« فرضيه» در پژوهشهاي ديني (مهدويت پژوهي) (2)
پنج. انواع فرضيات تحقيق
چگونگي روابط متغيرها ـ كه معمولاً مورد بررسي و دستكاري پژوهشگران قرار ميگيرد ـ از حالات زير خارج نيست:
الف. پژوهشگر به دنبال بررسي و مقايسة تفاوت و تأثير دو يا چند متغيّر بر يك يا چند متغيّر ديگر است. براي مثال، هنگامي كه مقايسه و مطالعة دو روش مختلف ترويج فرهنگ مهدويت (روش اقناعي و روش توجيهي)، مورد توجّه محقّق قرار ميگيرد، محقّق در پي آن است كه تفاوت تأثير اين دو روش را مورد بررسي و مقايسه قرار دهد (ميزان تفاوت).
ب. پژوهشگر در پي مطالعه ميزان رابطه و جهت همبستگي بين دو يا چند متغيّر است. براي مثال در بررسي ميزان رابطه و همبستگي بين مشكلات مالي و گرايش به مدعيگرايي (ادعاي رابطه و ديدار و ...) محقّق قصد دارد كه صرفاً درجه و جهت همبستگي اين دو متغيّر را كشف كند؛ نه رابطة علّت و معلولي بين آنها را (ميزان همبستگي).
ج. پژوهشگر در كار كشف و تعيين رابطة علّت ـ معلولي دو يا چند متغيّر است. براي مثال محقّق ممكن است قصد آن كند كه در يابد آيا همراهي مردم، علّت پيروزي انقلاب مهدوي است (ميزان اثر).[31]
با توجّه به مطالب ياد شده، فرضها در تحقيق ممكن است به دو صورت بيان شوند:
1. آن دسته از فرضيههايي كه به «احتمال» وجود تفاوت، رابطه يا اثر اشاره كنند.
2. آن گروه از فرضيههايي كه به نداشتن تفاوت، رابطه يا اثر اشاره دارند.
فرضيههاي نوع اوّل را اصطلاحاً فرض تحقيق و فرضيههاي نوع دوم را فرض پوچ، صفر يا آماري مينامند. فرضيه تحقيق از وجود رابطه يا اثر يا تفاوت بين متغيرها خبر ميدهد يا در واقع وجود اين حالات را تأييد نموده، آن را واقعي و حقيقي ميداند. فرضيه تحقيق به نوبه خود به دو نوع جهتدار و بدون جهت تقسيم ميشود. فرضيه صفر ـ كه به فرضيه آماري يا پوچ نيز موسوم است ـ بر خلاف فرضيه تحقيق، وجود رابطه يا اثر يا تفاوت بين متغيّرها را رد كرده، انكار ميكند و اظهار ميدارد كه اين حالات واقعي نيست و حقيقت ندارد و صرفاً ناشي از تصادف و اشتباهات آماري است. در تحقيقات تاريخي و توصيفي و پس رويدادي فرضيه صفر موضوعيت ندارد.[32]
«فرضيه تحقيق»، جايگاهي مهم در علوم اجتماعي دارد و ميتواند انتظار محقّق در مورد رابطة بين متغيرهاي تحقيق را نشان دهد. «فرضيه تحقيق»، به صورت مثبت بيان ميشود و اثر متغيّر مستقل را بر متغيّر وابسته بررسي ميكند يا ميگويد بين متغيرها، رابطه يا تفاوت وجود دارد.
تقسيم محتوايي فرضيهها
1. فرضيههايي كه بر وجود پديدهها دلالت ميكنند؛ مثل:
ـ جامعه شيعه، از انديشه مهدويت بالندگي و حيات ميگيرد.
ـ شخص منتظر، به آينده اميدوار است.
ـ در جوامع تحت ستم، انقلاب اجتناب ناپذير است.
ـ در دولت اخلاقي امام مهدي، مردم به نهايت رشد فكري و اخلاقي ميرسند.
2. فرضيههايي كه بر وجود روابط بين پديدهها دلالت ميكنند؛ مثل:
ـ بينش سياسي ـ اجتماعي شيعيان، به مهدويت باوري آنها بستگي دارد.
ـ انتظار مثبت، با اميد افراد رابطه دارد.
ـ وجود ظلم و استبداد در هر جامعه، با وقوع انقلاب در آن جامعه بستگي دارد.
ـ رشد فكري و اخلاق مردم در عصر ظهور، در پرتو دولت اخلاقي امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف امكانپذير است.
3. فرضيههايي كه، در صدد بيان علّت وجودي و تكويني پديدهها و روابط بين آنها بر ميآيند؛ مثل:
ـ مهدويت باوري شيعيان، نقش اساسي در بينش سياسي ـ اجتماعي آنان دارد.
ـ اميد به آينده نقش مؤثري در انتظار مثبت و سازنده دارد.
ـ استبداد حاكمان و ثروتمندان، انقلاب مستضعفان را بارور ميسازد.
ـ شكلگيري دولت اخلاقي امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، براي رشد فكري و اخلاقي مردم در عصر ظهور است.
به دو نوع فرضيه نخست ـ كه بر وجود پديدهها و روابط بين آنها دلالت ميكند ـ فرضيههاي توصيفي، ميگويند و به نوع سوّم ـ كه به بيان علّت وجودي پديدهها و روابط فيمابين ميپردازد و جنبة عليّت يا علّتيابي دارد ـ فرضيههاي علّي يا تعليلي و تحليلي ميگويند.
پژوهشگر مباحث مهدوي، بايد شناخت درستي از نوع فرضيه خود داشته باشد و مراحل بعدي تحقيق خود را براساس توصيفي بودن يا تعليلي و تحليلي بودن آن، سامان بخشد. هر مقدار كه به سمت فرضيههاي تحليلي و تعليلي گام بردارد، به همان اندازه به سمت تحقيق علمي و نظريهپردازي نزديك شده و توان ارائه ديدگاههاي نو و اثرگذار را دارا خواهد بود. آنچه كه بدان تأكيد ميورزم، نوآوري، ابتكار و استفاده از كلمات و مفاهيم مناسب و اثرگذار در فرضيه است كه ذيل فرضيهسازي قابل بررسي است.
شش. فرضيهسازي
پس از تخمين مقدار فرضيههاي مورد نياز، محقّق بايد آنها را به صورت ساده، روان و كوتاه به شكلي تدوين كند كه اولاً مبيّن وجود رابطه بين متغيّرها يا چگونگي وضعيت پديدهها و اشياء باشد؛ ثانياً آن را به شكل جملة خبري صورتبندي كند؛ ثالثاً ميتواند در آغاز جمله، از عبارت «به نظر ميرسد» استفاده نمايد.
پس از آنكه پژوهنده، فرضيه يا فرضيههاي تحقيق خود را تدوين و صورتبندي كرد، آنگاه با تشكيل جدولي[34] (و طرح سؤالاتي)، به ارزيابي آنها ميپردازد. نكتة قابل توجّه اين است كه بايد واژههاي اختصاصي و تخصّصي فرضيه تعريف شود؛ هر چند تعريف واژههاي عادي يا متداولي كه در فرضيه به كار ميرود، ضرورتي ندارد. نكته مهم ديگر اين است كه تمامي لغات استفاده شده در يك فرضيه، بايد دقيق باشد. لغات مبهم و شناور يا صفات تفصيلي (برتر)، در فرضيهها جايز نيست. متاسفانه اين نقيصه در برخي از پژوهشهاي ديني ـ به خصوص در پژوهشهاي مربوط به انديشه مهدويت ـ ديده ميشود. به نمونههايي از فرضيات مندرج در بعضي از پاياننامهها توجه نماييد:
1. مصلح جهاني، يك پديدة عام و جهان شمول است و كليه انسانهاي دين باور ـ به ويژه دو فرقه شيعه و اهل سنّت ـ اعتقاد به چنين حقيقت متعالي دارند.
2. بين گرايش به مهدويت و سلامت روان، رابطة مثبت و معنيدار وجود دارد.
3. غيبت امام زمان، كاملاً بدون سابقه است.
4. قرآن كريم آيندة جهاني بشريت را روشن معرّفي ميكند و حكومت آينده را از آن صالحين ميداند.
5. انتظار حقيقي، مشخصاتي ويژه دارد و در مفهوم آن تحريف معنوي رخ داده است!
6. رابطة معنيدار و منفي (يا مثبت)، بين انتظار ظهور و افسردگي وجود دارد.
7. ترديدي نيست كه در عصر حاضر، امكان ملاقات با حضرت امام زمان (البته با شرايط تشرّف) وجود دارد.
8. جهاني شدن به عنوان ظرف و شرايط تاريخي و فراهم كننده ابعاد فنآوري، زمينهساز تحقّق حكومت جهاني حضرت مهدي، به عنوان مظروف و محتواي تاريخي آن ميباشد و … .
بيشتر فرضيات ياد شده، نشانگر عدم شناخت كافي و اصولي پژوهشگران از معنا و مفهوم فرضيه و خصوصيات و ويژگيهاي آن است. نكات قابل نقد و بررسي در اين فرضيات عبارت است از:
الف. سادگي وغيرعلمي بودن مفاهيم و متغيرهاي استفاده شده در آنها؛ در واقع هركس به آنها مراجعه كند، مطلب جديد و علمي به دست نميآورد و با يك مسأله مهم و ابتكاري روبهرو نيست.
ب. چارچوب نظري مشخص در اين گونه تحقيقات وجود ندارد؛ يعني، تكيهگاه تئوريك آنها مشخص نيست و صرفاً بيان يكسري توصيفات احتمالي دربارة سؤالات مطرح شده در طول تحقيق است.
ج. در برخي از اين فرضيات، بيشتر از آنكه كيفيت و نوع پاسخها مدنظر باشد؛ تنها به كليگويي بسنده شده و نوع رابطة متغيّرها، روشن نگشته است و ... .
به نظر ميرسد عدم تدوين فرضيه در چنين مواردي، بايستهتر از بيان فرضيات ناقص، نارسا، مغشوش و تكراري است. اصل در فرضيه ارائه مطالب نو و مفيد ـ آن هم به صورت نظاممند و حساب شده ـ است. حتّي اگر پژوهشگر اشارهاي به فرضيه يا فرضيات خاصّ نداشته باشد؛ اما آن را به عنوان روح كلي تحقيق و راهنماي رسيدن به يك نتيجة روشن قرار دهد، پسنديدهتر از طرح فرضيات ناقص، ساده، ناگويا و غيرعلمي است. فرضيههاي تحقيق به طور تلويحي، نظام استخوانبندي و سازماندهي مفهومي فصول يك تحقيق هستند و كليت كار را جمعبندي ميكنند؛ پس بايد در تدوين و ارائه آنها كمال دقّت و شناخت را داشت.
در فرضيهسازي بايد به گونهاي نوشت كه جاي جملات را نتوان تغيير داد. عبارات يك فرضيه، بايد روابط علّت و معلولي و تسلسلي پديدهها را نسبت به يكديگر نشان دهد. درجهبندي در فرضيهسازي بسيار مهم است[35].
استفاده از عباراتي مانند شايد، احتمالاً، مهمتر، بالاتر، پايينتر، يقيناً، اثر دارد، تأثيرپذيري دارد و... مسألهاي را حل نميكند و ذهن خواننده را در ابهام نگه ميدارد. محقّق به جاي اينكه بنويسد: اثر دارد، بايد بگويد: چگونه اثر دارد. الفاظي مانند بالاتر و پايينتر، شناور هستند و تأثيري ندارند.
فرضيهسازي از بخشهاي مشكل طرّاحي است و به پشتوانههاي مطالعاتي دقيق نيازمند است. محقّق فرضيه را نميبافد؛ بلكه بايد مبتني بر مطالعات، مشاهدات و تأملات اوليه به پردازش آن اقدام كند.
6-1. منابع فرضيه
6-1- 1. تجربيات و دانش محقّق و اطلاعاتي كلي و پراكنده او كه در ضمن تحقيق به دست ميآيد.
6-1- 2. تحقيقات انجام شده قبلي.
6-1- 3. نظريه كه نوعي فرضيه وسيع و يا مجموعهاي از فرضيات فرعي است كه ميتوان از طريق تعقّل قياسي، به فرضيات مناسب دست يافت.
6-1- 4. پرسشهاي تحقيق (پرسشهاي توصيفي كه چه بود و چه هست را شامل ميشوند و پرسشهاي هنجاري كه يك نياز اطلاعاتي ديگر را مطرح ميكنند) و پرسشهاي همبستگي كه از رابطة ميان متغيرها سؤال ميكنند و پرسشهاي علّي كه به منظور كشف اينكه چه چيزي موجب چيز ديگر است، مطرح ميشود.[36]
توضيح آنكه هنگام ساختن فرضيه، ممكن است پژوهشگر خود ابتكار ساختن فرضيه را بر عهده گيرد و بر اساس تفكّرات و انديشههاي مشخص، در رابطه با پديدههاي مورد نظر، به ساختن فرضيه مبادرت ورزد.
در بعضي مواقع، پژوهشگر ممكن است، تحقيق خود را براساس يكي از تئوريها (نظريههاي) صاحبنظران و متفكّران پايهگذاري كند. در اين صورت چارچوب نظري كار تحقيقي وي، همان تئوري تئوريسين مورد نظر بوده و قصد محقّق آزمودن آن است.
نظريه يكي از مناسبترين و در عين حال منطقيترين منابع فرضيه است و ميتوان آن را نوعي فرضيه وسيع و يا مجموعهاي از فرضيات فرعي دانست كه ميتوان از طريق تعقل قياسي به فرضيات مناسب دست يافت. به همين دليل به چنين فرضياتي، فرضيات قياسي گفته ميشود و فرضياتي را كه از مطالعات و مشاهدات پيشين به دست ميآيد، فرضيات استقرايي ميگويند. در واقع اين كار تعيين چارچوب نظري تحقيق است. محقّقي كه به منظور دستيابي به روابط علت و معلولي بين متغيرهاي موجود يك پديدة اجتماعي به تحقيق ميپردازد، لازم است علاوه بر اعمال دقت كامل در كار پرسشگري و عمليات ميداني و به طور كلي در انجام جمعآوري دقيق اطلاعات، بتواند واقعيتهاي موجود را با نتايج به دست آمده، با زبان علمي بيان نمايد. در حقيقت تفاوت بين مشاهدهگري كه واقعيتها را ميبيند و از هرگونه تحليلي دربارة آنها عاجز است، با مشاهدهگري كه هر واقعيت اجتماعي را با روشنبيني و نكته سنجي علمي تبيين و تفسير ميكند، آن است كه مشاهدهگر اول فاقد اطلاعات نظري گستردهاي است و هر واقعيت يا پديده را با بياني علمي تعريف كند و آن را با پديدهاي ديگر در رابطه علّي قرار ميدهد.[37]
معمولاً كمك يا الهام گرفتن از تئوريهاي رايج (مثل نظرات علّامه طباطبايي، شهيد مطهري، علّامه جعفري و ... در حوزة پژوهشهاي ديني)، متداولتر از ساختن نظريه يا مدل نظري توسط خود محقّق است؛ اما در «مهدويت پژوهي» امكان بهرهگيري از چارچوبهاي تئوريك كمتر فراهم است يا با ظرافت و دقّت لازم همراه نميباشد. متأسفانه در ساحت نظريهپردازي ديني، بيشتر از ساختن نظريه، به پردازش نظرات ديگران توجّه شده و چه بسا به تكرار صرف آنها پرداخته ميشود!!
گاهي هم فرضيهسازي، از طريق فرضيههاي ديگران انجام ميگيرد؛ يعني، پژوهنده، ممكن است فرضيه يا فرضيههايي را بسط دهد، محدود سازد، بعضي عوامل و فاكتورهاي جديد را جايگزين عوامل و فاكتورهايي كند كه در پژوهشهاي ديگران، هنگام آزمون فرضيهها رد شدهاند و عدم تأثيرشان در پديدة مورد بحث، تأييد شده و به اثبات رسيده است. پس از پايان عمليات تجزيه و تحليل محقق بايد با تكيه بر نتيجة كار، دربارة فرضيههاي اولية خود اظهار نظر كند و با توجه به نتايج حاصله، تأييد يا رد آنها را اعلام نمايد. در تحقيقات تاريخي توصيفي و نظري و موردي و تحليلي محتوا، محقق با استفاده از روش استدلال و تحليل عقلاني يا روشهاي آمار نويسي يا آزمون و ... به نتيجهگيري پرداخته، بر اساس نتايج حاصله، فرضيهها را مورد ارزيابي و اظهار نظر قرار ميدهد و نسبت به تأييد يا رد آنها اقدام ميكند.[38]
6-2. طرز ساختن فرضيه
6-2-1. روش توجيهي
منظور از روش توجيهي، بيان جنبههاي مختلف ذهني و تصوّري پژوهشگر در ارتباط با پديدة مورد نظر است. به عنوان مثال، وقتي فرضية «انتظار مثبت شيعي، در شكلگيري انقلاب اسلامي ايران نقش دارد» مطرح باشد، پژوهشگر بايد توجيهي از اين فرضيه و نحوة مؤثر بودن «انتظار فعّال» در شكلگيري انقلاب به عمل آورد. براي مثال آيا مسأله «انتظار مثبت» به طور كلّي و در هر ميزان در انقلاب ايران تأثير دارد، يا معنا و شكل خاصّي از اين انتظار، مورد نظر پژوهشگر است. اگر اين چنين است، انتظار مثبت چه شاخصهها و ويژگيهايي دارد و كدام يك نقش مهمتري در شكلگيري انقلاب ايفا ميكند. بر اين اساس پژوهشگر به اين نتيجه ميرسد كه در انتظار مثبت، ميتوان به گزينههاي مختلفي چون انتظار فعّال و سازنده، انتظار عاشورايي (دگرگون كننده)، انتظار اميدبخش و ... دست يافت.
در قدم بعدي پژوهشگر بايد اين نكته را روشن كند كه منظور او از «انتظار فعّال»، «انتظار عاشورايي»، «انتظار اميدبخش» و ... چيست؟ او بايد بكوشد ويژگيها و مميّزات هر يك از انگارههاي ياد شده را به طور مشخص بيان كند و منظور خود را به روشني از اين تقسيمبندي ارائه دهد. به عنوان مثال «انتظار فعّال»، اگر حالت قيامگونه و ايثارگرانه داشته باشد و از حد فعاليت عادي و آمادگي ابتدايي خارج شود، تبديل به «انتظار عاشورايي» ميشود.
6-2- 2. روش ميانبر
منظور از روش ميانبر، عدم استفاده از توجيه فرضيه ـ كه يك امر فكري و ذهني است ـ و رجحان و برتري دادن به روش تكنيكي و عملي (مكانيكي) است و آن عبارت است از خارج كردن سؤالها و پرسشهاي مربوط به مسائل علمي، از حالت استفهامي. در اين روش سؤال از حالت پرسشي خارج شده و به گزاره تبديل ميشود. اين گزارهها هستند كه حالت فرضيه به خود گرفته و به سادهترين روش، مطلوب پژوهشگر را ميرسانند. مثال:
مسأله علمي: آيا انديشه مهدويت، جايگاه بنياديني در تفكر سياسي شيعه دارد؟
فرضيه علمي: انديشه مهدويت، جايگاه بنياديني در تفكر سياسي شيعه دارد.
پس در روش ميانبر، صرفاً «آيا و علامت سؤال» از جملة استفهامي حذف و مابقي ساختار جمله حفظ ميگردد و به اين ترتيب، فرضيه به روش ميانبر ساخته ميشود. حال با اين تعريف كه «فرضيه پاسخ حدسي و فرضي محقّق به سؤال مربوط به مسأله علمي او است»، يك بار مسأله علمي را در حالت استفهامي بخوانيم و بار ديگر، فرضيه علمي را، با حذف علايم استفهامي بخوانيم. با كمي دقت متوجّه ميشويم كه حالت دوم، جواب حالت قبلي است.
بايد دانست كه در ساختن فرضيه، روش توجيهي مقدّم و مرجّح بر روش ميانبر در نظر گرفته شده و مورد استفاده قرار ميگيرد. در صورت استفادة پژوهشگر از روش ميانبر، وي بايد نهايت دقّت و ژرفانديشي را در ارائه «مسألة علمي» داشته باشد؛ يعني، سؤال را به صورت جامع، نو و علمي مطرح كند و از ساده نويسي و تكرارگويي بپرهيزد. در همة اين مراحل، پژوهشگر مراحلي را طي ميكند كه به آنها مفهومسازي، ملفوظسازي و مشهودسازي (علميسازي) گفته ميشود. همچنين پيوند بين فرضيه و نظريه و ارزش و جايگاه تئوري، از مباحث مهمي است كه در اين نوشتار، مجالي براي پرداختن به آنها نيست.
هفت. مهدويت، آموزهاي براي انديشيدن
در اينجا است كه بايد به دنبال راه و نظريات جديدي براي زندگي باشيم. شيعه معتقد است: اين راه و روش در «ولايتپذيري» و سريان ولايت در همه هستي و در چهارچوب دين اسلام نهفته است؛ يعني، پاسخ همه دغدغهها، اضطرابها، حيرتها، بن بستها و كاستيها را بايد در انديشه «ولايت و امامت» جست و جو كرد. جلوه كامل و تام ولايت، در «آموزه متعالي مهدويت» جلوهگر و نمايان است. در واقع «انديشه مهدويت» پاسخ و راهكار همة نيازها و خواستههاي بشر و فرجام شكوهمند هستي انساني است. اين آموزه نه تنها تصوير و طرّاحي يك جامعة مطلوب و آرماني است؛ بلكه آموزهاي زندگيساز و نظريهخيز است. هم خود نظريه جامع و كامل براي همه ابعاد و زواياي حيات معقول و طيّب بشري است و هم توانايي فوقالعاده و فراگيري براي توليد دانش و نظريات و فرضيات مختلف دارد. در واقع هم سرآمد و پايان بخش همه نظامها، حكومتها، افكار و نظريات است و هم فراگيرترين، كارآمدترين و بنياديترين آنها.
در روايتي آمده است:
«اِنَّ دُولَتنا آخّر الدُّول و لَمْ يَبْقَ اهلَ بيتٍ لَهُم دُوَلةٌ اِلّا مَلَكوا قَبلَنا لِئَلّا يَقُولوا اِذا رأوا سيرَتنا اذا ملكِنا سِرنا بِمثْلِ سيرةِ هؤلاء و هو قول الله تعالي و العاقبة للمتقين»؛[40]
«دولت ما آخرين دولتها است و هيچ خانداني كه صاحب دولتاند، باقي نميماند مگر اينكه پيش از حكومت ما به قدرت ميرسند تا وقتي شيوة ما را ديدند، نگويند: اگر ما نيز به قدرت ميرسيديم، مانند اينان رفتار ميكرديم و اين همان سخن خداي تعالي است كه ميفرمايد: عاقيت براي پرهيزكاران است».
و در روايتي مشابه از امام صادق عليه السلام آمده است:
«دولتُه آخرُ الدول و خيرُ الدولِ، تعقبُ جميعَ المُلوك بحيث لم يبقَ اهل بيتٍ لهم دولةٌ الّا ملكوا قبلَه...»؛[41]
«حكومت او، آخرين و بهترين حكومتها است. بعد از تمام حاكمان و پادشاهان ميآيد. هر خانداني كه براي آنها حكومتي مقدر باشد، به حكومت ميرسند تا هنگامي كه حكومت ما برقرار باشد؛ تا نگويند: اگر حكومت به ما ميرسيد، چنين و چنان ميكرديم…».
اين احاديث به روشني جايگاه متعالي و فراتر «آموزة مهدويت» و برتري و فضيلت حكومت جهاني مهدوي را بيان ميكند و نشانگر اين است كه كاملترين، كارآمدترين، جامعترين و اثر گذارترين فكر و راه را ميتوان در آن مشاهده كرد. بر اين اساس مراجعه به آن نيز خود ميتواند بهترين و مطلوبترين راهها و نظريات را ارائه دهد.
«آموزه مهدويت» ميراث گرانبهاي ديني است كه آكنده از معارف، مفاهيم، اصول، روشها، خطمشيها، قواعد، معيارها، سازوكارها و موضوعات گوناگون و انديشهبرانگيز است. گفتمان و پارادايم و نظريه خاصي را ميتوان از اين آموزه استخراج كرد و مدل و الگو و قانوني براي زندگي سياسي، اجتماعي و اقتصادي از آن به دست آورد. آموزه مهدويت، مكتب، ايدئولوژي و نظام جامعي است كه هم شامل بسياري از معارف ديني است و هم قاعده و رهيافت خاص و ويژهاي را ارائه ميدهد؛ يعني، آموزههاي ديني، به صورت گسترده، فراگير و عيني در آن عملياتي شده و مجال ظهور و بروز مييابد. «آموزه مهدويت»، شامل مباحث و موضوعات مختلف تاريخي، كلامي، تفسيري، سياسي، اجتماعي، فلسفي و … است و پژوهش و انديشيدن درباره آنها كاري بايسته، بشكوه و اثر بخش است. در اين درياي ژرف دانش و معرفت، گوهرهاي درخشاني از آيندهنگري، فرجامگرايي، انتظارورزي، راه شناسي، حقيقتگرايي، حق خواهي و … نهفته است كه با غوص عالمانه و خردورزانه در آن، ميتوان به اين گوهرهاي ناب دست يافت.
امروزه پرده فراموشي و بيتوجهي از چهرة اين آموزه والا، به كناري نهاده شده و چشماندازهاي زيبايي از آن عيان شده است؛ اما هنوز آغاز راه است. رونمايي از اين آموزه در عرصههاي مختلف، هرچند ثمربخش و قابل توجه است؛ اما كافي نيست و نياز به يك انقلاب علمي و تحقيقي احساس ميشود. مهمترين مؤلفه اين انقلاب پژوهشي، نگاه روشمند و دانشخيز به آموزه مهدويت است.
پژوهشگران در اين رويكرد علمي و توليدي، نياز به تحقيقات و كنكاشهاي عميقي دارند كه بتوانند توضيح كامل و اقناعكنندهاي دربارة «انديشة منجيگرايي» بدهند و مباني و نظام جامع فكري و ديني آن را استخراج نمايند. همچنين ابعاد و زواياي مختلف آن را باز كاويده و اسرار، حكمتها و زيباييهاي آن را (در زمينه تولّد، پنهان زيستي، طول عمر، انتظار، ظهور، قيام، تشكيل حكومت، عدالتگستري و ...) باز شناسانند. مهدويت؛ يعني، حاكميت، معنويت، عقلانيت و عدالت در جامعة بشري، جهت تحقق عبوديت و بهْزيستي انسان. اين آموزه ميتواند به نظريهاي جامع و كامل تبديل شود و متناسب با گفتمان روز و سطح درك و فهم مردم تبيين گردد و ... در هر حال اين رويكرد پژوهشي، نياز به روشهاي علمي تحقيق و چهارچوبهاي خاص نظري دارد كه مهمترين بعد آن، بهرهمندي از «فرضيه» يا «فرضيههاي تحقيق» است كه در اين پژوهش به آن پرداخته شد.
نتيجه گيري
فرضيه، بيانيهاي احتمالي و حساب شده است كه بار علمي و مبتكرانه پژوهش را بر دوش ميكشد و رابطه علّي و چگونگي تأثيرپذيري پديدهها را بيان ميكنند. فرضيه حدس و گمان موقتي و پاسخ اوليه و مقدماتي به سؤال اصلي تحقيق است كه به كشف مجهول كمك ميكند.
آنچه در اين نوشتار مطرح شد، اهميت و جايگاه فرضيه در پژوهشهاي ديني (مهدويت پژوهي) است. به نظر ميرسد، وجود فرضيه در اينگونه تحقيقات، جهت نظم بخشيدن، روشمند كردن، متمركز نمودن، تعميم يا تحليل مناسب، توليد دانش و معرفت جديد و … پرفايده باشد؛ اما بيان آن در همه پژوهشها ـ به خصوص در تحقيقات توصيفي ـ ضروري نيست يا با دشواريها و ابهاماتي روبهرو است.
گفتيم كه اين ابهامات و كاستيها و يا نگاه پوزيتيويستي به علوم، نبايد مانع بهرهگيري از فرضيه بشود. فرضيه امري عجيب و پيچيده و تجربي محض نيست؛ بلكه فرضيه ميتواند در بيشتر پژوهشها كار هدايتگري، كشف مجهول و سازماندهي را بر عهده بگيرد؛ به خصوص در «آموزه مهدويت» كه آكنده از موضوعات و معارف بكر و ناب در زمينههاي مختلف است.
از طرف ديگر بهرهوري از فرضيه در پژوهش، بايد علمي، ابتكاري و دقيق باشد؛ ولي متأسفانه در بيشتر پژوهشهاي رسمي و نيمه رسمي، به صورت نادرست، سطحي و گذرا به فرضيه پرداخته ميشود و يا فرضيهپردازي، از ويژگيها و شرايط لازم براي توليد علمي برخوردار نيست. اين نوشتار روشن كرد كه يكي از ضرورتهاي «مهدويت پژوهي» معاصر، شناخت چيستي و چرايي فرضيه و چگونگي فرضيهسازي است تا در سازماندهي مفهومي و جمعبندي كليت كار تحقيق، به درستي عمل گردد و گامي درست و اصولي در كشف مجهولات و نظرات و قواعد جديد برداشته شود.
در اين نوشتار تأكيد بر اين بود كه پژوهشهاي بدون فرضية درست و نظاممند، از بار علمي كمتري برخوردار است و قابليت طرح در مجامع علمي و نقد و بررسي را ندارد. يا نبايد به تدوين فرضيه پرداخت و يا آن را بر اساس موازين و معيارهاي شناخته شده «روش تحقيق» طرح كرد. روش علمي پردازش فرضيه نيز بر اين اساس بود كه ابتدا «مسأله علمي» (سؤال اصلي) به دقت طرح گردد و از طريق فرضيه، به آن پاسخ داده شود. در فرضيهسازي نيز ميتوان از راههاي مختلف (روش توجيهي، روش ميانبر و …) عمل كرد؛ ولي بايد از مفاهيم و اصطلاحات دقيق و روشن و بدون ابهام و چندگانگي معنايي بهره گرفت.
انگارههاي ديني «در آموزه مهدويت»، به صورت گسترده و فراگير مطرح شده است؛ اما براي پردازش و ارائه آن به جامعة علمي، بايد در بعضي از سطوح و ابعاد، روشمند و اصولي رفتار كرد و كاوشهاي علمي خود را، مبتني بر روشها و چهارچوبهاي نظري خاص قرار داد.
پی نوشت:
[1]. محمود سريعالقلم، روش تحقيق در علوم سياسي و روابط بينالملل، تهران، فرزان،1384ش، ص110.
[2]. محمدرضا حافظنيا، مقدمهاي بر روش تحقيق در علوم انساني تهران، سمت، چاپ يازدهم، 1384ش، ص110.
[3]. ريمون كيوي و لوك وان كامپنهود، روش تحقيق در علوم اجتماعي، ترجمه عبد الحسين نيك گهر، تهران، توتيا، چاپ دوم،1386ش، ص156.
[4]. عليرضا شايان مهر، دائرة المعارف تطبيقي علوم اجتماعي، تهران، كيهان، 1377ش، ج1، ص397.
[5]. به نقل از: مصطفي ازكيا و عليرضا دربان آستانه، روشهاي كاربردي تحقيق، تهران، كيهان، 1382ش، ج1، ص171.
[6]. همان.
[7]. عزتالله نادري و مريم سيف نراقي، روشهاي تحقيق در علوم انساني، تهران، بدر، چاپ بيستوششم، 1384ش، ص37.
[8]. رمضان حسنزاده، روشهاي تحقيق در علوم رفتاري، تهران، ساوالان، چاپ ششم، 1387ش، ص59.
[9]. به نقل از: مصطفي ازكيا و عليرضا دربان آستانه، پيشين، ص171.
[10]. همان.
[11]. همان.
[12]. همان.
[13]. همان.
[14]. به نقل از: عزتالله نادري و مريم سيف نراقي، پيشين، ص 35.
[15]. پوزيتيويسم يا اثباتگرايي، اصطلاحي فلسفي است كه به آن مكتب تحقّقي يا اثباتي نيز گفتهاند. اين مكتب تنها تجربه را منبع واقعي معرفت ميداند!! در قرن 18 توسط فيلسوف و جامعه شناس فرانسوي اگوست كنت، ساخته و به كار رفته شد. كنت بر اين باور بود كه جبري تاريخي، بشريت را به سمتي خواهد برد كه نگرش ديني و فلسفي از بين رفته و تنها شكلي از انديشهكه باقي ميماند، متعلق به انديشه قطعي و تجربي علم است!! در واقع به نظر پوزيتيويستها، تنها روش علمي، اثبات گرايي تجربي است.
پوزيتيويسم داراي شاخههاي گوناگون است كه مهمترين آن پوزيتيويسم منطقي است. اين رويكرد در سال 1929 به صورت رسمي از سوي حلقه وين به جهانيان اعلام شد. پوزيتيويسم مورد نقد بسياري از دانشمندان و متفكران قرار گرفت و بعد از مدتي شالودههاي آن فرو ريخت. جان پاسمور، مورخ تاريخ فلسفه معاصر در سال 1972 در مقالهاي پوزيتيويسم منطقي را مكتبي مرده اعلام كرد. استاد مصباح يزدي در مورد اين مكتب ميگويد: «يك مكتب افراطي به نام پوزيتيويسم (اثباتي، تحصلي، تحققي) كه اساس آن را اكتفا به دادههايي بيواسطه حواس تشكيل ميداد و از يك نظر، نقطه مقابل ايده آليسم به شمار ميرفت. كنت حتي مفاهيم انتزاعي علوم را كه از مشاهده مستقيم به دست نميآيد، متافيزيكي و غير علمي ميشمرد و كار به جايي رسيد كه اصولاً قضاياي متافيزيكي، الفاظي پوچ و بي معنا به حساب ميآمد (آموزش فلسفه، ج1، ص50). در مجموع ميتوان پوزيتيويسم را چنين تعريف كرد: «فلسفهاي است كه چون معرفت واقعي را معرفتي مبتني بر تجربه حسي ميداند كه فقط با آزمايش و مشاهده مسير است، هرگونه مساعي نظري را براي كسب معرفت با عقل محصل، بدون مداخلة تجربه، خطا ميداند. (آرن نائس، كارناپ، ترجمة منوچهر بزرگ مهر، تهران، انتشارات خوارزمي،1352ش) ص21. ويژگيهاي پوزيتيويسم را ميتوان اينگونه بيان كرد:
1. منكر وجود هر نوع دريافت اشراقي يا ادراك عقلاني كلّي است؛ 2. به اصالت ذرّه و جزئينگري معتقد است؛ 3. تنها روش ادراك امور را روش تجربي ـ آزمايشگاهي ميداند؛ 4. هر نوع قضيه معرفت شناسانه را كه از طريق روش حسّي ـ تجربي قابل مطالعه نباشد، مهمل يا غير علمي مينامد!!؛ 5. اساس رويكرد علوم جديد پوزيتيويستي است!!.
[16]. محمدجعفر ياحقي و محمدمهدي ناصح، راهنماي نگارش و ويرايش، مشهد، به نشر، چاپ پنجم، 1386ش، ص104.
[17]. مهدي ساده، روشهاي تحقيق با تأكيد بر جنبههاي كاربردي، تهران، مؤلف، 1375ش، ص30.
[18]. حيدر علي هومن، پايههاي پژوهش در علوم رفتاري، تهران، بي جا، چاپ سوّم، 1380، ص43.
[19]. كومار، كريشان، روشهاي پژوهش در كتابداري و اطلاع رساني، ترجمه فاطمهدوست، تهران، انتشارات كتابخانه ملّي ايران، 1374ش، ص25 و 34.
[20]. متغيّر به ويژگي يا صفتي يا عاملي اطلاق ميشود كه بين افراد جامعه مشترك بوده، ميتواند مفاد كمّي و ارزشهاي متفاوتي داشته باشد.
[21]. مصطفي ازكيا و عليرضا دربان آستانه، پيشين، ص167.
[22]. ريمون كيوي و لوك وان كامپنهود، پيشين، ص9و10.
[23]. محمدرضا حافظنيا، مقدمهاي بر روش تحقيق در علوم انساني، تهران، سمت، چاپ يازدهم، 1384ش، ص111.
[24]. ر.ك: كومار كريشان، پيشين، ص54.
[25]. مصطفي ازكيا و عليرضا دربان آستانه، پيشين، ص172و173.
[26]. مهدي ساده، پيشين، ص37.
[27]. همان، ص26.
[28]. ر.ك: احد فرامرز قرا ملكي، اصول و فنون پژوهش در گستره دين پژوهي، قم، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه، چاپ دوم، 1385ش، ص70 و 71.
[29]. محمد رضا حافظ نيا، پيشين، ص19.
[30]. ر.ك: رمضان حسن زاده، روشهاي تحقيق در علوم رفتاري، تهران، ساوالان، چاپ ششم، 1378ش، ص54 و 55.
[31]. عزت الله نادري و مريم سيف نراقي، پيشين، ص36 و 37.
[32]. جهان بخش ثواقب، روش تحقيق با تأكيد بر تاريخ، شيراز، نويد شيراز، 1385ش، ص83.
[33]. ر.ك: مهدي ساده، پيشين، ص40.
[34]. ر.ك: محمدرضا حافظنيا، پيشين، ص117.
[35]. محمود سريعالقلم، پيشين، ص112.
[36]. ر.ك: مصطفي ازكيا و عليرضا دربان آستانه، پيشين، ص189.
[37]. مصطفي ازكيا و عليرضا دربان آستانه، پيشين، ص187.
[38]. ر.ك: جهانبخش ثواقب، پيشين، ص109.
[39]. ر.ك: مهدي ساده، صص31-34.
[40]. شيخ طوسي، محمد بن حسن، كتاب الغيبة، ص473؛ شيخ مفيد محمد بن نعمان، الارشاد، ج2، ص385.
[41]. شيخ مفيد محمد بن نعمان، پيشين، ص344؛ صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص308.
/خ