در عرف علماي رجال ابن بابويه کنيهي سه تن از فقهاي بزرگ شيعه است: علي بن حسين و دو پسرش ابوعبدالله حسين و ابوجعفر محمد صدوق. بابويه نام جد اعلاي ايشان کلمهايست فارسي منسوب به «بابو» يعني بابا و پدر و پيرو مرشد. اين کلمه در عربي به ضم باء و فتح واو و سکون ياء تلفظ ميشود.
استادان و مشايخ علي بن بابويه تقريباً همان مشايخ کليني يعني محمدبن يحيي العطار و علي بن ابراهيم قمي اشعري و حسين ابن محمدبن العطار و عبدالله بن جعفر حميري و قاسم بن محمد نهاوندي و عبدالله بن حسن مؤدب و محمدبن احمد ابن هشام و ابوخلف عجلي نيز روايت حديث کرده است. معروفترين شاگردان و راويان او غير از دو فرزندش ابوجعفر صدوق و ابوعبدالله الحسين، عباس بن عمر کلواذاني و تلعکبري و احمدبن داوود قمي و سلامة بن محمد بودند. علامه مجلسي در تعليقات خود بر امل الآمل- تأليف شيخ حر عاملي- آورده است که علي بن بابويه مبتکر طرح اسانيد روايت و جمع بين نظائر و آوردن هر خبر با قرينهي آن بوده است. فقهاي بعد از او به سبب امانت و ثقه بودن و مقام عالي که در علم و دين داشته فتاوي و آراء او را بيچون و چرا پذيرفته و در مسائلي که نصي براي آنها وجود ندارد و اقوال او را حجت شمردهاند. شهيد ثاني در کتاب ذکري آورده است که علماي شيعه فتاوي خود را در صورت فقدان نص از رسالهي علي بن بابويه (الشرايع) اخذ ميکنند، چون در علم و دين مورد اعتماد همهي ايشانست. در رجال نجاشي و فهرست شيخ طوسي و روضات الجنات و الذريعه و ساير کتب رجال تأليفات ذيل را به نام علي بن بابويه ثبت کردهاند: الاملاء و النطق؛ التوحيد؛ الصلاة؛ الوضوء؛ الجنائز؛ التفسير؛ النکاح؛ مناسک الحج؛ قرب الاسناد؛ التسليم و التمييز؛ الطب؛ المواريث؛ المعراج؛ الامامة و التبصرة من الحيرة؛ الاخوان؛ النساء والولدان؛ الشرايع؛ المنطق و رسالهاي در مناظره با محمدبن مقاتل رازي در ري در اثبات امامت اميرالمؤمنين (عليه السلام) که به وسيلهي شاگردان علي بن بابويه تدوين و پاکنويس شده است. از بعض اين کتابها فقط نام يا منقولاتي باقيست و از بعض ديگر نسخههاي خطي در کتابخانهها محفوظست. نجاشي و چند تن ديگر از علماي رجال وفات علي ابن بابويه را در بغداد به سال 328ق نوشتهاند. ليکن قول مشهور آنست که او به سال 329ق در قم وفات يافته است. مزارش در کنار روضهي فاطمه بنت موسي بن جعفر (عليه السلام) معروفست و گنبدي زيبا و بقعهاي آباد در وسط ميداني مشجر و وسيع دارد که زيارتگاه شيعيانست. چون پسرش حسين ابن علي نيز در کنار پدر مدفونست آن بقعه را شيخان گويند. فخرالدين طريحي در مجمع البحرين (ذيل مادهي قرمط) به نقل از شيخ بهائي آورده است که: قرامطه به سال 310ق به مکه تاخته در روز ترويه حجاج را در مسجدالحرام قتل عام کردند و حجرالاسود را از رکن بيت کنده با خود بردند و بيست سال نگاه داشتند. در آن روز علي بن بابويه در مسجدالحرام به دور کعبه طواف ميکرد و بعد از حملهي قرامطه نيز طواف خود را نگسست. وقتي او را به شمشير زدند و بر زمين افکندند شعر ذيل را انشاء نمود و سپس جان داد:
تري المحبين صرعي في ديارهم *** کفتية الکهف لايدرون کم لبثوا
يعني عاشقان را ميبيني که بر سر کوي ايشان افتادهاند، مثل جوانان (اصحاب) کهف که نميدانند چه مدت در آن حال ماندهاند. اين سخن نيز بياساس است زيرا چنانکه گذشت علي بن بابويه به سال 328ق در بغداد بوده و مدتي بيش از هجده سال بعد از حملهي ابوطاهر قرمطي به مکه زنده بوده است. به علاوه حالت و شعر صوفيانه با مشرب او که فقيهي متشرع بوده تناسب ندارد. از علي بن بابويه سه پسر به نامهاي حسن و حسين و محمد باقي ماند. حسن عابدي گوشهگير بود و در فقه دستي نداشت. اما دو برادر ديگر او ابوعبدالله الحسين و ابوجعفر محمدصدوق متکلم و فقيه و محدث بزرگ زمان خود بودند. از خاندان ابن بابويه تعداد بسياري فقيه و محدث برخاست. محدث بحراني رسالهاي در شرح احوال فقهاي اين خانواده نوشته ولي به قول صاحب منتهي المقال از عهدهي استقصاي کامل درين باره برنيامده است.
شيخ ابوالقاسم ساکن ري بوده و نزد پدرش حسن (که او را حسکا يا حسنکا مختصر حسن کيا ميخواندند) تلمذ نموده و اجازهي روايت تحصيل کرده است. شرح احوال اين فقيهان و ساير اعقاب حسين بن بابويه چنانکه اشاره شد در رسالهي مخصوصي به وسيلهي فاضل بحراني جمع آمده است.
کتابنامه: اعيان الشيعه، 116/6-117، 24/10-25؛ الرجال، نجاشي، 184، 270؛ روضات الجنات، 183، 369-371، 530-534؛ الفهرست، ابن نديم، 196؛ الفهرست، طوسي، 156؛ مجالس المؤمنين، 190-200، 390؛ منهج المقال، 307؛ منتهي المقال، 282، نامهي دانشوران، 1/1-7.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول
1) علي بن بابويه:
ابوالحسن علي بن الحسين بن موسي ابن بابويهي قمي، مجتهد ثقه و مقدم فقيهان قم. از شرح احوال و تاريخ ولادت او اطلاعي در دست نيست. همينقدر ميدانيم در قم در خانداني روحاني و اصيل متولد شده و زندگي را از راه کسب و تجارت ميگذرانيده است. احمدبن علي طبرسي در کتاب احتجاج آورده است که علي بن باويه عهد امام حسن عسکري (عليه السلام) را دريافته و مورد توجه و لطف آن حضرت بوده است. از سوي امام توقيعي به نام وي شرف صدور يافته که متن آن در روضات الجنات و ساير کتب رجال مسطور است. چون آن حضرت در اين توقيع به ابن بابويه «شيخي و معتمدي» خطاب کردهاند، قاعدتاً هنگام رحلت امام (عليه السلام) نميبايست کمتر از چهل سال داشته باشد و چون وي به قول مشهور در سال 329ق در گذشته و بعد از سال رحلت امام (260ق) 69 سال زنده بوده بايد عمري بيش از 100 سال يافته باشد. علي بن بابويه در تمام دورهي غيبت صغري، يعني تا سال 329ق که سنهي تناثر النجوم و سال مرگ علي بن محمد سمري چهارمين آخرين وکيل امام غايب (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بوده، حيات داشته و با علماي مشهوري مانند محمدبن يعقوب کليني (م329ق) و ابونصر فارابي (م339ق) و تعلکبري (م385ق) معاصر بوده است. شيخ ابوجعفر طوسي به روايت از حسين بن علي بن بابويه آورده است که حسين بن منصور حلاج (مقتول در 309ق) به قم سفر کرد و ادعا نمود که سفير و وکيل امام غايب (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است و نامهاي به علي بن بابويه در اواخر سفري به عراق کرده در سامره با حسين بن روح نوبختي (م326ق) سومين وکيل امام غايب (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ديدار نمود و مسائل خود را از او پرسيد و جواب شنيد. چندي هم در بغداد بسر برد و احتمالاً در آن شهر با محمدبن يعقوب کليني ديدار نمود. در بغداد عباس ابن عمر کلوازاني و تلعکبري از محضر درس او استفاده کرده به سال 328ق اجازهي روايت همهي کتب وي را ازو حاصل نمودند. شيخ صدوق در کتاب اکمال الدين و اتمام النعمة و کشي در رجال و علامه حلي و ساير علماي رجال به روايت حسين بن علي بن بابويه آوردهاند که علي بن بابويه به پيري رسيده بود و فرزند ذکوري نداشت، پس عريضهاي نوشته به وسيلهي ابوجعفر محمدبن علي اسود نزد حسين بن روح فرستاد و تقاضا کرد آن را به نظر امام رساند التماس دعا براي فرزند ذکور نمايد. حسين آن عريضه را خدمت امام غايب (عجل الله تعالي فرجه شريف) برد و بعد از سه روز به اسود خبر داد که استدعاي ابن بابويه پذيرفته شد، بزودي فرزند ذکور مبارکي روزي او خواهد شد و مردم از او و اولادش سود خواهند برد. اين پيام بشارتي به ولادت ابوجعفر صدوق بود. باز صدوق در کتاب اکمال الدين و اتمام النعمة، از ابوالعباس ابن نوح و او از جمعي از مشايخ قم روايت کرده است که علي بن بابويه را از همسرش که دختر عم وي بود (دختر محمدبن موسي بن بابويه) پسري به دنيا نيامد. پس عرضحالي توسط حسين بن روح تقديم امام غايب (عجل الله تعالي فرجه الشريف) کرد و استدعاي اولاد ذکور نمود. در جواب عريضهي او ابلاغ شد که از همسري که دارد پسر نخواهد آمد. او بزودي جاريهاي ديلمي در ملک خويش خواهد آورد و ازو دو پسر ابوعبدالله حسين و ابوجعفر محمد صدوق بودند. در خبر ديگر آمده است که اما در پاسخ عريضه محمدبن علي توقيع فرمود: «قد دعونا الله لک بذلک فسترزق ولدين ذکرين حرين او خيرين»، براي استدعايي که کرده بودي خداي را دعا کرديم پس بزودي ترا دو فرزند آزاده (يا نيکوکار) روزي خواهد شد. در بعضي روايات استدعاي ابن بابويه از امام غايب و صدور توقيع جواب بعد از بازگشت او از عراق به قم يعني بعد از 328ق ذکر شده است (رجال نجاشي و علامه حلي)، ولي چون علي بن بابويه در سال 329ق در گذشته تولد دو يا سه پسر ظرف چند ماه محالست، مگر اينکه اين استدعا سالها قبل به عمل آمده باشد و تنها به اين صورتست که ممکن ميشود حسين و محمد پسران علي بن بابويه نزد او کسب علم و فقاهت کرده باشند. بخصوص که به موجب روايات بسيار دو پسر فقيه ابن بابويه نزد خود او تعليم گرفتند.استادان و مشايخ علي بن بابويه تقريباً همان مشايخ کليني يعني محمدبن يحيي العطار و علي بن ابراهيم قمي اشعري و حسين ابن محمدبن العطار و عبدالله بن جعفر حميري و قاسم بن محمد نهاوندي و عبدالله بن حسن مؤدب و محمدبن احمد ابن هشام و ابوخلف عجلي نيز روايت حديث کرده است. معروفترين شاگردان و راويان او غير از دو فرزندش ابوجعفر صدوق و ابوعبدالله الحسين، عباس بن عمر کلواذاني و تلعکبري و احمدبن داوود قمي و سلامة بن محمد بودند. علامه مجلسي در تعليقات خود بر امل الآمل- تأليف شيخ حر عاملي- آورده است که علي بن بابويه مبتکر طرح اسانيد روايت و جمع بين نظائر و آوردن هر خبر با قرينهي آن بوده است. فقهاي بعد از او به سبب امانت و ثقه بودن و مقام عالي که در علم و دين داشته فتاوي و آراء او را بيچون و چرا پذيرفته و در مسائلي که نصي براي آنها وجود ندارد و اقوال او را حجت شمردهاند. شهيد ثاني در کتاب ذکري آورده است که علماي شيعه فتاوي خود را در صورت فقدان نص از رسالهي علي بن بابويه (الشرايع) اخذ ميکنند، چون در علم و دين مورد اعتماد همهي ايشانست. در رجال نجاشي و فهرست شيخ طوسي و روضات الجنات و الذريعه و ساير کتب رجال تأليفات ذيل را به نام علي بن بابويه ثبت کردهاند: الاملاء و النطق؛ التوحيد؛ الصلاة؛ الوضوء؛ الجنائز؛ التفسير؛ النکاح؛ مناسک الحج؛ قرب الاسناد؛ التسليم و التمييز؛ الطب؛ المواريث؛ المعراج؛ الامامة و التبصرة من الحيرة؛ الاخوان؛ النساء والولدان؛ الشرايع؛ المنطق و رسالهاي در مناظره با محمدبن مقاتل رازي در ري در اثبات امامت اميرالمؤمنين (عليه السلام) که به وسيلهي شاگردان علي بن بابويه تدوين و پاکنويس شده است. از بعض اين کتابها فقط نام يا منقولاتي باقيست و از بعض ديگر نسخههاي خطي در کتابخانهها محفوظست. نجاشي و چند تن ديگر از علماي رجال وفات علي ابن بابويه را در بغداد به سال 328ق نوشتهاند. ليکن قول مشهور آنست که او به سال 329ق در قم وفات يافته است. مزارش در کنار روضهي فاطمه بنت موسي بن جعفر (عليه السلام) معروفست و گنبدي زيبا و بقعهاي آباد در وسط ميداني مشجر و وسيع دارد که زيارتگاه شيعيانست. چون پسرش حسين ابن علي نيز در کنار پدر مدفونست آن بقعه را شيخان گويند. فخرالدين طريحي در مجمع البحرين (ذيل مادهي قرمط) به نقل از شيخ بهائي آورده است که: قرامطه به سال 310ق به مکه تاخته در روز ترويه حجاج را در مسجدالحرام قتل عام کردند و حجرالاسود را از رکن بيت کنده با خود بردند و بيست سال نگاه داشتند. در آن روز علي بن بابويه در مسجدالحرام به دور کعبه طواف ميکرد و بعد از حملهي قرامطه نيز طواف خود را نگسست. وقتي او را به شمشير زدند و بر زمين افکندند شعر ذيل را انشاء نمود و سپس جان داد:
تري المحبين صرعي في ديارهم *** کفتية الکهف لايدرون کم لبثوا
يعني عاشقان را ميبيني که بر سر کوي ايشان افتادهاند، مثل جوانان (اصحاب) کهف که نميدانند چه مدت در آن حال ماندهاند. اين سخن نيز بياساس است زيرا چنانکه گذشت علي بن بابويه به سال 328ق در بغداد بوده و مدتي بيش از هجده سال بعد از حملهي ابوطاهر قرمطي به مکه زنده بوده است. به علاوه حالت و شعر صوفيانه با مشرب او که فقيهي متشرع بوده تناسب ندارد. از علي بن بابويه سه پسر به نامهاي حسن و حسين و محمد باقي ماند. حسن عابدي گوشهگير بود و در فقه دستي نداشت. اما دو برادر ديگر او ابوعبدالله الحسين و ابوجعفر محمدصدوق متکلم و فقيه و محدث بزرگ زمان خود بودند. از خاندان ابن بابويه تعداد بسياري فقيه و محدث برخاست. محدث بحراني رسالهاي در شرح احوال فقهاي اين خانواده نوشته ولي به قول صاحب منتهي المقال از عهدهي استقصاي کامل درين باره برنيامده است.
2) ابوعبدالله حسين بن علي بن بابويه:
وي به قول نجاشي در کتاب رجال علوم شرعيه را نزد پدر تحصيل کرد و اجازهي روايت همهي کتابهاي او را حاصل نمود. از شرح زندگي او تقريباً چيزي نميدانيم. شيخ طوسي در کتاب الغيبه آورده است که وي به سال 378ق وارد شهر بصره شده بود. اما معلوم نيست کي متولد شده و در چه تاريخ وفات يافته و به چه بلادي غير از عراق سفر کرده است. شيخ حر عاملي در امل الآمل آورده است که فقهاي شيعه به فتاوي و آراء حسين بن بابويه و دو سپرش حسن و حسين اعتماد داشتند و آنانرا ثقه و قولشان را حجت ميشمردند. شيخ طوسي در الغيبة از حسين بن بابويه چنين روايت کرده است: «هنوز بيست سال تمام نداشتم که مجلس درس داير کردم و به روايت احاديث پرداختم. غالباً ابوجعفر محمدبن علي اسود درين مجلس شرکت ميکرد و هر وقت حضور ذهن و حاضرجوابي مرا در مسائل حرام و حلال- با سن کمي که داشتم- ميديد ميگفت: تعجب نميکنم، زيرا تو به دعاي امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) متولد شدهاي». مشايخ حديث و استادان او غير از پدرش عبارت بودند از: 1) برادرش ابوجعفر صدوق؛ 2) حسين بن عبيدالله غضائري؛ 3) ابوجعفر محمدبن حسين نحوي؛ 4) علي بن احمدبن عمران صفار؛ 5) علويهي صفار؛ 6) حسين بن احمدبن ادريس. اين نامها را شيخ ابوجعفر طوسي در کتاب الغيبة از حسين بن بابويه روايت کرده است. شاگردان و راويان او چهار تن از علماي مشهورند بدين نامها: 1) شيخ ابوجعفر محمدبن الحسن الطوسي ملقب به شيخ الطائفه که از ارکان مذهب شيعه است؛ 2) شريف مرتضي علي بن الحسين از اعاظم فقهاي شيعه؛ 3) ابوهاشم محمدبن حمزة بن الحسين بن محمدبن محمدبن ابراهيم بن محمدبن الامام موسي الکاظم (عليه السلام)؛ 4) ابوجعفر محمدبن علي اسود که در مجالس درس وي حضور مييافت. جمعي ديگر نيز مستقيماً يا مانند نجاشي و علامه حلي با واسطه ازو روايت حديث کردهاند که شرح احوالشان در کتب رجال مسطور است. از حسين بن بابويه سه تأليف ياد شده است: التوحيد و نفي التشبيه؛ الرد علي الواقفة؛ کتابي براي صاحب ابن عباد که شايد نفي الشبهه نام داشته است. وي نزد صاحب ابن عباد تقرب داشت و هر وقت به ديدار او ميرفت با احترام پذيرايي ميشد و در صدر مجلس جاي ميگرفت. نوادهي او شيخ منتجب الدين (م ب از 585ق) در کتاب الفهرست از احوال نياي خود حسين و دو پسر او حسن و حسين و نيز شيخ ابوالقاسم عبيدالله بن الحسن- که پدر شيخ منتجب الدين بوده- ياد کرده و نوشته است همه از فقهاي ثقه در عهد خود بودند.شيخ ابوالقاسم ساکن ري بوده و نزد پدرش حسن (که او را حسکا يا حسنکا مختصر حسن کيا ميخواندند) تلمذ نموده و اجازهي روايت تحصيل کرده است. شرح احوال اين فقيهان و ساير اعقاب حسين بن بابويه چنانکه اشاره شد در رسالهي مخصوصي به وسيلهي فاضل بحراني جمع آمده است.
3) محمدبن علي بن بابويه ابوجعفر ملقب به صدوق:
از بنيانگذاران فقه شيعه و در صف اول محدثين و علماي مذهب اثنا عشري جاي دارد همانگونه که فقه اهل سنت بر شش مجموعهي حديث مبتني است که آنها را صحاح سته گويند: (صحيح بخاري؛ صحيح ملسم؛ سنن ابوداوود؛ سنن ترمذي؛ سنن ابن ماجه؛ و سنن نسائي) فقه شيعهي اثنا عشري نيز بر چهار کتاب استوار است که در اصطلاح کتب اربعه و مصنفان آنها «محمدين ثلاث» يعني «سه محمد» خوانده ميشوند: کافي تصنيف ابوجعفر، محمدبن يعقوب کليني (م329ق)؛ من لايحضره الفقيه تصنيف ابوجعفر محمدبن علي بن بابويه و دو کتاب تهذيب الاحکام و الاستبصار تصنيف ابوجعفر محمدبن الحسن الطوسي (م460ق). بنابراين شيخ ابوجعفر صدوق يکي از ارکان فقه شيعه به شمار ميرود. او با سفرهاي دور و دراز در بلاد اسلامي و تأليفات بسيار- که بعضي تعداد آنها را 300 عنوان نوشتهاند- و با ارتباط با امرا و رجال و حضور در محافل سياسي و علمي و در پرتو منطق قوي و وسعت معلومات و قلم و بيان رسا موفق شد مذهب اثناعشري را ترويج و فقه و اصول و کلام شيعه را مدون نمايد. چون صحت اسناد و آراء او مورد قبول و تصديق ساير فقهاء بود او را «صدوق» لقب دادند، يعني هرچه گفته راست گفته است. از شرح احوال صدوق تقريباً هيچ اطلاعي در دست نيست. اخبار ولادت او به دعاي امام غائب قبلاً ذکر شد. خود او هم به اين معجزه مباهات ميکرده است. سال تولد او را 311ق دانستهاند. اين نظر از آنجاست که گفتهاند ابن بابويه هنگام وفات (381ق) حدود 70 سال از عمرش گذشته بود. او در مدارس قم علوم ادبي و شرعي و عقلي را فرا گرفت. بعضي استادان و مشايخ او بدين شرح بودند: 1) پدرش ابوالحسن علي بن الحسين؛ 2) ابوجعفر محمدبن الحسن بن احمدبن وليد شيخ فقهاي قم؛ 3) احمدبن علي بن ابراهيم قمي؛ 4) ابوالقاسم علي بن عبدالله بن احمدبن ابي عبدالله البرقي؛ 5) محمدبن موسي بن المتوکل؛ 6) محمدبن علي قمي ملقب به ماجيلويه؛ 7) حسين بن ابراهيم بن احمدبن هشام. تعداد مشايخ او را در قم و ساير بلاد تا حدود 200 نفر نوشتهاند. ابن بابويه از قم به ري منتقل شد. ظاهراً چون ري پايتخت سلاطين شيعي مذهب آل بويه و مرکز علما و رجال آن طائفه و ميدان وسيعي براي تعليم و تعلم علوم شرعي بود نظر صدوق را به خود جلب کرد. تاريخ انتقال او به اين شهر معلوم نيست. وي در سال 352ق به خراسان رفت و مشهد رضوي را زيارت کرد. چندي هم در نيشابور و مروالرود بود. در سال 355ق به بغداد رفت و مجلس تدريس و روايت حديث در آن شهر داير نمود و از بغداد به کوفه و سپس به زيارت حج رفت. بعد از بازگشت به ايران سفري به همدان کرد و بين سالهاي 367ق و 368ق باز به خراسان سفر کرد. در خراسان دو بار به زيارت مشهد رفت و از شهرهاي ماوراء النهر چون سمرقند و ايلاق و فرغانه ديدن نمود و همه جا از سوي رجال و علماي شيعه مورد پذيرائي و استقبال قرار گرفت. مدت اين مسافرتها و تاريخ بازگشت او به ري معلوم نيست. در بلخ يا در ايلاق يکي از رجال شيعه به نام ابوعبدالله محمدبن حسن علوي معروف به نعمه به او پيشنهاد کرد به سياق کتاب من لايحضرء الطبيب- کسي که پزشک در دسترس ندارد، پزشک پيش خود- تأليف محمد ابن زکرياي رازي (م311ق) کتابي در فقه تأليف کند و او کتاب من لايحضره الفقيه- کسي که فقيه در دسترس ندارد، فقيه پيش خود- را به نام او تصنيف نمود. اين کتاب که از ارکان فقه شيعه است شامل 5998 حديث از طريق 500 راوي در 666 باب از مسائل فقه است. صدوق با رکن الدوله ديلمي (م366ق) و صاحب بن عباد (م385ق) وزير رکن الدوله و مؤيدالدوله و فخرالدوله ارتباط نزديک داشت و مقدمش را گرامي ميداشتند. پنج عنوان از مؤلفات او شامل مذاکرات و مباحثات وي در محضر رکنالدوله است که مبادي تشيع را براي او روشن نموده و از مذهب پادشاه در برابر مخالفان دفاع کرده است. کتاب عيون اخبار الرضا را نيز در سيره و احاديث حضرت علي بن موسي الرضا (عليه السلام) تأليف و به صاحب ابن عباد اهداء نموده است. فقهاي خاندان بابويه که نامشان در کتب رجال ثبت است از اعقاب حسين برخاستند و از فرزندان صدوق کسي در علم و فقه نامدار نگرديد. در اينکه کداميک از اين سه برادر در سن مقدم بودند آراء مختلفي اظهار شده است. ظاهراً شيخ صدوق از دو برادر ديگر جوانتر بوده است. صدوق به اجماع علماي شيعه در وسعت دانش و قوت حافظه و نظم فکري و کثرت تأليفات و جمع احاديث و صحت و اتقان فتاوي در بين ساير علماي شيعه ممتاز است. ليکن چون در اظهار عقايد و اجتهادات خود شجاع و صريح بوده و نظراتي از قبيل جواز سهو و نسيان براي پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان (عليهما السلام) در کتاب من لايحضره الفقيه و ساير کتب خود اظهار و اسناد و احاديث آنرا نقل کرده است يکي دو تن از علماء- گرچه در عدالت او شکي ندارند- در ثقه بودن او شک کردهاند. اما ساير فقهاي شيعه اينگونه نظرات صدوق را توجيه و حمل بر تقيه کرده از ثقه بودن او قوياً دفاع کردهاند. تعداد مؤلفات صدوق را بعضي تا 300 عنوان نوشتهاند. نجاشي در رجال نام 193 عنوان را ذکر کرده و آورده است که: «بعضي اين کتابها را نزد پدرم علي ابن احمدبن عباس نجاشي خواندم، او ميگفت شيخ صدوق اجازهي روايت همهي آنها را به من داده است». محمدبن سليمان تنکابني در قصص العلماء تعداد 189 تأليف صدوق را نام برده است. سعيد نفيسي در مقدمهي مصادقه الاخوان از 214 کتاب منسوب به صدوق اسم ميبرد. خوانساري در روضات الجنات دربارهي 17 کتاب صدوق تفصيل داده و گفته است بقيهي تأليفات او در درست نيست. اين تأليفات عمده در ابواب فقه و اصول و تفسير و سيرهي پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمهي (عليه السلام) و احتجاج و اخبار فضائل اهل بيت و اخبار غيبت و علائم ظهور امام غائب (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و آداب زيارت مشاهد مشرفه و پاسخ به سئوالات علماي ساير بلاد مثل واسط و بصره و کوفه و بغداد و قزوين و مداين و نيشابور و مواعظ و حکم و خصال شيعه و آداب زندگي و پزشکي و علم حديث و علم رجال و ديدارهاي مصنف با مشاخي و رجال حديث و پنج رساله صورت مذاکراتيست که در دربار رکن الدوله ديلمي (ظاهراً در ري) در شرح عقايد اماميه و دفاع از مذهب اثناعشري بيان شده است. برخي از آنها که به چاپ رسيده است عبارتند از: التوحيد؛ المقنع؛ علل الشرايع؛ ثواب الاعمال؛ عقاب الاعمال؛ اکمال الدين؛ معاني الاخبار؛ جامع الاخبار؛ مصادقةالاخوان؛ خصال؛ من لايحضره الفقيه؛ عيون اخبار الرضا؛ رساله الاعتقادات؛ الهداية في الاصول. قسمتي از کتاب اکمال الدين به سال 1901م در هايدلبرگ آلمان به وسيلهي «مولر» منتشر شد و رسالهي اعتقادات به انگليسي ترجمه شده است. بسياري از علماي معروف محضر درس صدوق را درک و ازو روايت حديث کردهاند. معروفترين ايشان شيخ مفيد، ابن شاذان، غضائري و ابوجعفر محمد دوريستي بودهاند.کتابنامه: اعيان الشيعه، 116/6-117، 24/10-25؛ الرجال، نجاشي، 184، 270؛ روضات الجنات، 183، 369-371، 530-534؛ الفهرست، ابن نديم، 196؛ الفهرست، طوسي، 156؛ مجالس المؤمنين، 190-200، 390؛ منهج المقال، 307؛ منتهي المقال، 282، نامهي دانشوران، 1/1-7.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول