آسيب شناسى آخر الزمان- قسمت سوم و پایانی
نويسنده:حجت الاسلام مهدى نيلى پور
اشاره : در مباحث گذشته تا حدودي سيماي عمومي مردمي كه در دوره آخر الزمان دچار آسيبها و آفات آن دوران خواهند شد خدمتتان عرض كرديم. در ادامه از جمله كساني كه در روايت ديني از خصلتهاي آنها خدمتتان عرض ميشود دانشمندان ديني آسيب زده در دوره ارتداد هستند و از طرفي سيماي روشنفكران آسيب زده.
در روايات ما وجود دارد كه ميفرمايد بخشي از كساني كه در آخر الزمان مشغول تحصيل ديني ميشوند يا علوم ديني را سعي ميكنند فرا بگيرند اينها به خاطر رياست و رسيدن به مقامات است. روايت ميفرمايد: «يتفقه اقوام لغير الله طلباً لدنيا و الرئاسة»؛
يعني افرادي به دنبال دينشناسي و فهم مسايل ديني ميروند امّا غرض آنها خدا نيست و اخلاص در انگيزههاي آنها پيدا نيست و عمدتاً اينها طالب دنيا و رياست بر مردم هستند به همين خاطر اينها چون ميبينند كه با دانستن بعضي از اصطلاحات ديني ميتوانند بر مردم رياست كنند به دنبال تحصيل دين و دانشهاي ديني ميروند و بعد ميفرمايد: «و يوجه القرآن علي الاهواء» اين خصوصيت ميتواند خصوصيت دانشمندان و عالمان ديني باشد كه يكي از حالتهايي كه آنها پيدا ميكند اين است كه توجيهگر قرآن ميشوند امّا بر اساس هواهاي نفساني خودشان به تعبيري كه علامه طباطبايي در ابتداي الميزان دارند ميفرمايند ما تفسير قرآن نميكنيم بلكه تحميل بر قرآن ميكنيم نظرات خودمان را.
آنچه كه از ما خواسته شده اين است كه با يك فكر خالي به سراغ فهم عميق مطالب قرآني برويم و پرده برداري از ابهامات معاني قرآن بكنيم اين ميشود تفسير. امّا گاهي ما با پيش فرضهاي فكري و يكسري تئوريهاي مشخص ذهني سراغ قرآن ميرويم و ميخواهيم آيه اي را براي فكر خودمان پيدا كنيم و گاهي بالاتر اينكه ممكن است افرادي يا مكاتبي، در باطن به خاطر اينكه در جوامع اسلامي هستند و بدون آيه قرآن نميتوانند نفوذ در افكار عمومي داشته باشند باتمسك به آيات قرآن براي رسيدن به اهداف شوم نفسانيشان از آيات قرآن بهرهگيري كنند.
نشانه ديگري كه باز در اين دوره گفته شده ميفرمايد: «و قعود الصبيان علي المنابر» منبر يعني محل موعظه و ترويج و تبليغ دين. يكي از نشانههايي كه براي دانشمندان يا نيمه دانشمندان در دوره آخر الزمان وجود دارد و آسيبهايي كه در اين دوران نمايان ميشود اين است كه كساني سمت تبليغ دين را به عهده ميگيرند كه اينها از نظر سن دوره صباوت و نوجواني را ميگذرانند. اينكه گفته شده: «قعود الصبيان علي المنابر» شايد يك معناي ظاهري آن مراد باشد كه يعني كساني بر منبرها مينشينند و در مقام خطابهميآيند كه اينها نوجواناني بيشتر نيستند و افراد بزرگتر و مسنتر و ماهرتر آنها زمينه تبليغ را ندارند.
معناي ديگري كه ما شايد ميتوانيم از اين روايت برداشت كنيم اين است كه مراد از «قعود الصبيان علي المنابر» اين باشد كه كساني مشغول تبليغ ديني ميشوند كه اهميت ندارند. يعني از نظر دانشها و اطلاعات ديني بچه سال هستند از نظر اطلاعات بچه سال هستند مهارت خاصي در امر تبليغ و اطلاعات كافي به زواياي گوناگون دين ندارند امّا اينها با جرأت كامل به عنوان مبلغ دين وارد صحنه تبليغ ميشوند.
باز از مسايل ديگري كه در اين دوره وجود دارد كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر سلمان خبر ميدهند و ميفرمايند «و رأيات المنابر اُمر عليها بالتقوي و لا يعمل القائل بما يأمر» شما ميبيني كه بر منبرها و در مقام وعظ و اندرز افراد مردم را امر و دستور و سفارش به تقوي ميكنند ولي وقتي كه به وجود و زندگي آنها مراجعه ميكنيد خود گوينده آن سخنان، حد خدا را رعايت نميكند و براي حدود الهي حريم قائل نيست و اهل تقوي نيست يعني عالمان بدون عمل.
مورد ديگري كه باز از نشانههاي دانشمندان ديني و آسيبزده در آخر الزمان است و ممكن است بعضي از دانشمندان ديني دچار آسيب و آفت شوند اين است كه «يؤتونالحكمةعلي منابرهم فاذا نزلوا نزعت عنهم» ميفرمايد گاهي شده كه اينها هنگامي كه در مقام سخنگفتن هستند زيباترين و مهمترين و نغزترين و پر معناترين مسايل را مطرح ميكنند. سخنان حكيمانه از آنها ميشنويم امّا هنگامي كه اينها به زير ميآيند از منبر «نزعت عنهم» حكمت در آنها وجود ندارد يعني آنها زبانشان به گفتن حكمت رام و روان است امّا هنگامي كه به شخصيت آنها نگاه بكني خبري از حكمت و عقلانيت و هوشمندي به آن معنا در آنها نيست و عمدتاً جهت خودنمايي يا فريبايي و فريب دادن مردم ممكن است كه دست به چنين اعمالي بزنند. در مورد سيماي روشنفكران ديني در روايات داريم كه يكي از مشكلاتيكهدر آخرالزمان ممكن است گريبانگير عدهاي شود اين است كه «يصير الدين بالرأي». دين و مجموعه قوانينديني بر اساس آراء و نظريه پردازيهاي شخصي افراد توجيه ميشود و «عطّل الكتاب واحكامه» امّا بر اساس آيات قرآن و بر اساس روايات اهلبيت(ع) دين توصيه نميشود و به مردم ارايه نميشود.
عدهاي هستند كه اسلام را و دين اسلام را بر اساس آراء و نظرات خودشان توجيه ميكنند كتاب خدا و آيات قرآن را تعطيل ميكنند و شما به ندرت در صحبت آنها و سخن آنها از آيات قرآن نشانه ميبيني. گويا خود را مستغني از رجوع به آيات قرآن ميدانند در مقام توجيه مسايل ديني از قرآن به عنوان اصيلترين و متينترين قانون الهي و به عبارتي قانون اساسي دين الهي اسلام هيچ استفادهاي نميبرند. «عطّل الكتاب» قرآن را به تعطيلي ميكشانند. قرآن را به مهجوريت وا ميدارند مهجوريت قرآن در يك مرتبه اين است كه انسان در مقام گفتن و مقام فكر كردن از آيات قرآن بهرهگيري نكند بلكه همه مسايل ديني را با توجه به نظرات شخصي خودش بيان كند اگر يك روشنفكر اگر يك عالم ديني خود را از قرآن دور كند و در محضر قرآن كمتر باشد. از آيات قرآن كمتر استفاده ببرد. در كلام خويش در تبليغ خويش در توليد فكر از آيات قرآن استفاده نبرد. اينها همان دانشمندان و روشنفكراني آسيب زده و آفت زدهاي هستند كه روايات ديني به ما خبر ميدهد كه در دورهاي چنين افرادي در جوامع اسلامي پيدا ميشوند. علاوه بر اينكه كتاب خدا تعطيل ميشود و مهمل گذاشته ميشود و شما نميبيني كه آنها در مقام استفاده و توجيه و تفسير دين از آيات قرآن استفاده بكنند احكام قرآن هم تعطيل ميشود.
در قرآن كريم احكامي از طرف خداوند متعال نازل شده در ابعاد گوناگون در مسايل جزايي در مسايل اقتصادي مثلاً ما در مورد ربا ميبينيم در آيات قرآن به شدت از ربا نهي شده در اين دوره ميبينيم كه يك روشنفكر، يك نظريهپرداز به اصطلاح مسلمان وقتي ميخواهد فكر كند و تئوريپردازي بكند خود را مستغني ميبيند كه از احكام قرآن استفاده بكند و احكام قرآن تعطيل ميشود. احكام جهاد، احكام اقتصادي ، احكام حقوقي و جزايي اينها ممكن است در ديدگاه روشنفكران و علماي آسيب زده به تعطيلي كشيده شود و از درجه اعتبار ساقط شود. نكته دومي كه در اين رابطه باز در روايات ديني وجود دارد اين است كه ميفرمايد ابطال حدود الله گاهي شده كه احكام الهي تعطيل ميشود و گاهي نه تنها كنار گذارده ميشود بلكه اعلام ميشود به بيارزشي و باطل شدن و تاريخ مصرف آنها را تمام شده اعلام كردن. گاهي شده كه روشنفكري اعلام بكند كه تاريخ مصرف احكام قرآن تمام شده است. و امروز بايستي آنها را مطابق آراء و نظريات امروزي احكام را و حقوق و قوانين را تنظيم بكنيم .لذا ابطال حدود الله يك گام بالاتر و يك مشكل بالاتر از تعطيل احكام الله است و باز از روايات ما بر ميآيد در دوره آخر الزمان آن معاملهاي كه با قرآن كريم ميشود با آثار و روايات اهل بيت عصمت و طهارت هم ميشود. در صدر اسلام به ظاهر گروه منحرفي به نام منافقين در جامعه اسلامي پيدا شدند كه بهحسبظاهر اعلام كردند «حسبنا كتابالله» ما را قرآن كافي است. كه اين يك آفت و آسيب بزرگي در جامعه آن روز اسلامي ايجاد كرد و مردم را از ولايت جدا كرد.
در آخر الزمان دانشمندان و روشنفكراني بوجود ميآيند و در بين مردم نفوذ ميكنند كه اينها علاوه بر قرآن از روايات و آثار اهلبيت(ع) هم ميبرند. و اين مشخص است كه وقتي افرادي جرأت كنند در برابر قرآن بايستند، كتاب و حدود خدا را ابطال بكنند و انجام و اعمال نظرات قرآني براي آنها بيمعنا و بيارزش باشد، مسلم است در برابر روايات اين ايستادگي و مقاومت را بيشتر دارند. به همين دليل در روايات ديني ما وجود دارد كه روشنفكران و دانشمندان آسيب زدهاي در بين جوامع اسلامي رشد پيدا ميكند كه اعتباري براي روايات ديني و كلام اهلبيت عصمت و طهارت (ع) و روايات پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قائل نيستند.
باز مشكل اساسيتري در روايت اول هم اشاره به آن شد اين است كه ميفرمايد در دوره آخر الزمان افراد دچار اين مطلب ميشوند كه عمدتاً به جاي اينكه نظر اولشان به قرآن يعني منبع قانونگذاري ديني و روايات اهلبيت عصمت و طهارت(ع) باشد «يقال رأي فلان و زعم فلان»؛ يعني معمولاً در گفتوگوها از نظرات افراد استفاده ميشود. گفته ميشود رأي فلاني چنين است زعم و گمان فلاني چنين است بعد در ادامه روايت ميفرمايد «و يتخذ الا´راء و القياس» براي تصميمگيري كلان و يا غير كلان براي اتخاذ خط مشي عمدتاً از نظريات استفاده ميشود به قياس و ايجاد حالات قياسي ميپردازند به جاي اينكه به احكام روشن قرآن و احكام مبين و روشن قرآن و روايات مراجعه ميكنند به نظريات افراد و انسانهاي گوناگوني كه صاحب نظرياتي هستند. يكي از مسايلي كه در آخرالزمان در جوامع اسلامي رشد ميكند و دهان به دهان ميگردد اين است كه عمدتاً در مقام تصميمگيري و فكر كردن به نظريات افراد اعتنا ميشود به جاي اينكه به روايات مراجعه شود. روايت كاملاً اينگونه است كه ميفرمايد «يبطل حدود ما انزل الله في كتابه» آنچه كه خداوند نازل كرده در كتاب او بر پيامبر خودش (صلی الله علیه و آله و سلم) باطل ميشود و «يقال رأي فلان و زعم فلان» و گفته ميشود فلان فرد چنين نظري دارد، فلان رأيي دارد، فلان گماني دارد«و يتخذ الا´راء و القياس و ينبذ الا´ثار» روايات دور انداختهميشودوبهجايرواياتوحدود الهي در قرآن از نظرات و آراي ديگران استفاده ميشود بعد دنبال آن روايت ميفرمايد «فعند ذلك تشرب الخمور و تسمي بغير اسمها» كه در اين زمان زماني است كه شراب ميخورند امّا اسم آن را عوض كردهاند با تبديل اسم شراب، شراب را براي خودشان مجاز ميكنند و آن را مينوشند.
اين روايت در صفحه 720 از كتاب يومالخلاص است اين هم تعدادي از آن آثار و رواياتي است كه مشخص كننده سيماي روشنفكران در دوره آخر الزمان است كه البته با اينكه تعداد روايات آنچنان كه ما تفحص كردهايم اندك است امّا خطر بسيار بزرگي را ميتوانند به ما گوشزد كنند؛ يعني جوامع اسلامي در دوره ارتداد از ارزشها دچار دانشمندان و روشنفكران آسيب زدهاي ميشوند كه تيشه برداشته و به ريشه اسلام؛ يعني قرآن و روايات ميزنند ونه تنها قرآن و روايات را تعطيل ميكنند بلكه در صدد ابطال آيات و روايات ديني هستند و عمدتاً به نظريهپردازي و تئوريپردازي و استفاده از نظرات ديگران ميپردازند و همين جا شايد اين تذكر لازم باشد كه شناختن اين آسيبها يكي از فوايد بزرگش اين است كه ما تلاش بكنيم كه دامن خودمان را از اينگونه افكار منزه بكنيم و تلاش بكنيم در اين چالههاي فكري و در اين مشكلات نيفتيم. امام صادق(ع) فرمودند: دانستن اين آسيبها براي شما اين منفعت را ميتواند داشته باشد كه خود و خانوادههاي خود را و جامعه خويش را از ورود اين ميكروبها و آسيبها مصونيت بخشيد. در دفاع از دين و آئين ديني جديت بيشتري داشته باشيد.
باز هشدارهايي روايات ديني ما دادهاند كه سيماي خانوادههاي آسيب زده را براي ما روشن مي كند. اولين مسألهاي كه وجود دارد اين است كه ميفرمايد: «يري الرجل من زوجته من قبيح فلا ينه'يها» يكي از نشانههاي جوامع آسيب زده در آخر الزمان و يا انسانهاي آسيب زده اين است كه امر به معروف و نهي از منكر براي آنها ضد ارزش ميشود.
اين مسأله در خانوادها در محيطهاي كوچك هم ممكن است رسوخ بكند. يعني گاهي ممكن است انسان بهانهاي داشته باشد كه در يك جامعه بزرگ قدرت و توان براي امر به معروف و نهي از منكر ندارد. تأمين نيست، آبروي او در خطر است. جان او در خطر است. امّا در يك محيط كوچك خانواده انسان مخصوصاً مرد مسؤوليت دارد كه يك مقدار مواظبتها و پاسداريها از حدود الهي داشته باشد. در قرآن كريم ميفرمايد:
«يا أيّها الذين آمنوا قوا انفسكم و أهليكم ناراً»؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد خودتان و اهل عيال خودتان را از آتش جهنم نگهداري كنيد؛ يعني مسؤوليت حراست خانواده به عهده آحاد خانواده مخصوصاً به عهده مرد خانواده است. در قرآن كريم چنين دستوراتي به ما داده شده كه علاوه بر مسؤوليت فردي هر كسي مسووليت خانوادگي دارد. در آخرالزمان نامردهايي پيدا ميشود كه در خانواده خودشان هم قبيح و هم زشتي و معصيت را ميبينند «فلا ينهيها» امّا نهي از منكر نميكنند يعنينه تنها معصيت در جامعه ممكن است وجود داشتهباشد بلكه در خانهها بلكه در زندگي خصوصي افراد هم نفوذ ميكند.
دوم مطلب اين است كه «يعيّر الرجل علي صون النساء» يكي از نشانهها اين است كه اگر مردي بخواهد صيانت خانم و دختران خودش را به عهده بگيرد و يك مقدار مواظبت و حراست بيشتري از زن و دختر و ناموس خودش داشته باشد سرزنش ميشود. «يعيّر الرجل علي صون النساء»؛ يعني اگر كسي بخواهد يك مقدار رعايت حدود الهي را بكند و نوعي صيانت و مصونيت بخشي براي زنان اعمال كند مورد سرزنش ديگران قرار ميگيرد يا مورد سرزنش خود آن زن قرار ميگيرد يا مورد سرزنش ديگر آحاد در جامعه قرار ميگيرد. دقت بكنيد كه در اين روايت يك مسأله مهمي را به ما هشدار داده و توجه داده كه ميفرمايد: «يعيّر الرجل علي صون النساء». اگر شما در تعبيرات علامه شهيد مطهري، رحمةاللهعليه، در كتاب حجاب دقت كرده باشيد ميفرمايند: آنچه اسلام توصيه ميكند در مورد زن، مصونيت بخشي به اوست نه محدود كردن او. در اين روايت ميفرمايد «يعيّر الرجل علي صون النساء»؛
يعني اگر همان حداقلها اگر آن مسايل و قوانيني كه موجب مصونيت زنان ميشود آن قوانين را كسي بخواهد اعمال كند مورد تغيّر و سرزنش قرار ميگيرد و محدود كردن زن مورد نظر نيست. در آخرالزمان خانوادههايي بهوجود ميآيند زنان و مرداني ممكن سوم مسألهاي كه باز ميتواند جزء رخدادهاي آخر الزمان باشد اين است كه ميفرمايد: «فينفق الرجل ماله في غير طاعة الله فلا يُنهي و يميغ اليسير عن طاعةالله»
ميفرمايد اگر پدر خانوادهاي بخواهد از مال است بوجود بيايند كه اگر فردي بخواهد حفاظت معقول و مشروع از ناموس خودش داشته باشد او را مورد سرزنش و نكوهش قرار دهند.
خودش در مسير غير طاعت خدا خرج كند، هر چه صرف كند اين نهي نميشود، مورد تعرض كسي قرار نميگيرد. مثلاً فردي براي زينت خودش براي پرخوري، تجمل، براي معصيت و براي امور غير مفيد هر چه كه انفاق كند و پول مصرف كند كسي معترض او نخواهند شد امّا اگر بخواهد همان فرد مقدار اندكي از مال خودش را در مسير پيشبرد اهداف الهي مصرف كند مورد اعتراض قرار ميگيرد. يعني اگر هزار هزار در مسيرهاي غير مفيد يا معصيت خرج كند معترض ندارد امّا اگر بخواهد يك هزار در مسير صحيح و اصولي و در راه طاعت خدا خرج كند او مورد اعتراض قرار ميگيرد. ما الان داريم افرادي كه سفرهاي اروپايي ميليوني دارند امّا به حج مشرف نميشوند. ممكن است افرادي باشند كه اينها خمس و زكات واجب خودشان را پرداخت نكنند، امّا بسيار در مسايل ديگر زندگي اهل اسراف و تبذير هستند. ممكن است فردي باشد كه كمترين كمك را به يك مسكين به يك يتيم، يك انسان محتاج آبرومند نكند امّا در نقطه مقابل او اموال زيادي در مسير بيجا و غير مفيد و حتي معصيت خدا خرج كند. اين هم يك ابتلائي است و مصيبتي است كه گريبانگير خانوادهها خواهد شد.
مسأله بعدي اينكه در سيماي زن هم آن را توضيح داديم مردان و خانوادههايي بوجود ميآيد كه «قبلتهم نساؤهم» قبله آنها و همه اهداف و آن مقاصد و مطلوبات آنها زنان ميشود كه كنايه از شهوت است. يعني خانوادههايي كه شهوت در آنها موج ميزند حد و حدود رعايت نميشود به وجود خواهند آمد. روايت ديگري كه باز در اين مورد داريم ميفرمايد كه در دورهاي مردان زنان خود را تشويق ميكنند به تجارت و كار اقتصادي «حرصاً علي الدنيا» دقت بكنيد كار كردن براي زن يك امر ارزشي در اسلام است در روايات ديني داريم كه حضرت زهرا(ع) در خانه كار ميكردند نه كار خانه بلكه امير المومنين (ع) ميرفتند از بيرون پشم ميگرفتند و فاطمه الزهرا(ع) در خانه ميبافتند و بعد ميبردند مزد حضرت زهرا(ع) را به عنوان كمك اقتصاد خانواده ميگرفتند يا در مورد اهداي فدك به فاطمةالزهرا(ع) اين مسأله يك تجارت است يك كار اقتصادي است كه حتي عمال فاطمه زهرا(ع) در فدك كار ميكردند و حضرت فاطمه(ع) حسابرسي ميكردند. امّا گاهي ميشود كه مردي زن خودش را تشويق ميكند به مشاركت در امور تجاري كه شأنيت زن در آن موارد نيست «حرصاً علي الدنيا» با اينكه نيازي ندارند. امّا به خاطر حرص و ولعي كه بر دنيا دارند، به خاطر اينكه اهل تكاثر شدهاند اگر كه يك زندگيتأمين باشد از نظر اقتصادي اسلام لازم نميداند كه زن را حتماً و حتماً تشويق بكنيم به كار تجارت كه بعد كار تربيت و معنويت و اخلاق آسيب ببيند.
لذا اين باز يك روايت است كه ميفرمايد شايد خانوادههايي به وجود بيايند كه اينها «حرصاً علي الدنيا» زنان خودشان را در امور تجاري و اقتصادي تعمداً بيشتر شركت ميدهند.
روايت بعدي ميفرمايد «اذا قطعوا الارحام» خانوادهها دچار گسستگيهاي جدّي ميشود و «منّوا الطعام» اينها اگر بخواهند ميهماني بكنند و اطعام بكنند عمدتاً منتگذاري ميكنند؛ يعني با طيب نفس، به دلخواه خودشاناينطور نيست كه ميهماني بدهند بلكه ميهماني يكمبادله،يكمعاوضهويك منتگذاري بر ديگران است.
در روايت ديگر داريم كه «رايت المرأة تقهر زوجها» دوراني پيش ميآيد كه خانوادهها زن سالاري ميشود «تقهر زوجها»؛ يعني زن حاكم و غالب بر مرد ميشود و «تعمل ما لا يشتهي» هر كار را كه خودش بخواهد انجام ميدهد بر خلاف رضايت شوهرش ممكن است خيلي كارهاراانجام بدهد و «تنفق علي زوجها» حتي در مسير مخالفتبا شوهر خودش پول خرج ميكند و از اين جهت برايشكستنشوهرخود از هر اقدامي فروگذار نميكند.
مسأله ديگري كه باز در روايات ما از آن خبر داده شده و اين مطلب در همان ج پنجم الميزان وارد شده«و عندها كثير الطلاق» يكي از پديدههاي خانوادهاي كه در آخر الزمان است اين است كه خانوادهها دچار تشتت و فروپاشي زياد خواهند بود. طلاق و جدايي بين خانوادهها به تعداد زيادي قابل مشاهده است. و اين باز از رواياتي است كه خبر از نوعي آسيب خانوادگي ميدهد و يك هشدار است.
در روايات ديني ما داريم كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند «ابغض الحلال عندالله الطلاق»؛ يعني بدترين و مبغوضترين امور حلال در ديدگاه خداوند طلاق و فروپاشي يك خانواده است. امّا در آخر الزمان روايات خبر ميدهد كه اين پديده شوم خانوادگي زياد ميشود
و بازمساله ديگري كه وجود دارد ميفرمايد: «انالناس يفرحونبفقدالاولاد» اينگونه ميشود كه مردم به نداشتن فرزندفرحناكوخوشحالهستند؛يعنياگركسي صاحب فرزندينباشدياكمترين فرزند را داشته باشد اين زمينه خوشحالي و شادماني را براي او فراهم ميكند. اين يكي از آن حالتهايي است كه در خانوادهها در دوره آخرالزمان قابل مشاهده است و وجود خواهد داشت.
در كنار اين مسأله والدين و برخورد فرزندان با والدين مطرح ميشود. از نشانههايي كه در دوره آخر الزمان وجود دارد اين است كه آسيب جدّي به روابط بين پدر و مادر و فرزندان وارد ميشود. لذا مي فرمايد: «رأيت العقوق قد ظهر» شما زياد ميتوانيد مشاهده بكنيد فرزنداني كه عاق والدين هستند و پدر و مادرهاي خودشان را با آزار و اذيت و ظلم از خودشان ناراضي كردهاند. عاق به معناي نا رضايتي و عدم طيب خاطر والدين نسبت به فرزند است.
در دوره آخر الزمان پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : «رأيت العقوق قد ظهر» يعني آن ارتباط سالم و ارتباط مشروع اخلاقي كه به اصرار از انسانها خواسته كه در مورد پدر و مادر حريم شخصيتي آنها را حفاظت بكنيد و رضايت خاطر آنها را فراهم بكنيد اين پيوندهاي خانوادگي بريده ميشود و افراد زياد قابل مشاهده هستند كه با پدر و مادر خودشان ارتباط سالم و اخلاقي ندارند و بلكه موجبات اذيت و آزار آنها را فراهم ميكنند به حدي كه عاق والدين شده و «استخف الوالدين» پدر و مادرها استخفاف ميشوند يعني مورد سرزنش و بي احتراميهاي زياد قرار ميگيرند و كوچك ميشوند «و كانا من أسوء الناس حالاً عند الولد» اگر به فردي بگوئيد كه بدترين انسانها در نزد تو كيست؟ ممكن است از پدر و مادر خودش نام ببرد.
يعني فرزنداني آسيب زده از نظر اخلاقي در آن جوامع آلوده به وجود ميآيد كه اينها پدر و مادر در نظرشان از بدترين انسانها و زشتترين چهرهها ميتوانند باشد در جايي كه قرآن كريم ميگويد كه زيباترين، بهترين دوست داشتنيترين افراد براي شما پدر و مادر ميباشد و بهشت را گفته كه زير پاي مادر استامّاممكناستكه فرزنداني به وجود بيايند كه پدر و مادرازنظرآنهابدترينانسانهاباشند.نشانهديگرو آفت وحالتديگريكهبراي فرزندان در آخر الزمان نسبت به پدرومادردر روايات آمده اين است كه «يسبّأباه»؛ يعني شما فرزنداني را ميتوانيد مشاهده كنيد كه اينها به پدر خودشان فحش ميدهند، توهين و اهانت ميكنند.
در قرآن كريم ميفرمايد «و لا تقل لهما افٍ» در مقام گفتار حتي كوچكترين هتك و بياحترامي نسبت به پدر و مادر روا نيست. امّا در آخر الزمان فرزنداني را انسان ميتواند مشاهده بكند و به پدر و مادر خودشان بياحترامي لساني دارند و آنها را سب و لعن ميكنند و مورد فحاشي و هتاكي قرار ميدهند. در روايت ديگري داريم كه ميفرمايد «يجف الرجل والديه» پدر و مادرها مورد جفا قرار ميگيرند امّا «يبّر صديقه» همان فردي كه در حق پدر ومادر خودش جفا ميكند در مورد دوستان خودش وفا نشان ميدهد و به آنها نيكي ميكند.
ميدانيد كه ما در قوانين ديني و اسلامي بايد كه لحاظ رتبهها را بكنيم. قاعده اهم و مهم يكي از قواعد جدّي در قانونگذاري ديني است؛ يعني اول حق را پدر و مادر بر ما دارند. دوم حق را زن و فرزندان انسان دارند. بعد از آن اقوام دارند و بعد از آن همسايهها و بعد از آن رفقا. امّا در دورهاي كه آسيبهايي به وجود ميآيد و دوره ارتجاع از اخلاقيات ارزشي و ديني است افراد اين قاعده اهم و مهم را در مسايل اخلاقي و در ارتباطات خانوادگي و اجتماعي رعايت نميكنند. آنچنان دوستي و محبت و وفايي به بيگانه و رفيق نشان ميدهد امّا همان فرد وقتي در برابر پدر و مادر خودش قرار ميگيرد گويا با آنها قهر است و جفا بلكه زشتكاري در برابر آنها دارند. لذا روايت ميفرمايد: «يجف الرجل والديه». جفا به اين معنا است: ضد وفا و وفاي در محبت اين است كه انسان كار محبت را به پايان برساند و رعايت آداب محبت را بكند، اگر افرادي كه با هم ارتباط دوستانه دارند رعايت آداب دوستي را بكنند حتي بعد از مرگ اينها نسبت به همديگر وفا دارند. امّا اگر رعايت آداب دوستي را نكنند اين ميشود جفا. مثلاً اگر ما ادعا ميكنيم پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را دوست داريم اين دوستي يك سلسله آداب و قواعدي را ميطلبد از ما يكسري احترامات به همين دليل پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: كسي كه چهار پسر پيدا كند و اسم يكي از آنها را محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذارد به من جفا كرده است؛ زيرا رعايت دوستي و عشق به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ميطلبد كه انسان اسم محبوب خودش را اشاعه بدهد و اگر كسي به اين مطلب عمل نكرد در محبت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جفا كرده است. اگر كسي اهل بيت عصمت و طهارت (صلی الله علیه و آله و سلم) را ارادت و معرفت و محبت به ايشان نداشته باشد جفا در حق پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) كرده است؛ چرا كه حضرت فرمودند: «ما أسئلكم عليه أجراً إلاّ المودة ذي القربي»
در اينجا رعايت حق پدر و مادر و وفاي نسبت به آنها ميشود امّا در آخرالزمان در فرزندهايي اين حالت ديده نميشود بلكه جفا در حق پدر و مادر ديده ميشود مثلاً ديدار و به زيارت محبوب رفتن يكي از شرايط محبت است ممكن است فرزندي در آخرالزمان به وجود بيايد و شما مشاهده كنيد كه هفته به هفته و ماه به ماه و سال به سال پدر و مادرش به نرود در نقطه مقابل هر روز با دوستان خود ديدار و ملاقات داشته باشد ممكن است هديه براي دوستان خودش مكرر ببرد ولي براي پدر و مادر هديه نبرد از شرايط دوستي هديه بردن است. حالا اين حقوق و آداب بعضياش واجب و الزامي است و بخشي از آن امور مستحب و مستحسن.
امّا دقت بكنيد يكي از نشانههايي كه باز ميتواند انسان مشاهده كند در دوره آخر الزمان اين است كه ميفرمايد: «يجف الرجل والديه و يبر صديقه»؛ يعني در حق دوستان خودش كاملاً وفاداري و نيكوكاري دارد و خدمت به آنها ميكند و كار آنها را انجام ميدهد. وقت براي آنها ميگذارد، با آنها زندگي ميكند، با آنها رفت و آمد ميكند، در كنار آنها تفريح ميكند با آنها ميگويد و ميخندد و در كنار آنها غذا ميخورد امّا وقتي كه به پدر و مادر ميرسد، بيحوصلگي نشان ميدهد، حاضر نيست به هيچ وجه همراهي با پدر و مادر كند. هيچ مشاركتي، معاونتي نسبت به پدر و مادر نشان نميدهد بلكه در كنار آنها نشستن هم براي او سخت و دلتنگ كننده است. اميدواريم انشاءالله خداوند متعال همه ما مخصوصاًنسلجوانمارا از اين آفات مصونيت ببخشد و به همه ما توفيق دهد كه بتوانيم با مراجعه به آيات ورواياتدينيازبهترينانسانهاواز زمينه سازان ظهور حضرت بقيةالله حجةبنالحسن العسكري(ع) باشيم.
منبع:ماهنا مه موعود شماره 33
/خ
در روايات ما وجود دارد كه ميفرمايد بخشي از كساني كه در آخر الزمان مشغول تحصيل ديني ميشوند يا علوم ديني را سعي ميكنند فرا بگيرند اينها به خاطر رياست و رسيدن به مقامات است. روايت ميفرمايد: «يتفقه اقوام لغير الله طلباً لدنيا و الرئاسة»؛
يعني افرادي به دنبال دينشناسي و فهم مسايل ديني ميروند امّا غرض آنها خدا نيست و اخلاص در انگيزههاي آنها پيدا نيست و عمدتاً اينها طالب دنيا و رياست بر مردم هستند به همين خاطر اينها چون ميبينند كه با دانستن بعضي از اصطلاحات ديني ميتوانند بر مردم رياست كنند به دنبال تحصيل دين و دانشهاي ديني ميروند و بعد ميفرمايد: «و يوجه القرآن علي الاهواء» اين خصوصيت ميتواند خصوصيت دانشمندان و عالمان ديني باشد كه يكي از حالتهايي كه آنها پيدا ميكند اين است كه توجيهگر قرآن ميشوند امّا بر اساس هواهاي نفساني خودشان به تعبيري كه علامه طباطبايي در ابتداي الميزان دارند ميفرمايند ما تفسير قرآن نميكنيم بلكه تحميل بر قرآن ميكنيم نظرات خودمان را.
آنچه كه از ما خواسته شده اين است كه با يك فكر خالي به سراغ فهم عميق مطالب قرآني برويم و پرده برداري از ابهامات معاني قرآن بكنيم اين ميشود تفسير. امّا گاهي ما با پيش فرضهاي فكري و يكسري تئوريهاي مشخص ذهني سراغ قرآن ميرويم و ميخواهيم آيه اي را براي فكر خودمان پيدا كنيم و گاهي بالاتر اينكه ممكن است افرادي يا مكاتبي، در باطن به خاطر اينكه در جوامع اسلامي هستند و بدون آيه قرآن نميتوانند نفوذ در افكار عمومي داشته باشند باتمسك به آيات قرآن براي رسيدن به اهداف شوم نفسانيشان از آيات قرآن بهرهگيري كنند.
نشانه ديگري كه باز در اين دوره گفته شده ميفرمايد: «و قعود الصبيان علي المنابر» منبر يعني محل موعظه و ترويج و تبليغ دين. يكي از نشانههايي كه براي دانشمندان يا نيمه دانشمندان در دوره آخر الزمان وجود دارد و آسيبهايي كه در اين دوران نمايان ميشود اين است كه كساني سمت تبليغ دين را به عهده ميگيرند كه اينها از نظر سن دوره صباوت و نوجواني را ميگذرانند. اينكه گفته شده: «قعود الصبيان علي المنابر» شايد يك معناي ظاهري آن مراد باشد كه يعني كساني بر منبرها مينشينند و در مقام خطابهميآيند كه اينها نوجواناني بيشتر نيستند و افراد بزرگتر و مسنتر و ماهرتر آنها زمينه تبليغ را ندارند.
معناي ديگري كه ما شايد ميتوانيم از اين روايت برداشت كنيم اين است كه مراد از «قعود الصبيان علي المنابر» اين باشد كه كساني مشغول تبليغ ديني ميشوند كه اهميت ندارند. يعني از نظر دانشها و اطلاعات ديني بچه سال هستند از نظر اطلاعات بچه سال هستند مهارت خاصي در امر تبليغ و اطلاعات كافي به زواياي گوناگون دين ندارند امّا اينها با جرأت كامل به عنوان مبلغ دين وارد صحنه تبليغ ميشوند.
باز از مسايل ديگري كه در اين دوره وجود دارد كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر سلمان خبر ميدهند و ميفرمايند «و رأيات المنابر اُمر عليها بالتقوي و لا يعمل القائل بما يأمر» شما ميبيني كه بر منبرها و در مقام وعظ و اندرز افراد مردم را امر و دستور و سفارش به تقوي ميكنند ولي وقتي كه به وجود و زندگي آنها مراجعه ميكنيد خود گوينده آن سخنان، حد خدا را رعايت نميكند و براي حدود الهي حريم قائل نيست و اهل تقوي نيست يعني عالمان بدون عمل.
مورد ديگري كه باز از نشانههاي دانشمندان ديني و آسيبزده در آخر الزمان است و ممكن است بعضي از دانشمندان ديني دچار آسيب و آفت شوند اين است كه «يؤتونالحكمةعلي منابرهم فاذا نزلوا نزعت عنهم» ميفرمايد گاهي شده كه اينها هنگامي كه در مقام سخنگفتن هستند زيباترين و مهمترين و نغزترين و پر معناترين مسايل را مطرح ميكنند. سخنان حكيمانه از آنها ميشنويم امّا هنگامي كه اينها به زير ميآيند از منبر «نزعت عنهم» حكمت در آنها وجود ندارد يعني آنها زبانشان به گفتن حكمت رام و روان است امّا هنگامي كه به شخصيت آنها نگاه بكني خبري از حكمت و عقلانيت و هوشمندي به آن معنا در آنها نيست و عمدتاً جهت خودنمايي يا فريبايي و فريب دادن مردم ممكن است كه دست به چنين اعمالي بزنند. در مورد سيماي روشنفكران ديني در روايات داريم كه يكي از مشكلاتيكهدر آخرالزمان ممكن است گريبانگير عدهاي شود اين است كه «يصير الدين بالرأي». دين و مجموعه قوانينديني بر اساس آراء و نظريه پردازيهاي شخصي افراد توجيه ميشود و «عطّل الكتاب واحكامه» امّا بر اساس آيات قرآن و بر اساس روايات اهلبيت(ع) دين توصيه نميشود و به مردم ارايه نميشود.
عدهاي هستند كه اسلام را و دين اسلام را بر اساس آراء و نظرات خودشان توجيه ميكنند كتاب خدا و آيات قرآن را تعطيل ميكنند و شما به ندرت در صحبت آنها و سخن آنها از آيات قرآن نشانه ميبيني. گويا خود را مستغني از رجوع به آيات قرآن ميدانند در مقام توجيه مسايل ديني از قرآن به عنوان اصيلترين و متينترين قانون الهي و به عبارتي قانون اساسي دين الهي اسلام هيچ استفادهاي نميبرند. «عطّل الكتاب» قرآن را به تعطيلي ميكشانند. قرآن را به مهجوريت وا ميدارند مهجوريت قرآن در يك مرتبه اين است كه انسان در مقام گفتن و مقام فكر كردن از آيات قرآن بهرهگيري نكند بلكه همه مسايل ديني را با توجه به نظرات شخصي خودش بيان كند اگر يك روشنفكر اگر يك عالم ديني خود را از قرآن دور كند و در محضر قرآن كمتر باشد. از آيات قرآن كمتر استفاده ببرد. در كلام خويش در تبليغ خويش در توليد فكر از آيات قرآن استفاده نبرد. اينها همان دانشمندان و روشنفكراني آسيب زده و آفت زدهاي هستند كه روايات ديني به ما خبر ميدهد كه در دورهاي چنين افرادي در جوامع اسلامي پيدا ميشوند. علاوه بر اينكه كتاب خدا تعطيل ميشود و مهمل گذاشته ميشود و شما نميبيني كه آنها در مقام استفاده و توجيه و تفسير دين از آيات قرآن استفاده بكنند احكام قرآن هم تعطيل ميشود.
در قرآن كريم احكامي از طرف خداوند متعال نازل شده در ابعاد گوناگون در مسايل جزايي در مسايل اقتصادي مثلاً ما در مورد ربا ميبينيم در آيات قرآن به شدت از ربا نهي شده در اين دوره ميبينيم كه يك روشنفكر، يك نظريهپرداز به اصطلاح مسلمان وقتي ميخواهد فكر كند و تئوريپردازي بكند خود را مستغني ميبيند كه از احكام قرآن استفاده بكند و احكام قرآن تعطيل ميشود. احكام جهاد، احكام اقتصادي ، احكام حقوقي و جزايي اينها ممكن است در ديدگاه روشنفكران و علماي آسيب زده به تعطيلي كشيده شود و از درجه اعتبار ساقط شود. نكته دومي كه در اين رابطه باز در روايات ديني وجود دارد اين است كه ميفرمايد ابطال حدود الله گاهي شده كه احكام الهي تعطيل ميشود و گاهي نه تنها كنار گذارده ميشود بلكه اعلام ميشود به بيارزشي و باطل شدن و تاريخ مصرف آنها را تمام شده اعلام كردن. گاهي شده كه روشنفكري اعلام بكند كه تاريخ مصرف احكام قرآن تمام شده است. و امروز بايستي آنها را مطابق آراء و نظريات امروزي احكام را و حقوق و قوانين را تنظيم بكنيم .لذا ابطال حدود الله يك گام بالاتر و يك مشكل بالاتر از تعطيل احكام الله است و باز از روايات ما بر ميآيد در دوره آخر الزمان آن معاملهاي كه با قرآن كريم ميشود با آثار و روايات اهل بيت عصمت و طهارت هم ميشود. در صدر اسلام به ظاهر گروه منحرفي به نام منافقين در جامعه اسلامي پيدا شدند كه بهحسبظاهر اعلام كردند «حسبنا كتابالله» ما را قرآن كافي است. كه اين يك آفت و آسيب بزرگي در جامعه آن روز اسلامي ايجاد كرد و مردم را از ولايت جدا كرد.
در آخر الزمان دانشمندان و روشنفكراني بوجود ميآيند و در بين مردم نفوذ ميكنند كه اينها علاوه بر قرآن از روايات و آثار اهلبيت(ع) هم ميبرند. و اين مشخص است كه وقتي افرادي جرأت كنند در برابر قرآن بايستند، كتاب و حدود خدا را ابطال بكنند و انجام و اعمال نظرات قرآني براي آنها بيمعنا و بيارزش باشد، مسلم است در برابر روايات اين ايستادگي و مقاومت را بيشتر دارند. به همين دليل در روايات ديني ما وجود دارد كه روشنفكران و دانشمندان آسيب زدهاي در بين جوامع اسلامي رشد پيدا ميكند كه اعتباري براي روايات ديني و كلام اهلبيت عصمت و طهارت (ع) و روايات پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قائل نيستند.
باز مشكل اساسيتري در روايت اول هم اشاره به آن شد اين است كه ميفرمايد در دوره آخر الزمان افراد دچار اين مطلب ميشوند كه عمدتاً به جاي اينكه نظر اولشان به قرآن يعني منبع قانونگذاري ديني و روايات اهلبيت عصمت و طهارت(ع) باشد «يقال رأي فلان و زعم فلان»؛ يعني معمولاً در گفتوگوها از نظرات افراد استفاده ميشود. گفته ميشود رأي فلاني چنين است زعم و گمان فلاني چنين است بعد در ادامه روايت ميفرمايد «و يتخذ الا´راء و القياس» براي تصميمگيري كلان و يا غير كلان براي اتخاذ خط مشي عمدتاً از نظريات استفاده ميشود به قياس و ايجاد حالات قياسي ميپردازند به جاي اينكه به احكام روشن قرآن و احكام مبين و روشن قرآن و روايات مراجعه ميكنند به نظريات افراد و انسانهاي گوناگوني كه صاحب نظرياتي هستند. يكي از مسايلي كه در آخرالزمان در جوامع اسلامي رشد ميكند و دهان به دهان ميگردد اين است كه عمدتاً در مقام تصميمگيري و فكر كردن به نظريات افراد اعتنا ميشود به جاي اينكه به روايات مراجعه شود. روايت كاملاً اينگونه است كه ميفرمايد «يبطل حدود ما انزل الله في كتابه» آنچه كه خداوند نازل كرده در كتاب او بر پيامبر خودش (صلی الله علیه و آله و سلم) باطل ميشود و «يقال رأي فلان و زعم فلان» و گفته ميشود فلان فرد چنين نظري دارد، فلان رأيي دارد، فلان گماني دارد«و يتخذ الا´راء و القياس و ينبذ الا´ثار» روايات دور انداختهميشودوبهجايرواياتوحدود الهي در قرآن از نظرات و آراي ديگران استفاده ميشود بعد دنبال آن روايت ميفرمايد «فعند ذلك تشرب الخمور و تسمي بغير اسمها» كه در اين زمان زماني است كه شراب ميخورند امّا اسم آن را عوض كردهاند با تبديل اسم شراب، شراب را براي خودشان مجاز ميكنند و آن را مينوشند.
اين روايت در صفحه 720 از كتاب يومالخلاص است اين هم تعدادي از آن آثار و رواياتي است كه مشخص كننده سيماي روشنفكران در دوره آخر الزمان است كه البته با اينكه تعداد روايات آنچنان كه ما تفحص كردهايم اندك است امّا خطر بسيار بزرگي را ميتوانند به ما گوشزد كنند؛ يعني جوامع اسلامي در دوره ارتداد از ارزشها دچار دانشمندان و روشنفكران آسيب زدهاي ميشوند كه تيشه برداشته و به ريشه اسلام؛ يعني قرآن و روايات ميزنند ونه تنها قرآن و روايات را تعطيل ميكنند بلكه در صدد ابطال آيات و روايات ديني هستند و عمدتاً به نظريهپردازي و تئوريپردازي و استفاده از نظرات ديگران ميپردازند و همين جا شايد اين تذكر لازم باشد كه شناختن اين آسيبها يكي از فوايد بزرگش اين است كه ما تلاش بكنيم كه دامن خودمان را از اينگونه افكار منزه بكنيم و تلاش بكنيم در اين چالههاي فكري و در اين مشكلات نيفتيم. امام صادق(ع) فرمودند: دانستن اين آسيبها براي شما اين منفعت را ميتواند داشته باشد كه خود و خانوادههاي خود را و جامعه خويش را از ورود اين ميكروبها و آسيبها مصونيت بخشيد. در دفاع از دين و آئين ديني جديت بيشتري داشته باشيد.
باز هشدارهايي روايات ديني ما دادهاند كه سيماي خانوادههاي آسيب زده را براي ما روشن مي كند. اولين مسألهاي كه وجود دارد اين است كه ميفرمايد: «يري الرجل من زوجته من قبيح فلا ينه'يها» يكي از نشانههاي جوامع آسيب زده در آخر الزمان و يا انسانهاي آسيب زده اين است كه امر به معروف و نهي از منكر براي آنها ضد ارزش ميشود.
اين مسأله در خانوادها در محيطهاي كوچك هم ممكن است رسوخ بكند. يعني گاهي ممكن است انسان بهانهاي داشته باشد كه در يك جامعه بزرگ قدرت و توان براي امر به معروف و نهي از منكر ندارد. تأمين نيست، آبروي او در خطر است. جان او در خطر است. امّا در يك محيط كوچك خانواده انسان مخصوصاً مرد مسؤوليت دارد كه يك مقدار مواظبتها و پاسداريها از حدود الهي داشته باشد. در قرآن كريم ميفرمايد:
«يا أيّها الذين آمنوا قوا انفسكم و أهليكم ناراً»؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد خودتان و اهل عيال خودتان را از آتش جهنم نگهداري كنيد؛ يعني مسؤوليت حراست خانواده به عهده آحاد خانواده مخصوصاً به عهده مرد خانواده است. در قرآن كريم چنين دستوراتي به ما داده شده كه علاوه بر مسؤوليت فردي هر كسي مسووليت خانوادگي دارد. در آخرالزمان نامردهايي پيدا ميشود كه در خانواده خودشان هم قبيح و هم زشتي و معصيت را ميبينند «فلا ينهيها» امّا نهي از منكر نميكنند يعنينه تنها معصيت در جامعه ممكن است وجود داشتهباشد بلكه در خانهها بلكه در زندگي خصوصي افراد هم نفوذ ميكند.
دوم مطلب اين است كه «يعيّر الرجل علي صون النساء» يكي از نشانهها اين است كه اگر مردي بخواهد صيانت خانم و دختران خودش را به عهده بگيرد و يك مقدار مواظبت و حراست بيشتري از زن و دختر و ناموس خودش داشته باشد سرزنش ميشود. «يعيّر الرجل علي صون النساء»؛ يعني اگر كسي بخواهد يك مقدار رعايت حدود الهي را بكند و نوعي صيانت و مصونيت بخشي براي زنان اعمال كند مورد سرزنش ديگران قرار ميگيرد يا مورد سرزنش خود آن زن قرار ميگيرد يا مورد سرزنش ديگر آحاد در جامعه قرار ميگيرد. دقت بكنيد كه در اين روايت يك مسأله مهمي را به ما هشدار داده و توجه داده كه ميفرمايد: «يعيّر الرجل علي صون النساء». اگر شما در تعبيرات علامه شهيد مطهري، رحمةاللهعليه، در كتاب حجاب دقت كرده باشيد ميفرمايند: آنچه اسلام توصيه ميكند در مورد زن، مصونيت بخشي به اوست نه محدود كردن او. در اين روايت ميفرمايد «يعيّر الرجل علي صون النساء»؛
يعني اگر همان حداقلها اگر آن مسايل و قوانيني كه موجب مصونيت زنان ميشود آن قوانين را كسي بخواهد اعمال كند مورد تغيّر و سرزنش قرار ميگيرد و محدود كردن زن مورد نظر نيست. در آخرالزمان خانوادههايي بهوجود ميآيند زنان و مرداني ممكن سوم مسألهاي كه باز ميتواند جزء رخدادهاي آخر الزمان باشد اين است كه ميفرمايد: «فينفق الرجل ماله في غير طاعة الله فلا يُنهي و يميغ اليسير عن طاعةالله»
ميفرمايد اگر پدر خانوادهاي بخواهد از مال است بوجود بيايند كه اگر فردي بخواهد حفاظت معقول و مشروع از ناموس خودش داشته باشد او را مورد سرزنش و نكوهش قرار دهند.
خودش در مسير غير طاعت خدا خرج كند، هر چه صرف كند اين نهي نميشود، مورد تعرض كسي قرار نميگيرد. مثلاً فردي براي زينت خودش براي پرخوري، تجمل، براي معصيت و براي امور غير مفيد هر چه كه انفاق كند و پول مصرف كند كسي معترض او نخواهند شد امّا اگر بخواهد همان فرد مقدار اندكي از مال خودش را در مسير پيشبرد اهداف الهي مصرف كند مورد اعتراض قرار ميگيرد. يعني اگر هزار هزار در مسيرهاي غير مفيد يا معصيت خرج كند معترض ندارد امّا اگر بخواهد يك هزار در مسير صحيح و اصولي و در راه طاعت خدا خرج كند او مورد اعتراض قرار ميگيرد. ما الان داريم افرادي كه سفرهاي اروپايي ميليوني دارند امّا به حج مشرف نميشوند. ممكن است افرادي باشند كه اينها خمس و زكات واجب خودشان را پرداخت نكنند، امّا بسيار در مسايل ديگر زندگي اهل اسراف و تبذير هستند. ممكن است فردي باشد كه كمترين كمك را به يك مسكين به يك يتيم، يك انسان محتاج آبرومند نكند امّا در نقطه مقابل او اموال زيادي در مسير بيجا و غير مفيد و حتي معصيت خدا خرج كند. اين هم يك ابتلائي است و مصيبتي است كه گريبانگير خانوادهها خواهد شد.
مسأله بعدي اينكه در سيماي زن هم آن را توضيح داديم مردان و خانوادههايي بوجود ميآيد كه «قبلتهم نساؤهم» قبله آنها و همه اهداف و آن مقاصد و مطلوبات آنها زنان ميشود كه كنايه از شهوت است. يعني خانوادههايي كه شهوت در آنها موج ميزند حد و حدود رعايت نميشود به وجود خواهند آمد. روايت ديگري كه باز در اين مورد داريم ميفرمايد كه در دورهاي مردان زنان خود را تشويق ميكنند به تجارت و كار اقتصادي «حرصاً علي الدنيا» دقت بكنيد كار كردن براي زن يك امر ارزشي در اسلام است در روايات ديني داريم كه حضرت زهرا(ع) در خانه كار ميكردند نه كار خانه بلكه امير المومنين (ع) ميرفتند از بيرون پشم ميگرفتند و فاطمه الزهرا(ع) در خانه ميبافتند و بعد ميبردند مزد حضرت زهرا(ع) را به عنوان كمك اقتصاد خانواده ميگرفتند يا در مورد اهداي فدك به فاطمةالزهرا(ع) اين مسأله يك تجارت است يك كار اقتصادي است كه حتي عمال فاطمه زهرا(ع) در فدك كار ميكردند و حضرت فاطمه(ع) حسابرسي ميكردند. امّا گاهي ميشود كه مردي زن خودش را تشويق ميكند به مشاركت در امور تجاري كه شأنيت زن در آن موارد نيست «حرصاً علي الدنيا» با اينكه نيازي ندارند. امّا به خاطر حرص و ولعي كه بر دنيا دارند، به خاطر اينكه اهل تكاثر شدهاند اگر كه يك زندگيتأمين باشد از نظر اقتصادي اسلام لازم نميداند كه زن را حتماً و حتماً تشويق بكنيم به كار تجارت كه بعد كار تربيت و معنويت و اخلاق آسيب ببيند.
لذا اين باز يك روايت است كه ميفرمايد شايد خانوادههايي به وجود بيايند كه اينها «حرصاً علي الدنيا» زنان خودشان را در امور تجاري و اقتصادي تعمداً بيشتر شركت ميدهند.
روايت بعدي ميفرمايد «اذا قطعوا الارحام» خانوادهها دچار گسستگيهاي جدّي ميشود و «منّوا الطعام» اينها اگر بخواهند ميهماني بكنند و اطعام بكنند عمدتاً منتگذاري ميكنند؛ يعني با طيب نفس، به دلخواه خودشاناينطور نيست كه ميهماني بدهند بلكه ميهماني يكمبادله،يكمعاوضهويك منتگذاري بر ديگران است.
در روايت ديگر داريم كه «رايت المرأة تقهر زوجها» دوراني پيش ميآيد كه خانوادهها زن سالاري ميشود «تقهر زوجها»؛ يعني زن حاكم و غالب بر مرد ميشود و «تعمل ما لا يشتهي» هر كار را كه خودش بخواهد انجام ميدهد بر خلاف رضايت شوهرش ممكن است خيلي كارهاراانجام بدهد و «تنفق علي زوجها» حتي در مسير مخالفتبا شوهر خودش پول خرج ميكند و از اين جهت برايشكستنشوهرخود از هر اقدامي فروگذار نميكند.
مسأله ديگري كه باز در روايات ما از آن خبر داده شده و اين مطلب در همان ج پنجم الميزان وارد شده«و عندها كثير الطلاق» يكي از پديدههاي خانوادهاي كه در آخر الزمان است اين است كه خانوادهها دچار تشتت و فروپاشي زياد خواهند بود. طلاق و جدايي بين خانوادهها به تعداد زيادي قابل مشاهده است. و اين باز از رواياتي است كه خبر از نوعي آسيب خانوادگي ميدهد و يك هشدار است.
در روايات ديني ما داريم كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند «ابغض الحلال عندالله الطلاق»؛ يعني بدترين و مبغوضترين امور حلال در ديدگاه خداوند طلاق و فروپاشي يك خانواده است. امّا در آخر الزمان روايات خبر ميدهد كه اين پديده شوم خانوادگي زياد ميشود
و بازمساله ديگري كه وجود دارد ميفرمايد: «انالناس يفرحونبفقدالاولاد» اينگونه ميشود كه مردم به نداشتن فرزندفرحناكوخوشحالهستند؛يعنياگركسي صاحب فرزندينباشدياكمترين فرزند را داشته باشد اين زمينه خوشحالي و شادماني را براي او فراهم ميكند. اين يكي از آن حالتهايي است كه در خانوادهها در دوره آخرالزمان قابل مشاهده است و وجود خواهد داشت.
در كنار اين مسأله والدين و برخورد فرزندان با والدين مطرح ميشود. از نشانههايي كه در دوره آخر الزمان وجود دارد اين است كه آسيب جدّي به روابط بين پدر و مادر و فرزندان وارد ميشود. لذا مي فرمايد: «رأيت العقوق قد ظهر» شما زياد ميتوانيد مشاهده بكنيد فرزنداني كه عاق والدين هستند و پدر و مادرهاي خودشان را با آزار و اذيت و ظلم از خودشان ناراضي كردهاند. عاق به معناي نا رضايتي و عدم طيب خاطر والدين نسبت به فرزند است.
در دوره آخر الزمان پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : «رأيت العقوق قد ظهر» يعني آن ارتباط سالم و ارتباط مشروع اخلاقي كه به اصرار از انسانها خواسته كه در مورد پدر و مادر حريم شخصيتي آنها را حفاظت بكنيد و رضايت خاطر آنها را فراهم بكنيد اين پيوندهاي خانوادگي بريده ميشود و افراد زياد قابل مشاهده هستند كه با پدر و مادر خودشان ارتباط سالم و اخلاقي ندارند و بلكه موجبات اذيت و آزار آنها را فراهم ميكنند به حدي كه عاق والدين شده و «استخف الوالدين» پدر و مادرها استخفاف ميشوند يعني مورد سرزنش و بي احتراميهاي زياد قرار ميگيرند و كوچك ميشوند «و كانا من أسوء الناس حالاً عند الولد» اگر به فردي بگوئيد كه بدترين انسانها در نزد تو كيست؟ ممكن است از پدر و مادر خودش نام ببرد.
يعني فرزنداني آسيب زده از نظر اخلاقي در آن جوامع آلوده به وجود ميآيد كه اينها پدر و مادر در نظرشان از بدترين انسانها و زشتترين چهرهها ميتوانند باشد در جايي كه قرآن كريم ميگويد كه زيباترين، بهترين دوست داشتنيترين افراد براي شما پدر و مادر ميباشد و بهشت را گفته كه زير پاي مادر استامّاممكناستكه فرزنداني به وجود بيايند كه پدر و مادرازنظرآنهابدترينانسانهاباشند.نشانهديگرو آفت وحالتديگريكهبراي فرزندان در آخر الزمان نسبت به پدرومادردر روايات آمده اين است كه «يسبّأباه»؛ يعني شما فرزنداني را ميتوانيد مشاهده كنيد كه اينها به پدر خودشان فحش ميدهند، توهين و اهانت ميكنند.
در قرآن كريم ميفرمايد «و لا تقل لهما افٍ» در مقام گفتار حتي كوچكترين هتك و بياحترامي نسبت به پدر و مادر روا نيست. امّا در آخر الزمان فرزنداني را انسان ميتواند مشاهده بكند و به پدر و مادر خودشان بياحترامي لساني دارند و آنها را سب و لعن ميكنند و مورد فحاشي و هتاكي قرار ميدهند. در روايت ديگري داريم كه ميفرمايد «يجف الرجل والديه» پدر و مادرها مورد جفا قرار ميگيرند امّا «يبّر صديقه» همان فردي كه در حق پدر ومادر خودش جفا ميكند در مورد دوستان خودش وفا نشان ميدهد و به آنها نيكي ميكند.
ميدانيد كه ما در قوانين ديني و اسلامي بايد كه لحاظ رتبهها را بكنيم. قاعده اهم و مهم يكي از قواعد جدّي در قانونگذاري ديني است؛ يعني اول حق را پدر و مادر بر ما دارند. دوم حق را زن و فرزندان انسان دارند. بعد از آن اقوام دارند و بعد از آن همسايهها و بعد از آن رفقا. امّا در دورهاي كه آسيبهايي به وجود ميآيد و دوره ارتجاع از اخلاقيات ارزشي و ديني است افراد اين قاعده اهم و مهم را در مسايل اخلاقي و در ارتباطات خانوادگي و اجتماعي رعايت نميكنند. آنچنان دوستي و محبت و وفايي به بيگانه و رفيق نشان ميدهد امّا همان فرد وقتي در برابر پدر و مادر خودش قرار ميگيرد گويا با آنها قهر است و جفا بلكه زشتكاري در برابر آنها دارند. لذا روايت ميفرمايد: «يجف الرجل والديه». جفا به اين معنا است: ضد وفا و وفاي در محبت اين است كه انسان كار محبت را به پايان برساند و رعايت آداب محبت را بكند، اگر افرادي كه با هم ارتباط دوستانه دارند رعايت آداب دوستي را بكنند حتي بعد از مرگ اينها نسبت به همديگر وفا دارند. امّا اگر رعايت آداب دوستي را نكنند اين ميشود جفا. مثلاً اگر ما ادعا ميكنيم پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را دوست داريم اين دوستي يك سلسله آداب و قواعدي را ميطلبد از ما يكسري احترامات به همين دليل پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: كسي كه چهار پسر پيدا كند و اسم يكي از آنها را محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذارد به من جفا كرده است؛ زيرا رعايت دوستي و عشق به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ميطلبد كه انسان اسم محبوب خودش را اشاعه بدهد و اگر كسي به اين مطلب عمل نكرد در محبت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جفا كرده است. اگر كسي اهل بيت عصمت و طهارت (صلی الله علیه و آله و سلم) را ارادت و معرفت و محبت به ايشان نداشته باشد جفا در حق پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) كرده است؛ چرا كه حضرت فرمودند: «ما أسئلكم عليه أجراً إلاّ المودة ذي القربي»
در اينجا رعايت حق پدر و مادر و وفاي نسبت به آنها ميشود امّا در آخرالزمان در فرزندهايي اين حالت ديده نميشود بلكه جفا در حق پدر و مادر ديده ميشود مثلاً ديدار و به زيارت محبوب رفتن يكي از شرايط محبت است ممكن است فرزندي در آخرالزمان به وجود بيايد و شما مشاهده كنيد كه هفته به هفته و ماه به ماه و سال به سال پدر و مادرش به نرود در نقطه مقابل هر روز با دوستان خود ديدار و ملاقات داشته باشد ممكن است هديه براي دوستان خودش مكرر ببرد ولي براي پدر و مادر هديه نبرد از شرايط دوستي هديه بردن است. حالا اين حقوق و آداب بعضياش واجب و الزامي است و بخشي از آن امور مستحب و مستحسن.
امّا دقت بكنيد يكي از نشانههايي كه باز ميتواند انسان مشاهده كند در دوره آخر الزمان اين است كه ميفرمايد: «يجف الرجل والديه و يبر صديقه»؛ يعني در حق دوستان خودش كاملاً وفاداري و نيكوكاري دارد و خدمت به آنها ميكند و كار آنها را انجام ميدهد. وقت براي آنها ميگذارد، با آنها زندگي ميكند، با آنها رفت و آمد ميكند، در كنار آنها تفريح ميكند با آنها ميگويد و ميخندد و در كنار آنها غذا ميخورد امّا وقتي كه به پدر و مادر ميرسد، بيحوصلگي نشان ميدهد، حاضر نيست به هيچ وجه همراهي با پدر و مادر كند. هيچ مشاركتي، معاونتي نسبت به پدر و مادر نشان نميدهد بلكه در كنار آنها نشستن هم براي او سخت و دلتنگ كننده است. اميدواريم انشاءالله خداوند متعال همه ما مخصوصاًنسلجوانمارا از اين آفات مصونيت ببخشد و به همه ما توفيق دهد كه بتوانيم با مراجعه به آيات ورواياتدينيازبهترينانسانهاواز زمينه سازان ظهور حضرت بقيةالله حجةبنالحسن العسكري(ع) باشيم.
منبع:ماهنا مه موعود شماره 33
/خ