بود و نبود

پشه‌اي بر شاخ گاوِ نري نشست. او پس از مدّتي طولاني تصميم گرفت از جايي که نشسته بود به‌جاي ديگري برود، امّا پيش از برخاستن نظر گاو را جويا شد. گاوِ نر به او گفت‌: «مگر متوجّه آمدنت شدم که متوجّه رفتنت بشوم.»
سه‌شنبه، 17 مرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
بود و نبود
بود و نبود

نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
پشه‌اي بر شاخ گاوِ نري نشست. او پس از مدّتي طولاني تصميم گرفت از جايي که نشسته بود به‌جاي ديگري برود، امّا پيش از برخاستن نظر گاو را جويا شد. گاوِ نر به او گفت‌: «مگر متوجّه آمدنت شدم که متوجّه رفتنت بشوم.»
برخي آن‌قدر ضعيف و ناتوانند که بود و نبودشان يکسان است. آن‌ها نه سودي براي ديگران دارند و نه زياني.
منبع مقاله:
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانه‌هاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمه‌ي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط