اثرات و نتايج عدالت اجتماعي
اثرات و نتايج عدالت اجتماعي عبارتند از:
کمکم اين…«هر چه ديدند اين بود که بيتمييز را ارجمند و عاقل را خوار ديدند، مطلب از شهودات اجتماعي آنها گرفته شده است، شکل يک فلسفه به خود گرفته بنام فلسفه فکر بخت و فلسفه بخت هيچ علتي ندارد جز مظالم و ناهمواريها و بيعدالتيهاي… بخت … اجتماعي، الهامکننده اين فکر شيطاني هرج و مرجها و بيعدالتيهاي اجتماعي است مبدا الهامبخش اين فکر شيطاني چيزي جز بينظميها و پستي و بلنديهاي بيجهت و اولويتهاي بلااستحقاق نيست، هر وقت عدالت اجتماعي متزلزل شود، استحقاقها رعايت نشود، حقوق مراعات نگردد، در تعويض مشاغل حسابهاي شخصي و توصيه و پارتي مؤثر باشد، فکر بخت و شانس و امثال اينها قوت ميگيرد و توسعه پيدا ميکند چون معني بخت اين است که هيچ چيز شرط چيز ديگر نيست.» (مطهري،1378: 259)
استاد شهيد همچنين يکي ديگر از تأثيرات عدالت اجتماعي در افکار و عقايد را بدبيني نسبت به روزگار به عنوان شکايت از روزگار و دشنامها و فحشهايي که در آثار ادبي نسبت به آن داده شده و عنوان ميکند. وي اين روزگار مورد اعتراض را چرخ و فلک و زمين و زمان نميداند بلکه حالات شخصي، روحي و دروني گوينده ميداند:
«وقتي کسي در اطراف خود هر چه ببيند، ظلم ببيند، عذر ببيند و علت اصلي را تشخيص ندهد يا تشخيص بدهد و نتواند بگويد، عقده دلش را روي چرخ کج مدار و فلک کج رفتار خالي ميکند، در نتيجه اين اوضاع و احوال يک نوع بدبيني و سوءظن نسبت به دستگاه خلقت و آفرينش پيدا ميشود. اين خيال قوت ميگيرد که بناي روزگار بر ظلم نسبت به خوبان و نيکان است و يک نوع عداوت و کينه ديرينهاي بين روزگار و مردم خوبست. مردم قهراً» نسبت به روزگار بدبين ميشوند، به خلقت و آفرينش بلکه به مبدأ کائنات اظهار بدبيني ميکنند.» (مطهري،1361: 62)
امّا ساير افراد مردم …، تبعيضها، تفاوت گذاشتنها، روح يک عده را که محروم…«شدهاند فشرده و آزرده و کينهجو و انتقامکش ميکند و روح يک عده ديگر که بصورت عزيز بلاجهت درآمدهاند لوس، نُنُر و کمحوصله و زود رنج و بيکاره و اسرافکن و تبذيرکن ميکند.»(مطهري،همان: 63)
استاد معتقد است اخلاق عادي و متعادل تنها در پرتو جامعهاي متعادل و موزون شکل ميگيرد. اگر سازمان، مقررات اجتماعي و حقوق اجتماعي، موزون و متعادل نباشد، اخلاق شخصي و فردي موزون نخواهد ماند. ايشان نتيجه سوء بيعدالتي را نه تنها در طبقه عوام که محروم بودهاند بلکه در طبقه خواص که از مواهب آن برخوردار بودهاند نيز ذکر ميکند:
«اثر عدم تعادل اجتماعي تنها در طبقه عامه مردم نيست که محرومند، طبقه خاصه معني طبقه ممتاز که مواهب را بيشتر به خود اختصاص دادهاند هم زيان ميبرند. طبقه عامه فشرده و عصبي ميشوند، و اين طبقه بيکاره و بيهنر و کماستقامت و ناشکر و کمحوصله و پرخرج.»(مطهري،همان:36)
استاد با بيان فقر به عنوان يکي از آثار عدم وجود عدالت در اجتماع، آن را يکي از موجبات گناه بيان مي کند که همين فقر اگر با احساس مغبونيت و محروميت ضميمه شود و يا با حسرت کشيدنهاي تجملات عده ا ي همراه گردد باعث بروز سرقتها، رشوهگيريها، اختلاسها و خيانتها به اموال عمومي مي شود، سبب برخي گناهها مي شود، سبب غل و غش و تقلب در کارها مي شود، سبب مي شود که افرادي براي اينکه خود را به دسته اي ديگر برسانند، رشوه بخورند، دزدي بکنند و …
اما اين فقري که بواسطه بيعدالتي بوجود مي آيد به غير از آثار فوق آثار سوء ديگري نيز دارد، استاد شهيد براي بيان آثار فقر به فرموده مولاي متقيان حضرت علي(ع) استناد مي کند، آنجا که اميرالمؤمنين در سفارش خود به محمّد حنفيه فقر را داراي سه اثر مي داند:
1.نقصان دين ـ فقر انساني را که ايمان قوي نداشته باشد، وادار به گناه مي کند.
2.فکر پريشان ـ عقل و فکر در اثر احتياج و فقر و نبودن وسائل زندگي، تعادل خود را از دست مي دهد، انسان ديگر نمي تواند خوب در قضايا فکر و تجزيه و تحليل کند.
3.تحقير مردم ـ فقر سبب ملامت، سرکوبي، تحقير مردم و در نتيجه پريشاني روح
و موجب عقده اي شدن انسان مي گردد و يا شخص به واسطه فقر با مردم عداوت پيدا مي کند و مردم را مسئوول بدبختي خود، مي خواند.
از طرف ديگر شهيد مطهري برقراري عدالت اجتماعي را باعث ايجاد وحدت در ميان مردم عنوان مي کند. وي با بيان حديثي از رسول اکرم(ص) که مي گويد: «استووا تستو قلوبکم» (معتدل و همسطح باشيد و در ميان شما ناهمواريها و تبعيضها وجود نداشته باشد تا دلهاي شما به هم نزديک شود و در يک سطح قرار بگيريد)؛ مي افزايد: «اگر در کارها و موهبتها و نعمتهاي خدا بين شما شکاف و فاصله افتاد بين دلهاي شما قهراً فاصله ميافتد، آن وقت ديگر نميتوانيد همدل و همفکر باشيد و در يک صف قرار بگيريد. قهراً در دو صف قرار خواهيد گرفت.» شهيد مطهري يکي از موانع و مشکلات وحدت را بيعدالتي عنوان ميکند و معتقد است اسلام علاوه بر اينکه در عقيدهها وحدت به وجود آورد به موانع و اضداد وحدت هم توجه کرد و موانع و مشکلات را از ميان برداشت، موجبات دوري دلها، کينهها، حسدها و انتقامجوئيها يعني تبعيضات حقوقي را از ميان برد.
حال با درک اهميت عدالت معيشتي و حياتي (و به تعبيري: عدالت اقتصادي) که تاثير بسيار ژرف و گسترده و بسيار بنيادين آن، در همه شئون مادي و معنوي زندگي انساني، و تعليم و تربيت انسانها، و رشد «الهيانساني» انسان، درخور هيچگونه ترديدي و تسامحي نيست،بايد زمينه هاي تحقق آن درجامعه را کاويد. /س
تأثير در افکار و عقايد
کمکم اين…«هر چه ديدند اين بود که بيتمييز را ارجمند و عاقل را خوار ديدند، مطلب از شهودات اجتماعي آنها گرفته شده است، شکل يک فلسفه به خود گرفته بنام فلسفه فکر بخت و فلسفه بخت هيچ علتي ندارد جز مظالم و ناهمواريها و بيعدالتيهاي… بخت … اجتماعي، الهامکننده اين فکر شيطاني هرج و مرجها و بيعدالتيهاي اجتماعي است مبدا الهامبخش اين فکر شيطاني چيزي جز بينظميها و پستي و بلنديهاي بيجهت و اولويتهاي بلااستحقاق نيست، هر وقت عدالت اجتماعي متزلزل شود، استحقاقها رعايت نشود، حقوق مراعات نگردد، در تعويض مشاغل حسابهاي شخصي و توصيه و پارتي مؤثر باشد، فکر بخت و شانس و امثال اينها قوت ميگيرد و توسعه پيدا ميکند چون معني بخت اين است که هيچ چيز شرط چيز ديگر نيست.» (مطهري،1378: 259)
استاد شهيد همچنين يکي ديگر از تأثيرات عدالت اجتماعي در افکار و عقايد را بدبيني نسبت به روزگار به عنوان شکايت از روزگار و دشنامها و فحشهايي که در آثار ادبي نسبت به آن داده شده و عنوان ميکند. وي اين روزگار مورد اعتراض را چرخ و فلک و زمين و زمان نميداند بلکه حالات شخصي، روحي و دروني گوينده ميداند:
«وقتي کسي در اطراف خود هر چه ببيند، ظلم ببيند، عذر ببيند و علت اصلي را تشخيص ندهد يا تشخيص بدهد و نتواند بگويد، عقده دلش را روي چرخ کج مدار و فلک کج رفتار خالي ميکند، در نتيجه اين اوضاع و احوال يک نوع بدبيني و سوءظن نسبت به دستگاه خلقت و آفرينش پيدا ميشود. اين خيال قوت ميگيرد که بناي روزگار بر ظلم نسبت به خوبان و نيکان است و يک نوع عداوت و کينه ديرينهاي بين روزگار و مردم خوبست. مردم قهراً» نسبت به روزگار بدبين ميشوند، به خلقت و آفرينش بلکه به مبدأ کائنات اظهار بدبيني ميکنند.» (مطهري،1361: 62)
تأثير در اخلاق فردي
امّا ساير افراد مردم …، تبعيضها، تفاوت گذاشتنها، روح يک عده را که محروم…«شدهاند فشرده و آزرده و کينهجو و انتقامکش ميکند و روح يک عده ديگر که بصورت عزيز بلاجهت درآمدهاند لوس، نُنُر و کمحوصله و زود رنج و بيکاره و اسرافکن و تبذيرکن ميکند.»(مطهري،همان: 63)
استاد معتقد است اخلاق عادي و متعادل تنها در پرتو جامعهاي متعادل و موزون شکل ميگيرد. اگر سازمان، مقررات اجتماعي و حقوق اجتماعي، موزون و متعادل نباشد، اخلاق شخصي و فردي موزون نخواهد ماند. ايشان نتيجه سوء بيعدالتي را نه تنها در طبقه عوام که محروم بودهاند بلکه در طبقه خواص که از مواهب آن برخوردار بودهاند نيز ذکر ميکند:
«اثر عدم تعادل اجتماعي تنها در طبقه عامه مردم نيست که محرومند، طبقه خاصه معني طبقه ممتاز که مواهب را بيشتر به خود اختصاص دادهاند هم زيان ميبرند. طبقه عامه فشرده و عصبي ميشوند، و اين طبقه بيکاره و بيهنر و کماستقامت و ناشکر و کمحوصله و پرخرج.»(مطهري،همان:36)
تأثير در رفتار عمومي
استاد با بيان فقر به عنوان يکي از آثار عدم وجود عدالت در اجتماع، آن را يکي از موجبات گناه بيان مي کند که همين فقر اگر با احساس مغبونيت و محروميت ضميمه شود و يا با حسرت کشيدنهاي تجملات عده ا ي همراه گردد باعث بروز سرقتها، رشوهگيريها، اختلاسها و خيانتها به اموال عمومي مي شود، سبب برخي گناهها مي شود، سبب غل و غش و تقلب در کارها مي شود، سبب مي شود که افرادي براي اينکه خود را به دسته اي ديگر برسانند، رشوه بخورند، دزدي بکنند و …
اما اين فقري که بواسطه بيعدالتي بوجود مي آيد به غير از آثار فوق آثار سوء ديگري نيز دارد، استاد شهيد براي بيان آثار فقر به فرموده مولاي متقيان حضرت علي(ع) استناد مي کند، آنجا که اميرالمؤمنين در سفارش خود به محمّد حنفيه فقر را داراي سه اثر مي داند:
1.نقصان دين ـ فقر انساني را که ايمان قوي نداشته باشد، وادار به گناه مي کند.
2.فکر پريشان ـ عقل و فکر در اثر احتياج و فقر و نبودن وسائل زندگي، تعادل خود را از دست مي دهد، انسان ديگر نمي تواند خوب در قضايا فکر و تجزيه و تحليل کند.
3.تحقير مردم ـ فقر سبب ملامت، سرکوبي، تحقير مردم و در نتيجه پريشاني روح
و موجب عقده اي شدن انسان مي گردد و يا شخص به واسطه فقر با مردم عداوت پيدا مي کند و مردم را مسئوول بدبختي خود، مي خواند.
از طرف ديگر شهيد مطهري برقراري عدالت اجتماعي را باعث ايجاد وحدت در ميان مردم عنوان مي کند. وي با بيان حديثي از رسول اکرم(ص) که مي گويد: «استووا تستو قلوبکم» (معتدل و همسطح باشيد و در ميان شما ناهمواريها و تبعيضها وجود نداشته باشد تا دلهاي شما به هم نزديک شود و در يک سطح قرار بگيريد)؛ مي افزايد: «اگر در کارها و موهبتها و نعمتهاي خدا بين شما شکاف و فاصله افتاد بين دلهاي شما قهراً فاصله ميافتد، آن وقت ديگر نميتوانيد همدل و همفکر باشيد و در يک صف قرار بگيريد. قهراً در دو صف قرار خواهيد گرفت.» شهيد مطهري يکي از موانع و مشکلات وحدت را بيعدالتي عنوان ميکند و معتقد است اسلام علاوه بر اينکه در عقيدهها وحدت به وجود آورد به موانع و اضداد وحدت هم توجه کرد و موانع و مشکلات را از ميان برداشت، موجبات دوري دلها، کينهها، حسدها و انتقامجوئيها يعني تبعيضات حقوقي را از ميان برد.
حال با درک اهميت عدالت معيشتي و حياتي (و به تعبيري: عدالت اقتصادي) که تاثير بسيار ژرف و گسترده و بسيار بنيادين آن، در همه شئون مادي و معنوي زندگي انساني، و تعليم و تربيت انسانها، و رشد «الهيانساني» انسان، درخور هيچگونه ترديدي و تسامحي نيست،بايد زمينه هاي تحقق آن درجامعه را کاويد. /س