تحليل و نقد پلوراليسم دينى(قسمت اول)
پيشگفتار:
اين مسئله در فرهنگ اسلامى جايگاه ويژه اى دارد. زيرا قرآن كريم - كه كتاب آسمانى اين دين است - خود به بحث تطبيقى ميان اديان و مذاهب پرداخته است . علاوه بر آيين شرك و بت پرستى كه مورد نقد و تحقيق آيات قرآنى قرار گرفته ، از اديانى چون : مجوس ، يهود، صابئى و مسيحيت نيز سخن به ميان آمده و درباره ى عقايد و احكام دينى يهود و مسيحيت بحث انتقادى صورت گرفته است . اين شيوه قرآنى به علاوه ى گسترش آيين اسلام در بخش وسيعى از جهان در زمانى كوتاه و تلاقى اسلام با اديان ديگر، سبب شده است كه متفكران و متكلمان اسلامى از آغاز به بحث تطبيقى ميان عقايد اسلامى و غير اسلامى بپردازند. آنان - به پيروى از تعاليم قرآن كريم و روايات اسلامى - دو مطلب را از هم جدا مى كردند: يكى حقانيت آيين و ديگرى هم زيستى مسالمت آميز با پيروان ساير اديان ؛ يعنى در عين آن كه بر حقانيت آيين خود سخت پافشارى مى كردند، و اسلام را يگانه آيين آسمانى حق و تنها راه نجات و رستگارى بشر مى دانستند، ولى در عمل با پيروان اديان ديگر - در محدوده ى دستورات و مطابق با قوانين اسلامى - زندگى مشترك و مسالمت آميز داشتند.
از آن جا كه زمينه اى اجتماعى - سياسى مسئله ى وحدت و كثرت اديان ، تلاقى و ارتباط پيروان اديان و عقايد و مذاهب مختلف است ، و در عصر ما اين ارتباط شكل عميق تر و گسترده ترى به خود گرفته است ، طبيعى است كه اين مسئله نيز شدت و حدت بيشترى يافته توجه فلاسفه ى دين ، جامعه شناسان دين ، و متكلمان دينى را سخت به خود جلب نمايد. اين رويكرد جديد از غرب مسيحى آغاز شد و به تدريج به سرزمين هاى ديگر نيز راه يافت . چندى است كه در جامعه ى ما نيز در شمار مسايل حساس فكرى و دينى مطرح شده است . در جهان مسيحيت در اين باره سه ديدگاه كلى وجود دارد:
1 - pluralism: كثرت گرايى ؛
2 - Exclusivism: انحصار گرايى ؛
3 - Inclusivism: شمول گرايى .
مباحث اين نوشتار از دو بخش كلى تشكيل گرديده است : در بخش نخست بحث هاى زير بررسى مى شوند:
1 - تبيين كثرت گرايى دينى به تقريرى كه جان هيك ارائه كرده است ، و نقد آن .
2 - تبيين و نقد نظريه ى انحصارگرى دينى به قرائت عده اى از متكلمان مسيحى
3 - تبيين و نقد نظريه ى شمول گريى دينى ، به قرائت برخى از متكلمان مسيحى .
4 - اصول پنجگانه و تبيين ديدگاه اسلام درباره ى تعدداديان .
در بخش دوم به نقد و بررسى مبانى معرفت شناختى ، فلسفى ، كلامى و نقلى كثرت گرايى دينى كه برخى از نويسندگان و صاحب نظران اسلامى يا مسيحى در تاءييد و تفسير پلوراليسم دينى ابراز نموده اند، مى پردازيم .
اين مبانى و آرا عبارتند از:
1 - تفكيك ميان گوهر و صدف دين ؛
2 - تفاوت هاى مفهومى و زبانى ؛
3 - تفاوت نظرگاه ها؛
4 - تنگناهاى شهود و شناخت ؛
5 - تكثر تفسيرهاى متون دينى ؛
6 - در هم تنيده بودن حقايق ؛
7 - هدايت و رحمت گسترده الهى ؛
8 - ناخالصى امور عالم ؛
9 - تمثيل حق و باطل در قرآن .
10 - استدلال به سخنى از امام على (عليه السلام )
11 - خويشاوندى حقايق ؛
12 - مقلد بودن اكثريت بشر؛
13 - ايمان گرايى به جاى شريعت گرايى .
بخش اول : بررسى سه ديدگاه كثرت گرايى ، انحصارگرايى وشمول گرايى پلوراليسم دينى
فصل اول : پلوراليسم دينى
1 - واژه شناسى پلوراليسم و كاربردهاى آن
چنان كه در فلسفه عده اى به هيچ گونه جهت وحدتى در موجودات قائل نيستند و از اين نظريه به كثرت وجود و موجود تعبير مى شود نقطه ى مقابل آن نظريه ى كسانى است كه وحدت گرا بوده ، يا منكر هر گونه كثرت شده اند (وحدت وجود افراطى ) و يا با قبول كثرت ، وحدت را نيز پذيرفته اند، كه تفصيل آن در كتب فلسفه آمده است .
در فلسفه ى اخلاق نيز كسانى مبداء و معيار خوبى و بدى اخلاقى را واحد و عده اى كثير دانسته اند. قول اخير پلوراليسم اخلاقى است كه گاهى آن را به نسبى گرايى اخلاقى و اين كه ارزش ها قابل ارجاع به يكديگر نبوده و قابل استدلال نيستند، تفسير كرده اند.(1)
پلوراليسم سياسى به اين معناست كه اقتدار همگانى در ميان گروه هاى متعدد و متنوع پخش شود، تا اين گروه ها مكمل يكديگر بوده دولت به حفظ توازن طبيعى ميان آنها بسنده كند و حاكميت مطلق در دست دولت يا هيچ فرد يا نهادى نباشد. پلوراليسم سياسى را يكى از اصول بنيادى دموكراسى ليبرال مى دانند، و اين البته به گفته ى ماكس وبر، جامعه شناس معروف آلمانى ، نمونه ى آرمانى جامعه ى پلوراليستى است كه گويا تاكنون تحقق نيافته است .
در عرف جامعه شناسى ، پلوراليسم عبارت است از: جامعه اى كه از گروه هاى نژادى مختلف يا گروهايى كه داراى زندگى سياسى و دينى مختلف مى باشند، تشكيل يافته است .(2)
2 - پلوراليسم دينى چيست ؟
پلوراليزم دينى در جهان مسيحى ، در دهه هاى اخير، توسط جان هيك (متولد 1922 ميلادى ) طرح و يا ترويج شده است . نامبرده در اين باره چنين گفته است :
از نظر پديدار شناسى ، اصطلاح تعدد اديان (كثرت دينى ) به طور ساده عبارت است از اين واقعيت كه تاريخ اديان نمايانگر تعدد سنن و كثرتى از متفرعات هر يك از آنهاست . از نظر فلسفى ، اين اصطلاح ناظر به يك نظريه ى خاص از روابط بين سنت هاست ، با دعاوى مختلف و رقيب آنها. اين اصطلاح به معناى اين نظريه است كه اديان بزرگ جهان تشكيل دهنده ى برداشت هاى متفاوت از يك حقيقت غايى و مرموز الوهى اند.(4)
در جاى ديگر گفته است :
اديان مختلف ، جريان هاى متفاوت تجربه دينى هستند كه هر يك در مقطع متفاوتى در تاريخ بشر آغاز گرديده و خودآگاهى عقلى خود را درون يك فضاى فرهنگى باز يافته است .(5)
در جاى ديگر گفته است :
تجربه ى دينى مسيحى يك فراكنى صرف تخيلى نيست ، بلكه لبيكى به حق متعادل است . از آن جا كه اديان بزرگ ديگر جهان صورى از تجربه ى حق متعال را گزارش مى كنند، و نوع يكسانى از ثمرات اخلاقى و معنوى را در زندگى بشر نشان مى دهند، ناگزيرم باور كنم كه آنها نيز لبيك گوى ذات متعالند، و لذا من به يك حقيقت الهى غايى كه وراى شبكه ى مفاهيم انسانى است و به نحوى متفاوت به تجربه در مى آيد و بنابراين ، در زندگى ، در چارچوب سنت هاى دينى بزرگ نسبت به آن واكنش متفاوتى نشان داده مى شود، اذعان دارم . اديان كليت هايى هستند كه اشكالى چند بعدى در زمينه ى تجربه ى دينى ، اعتقادات ، متون مقدس ، مناسك ، شيوه هاى زندگى و غيره دارند، اما همه ى آنها متناسب با تاءثيرى كه ذات غايى بر حيات انسانى دارد، شكل مى گيرند.(6)
3 - تفسير ديگرى از پلوراليسم دينى
تفسيرى ديگر از پلوراليسم ، ناظر به بعد اجتماعى دين و حيات دينى است ؛ بدين معنا كه پيروان اديان مختلف مى توانند زندگى مسالمت آميزى در يك جامعه با يكديگر داشته باشند و حدود و حقوق يكديگر را حرمت بگذارند. اين دومين تفسيرى است كه در فرهنگ آكسفورد از پلوراليسم شده است .(7)
ليكن طرفداران پلوراليسم به معناى جان هيكى آن ، تفسير اخير را خارج از مدلول پلوراليسم دانسته و آن را به تولرانس (Toleranc) معنا كرده اند.
مسئله ، اين نيست كه چه راه حلى پيدا كنيم تا اديان و پيروان اديان مختلفى كه وجود دارند، به گونه اى با هم كنار بيايند. اگر بخواهيم در فكر پيدا كردن يك راه حل عملى براى زندگى مشترك و مسالمت آميز باشيم ، اصل ديگرى وجود دارد كه مى شود از آن استفاده كرد و آن تسامح (Toleranc) است كه غير از پلوراليزم مى باشد.
در تسامح ، انسان ، آزادى و حدود ديگران را محترم مى شمارد؛ اگر چه معتقد باشد كه همه ى حقيقت ، نزد اوست . ولى مساءله ى پلوراليسم دينى آن است كه يك آدم ديندار، مى خواهد در گرو امر مطلق باشد و هم معتقد باشد كه آن مقدار از حقيقت كه او فكر مى كند در چنگ دارد، همه ى حقيقت نهايى نيست ، بلكه پرده و نمادى از آن است و ممكن است ديگران نيز پرده و نماد ديگرى از حقيقت نهايى را در دسترس داشته باشند(8).
به اعتقاد ما معناى پذيرفتى از دينى همان معنى دوم است ؛ يعنى زندگى مشترك و مسالمت آميز افرادى كه هر كدام معتقد است همه ى حقيقت متعلق به اوست . اما اين كه چگونه مى توان با داشتن چنين اعتقادى به چنان زندگى مشترك و مسالمت آميزى دست يافت ، مشكل پلوراليسم دينى است كه بايد راه حل آن را جست و جو كرد، كه البته از ديدگاه اسلام راه حل روشنى دارد؛ چنان كه بيان خواهد شد.
4 - كثرت طولى و عرضى
و از طرفى چون در زمان هاى مختلف و متوالى ظهور كرده اند، و پيروان آنها در يك زمان نمى زيسته اند، از جنبه ى عملى و اجتماعى نيز هيچ گونه مشكلى پيش رو نيست .
كثرت عرضى اديان و شرايع آسمانى بدين صورت است كه همه يا عده اى از پيروان دين و شريعت پيشين ، از پذيرش شريعت آسمانى جديد سرباز زده بر شريعت پيشين باقى بمانند؛ مثال روشن اين گونه كثرت ، اديان ابراهيمى ، يعنى يهود، مسيحيت و اسلام است . در اين جا در مورد دين و شريعت با دو پديده مواجه مى شويم كه يكى پديده اى است الهى و ديگرى پديده اى است بشرى و بل شيطانى . پديده اى نخست همان نسخ است ؛ يعنى با آمدن شريعت الهى جديد، برخى از احكام شريعت پيشين نسخ شده ، و عمل به آنها پس از اين ، مايه ى سعادت و رشد و كمال نفسانى نخواهد بود. پديده ى دوم ، تحريف و تغيير نام دارد.
دو پديده ى پيش گفته در اين كه منشاء كثرت دينى و ناهم خوانى و تقابل مى گردند، يكسانند، و اين امر بحث حق و باطل و سعادت و شقاوت را در ميان پيروان اديان در پى داشته زمينه ى بحث پلوراليسم دينى را فراهم مى سازد، كه همان گونه كه پيش از اين اشاره شد، سه مسئله را پيش رو مى نهد:
1 - از جنبه ى نظرى و اعتقادى و اين كه كدام دين و شريعت حق ، و كدام باطل است ؛ در نتيجه ايمان به كدام يك واجب خواهد بود؟
2 - از جنبه ى كمال و رشد معنوى و سعادت و رستگارى اخروى كه در گرو پيروى از كدام شريعت و آيين است ؟
3 - از جنبه ى اجتماعى و زندگى دنيوى كه پيروان اديان و شرايع مختلف چگونه مى توانند در يك جامعه زندگى مشترك و مسالمت آميز داشته باشند؟
5 - نقدى كوتاه بر پلوراليسم دينى
اين كه صاحبان اين عقايد حسن نيت داشته و حقيقتا در پى يك چيزند و آن همان حقيقت غايى و كمال مطلق است ، مشكل حق و باطل و صدق و كذب را در مرحله شناخت و اعتقاد حل نمى كند. آرى ؛ ممكن است كسى بر خطا و بطلان خود در مواردى و به دلايلى معذور باشد، ولى اين عذر بر اندام خطا جامه ى صواب ، و بر قامت باطل لباس حق نمى پوشاند به همين خاطر است كه پيامبران الهى و مناديان توحيد، مشركان و بت پرستان را بر خطا و گمراهى دانسته با آنان به احتجاج و گفت و گو برخاسته و احيانا كارشان به جنگ و جدال انجاميده است . ابراهيم خليل (عليه السلام ) عموى خود آزر را از بت پرستى بر حذر داشته و به صورت موكد يادآور مى شود كه او و قومش در گمراهى آشكارند (انعام /74) و به پرستش گران خورشيد مى گويد: من از آنچه شما بدان شرك 0مى ورزيد بيزارم . (انعام /78) امام على (عليه السلام ) مى فرمايد: حقّ و باطل و لكلّ اهل(9)؛
حقى وجود دارد و باطلى ، و هر يك پيروانى دارد.
قرآن كريم عقيده تجسد و تثليث را باطل و غلو در دين دانسته خطاب به نصارا مى فرمايد:
ميا اءهل الكتاب لاتغلوا فى دينكم و لاتقولوا على الله الا الحق انّما المسيح عيسى بن مريم رسول اللّه و كلمته القيها الى مريم و روح منه ، فامنوا باللّه و رسله و لا تقولوا ثلاثة انتهوا خيرا لكم انّما اللّه اله واحد سبحانه ان يكون له ولد؛(10)
اى اهل كتاب (نصارا) در دين خود غلو نكنيد، و درباره ى خدا جز سخن حق نگوييد مسيح ، عيسى بن مريم فقط فرستاده ى خدا و كلمه ى الهى است كه آن را به مريم القا نموده و او روحى الهى است . پس به خدا و پيامبران او [كه شما را به توحيد دعوت كرده اند] ايمان آوريد، و نگوييد خدا سه تاست ، اين كار [ترك تثليث و پذيرش توحيد] مايه خير شماست ، خداوند يكتاست ، و از داشتن فرزند منزه است .
6 - گفتارى از ايان باربور در نقد پلوراليسم دينى
اين نظر (وحدت اديان ) تفاوت هاى معتنابهى را كه پيروان هر دين در مورد آنها به حق اصرار مى ورزند، ناديده مى گيرد؛ فى المثل مى توان به اين اعتقاد اديان غربى كه تاريخ را عرصه فعاليت مايشاء خداوند مى دانند، به عنوان موردى كه نقطه مقابل اديان شرقى است كه خصلت غير تاريخى دارند اشاره كرد. مورد ديگر اين است كه كه اديان عالم بحران بشر را همه به يكسان باز نمى شناسند، از نظر آيين بودا و آيين هندو، خود نفس است كه مايه ى دردسر است و انسان بايد با دست شستن از اميال و عواطف ، يا وانهادن هويت خويش و غرقه شدن در لاهويت ، از شر نفس بگريزد. از نظر مسيحيت خويش انديشى و هواى نفس است ، نه خود نفس ، كه مايه ى دردسر است ، و مهر به خداوند و انسان ، پيمان راستينى است كه هر فرد بايد به انجام رساند.
با توجه به اين تفاوت هاى معتنابه در مفاهيم اصلى و اساسى است كه به سادگى نمى توان از وحدت مطلقه ى اديان دم زد(11)
7 - توجه جان هيك به اشكال وارد بر پلوراليسم دينى
شايد جديدترين ايراد بر فرضيه ى صحت تعدد اديان ، اين باشد كه با ادعاهاى مطلقى كه هر يك از سنت هاى دينى بزرگ در گذشته داشته اند و حال نيز دارند، معارض است : زيرا قبول اصل تعدد اديان ، با هر گونه ادعا كه هيچ نجاتى در خارج كليسا، يا دارالاسلام ، يا سنگهه ، يا بيرون از حد و مرزهاى گروه هاى مختلف انسانى نيست ، در تعارض است و به هر گونه ادعا در مورد داشتن رابطه كامل ، معلوم و مشخص و هنجارين با حقيقت - حقيقى كه در حق همگان داورى مى كند، حتى در آن جا كه پرتو خود اين حقيقت به نحو ناقصى بر آنها تابيده است - روى خوش نشان نمى دهد حاصل آن كه پذيرش وسيع تر نگرش تعددگرا در باب حيات دينى بشريت ، بايد همراه با تحول و تكامل در خود شناسى همگانى تر و جهانى تر از حضور هستى راستين در روح انسانى ، باشد.(12)
اصولا تلقى جان هيك از تعدد اديان اين است كه اديان مختلف به منزله ى واكنش هاى مختلف انسانى به حضور و تجلى الهى مى باشد، و دست تقدير الهى در چنين تنوع و تكثرى دخالت نداشته است . در حالى كه اين مطلب - لااقل - در مورد اديان و شرايع آسمانى كه در طول تاريخ از جانب خداوند نازل شده اند، سازگار نيست . بر مبناى جان هيك وحى لفظى و شريعت نازل هيچ اعتبارى ندارد، و همه چيز در تجلى يا حضور الهى و واكنش هاى بشرى و برداشت هاى افراد بشر در جوامع و شرايط مختلف فرهنگى و اقليمى خلاصه مى شود. چنين تفسيرى از وحى با آنچه قرآن كريم به صراحت از آن ياد كرده است ، در تعاريض است .
پي نوشت :
1- دكتر لگنهاوزن ، كتاب نقد، شماره 4، ص 14.
2- The existance in one Sosciety of a number of groups that belong to different races or have different political or religious belifes. oxford dictionary
3- Religious pluralism.
4- دين پژوهى ، ويراسته ى ميرچاالياده ، ترجمه ى بهاءالدين خرمشاهى ، ص 301، مقالى ى تعدد اديان از جان هيك .
5- جان هيك ، فلسفه ى دين ، ترجمه ى بهرام راد، ص 238.
6- معرفت ، ش 23، ص 71، مصاحبه اى با جان هيك و سيد حسين نصر.
7- The principle that these different groups can live together in peace in one society
8- محمد مجتهد شبسترى ، كيان ش 28، ص 12-11، با تلخيص و اندكى تصرف در عبارات .
9- نهج البلاغه ، خطبه 16.
10- سوره نساء آيه ى 171.
11- ايان باربور، علم و دين ، متن انگليسى ، ص 234؛ ترجمه ى فارسى ، ص 273.
12- دين پژوهى ، ص 308، مقاله ى تعدداديان ، از جان هيك .
/س