تدوين حديث(قسمت سوم)
صحابه و كتابت حديث
از آنچه در بحث پيشين آورديم، روشن شد كه رسول اللّه (ص) بر كتابت حديث تأكيد مى كرده است و كتابت حديث، به امر رسول اللّه(ص)، به روزگار حيات آن بزرگوار، معمول بوده؛ و هيچ منعى از جانب آن بزرگوار در نگارش حديث، صادر نشده است؛ و روايات منسوب، قطعا بر ساخته است و از حجّيّت، ساقط. بدين سان، بايد تأمّل كرد و به دقّت در نگريست كه صحابيان چه مى كردند. آيا آنان به ضبط و ثبت حديث، همّت مى گماشتند يا نه؟ تأمّل در نصوص تاريخى و بررسى منابع شرح حال نگارى، ترديدى باقى نمى گذارد در اينكه، پاسخ اين سؤال نيز مثبت است؛ و نشان مى دهد كه صحابيان به پيروى از تأكيدها و ترغيبهاى پيامبر اكرم(ص) حديث را مى نوشتند. از نگاشته ها و نوشته هاى آنان، در متون كهن، گاه به «صحيفه» و ديگرگاه به «نسخه» ياد شده است. اكنون اين دو اصطلاح را بازشناسى كنيم.
1) صحيفه:
در گزارشهاى تاريخى آمده است كه چون رسول اللّه(ص) بر ابلاغ آيين خود، پاى فشرد و تطميع ها، تهديدها و پيشنهادهاى قريش را براى كنارآمدن با آنها و دست شستن از تبليغ برنتابيد، آنان، همپيمان شدند كه يكسر با رسول اللّه(ص) رويارويى كنند و او و همگامانش را در انزوا قراردهند. سپس پيمان نامه اى نگاشتند و آن را در ميان كعبه آويختند، از اين پيمان نامه كه «برگى مكتوب» بود، به «صحيفه» ياد شده است.3
بدين سان، «صحيفه» در اصطلاح محدّثان، مكتوبى است مشتمل بر حديث و يا احاديثى از رسول اللّه(ص)، نگاشته شده بر برگى و يا برگهايى.4
2) نسخه:
از جهت اصطلاح، «صحيفه» نگاشته اى است مشتمل بر يك حديث يا بيشتر (با يك سند) كه ممكن است موضوعات مختلف را در بر داشته باشد؛ مانند: صحيفه همّام. امّا اگر اسناد متعدّدى داشت، از آن به «نسخه» يادمى كنند ….5
يادآورى كنم كه صحيفه ها و نسخه ها، گاه به كاتب و نگارنده آن نسبت داده مى شده است، و گاه به املاكننده آن؛ مانند «صحيفه جابر» كه آن را شاگردش سليمان بن قيس يشكرىّ نگاشته است.
اكنون با نگاهى به منابع شرح حال نگارى و كتابهاى رجالى و… مى كوشيم تا گروهى از صحابيان را كه حديث را مى نگاشتند و «صحيفه» يا «نسخه»اى بدانها نسبت داده شده است، شناسايى كنيم. نامهاى صحابيان را بر اساس الفبا مى آوريم و آگاهى هاى لازم را در ذيل نامها گزارش مى كنيم.6
ـ أبوأمامة الباهلى: صدى بن عجلان
ـ أبوأيّوب الأنصارى: خالدبن زيد
1. أبوبكربن أبى قحافة:
پس از اين، در زمينه چگونگى حديث نگارى ابوبكر و اقدام او به منع كتابت و شعار وى در اين باره، سخن خواهيم گفت.
ـ أبوبكر الثّقفى: نفيع بن مسروح
2. أبورافع:
ـ أبوسعيد الخدرى: سعدبن مالك
3. أبوشاة الكلبى:
4. أبوهريرة، الدّوسى اليمانى:
5ـ أبوهند الدّارى:
از ابوهند، رواياتى در منابع حديثى آمده است، و گويا ابوعبداللّه مكحول شامى، از احاديثى كه وى نقل كرده است، نگاشته اى را سامان داده است.17
6. أبىّ بن كعب الأنصارى:
7. أسماء بنت عميس:
8. اسيدبن حضير الأنصارى:
9. أنس بن مالك:
او خطّى نيكو داشت21 و احاديث رسول اللّه(ص) را مى نگاشت و بر نگارش آن، تأكيد مى ورزيد و به فرزندانش نيز امر مى كرد كه بنويسند22 و از تباه شدن دانش جلوگيرى كنند. اين تأكيد و ترغيب، تا بدانجاست كه از وى نقل كرده اند:
كنّا لانعدّ علم من لم يكتب علمه علما …23
ما دانش كسى را كه نمى نگاشت و ثبت و ضبط نمى كرد، دانش نمى دانستيم.
يعنى به استوارى و دقت آن، باور نداشتيم. در گزارشهايى آمده است كه در نزد انس، نگاشته هاى فراوانى بوده است؛ هبيرةبن عبدالرّحمن مى گويد:
چون انس آهنگ نقل حديث مى كرد و مردم براى شنيدن انبوه مى شدند، نگاشته هايش را مى آورد و بر مردمان مى خواند و مى گفت اينها احاديثى است كه من از رسول اللّه(ص) شنيده ام …24
انس، مجالس كتابت داشت؛ احاديث را املامى كرد و ديگران مى نوشتند.25
بدين سان، كسان بسيارى از وى حديث آموختند و احاديثى از وى دريافته، نگاشتند؛ از جمله، ثمامةبن عبيداللّه بن أنس كه «كتاب الصّدقات» را از انس مى داشته است26 و كثيربن سليم راوى كه از انس، «نسخه»اى را روايت مى كرده است.27
10. براء بن عازب الأنصارى الخزرجى:
11. جابربن سمرة السّوائى:
12. جابربن عبداللّه الأنصارى:
13. جريربن عبداللّه البجلى:
از رسول اللّه(ص) شنيدم كه فرمود:
آنكه بر مردمان رحم نكند و مهر نورزد، خداوند به او رحم نخواهدكرد.33
14. حسن بن على(ع):
15. خالدبن زيد:
16. رافع بن خديج الأنصارى:
اگر مكه حرم الهى است، مدينه حرمى است كه رسول خدا بدان حرمت بخشيده است. اين حقيقت، در پوستى نگاشته شده و در نزد ما محفوظ است كه اگر بخواهى، آن را مى خوانيم …37
17. زيدبن أرقم:
18. زيدبن ثابت الأنصارى:
پيامبر به ما امر كرده است چيزى از حديث وى را ننويسيم و آنچه نوشته ايم، محوكنيم.39
آقاى دكتر اعظمى، اسناد اين نقل را منقطع مى داند و ضعيف و مآلا غيرقابل استناد. وى احتمال مى دهد كه تن زدن زيد ـ بر اساس برخى از نقلها ـ از نگاشتن آرا و انديشه هاى خود بوده است و نه احاديث رسول اللّه(ص). وى، آنگاه نصوص و نقلهايى را گزارش مى كند كه نشانگر آن است كه زيدبن ثابت، حديث را مى نوشته است؛ و جالب اينكه گاه به درخواست عمر نوشته است؛ از جمله، در پاسخ سؤالهاى وى از مسئله ارث «جد» و…40
گفتيم خلفا، وى را مى ستودند و در مسائل فقهى، بدو مراجعه مى كرده اند. او را اوّلين كس دانسته اند كه در «ميراث» كتاب نگاشته است. ابوبكر محمّدبن خير أموى اشبيلى، در فهرست خود، از كتاب «فرائض» زيد ياد كرده است و سند خود بدان را گزارش كرده است41؛ از اين مجموعه و اهميت آن، در متون حديثى42 و منابع شرح حال نگارى43 سخن رفته است. زيد، چنانكه آورديم، به دانش شهره بود. كسان بسيارى به محضر وى مى شتافتند و از او دانش فرامى گرفتند و احاديثى مى نگاشتند. از جمله، ابوقلابة عبداللّه بن زيد بصرى كه در نگارش و ضبط و ثبت حديث، سختكوش بود و نگاشته هاى فراوانى داشت44؛ او در ضمن نگاشته هايش، به نقل از زيدبن ثابت نيز احاديثى نگاشته بود.45 و نيز كثيربن افلح كه مى گفت:
ما در نزد زيدبن ثابت، احاديث را مى نگاشتيم.46
19. سبيعة الأسلميّة:
چگونگى اين ماجرا را از سبيعه سؤال كرده اند و او در پاسخ، چگونگى را نگاشته است.49 برخى كسان، از وى حديث شنيده اند و او براى برخى، حديث نوشته است؛ از جمله براى: عبداللّه بن عتبة50، عمربن عبداللّه بن الأرقم51، عمروبن عتبة52 و مسروق بن أجدع53.
20. سعدبن عبادة الأنصارى:
صاحب الوجادات من كتب سعدالأنصارى.57
و احمدبن حنبل، چگونگى داورى رسول اللّه(ص) بر اساس نگاشته هاى سعد را چنين گزارش كرده است:
إسماعيل بن عمروبن قيس بن سعدبن عبادة عن أبيه أنّهم وجدوا فى كتب سعدبن عبادة الأنصارى: إنّ رسول اللّه(ص) قضى باليمين مع الشّاهد.58
برخى از نقلها، به جاى (فى كتب)، (فى كتاب) دارند، كه البته در نتيجه گيرى براى بحث ما تفاوتى نخواهدداشت و به هرحال، نشانگر آن است كه سعدبن عبادة حديث را مى نوشته است.
21. سلمان الفارسى:
22. سائب بن يزيد:
23. سمرةبن جندب:
فرزندان سمره، اين «نسخه» را روايت كرده اند و راويان و محدّثانى از آنها فراگرفته، آن را نشر داده اند.63 حسن بصرى نيز آن را روايت كرده است64 و راشدبن سعد مقرنى حمصى را نيز از راويان آن برشمرده اند.65 احمدبن عمرو بزّار در مسند خود (به نام «البحر الزّخّار» و) مشهور به «مسند بزّار»، از اين مجموعه، هفتاد حديث را گزارش كرده است و ابوالقاسم طبرانى در اثر فخيم خود (المعجم الكبير)، يكصد حديث را. در مجامع حديثى ديگر نيز روايات آن پراكنده است و اين همه، نشانگر شهرت اين مجموعه حديثى است.
24. ابوسعيد، سعدبن مالك الخدرى:
25. سهل بن سعد، السّاعدى الأنصارى:
26. شدّادبن أوس بن ثابت الأنصارى:
اللّهم، إنى أسألك الثّبات فى الأمر، وأسألك عزيمة الرّشد، وأسألك شكر نعمتك وحسن عبادتك …71
به روزگار حاكميّت معاويه بر شام، معاويه از شدّاد خواست تا به منبر فراز آيد و از شأن على(ع) بكاهد و بر آن بزرگوار، طعن زند؛ امّا او چنان نكرد و سخنى گفت كه معاويه را خوش نيامد و ديگرگاه كلامى گفت كه به واقع، طعن در معاويه بود72 و چون معاويه از او پرسيد كه على افضل است يا او، و كداميك را بيشتر دوست مى دارد، وى هوشمندانه بر والايى و برترى على(ع) تأكيدكرد و در پاسخ، سخن به گونه اى بر زبان آورد كه از خشم و كين معاويه و گزند گزمه هاى او مصون بماند.73
27. شمعون الأزدى الأنصارى:
ابوريحانه شمعون ازدى را سوار بر كشتى ديديم كه «صحيفه»هايى به همراه داشت.75
28. أبوأمامة، صدى بن عجلان الباهلى:
اشكالى ندارد. [بنويسيد.]76
بر اساس برخى احاديث، ابوامامه، حديث را املا مى كرده و ديگران مى نوشته اند. چنين است آنچه عبدالرزاق گزارش كرده است كه: قاسم بن عبدالرحمن شامى، احاديث ابوامامه را مى نگاشت.77
29. ضحّاك بن سفيان الكلابى:
30. عائشة بنت أبى بكر:
زيادبن أبى سفيان، عروةبن زبير و معاويةبن أبى سفيان، كسانى هستند كه از وى احاديثى را نوشته اند. عروةبن زبير فقط در تفسير، 92سخن از وى گزارش كرده است.83 قاسم بن محمدبن أبى بكر، أبوسلمةبن عبدالرحمن، ذكوان، مسروق بن الأجدع و… از جمله كسانى هستند كه از وى حديث نقل كرده اند. نقلهاى عايشه، چه به گونه حديث از رسول اللّه(ص) و چه به صورت رأى و فتوى، در چگونگى شكل گيرى آثار مكتوب تاريخى، فقهى و تفسيرى و قرآنى، تأثير مهمى بر جاى نهاده است كه اكنون مجال پرداختن بدان نيست.84
31. عبداللّه بن أبى أوفى:
32. عبداللّه بن زبير:
33. عبداللّه بن عباس:
34. عبداللّه بن عمر:
به هرحال، عبداللّه بن عمر از كسانى است كه به گستردگى، حديث را مى نگاشته است. حديث پژوهان نوشته اند كه او هماره احاديث نبوى را در نگاشته هايى گرد مى آورد93 و كتابها و نسخه هايى از حديث، به همراه داشت كه قبل از آنكه به ميان مردم آيد، بدانها مى نگريست94 و نيز نسخه اى از كتاب «صدقات» پدرش را همراه داشت كه به واقع، نسخه اى از «كتاب الصّدقات» پيامبر(ص) بود.95 كسانى از ابن عمر سؤال مى كردند و او به كتابت جواب مى داد96 و گاهى او خود، احاديثى از رسول اللّه(ص) مى نگاشت و براى دوستانش مى فرستاد.97 نافع، غلام وى، احاديثى از او نقل كرده است. ذهبى مى گويد:
واقدى از جماعتى روايت كرده است كه كتاب نافع، شنيده هاى او از ابن عمر بوده است كه ما آن را مى خوانديم.98
به ابن عمر، مخالفت با كتابت حديث هم نسبت داده شده است؛ امّا اين نسبت، دليل استوارى ندارد. آقاى دكتر مصطفى اعظمى مى نويسد:
معارضه با ثبت وضبط حديث را به ابن عمر نسبت داده اند؛ امّا هيچ تصريحى از وى در اين باره در دست نداريم.99
بدين سان، عبداللّه بن عمر كه در مسائل فقهى، در موارد بسيارى با ديدگاههاى پدرش مخالفت كرده است100، بعيد نمى نمايد كه اين نيز يكى ديگر از موارد مخالفت وى با پدرش باشد.
35. عبداللّه بن عمروبن عاص:
عبداللّه بن عمروبن عاص، در كتابت و نگارش، سختكوش بود؛ كسان بسيارى از اين ويژگى او يادكرده اند و تصريح كرده اند كه او حديث را مى نوشته است.102 رواياتى نشانگر آن است كه او به محضر رسول اللّه(ص) مى شتافته و احاديثى را كه املا مى شده است، مى نگاشته است.103 عبداللّه بن عمروبن عاص به زبان سريانى آشنايى داشت.104 آورده اند كه او به برخى نگاشته هاى «اهل كتاب» نيز دسترسى داشته است105؛ از اين روى، او را از جمله كسانى برشمرده اند كه در نشر اسرائيليّات در فرهنگ اسلامى، نقش داشته اند.106
برخى بر اين باورند كه عبداللّه بن عمروبن عاص، مجموعه اى در مغازى رسول اللّه(ص) و سيره آن بزرگوار نيز نگاشته بود، و اين نكته را از آن روى كه وى احاديث بسيارى از پيامبر(ص) نگاشته است، بعيد ندانسته اند.107
عبداللّه بن عمرو، حديث را بر كسان بسيارى املا مى كرده است. از اين روى، كسان بسيارى از وى حديث را به كتابت نقل كرده اند. از جمله، شعيب بن محمدبن عبداللّه بن عمرو، عبدالرحمن بن سلمة الجمحى، عبداللّه بن رباح الأنصارى، شفى بن ماتع و…108
از جمله نگاشته هايى كه به عبداللّه بن عمروبن عاص نسبت داده شده است، مجموعه اى است با عنوان «الصّحيفة الصّادقة» كه آن را مشهورترين «صحيفه» نگاشته شده در عصر نبوى به خامه صحابه دانسته اند.109 عبداللّه خود از اين صحيفه بارها يادمى كرده و به آن مى باليده است و تصريح مى كرده است كه آن را از املاى رسول اللّه(ص) نگاشته است110 و گاه چنان مى نموده است كه او به هنگام شنيدن محتواى اين صحيفه، در محضر پيامبر(ص) تنها بوده است.111 در چگونگى اين صحيفه، سخن بسيار است. برخى آورده اند كه اين صحيفه، داراى يك هزار حديث بوده است.112 أحمدبن حنبل، بخشهايى از «صحيفه» را در مسند خود، با طرق و اسناد مختلف، گزارش كرده است.113 علاّمه جليل، هاشم معروف الحسنى، به اين نگاشته، عنوان «صحيفه مزعومه» داده است و بر اين باور است كه اين نگاشته، مجموعه اى است از آنچه عبداللّه بن عمروبن عاص در «نبرد يرموك» از آثار امّتهاى پيشين يافته و در قالب حديث، گزارش كرده است.114 به هرحال، در استنتاج ما تفاوتى ندارد؛ چراكه در هرحال، نشانگر آن است كه او بر كتابت، تأكيدداشته و حديث را مى نوشته است.115
36. عبداللّه بن قيس، أبوموسى الأشعرى:
37. عبداللّه بن مسعود:
عبدالرحمن، پسر ابن مسعود، كتابى نشان داد و سوگند يادكرد كه به خطّ عبداللّه بن مسعود است.119
گزارش ديگرى نيز نشان مى دهد كه در نزد وى، نسخه هايى از حديث بوده است.120 شاگردان وى نيز بر تدوين و نشر علم و جستجوى دانش، همّت مى ورزيدند.121 در نقلهاى ديگر، آمده است كه نزد فرزند ابن مسعود، نگاشته هايى بوده است از احاديث و فقه ابن مسعود (تاريخ فتوى: 15/3؛ و نيز بنگريد به دراسات فى الحديث النّبوى: 154/1) از همه روشنتر، موضع خليفه دوم در برابر اوست كه وى را با گروهى ديگر، به
سبب نشر و گستراندن حديث، سياست كرد و به زندان افكند. 122
از آنچه آورديم، روشن است كه ابن مسعود بر كتابت و نشر حديث، همّت مى ورزيده است. امّا گزارشهايى نيز هست كه نشانگر آن است كه وى، حديث و يا احاديثى را از بين برده است و بر ستردن مكتوبى همت گماشته؛ اينگونه نقلها از جمله در «تقييد العلم» خطيب و «جامع بيان العلم وفضله» گزارش شده است. ليكن به پندار ما، اندكى تأمل در محتواى نقلها نشان مى دهد كه انگيزه ابن مسعود از تباه ساختن آنها، نكته اى ديگر بوده است.
در برخى از نقلها آمده است كه «نگاشته اى از شام آوردند كه آورنده، از محتواى آن، شگفت زده بود. ابن مسعود بدان نگريست و گفت: پيشينيان با توجّه بدينها و روى برتافتن از كتاب الهى منحرف شدند؛ بدين سان آنها را محوكرد». در نقل ديگرى آمده است كه «ابن مسعود بدانها نگريست و درحالى كه آنها را با آب محومى كرد، خواند: نحن نقصّ عليك أحسن القصص؛ و آنگاه گفت: اين دلها را جز به قرآن، مشغول مداريد». 123
محتواى اين نگاشته، نشانگر آن است كه آنچه ابن مسعود تباه ساخته، از يكسو مشتمل بوده است بر مطالبى شگفت آور و باورنكردنى، و از سوى ديگر، با توجّه به استشهاد ابن مسعود به آيه يادشده و تكيه بر اينكه پيشينيان، با روى آوردن بدينها گمراه شدند، و اينكه آن نگاشته ها از شام آورده شده بود، بعيد نمى نمايد كه مشتمل بوده است بر نا استواريهايى از آثار جريانهاى فكرى ديگر و از جمله، آثار و كتابهاى پيشينيان؛ اين نكته، روشنتر خواهدبود اگر دقّت كنيم كه ابن مسعود مى گويد [در برخى نقلها]: «در اين نگاشته، فتنه است و گمراهى و بدعت»124 . چنين است كه يكى از راويان اين نقلها مى گويد: اين صحيفه از آثار اهل كتاب گرفته شده بود و از اين روى، ابن مسعود نقل و ثبت آنها را ناروا مى داشت.125
بدين سان توان گفت ابن مسعود به لحاظ حسّاسيتى كه در مقابل اسرائيليّات داشته است، از نشر اينگونه مطالب، جلوگيرى كرده است.126
38. عتبان بن مالك الأنصارى:
خطيب بغدادى اين گزارش را در بخش نگاشته هاى صحابه آورده است و آقاى دكتر اعظمى بر اساس اين نقل، عتبان را در شمار ثبت كنندگان حديث، نوشته است.128
39. على بن أبى طالب(ع):
40. عمربن الخطّاب:
عمر، احاديث مرتبط با صدقات را جمع و تدوين كرده بود، كه بارها پسينيان بدان استناد كرده اند. اين نسخه را نافع به عبداللّه بن عمر عرضه كرده بوده است130. بر اساس نقلهايى ديگر، احاديثى ديگر از رسول اللّه(ص) نيز نوشته بوده است.131
به هنگام خلافت نيز عمر، ابتدا قصدداشت حديث را بنويسد و بنويساند و براى اين، با اصحاب رسول اللّه(ص) به رايزنى پرداخت؛ امّا پس از يك ماه ـ بر اساس برخى از نقلها ـ تصميم گرفت از نشر آن جلوگيرى كند132 و بيانيّه اى به آباديها فرستاد كه آنان كه حديث را نوشته اند، تباه سازند133؛ و بر اساس برخى نقلهاى ديگر، آنچه را مردم نوشته بودند، چون آوردند و به وى ارائه كردند، سوزاند.134
اين همه، نشان مى دهد كه تدوين حديث، معمول بوده است و عمر نيز از جمله كسانى بوده است كه حديث را مى نگاشته است. و در اين جهت ـ چنانكه پيشتر آورديم ـ، منعى از رسول اللّه در اختيار نداشته است و منع وى، تصميمى بود كه او بر اساس مصالحى كه بدان مى انديشيد، برگرفت و به چنين موضعى چنگ زد و آثار سوء فراوانى برجاى نهاد.
41. عمروبن حزم الأنصارى:
42. فاطمةالزّهراء(س):
43. فاطمة بنت قيس:
44. محمدبن مسلمة الأنصارى:
45. معاذبن جبل:
46. ميمونة بنت الحارث الهلالى:
47. نعمان بن بشير الأنصارى:
48 . واثلة بن الأسقع:
آنچه تا بدينجا آورديم، گزارش نام و آثار كسانى از صحابه رسول اللّه(ص) بود كه در ثبت و ضبط حديث، كوشيده اند. مجموعه اين گزارشها نشانگر آن است كه صحابيان، حديث را مى نوشتند. هم در روزگار رسول اللّه(ص) و هم در روزگار پس از پيامبر ـ با اينكه بى گمان جريان حاكم نه نگارش حديث را خوش مى داشت و نه نشر و گسترش آن را. با اين همه، بر اين نكته تأكيد مى ورزيم كه در عدم كتابت حديث، هيچگونه نصّ شرعى وجود نداشته است، و از پيامبر، هيچگونه منعى صادر نشده بود؛ وگرنه، اين همه صحابيان برخلاف كلام رسول اللّه(ص) همّت نمى ورزيدند.
بى گمان، آنچه اكنون پژوهشيان از لابه لاى اسناد تاريخى عرضه كرده اند، اندكى است از بسيار و نشانى است از عدم انقطاع كتابت حديث و نشر آن؛ و گرچه نه به گونه اى گسترده و جريانى معمولى و همگانى.
پی نوشت:
1. العين، خليل بن أحمد فراهيدى: 3/120؛ تاج العروس: 24/5
2. فتح البارى: 1/000؛ التّراتيب الإدارية، عبدالحىّ الكتانى: 1/257
3. سيره ابن هشام: 1/350 … ثمّ علّقوا الصّحيفة فى جوف الكعبة …؛ تاريخ طبرى: 2/78
4. معرفة النسخ والصّحف الحديثية، بكربن عبداللّه أبوزيد: 24ـ25
5. معرفةالنّسخ والصّحف الحديثيّة: 23
6. اين گزارش را بر اساس فهرست دكتر محمد مصطفى اعظمى بنياد نهاده ام، و در تكميل و تنقيح آن، منابع وى را بازنگرى و به منابع بسيار ديگر نيز مراجعه كرده ام.
7. تذكرةالحفّاظ: 1/5
8. دراسات فى الحديث النبوى وتاريخ تدوينه، محمد مصطفى اعظمى: 1/94
9. الإستيعاب: 4/249؛ الإصابة: 7/171؛ أسدالغابة: 6/158
10. صحيح مسلم: 2/988؛ تقييدالعلم: 86؛ المحدّث الفاصل: 363؛ جامع بيان العلم: 1/70
11. بنگريد به: أبوهريرة، علاّمه سيدعبدالحسين شرف الدين؛ شيخ المضيرة أبوهريرة، محمود أبوريّة.
12. جامع بيان العلم: 1/74؛ فتح البارى: 1/215
13. جامع بيان العلم: 1/74؛ المستدرك / ؛ التّراتيب الإداريّة: 2/246
14. دراسات فى الحديث النّبوى: 1/97
15. از جمله كسانى كه از وى حديث نقل كرده و صحايفى نگاشته اند، مى توان از: ابوصالح السّمان، محمدبن سيرين وهمام بن منبّة، يادكرد. بنگريد به دراسات فى الحديث النّبوى: 1/96ـ99
16. الإصابة: 7/374
17. دراسات فى الحديث النبوى: 1/98؛ الإصابة: 7/374؛ تهذيب الكمال: 28/470
18. تاريخ الأمم والملوك (تاريخ طبرى): 3/221؛ شرح ابن أبى الحديد: 2/39
19. الإمامة والسياسة (تحقيق: على شيرى): 1/28؛ شرح ابن أبى الحديد: 2/50
20. مسند أحمدبن حنبل: 5/266؛ دراسات فى الحديث النّبوى: 1/100. درباره شرح حال وى، بنگريد به تهذيب الكمال: 3/246؛ قاموس الرّجال: 2/138
21. سير أعلام النّبلاء: 3/401
22. طبقات إبن سعد: 7/22؛ المحدّث الفاصل: 368؛ تقييدالعلم: 96
23. تقييدالعلم: 96؛ شرف أصحاب الحديث: 97
24. تقييدالعلم: 95ـ 96
25. تاريخ بغداد: 8/259؛ المحدث الفاصل: 367
26. الكفاية: 331
27. تهذيب التّهذيب: 2/52 و نيز بنگريد به دراسات فى الحديث النبوى: 1/102 و معرفة الصّحف والنسخ الحديثية: 99
28. نقل براء را از حديث غدير، با طرق مختلف و منابع و مصادر آن، بنگريد در: الغدير (تحقيق مركزالغدير للدّراسات الإسلامية)، ج1، ص50 و پانوشت ص52، كه در آن، گزارش منابع و مصادر بسيار آن، به همّت والاى محقّق بزرگ، روانشاد سيدعبدالعزيز طباطبايى آمده است.
29. سنن دارمى: 1/128؛ تقييدالعلم: 105؛ دراسات فى الحديث النّبوى: 1/104
30 . مقتل الحسين، خوارزمى: 48/1؛ كنزالعمّال:136/13؛ الغدير: 57/1
31. صحيح مسلم: 4/1453 و 1802؛ مسند أحمدبن حنبل: 6/93
32. أسدالغابة: 1/529، الإصابة: 1/581؛ قاموس الرّجال: 2/584
33. مسند أحمدبن حنبل: 5/483؛ دراسات فى الحديث النّبوى: 1/106
34. الإصابة: 2/362؛ الإستيعاب: 2/60
35. پيشين.
36. سير أعلام النّبلاء: 3/182؛ الإستيعاب: 2/60
37. مسند أحمدبن حنبل: 5/133؛ تقييدالعلم: 72؛ الوثائق السّياسيّة: 64
38. درباره زيدبن ثابت و چگونگى شخصيّت وى و پيوند او با جريان خلافت حاكم پس از رسول اللّه(ص) و نقد و تحليل اين فضايل، بنگريد به الصّحيح من سيرة النّبى الأعظم، جعفر مرتضى عاملى: 6/321ـ346 و نيز حقائق هامة حول القرآن الكريم: 130؛ قاموس الرّجال: 4/535 به بعد.
39. تقييدالعلم: 35
40. دراسات فى الحديث النّبوى: 1/108
41. فهرسة ما رواه عن شيوخه (فهرس إبن خيرالإشبيلى): 263
42. سرآغاز اين رساله در برخى از منابع حديثى آمده است؛ بنگريد به المعجم الكبير للطّبرانى: 5/134؛ السّنن الكبرى للبيهقى: 6/404؛ دراسات فى الحديث النّبوى: 1/109
43. سير أعلام النّبلاء: 2/436؛ مختصر تاريخ دمشق: 9/121. درباره دانش زيد در علم ميراث و چگونگى فتاواى وى و موضع امامان(ع) درباره آن، بنگريد به الصحيح من سيرة النّبى الأعظم: 6/…
44. دراسات فى الحديث النّبوى: 1/144
45. الكامل، إبن عدى: 1/208؛ دراسات فى الحديث النّبوى: 1/109
46. تقييدالعلم: 102
47. تهذيب الكمال: 35/193؛ الموطّأ: 2/589؛ أسدالغابة: 7/138
48. زنى كه حامله است، اگر طلاق داده شود، به اتّفاق فقيهان، عدّه او با وضع حمل، پايان مى يابد؛ امّا اگر زن حامله شوهرش بميرد، فقهاى عامّه معتقدند كه پايان عدّه، وضع حمل است؛ و فقهاى شيعه، بيشترين زمان را ملاك قرار داده اند؛ يعنى اگر قبل از چهارماه وده روز (كه عدّه زنى است كه شوهرش مرده است) وضع حمل كند، عدّه او پايان نمى پذيرد، و اگر بعد از آن باشد، بايد تا وضع حمل صبركند (التّبيان: 10/34؛ الجامع لأحكام القرآن: 18/165؛ الفقه على المذاهب الخمسة: 432؛ زبدةالبيان: 2/755؛ جواهرالأحكام: 32/274)
49. الكفاية فى علم الرّواية: 337
50. پيشين.
51. صحيح مسلم: 2/1122
52. التهذيب: 8/62
53. سنن إبن ماجة: …
54. در جاهليّت، هركس شنا، تيراندازى و كتابت مى دانست، به او «كامل» مى گفتند (طبقات إبن سعد: 3/604؛ الإصابة: 3/55).
55. درباره تجمّع سعد و يارانش و چگونگى ماجرا و چرايى آن، ر.ك از جمله به قاموس الرّجال: 5/48 به بعد؛ سيره علوى، محمدباقر بهبودى: 23 به بعد.
56. المعيار والموازنة/232؛ أنساب الأشراف: 1/250؛ سيره علوى: 31. از مؤمن الطّاق سؤال كردند چرا على(ع) بر احقاق حقّش پاى نفشرد و مخاصمه نكرد؟ گفت: ترسيد جنّيان او را بكشند (شرح إبن أبى الحديد: 17/223).
57. مشاهير علماء الأمصار: …
58. مسند أحمدبن حنبل: 6/385؛ سنن دارقطنى: 4/214
59. الأموال، ابوعبيد: 393و395؛ دراسات فى الحديث النّبوى: 1/111؛ درباره سائب، بنگريد به الإصابة: 2/12؛ أسدالغابة: 2/401؛ التّاريخ الكبير: 1504
60. تهذيب التهذيب: 2/130 و 1/544
61. ميزان الإعتدال: 6/396
62. تهذيب التهذيب: 2/130
63. التاريخ الكبير: 1/26؛ طبقات إبن سعد: 6/427
64. تهذيب التهذيب: 1/544؛ طبقات إبن سعد: 7/157
65. سنن بيهقى: 9/599
66. ر.ك به فصلنامه علوم حديث: 2/36؛ در آنجا نشان داده ايم كه صدور آن از رسول اللّه(ص) ثابت نيست. افزون بر آن، در معناى حديث، احتمال ديگرى مى رود كه مآلا آن را از موضوع خارج مى سازد.
67. معرفة النسخ والصّحف الحديثية: 161؛ دراسات فى الحديث النّبوى: 1/111
68. دراسات في الحديث النّبوى: 1/95؛ فصلنامه علوم حديث: 2/37
69. سير أعلام النّبلاء: 2/464؛ مختصر تاريخ دمشق: 10/279
70. دراسات فى الحديث النّبوى: 1/112
71. مسند أحمدبن حنبل: 5/107؛ مختصر تاريخ دمشق: 10/276؛ سير أعلام النّبلاء: 2/465.
72. البيان والتّبيين: 4/132؛ أمالى شيخ مفيد: 96
73. مختصر تاريخ دمشق: 10/280
75. مختصر تاريخ دمشق: 10/334؛ الإصابة: 3/289
75. الإصابة: 3/291؛ دراسات فى الحديث النّبوى: 1/112؛ معرفة الصّحف والنّسخ الحديثية: 169
76. طبقات إبن سعد: 7/412؛ سنن دارمى: 1/86؛ تقييدالعلم: 98
77. المصنف: 1/50ـ51؛ دراسات فى الحديث النّبوى: 1/92
78. الرّسالة، شافعى: 426؛ مسند أحمدبن حنبل: 4/485
79. سنن إبن ماجة: 2/883؛ المصنّف: 3979؛ سنن ترمذى: 4/425 و… يادآورى كنم كه فقيهان، ارث از ديه را شامل تمام وارثان مى دانند؛ كسانى از فقيهان عامّه بر اين باورند كه زن از ديه همسر مقتولش ارث نمى برد؛ چون پيوند زوجيّت بين آنها گسسته است (المغنى: 2206؛ الفقه الإسلامى وادلّته: 8/263). ليكن شيخ الطائفه ـ رضوان اللّه عليه ـ بر اين مسئله، ادّعاى اجماع كرده است (الخلاف: 4/114) واستدلال كرده است به روايتى از على(ع) (همان). بنگريد به الكافى: 7/138؛ التهذيب: 9/379؛ من لايحضره الفقيه: 4/226؛ اقوال ديگر را بنگريد در مرآة العقول: 23/205
80. أحاديث أم المؤمنين عائشة: 1/87 به بعد.
81. فتوح البلدان: 662؛ دراسات فى الحديث النّبوى: 1/113
82. دراسات فى الحديث النّبوى: 1/114؛ مرويّات أمّ المؤمنين عائشة فى التّفسير: 16
83. مرويّات أمّ المؤمنين عائشة فى التفسير: 16
84. ر.ك به أحاديث أم المؤمنين عائشة: 1/359
85. أسدالغابة: 3/181؛ الإصابة: 4/16؛ تهذيب التهذيب: 3/95؛ الوافى بالوفيات: 17/78؛ تهذيب الكمال: 14/317
86. تهذيب التهذيب: 2/256
87. تهذيب التّهذيب: 3/95
88. مسند أحمدبن حنبل: 5/470
89. صحيح مسلم: 3/1362؛ المستدرك: 2/87؛ الكفاية فى علم الرّواية: 336
90. تاريخ تدوين الحديث: 1/115
91. مسند أحمدبن حنبل: 4/568؛ تعليقات سنن دارقطنى: 464 (ط هند).
92. بنگريد به …
93. دراسات فى الحديث النّبوى: 1/120؛ مسند أحمدبن حنبل: 3/…
94. التاريخ الكبير: 1ق/325؛ دراسات فى الحديث النّبوى: 1/120؛ تاريخ الإسلام، ذهبى: 4/440
95. دراسات فى الحديث النبوى: 1/120 به نقل از الأموال، ابوعبيد: 393
96. مسند احمدبن حنبل: 2/137
97. مسند أحمدبن حنبل: 2/218
98. دراسات فى الحديث النّبوى: 1/121 به نقل از تاريخ الإسلام ذهبى: 5/11
99. دراسات فى الحديث النّبوى: 1/121
100. موسوعة فقه عبداللّه بن عمر: 24
101. مسند أحمدبن حنبل: 2/395؛ سير أعلام النبلاء: 3/89
102. المحدث الفاصل: 368؛ تقييد العلم: 82
103. مسند أحمدبن حنبل: 2/403؛ سير أعلام النّبلاء: 3/89
104. طبقات أبن سعد: 4/266
105. مسند احمدبن حنبل: 2/400؛ تذكرةالحفاظ: 1/42
106. الإسرائيليّات وأثرها فى كتب التّفسير: 143
107. دراسات فى الحديث النبوى: 1/124؛ آقاى محمد مصطفى اعظمى، نشان داده است كه بخشهايى از سيره رسول اللّه(ص) را عبداللّه بن عمروبن عاص نقل كرده است و اين را مؤيّدى گرفته بر آنچه گفته اند.
108. دراسات فى الحديث النّبوى: 1/124و125؛ صحائف الصّحابة: 72
109. التّشريع والفقه فى الإسلام ـ تاريخا ومنهجا: 75
110. سنن الدّارمى: 1/86؛ المحدّث الفاصل: 366؛ تقييدالعلم: 84؛ جامع بيان العلم وفضله: 1/305
111. سير اعلام النبلاء: 3/89؛ أسدالغابة: 3/346
112. معرفة النسخ والصحف الحديثية: 179 به نقل از أسدالغابة: 3/…
113. مسند أحمدبن حنبل: 2/158 به بعد (چاپ مؤسسه الرّسالة: 11/671 به بعد).
114. دراسات فى الحديث والمحدّثين: 21؛ تاريخ الفقه الجعفرى: 139؛ يادآورى كنم كه به هنگام خلافت ابوبكر، عبداللّه به همراه پدرش در فتح شام و نبرد يرموك شركت كرد و در اين نبرد، به مجموعه اى از آثار پيشينيان دست يافت، كه نقل از اين مجموعه، هميشه نقلهاى او را با ترديد مواجه مى ساخت (أسدالغابة: 3/347؛ فتح البارى: 1/166؛ الإسرائيليّات وأثرها فى كتب التفسير: 146).
115. درباره اين صحيفه و طرق آن، از جمله نگاه كنيد به معرفةالنسخ والصحف الحديثية: 180، و منابعى كه ارائه داده است.
116. تقييدالعلم: 40
117. همان.
118. مسند أحمدبن حنبل: 5/539؛ السنن الكبرى: 1/151
119. جامع بيان العلم وفضله: 1/311؛ المصنّف لإبن أبى شيبة: 9/50
120. دراسات فى الحديث النّبوى: 1/127
121. تاريخ بغداد: 13/234؛ جامع بيان العلم وفضله: 1/94؛ تهذيب الكمال: 27/454
122. تاريخ دمشق: 39/108؛ الكامل لإبن عدى: 1/18
123. تقييدالعلم: 54ـ56؛ جامع بيان العلم وفضله: 1/283
124. تقييدالعلم: 55
125. جامع بيان العلم وفضله: 1/283
126. در مقامى ديگر، درباره موضع ابن مسعود در مقابل اسرائيليّات سخن گفته ايم و نشان داده ايم كه ابن مسعود، موضع نفى و طرد داشته است (تاريخ تفسير، تفسير در عصر صحابه). در برخى از اين روايات، آمده است كه در احاديث محوشده، فضايل اهل بيت(ع) بوده است. از چگونگى اين موضوع، سخن خواهيم گفت.
127. صحيح مسلم: 1/61؛ تقييدالعلم: 94
128. دراسات فى الحديث النّبوى: 1/94
129. پس از اين و در مقالات آينده، به اين توجيهات خواهيم پرداخت. گفتنى است كه آقاى دكتر محمد مصطفى اعظمى، رواياتى را كه نشانگر منع عمر از تدوين حديث است، ضعيف دانسته و مآلا غيرقابل استناد؛ و از سوى ديگر، به قرائنى تكيه كرده است كه عمر در كتابت و نشر حديث مى كوشيده است (دراسات فى الحديث النبوى: 1/137). البته اين ادّعا چندان با اسناد تاريخى همسويى ندارد.
130. مسند أحمدبن حنبل: 11/28 و نيز بنگريد به الكفاية فى علم الرواية: 354
131. دراسات فى الحديث النّبوى، به نقل از الأموال، ابوعبيد: 393؛ التّاريخ الكبير: 1/283
132. تقييدالعلم: 49.
133. تقييدالعلم: 53.
134. تقييدالعلم: 52.
135. أسدالغابة: 4/202؛ الجرح والتّعديل: 6/224؛ الوثائق السياسيّة: 211؛ سفراءالنّبى: 1/881 ـ 900؛ در اين كتاب، چگونگى فرستادن عمرو به يمن، و متن نامه و مسائل مرتبط با آن، به تفصيل بحث شده است.
136. دراسات فى الحديث النبوى: 1/139
137. فصلنامه علوم حديث: 2/25
138. الكافى: 1/240؛ بصائرالدّرجات: 157 و… در مقاله يادشده، بر اساس برخى روايات و نيز پژوهشهاى عالمان، آورده ايم كه اين مجموعه به املاى رسول اللّه(ص) بوده است. در اين باره، پس از اين نيز سخن خواهيم گفت.
139. الكافى: 2/667؛ مسند أحمدبن حنبل: 6/403؛ تاريخ الإسلام، ذهبى: 3/284؛ المعجم الكبير: 24/270؛ دلائل التّوثيق المبكّر للسّنة: 518
140. صحيح مسلم: 2/1114؛ مسند أحمد حنبل: 7/563؛ طبقات إبن سعد: 8/…
141. أسدالغابة: …/…؛ التّاريخ الكبير: 1/239
142. المحدّث الفاصل، رامهرمزى؛ به نقل از دراسات فى الحديث النّبوى: 1/140
143. اسدالغابة: 5/187؛ التاريخ الكبير: 7/359
144. الإختصاص: 184؛ معجم رجال الحديث: 18/183؛ در مواضع متعدّد از بحارالأنوار، گزارشهاى جالب توجّهى آمده است كه ضمن چهره نمايى معاذ، در تحليل تاريخ پس از پيامبر(ص)، بسى سودمند است. بنگريد به مستدركات علم رجال الحديث: 7/436، كه همه اين موارد را ياد كرده است.
145. اسدالغابة: 5/188؛ كنزالعمّال: 2/494؛ محمود شيت خطّاب، در اثر ارجمندش (سفراء النّبى: 1/734 به بعد) به تفصيل، ماجراى رفتن معاذ به يمن را آورده و متن نامه و رساله را بر اساس منابعى كهن گزارش كرده است.
146. مسند أحمدبن حنبل: 6/300
147. دراسات فى الحديث النّبوى: 1/140، به نقل از المحدّث الفاصل.
148. تهذيب التهذيب: 12/561
149. مسند احمدبن حنبل، ج7/467؛ دراسات فى الحديث النّبوى: 1/142
150. اسدالغابة: 5/310
151. مسند أحمدبن حنبل: 4/348؛ دراسات فى الحديث النّبوى: 1/142
152. سير أعلام النبلاء: 3/386؛ الإصابة: 6/462؛ مختصر تاريخ دمشق: 26/237
153. سير أعلام النّبلاء: 3/386؛ تقييدالعلم: 99 (حاشيه).
/خ