّه است، فرخنده و هدايت براى جهانيان است».
«و اين كتابى است فرخنده كه نازلش كرديم، تصديق كننده آن چه پيش روى آن است و تا بيم دهى (مردمِ) امّ القرى را و كسانى را كه اطراف آنند. و كسانى كه به آخرت ايمان دارند به اين (كتاب) هم ايمان دارند و نسبت به نمازشان مراقب و نگهدارند».
«و اوست آن كه دست هاى آنان (مشركان) را از شما بازداشت و دست هاى شما را از آنان در وادى مكّه، پس از آن كه بر آنان پيروزتان ساخت (بازداشت) و خداوند به آن چه مى كنيد، بيناست».

حديـث

1 ـ امام على عليه السّلام ـ در پاسخ مردى از شاميان كه پرسيد: «چرا مكّه را «امّ القرى» ناميده اند؟» ـ : زيرا زمين از زير آن گسترده شده است.
2 ـ امام على عليه السّلام ـ در پاسخ كسى كه پرسيد: «جايگاه مكّه نسبت به بكّه چيست؟» ـ :
مكّه، اطراف حرم است و بكّه جاى خانه خدا (كعبه) است.
پرسيد: چرا «مكّه» ناميده شده است؟
فرمود: چون خداوند متعال، زمين را از زير اين شهر گسترده است.
پرسيد: پس چرا «بكّه» ناميده شده است؟
فرمود: چون كه اين شهر، چشم جبّاران وگنهكاران را گريانده است.
3 ـ امام باقر عليه السّلام : بكّه جايگاه خانه خداست و مكّه، حرم است و اين همان سخن خداوند است «هر كس وارد آن شود، ايمن است».
4 ـ امام صادق عليه السّلام : محلّ خانه خدا «بكّه» است و آبادى «مكّه» است.
5 ـ عبدالله بن سنان: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: چرا به كعبه، بكّه گفته اند؟ فرمود: به خاطر گريه مردم در اطراف آن و در خود آن.
6 ـ امام صادق عليه السّلام : مكّه را از اين جهت «بكّه» گفته اند كه مردم در آن (هنگام طواف) به يكديگر فشار مى آورند (و يكديگر را هل مى دهند).
7 ـ معاوية بن عمّار: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: در مكّه به نماز مى ايستم، در حالى كه در برابر من زن نشسته است يا عبور مى كند. حضرت فرمود: اشكالى ندارد. مكّه را به اين جهت بكّه گفته اند كه در آن زنان و مردان به هم مى خورند (و ازدحام پديد مى آيد).
8 ـ امام كاظم عليه السّلام ـ در پاسخ سؤال على بن جعفر كه پرسيد: چرا مكّه را بكّه مى گويند؟ ـ : چون مردم يكديگر را با دست هايشان هُل مى دهند و اين جز در مسجد الحرام پيرامون كعبه نيست.
9 ـ امام رضا عليه السّلام : مكّه را از اين رو مكّه گفته اند كه مردم در آن جا (در جاهليّت) سوت مى كشيدند. كسى را هم كه آهنگ اين شهر مى كرد، مى گفتند قَد مَكا (سوت كشيد) و اين همان سخن خداوند است كه فرمود: «و نمازشان كنار
خانه خدا، جز سوت كشيدن و دست زدن نبود» مُكاء، سوت كشيدن است و تصديه، كف زدن .
10 ـ امام صادق عليه السّلام : نام هاى مكّه پنج است: امّ القرى، مكّه، بكّه، بسّاسه يعنى نابود كننده، چون مردم وقتى در مكه ظلم مى كردند، آنان را بيرون مى كرد و هلاك مى ساخت و امّ رُحم، چرا كه هرگاه معتكف مكه مى شدند، مورد رحمت قرار مى گرفتند.

توضيحى پيرامون نام هاى مكّه

نام هاى مكّه در قرآن كريم

نام مكّه تنها يك بار در قرآن آمده است، ولى از اين شهر با نام هاى ديگر در چهارده آيه ياد شده است كه عبارت اند از: «بكّه»، «اُمّ القرى»، «البلد»، «البلد الامين»، «البلدة»، «الحرم» و نام هايى مانند: «قريتك»، «من القريتين» و «واد غير ذي زرع» .

نام هاى مكّه در روايات

در روايات اهل بيت عليهم السّلام به پنج نام از نام هاى اين سرزمين مقدس، اشاره و وجه نامگذارى نيز بيان شده است كه عبارت اند از: «مكّه»، «بكّه»، «اُمّ القرى»، «البسّاسة» و «اُم رحم» .
روايات، دو وجه نامگذارى به «مكّه» را بيان نموده اند: نخست به سبب گستردن زمين از شهر مكّه و ديگر به جهت كف و سوت زدن عرب جاهلى هنگام زيارت كعبه.
و در وجه نامگذارى به «بكّه»، برخى روايات به اين نكته اشاره كرده اند كه اين اسم، در واقع، نام محلّ كعبه است و هر گاه براى شهر مكّه به كار رود، از قرينه هاى سخن، مى توان پى برد كه مقصود اصلى گوينده، گرداگرد كعبه در مسجد الحرام مى باشد و اين با ريشه لغوى آن نيز سازگار است، زيرا «بكّ» به معنى ازدحام است و آن در پيرامون كعبه مى باشد.
وجه نامگذارى به ديگر نام ها در روايات باب گذشت.

نام هاى مكّه نزد تاريخ نگاران و زبان شناسان

كمتر شهرى به اندازه مكّه شاهد اين همه بحث و نظر در تعداد نام ها و اشتقاق آن ها نزد مورّخان و زبان شناسان بوده است، تا آن جا كه برخى موّرخان بيش از سى نام براى آن بر شمرده اند و گفت وگوها و نظرهاى گوناگونى ميان زبان شناسان در ارتباط با اصل اشتقاق بيشتر نام هاى آن به ويژه مكّه و مدينه، پديد آمده است.
ولى با توجه به آن چه كه از روايات اهل بيت عليهم السّلام در اين بحث آمد، نياز به درازگويى و آوردن گفته هاى آنان نيست و تنها به ذكر برخى ديگر از نام هاى مهمّ مكّه مكرّمه بسنده مى كنيم، همچون «المعاد»، «الصلاح»، «كوثى»، «الحاطمة»، «الرأس» و «القادس» .
شايد سبب فراوانى نام هاى مكّه، اهميّت آن نزد همه قبيله هاى گوناگون عرب باشد كه هر يك با نام خاصّى از اين نام ها، آن را مى شناختند.

فضيلت مكّه
قـرآن

«پروردگارا! من از ذريّه و فرزندانم در بيابانى خشك، كنار خانه تو ساكن ساختم، پروردگارا تا نماز بر پا دارند. پس دل هاى مردم را علاقه مند آنان كن و از ثمرات، به آنان روزى بخش، باشد كه سپاس گويند».
«و گفتند: اگر همراه تو هدايت را پيروى كنيم، از سرزمين خود ربوده خواهيم شد. آيا ما حرمى ايمن را براى آنان فراهم نياورديم كه بهره هاى هر چيز به سوى آنان آورده مى شود، كه رزقى از سوى ماست؟ ولى بيشترشان نمى دانند».
«همانا فرمان يافته ام كه پروردگار اين خانه را بپرستم كه آن را گرامى داشته است و هر چيزى براى اوست».
«سوگند به اين شهر، در حالى كه تو در آن سكونت گزيده اى».

حديـث

11 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : مكّه شهرى است كه خداوند، آن را و حرمتش را بزرگ داشته است. مكّه را هزار سال پيش از آن كه چيزى از زمين را بيافريند آفريد و آن را پُر از فرشتگان قرار داد و مدينه را به بيت المقدس وصل كرد. آنگاه پس از هزار سال، در يك آفرينش، همه زمين را آفريد.
12 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند از هر چه آفريده است، برگزيده اى دارد ... امّا برگزيده او از سرزمينها مكّه، مدينه و بيت المقدّس است.
13 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ـ خطاب به مكّه ـ : من مى دانم كه تو حرم امن خدايى و نزد خدا محبوب ترين شهرهايى.
14 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : در حَزْوَره (جايى در بازار مكّه) ايستاده بود ـ : به خدا سوگند تو بهترين زمين خدا و محبوب ترين سرزمين نزد خداى بزرگى و اگر نبود اينكه مرا از تو بيرون كردند، بيرون نمى رفتم.
15 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ـ خطاب به مكّه ـ : چه شهر پاكى! و چه قدر نزد من محبوبى! اگر نبود كه قوم من مرا از تو بيرون كردند، در جايى جز تو ساكن نمى شدم.
16 ـ امام باقر عليه السّلام : كسى كه در مكّه بخوابد، همچون كسى است كه در شهرهاى ديگر به تهجّد و شب زنده دارى پردازد.
17 ـ ميسر: حدود پنجاه نفر بوديم كه در خيمه، در محضر امام باقر عليه السّلام نشسته بوديم. پس از سكوت طولانى ما، حضرت فرمود: ... آيا مى دانيد منزلت كدام سرزمين نزد خدا بيشتر است؟ هيچ كس سخنى نگفت. حضرت خود، جواب خويش را داد: آن، مكّه است، مكةُ الحَرام كه خداوند آن را به عنوان حرم خويش پسنديده و خانه اش را در آن قرار داده است.
18 ـ امام صادق عليه السّلام : محبوب ترين سرزمين نزد خداوند، مكّه است و هيچ خاكى نزد خداوند محبوب تر از خاك آن و هيچ سنگى محبوب تر از سنگ آن و هيچ درخت و كوه و آبى نزد خداوند محبوب تر از درخت و كوه و آب آن نيست.
19 ـ امام صادق عليه السّلام : در سنگ نوشته اى چنين يافتند: منم خدا، صاحبِ بكّه كه وقتى آسمانها و زمين و خورشيد و ماه را آفريدم، مكّه را آفريدم و هفت فرشته را بر گردِ آن گماشتم. در آب و شير، براى مردمش بركت دارد، روزىِ آن از راههايى، از بالايش و پايينش و از تپّه مى آيد.
20 ـ امام صادق عليه السّلام : ابراهيم عليه السّلام در صحرايى در شام فرود آمده بود. خداوند به او وحى كرد ... سپس فرمانش داد تا اسماعيل و مادرش را بيرون ببرد. ابراهيم عليه السّلام گفت: خدايا به كجا؟ فرمود: به حرم من و جايگاه امنِ من و نخستين قطعه اى از زمين كه آفريدم و آن مكّه است.
21 ـ امام صادق عليه السّلام : كسى كه مايه آزارى را از راه مكّه بردارد، خداوند براى او حسنه اى مى نويسد وهر كس را كه خدا برايش حسنه بنويسد، عذابش نمى كند.
22 ـ على بن مهزيار: از امام هادى عليه السّلام پرسيدم: ماندن در مكّه خوبتر است، يا بيرون رفتن به بعضى از شهرها؟ حضرت نوشت: ماندگار شدن كنار خانه خدا برتر است.

ويژگى هاى مكّه

الف ـ احترام

ايمنى هر ترسانى كه وارد آن شود

قـرآن

«وآنگاه كه ابراهيم عليه السّلام گفت: پروردگارا! اين را شهرى ايمن قرار بده و مردم آن را از ميوه ها روزى عطاكن، آنان را كه به خدا وروز واپسين ايمان آورند. (خداوند) گفت: وهركس كفر ورزد، اندكى او را برخوردار مى كنم، سپس او را گرفتار عذاب دوزخ مى سازم و بد سرانجامى است».
«در آن نشانه هايى روشن و روشنگر است؛ مقام ابراهيم و هر كس وارد آن شود ايمن خواهد بود . و براى خداست بر مردم آهنگ آن خانه، هر كس كه راهى به سوى آن داشته باشد و هر كس ناسپاسى كند، همانا خداوند از جهانيان بى نياز است».
«آيا نديدند كه ما حرمى ايمن قرار داديم، در حالى كه مردم از اطرافشان ربوده مى شوند؟ پس آيا به باطل ايمان مى آورند و به نعمت خدا ناسپاسى مى كنند؟»
«سوگند به انجير و زيتون و طور سينا و سوگند به اين شهر امن».

حديـث

23 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هر كس انسانى را بكشد يا گناهى كند، سپس به حرم پناه آورد، ايمن است. تا وقتى در حرم است، از او قصاص نمى شود، دستگير و اذيّت نمى شود، به او پناه داده نمى شود و به او غذا و آب داده نمى شود، با او داد وستد نمى شود، نه مهمان مى كند ونه مهمان مى شود.
24 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : آگاه باشيد ، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر كسى كه در اسلام، چيزى پديد آورد (وجنايتى كند)، يعنى در محدوده حِلّ، جرمى مرتكب شود و آنگاه به حرم پناهنده شود. پس كسى او را پناه ندهد و يارى نكند و مهمان نكند تا آن كه از حرم به حِلّ بيرون آيد، آنگاه بر او حدّ جارى شود.
25 ـ محمد بن مسلم: از امام باقر عليه السّلام درباره اين آيه پرسيدم «ومن دخله كانَ آمِناً؛ و هر كس وارد مكه شود ايمن است». فرمود: هر هراسناكى در آن ايمن است، تا وقتى كه حدّى از حدود الهى كه بايد اجرا شود بر گردن او نباشد. گفتم : پس آيا هر كه با خدا و رسولش بجنگد و در زمين فساد كند، در آن جا ايمن است؟ فرمود: او همچون كسى است كه در راه كمين مى كند وگوسفند يا چيزى را مى ربايد، امام هرگونه كه بخواهد با او رفتار مى كند.
26 ـ امام صادق عليه السّلام ـ در پاسخ حلبى كه درباره سخن خداوند «هر كه وارد آن شود ايمن است» پرسيده بود ـ : هرگاه كسى در غير حرم جنايتى مرتكب شود، سپس به حرم بگريزد. هيچ كس حق ندارد او را در حرم دستگير كند، ولى از بازار رفتن و داد و ستد و خوراك و آشاميدنى او را منع مى كنند و با او حرف نمى زنند. وقتى چنين كنند، اميد است كه از حرم بيرون آيد و دستگير شود. و اگر در حرم جنايتى كند، در حرم بر او حدّ جارى مى شود، چرا كه او حرمت حرم را نگاه نداشته است.
27 ـ معاوية بن عمّار: از امام صادق عليه السّلام درباره مردى پرسيدم كه فردى را در حِلّ كشته، سپس وارد حرم شده است. حضرت فرمود: او را نمى كشند و غذا و آب به او نمى دهند، با او داد و ستد نمى كنند و پناهش نمى دهند، تا از حرم بيرون آيد، آنگاه حدّ بر او جارى مى شود. گفتم: درباره مردى كه در حرم مرتكب قتل و دزدى شده، چه مى گوييد؟ فرمود: درحرم با ذلّت بر او حدّ جارى مى شود چرا كه او حرمتى براى حرم نديده با آن كه خداوند فرموده است: «هركس به شما تعدّى كرد، به او همانگونه تعدّى كنيد كه او به شما تعدّى كرده است»؟ فرمود: اين آن جاست كه در حرم باشد، در قرآن است: «هيچ تجاوزى نيست مگر بر ستمكاران».

ايمنى حيوانات وحشى و پرندگان در مكّه

28 ـ عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السّلام درباره اين آيه كه «هر كه وارد آن شود ايمن است»، پرسيد: «خداوند، حَرَم را قصد كرده است يا كعبه را؟» فرمود: هر كس از آدميان به صورت پناهنده وارد حرم شود، از خشم خدا ايمن
است و هر حيوان وحشى و پرنده اى وارد آن شود، ايمن از آن است كه مورد هجوم يا آزار قرار گيرد، تا آن كه از حرم بيرون رود.
29 ـ از امام صادق عليه السّلام درباره پرنده اى اهلى كه زنده وارد حرم كرده اند، پرسيدند. حضرت فرمود: دست به آن نزنند، چون خداى متعال مى فرمايد: «هر كه داخل حرم شود، ايمن است».
30 ـ محمد بن مسلم از امام صادق عليه السّلام درباره آهويى پرسيد كه وارد حرم شده است. فرمود: آن را نگيرند و دست به آن نزنند. خداوند مى فرمايد: «هر كه داخل حرم شود، ايمن است».
آن چه در مكه حرمت ندارد
31 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : پنج حيوان است كه در حرم كشته مى شود: موش، عقرب، كلاغ، زاغ و سگ هار.
32 ـ امام صادق عليه السّلام : در حرم و در حال احرام چند حيوان كشته مى شود: افعى، مارِ بد (و خطرناك)، عقرب و موش كه فاسقك است. كلاغ و زاغ هم با سنگ، رانده مى شود. اگر دزدان متعرض تو شوند، دفاع كن.
33 ـ امام صادق عليه السّلام : كشتن كك، شپش و پشه در حرم، اشكالى ندارد.

نكته

از كارهاى حرام در حرم، كشتن و صيد حيوان است، ولى حيوانات فراوانى از اين حكم، استثنا شده اند كه نام آن ها را مى آوريم و شرح و بسط احكام آن را به محلّ خود در كتاب هاى فقهى ارجاع مى دهيم. اين حيوانات عبارت اند از:
همه مارهاى بد، عقرب، موش، مورچه، پشه، شپش، كك، حيوانات درنده و پرندگان شكارى. برخى روايات، دزدى را كه به دارايى مردم و آبروى آنان دستبرد مى زند از جمله همين بى حرمتان مى دانند و مى توان آن را يك قاعده عمومى دانست، يعنى هر چه بر انسان دست مى يازد و تجاوز مى كند، حكم حرمت حرم از او برداشته مى شود، پوشيده نماند كه سر بريدن چهار پايان حلال گوشت جهت تأمين خوراك، جايز است.

ب ـ آن چه انجامش در مكه، حرام است

شكستن امنيّت

قـرآن

«و آنان (مشركان) را هر جا يافتيد، بكشيد و از همان جا كه بيرونتان كردند، بيرونشان كنيد. و فتنه، شديدتر از كشتن است و با آنان كنار مسجدالحرام نجنگيد تا آن كه آنان با شما در آن جا بجنگند. پس اگر آنان با شما جنگيدند، آنان را بكشيد. كيفر كافران اينگونه است».

حديـث

34 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ـ در روز فتح مكّه ـ : خداوند روزى كه آسمانها و زمين را آفريد، مكّه را حرام ساخت و تا برپايى قيامت نيز حرام است و براى هيچ كس پيش از من حلال نشده و براى احدى پس از من نيز حلال نخواهد شد و براى من جز ساعتى از يك روز، حلال نشده است.
35 ـ عمرو بن سعيد، گروههايى را به مكّه اعزام مى كرد. ابو شريح به او گفت: اى امير! اجازه بده سخنى را از قول پيامبر صلّى الله عليه و آله در فرداى روز فتح مكّه برايت بازگويم. دو گوشم شنيد و با قلبم دريافتم و دو چشمم ديد هنگامى كه پيامبر آن سخن را گفت. پس از حمد و ثناى خدا فرمود: مكه را خداوند حرام كرده، ولى مردم حرامش ندانستند! براى هيچ كس كه به خدا وقيامت ايمان دارد حلال نيست كه در آن، خونى بريزد و درختى را قطع كند. پس اگر كسى در پى رخصت بود وبه جنگ پيامبر صلّى الله عليه و آله در مكه استنادكرد،بگوييد: خداوند به پيامبرش اجازه داد و به شما اجازه نداده است. همانا خداوند تنها يك ساعت از يك روز را در آن به من اجازه داد. سپس احترام امروزش مثل احترام ديروز بازگشت. (اين سخن را) حاضر به غايب برساند!
36 ـ امام على عليه السّلام : با شمشيرها به سوى حرم بيرون نرويد و هيچ يك از شما در حالى كه در برابرش شمشير است نماز نخواند، چرا كه قبله، ايمن است.
37 ـ ابوبصير : از امام صادق عليه السّلام درباره كسى پرسيدم كه مى خواهد به مكه يا مدينه، برود، آيا همراه داشتن سلاح براى او مكروه است؟ فرمود: اشكالى ندارد كه سلاح از شهر خود بيرون ببرد، ولى وقتى وارد مكه
مى شود، آن را آشكار نسازد.
38 ـ امام صادق عليه السّلام : سزاوار نيست كه سلاح وارد حرم كند، مگر آن كه آن را در كيسه اى بگذارد يا با پيچيدن آن در چيزى، پنهانش كند.

ورود غير مسلمان
قـرآن

«و ما خانه (خدا) را براى مردم جايگاه تجمّع و ايمن قرار داديم و از «مقام ابراهيم»، جايگاه نماز برگزينيد. و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و معتكفان (براى عبادت) و راكعان و ساجدان پاك سازيد».
«اى آنان كه ايمان آورده ايد! يقيناً مشركان نجس اند. پس از اين سال، به مسجد الحرام نزديك نشوند و اگر از تهيدستى بيم داشتيد، خداوند اگر بخواهد، از فضل خويش بى نيازتان خواهد كرد. همانا خداوند، داناى حكيم است».

حديـث

39 ـ حنان: به امام صادق عليه السّلام گفتم: «چرا به خانه خدا «بيت الله الحرام» گويند؟» فرمود: چون كه بر مشركين حرام است، وارد آن شوند.
40 ـ امام صادق عليه السّلام : ذمّيان (اهل كتاب در پناه حكومت اسلام) وارد حرم و سرزمين هجرت نشوند و از اين دو جا بيرون مى شوند.
41 ـ امام صادق عليه السّلام : درباره اين آيه كه «خانه ام را براى طواف كنندگان ومعتكفان و ركوع و سجود كنندگان پاك سازيد» فرمود: يعنى خانه خدا را از مشركان دور نگهداريم.

شكار و كندن درخت

42 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ـ روز فتح مكّه ـ : اين شهرى است كه خداوند روزى كه آسمانها و زمين را آفريد، حرمتش بخشيد و اين شهر، با حرمت خدا تا روز قيامت حرام است، نه خارَش چيده مى شود، نه شكارش رمانده مى شود، نه يافته شده اش برداشته مى شود، مگر كسى بخواهد اعلام
كند، (تا صاحبش پيدا شود) و گياهان تازه روييده اش چيده نمى شود. عبّاس گفت: يا رسول الله، جز گياهِ «اِذْخِر»، كه براى تزيين و براى خانه هايشان است. پيامبر فرمود: جز اِذخر.
43 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : گياه حرم چيده نمى شود، درخت آن و خار آن قطع نمى شود و شكارش رمانده نمى شود...، پس هر كه را ديديد كه گياه حرام را چيده يا درختش را قطع كرده يا شكارش را رمانده است، براى شما رواست كه ناسزايش بگوييد يا پشت او را ـ در حدّى كه در حرم حلال است ـ به درد آوريد.
44 ـ امام باقر عليه السّلام : خداوند حرام ساخته كه گياه حرمش چيده يا درخت آن قطع شود ـ مگر گياه اِذخرـ يا پرنده آن صيد گردد.
45 ـ امام صادق عليه السّلام : از درخت مكّه جز درخت خرما و درخت ميوه، كنده نمى شود .
46 ـ امام صادق عليه السّلام : هرچه كه در حرم مى رويد، بر همه مردم حرام است (چيدنش) مگر آن چه را خودت رويانده و كاشته اى.

ذبح شكار

47 ـ امام صادق عليه السّلام : شكار را در حرم نبايد ذبح كرد، هر چند در بيرون حرم صيد شده باشد.
48 ـ شهاب بن عبد ربّه: به امام صادق عليه السّلام گفتم: با جوجه هايى كه از غير مكّه مى آورند سَحرى مى خورم. آن ها را در حرم ذبح مى كنند و با آن سَحرى مى خورم. حضرت فرمود: سحرىِ تو سحرى بدى است. آيا نمى دانى آن چه را زنده وارد حرم كنند، ذبح و نگهداشتن آن بر تو حرام است؟
49 ـ امام صادق عليه السّلام : در مكّه، جز شتر، گاو، گوسفند و مرغ، نبايد ذبح شود.

تملّك پيدا شده

50 ـ امام صادق عليه السّلام : لُقَطه (چيز پيدا شده) دو گونه است: يكى آن چه كه در حرم پيدا شده است كه بايد تا يك سال اعلام كنى، اگر صاحبش را يافتى كه هيچ، و گرنه آن را صدقه مى دهى. يكى هم لُقطه غير حرم كه تا يك سال اعلام مى كنى، اگر صاحبش آمد به او مى دهى، وگرنه مى توانى براى خودت بردارى.
51 ـ محمّد بن رجاء ارجانى: به امام هادى عليه السّلام نوشتم: در مسجد الحرام بودم، دينارى ديدم. خم شدم كه بردارم، دينار ديگرى ديدم. سنگريزه ها را گشتم، دينار سوّمى يافتم، آن ها را برداشتم و اعلام هم كردم، صاحب آن ها يافت نشد. نظرتان در اين باره چيست؟ حضرت نوشت: آن چه را از قضيّه دينارها نوشتى، فهميدم. اگر نيازمندى، يك سوّم را صدقه بده و اگر توانگرى، همه را صدقه بده.

ج ـ آن چه در مكّه مكروه است

اقامت بيش از يك سال

52 ـ محمد بن مسلم از امام باقر عليه السّلام روايت كرده است: سزاوار نيست كه انسان در مكه يك سال بماند. گفتم: پس چه كند؟ فرمود: جاى ديگر برود.
53 ـ شيخ صدوق: از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه آن حضرت اقامت در مكه را پسنديده نمى دانست و اين به خاطر آن بود كه پيامبر صلّى الله عليه و آله را از اين شهر بيرون كردند. كسى كه مقيم مكّه شود، سنگدل مى شود تا آن كه در جاى ديگرى اقامت كند.

افراشتن ساختمان

54 ـ امام باقر عليه السّلام : براى هيچ كس سزاوار نيست كه ساختمانى بالاتر از كعبه بسازد.

مطالبه بدهكار

55 ـ سماعة بن مهران از امام صادق عليه السّلام پرسيد: مردى به من مالى بدهكار است. مدّتى از چشمم پنهان بود، تا اينكه او را در حال طواف كعبه ديدم. آيا مال خود را از او طلب كنم؟ حضرت فرمود: نه، به او سلام نده و هراسانش مكن، تا آن كه از حرم بيرون رود.

نكته

على بن بابويه فرموده است: اگر بدهكار را در حرم بيابد، جايز نيست كه از او مطالبه كند، مگر آن كه در حرم به او قرض داده باشد. علامه حلّى در «مختلف الشيعه» فرموده: به نظر من اگر قرض دادن در خارج حرم بوده، مطالبه آن در حرم كراهت دارد، ولى حرام نيست. شهيد در «دروس» فرموده: اگر بدهكار به حرم پناهنده شود، مطالبه از او حرام است. روايت دلالت دارد كه اگر بدهكار را در حرم يافت، مطالبه حرام است و قصد پناهندگى به حرم شرط آن نيست.

د ـ آن چه در مكّه سزاوار است

نماز

56 ـ امام على عليه السّلام : نماز خواندن در مكه و مدينه، برابر با هزار نماز است.
57 ـ امام سجّاد عليه السّلام : هركس در مكّه هفتاد ركعت نماز بخواند و در هر ركعت «قل هو الله» و «انا انزلناه» و آيه سخره[1] و آية الكرسى را بخواند، جز به مرگِ شهادت، نخواهد مُرد و كسى كه در مكّه غذا بخورد، همچون روزه دار در شهرهاى ديگر است و يك روز روزه در مكّه برابر با روزه يك سال در جاهاى ديگر است و كسى كه در مكّه راه برود، در حال عبادت خداست.
58 ـ ابراهيم بن شيبه: به امام باقر عليه السّلام نامه نوشتم و از تمام خواندن نماز در حرم خدا و پيامبر پرسيدم. حضرت نوشت: پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله زياد نماز خواندن در اين دو حرم را دوست داشت پس تو نيز زياد نماز بخوان و تمام بخوان.

روزه

59 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كسى كه ماه رمضان در مكّه باشد و همه آن ماه را روزه بگيرد و تا آن جا كه مى تواند نماز بخواند، خداوند براى او پاداش صد هزار رمضان در غير مكّه را مى نويسد و براى او هر روز يك حسنه و هر شب يك حسنه مى نويسد.
60 ـ امام سجّاد عليه السّلام : يك روز روزه در مكّه، برابر با روزه يك سال در جاى ديگر است.

ختم قرآن

61 ـ امام سجّاد عليه السّلام : هر كس در مكه ختم قرآن كند، نميرد تا آن كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله را ببيند و جايگاهش را در بهشت بنگرد.
62 ـ امام باقر عليه السّلام : هر كس كه در مكّه از جمعه تا جمعه يا در كمتر يا بيشتر از آن ختم قرآن كند و پايان آن روز جمعه باشد، براى او پاداش و حسنات از اولين جمعه اى كه در دنيا بوده تا آخرين جمعه اى كه در دنيا خواهد بود، نوشته مى شود. اگر در روزهاى ديگر نيز ختم كند، همين طور است.

انفاق

63 ـ امام صادق عليه السّلام : مكّه، حرم خدا و حرم پيامبر و حرم اميرالمؤمنين عليه السّلام است. نماز در آن صدهزار نماز است و يك درهم انفاق در آن برابر با صد هزار درهم است. مدينه نيز حرم خدا و رسولِ خدا و اميرالمؤمنين صلوات الله عليهما است، نماز در آن ده هزار برابر و يك درهم انفاق در آن ده هزار درهم است. كوفه هم حرم خدا و پيامبر واميرالمؤمنين عليهما السّلام است، نماز در آن همچون هزار نماز است و يك درهم انفاق در آن هزار درهم است.

هـ ـ آن چه براى اهل مكه سزاوار است

خالى گذاشتن مطاف براى طواف واجب

64 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : به اهل مكّه و مجاورين برسانيد كه طواف و حجر الأسود و مقام ابراهيم و صف اوّل را از روز بيستم ذى قعده تا روز خروج، براى حجّاج واگذارند.
65 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : اى فرزندان عبد مناف! از هيچ كس كه بخواهد بر گرد اين خانه طواف كند و نماز بخواند، در هر ساعتى از شب و روز كه بخواهد، جلوگيرى نكنيد.
66 ـ امام صادق عليه السّلام : طواف براى غير اهل مكّه، برتر از نماز است و براى اهل مكّه، نماز برتر است.
67 ـ حريز: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: «براى غير اهل مكه، يعنى مجاوران آن،
آيا طواف برتر است يا نماز؟» فرمود: براى مجاوران، طواف بهتر است، ولى براى اهل مكّه و ساكنان آن، نماز برتر از طواف است.
68 ـ احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى: از امام رضا عليه السّلام پرسيدم: براى ساكن مكّه، طواف افضل است يا نماز؟ فرمود: نماز.
69 ـ امام صادق عليه السّلام : كسى كه يك سال در مكّه اقامت كند، طواف براى او برتر از نماز است. كسى كه دو سال ساكن مكّه باشد، مخلوطى از نماز و طواف انجام دهد. و هر كه سه سال مقيم مكّه باشد، نماز براى او افضل از طواف است.

هم شكلى با مُحرمين

70 ـ امام صادق عليه السّلام : سزاوار نيست كه اهل مكّه پيراهن بپوشند. سزاوار است آنان هم مثل مُحرمين غبار آلود و ژوليده باشند. سزاوار است كه حكومت، آنان را به خاطر اين مؤاخذه كند.
71 ـ امام صادق عليه السّلام : كسى كه تمتّع انجام مى دهد، وقتى از احرام درآمد، سزاوار است پيراهن نپوشد و همسان با محرمين باشد. اهل مكّه نيز شايسته است در ايّام حج چنين كنند.

و ـ هر ظلمى در آن الحاد است

«به يقين، آنان كه كافر شده، از راه خدا و مسجد الحرام جلوگيرى مى كنند، (مسجدى كه) آن را براى مردم ـ چه معتكف عبادت چه اهل باديه ـ يكسان قرار داديم. و هر كس در آن قصد الحاد به ستم داشته باشد، از عذابى دردناك به او مى چشانيم».
72 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : احتكار طعام در مكّه، الحاد است.
73 ـ معاوية بن عمّار: درباره آيه « وَمَنْ يرد فيه بالحادٍ بِظلمٍ» از امام صادق عليه السّلام پرسيدم. فرمود: هر ستمى، الحاد است و زدن خادم بدون گناه، از همين نوع الحاد است.
74 ـ ابوالصّباح كنانى: از امام صادق عليه السّلام درباره آيه «وَمَنْ يرد فيه بالحادٍ ...»
پرسيدم. حضرت فرمود: هر ستمى كه كسى در مكّه به خود كند، چه سرقت يا ظلم به ديگرى يا هر چه كه ستم باشد، من آن را الحاد مى بينم». از اين رو آن حضرت از سكونت در حرم، پرهيز داشت.
75 ـ امام صادق عليه السّلام ـ درباره آيه وَمَنْ يرد فيه بالحادٍ بِظلمٍ ـ : هركس در آن جا غير خدا را بپرستد، يا با غير اولياء خدا دوستى و همبستگى كند، او ملحِد به ستم است و بر خداست، كه او را از عذابى دردناك بچشاند.
بيان اِلحاد به معنى انحراف از راه راست و طريقه حق است. در اين آيه ظالمين، ملحد محسوب شده و به آنان وعده عذاب داده شده است. اين به معنى سببيت ظلم براى الحاد است، زيرا ظلم نوعى عدول عملى و انحراف از حق است، ولى آيه علاوه بر اين به حكم خاصى اشاره دارد كه در غير حرم مكّه، جارى نيست. اين حكم، تطبيق ملحد بر هر ظالمى است، چه ظلم كوچك باشد و چه بزرگ و ظلم در مكّه را گناه كبيره مى شمرد و به تبع آن عذاب اليم را وعده مى دهد و بر اين تعميم و شمول تأكيد شده است، زيرا «مَنْ» عموم بدلى دارد، و مفعول «يُردْ» حذف شده است تا هر گونه كارى را در برگيرد.
به علاوه «الحاد» و «ظلم» هر دو نكره و بصورت اسم جنس آورده شده اند تا اين اطلاق را تفهيم كنند.
پس تركيب آيه به اين شكل است كه جمله «من يرد...» تا پايان بر خبر «انّ» در صدر آيه دلالت مى كند و باء در «الحاد» باء ملابسه و همراهى و در «ظلم» باء سببيّت مى باشد.

حدود حرم

کعبه جانان ( قسمت دوم )
76 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : جبرئيل، آدم را از صفا و حوّا را از مروه فرود آورد و در خيمه اى آن دو را جمع كرد. ستون خيمه از ياقوت سرخ بود. روشنايى و فروغ آن، كوه هاى مكه و اطراف آن را روشن ساخت، تا هرجا كه نور آن ستون گسترش يافت، خداوند آن جا را حرم قرار داد. پس امروز محدوده حرم جاهايى است كه فروغ ستون به آن جا رسيد. خداوند به احترام آن خيمه و ستون، آن را حرم قرار داده، چرا كه آن ها از بهشت اند.
77 ـ امام باقر عليه السّلام : خداوند چهار فرسخ در چهار فرسخ از حرمش را، حرام كرد كه گياهش را بچينند و درختش را قطع كنند. مگر درختِ اِذخر را.
78 ـ احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى: از امام رضا عليه السّلام درباره حرم و محدوده آن پرسيدم و اين كه چرا محدوده آن برخى نزديكتر و برخى دورتر است. حضرت فرمود: خداوند چون آدم عليه السّلام را از بهشت فرود آورد، او را بر كوه ابو قبيس فرود آورد. آدم از احساس وحشت و از اين كه آن چه را در بهشت مى شنيد، نمى شنود، به پروردگارش شكايت كرد. خداوند ياقوت سرخى را فرود آورده در محلّ كعبه قرار داد. آدم بر گرد آن طواف مى كرد و نور آن تا محدوده حرم مى رسيد. حدّ و حريم آن نشانه گذارى شد، خداوند هم آن را حرم قرار داد.
توضيحى پيرامون حدود حرم
حدود حرم در روايات و اقوال علما يك بريد در يك بريد تعيين شده است و چون هر بريد چهار فرسخ شرعى است ، مساحت تقريبى حرم شانزده فرسخ مربع مى شود اين مساحت كه اندكى از مكّه بزرگتر است، به عنوان حرم امن الهى شناخته مى شود و احكام ويژه اى دارد .
در تعيين حدود حرم از هر طرف شهر مكّه، گفته هاى گوناگونى وجود دارد كه مشهورترين و مقبولترين آن ها ، حدود حرم را اين گونه بيان مى دارد :
از طريق مدينه به فاصله سه ميلى مكّه ، اندكى پيش از تنعيم ، از طريق يمن به فاصله هفت ميل در طرف اضاة لبن ، از طريق جدّه در منقطع الأعشاش به فاصله ده ميل ، از طريق طائف در راهى كه از «عرفه» و داخل «نمره» مى گذرد به فاصله يازده ميل ، از طريق عراق برگردنه «خلّ» در كوه «مقطع» به فاصله هفت ميل و از طريق جعرانه در درّه آل عبدالله بن خالد، به فاصله نُه ميل .
البته اين فاصله ها تقريبى است و برخى از مدقّقين فاصله دقيق اين حدود را تا ديوار مسجد الحرام نيز محاسبه كرده اند و به ذراع بيان نموده اند كه مقدارى با اندازه هاى فوق متفاوت مى باشد ، به طور مثال فاسى در بيان محدوده حرم از جهت طائف از راه عرفه مى گويد : «از ديوار بنى شيبه تا علمين كه نشانه حد حرم هستند، از طرف عرفه سى و هفت هزار و هفده ذراع كوچك (فاصله سر انگشت تا آرنج) است».
شناخت و تحديد حدود حرم بسيار مهم و در احكام فراوانى دخيل مى باشد و به علّت وجود أنصابى كه از هر طرف به عنوان علامت بنا شده است، تشخيص آن در عمل آسان مى باشد .
اين انصاب در همه سو به جز سمت جدّه و جعرانه به دست حضرت إبراهيم خليل عليه السّلام و به راهنمائى جبرئيل عليه السّلام نصب گشته و در طول تاريخ بارها تجديد شده است و از جمله تجديد كنندگان آن ها ، حضرت إسماعيل عليه السّلام و قصيّ بن كلاب و حضرت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله مى باشند . بعدها نيز خلفا مكرّراً آن ها را تجديد مى كرده اند .
تحقيقات ميدانى در عصر حاضر نشان مى دهد كه اين علائم هنوز پا بر جا هستند و انصاب و حدود شش گانه ، تنها حدّ حرم در راه هاى ورودى را تحديد مى كنند و انصاب و حدود همه حرم بسيار بيشتر است .

آداب ورود به مكّه

الف ـ احرام

79 ـ امام باقر عليه السّلام ـ در پاسخ محمد بن مسلم كه پرسيد: «آيا كسى مى تواند بدون احرام وارد مكه شود؟» فرمود: نه، مگر بيمار ، يا كسى كه اسهال دارد.
80 ـ امام صادق عليه السّلام : خداوند مسجد الحرام را به خاطر كعبه، حرام قرار داد و حرم را به خاطر مسجد الحرام و احرام را به خاطر حرم واجب كرد.
81 ـ امام كاظم عليه السّلام : هركس از مكّه به اندازه ده ميل فاصله داشته باشد، جز با احرام وارد آن نشود.

ب ـ غسل

82 ـ ابن عمر: پيامبر براى ورود به مكّه، در «فخّ» غسل كرد.
83 ـ حلبى: امام صادق عليه السّلام به ما دستور داد پيش از آن كه داخل مكه شويم، در فخّ غسل كنيم.
84 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه به حرم رسيدى ـ ان شاء الله ـ هنگام ورود، غسل كن و اگر جلوتر رفتى در «بئر ميمون» يا فخّ يا در منزل خود در مكّه غسل كن.
85 ـ امام صادق عليه السّلام : خداوند به حضرت ابراهيم عليه السّلام فرمان داد، تا حج گزارد و اسماعيل را هم همراه خود حج دهد و او را ساكن حرم سازد. هر دو به آهنگ حرم بر شترى سرخ سوار شدند، در حالى كه جز جبرئيل همراهشان نبود. چون به حرم رسيدند، جبرئيل به او گفت: اى ابراهيم! فرود آييد و پيش از آن كه وارد حرم شويد، غسل كنيد. آن دو فرود آمدند و غسل كردند.
86 ـ امام صادق عليه السّلام : خداوند در كتابش مى فرمايد: «خانه ام را براى طواف كنندگان و پرستشگران و راكعان و ساجدان، پاك كنيد». پس سزاوار است كه بنده جز با پاكى وارد مكّه نشود، عرق خود را شسته و آلودگى را زدوده، غسل كند.

ج ـ تواضع و خشوع

87 ـ معاوية بن عمار از امام صادق عليه السّلام چنين روايت كرده است كه فرمود: هر كس با آرامش وارد مكه شود، آمرزيده مى شود. پرسيدم: «چگونه با آرامش وارد آن شود؟» فرمود: بدون حالت تكبّر و غرور وارد شود.
88 ـ اسحاق بن عمار روايت مى كند كه امام صادق عليه السّلام فرمود: هيچ كس با آرامش وارد مكه نمى شود، مگر آن كه آمرزيده شود. گفتم: آرامش و سكينه چيست؟ فرمود: «اينكه تواضع كند».
89 ـ ابان بن تغلب: با امام صادق عليه السّلام در بين راه مكّه و مدينه همسفر بودم. چون به حرم رسيد، فرود آمد و غسل كرد و كفشهايش را در دستان خود گرفت. سپس پابرهنه به حرم وارد شد. من نيز مانند او كردم. فرمود: اى ابان! هر كه از روى تواضع در برابر خدا آنگونه عمل كند كه من كردم، خداوند صد هزار گناه از او محو مى كند، صد هزار حسنه براى او مى نويسد و صد هزار درجه براى او بنا مى نهد و صد هزار حاجت از او بر مى آورد.
90 ـ امام صادق عليه السّلام : بنگريد هرگاه يكى از شما به وادى مكّه سرازير شد، جامه هاى كهنه خويش را بپوشيد، چرا كه هيچ كس نيست كه به وادى مكّه فرود آيد و در دلش هيچ كبرى نباشد مگر آن كه آمرزيده شود.

د ـ ورود از بالاى آن

91 ـ عايشه: چون پيامبر به مكّه آمد، از بالاى آن وارد شد و از پايين و جنوب آن خارج گشت.
92 ـ امام صادق عليه السّلام ـ در وصف حج پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ، فرمود ـ : پيامبر از بالاى مكه از عقبه و گردنه مدنى ها وارد شد و از پايين مكه از ذى طوى، بيرون شد.
93 ـ يونس بن يعقوب: به امام صادق عليه السّلام گفتم: «از كجا وارد مكّه شوم، در حالى كه از مدينه آمده باشم؟» فرمود: از بالاى مكه وارد شو. و هرگاه كه به قصد مدينه خارج شدى، از پايين مكه بيرون شو.

آداب خروج از مكّه

الف ـ صدقه دادن

94 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه خواستى از مكّه بيرون شوى، يك درهم خرما بخر و آن را مشت مشت، صدقه بده، اين كفّاره گناهان تو در احرام و مدّت اقامتت در مكّه خواهد بود.

ب ـ خروج از پائين آن

95 ـ ابن عمر: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله از راه مسجد شجره از مدينه بيرون مى رفت و از راه معرّس وارد مى شد. و هرگاه وارد مكّه مى شد، از بلندىِ شمال وارد مى شد و از بلندى پايين خارج مى گشت.

فضيلت مسجد الحرام

1 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : محترم ترين، محبوبترين و گرامى ترين مساجد نزد خداوند، مسجد الحرام است.
2 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : برترى مسجد الحرام بر مسجد من، همچون برترى مسجد من بر مساجد ديگر است.
3 ـ ابوذر: به رسول خدا گفتم: «كدام مسجد، اوّل بنا نهاده شده است؟» فرمود: «مسجد الحرام». گفتم: «سپس كدام؟» فرمود: «مسجد الأقصى». گفتم: «فاصله ميان اين دو چه مقدار بود؟» فرمود: «چهل سال». سپس فرمود: هر كجا كه نماز تو را دريافت (و وقت آن رسيد) نماز بخوان، زمين براى تو مسجد است.
4 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : بار نمى بندند مگر به سوى سه مسجد: مسجد الحرام، مسجد من و مسجد الأقصى.
5 ـ امام على عليه السّلام : چهار مكان است كه از قصرهاى بهشتى در دنياست: مسجد الحرام، مسجد پيامبر، مسجد بيت المقدس و مسجد كوفه.

محدوده مسجد الحرام

6 ـ امام صادق عليه السّلام : حضرت ابراهيم عليه السّلام در مكّه بين حَزْوَره تا مسعى را خط كشيد. اين همان خطّ و حدّى بود كه ابراهيم عليه السّلام رسم كرد، يعنى مسجد.
7 ـ حسين بن نعيم: از امام صادق عليه السّلام درباره نماز در محدوده اى كه به مسجد الحرام افزوده اند، پرسيدم. حضرت فرمود: ابراهيم و اسماعيل عليهما السّلام محدوده مسجد را بين صفا و مروه معين كردند. مردم هم از مسجد تا صفا حج مى كردند.
8 ـ عبدالصمد بن سعد: منصور دوانقى، خليفه عباسى، خواست كه خانه هاى اهل مكّه را بخرد و به مسجد الحرام بيفزايد، نفروختند. آنان را تشويق كرد، امتناع كردند. از اين مسأله دلتنگ شد. نزد امام صادق عليه السّلام آمد و گفت: من از اينان بخشى از خانه ها و آستانه هايشان را خواستم تا به مسجد بيفزاييم، ندادند. اين مرا بشدّت اندوهگين ساخت. امام صادق عليه السّلام فرمود: آيا اين تو را غمگين مى سازد، در حالى كه حجت و دليل تو بر آنان در اين مسأله آشكار و ثابت است؟ گفت: چگونه بر آنان استدلال آورم؟ فرمود: به كتاب خدا. گفت: به كجاى قرآن؟ فرمود: اين سخن خدا: «اِنّ أوّل بيتٍ وُضِعَ لِلنّاس لَلّذي بِبَكّة » خداوند خبر داده است كه: «همانا اولين خانه اى كه براى مردم نهاده شد، همانا خانه اى است كه در مكّه است». اگر آنان پيش از كعبه در آن جا ولايت و مالكيّت داشتند، خانه ها و حياطها از آنان است، امّا اگر خانه خدا پيش از آنان بوده است، پس
«فنا» و آستانه كعبه متعلّق به آن است.
منصور آنان را فراخواند و با اين آيه بر آنان احتجاج كرد. به او گفتند: آن چه دوست دارى انجام بده.
9 ـ حسن بن على بن نعمان: مهدى عباسى چون مسجد الحرام را توسعه داد، خانه اى در گوشه مسجد مانده بود. از صاحبان آن خواست، ندادند. در اين باره از فقيهان پرسيد. همه گفتند: سزاوار نيست به غصب چيزى را جزء مسجد الحرام كنند. على بن يقطين به او گفت: اگر در اين مسأله براى موسى بن جعفر عليه السّلام بنويسى، او در اين باره راه حل درست را خواهد گفت. به والى مدينه نوشت كه از موسى بن جعفر بپرسد در باره خانه اى كه مى خواهيم داخل در مسجد الحرام كنيم، صاحب آن نمى دهد. راه چاره چيست؟ والى مسأله را به موسى بن جعفر گفت. حضرت فرمود: آيا حتماً بايد جواب داد؟ گفت: آرى، چاره اى نيست. فرمود: بنويس: «بسم الله الرحمن الرحيم، اگر كعبه بر مردم وارد شده است، مردم به حياط خانه هاى خود سزاوارترند و اگر مردم بر آستانه كعبه فرود آمده اند، كعبه به آستانه و حياط خود سزاوارتر است». چون نامه به دست مهدى عباسى رسيد، نامه را گرفت و بوسيد، سپس دستور به تخريب آن خانه داد. صاحبان آن خانه، خدمت امام كاظم عليه السّلام رسيدند و از او خواستند نامه اى به مهدى عباسى بنويسد كه قيمت خانه هاشان را بپردازد. حضرت به او نوشت: چيزى به آنان بپرداز. او هم ايشان را راضى ساخت.

توضيحى پيرامون حدود مسجدالحرام

حضرت ابراهيم عليه السّلام حدود مسجد الحرام را تعيين كرد ، ولى اين حدود توسط اعراب جاهليت فراموش شد و مكّيان به تدريج در حرم و درون مسجد به خانه سازى پرداختند . با قدرت گرفتن اسلام و افزايش جمعيت مسلمانان ، توسعه مسجد و بازگرداندن به حدود اوّليه آن ضرورى نمود . از اين رو عمر در سال 17 هجرى و عثمان در سال 26 هجرى نخستين توسعه ها را انجام دادند. سپس عبدالله بن زبير در سال 65 هجرى و هنگام تجديد بناى كعبه ، صحن مسجد را از شمال و جنوب گسترش داد . از جنوب، آن را به ناحيه «صفا» و «باب بنى مخزوم» رساند و در شمال، ميان «حجر اسماعيل» و «دار الندوه» تا «دار شيبة بن عثمان» را توسعه داد. در دوران خلافت عباسى ، ابتدا منصور در سال 137 هجرى شمال و غرب مسجد را توسعه داد و آن را تا «باب بنى سهم» رساند وسپس مهدى عباسى نخست در سال 161 همه خانه هاى باقيمانده ميان مسجد الحرام و «مسعى» را خراب كرد و حدّ مسجد را «مسعى» قرار داد و سپس در سال167 مسجد را از هر سو به اندازه اى توسعه داد كه كعبه در وسط مسجد قرار گرفت و مسجد الحرام را از جهت شرق و غرب به حدّ اوّليه خود رساند . زيرا ابراهيم عليه السّلام حدّ شرقى مسجد را «مسعى» و حدّ غربى را «حزوره» قرار داده بود و حزوره همان بازار «حناطين» بوده است كه حد غربى توسعه مهدى عباسى است .
بر اين اساس وهمان گونه كه از جواب امام صادق عليه السّلام در دو روايت اوّل همين فصل فهميده مى شود ، مسافت هاى اضافه شده، حكم مسجد الحرام را دارند ، بلكه بخشى از آن هستند و زياده محسوب نمى شوند . افزون بر اين، امام كاظم عليه السّلام نيز همچون امام صادق عليه السّلام اين محدوده را از آغاز جزو مسجد الحرام و ساختن منازل توسط مكّيان را غصب محدوده مسجد مى داند ولذا كسب رضايت صاحبان خانه را لازم نمى بيند و اين معنى از روايات آخر همين فصل استفاده مى شود .
بعد از توسعه عباسى كه آخرين آن ها در زمان المقتدر بالله است ، دو توسعه حكومت عربستان سعودى در سال 1375 و 1409 ، مساحت مسجد الحرام را چند برابر كرده و از حدّ اوليه گذرانده است . لذا برخى از فقيهان نسبت به جريان احكام ويژه مسجد الحرام در مكان هاى اضافه شده اخير احتياط مى كنند و برخى ديگر احتياط را مستحب مى دانند ، زيرا همين كه مردم آن ها را جزو مسجد الحرام بدانند و در عرف، نام مسجد بر آن بنهند، كافى است تا احكام آن جريان يابد.

آداب ورود به مسجد الحرام

10 ـ امام باقر عليه السّلام : هرگاه على عليه السّلام به مكه وارد مى شد، پيش از آن كه طواف كند، ابتدا به محلّ فرود آمدن خويش مى پرداخت.
11 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه كسى كه حج يا عمره به جا مى آورد وارد مكّه شود، ابتدا وسايل خود را مستقر سازد، سپس آهنگ مسجد الحرام كند.
12 ـ عمران حلبى: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: آيا هرگاه زنان به خانه خدا مى روند، غسل كنند؟ فرمود: آرى، خداوند مى فرمايد: «خانه ام را براى طواف كنندگان، عبادت كنندگان و راكعان و ساجدان، پاك سازيد». سزاوار است كه بنده، جز با طهارت وارد خانه خدا نشود، عرق و آلودگيها را شسته و پاك شده باشد.
13 ـ عطاء: مُحرم از هر جا كه خواست، وارد شود. پيامبر از «بنى شيبه» وارد شد و از در «بنى مخزوم» به سمت صفا خارج گشت.
14 ـ امام صادق عليه السّلام ـ در شرح مأزمين (نام محلّى ميان عرفات و مشعر كه درّه اى ميان دو كوه است) ـ : آن جا محلّى است كه بتها در آن پرستيده شده و سنگى كه بت «هُبَل» را از آن تراشيدند از آن جا آورده شد؛ بتى كه على عليه السّلام وقتى بر دوش پيامبر بالا رفت، آن را از بام كعبه بر زمين افكند و به دستور حضرت ، آن را كنار در بنى شيبه دفن كردند. از آن رو، ورود از درِ بنى شيبه به مسجد الحرام سنّت گشت.
15 ـ افلح ، غلام امام باقر عليه السّلام : با امام باقر عليه السّلام براى حج بيرون شديم. چون وارد مسجد الحرام شد، صدايش به گريه بلند شد. گفتم: پدر و مادرم فدايت! مردم نگاهت مى كنند، كمى آهسته تر! حضرت فرمود: واى بر تو اى افلح! چرا نگريم؟ شايد خدا با نظر رحمت به من بنگرد و با اين نگاه، فردا نزد
او رستگار شوم. سپس طواف كرد، آنگاه آمد نزد مقام ركوع كرد و چون سر از سجده برداشت، آن قدر اشك ريخته بود، كه سجده گاهش خيس بود.
16 ـ امام باقر عليه السّلام : هرگاه وارد مسجد الحرام شدى و رو به روى حجر الأسود قرار گرفتى، بگو:
«گواهى مى دهم كه جز خداوند يكتا معبودى نيست. شريكى ندارد و شهادت مى دهم كه محمّد، بنده و فرستاده اوست. به خدا ايمان آورده و به طاغوت و لات و عزّى و پرستش شيطان و عبادت هر كه جز خدا خوانده شود، كفر ورزيده ام».
سپس نزديك حجر الاسود رفته، دست راست بر آن بكش و بگو:
«به نام خدا، و خدا بزرگتر است. خدايا اين امانت من است كه ادا كردم واين پيمان من كه وفا نمودم، تا نزد تو گواهى دهد كه به پيمان وفادارم».
17 ـ معاوية بن عمّار از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است: هرگاه وارد مسجد الحرام شدى، پابرهنه و با آرامش و وقار و خشوع وارد شو. و فرمود: هر كس با خشوع وارد آن شود، خداوند اگر بخواهد او را مى آمرزد. گفتم: خشوع چيست؟ فرمود: آرامش قلب. با تكبّر وارد آن مشو، هرگاه به در مسجد رسيدى، بايست و بگو:
«سلام و رحمت و بركات خدا بر تو، اى پيامبر! به نام خدا و به يارى خدا و از خدا و آن چه كه خداوند بخواهد. سلام بر پيامبران و فرستادگان الهى. سلام بر رسول خدا، سلام بر ابراهيم و ستايش براى خداوند، پروردگار جهانيان».
و چون وارد مسجد شدى، دستانت را بالا بگير و رو به كعبه كن و بگو:
«پروردگارا! در اين جايگاه و در آغاز مناسكم از تو مى خواهم كه توبه ام را بپذيرى و از خطايم درگذرى و بار گناهم را فرو ريزى. حمد خدايى را كه مرا به خانه خويش رساند. خدايا گواهى مى دهم كه اين خانه حرام توست، آن را محل تجمّع مردم و ايمن و خجسته و هدايتگر جهانيان قرار داده اى. خدايا! من
بنده توام، شهرْ شهر توست، و خانهْ خانه توست، آمده ام رحمت تو را مى طلبم و طاعت تو را قصد مى كنم. مطيع فرمان تو و راضى به تقدير توام. از تو خواهانم، خواسته كسى كه به تو نيازمند و از كيفرت هراسان است . خدايا ، درهاى رحمتت را به رويم بگشاى و مرا در طاعت و آن چه موجب رضاى توست به كارگير».
18 ـ امام صادق عليه السّلام : در حالى كه بر در مسجد مى ايستى، مى گويى:
«به نام خدا و به يارى خدا و از خدا و آن چه خدا بخواهد و بر آيين پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله و بهترين نامها از آن خدا و ستايش براى خداست. سلام بر رسول خدا، بر محمد بن عبدالله صلّى الله عليه و آله ، سلام و رحمت و بركات خدا بر تو اى پيامبر. سلام بر پيامبران و فرستادگان خدا، سلام بر ابراهيم، دوست خداوند، سلام بر فرستادگان و ستايش براى خدا، پروردگار جهانيان، سلام بر ما و بر بندگان شايسته خدا، خدايا بر پيامبر و دودمان محمد صلوات فرست، بر محمد و دودمانش مبارك گردان و بر محمد و آل محمد رحمت آور، آن گونه كه بر ابراهيم و خاندان ابراهيم، صلوات و بركت و رحمت فرستادى. همانا تو پسنديده و شكوهمندى. خدايا بر محمّد (و خاندانش) بنده و فرستاده ات و بر ابراهيم، دوستت و بر پيامبران و فرستادگانت، صلوات و سلام فرست. سلام بر فرستادگان و ستايش از آن خدا، پروردگار جهانيان. خدايا درهاى رحمتت را بر من بگشاى و مرا در راه طاعت و رضاى خويش، به كارگير و تا مرا زنده مى دارى، پيوسته در پناه ايمان نگهدارم باش. ستايش ذات تو شكوهمند است. خدايى را سپاس كه مرا از مهمانان و زائران خود قرار داد و مرا از آنان قرارداد كه مساجد او را آباد مى كنند و با او مناجات مى كنند. خدايا من بنده تو و زائر تو درخانه توام. براى هر زائرى، بر عهده زيارت شده حقّى است. تو بهترين و گرامى ترين كسى هستى كه به زيارتت مى آيند. اى خدا، اى بخشنده، از تو مى خواهم، كه خداى يكتا و بى شريكى و يگانه و بى نيازى، نه زاده اى و نه زاده شده اى و همتايى ندارى.
محمد، كه درود تو بر او و خاندانش باد، بنده و فرستاده توست. اى بخشنده، اى بزرگوار، اى شكوهمند، اى قدرتمند و اى با كرامت، از تو مى خواهم كه
نخستين هديه ات را براى اين زيارت من، آزادى ام از دوزخ قرار دهى. (سه بار مى گويى:) خدايا مرا از آتش برهان، از روزى حلال و پاكيزه ات بر من گشايش عطاكن وشرّ شياطين انس وجنّ وشرّ فاسقان عرب وعجم را از من دور گردان.
19 ـ نضر بن كثير: من و سفيان، خدمت امام صادق عليه السّلام رسيديم. گفتم: به بيت الله الحرام مى روم، مرا دعايى بياموز. حضرت فرمود: هرگاه به حرم رسيدى ، دست خود را بر ديوار بگذار و بگو: اى سبقت گيرنده بر فوت، اى شنواى صوت، اى آن كه پس از مرگ، استخوان را با گوشت مى پوشانى ... آنگاه هر چه خواستى دعا كن.
20 ـ امام صادق عليه السّلام : چون وارد مسجد الحرام شدى، راه برو تا نزديك حجر الاسود برسى، پس رو به آن كن و بگو:
حمد خدايى را كه به اين نعمت، رهنمايمان شد و اگر هدايت الهى نبود، راه نمى يافتيم. خداوند منزّه است ، حمد براى اوست، جز او خدايى نيست و خدا بزرگتر است. خداوند از آفريدگانش بزرگتر است و بزرگتر از هر كسى است كه از او ترسان و گريزانم. جز خدا هيچ معبودى نيست، يكتا و بى شريك است، پادشاهى و ستايش از آن اوست، زنده مى كند و مى ميراند، مى ميراند و حيات مى بخشد و او بر هر چيز تواناست.
و بر پيامبر و دودمان او، درود مى فرستى و بر پيامبران سلام مى دهى، همانگونه كه هنگام ورود به مسجد انجام دادى، سپس مى گويى: پروردگارا! به وعده ات باور دارم و به پيمانت وفادارم.

فضيلت نماز در مسجد الحرام

21 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : برترى مسجد الحرام بر اين مسجد من، صد نماز است.
22 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : يك نماز در مسجد من، برتر از هزار نماز در مساجد ديگر
است، مگر مسجد الحرام. يك نماز در مسجد الحرام، از صد نماز در اين مسجد برتر است.
23 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : يك نماز در مسجد الحرام، برابر با صد هزار نماز است و يك نماز در مسجد من هزار نماز است و در بيت المقدس پانصد نماز است.
24 ـ امام باقر عليه السّلام : يك نماز در مسجد الحرام، از صد هزار نماز در مساجد ديگر برتر است.
25 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس در مسجد الحرام يك نماز واجب بخواند، خداوند همه نمازهايى را كه از روز وجوب نماز بر او، خوانده است و همه نمازهايى را كه تا زمان مرگ مى خواند، به بركت اين نماز از او قبول مى كند.
26 ـ امام صادق عليه السّلام : در اين مسجد نماز و دعا زياد بخوانيد. آگاه باشيد، كه براى هر بنده، روزى اى است كه به سوى او سوق داده مى شود (يعنى در مكه خيلى دنبال كسب و كار نباشيد، در پى دعا و نماز باشيد، چرا كه روزى شما تضمين شده است).
27 ـ احمد بن محمد بن ابى نصر: از حضرت رضا عليه السّلام پرسيدم: كسى نماز را در خانه اش در مكه به جماعت بخواند افضل است، يا در مسجد الحرام به تنهايى بخواند؟ فرمود: به تنهايى.
28 ـ موسى بن سلام : حضرت رضا عليه السّلام عمره انجام داد. چون با كعبه وداع كرد و به درِ حنّاطين رسيد كه از آن جا خارج شود، در محوطه مسجد پشت كعبه ايستاد. سپس دستانش را بلند كرد و دعا نمود. آنگاه به ما توجّه كرد و فرمود: چه جاى خوبى است براى حاجت بردن نزد او! نماز در آن، برتر از شصت سال (يا ماه[3]) نماز در جاى ديگر است.

نام هاى خانه خدا

الف ـ كعبه

قـرآن
«خداوند كعبه را خانه حرام و وسيله قيام و ايستايى براى مردم، قرار داد».
حديـث
1 ـ شيخ صدوق: در روايت آمده است كه كعبه را از آن جهت كعبه نام نهاده اند، كه چهارگوش است. علّت چهارگوش بودنش نيز آن است كه در مقابل«بيت المعمور» است كه آن هم چهارگوش است. بيت المعمور چهارگوش شده، چون در برابر عرش است كه چهارگوش است. عرش چهارگوش شده، چون كلماتى كه اسلام بر آن ها استواراست، چهار است: سبحان الله، الحمدلله، لا اله الّا الله والله اكبر.

ب ـ بيت العتيق (خانه آزاد)

قـرآن
«سپس آلودگيها را از خودبزدايند، به نذر خويش وفا كنند و برگرد خانه آزاد، طواف كنند».
«براى شما در [ حيوانات ] قربانى، منافعى است، تا سرآمدى معيّن، سپس جايگاه آن ها، به سوى خانه آزاد است».
حديـث
2 ـ از امام باقر عليه السّلام پرسيدند: چرا كعبه را بيت العتيق ناميده اند؟ فرمود: چون كه خانه اى است آزاد از مردم، هيچ كس مالك آن نيست.
3 ـ ابوحمزه ثمالى : به امام باقر عليه السّلام در مسجدالحرام گفتم: خداوند، چرا اين خانه را عتيق ناميد؟ فرمود: هيچ خانه اى نيست كه خدا بر روى زمين قرار داده، مگر آن كه صاحب و ساكنانى دارد، جز اين خانه كه جز خداى متعال، صاحبى ندارد و آزاد است.
4 ـ امام صادق عليه السّلام : خداوند در ماجراى نوح، همه زمين را زير آب برد، جز خانه خدا را. آن روز اين خانه «عتيق» نام نهاده شد، چون كه آن روز از غرق شدن رها شد.
5 ـ از امام صادق عليه السّلام پرسيدند: چرا كعبه، بيت العتيق ناميده شد؟ فرمود: چون خداوند، آن را از طوفان آزاد كرد.

ج ـ بيت الحرام

قـرآن
«خداوند كعبه «خانه حرام» را براى قوام و استوارى كار مردم، قرار داده است».
«پروردگارا! من از ذريّه خويش در سرزمينى خشك، كنار خانه حرام تو قرار دادم، پروردگارا تا نماز بر پاى دارند. پس، دل هاى مردم را شيفته آنان ساز و از ثمرات و ميوه ها روزى شان كن، باشد كه سپاسگزار شوند».
حديـث
6 ـ حنان: به امام صادق عليه السّلام گفتم: چرا كعبه را «بيت الله الحرام» ناميده اند؟ فرمود: چون بر مشركان حرام است كه وارد آن شوند.

فايده اى درباره نام هاى كعبه

قرآن كريم خانه خدا را هفده بار و در چهارده آيه، ياد كرده است : دو بار با واژه «الكعبه»، هفت بار با واژه «البيت»، يك بار با واژه «بيت»، دوبار با واژه «البيت الحرام»، دوبار با واژه «البيت العتيق»، يك بار با واژه «بيتك المحرّم» و دو بار با واژه «بيتى».
گفتنى است كه «المسجد الحرام» نيز پانزده بار در قرآن ياد شده است و يك بار نيز تنها با واژه «المسجد» آمده است.

فضيلت كعبه

الف ـ اولين خانه مردم

قـرآن
«يقيناً اولين خانه اى كه براى مردم بنا شده، همان است كه در مكّه است فرخنده وهدايتگر جهانيان است».
«و به يادآر، زمانى را كه كعبه را محل گردآمدن مردم و ايمن قرار داديم. و از جايگاه ايستادن ابراهيم (مقام ابراهيم) نماز خانه بگيريد. و با ابراهيم و اسماعيل عهد كرديم كه خانه ام را براى طواف كنندگان، عبادت كنندگان، راكعان و ساجدان ، پاكيزه سازيد».
حديـث
7 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : نخستين مسجدى كه در زمين قرار داده شد، كعبه بود. سپس بيت المقدس و ميان اين دو پانصد سال فاصله بود.
8 ـ امام على عليه السّلام ـ درباره اين آيه «انّ اوّل بيتٍ ...» ـ : پيش از كعبه هم خانه ها بود، ولى كعبه اولين خانه اى بود كه براى پرستش خداوند، قرار داده شد.
9 ـ خالد بن عرعره از على عليه السّلام درباره آيه «انّ اوّل بيتٍ ...» پرسيد كه آيا كعبه، اولين خانه اى است كه بر زمين بنا شده فرمود: نه، ولى اولين خانه اى است كه بركت، هدايت و مقام ابراهيم در آن قرار داده شد و هر كه وارد آن شود، ايمن است.
10 ـ امام باقر عليه السّلام ـ درباره اين آيه «انّ اوّل بيتٍ ...» ـ : كعبه، اولين بقعه اى است كه از زمين آفريده شد. سپس زمين از آن گسترش يافت.

ب ـ گرامى ترين خانه ها

11 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : گرامى ترين خانه ها بر روى زمين، چهار خانه است: كعبه، بيت المقدس، خانه اى كه در آن قرآن بخوانند و مساجد.
12 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : وقتى كعبه را طواف كرد و به ركن يمانى رسيد ، سر را به سوى كعبه بلند كرد و گفت: سپاس خداى را كه تو را شرافت و عظمت بخشيد و مرا به پيامبرى برانگيخت و على را امام قرار داد. خدايا بهترين بندگانت را به سوى آن رهنمون باش و آن را از بندگانِ بد خويش، دور بدار.
13 ـ زراره از امام باقر عليه السّلام روايت كرده است: خداوند هيچ خانه اى را بر روى زمين محبوب تر و گرامى تر از آن [ اشاره فرمود به سوى كعبه نيافريده است. از روزى كه آسمانها و زمين را آفريد، در كتاب خويش ماه هاى حرام را به خاطر حرمت آن، حرام ساخته است، سه ماه پياپى براى حج: شوال، ذى قعده و ذى حجّه و يك ماه جدا براى عمره كه رجب است.
14 ـ امام صادق عليه السّلام : اين خانه اى است كه خداوند به سبب آن، بندگانش را به عبادت فراخوانده است، تا طاعت آنان را در آمدن به سوى آن بيازمايد. پس آنان را به گراميداشت و زيارت آن برانگيخته و آن را جايگاه پيامبرانش و قبله گاه نمازگزاران ساخته است. پس كعبه، شعبه اى از رضاى او و راهى به سوى آمرزش الهى است، بر راستاى كمال نهاده شده و مجمع عظمت و شكوه است. خداوند آن را دو هزار سال پيش از «دحو الارض»[1] آفريده است. پس خدايى كه پديدآورنده روح ها و صورتهاست، شايسته ترين كسى است كه در امر و نهى ، اطاعت شود.
15 ـ امام صادق عليه السّلام : خداوند متعال از هر چيزى، چيزى را برگزيد و از زمين، جايگاه كعبه را.
16 ـ امام صادق عليه السّلام : از پدرانش در وصف كعبه روايت كرده است ـ : خانه خدا در روى زمين، حجت الهى بر بندگان خداست.

ورود به كعبه

الف ـ مستحب بودن ورود

17 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هركس وارد كعبه شود، در يك حسنه وارد شده است و از يك گناه، آمرزيده بيرون مى آيد.
18 ـ امام باقر عليه السّلام مى فرمود: كسى كه وارد كعبه مى شود، در حالى وارد مى شود كه خداوند از او راضى است و پاك از گناهان بيرون مى آيد.
19 ـ از امام باقر عليه السّلام در باره ورود به كعبه پرسيدند. فرمود: ورود به آن، ورود به رحمت خداست و بيرون آمدن از آن، خروج از گناهان است و در باقى مانده عمرش از گناهان مصون است و گناهان گذشته اش آمرزيده است.
20 ـ از امام صادق عليه السّلام در باره ورود به كعبه پرسيدند. فرمود: آرى، اگر مى توانى چنان كن و اگر از ازدحام بيم دارى، خود را به رنج ميفكن.
21 ـ امام صادق عليه السّلام : براى صروره (كسى كه حجّ اوّل اوست) مستحب است به مشعر الحرام گام بگذارد و وارد كعبه شود.
22 ـ سليمان بن مهران: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: چرا براى صروره، مستحب است وارد كعبه شود، ولى براى كسى كه قبلاً حج گزارده، خير؟ فرمود: براى اينكه صروره، حج واجب را ادا مى كند، به حج خانه خدا فراخوانده شده است. پس بايد وارد خانه اى شود، كه به سوى آن دعوت شده، تا در آن جا مورد اكرام قرار گيرد.

ب ـ آداب ورود

23 ـ امام باقر عليه السّلام : هر كس وارد اين خانه شود، در حالى كه به همه واجبات الهى
آگاه باشد، در آخرت از عذاب هميشگى ايمن خواهد بود.
24 ـ امام صادق عليه السّلام : براى صروره واجب است، پيش از بازگشت از حج ، وارد كعبه شود. پس هرگاه وارد شدى، با آرامش و وقار وارد شو، آنگاه به طرف هر يك از گوشه هايش برو و بگو: خدايا، تو فرموده اى: «و هر كس وارد آن شود ايمن است، پس مرا از عذاب روز قيامت ايمن بدار». و بين دو ستونى كه كنارند، روى سنگ سرخ نماز بخوان و اگر مردم زياد بودند، هرجا كه نماز خواندى، رو به هر گوشه كن و خدا را بخوان و از او بخواه.
25 ـ امام صادق عليه السّلام : هر كس با سكينه و آرامش ـ بدون تكبّر و تجبّر ـ وارد كعبه شود، آمرزيده مى شود.
26 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه خواستى وارد كعبه شوى، پيش از ورود، غسل كن و با كفش وارد نشو و هنگام ورود بگو: خداوندا تو فرموده اى «و هر كس وارد آن شود ايمن است، پس مرا از عذاب آتش ايمن بدار». سپس بين دو ستون بر روى سنگ سرخ دو ركعت نماز بخوان، در ركعت اوّل سوره حم سجده و در ركعت دوّم به تعداد آيه هاى آن از قرآن، و در گوشه هاى آن نماز خوانده، مى گويى:
«خدايا هر كس مهيا و آماده ديدار مخلوقى شود تا از پذيرايى و جايزه و انعام او بهره مند شود، آمادگى و توشه گيرى و آمدن من به سوى تو سرور من، به اميد پذيرايى و احسان و جايزه تو بوده است. پس امروز، اميدم را نااميد مكن، اى كه خواهنده تو محروم نمى شود و بر خوردار تو، از تو نمى كاهد، امروز نه كار شايسته اى به محضرت آورده ام و نه به اميد شفاعت كسى آمده ام، ولى در حالى آمده ام كه بر ستم و بدى به خويشتن معترفم، نه حجّتى دارم و نه بهانه اى. اى كه اينگونه اى، از تو مى خواهم كه خواسته ام را عطا كنى، لغزشم را ببخشايى و رنجور و تهيدست و ناكام بر نگردانى، اى بزرگ، اى بزرگ، اى
بزرگ، براى امر بزرگى به تو اميد بسته ام. اى بزرگ! از تو مى خواهم كه گناه بزرگ مرا ببخشايى، جز تو معبودى نيست».
با كفش وارد كعبه نمى شوى، آب دهان و بينى در آن نمى افكنى. پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله جز روز فتح مكّه، وارد آن نشد.
27 ـ ذريح: در كعبه، در حالى كه امام صادق عليه السّلام در سجده بود، شنيدم كه چنين مى گفت:
«[ خداوندا ] خشم تو را جز حلمت بر نمى گرداند و جز رحمت تو پناه دهنده از عذابت نيست. نجوايى از تو نيست جز با تضرّع به درگاهت. خدايا! بر من گشايشى عطا كن، با آن قدرتى كه مردگان را با آن زنده مى كنى و آبادى هاى مرده را حيات مى بخشى. خدايا! مرا از اندوه، نميران تا دعايم را اجابت كنى و اجابت را به من بشناسانى. خدايا تا فرصت پايانى، مرا عافيت روزى كن و مرا مايه شماتت دشمن قرار مده و او را بر من مسلّط نكن. اگر تو مرا فرو نهى، كيست كه مرا رفعت بخشد؟ و اگر مرا بلند كنى، كيست كه مرا پست كند؟ و اگر هلاكم كنى، كيست كه درباره بنده ات چيزى با تو بگويد، يا از كارت بپرسد؟ خدايا، دانسته ام كه نه در حكم تو ستم است و نه در انتقامت شتاب. كسى در انتقام شتاب مى كند كه بيم از دست رفتن داشته باشد و آن كه ناتوان است، نيازمند ظلم است و تو از اين ، پاك و والايى. خدايا، مرا آماج بلا و هدف انتقامت قرار مده. مرا با خودم مهلت بده، از خطايم درگذر، دستم را نا اميدانه به گردنم بازمگردان، پياپى بر من بلا نفرست، مى بينى كه ضعيف و به درگاهت نالانم، از مردم هراسان و به تو همدمم. امروز به تو پناه مى آورم، پناهم ده و از تو پناه مى خواهم، پناهم ده. در گرفتارى از تو يارى مى جويم، ياريم كن و از تو نصرت مى خواهم، ياورم باش. بر تو تكيه مى كنم، پس كفايتم كن و از تو ايمنى مى جويم، پس ايمنم ساز. از تو هدايت مى جويم، پس رهنمايى ام كن. از تو رحمت مى خواهم، رحمتم كن. از آن چه مى دانى از تو آمرزش مى طلبم، پس مرا بيامرز و از فضل گسترده ات روزى مى طلبم، پس روزى ام ده. هيچ نيرو و توانى جز از خداى والاى بزرگ نيست.
28 ـ عبدالله بن عمر : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله و اسامة بن زيد، بلال و عثمان بن طلحه
وارد كعبه شدند. آن حضرت در را بست و مدتى در كعبه ماند. وقتى بلال بيرون آمد، پرسيدم پيامبر چه كرد؟ گفت: يك ستون را سمت راست خود و ستونى را سمت چپ خود و سه ستون را پشت سر خود قرار داد [ كعبه آن روز شش ستون داشت ] سپس نماز خواند.
29 ـ عطاء از اسامة بن زيد نقل مى كند كه همراه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله وارد كعبه شد. پيامبر به بلال دستور داد كه در را ببندد. خانه كعبه آن روز، بر شش ستون استوار بود. رفت تا ميان دو ستونى كه نزديك در كعبه است نشست. خدا را سپاس و ثنا گفت و از او طلبيد و آمرزش خواست.
سپس برخاست و آمد تا به مقابل پشت كعبه رسيد، چهره بر آن نهاد و حمد و ثنا و سؤال و استغفار كرد. سپس به طرف هر يك از گوشه هاى كعبه رفت و با تكبير و لا اله الّا الله و تسبيح و حمد و ثناى الهى و دعا و استفغار، رو به روى آن قرار گرفت. آنگاه بيرون آمد، رو به كعبه دو ركعت نماز خواند. آنگاه برگشت و فرمود: اين قبله است، اين قبله است.
30 ـ ابو حمزه: امام سجّاد عليه السّلام را شب در آستانه كعبه ديدم كه نماز مى خواند. نماز را آن قدر طول داد كه گاهى تكيه به پاى راست خود داشت، گاهى بر پاى چپ. سپس شنيدم كه با صدايى گويا گريان مى گفت:
«سرور من! آيا عذابم مى كنى، در حالى كه عشق تو در دل من است؟ به عزّتت سوگند، اگر چنين كنى، بين من و كسانى جمع مى كنى كه زمانى طولانى من به خاطر تو با آنان دشمنى كرده ام!»
31 ـ يونس بن يعقوب: امام صادق عليه السّلام را ديدم كه داخل كعبه شد و خواست بين دو ستون برود نتوانست، پايين تر از آن نماز خواند و رفت تا آن كه از مسجد بيرون شد.
32 ـ معاوية بن عمّار: عبد صالح (امام كاظم عليه السّلام ) را ديدم كه وارد كعبه شد و بر سنگ سرخ دو ركعت نماز گزارد. سپس ايستاد و روى به ديوار ميان ركن يمانى و غربى كرد. دستش را بر آن نهاد، به آن چسبيد و دعا كرد. سپس به سوى ركن يمانى رفت و به آن چسبيد و دعا كرد. سپس به طرف ركن غربى آمد، سپس خارج شد.

ج ـ آداب خروج

33 ـ عبدالله بن سنان: امام صادق عليه السّلام در حالى كه از كعبه بيرون مى آمد،شنيدم كه مى گفت:
الله اكبر، الله اكبر (سه بار) سپس گفت:
خدايا آزمايش ما را به مشقت ميفكن، پروردگارا! دشمنانمان را به شماتت ما مگمار، تويى كه زيان و سود مى رسانى.
سپس فرود آمد و كنار نردبان نماز خواند، در حالى كه نردبان را سمت چپ خود قرار داده و رو به كعبه بود و ميان او و كعبه كسى حايل نبود. سپس به سوى خانه اش، بيرون شد.
34 ـ يونس: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: «وقتى وارد كعبه شدم چه كنم؟» فرمود: هرگاه وارد شدى دو حلقه در را بگير، سپس برو تا به دو ستون برسى. پس بر سنگ سرخ نماز بخوان و چون از كعبه خارج شدى و از نردبان فرود آمدى، در سمت راست خود دو ركعت نماز بخوان.

آغاز كعبه

35 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : خداوند جبرئيل را نزد آدم و حوا فرستاد و به آن دو فرمود: براى من خانه اى بسازيد. جبرئيل برايشان نقشه كشيد. آدم حفر مى كرد و حوّا (خاك را) منتقل مى كرد، تا به آب رسيد. از زير آن ندا آمد: بس است اى آدم! پس چون خانه را ساختند، خداوند به او وحى فرمود كه برگرد آن طواف كند و به او گفته شد: تو اولين كسى و اين اولين خانه است. سپس قرنها گذشت، تا آن كه حضرت نوح آن را ديدار كرد، بعد قرنها گذشت، تا آن كه حضرت ابراهيم، پايه هاى آن را برافراشت.
36 ـ امام باقر عليه السّلام : امّا آغاز اين خانه، چنان بود كه خداوند به فرشتگان فرمود: «من در زمين جانشين قرار مى دهم». فرشتگان پاسخ دادند: «آيا در آن كسى را قرار مى دهى كه در آن فساد مى كند و خونها را مى ريزد؟» . خداوند از فرشتگان روى گرداند. آن ها ديدند كه اين رويگردانى از خشم خداست. پس به عرش او پناهنده شدند. خداوند به يكى از فرشتگان فرمان داد تا در آسمان ششم، در برابر عرش او خانه اى برايش بسازد به نام «ضُراح» ، كه آن را براى آسمانيان قرار داد كه هر روز هفتاد هزار فرشته طوافش مى كنند و باز نمى گردند و استغفار مى كنند. پس چون آدم به آسمان دنيا فرود آمد، خداوند فرمانش داد كه اين خانه را ـ كه در مقابل آن بود ـ ترميم كند. پس خداوند اين را براى آدم و نسل او قرار داد، همچنان كه آن خانه را براى آسمانيان قرار داده بود.
37 ـ امام باقر عليه السّلام : خداوند فرشتگان را فرمان داد كه در زمين براى او خانه اى بسازند، تا هر كه از فرزندان آدم گناه كند، بر گرد آن طواف نمايد ـ آن گونه كه فرشتگان عرش خدا را طواف مى كنند ـ تا از آنان خشنود شود، همچنان كه از فرشتگان راضى شد. پس در محلّ كعبه، خانه اى ساختند كه زمان طوفان بالا برده شد، كه اكنون در آسمان چهارم است، هر روز هفتاد هزار فرشته بر گرد آن طواف مى كنند و هرگز به سوى آن بر نمى گردند. حضرت ابراهيم هم برپايه همان، كعبه را بنا نهاد.
38 ـ ابو خديجه: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: چرا كعبه را بيت العتيق (خانه آزاد) نام نهاده اند؟ فرمود: خداى متعال از بهشت، حجرالأسود را براى آدم فرود آورد. خانه كعبه دُرّى سفيد بود. پس خداوند آن را به آسمان بالا برد و پايه اش باقى ماند. پس آن در مقابل اين خانه است، هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند كه هرگز دوباره به سوى آن باز
نمى گردند. خداوند به ابراهيم و اسماعيل عليهما السّلام فرمان داد، كه كعبه را بر همان پايه ها بنا نهند.
39 ـ امام باقر عليه السّلام : چون خداوند، آدم را از بهشت فرود آورد، فرمود: من همراه تو خانه اى فرود مى آورم كه بر گرد آن طواف شود، آن چنان كه عرش من طواف مى شود و نزد آن نماز خوانده شود، همچنان كه نزد عرش من نماز خوانده مى شود. زمان طوفان، خانه به بالا برده شد. پيامبران خانه خدا را حج مى كردند ولى جاى آن را (دقيقاً) نمى دانستند، تا آن كه خداوند جاى آن را براى حضرت ابراهيم مشخّص كرد. او هم خانه را از (سنگِ) پنج كوه بنا كرد: كوه حرا، ثَبير، لبنان، طور و حمر.
40 ـ امام صادق عليه السّلام : جايگاه كعبه، سرزمينى مرتفع و سفيد بود كه همچون خورشيد و ماه مى درخشيد، تا آن كه از دو فرزند آدم، يكى آن ديگرى را كشت، پس سياه شد. چون آدم فرود آمد، خداوند همه جاى آن زمين را براى او بالا آورد، تا آن را ديد. سپس فرمود: همه اين از آنِ توست. گفت: خدايا، اين زمين سفيد درخشان چيست؟ فرمود: آن زمين من است.
41 ـ امام على عليه السّلام ـ در شرح آيه «انّ اوّل بيتٍ ...» ـ : اولين خانه اى كه براى مردم قرار داده شد و خجسته بود و در آن هدايت و رحمت و بركت بود (كعبه بود) و ابراهيم نخستين كسى بود كه آن را بنا كرد. سپس قومى از عرب و ازطايفه جُرهُم آن راساختند. سپس ويران شد، قريش دوباره آن را بناكرد.
فايده اى در باره بناى كعبه
زمان بناى كعبه به درستى روشن نيست. احاديث و اقوال مورّخين به دو دسته كلى قسمت مى شود:
الف: دسته نخست مى گويند: حضرت ابراهيم كعبه را ساخته و پيش از ايشان خانه اى با نام كعبه نداشته ايم.
ب: اين دسته معتقدند كه كعبه پيش از حضرت ابراهيم عليه السّلام ساخته شده و ايشان آن را تجديد بنا كرده اند.
بسيارى از اين دسته، بانى بيت را حضرت آدم عليه السّلام مى دانند.
براى جمع ميان دو قول مى توان گفت كه كعبه توسط حضرت آدم عليه السّلام و در موضعى از پيش تعيين شده ساخته شد، ولى با طوفان نوح از بين رفت. پس با راهنمايى خداوند و به دست ابراهيم عليه السّلام اين بنا تجديد و مراسم عظيم و مناسك و عبادت بزرگ حجّ به آن حضرت تعليم شد.
به عبارت ديگر حضرت ابراهيم نقشى هم پايه حضرت آدم عليه السّلام در حيات كعبه دارد.

بازسازى كعبه

قـرآن
«و به ياد آور زمانى را كه ابراهيم و اسماعيل، پايه هاى خانه را بالا مى آوردند (گفتند:) خداوندا از ما بپذير، همانا تو شنواى دانايى».
حديـث
42 ـ پيامبرخدا صلّى الله عليه و آله : جايگاه كعبه محو شده بود. پس هود وصالح آن را حج نكردند؛ تا آن كه خداى متعال جاى آن را براى حضرت ابراهيم مشخص ساخت.
43 ـ امام على عليه السّلام : خداوند به حضرت ابراهيم وحى كرد كه در زمين خانه اى برايم بساز كه در آن عبادت شوم ... ابراهيم بنا مى كرد و اسماعيل به او سنگ مى داد وپايه ها را به سوى او بالا مى برد. چون به محلّ حجر الأسود رسيد، به اسماعيل گفت: براى اينجا هم سنگ بده، اسماعيل سنگ نيافت ومتوقف ماند. ابراهيم گفت: برو و پيدا كن. اسماعيل رفت تا بيابد كه جبرئيل برايش حجر الأسود را آورد. اسماعيل آمد، در حالى كه ابراهيم، حجر الأسود را در جايش نهاده بود. پرسيد: اين را كه آورد؟ پاسخ داد: كسى كه به ساختنِ تو تكيه نكرده است. خانه خدا مدّتى برپا بود تا آن كه ويران شد. عمالقه آن را ساختند. مدتى پايداربود، تا آن كه خراب شد. جُرهُم آن را بناكردند. سپس باز هم ويران شد، قريش آن را ساختند.
44 ـ كلثوم بن عبدالمؤمن حرّانى از امام صادق چنين روايت كرده است: خداوند به ابراهيم عليه السّلام فرمان داد كه حج گزارد، اسماعيل را هم همراه خود به حج آورد و او را ساكن حرم سازد. پس هر دو حج گزاردند ... سال بعد خداوند به ابراهيم عليه السّلام اجازه داد كه به حج رود و كعبه را بنا نهد. عرب نيز به حج كعبه مى رفت. كعبه خراب شده بود، ولى پايه هايش معلوم بود. چون مردم رفتند، اسماعيل سنگها را گرد آورد و آن ها را داخل كعبه ريخت. چون خداوند به او اذن داد كه كعبه را بسازد، ابراهيم آمد وگفت: پسرم! خداوند ما را به ساختن كعبه وبرآوردن آن فرمان داده است.
پس آن را آشكار كردند. آن وقت، كعبه يك رديف سنگ سرخ بود. خداوند به او وحى كرد: بناى كعبه را برهمين پايه بگذار. پس خداوند، چهار فرشته نازل كرد كه براى او سنگ گردآورى مى كردند. ابراهيم و اسماعيل سنگها را مى نهادند ، فرشتگان هم سنگها را نزديك مى آوردند تا آن كه به دوازده ذراع رسيد. براى آن ، دو در قرار دادند، يكى براى ورود، در ديگر براى خروج و براى آن ، آستانه (پلّه) و درگاهى از آهن قرار دادند.
كعبه عريان بود. ابراهيم در حالى كه كعبه را به پايان رسانده بود، بيرون آمد و اسماعيل را آن جا نهاد... همسرش كه زنى خردمند بود، به او گفت: كاش براى اين دو در، دو پرده مى آويختى، پرده اى از اينجا و پرده اى از آن جا! اسماعيل گفت: باشد. پس براى آن دو در، دو پرده به طول دوازده ذراع درست كردند و بر دو در ، آويختند. از آن خوششان آمد. همسر ابراهيم گفت: چرا براى كعبه پوشش ندوزم كه همه آن را بپوشانى؟ اين سنگها بدمنظر است. اسماعيل به او گفت: باشد. همسر ابراهيم شتابان به اين كار پرداخت و پشم بسيارى نزد قوم خود فرستاد و از آنان خواست كه آن را نخ بريسند.
(امام صادق عليه السّلام فرمود: از همانجا اين رسم ميان زنان رايج شد كه براى نخ ريسى از يكديگر كمك بگيرند).
پس آن زن شتاب كرد و براى اين كار كمك طلبيد. از هر قطعه اى كه فراغت مى يافت ، بر كعبه مى آويخت. موسم حج فرا رسيد و هنوز جاهايى از كعبه بدون پوشش بود. به اسماعيل گفت: براى اين قسمت كه پوشش بدان نرسيد، چه كنيم؟ پس آن را با چرمى وصله زده پوشاندند. در موسم حج، عرب طبق عادت خود به زيارت آمدند، ولى به چيزى نگريستند كه مايه اعجابشان بود. گفتند: سزاوار است ، هديه اى براى آن كه چنين كرده داده شود. قربانى و هديه از آن جا رسم شد. هر تيره اى از عرب چيزى با خود مى آورد، برگى و چيزهاى ديگرى تا آنكه اشياء
زيادى گرد آمد. آن وصله را كندند و پوشش كعبه را كامل نمودند و بر آن، دو در گذاشتند . كعبه آنگاه سقف نداشت. اسماعيل در آن ستونهايى از چوب، مثل آنچه مى بينيد قرار داد و با شاخ و برگ آن را پوشاند و گِل اندود كرد. سال بعد كه عرب آمدند و بناى كعبه را ديدند، گفتند براى آن كه چنين كرده بايد هديه بيشترى داد. سال بعد قربانى براى او آمد. اسماعيل نمى دانست آن را چه كند. خداى متعال به او وحى كرد كه قربانى را ذبح كن و حاجيان را، طعام بده ...

كعبه در جاهليّت

45 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : پس از كلاب بن مُرّه، اولين كسى كه كعبه را بازسازى كرد، قُصَىّ بود.
46 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ـ خطاب به عايشه ـ : اى عايشه! اگر نبود اين كه قوم تو تازه از جاهليت رسته اند، دستور مى دادم كعبه را خراب كنند و آنچه را كه از كعبه بيرون افتاده جزء آن مى كردم و كف آن را با زمين برابر مى ساختم و براى آن دو در، در شرقى و غربى قرار مى دادم و به پايه و بنيان ابراهيم مى رساندم.
47 ـ يحيى بن شبل از امام باقر عليه السّلام روايت مى كند: در زمان حضرت ابراهيم و قبيله جُرهُم، درِ كعبه چسبيده به زمين بود، تا آن كه قريش آن را بنا كردند. ابو حذيفة بن مغيره گفت: اى جماعت قريش! درِ كعبه را بالا ببريد ، تا جز با پلّكان كسى نتواند بالا رود و جز كسى كه شما مى خواهيد وارد آن نشود. پس اگر كسى كه شما نمى خواهيد سراغ آن آيد، پلّكان را مى كشيد و مى افتد، اين عبرت براى بيننده مى شود. قريش چنان كردند و رديف بالاى ديوار را خراب كردند، سيل را از كعبه بازگرداندند و كعبه را با پارچه هاى نقش دار يمانى، پوشاندند.
48 ـ سعيد بن عمرو هذلى از پدرش روايت مى كند: قريش را ديدم كه در جاهليّت، روزهاى دوشنبه و پنج شنبه درِ كعبه را مى گشودند و دربانان نزددر مى نشستند. هرگاه كسى بالا مى رفت كه دوست نداشتند وارد كعبه شود، او را پرت مى كردند وگاهى مى مُرد. با كفش وارد كعبه نمى شدند، اين را بزرگ مى شمردند و كفش هاى خود را زير پلّكان مى گذاشتند.
49 ـ عايشه: از پيامبر صلّى الله عليه و آله پرسيدم:آيا ديوار هم جزء كعبه است؟ فرمود: آرى. گفتم: پس چرا آن را جزء كعبه و داخل آن قرار ندادند؟ فرمود: قوم تو هزينه آن را نداشتند (پولشان نرسيد). گفتم: پس چرا درِ كعبه بلند است؟ فرمود: قوم تو چنين كردند، تا هر كه را خواستند وارد كنند و هر كه را خواستند جلوگيرى كنند و اگر نبود كه قوم تو تازه از جاهليت رسته اند و بيم دارم دلهايشان نپذيرد كه ديوار را وارد كعبه كنم و درِ كعبه را به زمين بچسبانم، (چنين مى كردم).
50 ـ امام صادق عليه السّلام : در جاهليت ، قريش كعبه را خراب كردند و چون خواستند آن را بسازند، نتوانستند(وموانعى پيش آمد) و در دلهايشان هراس افتاد. يكى گفت: هر كس پاكترين مال خود را بياورد، نه مالى كه از راه قطع رحم يا حرام به دست آورده ايد. چنان كردند. آنگاه امكان ساختن كعبه، بر ايشان مهيّا شد. آن را ساختند تا به محلّ حجر الأسود رسيدند. ميانشان گفتگو پيش آمد كه چه كسى حجر الأسود را در جاى خودش كار گذارد. نزديك بود ميانشان شرّى پديد آيد. به داورى اولين كسى كه از درِ مسجد وارد شود تن دادند. پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله وارد شد. چون نزد آنان آمد، فرمود تا پارچه اى بگستردند. سپس سنگ را ميان آن نهاد. قبايل، گوشه هاى پارچه را گرفتند و بلند كردند. سپس پيامبر سنگ را برداشت و در جايش نهاد. خدا، او را مخصوص اين كار ساخت!

توضيحى پيرامون بازسازى كعبه

مورخان نوشته اند كه بارها كعبه ويران شد و بارها سيل پايه هاى آن را فرو ريخت . از اين رو ، خانه برآمده به دست ابراهيم و اسماعيل ، بر جا نماند . ليكن افراد دوره جاهلى كه سخت دلبسته حفظ شكل ؛ جاى و بنيادش بودند ، پس از هر ويرانى يا آسيبى ، تا آن جا كه مقدورشان بود ، مى كوشيدند خانه را به شكلى كه در روزگار پدران و نياكانشان داشت ، بازگردانند و آن را برآورند . لذا هيچ تغييرى در آن راه نمى دادند و صورت بنا را دگرگون نمى كردند .
بيت الحرام ، بنايى «مكعب» شكل است . لذا بدان «كعبه» گفته شده است . مورخان آن را چنين وصف كرده اند : تا پنج سال پيش از اسلام ، ديوارهاى كعبه سنگ چين بود و سنگ ها بى آن كه ملاطى آن ها را به هم بپيوندد ، تا بالاى قد آدمى، روى هم چيده شده بود. نيز گفته اند كه در عهد اسماعيل نُه ذراع ارتفاع داشت و مسقف نبود و درى داشت كه به زمين چسبيده بود . نخستين كسى كه براى آن چفت گذاشت «تُبّع» بود و سپس عبدالمطّلب درى آهنى براى آن ساخت و آن را با زر به دست آمده از دو آهوى زرين [ كه بر اثر حفر چاه زمزم كشف شده بود ] بياراست . اين نخستين بارى بود كه كعبه را مى آراستند . وصفى كه مورخان اين گونه از كعبه ارائه مى كنند ، ما را بر آن مى دارد تا آن را ويرانه اى ابتدايى و ساده تصور كنيم ؛ حياطى مربع گونه كه ديوارهاى سنگى ـ بى هيچ ملاطى كه آن ها را به يكديگر بپيوندد ـ آن را در برگرفته است و پرندگان شكارى در آن مأوى گزيده اند و هيچ حائلى كف آن را از اشعه سوزان خورشيد و باران هايى كه بر مكه فرود مى آيد و گاه به شكل آب از دهانه هاى چاه ها بيرون مى زند ، حفظ نمى كند . اين خانه ، در حقيقت ، چهار ديواريى است سنگى كه ارتفاع آن از قامت انسان تجاوز نمى كند .
پاره اى از مورخان گفته اند كه عامر بن جادر ازدى ، پس از اسماعيل ، نخستين كسى بود كه براى كعبه جدار (ديوار) گذاشت . لذا «جادر» (برآورنده جدار) لقب گرفت .
باز به گفته مؤرخان ، در نيمه اول قرن هفتم ميلادى ؛ يعنى پنج سال پيش از اسلام و زمانى كه رسول خدا ، سى و پنج ساله بود ، كعبه دچار آتش سوزى شد . در اين هنگام بر آن شدند تا خانه را بازسازى كنند و برايش سقفى چوبى بگذارند . لذا دست به كار شدند و ديوارها را ـ كه پيشتر نُه ذراع ارتفاع داشت ـ تا هيجده ذراع بر آوردند و سقفى بر دو رديف سه ستونه چوبى بر آن گذاشتند . همچنين درِ آن را از سطح زمين بالاتر آوردند ، كه جز با پلكان نمى شد بدان وارد شد . ديوارها را نيز با يك رديف سنگ و يك رديف چوب برآوردند . در اخبار آمده است كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله چون در سال فتح مكه وارد كعبه شد ، كنار ستونى ايستاد و دعا كرد . در آن هنگام در خانه شش ستون بود .
مورخان درباره دليل بازسازى كعبه گفته اند كه ديوارهاى سنگى كه ملاطى نداشت و ارتفاع آن از قامت آدمى تجاوز نمى كرد ، به تدريج از هم گسيخته شده و سنگ هايش بر زمين فرو ريخته بود . لذا بر آن شدند ، تا ديوارهايش را برآورند و چون تنى چند از قريش و ديگران گنج خانه را كه در چاهى در ميان آن قرار داشت ، دزديده بودند ، مردم بر مسقف كردن آن هم داستان شدند .
اين بناى تازه نيز آن گونه كه از وصفش در كتاب هاى مورخان بر مى آيد ، بنايى فاخر نبود . تنها اتاقى بود كه اينك سقفى چوبى بر شش ستون در دو رديف آن را مى پوشاند . ديوارهايش كه پيشتر نُه ذراع ارتفاع داشت و كمى بيشتر يا كمتر از قامت آدمى بود ، تا هيجده ذراع بالا آمده بود . اين بار مواد ساختمانى محكمى در اين بنا به كار رفت ؛ رديفى از چوب و رديفى از سنگ و در مجموع پانزده رديف چوبى و شانزده رديف سنگى ديوارهايش را تشكيل مى داد . سقف آن را نيز مسطح كرده بودند و برايش ناودانى گذاشته بودند كه آب باران از آن سرازير مى شد .
در مجموع ، اين بنا از جهت مساحت ، هنر ، زيبايى و عظمت با هيچ يك از معبدهاى عربى جنوب عربستان ، مانند معبد «المقه» در شهر «مأرب» يا ديگر معابدى كه پژوهشگران به آثار و بقاياى آن ها دست يافته اند ، سنجيدنى نبود .
کعبه جانان ( قسمت دوم )

داستان اصحاب فيل

قـرآن
«آيا نديدى پروردگارت، با فيل سواران چه كرد؟ آيا نيرنگشان را در تباهى و گمراهى قرار نداد؟ و بر سر آنان پرندگانى دسته دسته فرستاد كه با سنگهايى از سجيل آنان را زدند، پس آنان را مانند برگى خورده شده قرار دادند».
حديـث
51 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : پرندگانى دسته دسته، مثل باز، در چهره درندگان به سراغ آنان رفتند.
52 ـ امام صادق عليه السّلام : فرمانرواى حبشه چون با فيل به قصد ويرانى كعبه آمدند. بر شترهاى عبدالمطلب گذر كردند. آن ها شترها را ربودند. عبدالمطلب به سوى رئيس آنان رفت تا بخواهد شترهايش را برگردانند. اجازه گرفت، اجازه دادند و به فرمانروا گفتند: اين، بزرگ قريش است، مردى هوشمند و جوانمرد است. او هم احترام كرد و نزديكش ساخت. سپس به مترجم گفت: بپرس كه چه مى خواهد؟ گفت: همراهانت به شترهاى من برخورده، آن را ربودند. دوست دارم شترهايم را به من بازگردانى . از درخواست او تعجب كرد و گفت: آيا اين همان است كه گفتيد بزرگ قريش است و از خِرد او ياد كرديد؟ از من نخواست از خانه اى كه او مى پرستد، باز گردم. اگر از من خواسته بود كه از ويران ساختن آن چشم بپوشم، چنان مى كردم. مترجم سخن او را به عبدالمطلب باز گفت. وى پاسخ داد: اين خانه صاحبى دارد كه از آن دفاع مى كند. من از تو خواستم شترهاى مرا بازگردانى چون به آن ها نياز دارم. پس دستور داد آن ها را برگرداندند.
53 ـ ابو مريم از امام باقر عليه السّلام روايت مى كند كه درباره آيه « وأرسل عليهم طيراً ... » از حضرت پرسيدم. ايشان فرمود: پرندگانى بودند با پرواز پايين[2] كه از
سمت دريا سراغشان آمدند. سرهايشان مثل سردرندگان و چنگال هايشان مانند پرندگانِ شكارى بود، هر پرنده سه سنگ همراه داشت: دو سنگ در چنگ ها ويكى درمنقار. با آن سنگ ها آن قوم را سنگباران مى كردند، تا آن كه پيكرهايشان آبله گرفت و بر اثر آن كشته شدند. پيش از آن آبله ديده نشده بود و اين كار را از پرندگان نيز نه پيش از آن روز و نه پس از آن هرگز نديدند. كسانى هم كه از آن حادثه جان سالم به در برده بودند، چون به حضرموت ـ نام يك وادى نزديك يمن ـ رسيدند، خداوند سيلى فرستاد و همه را غرق كرد. فرمود: از پانزده سال پيش در آن وادى هرگز آبى ديده نشده بود! فرمود: به همين خاطر كه آنان در آن جا مردند، نام آن جا حضرموت شد (مرگ حاضر شد).
تاريخ حمله ابرهه به مكه:
أبرهة الأشرم «أبو يكسوم» در حدود سال پانصد و هفتاد ميلادى يعنى چهل سال قبل از بعثت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله به مكّه حمله كرد. بعضى تاريخ حمله را سال هاى ديگرى دانسته اند ، ولى هيچ يك از سال پانصد و هشتاد و يك ميلادى در نمى گذرد. علّت حمله ابرهه، مجموعه اى از انگيزه هاى سياسى و اقتصادى و دينى بود ، ابرهه ابتدا عبادتگاهى پرشكوه در محل فرمانروايى خود در يمن ساخت تا توجه مردم را از كعبه به آن جا معطوف كند.
امّا اعراب نه تنها به آن جا نرفتند، بلكه به آن اهانت كردند. همين امر دستاويزى براى ابرهه ساخت تا با حمله به مكّه و نابود كردن آن ، مركز دينى و سياسى جزيرة العرب را به پندار خود به يمن منتقل كند و دينش را حاكم كرده و خود را فرمانرواى مطلق حجاز كند.

آن چه در تاريخ اسلام بر كعبه گذشت

54 ـ عمرو بن دينار و عبيدالله بن ابى يزيد: در زمان پيامبر، اطراف كعبه ديوارى نبود و پيرامون كعبه نماز مى خواندند. زمان عمر كه فرا رسيد، برگرد آن ديوار كشيد. عبيدالله گفته است: ديوارش كوتاه بود، پس ابن زبير آن را بنا كرد (و بالا آورد).
55 ـ امام صادق عليه السّلام : كعبه در زمان حضرت ابراهيم نُه ذراع بود و دو در داشت. عبدالله بن زبير آن را باز ساخت و ارتفاعش را 18 ذراع قرار داد. حجّاج آن را خراب كرد و آن را به ارتفاع 27 ذراع ساخت.

مرمّت و تجديد بناى كعبه

كعبه و مسجد الحرام در طول تاريخ اسلام، بارها مرّمت و تجديد بنا شده است. اين تعميرات، معمولاً پس از سيل هاى فراوان مكّه و گاه پس از جنگها، انجام گرفته است.
الف ـ سيل ها
از پيدايش اسلام تا كنون، نزديك به صد سيل به مسجد الحرام و كعبه، آسيب رسانده است كه برخى از آن ها به نام هاى خاصى، مشهور شده اند همچون: سيل «امّ نهشل» در خلافت عمر و «حجاف» و «المخبل» در خلافت عبدالملك بن مروان و سيل «ابن حنظله» در روزگار مأمون.
ب ـ جنگها
با وجود قداست و حرمت كعبه، سه حمله بزرگ به مكّه، زيان هاى بزرگى را به كعبه وارد ساخت كه عبارتند از:
1 ـ حمله لشكر يزيد بن معاويه به فرماندهى حصين بن نمير (سال 63 هـ) جهت سركوبى عبدالله بن زبير.
2 ـ حمله سپاه عبدالملك بن مروان به فرماندهى حجّاج ثقفى (سال 73 هـ) جهت سركوبى ابن زبير.
3 ـ حمله قرمطيان در روزگار خلافت عباسيّان (سال 317 هـ ) و ربودن حجر الأسود.
تعمير بيت به خلفا و پادشاهان و اميران وقت مكّه نسبت داده شده است، مانند: عبدالله بن زبير (64 هـ) و عبدالملك بن مروان (74 هـ) و سلطان سليم عثمانى (960 هـ) و سلطان مراد عثمانى (1040 هـ) و در آخرين تعمير (1417 هـ ) داخل كعبه را بتن ريزى كرده و بالا آوردند.

آيات و نشانه هاى كعبه

نشانه هاى جامع
قـرآن
«همانا اوّلين خانه اى كه براى مردم قرار داده شد، همان است كه در مكّه است. موجب بركت و هدايت براى جهانيان است، در آن نشانه هاى روشن است، مقام ابراهيم. و هركس وارد آن شود ايمن است. و براى خداست بر عهده مردم كه آن خانه را حج كنند، هركس كه قدرت و راهى به سوى آن داشته باشد. و هر كس كفر ورزد (و ناسپاسى كند) خداوند از جهانيان بى نياز است».
حديـث
1 ـ ابن سنان : از امام صادق عليه السّلام درباره آيه « انّ اوّل بيتٍ ... » پرسيدم كه اين «نشانه هاى روشن» چيست؟ فرمود: «مقام ابراهيم». آن جا كه بر روى سنگ ايستاد و قدم هاى او بر سنگ اثر گذاشت و حجر الأسود و خانه اسماعيل .
بيان:
«آيات بيّنات» به نشانه هاى بر جامانده از عهد قديم در مكّه گفته مى شود كه شامل مقام ابراهيم، حجر الأسود و حجر اسماعيل مى باشد. از اين سه، در روايت ذكر شده نام برده شده است .
برخى از مفسرين، حطيم، زمزم و اركان اربعه كعبه را نيز اضافه كرده اند و حتى مكان هاى مقدس مكّه و حرم مثل مشعر و عرفات را نيز از مصاديق آيات بيّنات دانسته اند. علامّه طباطبايى، هر سه قسمت آيه «مقام ابراهيم، من دخله كان آمنا ولله على الناس...» را در مقام بيان و توضيح «آيات بيّنات» مى داند.

مقام ابراهيم و جايگاه آن

2 ـ امام صادق عليه السّلام : خداوند مكّه را فضيلت داد و بخشى از آن را برتر از بخشى قرارداد و فرمود: «از مقام ابراهيم، جايگاه نماز بگيريد».
3 ـ زراره : به امام باقر عليه السّلام گفتم: آيا حسين عليه السّلام را درك كردى؟ فرمود: آرى، به ياد مى آورم كه همراه او در مسجد الحرام بودم. سيل وارد مسجد شد، مردم روى مقام مى ايستادند. برخى كه بيرون مى رفتند، مى گفتند: مقام را سيل برد و بعضى مى گفتند: سر جاى خود است.
به من فرمود: فلانى! مردم چه كردند؟ گفتم: خداوند به صلاحت دارد، مردم بيم آن دارند كه سيل، مقام را برده باشد. فرمود: ندا بده كه خداوند، آن را نشانه قرار داده است، آن را نخواهد برد. پس مردم آرامش يافتند. جايگاه مقام كه ابراهيم عليه السّلام آن را قرار داده بود كنار ديوار كعبه بود. همچنان آن جا بود، تا آن كه مردم جاهليّت آن را به جايگاه امروزش منتقل كردند. چون پيامبر مكه را فتح كرد، به همان جايى برگرداند كه ابراهيم نهاده بود. آن جا بود تا آن كه عمر بن خطاب به حكومت رسيد. از مردم پرسيد: از شما چه كسى جايگاه قبلى آن را مى داند؟ مردى گفت: من جاى آن را با افسارى كه نزد من است، اندازه گرفته ام . گفت: آن را بياور. آن را آورد. پس اندازه گرفت و مقام را به همان جا برگرداند.
4 ـ امام صادق عليه السّلام : چون خداوند به حضرت ابراهيم وحى كرد كه مردم را به حج ندا بده، سنگى را كه اثر گامهايش در آن است (مقام) رو به روى كعبه و چسبيده به كعبه، در همان جايى كه امروز است قرار داد. سپس بر آن ايستاد و فرمان خدا را با رساترين صدايش ندا داد. چون آن سخن را گفت، سنگ تاب تحمل او را نياورد، پاهايش در آن فرو رفت. پس ابراهيم، پاهايش را از سنگ بركند. چون مردم افزون شدند و به شرّ و بلا گرويدند، بر آن ازدحام آوردند و تصميم گرفتند كه در جايى كه امروز قرار دارد قرار دهند تا مطاف، براى طواف كنندگان خالى شود. چون خداوند، حضرت محمد صلّى الله عليه و آله را برانگيخت، به همان جايگاهى كه ابراهيم قرار داده بود، بازگرداند. همانجا بود تا آن كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله از دنيا رفت و زمان ابوبكر و اوايل حكومت عمر نيز همانجا بود. سپس عمر گفت: مردم برگرد مقام در فشارند، كدام يك از شما جايگاهش را در جاهليّت مى داند؟ مردى گفت: من آن را اندازه گرفته ام. گفت: اندازه پيش توست؟ گفت: آرى. گفت: آن را بياور. آورد. پس دستور داد كه مقام را به آن جا بردند و به مكانى برگرداندند كه اكنون است.

توضيحى درباره مقام ابراهيم

مقام ابراهيم از نشانه هاى روشن الهى و از نظر مشهور همان سنگ معروف در نزديكى كعبه است جايگاه ابراهيم عليه السّلام ، هنگام بالا بردن پايه هاى بيت «كعبه» بوده است در اين سنگ، اثر قدم انسان آشكارا ديده مى شود و اين خود معجزه و آيه اى الهى است كه در يك جسم سخت و محكم، پا فرو رود و اثر آن ساليان دراز باقى بماند و سيل ها و جنگ ها و غارت ها را پشت سرگذارد. سه تفسير ديگر از مقام ابراهيم از ابن عبّاس و مجاهد و عطا نقل شده است، ولى روايات، نظر مشهور را تأييد مى كند.
در زمان وقوع اين معجزه الهى و ايستادن ابراهيم عليه السّلام بر اين سنگ، اختلاف نظر هست، بعضى آن را هنگام بناى كعبه و بالا بردن پايه هاى كعبه مى دانند و معتقدند كه حضرت ابراهيم عليه السّلام بر آن مى ايستاده است تا بتواند قسمت بالايى ديوار كعبه را بسازد.
دسته دوّم مى گويند: حضرت ابراهيم عليه السّلام هنگام اعلان حجّ، جهت امتثال امر «واذّن في الناس بالحجّ» بر روى اين سنگ ايستاد. در اين زمينه اقوال ديگرى هم وجود دارد كه از جمله آن ها قول قفّال است كه مى گويد: اين سنگ در تمام واقعه هاى ذكر شده مورد استفاده حضرت ابراهيم عليه السّلام قرار گرفته است.

توضيحى درباره جايگاه مقام

تغيير مكان «مقام ابراهيم» از مسلّمات تاريخ است و بسيارى از كتاب هاى سيره و حديث و تاريخ آن را از مكان كنونى اش به كعبه نزديك تر و يا حتّى چسبيده به آن دانسته اند. بر طبق آن چه كه از برخى احاديث، به دست مى آيد، ابتدا در جاهليت آن را از كعبه دورتر بردند و سپس پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله آن را پس از فتح مكّه به جاى نخستينش باز گرداند، يعنى همان مكانى كه ابراهيم عليه السّلام آن را نهاده بود و سپس عمر آن را به مكانى كه هم اكنون قرار دارد، انتقال داد.
در علّت اين انتقال اختلاف كرده اند: برخى آن را به جهت سيلى مى دانند كه مقام را با خود برد و برخى ديگر به جهت توسعه دادن مكان طواف و دسته اى به جهت اين كه زير پاى طواف كنندگان نرود، دانسته اند.

حجر الأسود

الف ـ حجر الأسود، دست خدا

5 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حجر الأسود، دست خدا در زمين است. هر كه آن را لمس كند، دست خدا را لمس كرده است.
6 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حجر، دست خدا در زمين است، كه با آن با بندگانش دست مى دهد.
7 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حجر، دست خدا در زمين است. هر كه دست خود را بر آن بكشد، با خدا بيعت كرده كه او را نافرمانى نكند.
8 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حَجر، دست خداست.هر كس بخواهد، به وسيله آن باخدا دست مى دهد.

ب ـ اصل حجر الأسود

9 ـ عقبة بن بشير از امام باقر عليه السّلام روايت مى كند: خداوند حضرت ابراهيم را فرمان داد كه كعبه را بسازد و پايه هايش را بالا آورد و مناسك مردم را به آنان نشان دهد. ابراهيم و اسماعيل هر روز يك رديف مى ساختند، تا به جايگاه حجرالأسود رسيدند.
امام باقر عليه السّلام فرمود: پس كوه ابو قُبيس، ابراهيم را ندا داد: تو نزد من سپرده اى دارى. آنگاه حجرالأسود را به او داد و وى آن را در جايگاهش نهاد.
10 ـ امام على عليه السّلام در پاسخ آن يهودى كه از او درباره اولين سنگى كه بر روى زمين نهاده شد پرسيد. فرمود: شما مى گوييد: آن است كه در بيت المقدس است و دروغ مى گوييد. اولين سنگ، آن است كه آدم آن را از بهشت فرود آورد. يهودى گفت: به خدا راست گفتى، اين مطلب به املاى موسى و خطّ هارون است.
11 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : در روى زمين جز سه چيز از بهشت نيست: نهالِ عجوه (نوعى خرماى خوب)، چند اوقيه (پيمانه و معيار وزن) آبى كه هر روز از بركت بهشت در فرات مى ريزد و حجرالأسود.
12 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حجرالأسود، از بهشت است.
13 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : حجر الأسود، از سنگ هاى بهشت است.
14 ـ منذر ثورى: از امام باقر عليه السّلام درباره حجر الأسود پرسيدم. فرمود: سه سنگ از بهشت فرود آمده است: حجر الأسود كه به وديعت به ابراهيم سپرده شد، مقام ابراهيم و سنگ بنى اسرائيل. حضرت فرمود: خداوند سنگ سفيد به حضرت ابراهيم سپرد كه سفيدتر از كاغذ بود، در نتيجه گناهان بنى آدم سياه شد.

ج ـ نهادن حجر الأسود در جاهليّت

15 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : روزى كه قريش در نهادن حجرالأسود، در جاى خود اختلاف كردند، من با دستانم آن را نهادم.
16 ـ ابن شهاب: چون پيامبر خدا به سنّ بلوغ رسيد، زنى كعبه را با بخور و عود معطّر مى ساخت كه از مجمر او جرقه اى در پرده كعبه افتاد و سوخت. كعبه را خراب كردند، تا چون دوباره ساختند و به محلّ حجرالأسود رسيدند، قريش در اينكه كدام يك از قبيله ها عهده دار بالاآوردن آن ركن شود با هم درافتادند. گفتند: اولين كسى كه بر ما آشكار شود، او را داور قرار مى دهيم. در اين لحظه رسول خدا صلّى الله عليه و آله آشكار شد، در حالى كه جوان بود و پارچه اى راه راه بر خود حمايل كرده بود. او را به داورى برگزيدند. او دستور داد تا حجرالأسود را در پارچه اى نهادند. بزرگ هر قبيله را طلبيد و گوشه اى از پارچه را به او داد. خودش بالا رفت و حجر الأسود را (با آن پارچه) بالا آوردند، خود او آن را در جايش نهاد.

د ـ در دوران عبدالملك

17 ـ شيخ صدوق: روايت شده كه چون حجاج از ساختن كعبه فارغ شد، از امام سجّاد عليه السّلام خواست كه حجر را در جاى خودش قرار دهد. حضرت نيز آن را گرفت و در جايگاهش نهاد.
18 ـ راوندى: چون حجاج بن يوسف به جهت جنگ با عبدالله بن زبير كعبه را ويران كرد، سپس آن را آباد كرده و تجديد بنا كردند و خواستند حجرالأسود را نصب كنند، هر يك از عالمان، قاضيان يا زاهدانشان كه آن را نصب مى كرد، سنگ مى لرزيد و مى افتاد و در جاى خود ثابت نمى ماند. امام سجّاد عليه السّلام آمد و حجر الأسود را از دست آنان گرفت، بسم الله گفت، سپس برجايش نهاد، سنگ در همانجا ثابت ماند، مردم نيز تكبير گفتند.

هـ ـ در عصر قرمطيان

19 ـ جعفر بن محمد بن قولويه: در سال339 هـ ـ سالى كه قرمطيان حجرالأسود را به جاى خودش در كعبه نهادند ـ چون در سفر حج به بغداد رسيدم، بزرگترين انديشه ام اين بود كسى را كه حجر الأسود را در جاى خود مى نهد، دريابم. چون كه ماجراى كار او در كتابها خواهد آمد، نيز آن سنگ را حجّت خدا در زمان برجايش خواهد نهاد، آنگونه كه در زمان حجّاج، امام سجّاد عليه السّلام آن را در جايش قرار داد تا قرار گرفت.
به سختى بيمار شدم، آنچنانكه كه بيم جان داشتم، آنچه را در نظر داشتم فراهم نگشت. كسى را به نام «ابن هشام» نايب گرفتم و به او نامه مهر شده اى دادم، در نامه پرسيده بودم كه عمرم چه قدر خواهد بود و آيا مرگ من در همين بيمارى است يا خير؟ به آن نايب گفتم: خواسته ام اين است كه اين نامه به دست كسى برسد كه حجرالأسود را بر جاى خودش مى نهد و جواب نامه گرفته شود. تو را براى اين كار، نايب گرفته ام.
ابن هشام گويد: چون به مكه رسيدم و تصميم بر آن شد كه حجرالأسود را به جاى خود بازگردانند، مبلغى به خدّام خانه خدا دادم كه توانستم جايى باشم كه قرار دهنده حجرالأسود را برجايش ببينم. كسى را هم از خدّام قرار دادم كه مانع فشار مردم بر من شود.
هركس كه مى خواست حجرالأسود را بر جاى خود نهد، مى لرزيد و قرار نمى گرفت. جوانى گندم گون و زيبا روى آمد، آن را گرفت و درجايش نهاد و قرار گرفت، گويا اصلاً از جايش جدا نشده است. صداها برخاست، آن جوان خواست كه از در مسجد بيرون رود، از جايم برخاسته در پى او رفتم و مردم را از راست و چپ خود كنار مى زدم، تا آن جا كه پنداشتند ديوانه ام. مردم برايم راه مى گشودند و چشمم جدا از او نمى شد، تا آن كه از مردم جدا شد. من در پى او شتاب مى كردم و او آرام مى رفت و من به او نمى رسيدم. چون به جايى رسيدم كه جز من كسى نبود كه او را ببيند، ايستاد و رو به من كرد و فرمود: آنچه همراه دارى بده. نامه را به او دادم. بى آن كه به آن بنگرد فرمود: به او بگو: از اين بيمارى هراسى نداشته باش. مرگ تو نيز پس از سى سال خواهد بود. مدهوش شدم، توان حركت نداشتم و او مرا گذاشت و برگشت.

حِجر اسماعيل و آداب آن

20 ـ امام صادق عليه السّلام : حجر، خانه اسماعيل است و قبر هاجر و اسماعيل در آن قرار دارد.
21 ـ اسماعيل عليه السّلام در 130سالگى از دنيا رفت و در حجر، همراه مادرش دفن شد.
22 ـ معاوية بن عمّار: از امام صادق عليه السّلام درباره حجر پرسيدم كه آيا جزء كعبه است يا بخشى از كعبه در آن است؟ فرمود: نه، حتى به اندازه چيده يك ناخن هم. ليكن اسماعيل عليه السّلام مادرش را آن جا به خاك سپرد. دوست نداشت كه پا بر روى آن بگذارند، دور آن حصارى كشيد. قبور پيامبرانى هم در آن جاست.
23 ـ امام صادق عليه السّلام : در حجر، نزديك ركن سوّم، دختران دوشيزه حضرت اسماعيل دفن شده اند.
24 ـ ابوبلال مكّى: امام صادق عليه السّلام را ديدم كه از سمتِ دربِ كعبه، واردِ حجر شد، به فاصله دو ذراع از كعبه به نماز ايستاد. گفتم: هيچ يك از خاندان تو را نديده ام كه در مقابل ناودان نماز بخواند. فرمود: اينجا محلّ نماز شبر و شبير پسران هارون است.
25 ـ ابو نعيم انصارى از امام زمان عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: امام سجّاد عليه السّلام در سجده خود در اين مكان (و با دست اشاره به حِجر و طرف ناودان كرد) مى گفت:
«بنده ناچيزت در آستان توست، نيازمندت به آستان توست، از تو مى خواهم آنچه را كه جز تو بر آن توانا نيست».
26 ـ طاووس فقيه: امام سجّاد عليه السّلام را در حجر ديدم كه نماز مى خواند و چنين دعا مى كرد:
«بنده ناچيز تو به درگاه توست، اسير تو در آستانه توست، نيازمند تو به درگاه توست، گداى تو به آستانه توست، نزد تو شكايتى دارد، كه بر تو پنهان نيست ـ و در حديثى است ـ مرا از درگاهت بازنگردان».
27 ـ على بن مزيد بيّاع سابُرى: امام صادق عليه السّلام را در حجر، زير ناودان ديدم كه رو به طرف كعبه، دستان خويش را گشوده بود و چنين دعا مى كرد:
«خدايا! بر ناتوانى و بيچارگى من ترحّم كن. پروردگارا، مرا از رحمت خويش، دو نصيب عطا كن و از روزى گسترده ات بر من ببار و شرّ فاسقان جن و انس و شرّ فاسقان عرب و عجم را از من دور كن. خداوندا! روزى مرا گشاده گردان و بر من سخت مگير ، خدايا بر من رحمت آر و عذابم مكن، از من خشنود باش و بر من خشم مگير، تو شنواى دعا و نزديك و اجابت كننده اى».

حطيم

28 ـ معاوية بن عمّار: از امام صادق عليه السّلام درباره حطيم پرسيدم. فرمود: «ميان حجرالأسود و درِ كعبه است».
پرسيدم: چرا به آن حطيم مى گويند؟ فرمود: چون در آن جا مردم همديگر را فشار مى دهند.
29 ـ ابوبلال مكّى: امام صادق عليه السّلام را ديدم كه بر گرد كعبه طواف كرد. سپس ميان در كعبه و حجرالاسود، دو ركعت نماز خواند. گفتم: هيچ يك از شما را نديده ام كه اينجا نماز بخواند! فرمود: اينجا، همان جاست كه توبه آدم پذيرفته شد.
30 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : كنار در كعبه، دوبار جبرئيل، امام جماعت من شد (و من به او اقتدا كردم).
31 ـ وقتى كه حلبى از امام صادق عليه السّلام درباره حجر پرسيد، حضرت فرمود: شما آن را حطيم مى ناميد. آن جا محلّ گوسفندان اسماعيل بود و مادرش را آن جا دفن كرد و خوش نداشت كه پا بر آن گذاشته شود، پس دور آن حصارى كشيد. قبر پيامبرانى هم در آن جاست.

ملتزم

32 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هيچ كس در اين ملتزم چيزى از خدا نخواست، مگر آن كه اجابت شد.
33 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : ملتزم، جايى است كه دعا در آن پذيرفته است و هيچ بنده اى چيزى از خدا نخواست، مگر آن كه آن را پذيرفت.
34 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : ميان ركن و مقام، ملتزم است. هيچ دردمندى آن جا دعا نمى كند، مگر آن كه بهبود يابد.
35 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : آدم، هنگامى كه فرود آمد، هفت بار كعبه را طواف كرد. سپس در مقابل در كعبه دو ركعت نماز خواند، آنگاه به ملتزم آمد و چنين گفت:
«خدايا! تو نهان و آشكارم را مى دانى، پس پوزشم را بپذير و آنچه را كه در دل و نزد من است مى دانى، پس گناهانم را ببخشاى. نيازم را مى دانى، پس خواسته ام را عطا كن. خداوندا! از تو ايمانى مى خواهم كه همنشين دلم باشد و يقينِ راستى تا آن كه بدانم جز آنچه برايم نوشته اى به من نخواهد رسيد، و رضا به آنچه بر من حكم كرده اى».
خداوند به او وحى كرد: اى آدم! دعاهايى كردى و من اجابت كردم. اينگونه دعا را هيچ يك از فرزندانت نخواهد كرد، مگر آن كه اندوهها و گرفتاريهايش را برطرف سازم و آنچه از دست داده، كفاف كنم و تهيدستى را از قلبش بيرون كنم و توانگرى را ميان دو چشمش قرار دهم و در پى تجارت هر تاجرى براى او تجارت كنم (و سود دهم) ودنيا به حالتِ خوار سراغ او آيد، هر چند خودش آن نخواهد!
36 ـ امام صادق عليه السّلام : چون آدم، خانه خدا را طواف كرد و به ملتزم رسيد، جبرئيل به او گفت: اى آدم! در اين مكان به گناهان خويش در برابر خدا اعتراف كن [ تا آن كه گفت: ] پس خداوند به او وحى كرد: اى آدم! گناه تو را آمرزيدم. گفت: پروردگارا! براى فرزندان و ذريّه ام؟ خداوند متعال به او وحى كرد: اى آدم! هر يك از ذريّه تو اينجا بيايد و به گناهانش اقرار كند وتوبه نمايد همچنانكه توبه كردى، سپس آمرزش بخواهد، او را مى آمرزم.
37 ـ امام على عليه السّلام : كنار ملتزم، به گناهان خويش، چه آنچه را در ياد داريد يا يادتان نيست اقرار كنيد و بگوييد: «آنچه را كه نگهبانان تو از گناهان ما
حفظ كرده اند و ما فراموش كرده ايم، ببخشاى»، همانا هركس در اين جايگاه به گناه خود اعتراف كند، آن ها را بر شمارد و يادآورى كند و از خداوند آمرزش بطلبد، بر خداوند است كه او را بيامرزد.
38 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه امام سجّاد عليه السّلام كنار ملتزم مى آمد، مى گفت:
«خدايا، مرا گروههايى از گناهان و خطاهاست و نزد تو افواجى از رحمت و آمرزش. اى كسى كه دعاى مبغوض ترين افراد نزد خود را اجابت كرد، آنگاه كه گفت «خدايا مرا تا روزى كه برانگيخته مى شوند، مهلت بده»، دعاى مرا هم مستجاب كن و با من چنين و چنان كن ...».
39 ـ معاوية بن عمّار: هرگاه امام صادق عليه السّلام به ملتزم مى رسيد، به غلامانش مى فرمود: از من فاصله بگيريد، تا در اين مكان نزد پروردگارم به گناهانم اقرار كنم، اين جا، جايى است كه هيچ بنده اى به گناهان خود نزد پروردگارش اعتراف نكرد و از خدا آمرزش نخواست، مگر آن كه خداوند، او را آمرزيد.
40 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه از طواف خود فارغ شدى و به آخر كعبه ـ در مقابل مستجار ، اندكى به ركن يمانى مانده ـ رسيدى، دستان خود را بر كعبه بگستر، شكم خود (بدن) خويش را به آن بچسبان و صورتت را بر كعبه بگذار و بگو:
«خدايا ! خانه، خانه توست. بنده، بنده توست و اينجا، جايگاه كسى است كه از دوزخ به تو پناه مى آورد».
سپس نزد پروردگار به آنچه كردى اقرار كن. به يقين هيچ بنده مؤمنى نيست كه در اينجا به گناهان خود در مقابل خدا اقرار كند، مگر آن كه خدا او را بيامرزد، اگر بخواهد و مى گويى:
«خدايا، رحمت و گشايش و عافيت از جانب توست. خدايا، عمل من اندك است، پس آن را برايم بيفزاى و آنچه را كه تو از آن آگاهى و بر مردم پوشيده است، ببخشاى».
آنگاه از آتش به خدا پناه مى برى و هر چه مى خواهى، براى خود دعا كن، سپس ركن يمانى را لمس كن و سراغ حجر الأسود برو.

مستجار

41 ـ امام صادق عليه السّلام : حضرت ابراهيم كعبه را ساخت ... و براى آن دو در قرار داد: درى به مشرق و درى به مغرب. مستجار، درى است كه رو به مغرب است.
42 ـ امام سجّاد عليه السّلام : چون آدم به زمين هبوط كرد، كعبه را طواف نمود. كنار مستجار كه رسيد، به كعبه نزديك شد، دستان خود را به آسمان بلند كرد و گفت: پروردگارا، مرا ببخشاى. ندا آمد: تو را بخشودم. گفت: خدايا، فرزندانم را. ندا آمد: اى آدم! هر يك از فرزندان تو سراغ من آيد و گناه خويش را اين جا آورد، گناهش را مى آمرزم.
43 ـ على بن جعفر: برادرم [ موسى بن جعفر ] را ديدم كه دو يا سه طواف مى كرد (هر كدام هفت دور) و طوافها را به هم پيوست، جز اينكه در مستجار مى ايستاد و سرِ هر هفت دور، دعا مى كرد و سراغ حجر الأسود مى آمد و آن را لمس مى كرد. سپس طواف مى كرد.

ركن يمانى

44 ـ جابر بن عبدالله: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله حجرالأسود را لمس كرد و بوسيد و ركن يمانى را لمس كرد و دستِ خود را بوسيد.
45 ـ ابن عبّاس: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ركن يمانى را بوسيد و صورت خود را بر آن نهاد.
46 ـ مجاهد: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ركن يمانى را مى بوسيد و صورت بر آن مى نهاد.
47 ـ نافع از ابن عمر نقل كرده است: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله هرگاه خانه خدا را طواف مى كرد، در هر طواف دست بر حجر الأسود و ركن مى كشيد.
48 ـ عطاء: به پيامبر صلّى الله عليه و آله گفته شد: اى پيامبر خدا ! ديده ايم كه زياد بر ركن يمانى دست مى كشى! فرمود: هرگز نزد ركن يمانى نيامدم، مگر آن كه جبرئيل كنار آن ايستاده بودوبراى هر كه آن را لمس مى نمود،طلب آمرزش مى كرد.
49 ـ ابن عمر: نديدم كه پيامبر صلّى الله عليه و آله جز دو ركن يمانى را، از خانه خدا لمس كند.
50 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ركن يمانى و ركن حجرالأسود را لمس مى كرد. غير از اين دو را لمس نمى كرد.
51 ـ امام باقر عليه السّلام : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله جز ركن حجرالأسود و ركن يمانى را لمس نمى كرد. سپس اين دو ركن را مى بوسيد و صورت بر آن ها مى گذاشت. پدرم را نيز ديدم كه چنين مى كرد.
52 ـ حُميد بن ابى سويّه: شنيدم از ابن هشام كه از عطاء بن ابى رباح، در حالى كه او كعبه را طواف مى كرد، از ركن يمانى پرسيد. عطاء گفت: ابو هريره مرا گفته كه پيامبر صلّى الله عليه و آله فرمود: هفتاد فرشته بر آن گماشته شده اند. هرگاه كسى گويد:
«خداوندا! من بخشايش و عافيت در دنيا و آخرت از تو مى خواهم، خدايا! در دنيا به ما حسنه ببخش و در آخرت حسنه عطا كن و ما را از عذاب آتش نگهدار»، گويند: آمين.
پس چون به ركن حجرالأسود رسيد، گفت: اى ابا محمّد! درباره اين ركن حجرالأسود تو را چه (حديثى) رسيده است؟ عطاء گفت: ابوهريره نقل كرد كه از پيامبر صلّى الله عليه و آله شنيد كه مى فرمود: هر كس با حجرالاسود دست دهد، با دست خداى رحمان دست داده [ و بيعت كرده ] است.
53 ـ ابو مريم: با امام باقر عليه السّلام مشغول طواف بودم. در هيچ يك از طوافهايش به ركن يمانى نمى رسيد، مگر آن كه آن را لمس مى كرد، سپس مى گفت:
«خدايا به سويم بازگرد (وتوفيقى ده) تا توبه كنم و مرا نگهدار تا دوباره به گناه برنگردم».
54 ـ امام صادق عليه السّلام : ركن يمانى، درى از درهاى بهشت است، خداوند از وقتى كه آن را گشوده، نبسته است.
55 ـ امام صادق عليه السّلام : ركن يمانى درِ ماست، كه از اين در وارد بهشت مى شويم.
56 ـ زيد شحّام ابو اسامه: با امام صادق عليه السّلام مشغول طواف بودم. هرگاه به حجرالأسود مى رسيد، دست به آن مى كشيد و آن را مى بوسيد و هرگاه به ركن يمانى مى رسيد، خود را به آن مى چسباند. گفتم: فدايت شوم! به حجر الأسود دست مى كشى، ولى نسبت به ركن يمانى خود را به آن مى چسبانى؟ فرمود: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: هرگز سراغ ركن يمانى نيامدم، مگر آن كه جبرئيل را ديدم كه پيش از من خود را به آن چسبانده است.
57 ـ امام صادق عليه السّلام ـ وقتى از كنار ركن يمانى مى گذشت ـ : در اينجا فرشته اى است، كه شنوايى اهل زمين به او داده شده است. هركس وقتى به اينجا مى رسد بر پيامبر صلّى الله عليه و آله صلوات فرستد، درود او را به پيامبر مى رساند.
58 ـ امام صادق عليه السّلام : خداوند متعال، فرشته ذِكر گويى را بر ركن يمانى مأمور ساخته كه دعاهاى شما را «آمين» مى گويد.

زمزم

الف ـ نام هاى آن

59 ـ امام صادق عليه السّلام : نام هاى زمزم عبارت است : قدمگاه جبرئيل، چاه اسماعيل، چاه عبدالمطلب، زمزم، برّه (پرخير و سودمند)، مضنونه (نفيس و ارزشمند و گنجينه اى كه به زحمت پيدا شود)، رواء (مايه سيرابى، آبرو)، شبعه (سير كننده)، طعام، مطعم، شفاى بيمارى.
60 ـ در ياد كرد قصّه هاجر ـ : چون روز بالا آمد، اسماعيل تشنه شد و آب طلبيد. هاجر در وادىِ محلّ سعى ايستاد و ندا داد: آيا در اين وادى همدمى هست؟ اسماعيل از چشمش پنهان ماند. به بلندى صفا رفت، سراب وادى در نظرش درخشيد، پنداشت كه آب است، به وادى فرود آمد و دويد، چون به محلّ سعى رسيد، اسماعيل از نظرش ناپديد شد، اين بار، سراب در سوى صفا بر او جلوه كرد. باز هم در پى آب به وادى فرود آمد. چون باز هم اسماعيل از نظرش ناپديد شد، دوباره به صفا بازگشت و نگاه كرد. اين كار را هفت بار انجام داد. نوبت هفتم كه او بر فراز مروه بود، به اسماعيل نگريست در حالى كه از زير پايش آب آشكار شده بود. بازگشت و ريگها را دور آن جمع كرد، چون آب در سيلان بود، با آنچه اطرافش قرار داد، آب را جمع كرد، از اين رو به «زمزم» ناميده شد [ زَمَّ، يعنى جلوى چيزى را گرفتن و نگهداشتن، جمع كردن .

ب ـ آغاز آن

61 ـ ابى بن كعب: جبرئيل چون با پاشنه خود به زمزم زد، مادر اسماعيل سنگريزه ها را گرد آورد. پيامبر صلّى الله عليه و آله فرمود: خداوند، هاجر مادر اسماعيل را رحمت كند، اگر زمزم را به حال خود گذاشته بود، آبى جارى، مى شد.
62 ـ امام صادق عليه السّلام : چون ابراهيم روى گرداند (كه بازگردد) هاجر گفت: اى ابراهيم! ما را به كه وا مى گذارى؟ گفت: شما را به خداى اين بنا مى سپارم. فرمود: چون آب تمام شد و آن كودك تشنه گشت، هاجر بيرون شد تا آن كه بر فراز صفا رفت و ندا داد: آيا در اين واديها كسى هست؟ سپس فرود آمد، تا آن كه به مروه رسيد و همانگونه ندا داد. سپس در حال بازگشت نزد فرزندش بود كه ناگهان ديد در زير پاشنه اسماعيل آب است. آبها را جمع كرد و آب همانجا رسوب كرد (و چشمه شد) و اگر واگذاشته بود، جارى مى شد.
63 ـ امام صادق عليه السّلام : چون ابراهيم عليه السّلام اسماعيل را در مكّه جا گذاشت، كودك تشنه شد. ميان صفا و مروه درختى بود. مادرش بيرون شد تا آن كه بر صفا ايستاد و گفت: آيا در اين دشت كسى هست؟ كسى پاسخش نداد. رفت تا به مروه رسيد و گفت: آيا در اين وادى همدمى هست؟ پاسخى نشنيد. دوباره به صفا بازگشت و همان را گفت و اين كا را هفت بار انجام داد. از اين رو خداوند آن را سنّت قرار داد. جبرئيل نزد هاجر آمد و پرسيد: كيستى؟ گفت: كنيز ابراهيم. گفت: به اميد چه كسى شما را اينجا واگذاشته است؟ گفت: اگر چنين مى گويى، هنگامى كه خواست برود، به او گفتم: اى ابراهيم! ما را به كه سپردى؟ گفت: به خداى متعال. جبرئيل گفت: شما را به كسى سپرده است، كه شما را بس است. مردم از عبور از مكّه پرهيز داشتند، چون آب نبود. كودك با پاى خود به زمين زد و زمزم جوشيد. [حضرت فرمود: هاجر از مروه به سوى كودك بازگشت در حالى كه آب جوشيده بود. شروع كرد به جمع كردن خاك در اطراف آب، تا جارى نشود و اگر آن را واگذاشته بود، آب جارى مى شد. فرمود: چون پرندگان آب را ديدند، بر گِرد آن جمع شدند. كاروانى از يمن به قصد سفر گذشت. چون كاروانيان، پرندگان را ديدند، گفتند: پرندگان جز پيرامون آب، جمع نمى شوند. نزد آنان آمدند، به آنان آب و غذا دادند و خداوند به اين وسيله روزى ايشان را جارى ساخت . مردم از مكّه عبور مى كردند و از طعام به آنان مى خوراندند و از آب، سيرابشان مى كردند.
64 ـ امام على عليه السّلام : در حالى كه عبدالمطلب در حجر خواب بود، در خواب به او گفته شد: بَرّه را حفر كن (برّه نام زمزم است) گفت: بَرّه چيست؟ سپس از نزد او رفت. فردا باز در همانجا خوابيده بود. در خواب كسى نزد او آمد و گفت: مضنونه (نام ديگر زمزم) را حفر كن. گفت: مضنونه چيست؟ باز هم رفت. روز بعد، برگشت و در خوابگاهش خوابيد. باز نزد او آمده گفتند: طيبه را حفر كن. گفت: طيبه چيست؟ باز هم رفت. فردا كه شد، به خوابگاه خود برگشت و آن جا خوابيد. نزد او آمد و گفت: زمزم را حفر كن. گفت: زمزم چيست؟ گفت: نه خشك مى شود ونه آبش كم مى گردد. آنگاه جايش را براى او وصف كرد. برخاست و همان جا را كه برايش وصف كرده بود كَند. قريش گفتند: اى عبدالمطلب! اين چه كارى است؟ گفت: به حفر زمزم مأمور شده ام. پس چون خاك را كنار زد و آب را ديدند، گفتند: اى عبدالمطلب، ما هم همراه تو در آن سهمى داريم، چرا كه اين چاه پدرمان اسماعيل است. گفت: اين از آنِ شما نيست، تنها از آنِ من است.

ج ـ فضيلت آن

65 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : آب زمزم، شفاى دردى است كه به خاطر آن نوشيده شود.
66 ـ امام على عليه السّلام : آب زمزم، بهترين آب روى زمين است.
67 ـ على بن مهزيار: امام جواد عليه السّلام را در شب زيارت ديدم. طواف نساء را انجام داد و پشت مقام نماز خواند. سپس وارد زمزم شد و به دست خود با دلوى كه نزديك حجرالاسود بود آب كشيد و نوشيد و بر بخشى از تنش ريخت. سپس دو بار به درون زمزم سركشيد [ونگريست. يكى از ياران ما به من خبر داده كه سال بعد نيز او را ديده كه چنين كرده است.

د ـ نوشيدن آب آن

68 ـ ابو ايوب مدائنى از يكى از اصحاب: حضرت ابوالحسن عليه السّلام هرگاه از آب زمزم، مى نوشيد. مى فرمود: به نام خدا، حمد براى خداست، شكر براى خداست.
69 ـ امام صادق عليه السّلام : هرگاه كسى از طواف خود فارغ شد و دو ركعت نماز را خواند، نزد زمزم برود و يك يا دو دلو آب بكشد و از آن بنوشد و بر سر و پشت و شكم خود بريزد و بگويد:
«خداوندا! اين را علمى سودمند و رزقى گسترده و درمان از هر درد و بيمارى قرار بده».
سپس نزد حجر الأسود برگردد.

هـ ـ اهداى آب زمزم

70 ـ امام باقر عليه السّلام : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله وقتى در مدينه بود، درخواست مى نمود كه از آب زمزم برايش هديه بياورند.

بهترين جاى مسجد الحرام

71 ـ ابوحمزه ثمالى: امام سجّاد عليه السّلام به ما گفت: كدام زمين برتر است؟ گفتم، خدا و رسولش و فرزند رسولش داناترند. فرمود: بهترين بقعه و زمين، ميان ركن و مقام است.
72 ـ ميسر، در ضمن سؤالاتى كه امام باقر عليه السّلام از اصحاب خود پرسيد، آورده است كه حضرت پرسيد: آيا مى دانيد كدام قطعه زمين نزد خداوند با منزلت تر است؟ هيچ يك از ما پاسخى نگفت. خود او پاسخ خود را چنين داد: آن ، مكّه است كه خداوند آن را به عنوان حرم خويش پسنديده و خانه خود را در آن قرار داده است. سپس فرمود: آيا مى دانيد نزد خداوند، حرمتِ كدام بقعه مكّه بزرگتر است؟ كسى از ما چيزى نگفت. باز خود او پاسخ خود را چنين فرمود: آن، مسجد الحرام است. سپس پرسيد : آيا مى دانيد حرمتِ كجاى مسجدالحرام عظيمتر است؟ كسى از ما پاسخ نداد. خود حضرت فرمود: ميان ركنِ حجر الاسود و مقام ابراهيم و درِ كعبه. اين جايگاه، حطيم اسماعيل است، جايى كه اندك گوسفندانش را غذا مى داد و در آن نماز مى خواند.
73 ـ ابو عبيده : از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: آيا نماز در همه جاى حرم يكسان است؟ فرمود: اى ابو عبيده! نماز در همه جاى مسجد الحرام يكسان نيست، چگونه در همه جاى حرم يكسان باشد؟ پرسيدم: پس كدام بقعه برتر است؟ فرمود: ميان درِ كعبه و حجرالأسود.
74 ـ امام صادق عليه السّلام : اگر برايت فراهم شد كه همه نمازهاى واجب و غير واجب را در حطيم بخوانى، بخوان، چرا كه برترين نقطه روى زمين است.
75 ـ زراره: از امام پرسيدم: مردى در مكه نماز مى خواند، رو به قبله مى ايستد ولى مقام ابراهيم را پشت سر خود قرار مى دهد. فرمود: اشكالى ندارد. هرجاى مسجد نماز بخواند، جلوى مقام يا پشت آن، مى تواند. و بهترين جا، حطيم و حِجر و كنار مقام است و حطيم مقابل در كعبه است.
76 ـ حسن بن جهم: از حضرت رضا عليه السّلام پرسيدم: كدام جاى مسجد الحرام براى نماز خواندن برتر است؟ فرمود: حطيم، ميان حجر الأسود و در كعبه. گفتم: در مرتبه بعد كجا برتر است؟ فرمود: كنار مقام ابراهيم. پرسيدم در مرتبه بعد كجا؟ فرمود: داخل حِجر. پرسيدم: پس از آن كجا؟ فرمود: هر جا كه به كعبه نزديكتر باشد.

مدفن پيامبران در مسجد الحرام

77 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : هرگاه پيامبرى از پيامبران الهى، امّتش هلاك مى شدند، به مكّه مى آمد و آن پيامبر و همراهانش تا زمان مرگ، در آن به عبادت مى پرداختند. نوح، هود، صالح و شعيب، در مكّه از دنيا رفتند و قبرهاشان ميان زمزم و حجرالاسود است.
78 ـ امام باقر عليه السّلام : مابين ركن و مقام ، پر است از قبور پيامبران، آدم نيز در حرم خداى متعال است.
79 ـ امام صادق عليه السّلام : ميان ركن يمانى و حجرالاسود، هفتاد پيامبر مدفون است.

تحقيقى پيرامون مكان هاى مقدس در مسجدالحرام

1 ـ حطيم: بخشى از مسجد الحرام و مقدس ترين مكان آن است كه حدود آن عبارتند از ركن حجر الأسود، درِ كنونى كعبه و مقام ابراهيم. اين منطقه پر ازدحام است و مردم براى استلام حجر و رسيدن به در كعبه جهت دعا و وداع يكديگر را له مى كنند و از اين رو آن را «حطيم» ناميده اند، يعنى جايى كه به همديگر فشار مى آورند و يكديگر را له مى كنند.
2 ـ ملتزم: كه به آن «متعوّذ» و «المدعى» هم مى گويند، بخشى از ديوار پشت كعبه است كه در نزديكى ركن يمانى و تقريباً روبروى درِ كنونى قرار دارد. اين امر مورد اتفاق عالمان و فقيهان شيعه است ، ولى نزد محدثين اهل سنّت اختلافى مى باشد: برخى آن را ميان ركن و مقام ابراهيم مى پندارند و بسيارى آن را ميان درِ كنونى كعبه و ركن حجر الأسود مى دانند. احتمالاً منشأ اين قول التزام و دعاى حضرت رسول در اين مكان بوده است كه شيعه نيز آن را به ويژه هنگام وداع مستحب مى داند.
3 ـ مستجار: در غربى كعبه است كه حضرت ابراهيم عليه السّلام آن را در پشت كعبه بنا نهاد و قريش هنگام تجديد بناى كعبه، آن را نابود كرد. جاى اين در، كنار ملتزم است و آداب و دعاهاى ويژه آن، نيز همان دعاى آداب ملتزم است. از اين رو محدّثان و فقيهان آن را با ملتزم يكى دانسته اند. در يك روايت با سندى نامعتبر، مستجار را ميان حجر الأسود و در كعبه دانسته اند.

آرايش و پوشش كعبه

80 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به عثمان فرمود: من فراموش كردم كه تو را فرمان دهم كه روى دو شاخ (شاخ گوسفندى كه فديه اسماعيل شد) را بپوشانى، چرا كه سزاوار نيست در خانه چيزى باشد، كه نمازگزار را مشغول كند.
81 ـ امام صادق عليه السّلام : آدم عليه السّلام كسى بود كه كعبه را ساخت و بنيان آن را نهاد و اولين كسى بود كه آن را با مو پوشاند و اولين كسى بود كه حج گزارد. سپس تُبّع پس از آدم، آن را با پوشش چرمين پوشاند، سپس ابراهيم، آن را با پوششى بافته شده از شاخ و برگ خرما پوشاند و نخستين كسى كه بر آن جامه پوشاند، سليمان بن داود عليه السّلام بود، كه با پارچه سفيد قبطى آن را پوشاند.
82 ـ ابن ابى مُليكه: پوشش هاى زيادى از پوشش هاى اهل جاهليت بر كعبه بود، مانند پوشش چرمى، جامه ها ، عباها و نمدها ، كه روى هم انباشته شده بود.
83 ـ اسماعيل بن ابراهيم بن ابى حبيبه از پدرش نقل مى كند: در جاهليّت، با پوشش هاى چرمى كعبه را پوشانده بودند. سپس پيامبر صلّى الله عليه و آله با پارچه هاى يمنى آن را پوشاند. سپس عمر و عثمان با پارچه هاى قبطى پوشاندند. آنگاه حجّاج، با ديبا آن را پوشاند. و گويند: اولين كسى كه بر كعبه ديبا پوشاند، يزيد بن معاويه بود، و گويند ابن زبير يا عبدالملك مروان بود.
84 ـ در دوران عمر، چون نزد او سخن از آرايشها و پوشش هاى كعبه و فراوانى آن گفته شد، گروهى گفتند: كاش آن ها را برگيرى و سپاه مسلمانان را تجهيزكنى كه پاداش آن بيشتر است. كعبه ، آرايش براى چه مى خواهد!
عمر تصميم به اين كار گرفت و از اميرالمؤمنين عليه السّلام در اين باره پرسيد. حضرت فرمود: «وقتى اين قرآن بر پيامبر صلّى الله عليه و آله نازل شد، اموال چهار بخش بود. اموال مسلمانان، كه آنرا طبق سهم معين ميان وارثان تقسيم كرد و غنائم كه آن را بر مستحقّان آن تقسيم كرد، خمس كه خدا آن را در جايى خاص قرار داد و صدقات (زكات) كه آن را هم خداوند تعيين كرد. آن روز، پوششها و زيورهاى كعبه هم بر كعبه بود، خداوند بر همان حال واگذاشت و از روى فراموشى نبود كه آن را واگذاشت و جايى هم از او پنهان نماند. پس بگذار همان جا كه خدا و رسولش قرار داده، باقى بماند.
عمر گفت: اگر تو نبودى رسوا شده بوديم. و پوششها را به همان حال گذاشت.
85 ـ امام باقر عليه السّلام : على عليه السّلام همه ساله، از عراق پوشش كعبه را مى فرستاد.

تبرّك به پوشش كعبه

86 ـ عبدالملك: از امام كاظم عليه السّلام [ يا امام رضا عليه السّلام ] درباره مردى پرسيد كه مقدارى از پوشش كعبه را خريده بود. با بخشى از آن نياز خود را برطرف ساخت، بخشى هم در دست او مانده است. آيا مى تواند آن را بفروشد؟ فرمود: آنچه را بخواهد، بفروشد و آنچه را نخواهد، هديه دهد و از آن سود ببرد و بركت آن را بطلبد. گفتم: آيا مى توان با آن مرده را كفن كرد؟ فرمود: نه.
87 ـ عبدالملك بن عتبه: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: آنچه از پوشش كعبه به
دستمان مى رسد، آيا مى توانيم بخشى از آن را بپوشيم؟ فرمود: مى توان براى كودكان، قرآن ها و بالش از آن استفاده كرد و به خواست خدا بدين وسيله بركت بجويى.
88 ـ امام صادق عليه السّلام : اشكالى ندارد كه از ديباى كعبه برگرفته و آن را روكش قرآن يا جانماز ساخت كه روى آن نماز خواند.

فضيلت نگاه به كعبه

89 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : نگاه به كعبه، عبادت است.
90 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : نگاه به كعبه از روى محبّت نسبت به آن، عبادت است و خطاها را كاملاً از بين مى برد.
91 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله : در چهار مورد، درهاى آسمان گشوده مى شود و دعا مستجاب مى گردد: ... يكى هم هنگام ديدن كعبه.
92 ـ امام على عليه السّلام : هرگاه براى حجّ خانه خدا بيرون شديد، به خانه خدا بسيار بنگريد، چرا كه خداوند را صد و بيست رحمت در كنار خانه خويش است: شصت رحمت براى طواف كنندگان، چهل رحمت براى نماز گزاران و بيست رحمت براى نگاه كنندگان.
93 ـ امام صادق عليه السّلام : هركس به كعبه بنگرد، پيوسته براى او حسنه نوشته مى شود و گناه از او محو مى شود، تا آن كه نگاهش را از كعبه برگيرد.
94 ـ امام صادق عليه السّلام : از كمترين پاداشى كه براى نگاه به كعبه است اين است كه خداوند براى هر نگاه، حسنه مى بخشد و گناهى مى زدايد و درجه اى براى او بالا مى برد.
95 ـ امام صادق عليه السّلام : هركس با معرفت و شناخت به كعبه بنگرد و حق و حرمت ما را مثل همان كه از حق و حرمت كعبه مى شناسد بشناسد، خداوند گناهانش را مى آمرزد و او را از اندوه دنيا و آخرت كفايت مى كند.
ادامه دارد ...
منابع :
کعبه http://daneshnameh.roshd.ir
حج چيست؟ حاجي كيست؟ http://www.amirkabir.net
فلسفه قربانی در حج چیست؟ http://aftab.ir
مناسك زائر http://www.sababook.ir
کعبه http://fa.wikipedia.org
تاریخ كعبه و مسجدالحرام http://www.aviny.com
اهمیت حج http://daneshnameh.roshd.ir
تاريخچه کعبه از حضرت آدم تا سال 2012! http://ebrahimkhalil.parsiblog.com
انواع‌ حج‌ http://www.noormags.com
حج در قرآن و روایات http://hadj.ir
حج http://fa.wikipedia.org





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.