معاويه و نماز جمعه

مسعودي مي گويد: کار فرمانبرداري و اطاعت کورکورانه ي مردم از معاويه به جايي رسيد که وقتي به طرف صفين مي رفت نماز جمعه را روز چهارشنبه اقامه کرد و تمام سپاهيانش به وي اقتدا کردند و با وجود اين بدعت آشکار، مورد اعتراض واقع نشد و در ميدان جنگ به فرمانش از سر مي گذشتند و او را سرور و مطاع خود مي دانستند.
پنجشنبه، 27 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معاويه و نماز جمعه
معاويه و نماز جمعه
معاويه و نماز جمعه





مسعودي مي گويد: کار فرمانبرداري و اطاعت کورکورانه ي مردم از معاويه به جايي رسيد که وقتي به طرف صفين مي رفت نماز جمعه را روز چهارشنبه اقامه کرد و تمام سپاهيانش به وي اقتدا کردند و با وجود اين بدعت آشکار، مورد اعتراض واقع نشد و در ميدان جنگ به فرمانش از سر مي گذشتند و او را سرور و مطاع خود مي دانستند.
بعد از جنگ صفين سلطه وقدرت معاويه افزايش يافت و مردم، بي چون و چرا، دستوراتش را به کار مي بستند و بيش از پيش در راه اجراي فرمان هايش به اطاعت تن مي دادند. اهالي شام آن چنان تسليم معاويه شدند که فرمانش را بر فرمان خدا و پيغمبر، حتي فرمان عقل و وجدان مقدم مي داشتند گويي فقط به خواسته ها و دستورهاي او فکر مي کردند و براي عدل و انصاف، حق و فضيلت، شرافت و درست کاري و ديگر سجاياي انساني ارزش قائل نبودند.
يکي از سربازان کوفي که با شتر خود به جبهه ي جنگ صفين آمده بود در مراجعت، مصمم شد سفري به شام نمايد و از نزديک حوزه ي حکومت معاويه را ببيند. تصميم خود را عملي نمود و رهسپار شام گرديد.
روزي که وارد دمشق شد با سربازي از لشکريانش معاويه مواجه گرديد که او را در صفين ديده بود و مي دانست از دوستان علي عليه السلام است. نزديکش آمد، با وي گلاويز شد و گفت: اين ناقه که تو بر آن سواري متعلق به من است و تو در صفين از من گرفتي، مردم جمع شدند، اختلاف و گفت وگو بين آن دو بالا گرفت و ناچار به معاويه مراجعه کردند. دمشقي دعواي خود را طرح نمود و براي اثبات گفته ي خود، پنجاه شاهد آورد و همه گواهي دادند که ناقه متعلق به مرد شامي است. معاويه به نفع او حکم داد و به کوفي امر نمود که شتر را تسليم وي نمايد.
در لغت عرب «ناقه» اسم شتر ماده است و «جمل» نام شتر نر. پس از صدور حکم، مرد کوفي به معاويه گفت اين شتر «جمل» است نه «ناقه» و مرد دمشقي از آغاز مدعي ناقه بود و پنجاه شاهد نيز به عنوان ناقه، شهادت دادند و در واقع خواست با اين تذکر، معاويه را به حقيقت امر متوجه کند و به او بفهماند که اين هياهو يک صحنه سازي بيش نبود و حکمي که داده ناصحيح و برخلاف حق است ولي معاويه به اظهارات او اعتنا نکرد و گفت حکمي است که صادر شده و بايد اجرا شود.
مجلس قضا پايان يافت. طرفين دعوا و شهود متفرق شدند، لکن معاويه در پنهان، مرد کوفي را احضار نمود. قيمت شترش را پرسيد و دو برابر آن به وي پرداخت نمود، به علاوه مورد عنايت و احسانش قرار داد.
و قال له ابلغ عليا اني اقابله بمائه الف مايهم من يفرق بين الناقه و الجمل:
به او گفت: از قول من اين مطلب را به علي عليه السلام برسان که من مي توانم با صد هزار سربازي که بين ناقه و جمل فرق نمي گذارند با شما مقابله نمايم.
مرد دمشقي و پنجاه نفر شهودش مانند ديگر مردم شام، طرفدار معاويه و مطيع بي قيد و شرط او بودند. اينان به حق و باطل، حلال و حرام، و خشنودي و خشم خدا فکر نمي کردند، فقط در اين انديشه بودند که با هر صورت ممکن از معاويه و طرفدارانش حمايت نمايند و به علي عليه السلام و يارانش آسيب برسانند به فرموده ي امام صادق عليه السلام، بني اميه به مردم آزادي ندادند که شرک را بشناسند و تعاليم اسلام را به درستي فراگيرند براي آن که بتوانند در مواقع لازم آنان را به اعمال مشرکانه وادار کنند و منويات ناروا و غير مشروع خويش را بر آنها تحميل نمايند.(2)

پي نوشت ها:

1- اقتباس از تفسير کشاف، ج 4، ص 536 (ذيل آيه) و نورالثقلين، ج 5، ص 329 (بايد توجه داشت که هنگام اين جريان هنوز «دحيه ي کلبي» مسلمان نشده بود.)
2- مروج الذهب، ج 3، ص 31.

منبع: مقاله معاويه و نماز جمعه




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط