قساوت قلب

آيات و روايات به مسأله «قساوت قلب» اشاره هاى فراوانى كرده و مخصوصا قرآن مجيد از آن مكرّر سخن رانده است; مثلا مى فرمايد: گروهى سنگدلند: «قلوبهم قاسية»، يا درباره يهود مى فرمايد: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ فَهىَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَة;» و در جايى ديگر مى فرمايد: «فَوَيْلٌ لِلْقاسية قُلُوبُهم عَنْ ذِكْرِاللّه;».
سه‌شنبه، 1 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قساوت قلب
قساوت قلب
قساوت قلب

درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)

متن حديث:
«يَا عَلىّ ثَلاَثٌ يُقْسيِنَ الْقَلْبَ:اَسْتِمَاعُ اللَّهووَ طَلَبُ الصَّيْدِ وَاِتْيَانُ بَابِ السُّلْطَانِ»

ترجمه:

اى على، سه چيز انسان را سنگدل مى كند: شنيدن لهو; شكار; رفت و آمد در دربار سلطان.

شرح حديث:

آيات و روايات به مسأله «قساوت قلب» اشاره هاى فراوانى كرده و مخصوصا قرآن مجيد از آن مكرّر سخن رانده است; مثلا مى فرمايد: گروهى سنگدلند: «قلوبهم قاسية»، يا درباره يهود مى فرمايد: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ فَهىَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَة;» و در جايى ديگر مى فرمايد: «فَوَيْلٌ لِلْقاسية قُلُوبُهم عَنْ ذِكْرِاللّه;».

مسائلى پيرامون قساوت قلب:

آن چه براى ما مهم است آگاهى در مورد صفات و بيماريهاى قلب و راه درمان آنهاست، ولى شناخت اجمالى معناى قلب نيز فايده دارد. از اين رو بايد دانست كه قلب بر دو معنا اطلاق مى شود:
1ـ قطعه گوشت صنوبرى كه در سمت چپ سينه قرار دارد و درون آن چهار حفره هست كه تصفيه خون را بر عهده دارد و خون را در ساير نقاط بدن پخش مى كند.
2ـ قلب، به معناى دل، روح و جان آدمى است و به فرموده امام باقر(عليه السلام) چهار قسم دارد:
قلبٌ فيه نفاق و ايمان، اِذا أَدْرَكَ الْمَوْت صاحِبَه عَلى نِفاقِهِ هَلَكَ، وَ اِنْ أَدْرَكَهُ عَلى ايمانِهِ نَجى; دلى كه درآن نفاق و ايمان هر دو هست، پس اگر هنگام مرگ، صاحب آن نفاق داشته باشد هلاك شده و اگر با ايمان باشد نجات مى يابد.
وَ قَلْبٌ مَنْكوُسٌ وَ هُوَ قَلْبُ الْمُشْرِكِ; دل وارونه و آن دل مشرك است.
وَ قَلْبٌ مَطْبُوعٌ وَ هُوَ قَلْبُ الْمُنافِقِ; دلى كه چركين و زنگ زده و بسته و آن دل منافق است.
وَ قَلْبُ اَزْهَر اَجْرَد، وَ هُوَ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ فيهِ كَهَيْئَةِ السَّراجِ اِنْ أَعْطاهُ اللّه شُكْرٌ وَ اِنِ اِبْتَلاهُ صَبْرٌ; دل فروزنده و پاك و آن دل مؤمنين است كه به مانند چراغى فروزان درآن است، اگر خداوند به او نعمت دهد سپاس مى گزارد و اگر بر او بلا فرستد صبر مى نمايد.(1) اصول كافى در حديثى از امام صادق(عليه السلام) همين تقسيم را كرده است.(2)
قرآن مجيد بعضى از قلوب را به عنوان « قاسيه» (قساوتمند) توصيف كرده است(3) و گاه قلوبى را «ناپاك» ناميده(4) و قلبهايى را «بيمار» معرّفى مى كند(5) و قلبهايى را«مهرخورده» و بسته ناميده است.(6)
در مقابل اين قلبهاى گوناگون، «قلب سليم» را مطرح مى كند كه هيچ يك از آن عيبها را ندارد; يعنى هم پاك است و هم نرم و عطوف و در برابر حق تسليم و منقاد.
بنابراين، مى توان قلب را بر دو قسم تقسيم كرد: قلب ليّن(نرم) و قلب قسىّ.
امّا قلب لينّ قلبى است كه در روايات، آن را «حرم خدا» ناميده اند. امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد: اَلْقَلْبُ حَرَمُ اللّهِ فَلا تَسْكُنْ حَرَمُ اللّهِ غَيْرَاللّهِ; قلب حرم خداست، غير خدا را در حرم خدا ساكن مكن».(7)
اين همان قلبى است كه مى تواند حقايق غيب را ببيند و به ملكوت بنگرد چنان كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «لَولا اَنَّ الشَّياطينَ يَحُومُونَ عَلى قُلُوبِ بَنى آدَم لَنَظرُوا اِلىَ الْمَلَكُوتِ; اگر شياطين، قلوب فرزندان آدم را احاطه نكنند مى توانند به جهان ملكوت نظر افكنند».(8) در هر حال، بهترين سرمايه براى نجات در قيامت «قلب سليم» است. و همان بود كه ابراهيم(عليه السلام) با آن به بارگاه پروردگارش شتافت و فرمان رسالت را دريافت كرد.
سخن در باره اين نوع از قلب را با اين حديث پايان مى دهيم: «اِنَّ لله فى عِبادِهِ آيَتَهُ وَ هُوَ الْقَلْبُ فَاَحَبَّهااللّهِ اِلَيْهِ «أَصْفاها» وَ«أَصْلَبَها» وَ«أَرَقَّها»: أَصْلَبَها فى دينِ أُمِّهِ وَ أَصْفاها مِنَ الذُّنُوبِ، وَأَرَقَّها عَلَى الاْخَوانِ; براى خداوند در ميان بندگانش ظرف و پيمانه اى به نام «دل» است كه از همه آنها بهتر، همان ظرفى است «صافتر»، «محكمتر» و «لطيفتر» باشد; از همه محكمتر در دين خدا، از همه پاكتر از گناهان، از همه لطيفتر در مقابل برادران دينى».(9)
قسم دوّم، قلبى كه قساوت (= سنگدلى) دارد. بعضى هستند كه شديدترين خطابه ها و گوياترين دلايل و نيرومندترين اندرزها و مواعظ در وجودشان كمترين اثرى نمى گذارد، و اين مسأله ساده اى نيست. قرآن چه تعبير جالبى در اين زمينه دارد! كه بعضى را صاحب شرح صدر و گستردگى روح و بعضى را داراى تنگى و ضيق صدر معرّفى مى كند، چنان كه در آيه 125 سوره انعام مى گويد: «فَمَنْ يَرِدِ اللّهُ أَنْ يَهْديَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاِْسْلامِ وَ مَنْ يَرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلُ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِى السَّماء آن كس را كه خدا مى خواهد هدايتش كند سينه اش را براى اسلام گشاده مى سازد، و آن كس را كه بخواهد گمراه نمايد سينه اش را چنان تنگ مى نمايد كه گويى مى خواهد به آسمان بالا رود».
اين موضوعى است كه با مطالعه حالات افراد كاملا به دست مى آيد: بعضى روحشان باز و گشاده است كه هر قدر حقايق در آن وارد شود به راحتى پذيرا مى شود، امّا بعضى به عكس آن چنان روح و فكرشان محدود است كه گويى هيچ جايى براى هيچ حقيقتى در آن نيست، گويى مغزشان را در يك محفظه با ديوارهاى نيرومند آهنى قرار داده اند.
البتّه هريك از اين دو(يعنى شرح صدر و قساوت قلب) عواملى دارد: مطالعات مستمر و ارتباط با دانشمندان و علماى صالح، خودسازى و تهذيب نفس، پرهيز از گناه و مخصوصا غذاى حرام، و ياد خدا از عوامل شرح صدر است و بر عكس، جهل و گناه و لجاجت و جدال و مراء و همنشينى با بدان و مجرمان و دنياپرستى و هواپرستى، باعث تنگى روح و قساوت قلب مى شود و اين كه قرآن مى گويد: آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند شرح صدر مى دهد، يا اگر بخواهد گمراه سازد ضيق صدر مى دهد; اين خواستن و نخواستن، بى دليل نيست، سرچشمه هاى آن از خود انسان شروع مى شود.
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «أَوْحَى الله - عزّوجل - اِلى مُوسى(عليه السلام)لا تَفْرَح بِكَثْرَةِ الْمالِ، وَلا تَدَعْ ذِكْرى عَلى كُلِّ حال; فَاِنَّ كَثْرَة الْمالِ تَنْسىَ الذُّنُوب، وَ اِنْ تَرَكَ ذِكْرى يَقْسَى الْقُلُوب; خداوند متعال به موسى(عليه السلام) وحى فرستاد كه اى موسى از فزونى اموال خوشحال نباش، و ياد مرا در هيچ حال ترك مكن; چرا كه فزونى مال غالبا موجب فراموش كردن گناهان است و ترك ياد من قلب را سخت مى كند.(10)
باز از امير مؤمنان روايت شده است: «ما جَفَّتِ الدُّموُعِ اِلاَّ لِقَسْوةِ الْقُلُوبِ، وَ ما قَسّتَ الْقُلُوبُ اِلاّ لِكَثْرةِ الذُّنوُبِ; اشكها خشك نمى شوند مگر به سبب سختى دلها; و دلها سخت و سنگين نمى شوند مگر به سبب فزونى گناه».(11)
در كافى آمده است كه از جمله پيامهاى پروردگار به موسى(عليه السلام) اين بود: «يا مُوسى لا تَطُولُ فِى الدُّنْيا أَمَلَكَ، فَيَقْسُو قَلْبَكَ، وَالْقاسِى الْقَلْبِ مِنّى بَعيدٌ; اى موسى آرزوهايت را در دنيا دراز مكن كه قلبت سخت و انعطاف ناپذير مى شود و سنگدلان از من دورند».(12)
باز از امير مؤمنان على (عليه السلام) روايت شده است: «لُمَّتانِ: لُمَّةٌ مِنَ الشَّيْطانِ وَ لُمَّةٌ مِنَ الْمُلْكِ، فَلُمَّةُ الْمُلْكِ اَلرِّقَةِ وَ الْفَهْم ، وَلُمَّةُ الشَّيْطانِ السَّهْوُ وَالْقَسْوَةِ; دوگونه القا وجود دارد: القاى شيطانى و القاى فرشته. القاى فرشته باعث نرمى قلب و فزونى فهم مى شود و القاى شيطانى موجب سهو و قساوت قلب».(13)
به هر حال، براى بدست آوردن شرح صدر و رهايى از قساوت قلب بايد به درگاه خدا روى آورد تا آن نور الهى كه پيامبر وعده داده در قلب بتابد، بايد آينه قلب را از زنگار گناه صيقل داد و سراى دل را از زباله هاى هوا و هوس پاك كرد تا آماده پذيرايى شود; اشك ريختن از خوف خدا و از عشق آن محبوب بى مثال، تأثير عجيبى در رقّت قلب و نرمش و گسترش روح دارد و جمود چشم از نشانه هاى سنگدلى است.(14)

قساوت چيست؟

به طورى كه از منابع لغت استفاده مى شود قساوت در اصل از همان سنگهاى سخت گرفته شده است: «الحجرالقاس;يعنى سنگ سخت». و آن گاه به هر موجود سخت و خشن و غليظ قاسى گفتند. قلب قاسى هم، مانند سنگ، سخت و خشن است، و اتّفاقا اين لغت در فارسى هم از همين لغت گرفته شده است، چون ما در فارسى، مى گوييم: «سنگدل» دقيقا همان معناى قاسى است. و در مقابل بعضى از قلبها، نقطه مقابل قساوت، يعنى ليّن و نرم هستند كه در واقع اگر بخواهيم براى آن تشبيه واضح و روشنى بيان كنيم، بايد تشبيه به زمينه هاى مختلف كنيم، چون بعضى از زمينها نرم هستند و قابليّت كشت دارند و هر گونه بذرى در آن مى كارند و به سرعت نيز محصول مى دهد و برخى ديگر از آنها، سخت سنگلاخى است و نمى توان در آن چيزى پاشيد و كاشت و هيچ نباتى در آن نمى رويد.
حال با توجّه به اين تشبيه، وضعيّت قلبهاى انسانها هم، همين گونه است.
قلبهاى نرم و لطيف، همين كه بذر اخلاق و موعظه در آن پاشيده شد، به سرعت اثر گذاشته و رشد مى كند و در مقابل كوچكترين چيزى، عكس العمل مناسب و موافق نشان مى دهد. در مقابل بعضى از قلبها هم، مانند سنگ خارا سخت هستند كه هيچ موعظه اى در آن اثر نمى كند، قرآن مجيد در اين زمينه، تعبير بسيار تكان دهنده اى دارد، و درباره يهود مى فرمايد: «... ثمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم، مِنّ بَعْدِ ذَلِكَ فَهىَ كالْحِجارَةِ أوْ أَشَدُّ قَسْوَةً...، پس با اين همه دل گشتند كه دلهايتان چون سنگ يا سخت تر از آن شد».(15)
آن گاه در ادامه مى فرمايد: بعضى از سنگها هستند با اين كه گياه چيزى ندارند بركاتى دارند: «وَ اِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لمّا يَتَفَجَّدُ مِنْهُ المَاءُ; چه آن كه پاره اى از سنگهاست كه نهرهاى آب از آن بجوشد»(16) سنگها را مى شكافند و چشمه ها از دل سنگ بيرون مى آيند. بعضى از سنگها در اين حد ّنيستند، امّا قطرات آب از آن مى ريزد و تراوش مى كند «و اِنَّ مِنْهَا لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ المَاءُ; و برخى سنگها شكافد و هم آب از آن بيرون آيد.»(17) شيارها و شكافهاى كوچك پيدا مى كند و قطره قطره آب از آن بيرون مى ريزد. بعضى از سنگها هيچ كدام از اين دو قسمت را ندارند بلكه شكل سوّمى دارند، «وانَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشيَةِ اللّهِ; و يا پاره اى ديگر از ترس خدا فرو آيند».(18) امّا اين بنى آدم گاهى كارش به جايى مى رسد كه از اين سنگها هم سخت تر است;يعنى «أَشَدُّقَسْوَة» مى شود و به مرحله اى مى رسد كه هيچ چيز در او اثر نمى گذارد و او را تكان نمى دهد و اين مسأله در سرنوشت انسان بسيار مهم است. گاهى مى شود كه انسان به مجلسى مى رود و چند حديث مى خواند و بسيارى از افراد منقلب مى شوند. اشخاصى هم هستند به انسان خيره شده و نگاه مى كنند و مثل اين است كه سر سوزنى در آنها اثر ندارد، مگر بين آنها چه تفاوتى است؟ تفاوت در قسوت قلوب است. دسته اى كه موعظه در آنها اثر مى گذارد قلب غير قاسى
دارند و آن دسته اى كه پند در آنها اثر نمى گذارد داراى قلب قاسى هستند.
بايد هشيار باشيد كه وسيله بيدارى در گوشه و كنار اين دنيا هست، حدّاقل مرگ دوستانم يا همسايه ام بايد براى بيدارى من كافى باشد.
بايد انسان آن قدر خود را آماده كند كه بتواند اين بذرها را بپذيرد و در خود پرورش دهد معصومين(عليهم السلام)در مناجاتهاى خودشان از قسوت قلب مى نالند و اشك مى ريزند، به درگاه الهى عرض مى كنند: خداوندا، چه شده كه ياد تو، مرا تكان نمى دهد؟ چه شده كه روح من در مقابل ذكر و يادت تأثيرى نمى پذيرد؟
از طرفى عالَم هستى، عالَمِ علّت و معلولى است و بى جهت هيچ قلبى قاسى و يا نرم نمى شود. در ميان گناهان، بعضى از آنها در قساوت قلب، اثر خاصّى دارند از جمله اين سه موضوعى است كه حضرت (صلى الله عليه وآله)در اين جا بيان فرموده است: «استماع اللّهو،طلب الصّيد،اتيان باب السلطان: شنيدن لهو، شكار، به درگاه پادشاهان درآمدن».
1ـ گوش دادن به لهو و در عيش و نوشهاى شيطانى شركت كردن قلب را مى ميراند و سخت مى گرداند
از جمله مصاديق استماع لهو، شنيدن غناست، كه به طور اجمال از نظر علماى شيعه حرام است و در يك بررسى كوتاه علّت تحريم آن براى مفاسد زير است:
الف) كشاندن به فساد اخلاق: تجربه نشان داده كه بسيارى از افراد تحت تأثير همين آهنگها، به فساد و شهوت روى آورده اند، مجالس غنا معمولا مراكز فساد است و آن چه به اين فسادها مى زند، غناست.
در بعضى از گزارشهايى كه در جرايد خارجى آمده مى خوانيم كه گروهى از دختران و پسران بودند، و آهنگ خاصى از غنا در آن جا اجرا شد آن چنان هيجانى به دختران و پسران دست داد كه به يكديگر حمله ور شدند و فجايع زيادى بار آوردند كه قلم از ذكر آن شرم دارد.
ب) غافل شدن از ياد خدا: تعبير به «لهو» كه در تفسير «غنا» در بعضى از روايات اسلامى آمده است، اشاره به همين حقيقت است كه غنا انسان را آن چنان مست شهوات مى كند كه از ياد خدا غافل مى سازد.
ج) آثار زيانبار بر أعصاب: غنا و موسيقى در حقيقت، يكى از عوامل مهمّ تخدير اعصاب است، و به تعبير ديگر مواد مخدّر گاهى از طريق دهان و نوشيدن وارد بدن مى شوند،(مانند شراب)، و گاه از طريق بوييدن و حس شامّه (مانند هروئين)، و گاه از طريق تزريق (مانند مرفين)، و گاه از طريق حس سامعه است (مانند غنا).
به همين دليل غنا و آهنگهاى مخصوص، چنان افراد را در نشئه فرو مى برد، كه حالتى شبيه به مستى به آنها دست مى دهد، البتّه گاه به اين مرحله نمى رسد امّا در عين حال تخدير خفيف ايجاد مى كند، و به همين دليل بسيارى از مفاسد مواد مخدّر در غنا وجود دارد، خواه تخدير آن خفيف باشد يا شديد.
كوتاه سخن اين كه آثار زيان بخش غنا و موسيقى بر اعصاب تا سرحدّ توليد جنون، و بر قلب و فشار
خون، و تحريكات نامطلوب ديگر به حدّى است كه نياز به بحث زيادى ندارد.
د) غنا يكى از ابزار كار استعمار، استعمارگران جهان هميشه از بيدارى مردم، مخصوصا نسل جوان، وحشت داشته اند، به همين دليل بخشى از برنامه هاى گسترده آنها براى ادامه استعمار، فرو بردن جامعه ها در غفلت و بى خبرى و ناآگاهى گسترده آنها براى ادامه استعمار، فروبردن جامعه ها در غفلت و بى خبرى و ناآگاهى و گسترش انواع سرگرميهاى ناسالم است.
امروز مواد مخدّر تنها جنبه تجارتى ندارد، بلكه يك ابزار مهمّ سياسى ،(يعنى سياستهاى استعمارى)است، ايجاد مراكز فحشا، كلوپهاى قمار و همچنين سرگرميهاى ناسالم، و از جمله توسعه غنا و موسيقى، يكى از مهمترين ابزارى است، كه آنها براى تخدير افكار مردم بر آن اصرار دارند، و به همين دليل قسمت عمده وقت راديوهاى جهان را موسيقى تشكيل مى دهد و از برنامه هاى عمده وسايل ارتباط جمعى همين است.(19)
2ـ طلب الصّيد:
البتّه صيد دونوع است:
الف) اين كه كسى براى طلب روزى و قوّت خانواده اش و يا براى كسب و كار و زندگى سراغ آن مى رود،
ب) و آن قسمى كه در آن بحث است، صيد لفظى است كه در كنار استماع اللهو آمده است، قبلا وزرا و شاهان و ثروتمندان مترف، اين گونه بوده اند كه براى لذّت بردن به شكار مى رفتند بدين معنا كه صيّادى جزيى از عيّاشى و هوسبازى آنها بود، شكار مى كردند و از آن استفاده نمى كردند. همين طورى روى زمين رها مى كردند. اين صيد لفظى سفرش، معصيت است و نمازش را بايد تمام بخواند، چون اصل آن اشكال دارد.
3ـ اتيان باب السلطان:
رفت وآمد به باب سلطانى كه همه اش زرق و برق دنياست.
كه جامع بين هر سه قسم، عيّاشى و هوسبازى است، و هر چه هم انسان دنبال هواى نفس و زرق و برق دنيا برود، قلبش قسىّ تر مى شود، و به جايى مى رسد كه در مقابل ذكر خدا هيچ انعطافى از خودش نشان نمى دهد، نام خدا وقتى در مقابل افراد آماده خوانده شود،«اذا ذكرالله وجلت قلوبهم»(20) با نام خدا تمام وجودش تحت تأثير واقع مى شود، قلبش تكان مى خورد. فكرش متوجّه من شود، روحش روشن مى شود. غرض اين است كه انسان به مرحله اى مى رسد كه راه بازگشت ندارد.

پي نوشت :

1. شهيد آية الله دستغيب، قلب سليم، ص 317.
2. ج 2، ص 309، باب الظلمة قلب المنافق.
3. سوره مائده، آيه 13.
4. سوره مائده، آيه 41.
5. سوره بقره، آيه 6.
6. سوره توبه، آيه 87.
7. در بحارالانوار ج 7، ص 25، باب«حب الله»، ح 27
8. بحارالانوار، ج 70، ص 59، باب القلب و صلاحه.
9. بحارالانوار، ج 70، ص 56.
10. بحارالانوار، ج 7، ص 55.
11. در بحارالانوار، همان جلد و صفحه
12. ج 2، باب «القسوة» ح 1.
13. كافى ج 2، باب «القسوة» ح 3
14. تفسير نمونه

منبع: پایگاه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط