گسترش آرمان (هاي) جديد در سه انقلاب بزرگ جهان

همه ي انقلاب ها پيش از وقوع، دوره اي از تلاطم و برخورد افكار و گسترش ارمان (هاي) جديد جايگزين ارمان رسمي حكومت را داشته اند. اين گسترش ابتدا در گروهي از نخبگان رخ داده و سپس با توجه به نوع رابطه
شنبه، 21 مرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
گسترش آرمان (هاي) جديد در سه انقلاب بزرگ جهان
گسترش آرمان (هاي) جديد در سه انقلاب بزرگ جهان

نويسنده: دكتر مصطفي ملكوتيان

 

همه ي انقلاب ها پيش از وقوع، دوره اي از تلاطم و برخورد افكار و گسترش ارمان (هاي) جديد جايگزين ارمان رسمي حكومت را داشته اند. اين گسترش ابتدا در گروهي از نخبگان رخ داده و سپس با توجه به نوع رابطه مردم با آنها و اينكه تا چه اندازه نقش گروه هاي مرجع را ايفا مي كرده اند، در جامعه روي داده است. عامل ديگر كسترش آرمان (هاي) جديد با دو شاخص به آزمون گذارده مي شود:

الف- شعارهاي شورشيان در بيان ارمان جديد

اين شاخص شايد قاطع ترين بازگو كننده ي تغيير در آرمان (ها) در روند رخداد انقلاب باشد. در سه انقلاب مورد بررسي، شعارهاي قاطعي در طرد رژيم حاكم و بيان نوع نظام جايگرين وجود داشت.

انقلاب فرانسه

به دليل نظام طبقاتي تاريخي حاكم بر فرانسه، در مراحل اوليه انقلاب، شعارها عليه نظام فئودالي پرداخت ماليات هاي گزاف به دولت و ديگر طبقات و درخواست حل مشكلات و نابساماني هاي اقتصادي بود. برخي از گلايه هاي به جا مانده از سال هاي 1788 و 1789 در اين زمينه گوياست:
«اگر شما كلبه هاي حقيري كه مسكن ماست را مي ديدند و از غذاي ما مي مي چشيدند، واقعاً متاثر مي شديد و مي دانستيد كه طاقت ما به آخر رسيده و هر طور هست بايد از بار ما كاسته شود." (ماله و ايزاك، صص 368- 367)
مما حقيقتاً" بنده و مملوك ارباب هستيم. عوارضي كه بايد بپردازيم ما را غلام مالكين ساخته است.
بلاي عظيم و آفت مدهش ما سيستم فئوداليته است و ما بايد هر قسم هست آن را منسوخ سازيم و دقيقه اي تأخير جائز ندانيم.» (همانف ص 367)
گاهي دهقانان از ترس وضع ماليات جديد اهتمامي در بهبودي زراعت خود نمي كردند. آلبرماله و ژول ايزاك مطلبي جالب را از يكي از وزراء به نام دارژانسون نقل كرده اند:
«يكي از مامورين ماليه به دهي كه خانه ي ييلاقي من آن جاست آمد و اظهار داشت كه بايد بر ماليات اين ده افزود، زيرا كه دهقانان فربه در آن ديده و در مدخل بعضي خانه ها پر مرغ مشاهده كرده است.» (همان، ص 270)
در حالي كه در آغاز انقلابف بيشتر شعارها پيرامون نوشتن قانون اساسي و لزوم تكيه حاكمان به رأي مردم، لزوم قتل عام نجبا و لغو سريع نظام فئودالي بود و هنوز لغو نظام پادشاهي طرفدار نداشت، با ادامه جريانات و ادامه گرايش لوئي شانزدهم به ضد انقلاب دولت هاي خارجي حمله كننده به فرانسه، جمهوري خواهي رشد يافت.
جمهوري خواههان در ابتدا بسيار كم و فقط افرادي از پاريس بودند. دانتون كه بعد در 1792 به رياست يك شوراي موقتي مجريه رسيد، روز 21 ژوئدن 1791 تظاهرات بزرگي در پاريس به راه انداخت و خواستار بركناري لوئي و لغو نظام سلطنتي شد. پس از لغو نظام فئودالي و اعدام لوئي شانزدهم، ادامه حملات خارجي كه بويژه با برقراري جمهوري شدت گرفته بود، و نيز كمبود مواد غذائي، سبب طغيان هاي عمومي به رهبري ژاكوبن ها در 1793 شده و آنها را به قدرت رساند.
آنها طرفدار «جمهوري مساوات» و افكار ژان ژاك روسو در كتاب «قرارداد اجتماعي» بودند كه بر خلاف اعتقادهاي گروه هاي ديگر، معتقد به زير و رو كردن جامعه و برقراري يك قرار داد اجتماعي جديد بود.

انقلاب روسيه

در مرحله ي فوريه در انقلاب سال 1917 روسيه خواسته هاي عمومي و شعارها بيشتر شامل صلح، زمين براي كشاورزان و غذا بود و احزاب نيز خواستار يك حكومت مبتني بر قانون اساسي بودند (106 Crankshaw) البته دهقانان كه بيشتر جمعيت را شامل مي شدند اغلب انقلابي نشده بودند. روز 25 فوريه 1917 فرياد نان، زنده باد جمهوري و مرگ بر جنگ بلند شد. (Kirchener P236) اين شعارها تا پيروزي مرحله فوريه ادامه يافت.
پس از تشكيل دولت موقت و ادامه ي جنگ و نتايج اجباري آن، دولت كه حتي به مرور زمان از راست به چپ حركت مي كرد، يعني از كادت ها بهسمت منشويك ها، نتوانست خواسته هاي عمومي در زمينه صلح، زمين، مسكن و غيراه را برآورده سازد.
در اين زمان، بلشويك ها به رهبري لنين شعار صلح، زمين، نان و نيز «تمامي قدرت به دست شوراها» را سر ميدادند كه بسيار مؤثر واقع شد؛ به گونه اي كه با توجه به ايجاد يك حاكميت دوگانه در كشور - دولت موقت و شوراها - و از بين رفتن ارتش روسيه در اثر فرمان شماره يك شوراي پتروگراد، كه به موجب آن ارتش تحت فرمان كميته هاي نظامي خود سر و شوراهاي جنگي قرار مي گرفت (كورياكف، صص 13 - 7)، در روز 25 اكتبر عده اي انقلابي حرفه اي به همراه چند هزار ملوان بلشويك و گاردهاي سرخ، ظرف مدت چند ساعت دولت موقت را ساقط كردند.

انقلاب اسلامي ايران

در زمان وقوع انقلاب اسلامي ايران مجموعه اي بسيار هماهنگ و پيوسته از شعارها در رد نظام موجود و اعلام نوع نظام جايگزين، در ميان انقلاب ها بيان مي شد. شعارهائي مانند «مرگ بر سلطنت پهلوي»، «مرگ بر شاه»، « اين شاه امريكائي اخراج بايد گردد»، «اسلام پيروز است چپ و راست نابود است»ف «حسين حسين شعار ماست شهادت افتخار ماست»، محزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله»، «استقلال آزادي جمهوري الامي»، «نه شرقي نه غربي جمهوري اسلامي»، «جمهوري اسلامي ايجاد بايد گردد» و غيره هر صبح و شام توسط انقلابي ها تكرار مي شد. (محمدحسين پناهي، 1383، ص 82، 84، 115، 171و 172 و منابع ديگر).
برمبناي يك تحليل آماري از ديوار نوشته هاي سال 1357، از مجموع 1077 شعار ديواري، بيش از 90 درصد درباره ي حمله به رژيم شاه و كارگزارانش، حمايت از امام، تأييد اسلام و حكومت اسلامي، شهداي اسلام، تلاش براي وحدت مردم در جهت تداوم مبارزه و از 10 درصد بقيه، 8/5 درصد شعارهاي متفرقه اي بود كه اگر چه محور خاصي نداشت، در جهت تخريب رژيم پهلوي بود. (مهدي محسنيان راد، 1369، ص 37)

ب- گرمي بازار مطبوعات، انتشارات و تبليغات سياسي و رشد ادبيات سياسي مخالف گرمي بازار انتشارات سياسي مي تواند ناشي از باز شدن فضاي سياسي، كاهش اقتدار رژيم سياسي و پذيرش انديشه هاي سياسي جديد باشد.

انقلاب فرانسه

پيش از اين درباره نقش رهبران در بيان وتبليغ انديشه هاي جديد مطالبي مطرح شد. در قرن هجده و در فرانسه پيش از انقلاب، از سوي انديشمندان، تلاشي جدي براي گسترش آرمان ها و انديشه هاي جديد در جريان بود:
«فلاسفه آكادمي علوم را به صورت يك دستگاه تبليغاتي درآوردند و نمايشنامه ها را سلاح مبارزات خود قرار دادند. همان سالن ها و همان اجتماعاتي كه در قرن هفدهم براي پرورش سخن سنجي و سخنراني به كار مي رفت، در قرن هجدهم با شور و هيجان فوق العاده، اصلاحات اجتماعي را تعليم مي داد.» (لاسكي، ص 217)
ويل و اريل دورانت نيز در اين باره نوشته است:
« نفوذ و قدرت نويسندگان به جائي رسيده بود كه مانند آن را قبل و پس از سده هجدهم بياد نداريم. نويسندگان به ياري شيوائي (گفتار) خود به سالن ها راه يافته بودند... نويسندگان فرانسه... با نوشتن نامه، رساله، جزوه، خاطره، تاريخ، داستان، درام، شعر، خداشناسي، فلسفه و هزل، سدسانسور مطبوعات رادرهم شكستند و انديشه و ايمان مردم فرانسه و تا اندازه اي سراسر جهان را ديگر گون ساختندووو نوشته هاي تند و زهرآگيني كه بيشتر بدون نام و نشان نويسنده به دست مردم مي رسيدند، پايه هاي قدرت دولت و كليسارا متزلزل ساختند.» (ويل دورانت و اريل دورانت، 1363، ج25، صص 436 - 435)
آنها درباره ي نقش دائرةالمعارف كه ناشر افكار متفكران آن زمان از جمله افكار سياسي اقتصادي انها بود، نوشته اند:
« دائرةالمعارف در بيست و پنج سال، چهل و سه بار به چاپ رسيد. خانواده ها گفتارهاي آن را شامگاهان مطالعه مي كردند... منادي دانش و عقل... مردم را براي قيام و سركشي آماده مي ساخت دائرةالمعارف انقلابي قبل از انقلاب فرانسه بود» (همان، ص 829)
همين نويسندگان درباره ي پيروزي عقايد جديد در فرانسه نوشته اند كه تا سال 1788 جنبشي كه فلاسفه رهبري مي كردند به ثمر رسيده، بر انديشه ي اروپاييان چيره گشته و سيماي جامعه فرانسه به طور كامل دگرگون شده بود. به طور تقريبي همه نويسندگان فرانسه از انديشه هاي فيلسوفان پيروي مي كردند و فلسفه ورد زبان مردم و موضوع صدها كتاب گشته بود. مردم فرانسه؛ ولتر، ديدرو يا دالامبر را ستايش مي كردند و سالن ها و فرهنگستان پاريس و گاه معشوقه هاي شاه به دست فيلسوفان افتاده بودند. (همان، ص 989)
همچنين، بين سال هاي 1789 تا 1799 كتاب « قرارداد اجتماعي» ژان ژاك روسو 32 بار چاپ شد. انتشار اين اثر و ديگر نوشته هاي هم سنخ با آن، تأثير خود را بر رشد جمهوري خواهي به جاي نهاد.

انقلاب روسيه

در روسيه ادبيات سياسي نقش مهمي در آماده كردن شرايط براي پذيرش افكار جديد داشت.
ظهور اوليه ي ادبيات سياسي در روسيه به دوره ي فرمانروائي مستبد و پليسي نيكلاي اول (1855 - 1825) باز مي گردد و از آن پس ادامه مي يابد. تعدادي از شخصيت هاي ادبي رومس مانند چادايف، لرمون تف، پوشكين و گوگول با او معاصر بودند.
شاعر روسي، پوشكين، مخالف نظام ارباب و رعيتي و مخالف رژيم استبدادي نيكلا بود. او در قلب ملت روسيه جاي گرفته و مردم وي را چون بت ادبيات خويش ستايش مي كردند. نيكلا به همين دليل، وي را كه مي گفت فقط تكاني سخت مي تواند نظام ارباب و رعيتي روسيه را از بين ببرد، تا آخر، حتي در مقابل پليس مخفي خود حمايت مي كرد.
شاعر ديگر روسي، لرمون تف، شعري جسورانه سرود كه چاپ آن در روسيه ممنوع شد. در بخشي از اين شعر آمده بود:
زمان سياه براي روسيه فرا خواهد رسيد.
تاج سلطنتي از سر تزارها پايين خواهد افتاد.
و ملت محبت خود به آنان را فراموش خواهد كرد.
و بسياري به خون آنان تشنه خواهند شد(دو سن پير، ص 338).
وي پس از مرگ پوشكين، شعري به نام مرگ پوشكين سرود كه به سرعت در سن پترزبورگ منتشر شد:
و شما نسل متفرعن، كه پدرانتان به زبوني و بي لياقتي اشتهار داشتند.
با بغض و حسد در اطراف تاج و تخت گرد آمده ايد.
جلادان آزادي و افتخار! شما خود را در پشت قانون پنهان كرده ايد و در مقابلتان حقيقت و عدالت خاموش است!
اما عدالت ديگري نيز هست و آن عدالت الهي است.
بدانيد كه اين عدالت در انتظار شماست... (همان، ص 346)
فئودور داستايوسكي، كه در زمان نيكلاي اول به جرم عضويت در يك گروه سوسياليست انقلابي و به همراه ساير توطئه گراني كه شورشي به رهبري يكي از كارمندان وزارت خارجه به نام پتراچفسكي براه انداخته بودند، دستگير و به سيبري تبعيد شد، نيز در رشد ادبيات سياسي روسيه نقش بارزي داشت. داستايوسكي پس از بازگشت از تبعيد، از تمدن غرب بيزار و به عقايد اسلاوفيل ها و تزاريزم و به عرفان و مذهب گرايش يافت. وي روسيه ي زمان خود را: خشن، ضعيف، بيمارگونه، با سخاوت، مطيع، پرالتهاب، غمگينف مملو از شهوت ديوانه وار و بعضي مواقع به شدت مذهبي، توصيف كرده است.
اين معرفي بيانگروجود نيهيليزم در روسيه نيز بود. اين مكتب كه از گروهي از افراد با افكار مغشوش و مبهم از جمله آزاديخواهي ديوانه وار، مفيد ندانستن مذهب، ادبيات و علايق خانوادگي و گرايش به نوعب سوسياليزم توأم با آنارشي تشكيل شده و شامل گروهي از اشراف مأيوس كه به گفته خود به طرف توده ملت رفته بودند، مذهبي هاي اخراج شده از كليسا، روشنفكران سرخورده، روزنامه نگاران، صنعتگران و غيره بود، اغلب مورد بي اعتنايي ملت قرار مي گرفت. نيهيليست ها افرادي پر حرارت بودند و گاه جلسه اي محاكمه اي كه تا دويست متهم در آ وجود داشت، تشكيل مي شد.
لئون تولستوي، نويسنده ي معروف ديگر روس بود كه در رشد ادبيات سياسي روسيه نقش مهمي يافت وي در دوره ي جواني مردي عياش، قمار باز و بي بند و بار بود و گرايش زيادي به دوئل داشت. .ي سپس دچار يك بحران روحي شد و پس از بهبودي، تولستوئيسم، كه مانند مسيحيت بدون كليسا بود، را بوجود آورد. وي آنچه را كه در مسيحيت از محبت، عشق و عدالت به دور بود، نفي مي كرد و تمام مجازاتها و قوانين بشري را محكوم مي شمرد و بدون آنكه خود بداند، افكار انارشيست ها را تشويق مي كرد. او يك سوسياليست مسيحي گرا بود كه از ماركسيسم مادي گرا خيلي فاصله داشت، ولي امكان داشت كه انقلابيان آنرا به پديده هاي خطرناك تبديل كنند (دوسن پير، صص 386 - 385)
ديگر نويسندگان روسي مانند آنتوان چخوف، ماكسيم گوركي و پلخانف نيز در روسيه نقش آفريني كرده و در به جوش آمدن تدريجي خون ها موثر بودند. برتراند راسل در سال 1920 سفري به روسيه داشته، با ماكسيم گوركي ملاقات كرد و در كتاب خود درباره ي او چنين نوشت:
« او... آشكارا دل شكسته به نظر مي رسيد. از من مي خواست در هر حرفي كه درباره ي روسيه ممكن است بزنم هميشه تأكيد كنم كه اين كشور چه رنج هايي را متحمل شده است... انسان در او عشقي را به مردم روسيه مي بيند كه او را از نوع باورهاي تعصب آميزي كه ماركسيست ها دچارش هستند، بري مي سازد... تمام روشنفكراني كه من ملاقات كردمووو حق شناسي خود را از وي به خاطر كارهايي كه براي انها انجام داده است، ابراز داشتند... گوركي همه ي آنچه را كه از دست يك نفر برمي آيد، براي حفظ زندگي فكري و هنري روسيه انجام داده است» (راسل، صص 36- 35).
پلخانف نيز پدر ماركسيسم در روسيه خوانده شده است. لنين مي گويد كه وي يك نسل تمام را در اين زمينه آموزش داد. اي. اچ. كار، پلخانف را معلم لنين و پدر روسيه ماركسيست خوانده است. به گفته ي كار، پلخانف تصور مي كرد سرمايه داري در روسيه در حال گسترش است و ضرورتي ندارد روسيه در خارج از چارچوب ماركسيسم قرار گيرد. وي مي گويد خط اختلاف بين او و لنين، همان خط فاصل منشويكها و بلشويك ها بود(كار، صص 103 - 94).
عليرغم اينكه پلخانف در آموزش ماركسيستي در روسيه نقش اول را داشته است، هنگامي كه بين او و لنين اختلاف افتاد، بلشويك ها او را مورد اتهاماتي قرار دادند. براي مثال، همسر لنين مي گفت كه پلخانف پس از آغاز قرن، استعدادش براي فهم روسيه را از دست داده است.
در اساس در پايان قرن نوزده و اغاز قرن بيستم بويژه از زمان شكست روسيه از ژاپن در سال 5- 1904 و سپس در طي جنگ جهاني اول، گروه هاي سياسي مختلف در روسيه از كادت ها گرفته تا سوسياليست هاي انقلابي و ماركسيست ها مشغول انتشارات و تبليغات سياسي بودند.
علاوه بر نويسندگان و گروه هاي سياسي، فرقه هاي فراماسوني نيز عليرغم مخفي بودن، در روسيه خيلي فعال بودند. هدف آنها نابودي تزاريسم و مسيحيت در روسيه بود و آماده ي خدمت به دشمنان حكومت بودند (دوسن پير، ص 357).
جريان هاي بين فوريه و اكتبر 1917 شامل يك جنگ تبليغاتي شديد بين بلشويك ها و طرفداران دولت موقت بود. پس از مرحله فوريه، تنها يك حزب سياسي يعني بلشويك ها و بويژه رهبري آن يعني لنين، از اقدام هاي داغ انقلابي حمايت مي كرد و ساير گروه هاي از قبل انقلابي در صحنه با ورود به دولت موقت
، از رده ي تحولات انقلابي كنار رفتند و بدين گونه بلشويك ها به رهبري تحولات انقلابي رسيدند.
همانگونه كه پيشتر اين گفته شد، در اين زمان بلشويك ها به رهبري لنين تلاش هاي تبليغاتي انتشاراتي وسيعي عليه ولت موقت به عمل آورده وشرايط را به نفع خود تغيير دادند.

انقلاب اسلامي ايران

با توجه به قدرت بالاي رژيم پهلوي - ناشي از در اختيار داشتن انواع گاردها و نيروهاي امنيتي - استبداد حاكم بر آن، ادبيات سياسي و نشريات و تبليغات سياسي مخالف بيشتر در زمان هائي رشد مي كرد و گسترش مي يافت كه به هر دليل اختلالي در استبداد حاكم ايجاد مي شد، مانند دوره ي پس از اخراج رضاشاه توسط متفقين، دوره ي فعاليت و رشد قدرت مصدق و كاشاني- نهضت ملي شدن صنعت نفت - و دوره ي وقوع انقلاب اسلامي ايران كه در اين دوره ي اخير قدرت انقلاب و رهبري آن توانست چنين اختلالي در استبداد حاكم پديد آورد.
ارتشبد فردوست دربره ي رخ دادن اين وضعيت زماني كه رضا شاه بركنار شد نوشته است:
« با فرار رضا خان، روزنامه ا و نشريات كشور به افشاي دوران سلطنت او پرداختند و در صدها شماره، صدها و هزاران مطلب عليه او منتشر شد كه در اوج ناسزاگوئي به رضا خان بود و اكثر اعمالي كه طي دوران حكومتش انجام شده بود، افشا شد. اين جو سال ها به طول كشيد.» 0حسين فردوست، 1370، ج1، ص 114)
در دوره ي نهضت ملي شدن نفت نيز براي حدود يك دهه تبليغات و نشريات ناسيوناليستي و مذهبي در صحنه حضور فعال داشت. پس از كودتاي 28مرداد 1342، هر چند به دليل سركوبي و استبداد شديد، حركت هاي مخالف مجال گسترش نداشت، اما اين زمان را مي توان نقطه آغاز حركت بازگشت به خويشتن در كشور، كه ب وقوع و پيروزي انقلاب اسلامي ايران انجاميد، دانست.
در اين زمان كه گهگاه در آن تعدادي از گروه هاي كوچك اسلامي، التقاطي يا چپ به صورت زير زميني فعاليت مي كردند، امام خميني (رحمةالله عليه) و حلقه هايي از روحانيان اطراف ايشان، آشكارا عليه رژيم شاه به افشاگري و تبليغات سياسي از طريق سخنراني و صدور اعلاميه پرداخته، شرايط را براي پذيرش آرمان هاي اسلامي آماده مي كردند.
حركت بازگشت به خ.ويشتن بويژه پس از سركوبي قيام پانزده خرداد 1342 شدت يافت به طور كلي اين قيام، رهبري حركت هاي مخالف را از ناسيوناليست ها و چپ ها به مذهبي ها منتقل كرد و پس از آن انقلابيان به راه هاي رفرميستي پشت كرده، سرنگوني نظام سلطنت را تقاضا كردند. همچنين از اين زمان طرد همه قدرت هاي بيگانه و نفوذ آن ها در ايران مورد توجه قرار گرفت.
از فرداي قيام پانزده خرداد، انجمن هاي اسلامي متعدد دانشجوئي، دانش آموزي، بازار و غيره به وجود آمدند. در دانشگاه ها جو غير مذهبي شكسته شدو بر طرفداران سخنراني هاي مذهبي داراي اشارات و رنگ و بوي سياسي افزوده شد.
فعاليت مذهبي ها همچنين سبب پيدايش مدارس دين و دانش در نقاط مختلف از جمله مدارس رفاه و علوي در تهران شد.
تا اين زمان، آرمان هاي رقيب يعني تجدد گرايي، ناسيوناليزم و ماركسيسم هر كدام در زماني و به دليلي شكست خورده بودند (علي محمد حاضري، 1377، صص 157- 107) در بازگشت به خويشتن از زمينه ها و عواملي نقش داشتن كه عبارتند از:
يكي از مهمترين زمينه ها، روح ظلم ستيزي و عدالتخواهي و تجربيات تاريخي تشيع در طول تاريخ خود به صورت يك آرمان عدالت خواه و ضد ظلم با قدرت هاي حاكم مبارزه كرده است. شيعيان، به حق، به حضرت علي (عليه السلام) به عنوان اسوه ي بزرگ عدالت مي نگرند و خاطره ي جهاد حضرت امام حسين (عليه السلام) با يزيد به عنوان يك خاطره ي عظيم از ايثار و فداكاري در راه هدف، هر ساله توسط آنان گرامي داشته مي شود.
(مصطفي ملكوتيان، انقلاب هاي متعارض معاصر، 1381، ص 172) يكي از منابع درباره ي زمينه هاي تاريخي و فرهنگي روي آوري مردم به امام خميني (رحمةالله عليه) و انديشه هايش مي نويسد:
«نداي امام خميني از قلب فرهنگ و از اعماق تاريخ و از ژرفاي روح اين ملت برمي خاست. مردمي كه در طول چهارده قرن حماسه محمد، علي، زهرا، حسين، زينب، سلمان و ابوذر،... و صدها هزار زن و مرد ديگر را شنيده بودند و اين حماسه ها با روحشان عجين شده بود، بار ديگر همان نداي آشنا را از حلقوم اين مرد شنيدند. علي را و حسين را در چهره ي او ديدند. او را ائينه تمام نماي فرهنگ خود كه تحقير شده بود تشخيص دادند. امام چه كرد؟ او به مردم ما شخصيت داد. خود واقعي و هويت اسلامي آنها را به آنان بازگرداند... او توانست... مردم را... به خودشان مؤمن كند. او با صراحت اعلام كرد كه تنها اسلام نجات بخش شماست... مردمي كه سالها اين ارزو را داشتند كه در زمره ياران امام حسين (عليه السلام) باشند... به ناگاه خود را در صحنه اي مشاهده كردند كه حسين را به عينه مي ديدند» (مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، بي تا، صص 95- 94)
در اين دوره، تعدادي از روشنفكران مسلمان نيز درگير مبارزه با عربگرايي حكومت (مانند جلال آل احمد)، مبارزه با مارسيسم و زدودن شبهات ناسازگاري علم و دين (مانند مهدي بازرگان) و تلاش در جهت بازگشت به خويشتن (مانند علي شريعتي) بودند. البته برخي از آنها مانند بازرگان خواستار يك انقلاب نبودند و فقط از رفرم حمايت مي كردند و برخي ديگر صريحاً نامي از لزوم وقوع انقلاب نمي بردند. آثار شريعتي كه بر تغيير فرهنگي به عنوان پيش زمينه تغييرات ديگر اشاره داشت به ويژه در سال هاي پاياني رژيم شاه در برخي محافل دانشگاهي مورد مطالعه قرار گرفته و در بازگشت به خويشتن گروهي از روشنفكران تأثير داشت. (جلال آل احمد، در خدمت و خيانت روشنفكران، صفحات مختلف؛ جلال آل احمد، غربزدگي، صفحات مختلف؛ علي شريعتي، مجموعه آثار، صفحات مختلف)
پس از قيام نوزده دي 1356 قم، حجم انتشارات و تبليغات مخالف رژيم شاه روز به روز گسترده تر شده و به صورت هاي مختلف و متنوع نمايان مي شد. سخنراني ها، اعلاميه ها، نوراهاي كاست، نوشته ها، مقاله ها، كتاب ها، نمايشنامه ها، اشعار، مناظره ها، گفتگوهاي رو در رو و مصاحبه هاي سياسي و مخالف رژيم شاه و از جمله ادبيات سياسي مخالف، صحنه جامعه و جو عمومي را به طور كامل در اختيار گرفته و ارمان انقلاب اسلامي را فرياد مي كردند.
در اين زمان، گروه هاي غير اسلام گرا و حتي ضداسلامي از جمله ملي گراها و ماكسيست ها نيز به شدت در حال انتشارات و تبليغات بودند، اما نمي توانستند افكار عمومي را تحت الشعاع افكار خود قرار دهند.
منبع مقاله :
ملكوتيان، مصطفي؛ (1335)، پديده انقلاب، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط