اساس عمل به حديث
از نظر اهل سنّت، حديث و سنّت به يك معنى است كه در هردو، قول يا نقل يا تقرير يا صفتى به پيامبر اكرم(ص) نسبت داده مى شود.
بعضى درباره «حديث»، معنى جديد و تازه را مدّنظر قرارداده و آن را در برابر «قديم» گرفته اند. اينان از «قديم»، كتاب خدا و از «جديد» آنچه را به پيامبر خدا نسبت داده مى شود، اراده مى كنند.3
و سنّت، در اصل، به پيروى از معناى لغوى، به طريقه دينى كه پيامبر(ص) در سيره مطهر خود پيموده اند، اطلاق مى شود. از اين ديد، اگر حديث عام باشد و شامل قول و فعل پيامبر گردد، سنّت مخصوص اعمال پيامبر(ص) است.
رضايت و موافقت پيامبر(ص) را گاه از قرآن و اجماع و عقل به دست مى آوريم؛ و گاهى هم موافقت (تقرير)، يا گفتار و كردار پيامبر را با اطمينان از راه نقل و روايت استفاده مى كنيم.
ما اين بحث را تنها براى بيان اساس عمل به حديث از راه نقل و روايت عنوان مى كنيم تا شرايطى را كه از نظر شيعه و سنى در خبر حاكى از آن بايد باشد، از نظر بگذرانيم.
دلائل اثبات حديث
به اتفاق تمام علما، در خبر متواتر، عدالت روايت كنندگان شرط نيست و همچنين تعداد آنها حد معين ندارد؛4 بلكه مهم اين است كه يقين كنيم در آن، توطئه بر دروغ نشده است و طبعا مفيد علم باشد؛ به طورى كه اگر شخص معتدلى به آن اطلاع يابد، به وجود سنّت و حديث يقين كند.
«خبر واحد»، در اصطلاح علما آن است كه به حدّ تواتر نرسيده باشد، خواه روايت كننده اش يك نفر باشد يا بيشتر؛ و مقصود از واحد، نبودن تواتر است، نه متعدد نبودن. به تعبير ديگر، متواتر، اخذ به شرط شىء، يعنى به شرط تواتر است؛ و واحد، اخذ به شرط لا، يعنى به شرط عدم تواتر مى باشد و «خبر»، شامل هردو مى شود و لابشرط است؛ يعنى نه تواتر و نه عدم تواتر در آن شرط نيست. و از اين رو گفته اند:
«خبر مستفيض» و «خبر مشهور»، هريك، نوعى از خبر واحدند.5
شيخ بهايى در «الوجيزة» مى فرمايد:
«در صورتى كه سلسله روات در هر طبقه به حدّى رسد كه از توطئه آنها بر كذب درامان باشيم، آن حديث متواتر است و آن خبر جمعى است كه خود مقيد قطع است والاّ خبر آحاد محسوب مى شود كه تنها مفيد گمان است. اگر در هر مرتبه بيش از سه نفر آن را نقل كرده باشند، مستفيض، و اگر در هر مرتبه از سه نفر كمتر باشند، غريب ناميده مى شود».6
مشهور، روايتى است كه بر سر زبانها و در كتابها شهرت يافته اگرچه روايت كننده آن يك نفر باشد.
اساس عمل به حديث
و بدين ترتيب روشن مى شود كه هريك از خبر متواتر و خبر مقرون به قرينه، مفيد قطع است و به اتفاق تمام علما، بايد آن را پذيرفت و به آن اعتماد كرد. اما خبرى كه به حد تواتر نرسيده و علم به صدور آن نداريم، از جهات مختلف، مورد بحث و گفتگوست كه مهمترين آن، بحث در اسناد و اصل صدور حديث و شرايط سندى است كه مى توان با آن، خبر و حديث را به صاحب آن، يعنى پيغمبر يا امام نسبت داد؛ زيرا كه اسناد، اساس و پايه بناى سنّت و حديث است.
شيخ بهايى، حديث و خبر را از اين جهت (اسناد)، به شش دسته تقسيم مى كند:
راويان سنى از نظر شيعه
به عنوان نمونه، علاّمه حلّى در كتاب «الخلاصة» و قمّى در جزء اوّل «قوانين الاصول» تصريح مى كنند كه:
«احاديث افراد موثق غيرشيعه، مورد قبول است؛ زيرا كه ثابت شدن روايت از تحقيق حال روايت كننده در خبرش به دست مى آيد و آنگاه كه حال و چگونگى راوى ثابت گشت و معلوم شد كه در نقل اخبار دروغ نمى گويد، مسلّما اين روايت ثابت شده است».10
در كتاب «تنقيح المقال» آمده است:
«خبر صريح از امام رسيده كه بايد روايت كسى را كه با ما مخالف است بپذيريم و هرجا از خود، رأى و نظر مى دهد ترك گوييم؛ بنابراين بر ما لازم است كه به خبر چنين شخص موثقى كه در اصطلاح علما به او ثقه غيرامامى گفته مى شود، عمل كنيم».11
شيخ انصارى در كتاب «رسائل» مى نويسد:
امام صادق(ع) فرمود: «خذوا ما رووا، وذروا ما رأوا» (آنچه روايت مى كنند بپذيريد و آنچه را كه رأى مى دهند رها سازيد).
شيخ انصارى سپس مى فرمايد:
«براى پذيرفتن خبرى كه مورد ثقه و اطمينان است، اخبار متواتر به ما رسيده است».12
سيد محمدتقى حكيم در كتاب «الاصول العامة» مى نويسد:
«شيعه اخبار كسانى را كه با آنها هم عقيده نيستند، حجّت و معتبر مى داند، مشروط بر اينكه ثابت شود كه اينان مورد وثوق و اطمينان هستند؛ و اخبار اين قبيل افراد را موثّقات مى نامند. اينگونه خبرها مانند ساير اخبار، حجت است و كتابهاى شيعه از اينگونه احاديث مملوّ است».13
امام خمينى ـ رضوان الله عليه ـ در اين باره گام بيشترى برداشته حتى آن دسته از راويان سنّى را كه توثيق خاصى ندارند، (مانند سكوتى و نوفلى كه در ميان اصحاب امام صادق(ع) بوده اند)، با مقايسه موارد روايات و سنجش نظريات نسبت به آنان، موثق بودن آنها را ترجيح داده اند.14
نمونه عملى استفاده فراوان علماى بزرگ شيعه از روايات موثق اهل سنت، كتاب تفسير «الصافى» و «المحجةالبيضاء» فيض كاشانى، «جامع السعادات» نراقى، و «شرح اللّمعة» و «منيةالمريد» و «مسكّن الفؤاد» شهيد ثانى،15 «السوق فى الدولة الاسلامية» از علامه سيدجعفر مرتضى عاملى، تفسير ابوالفتوح رازى، تفسير «مجمع البيان» و تفسير «منهج الصادقين» است.
علامه محمدحسين طباطبايى درباره حديث صحابه مى فرمايند:
«اما احاديثى كه از صحابه نقل مى شود، اگر متضمن قول يا فعل پيغمبر اكرم(ص) باشد و مخالف با حديث اهل بيت نباشد، قابل قبول است و اگر متضمن نظر و رأى خود صحابى باشد، داراى حجّيتى نيست و حكم صحابه مانند حكم ساير افراد مسلمانان است و خود صحابه نيز با يك نفر صحابى، معامله يك نفر مسلمان مى كردند».16
راويان شيعه از نظر اهل سنت
«آيا روايت مسلمانى كه عقيده خلاف را دارد، مانند كسانى كه خدا را جسم مى دانند و غيره و ما آنان را مورد تكفير قرارداده ايم، پذيرفته است يا نه. حق، اين است كه اگر مذهبش دروغ را جايز مى داند، روايتش قبول نيست؛ ولى اگر مذهبش دروغ را جايز نمى داند، روايتش را مى پذيريم و اين گفته ابوالحسن بصرى است».18
طوفى حنبلى مى گويد:
«محدث، هرگاه نقدكننده اى بصير در فن خود باشد، مى تواند از جماعت بدعت گذار كه با بدعت خود مرتكب فسق مى شوند، مانند «عبادبن يعقوب» كه در شيعه گرى خود، غلوكننده است و «حريزبن عثمان» كه كينه على ـ رضى الله عنه ـ را دارد، روايت كند».19
اهل اصول، و همچنين احمدبن حنبل و شافعى، در اين زمينه برآنند كه تعديل و تجريح راوى،مورد قبول است در صورتى كه سبب آن را بيان نكرده باشد؛ و تعديل، مشروط به بيان سبب آن نيست، بنا به عمل به استصحاب حال عدالت؛ و اين، دليل بر آن است كه حال مسلمان، محمول بر عدالت اسلامى است.20
و مذهب ابوحنيفه اين است كه مسلمان مجهول الحال، عادل محسوب مى شود و روايتش از حيث عدالت، مورد قبول است. وى براى اين نكته استشهاد كرده است به اينكه پيامبر اكرم(ص)، شهادت اعرابى را به رؤيت هلال پذيرفت، در صورتى كه جز اسلام، چيزى از وى نمى دانست:
عكرمه از ابن عباس روايت مى كند كه يك نفر اعرابى نزد پيامبر(ص) آمد و گفت: من هلال ماه رمضان را مشاهده كردم. پيامبر فرمود: «آيا بر يگانگى خدا شهادت مى دهى؟» گفت: آرى.
ابوداود و ديگران نيز اين حديث را روايت كرده اند و به همين مضمون به طور مرسل از عكرمه روايت شد كه گفت: آنگاه دستور فرمود به بلال كه در ميان مردم ندا دهد كه روزه بدارند و شبها بپاخيزند. و در روايت نسايى آمده است كه فرمود: «يا بلال، أذّن فى الناس فليصوموا غدا».21
اما در مورد جرح، بيان سبب آن شرط است و از جمله كسانى كه به اين نكته قائلند، شافعى و احمدبن حنبل اند. ابن حنبل، در يكى از دو نقلى كه از او رسيده، علت لزوم بيان سبب جرح را اختلاف مردم در سبب جرح و اعتقاد بعضى به آنچه كه صلاحيت ندارد سبب جرح باشد مى داند و مى گويد: بنابراين سزاوار است كه سبب جرح بيان شود تا مطمئنا از خطا و گزافه احتراز گردد.
به عنوان نمونه، طوفى در ادامه سخن ابن حنبل مى گويد:
«كسى از اهل سنت را ديدم كه دست به روى دست مى زند و به مردى اشاره مى كند و مى گويد: «اين زنديقى بيش نيست. اى كاش مى توانستم و با او چه و چه مى كردم». پرسيدم: «از او چه ديده اى؟» گفت: «ديدم كه بسم الله را در نماز، بلند مى خواند».22
ثانيا در تمام مذاهب ششگانه، يعنى شيعه امامى، شيعه زيدى، مالكى، حنفى، شافعى و حنبلى، كسى نيست كه دروغ بستن به پيامبر خدا(ص) را جايز بداند و همگى اين روايت را نقل مى كنند كه پيامبر(ص) فرمود: «هركس عمدا بر من چيزى به دروغ نسبت دهد، جايگاهش آتش خواهد بود». و در مذهب شيعه، تشديد بيشترى است و تمامى فقهاى شيعه، دروغ بستن بر خدا و پيامبر و ائمه(ع) را مبطل روزه و موجب قضا و كفاره مى دانند.23
غزالى در كتاب «المستصفى» از شافعى نقل مى كند كه:
«شهادت اهل هوى و هوس پذيرفته مى شود، جز خطّابيه رافضى24؛ زيرا اينان شهادت به باطل و دروغ را به نفع كسى كه با مذهبشان موافق باشد جايز مى دانند».
و حضرمى در كتاب «اصول الفقه» مى نويسد:
«بيشتر علماى تسنن برآنند كه روايت كسانى كه بدعتشان به كفر نمى رسد، مورد قبول است و اين موافق با عقل است، مادام كه مرام دروغ گفتن نداشته باشند؛ و البته فكر نمى كنم هيچيك از شعب مسلمانان چنين مرامى داشته باشند؛ گرچه به فرقه خطّابيه نسبت داده شده كه اينان مرامشان اين است كه براى پيروان و موافقين خود، شهادت دروغ، جايز است».25
مرحوم شيخ محمد محمد مدنى، رئيس اسبق دانشكده «شريعت» دانشگاه الازهر(كه تصوير و ترجمه نامه آى از او، ضميمه همين مقاله است) مى نويسد:
«اختلاف مذاهب اسلامى با يكديگر، از قبيل اختلاف در اصول نيست كه مرز ميان مسلمان از غيرمسلمان است و انكار يكى از آن باعث خروج از اسلام مى گردد. و بنابراين سزاوار است كه به تجريحى كه سبب آن فقط پيروى يكى از مذاهب اسلامى است، توجه نشود. و همچنانكه شيعيان راويان ساير مذاهب اسلامى را به جهت مغايرت مكتب جرح نمى كنند، همچنين جايز نيست سنّى، راوى امامى يا زيدى را چون هم مكتب نيستند، مورد جرح قراردهد؛ بلكه اساس عمل به حديث را بايد كاذب بودن يا كاذب نبودن راوى قراردهند».26
نكته مهمترى كه هم براى شيعه و هم براى اهل سنت بسيار حائزاهميت است، اين است كه علما و محدّثان بزرگ شيعه و سنّى، اساس عمل به حديث را صدق و كذب راوى قرار داده اند و حتّى علما و محدّثان شيعه، عملا بسيارى از روايات مورد اطمينان اهل سنّت را پذيرفته و در كتابهاى خود نقل كرده اند و متقابلا بيش از صد راوى از راويان كتب صحاح اهل سنّت، شيعه بوده اند كه مرحوم آيةالله سيدعبدالحسين شرف الدين در كتاب «المراجعات»، نام و مشخصات اين صد راوى شيعه را استخراج نموده به ترتيب حروف الفبا، تحت عنوان: «مئة من أسناد الشيعة فى إسناد السنة» آورده است.27 و ما در اين مقاله، تنها به ذكر نام آنها بسنده مى كنيم:
1ـ ابان بن تغلب،
2ـ ابراهيم بن يزيد،
3ـ احمدبن مفضّل،
4ـ اسماعيل بن ابان،
5ـ اسماعيل بن خليفة،
6ـ اسماعيل بن زكريا،
7ـ اسماعيل بن عباد،
8 ـ اسماعيل بن عبدالرحمن، 9ـ اسمعيل بن موسى،
10ـ تليدبن سليمان،
11ـ ثابت بن دينار (ابى حمزه ثمالى)،
12ـ ثويربن ابى فاختة (ابوالجهم الكوفى)،
13ـ جابربن يزيدبن الحارث الكوفى،
14ـ جريربن عبدالحميد،
15ـ جعفربن زياد،
16ـ جعفربن سليمان،
17ـ جميع بن عميرة،
18ـ الحارث بن حصيرة،
19ـ الحارث بن عبدالله،
20ـ حبيب الله بن ابى ثابت،
21ـ حسن بن حى،
22ـ الحكم بن عتيبة،
23ـ حمادبن عيسى الجهنى،
24ـ حمران بن اعين،
25 ـ خالدبن مخلد،
26ـ داوودبن ابى عوف،
27ـ زبيدبن الحارث،
28ـ زيدبن الحبّاب،
29ـ سالم بن ابى الجعد،
30ـ سالم بن ابى حفصة،
31ـ سعدبن طريف،
32ـ سعيدبن اشوع،
33ـ سعيدبن خيثم،
34ـ سلمةبن الفضل،
35ـ سلمةبن كهيل،
36ـ سليمان بن صرد خزاعى،
37ـ سليمان بن طرخان،
38ـ سليمان بن قرم،
39ـ سليمان بن مهران،
40ـ شريك بن عبدالله،
41ـ شعبةبن الحجّاج،
42ـ صعصعةبن صوحان،
43ـ طاووس بن كيسان،
44ـ ظالم بن عمرو،
45ـ عامربن وائلة،
46ـ عبادبن يعقوب،
47ـ عبدالله بن داوود،
48ـ عبدالله بن شداد،
49ـ عبدالله بن عمر،
50ـ عبدالله بن لهيعة،
51ـ عبدالله بن ميمون،
52ـ عبدالرحمن بن صالح الازدي،
53ـ عبدالرزاق بن همّام،
54ـ عبدالملك بن اعين،
55ـ عبيدالله بن موسى،
56ـ عثمان بن عمير،
57ـ عدى بن ثابت،
58ـ عطيةبن سعد،
59ـ العلاءبن صالح،
60ـ علقةبن قيس،
61ـ على بن بديمة،
62ـ على بن الجعد،
63ـ على بن زيد،
64ـ على بن صالح،
65ـ على بن غراب،
66ـ على بن قادم،
67ـ على بن منذر،
68ـ على بن هاشم،
69ـ عماربن زريق،
70ـ عماربن معاوية،
71ـ عمربن عبدالله،
72ـ عوف بن ابى جميلة،
73ـ فضل بن دكين،
74ـ فضيل بن مرزوق،
75ـ فطربن خليفة،
76ـ مالك بن اسماعيل،
77ـ محمدبن خازم،
78ـ محمدبن عبدالله،
79ـ محمدبن عبيدالله،
80ـ محمدبن فضيل،
81ـ محمدبن مسلم،
82 ـ محمدبن موسى،
83 ـ معاويةبن عمار،
84 ـ معروف بن خربوذ،
85 ـ منصوربن المعتمر،
86 ـ منهال بن عمرو،
87 ـ موسى بن قيس،
88 ـ نفيع بن حارث،
89 ـ نوح بن قيس،
90 ـ هارون بن سعد،
91 ـ هاشم بن بريد،
92ـ هبيرةبن بريم،
93ـ هشام بن زياد،
94ـ هشام بن عمار،
95ـ هشيم بن بشير،
96ـ وكيع بن الجراح،
97ـ يحيى بن الجزار،
98ـ يحيى بن سعيد،
99 ـ يزيدبن ابى زياد،
100ـ ابوعبدالله الجدلى.28
به عنوان نمونه، ذهبى در كتاب «الميزان»، درباره ابان بن تغلب مى نويسد:
ابان بن تغلب ـ م عو ـ كوفى و شيعى نيرومندى است، ولى راستگوست؛ راستگويى اش از آن ما و بدعتش براى خودش. ابان را احمدبن حنبل، ابن معبن و ابوحاتم موثق شمرده اند … و مسلم به روايات وى استدلال كرده و اصحاب سنن اربعه ـ ابوداوود، ترمذى، نسايى و ابن ماجه ـ وى را موثق دانسته و رموز خود را روى نام او نهاده اند. در صحيح مسلم و سنن اربعه، احاديث ابان را از حكم و اعمش و فضيل بن عمرو نقل مى كنند.29
نمونه ديگر، ثابت بن دينار، معروف به ابى حمزه ثمالى است كه ذهبى در «ميزان»، وى را از شيعيان شمرده و رمز ترمذى را روى اسم وى گذاشته است؛ يعنى كه ابى حمزه جزو افرادى است كه ترمذى از وى حديث نقل مى كند.30
استفاده بزرگان شيعه از راويان سنى
«إذا نزلت بكم حادثة لاتجدون حكمها فيما روى عنّا فانظروا الى ما رووه عن على(ع) فاعملوا به».31
هرگاه مسئله تازه اى براى شما پيش آمد كه حكم آن را در آنچه از طريق ما روايت شده نيافتيد، به آنچه آنان [اهل سنّت] از على(ع) روايت كرده اند بنگريد و بدان عمل كنيد.
شيخ طوسى به دنبال نقل اين روايت، مى نويسد:
به جهت آنچه گفتيم، طايفه اماميه به آنچه كه حفص بن غياث و غياث بن كلوب و نوح بن درّاج و سكونى و غير آنان از اهل سنت، از ائمه ما(ع) روايت كرده اند عمل نموده و آن را مورد انكار قرار نداده اند.32
همچنين ، اگر به كتب «اجازات» و مجموعه اجازه هاى نقل حديث علماى شيعه و سنّى، چه قديم و چه جديد بنگريم، مى بينيم كه بزرگان و مشايخ شيعه و سنّى، به يكديگر اجازه نقل حديث مى داده اند؛ چنانكه در مجلدات آخر كتاب بحارالانوار، تحت عنوان «الاجازات»، نمونه هايى از اجازات مشايخ اهل سنّت را مى يابيد كه براى نقل حديث از صحاح اهل سنّت، به بعضى از علماى شيعه داده اند.
و حتى در عصر حاضر اگر به اجازات مرحوم آيةالله العظمى مرعشى نجفى بنگريم، مى بينيم كه سى اجازه از اجازات ايشان، از بزرگان اهل سنّت و يا شيوخ سابق الازهر مصر است، كه رسما به ايشان اجازه نقل حديث از صحاح اهل سنت را داده اند؛ همچنان كه بسيارى از علما و شيوخ يادشده، متقابلا اجازه نقل روايت از كتب حديثى شيعه را از ايشان دريافت نموده اند.33
و نيز شيخ طوسى، در كرخ بغداد، فقه اسلامى را ناظر بر جمع كلمه تدريس مى كرد؛ به طورى كه فقهاى شافعى در درس وى شركت مى كردند؛ و يا شيخ زين الدين مشهور به شهيد ثانى كه «شرح لمعه» او از كتب عمده درسى حوزه هاى شيعه است، هم نزد اساتيد شيعه و هم نزد اساتيد اهل سنّت درس خوانده، در شمار كبار مدرّسان مدرسه نوريه بعلبك برگزيده مى شود و پنج سال در اين مدرسه با قدرت تمام و علم گسترده به تدريس فقه مذاهب پنجگانه جعفرى، حنفى، شافعى، مالكى و حنبلى، مى پردازد.34
نتيجه گيرى كلّى
و از سوى اهل سنّت، كميسيون عمومى قرآن و حديث مصر، اقدام به جمع آورى احاديث موثق شيعه كرد، تا احاديثى كه از طريق اهل بيت رسيده است و احاديث مورد اتفاق شيعه و سنّى، در يك جا جمع شود، و در تاريخ 13رجب سال1385، از دارالتقريب دعوت نمود تا براى تهيه و اجراى آن، اقدامات لازم را به عمل آورند.36
خوشبختانه اين كار در ايران آغاز گشته و تاكنون در چند بخش، روايات مورد اتفاق شيعه و سنّى جمع آورى و منتشر شده است.37
ضميمه:
شوراى عالى امور اسلامى
كميسيون عمومى قرآن و حديث
بسم اللّه الرحمن الرحيم
حضرت استاد علامه، جناب آقاى محمدتقى قمى
احتراما به استحضار مى رساند: شوراى عالى امور اسلامى، بعد از صدور و انتشار هفت جزء از اجزاى كتاب «الجامع لأحاديث رسول الله صلى اللّه عليه وآله وسلّم » در موضوعات مختلف، تصميم گرفته است كه احاديث شريفى را كه از طريق ائمه هدى و خاندان پيغمبر اكرم(ص) نقل شده و نسبت آنها به پيغمبر(ص) صحيح است و همچنين رواياتى را كه مورد اعتماد و قبول برادران شيعه امامى است و از طريق اهل سنت روايت شده است، جمع آورى نمايد.
از آنجا كه جناب عالى از پيشوايان و مراجع علوم اهل بيت عليهم السلام و از مشاهير علماى اعلام برادران شيعه ما هستيد و اين اقدام يكى از هدفهايى است كه در راه آن مى كوشيد و در اجراى آن صميمانه گام برمى داريد، و با توجه به تبادل نظر و توافقى كه بين حضرت عالى و مرحوم استاد بزرگ، شيخ محمود شلتوت، رئيس سابق دانشگاه الازهر در اين مورد مهم اسلامى صورت گرفته است، بر آن شديم كه از جناب عالى دعوت كنيم تا به قاهره بياييد و در تهيه طرح و اجرا و تسهيل انجام آن، تشريك مساعى فرماييد.
و ما اطمينان كامل داريم كه با وجود كارهاى زيادى كه در ايران داريد، دعوت ما را مى پذيريد و به يارى خداوند، در اولين فرصت به قاهره تشريف مى آوريد.
و خداوند، توفيق بخش است.
والسلام عليكم ورحمةاللّه وبركاته
رئيس كميسيون عمومى قرآن و حديث
در شوراى عالى امور اسلامى
محمد محمد مدنى
پی نوشت:
1. لسان العرب، ابن منظور، ج1، ص582
2. «الوجيزة» لبرهان الحق جمال الملة بهاءالدين العاملى، ص1
3 . رجوع شود به: شرح البخارى، شيخ الاسلام ابن حجر؛ تدريب الراوى فى شرح «تقريب» النداوى، السيوطى، طبع مصر، 1307هـ، ص4؛ علوم الحديث ومصطلحه، الدكتور صبحى صالح، ص5
4 . اين نظر علماى شيعه و اكثر علماى اهل سنت است؛ اما بعضى از علماى تسنن عدد خاصى را معتبر دانسته اند؛ چنانكه از قاضى ابى بكر نقل شده كه كمتر از پنج نفر نباشند و از اصطخرى نقل شده كه كمتر از ده نفر نباشند و بعضى گفته اند حداقل دوازده نفر (تعداد نقباى بنى اسرائيل) و برخى گفته اند حداقل بيست نفر، و پاره اى چهل، و عده اى هفتاد، و جمعى حداقل تواتر را سيصد و اندى (تعداد اهل بدر) ذكر كرده اند.
از نظر شهيد ثانى در كتاب «البداية»، تمامى اين اقوال باطل است. (به نقل از كتاب: ضياءالدراية للسيد ضياءالدين العلامة، چاپ حكمت قم، ص18و19، بى تا) و همچنين از نظر ابن حجر در «شرح النخبة»، تعيين عدد كاملا بى معنى است. (به نقل از كتاب علوم الحديث و مصطلحه، الدكتور صبحى الصالح، ص147و148)
5 . به نقل از مقاله شيخ محمدجواد مغنيه، «العمل بالحديث وشروطه عند الامامية»، در مجموعه مقالات «الوحدة الاسلامية»، جمع و ترتيب عبدالكريم بى آزار الشيرازى، بيروت، الاعلمى، ص326
6 . الوجيزة، شيخ بهايى، ص2
7 . علما در اين مورد به حديث «انما الاعمال بالنيات ولكل امرى ما نوى» مثال مى زنند.
8 . مدح به تعديل، يعنى اينكه راوى با صفاتى چون ثقه، حجّة، عين و… توسط شخص عادلى توصيف و مدح شده باشد.
9 . الوجيزة، شيخ بهايى، ص3
10 . قوانين الاصول، قمّى، جزء اول.
11 . تنقيح المقال، الشيخ عبدالله المامقانى، ج1، ص206
12 . الرسائل، شيخ انصارى، بحث خبر واحد.
13 . الاصول العامة، سيد محمدتقى حكيم، چاپ اول، ص219
14 . كتاب الطهارة، امام خمينى ره، چاپ قم، ج2، ص16
15 . شيخ زين الدين، مشهور به شهيد ثانى، متولد سال 911ق، هم نزد اساتيد و علماى شيعه و هم نزد اساتيد اهل سنّت درس خوانده و پنج سال در مدرسه نوريه بعلبك، فقه مذاهب پنجگانه را براى محصّلان شيعه و سنّى تدريس مى كرده است. (رجوع شود به مقدمه كتاب: مسكّن الفؤاد، الشهيد الثانى، تحقيق مؤسسه آل البيت، 1407هـ ق، ص9ـ10)
16 . شيعه در اسلام، استاد علامه سيد محمدحسين طباطبايى، قم، 1389ق، ص46
17 . رجوع شود به كتاب: فواتح الرحموت، المطبوع مع المستصفى، ج2، 1407
18 . رجوع شود به مقاله مرحوم شيخ محمد محمد مدنى، رئيس فقيد دانشكده شريعت دانشگاه الازهر، در مجموعه مقالات دارالتقريب: «الوحدة الاسلامية»، جمع و ترتيب نويسنده، ص362
19 . همان مأخذ، به نقل از: نزهةالخاطر، الشيخ عبدالقادر احمدبن مصطفى بدران، ج1، ص281 به بعد.
20 . همان مأخذ، ص364
21 . همان مأخذ، به نقل از كتاب «نزهةالخاطر»، ص295
22 . همان مأخذ، ص365
23 . رجوع شود به: المراجعات، آية الله سيد عبدالحسين شرف الدين، چاپ پنجم، ص75و76
24 . خطّابيه منسوبند به ابى الخطّاب محمدبن مقلاص كه در زمان امام جعفر صادق(ع) بوده و امام از وى تبرّى جسته و وى را مورد نفرين قرار داده است. در احاديث اهل بيت نيز آمده كه خطّابه به نفع يكديگر به دروغ شهادت مى دهند. (رجوع شود به: سفينةالبحار، حاج شيخ عباس قمى، ج1، ص401)
25 . به نقل از شيخ محمدجواد مغنيه در «الشيعة والتشيع» و مقاله «العمل بالحديث وشروطه» در مجموعه مقالات دارالتقريب: الوحدة الاسلامية، گردآورى نويسنده، ص330
26 . رجوع شود به مقاله «اسباب الاختلاف بين ائمة المذاهب»، نوشته شيخ محمد محمد مدنى، قسمت دوم، در مجله «رسالةالاسلام» و نيز در مجموعه مقالات دارالتقريب: الوحدة الاسلامية، جمع و ترتيب نويسنده: ص365، درج شده است؛ همچنين نگاه شود به ضميمه همين مقاله.
27 . رجوع شود به؛ المراجعات، چاپ پنجم، ص77ـ144
28 . تفصيل هريك از اين صد راوى شيعه را در كتاب «المراجعات» از صفحه 73تا140 مطالعه فرماييد.
29 . المراجعات، ص77
30 . المراجعات، ص82
31 . عدةالاصول، شيخ طوسى، ج1، ص379؛ الفوائد الرجالية، كجورى، ص72؛ تفسير «الصافى»، فيض كاشانى، مقدمه.
32 . عدةالاصول، شيخ طوسى، ج1، ص380
33 . رجوع شود به كتاب «الاجازة الكبيرة»، آيةالله العظمى مرعشى نجفى، چاپ 1414ق، قم، ص249ـ296
34 . مقدمه كتاب «مسكن الفواد عند فقد الأحبّة والاولاد»، شيخ زين الدين شهيد ثانى (911ـ965ق) تحقيق و نشر مؤسسه آل البيت، قم، 1407ق، ص9ـ10
35 . الرسائل، امام خمينى، ج2، ص99
36 . رجوع شود به كتاب «همبستگى مذاهب اسلامى»، ترجمه نويسنده، ص327و328
37 . رجوع شود به مجلدات مجله «التوحيد»، از انتشارات سازمان تبليغات اسلامى ـ تهران.
/خ