الگوی خانواده اسلامی(2)
سازگاری، مهربانی، مدیریت پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه
نمونههایی از ناسازگاریها با استناد به روایت و تاریخ
نمونه اول: روایت ابنعباس از طلاق حفصه
سپس گفتم: کدام زنان از همسران پیامبر در آیه «ان تتوبا الی اللّه فقد صغت قلوبکما» اراده شدهاند؟ گفت: بسیار عجب است (که تو نمیدانی!) مراد عایشه و حفصه است.
سپس گفت: ما گروه قریش بر زنانمان غالب بودیم. هنگامی که به مدینه آمدیم، گروهی را یافتیم که زنانشان بر آنان غالب بودند. زنان ما نیز شروع کردند از آنان یاد بگیرند و تسلیم محض نباشند. روزی به همسرم خشم گرفتم، ولی باز او حرف خود را تکرار کرد. تکرار او را ناپسند شمردم. همسرم گفت: چرا این کار مرا زشت میشماری؟ به خدا سوگند! همسران پیامبر حرفها و خواستههای خود را تکرار میکنند و با او صبح تا شام قهر میکنند. گفتم: هر کس چنین کند، زیانکار و خسارتبار است.
عمر افزود: منزل من در منطقه «عوالی» بود و همسایهام مردی از انصار بود. به طور مرتب روزی او و روزی من بر پیامبر وارد میشدیم، تا از وحی و غیره آگاه شویم. در آن روزها منتظر قبیله غسّان بودیم که با ما جنگ کند. روزی همسایه در خانه را زد و من خارج شدم. گفت: اتفاق مهمی افتاده است. گفتم: قبیله غسّان آمدهاند؟ گفت: مهمتر از آن. پیامبر اکرم همسرانش را طلاق داده است! پیش خود گفتم: حفصه زیان کرد و خسارت دید. به نظرم میرسید که چنین اتفاقی بیفتد. پس از نماز صبح آماده شدم و بر حفصه داخل شدم. دیدم میگرید، گفتم: پیامبر طلاقتان داده است؟ گفت: نمیدانم. او اکنون در مشربه امابراهیم نشسته است. حرکت کردم. پیش غلام سیاه آمدم و گفتم برای من اجازه ورود بگیر. غلام برگشت و گفت: پیامبر سکوت کرد و اجازه نداد. به مسجد آمدم. ناگهان افرادی را اطراف خود دیدم که میگریند. بین آنان نشستم. باز به سراغ غلام رفتم. اذن خواستم و او برگشت و گفت: پیامبر سکوت کرد و چیزی نفرمود. برگشتم. ناگهان غلام مرا خواند و گفت: وارد شو، اجازه داد. وارد شدم و حضرت را دیدم که بر حصیری دراز کشیده است و اثر آن بر صورتش وجود دارد.
گفتم: ای پیامبر! زنانت را طلاق دادهای؟ فرمودند: نه. گفتم: اللّه اکبر! کاش میدیدی ما گروه قریش را که بر زنان غالب بودیم. هنگامی که به مدینه آمدیم، گروهی را دیدیم که زنانشان بر آنان غلبه دارند و زنان ما از آنان یاد گرفتند. روزی بر همسرم غضب کردم، ناگهان او را دیدم که کار خود را تکرار میکند. آن را زشت شمردم. گفت: چرا زشت میشماری و ...
بر حفصه وارد شدم و گفتم: آیا شما روی حرف رسول اللّه حرف میزنید و با او صبح تا شب قهر میکنید؟ گفت: بله. گفتم: هر کس چنین کند، در زیان و خسران است. آیا از اینکه پیامبر بر شما خشم بگیرد و به خاطر او خدا بر شما خشم بگیرد، در امانید؟
در این هنگام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تبسم کرد.
باز به حفصه گفتم: روی حرف پیامبر حرف نزن و از او چیزی نخواه و هر چه میخواهی، از من بخواه و اگر دیدی همسر دیگر او بهتر از تو است و در نزد رسول اللّه محبوبتر است، حسادت و غیرت زنانگی تو را فرا نگیرد.
باز رسول اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) تبسم کرد.
گفتم: ادامه دهم؟ فرمودند: بله. سرم را بلند کردم. در خانه غیر از سه پوست دباغی شده چیزی نیافتم. گفتم: ای پیامبر! از خداوند بخواه بر امت تو گشایشی قرار دهد؛ همان طور که بر فارس و رومی ـ که غیر خدا را عبادت میکنند ـ گشایش قرار داده است.
پیامبر درست و مستقیم نشست و فرمودند: آیا در شک هستی ای ابنخطاب؟! آنان گروهی هستند که خداوند لذایذشان را در همین زندگی دنیا قرار داده است.»(2)
از این داستان چند نکته فهمیده میشود:
1. سلوک عُمَر به گونهای بوده است که ابنعباس جرأت سؤال از او را نداشته است.
2. ابنعباس زیرک بوده و میخواسته این واقعه را ـ که به زیان حفصه است ـ از زبان عُمَر بشنود.
3. مردان مکه با زنان خود با خشونت رفتار میکردند.
4. مردم مدینه برای زنان آزادی بیشتری قایل بودند و زنان روی حرف مردان میتوانستند حرف بزنند.
5. زنان رسول اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) روی حرف او حرف میزدند و رو در روی او میایستادند و گاه با او قهر میکردند.
6. گاه مسأله مهمی پیش میآمد که باعث میشد پیامبر با همسران خویش یا برخی از آنان قهر کند و از آنان کناره بگیرد. و این حادثهای بود که نه تنها حفصه را به گریه انداخته و عمر را ناراحت کرده، بلکه غبار حزن و اندوه را بر دیگران نیز افکنده و اشک آنان را جاری ساخته بود.
7. غیرتهای زنانگی یکی از مشکلاتی بود که وجود داشته و عُمَر دخترش را از آن بر حذر میداشت.
8. قهر کردن پیامبر اکرم با همسرانش از حوادث بسیار مهم بوده، به طوری که حمله قبیله غسّان در مقابل آن ناچیز بوده است.
9. وضع زندگی پیامبر اکرم بسیار ساده بود و بر حصیری مینشست.
10. شأن نزولهایی که در ذیل آیات 1 ـ 4 سوره تحریم بیان شد، برای ابنعباس معلوم بوده و چون شأن نزولها نقص بزرگی برای همسران پیامبر به حساب میآمد، ابنعباس خواست از زبان عُمر که دخترش در آن توطئه شرکت داشت، نام توطئهگران را بشنود.
دومین نمونه: نزاع حفصه با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)
پیامبر به دنبال عمر فرستاد. وقتی عُمر بر آنان وارد شد، پیامبر به حفصه گفت: سخن بگو.
حفصه گفت: ای پیامبر! تو بگو، ولی حق را بگو. عُمر دستش را بلند کرد و به صورت دخترش زد و دوباره دست بلند کرد و به صورت او زد.
پیامبر اکرم فرمودند: ای عمر! دست نگهدار.
عمر خطاب به دخترش گفت: ای دشمن خدا! پیامبر، غیر از حق نمیگوید. سوگند به کسی که او را مبعوث ساخته است، اگر مجلس او نبود و او مرا منع نمیکرد، آن قدر تو را میزدم، تا بمیری!
پیامبر از آنجا برخاست و به غرفهای رفت و در آنجا یک ماه ماند و در این مدت به هیچ یک از همسرانش نزدیک نشد و در آن غرفه صبحانه و شام میخورد. آن گاه خداوند آیات 28 ـ 31 سوره احزاب را نازل کرد.(3)
سومین نمونه: عایشه و شکستن ظرف غذا
این قصه با عبارتهای مختلف در سنن بیهقی، بخاری، مسند احمد حنبل آمده است و نشان میدهد
اولاً: این داستان پس از نزول سوره احزاب و پس از جنگ خندق واقع شده است، چون در سوره احزاب زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مادران مؤمنان دانسته شدهاند. و بر طبق روایتی که صفیه تهیه کننده غذا باشد، حادثه پس از جنگ خیبر واقع شده است، زیرا صفیه پس از این جنگ همسر پیامبر شد.
ثانیا: پیامبر به جای عصبانی شدن و نشان دادن عکسالعملی تند، با گفتن جمله «غارت امکم»، خشم خود را فرو نشاند. این قسمت را بعدا به طور مشروح توضیح میدهیم.
ثالثا: پیامبر برای پایان دادن مسأله و ناراحت نشدن همسر دیگر و جبران خسارت وارده و نیز مجازات شکننده کاسه، کاسهای را از خانه عایشه به خادم داد، تا به صفیه بدهد.
نمونه چهارم: برخورد حفصه با زنی که خود را به پیامبر بخشید
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خیر است و برایش دعا کرد و سپس فرمودند: ای خواهر انصاری! خداوند از ناحیه پیامبرش به شما جزای خیر دهد. مردان شما مرا یاری میکنند و زنان شما به من رغبت دارند و متمایلند.
حفصه به آن زن گفت: چقدر بیحیایی! پیامبر اکرم فرمودند: ای حفصه! بس کن. او بهتر از تو است! او به رسول خدا متمایل شده و رغبت پیدا کرده است، ولی تو او را سرزنش و از وی عیبجویی میکنی؟! سپس پیامبر به زن گفت: خداوند تو را رحمت کند! برگرد. خداوند به خاطر رغبتت به من برای تو بهشت را واجب کرد و به زودی فرمان من به تو میرسد.
آن گاه خداوند این آیه را نازل کرد: و اگر زن مؤمنی خودش را به پیامبر ببخشد، پیامبر میتواند با او ازدواج کند. این حکم ویژه تو است و ربطی به سایر مؤمنان ندارد.(5) بنابراین خداوند، تنها برای او حلال شدن زنان از راه هبه را قرار داد.(6)
نمونه پنجم: برخورد عایشه با زنی که خود را به پیامبر بخشید
عایشه به پیامبر گفت: خداوند تنها به میل و خواسته تو زود میرسد!
پیامبر فرمودند: تو نیز اگر خداوند را اطاعت کنی، خداوند میل و خواستهات را زود برآورده میکند.(7) عایشه کم کم اعتراض خود را متوجه خدا کرده و به عبارت بهتر: از کار خدا ایراد میگیرد و اظهار شگفتی میکند، که چرا خداوند هماهنگ با خواست پیامبر عمل میکند و هر چه را او بخواهد، خدا نیز میخواهد!
نمونهها در این باب بسیار است و در هر موردی چندین خبر وجود دارد، که برای طولانی نشدن کلام از ذکر آنها خودداری میشود. اکنون نمونه دیگری نقل میشود، تا روشن شود این امور گاه به خارج از خانه نیز کشیده میشد و مزاحم کارهای اساسی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نظیر تبلیغ و تبیین دین میشد.
ششمین نمونه: مزاحمت عایشه با خلوت پیامبر وامام علی(علیه السلام)
«عایشه نزد امسلمه آمد تا او را برای خروج جهت خونخواهی عثمان فریب دهد؛ لذا به او گفت: تو اولین همسر رسول اللّه هستی که هجرت کردهای. تو بزرگ مادران مؤمنان هستی و رسول اللّه قسمت شبخوابگی همسران را از خانه تو شروع میکرد و جبرئیل بیشتر فرود آمدنش در منزل تو بود. امسلمه گفت: برای چه این حرفها را میزنی؟ عایشه گفت: عبداللّه به من خبر داده است که مردم، عثمان را توبه دادهاند و پس از توبه او را در ماه حرام و در حال روزه کشتهاند و من بر خروج به سوی بصره تصمیم گرفتهام و طلحه و زبیر بامنند. تو نیز با ما خارج شو. شاید خداوند به واسطه و به دست ما این مسأله را اصلاح کند.
امسلمه گفت: تو دیروز علیه عثمان تحریک میکردی و بدترین کلمات را در باره او به کار میبردی و نزد تو نامی غیر از «نَعْثَل» نداشت [نَعْثَل پیرمردی مصری ـ یهودی بود که دارای ریشی بلند بود، و چون عثمان نیز ریش بلندی داشت، عایشه او را نَعْثَل خطاب میکرد] و منزلت علی بنابیطالب را نزد رسول اللّه میدانی، آیا میخواهی برخی آن امور را به یادت بیاورم؟
عایشه گفت: بله.
آیا به یاد میآوری روزی که رسول اللّه در مسیری میرفت و ما با او بودیم، تا وقتی که در نقطه قُدَید فرود آمد و با علی(علیه السلام) خلوت و با او نجوا کرد و به طول انجامید و تو خواستی بر آنان هجوم بری و من تو را نهی کردم و تو گوش ندادی و به آنان هجوم آوردی و به سرعت گریان برگشتی، گفتم: چه شد؟ گفتی: بر آنان در حالی که نجوا میکردند، هجوم آوردم و به علی گفتم: من از رسول اللّه در هر نه روز یک روز سهم دارم. آیا روز مرا برای من وا نمیگذاری؟ رسول اللّه روی به من کرد و با صورتی برافروخته و غضبناک گفت: برگرد. به خدا سوگند! هر کس ـ چه از اهل بیت من و یا از سایر مردم ـ کینه علی را به دل داشته باشد، از ایمان خارج است، و تو پشیمان و سرشکسته برگشتی؟!
عایشه گفت: بله یاد میآورم.
امسلمه گفت: و باز به یادت بیاورم که من و تو با رسول اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم. تو سرش را میشستی و من او را با روغن خوبی که خوشش میآمد، تدهین میکردم و او فرمودند: ای کاش میدانستم همراه شتر گنهکار کدام یک از شما است که سگهای حَوْأَبْ به سوی او پارس میکنند! او از راه راست منحرف است. من از تدهین دست کشیدم و گفتم: به خدا و رسول از آن واقعه پناه میبرم. سپس دست بر پشت تو زد و گفت: مواظب باش تو آن شخص نباشی؟! ...
عایشه گفت: بله به یاد میآورم.»(8)
قبل از بررسی کلام ابنابیالحدید، نکتهای را که در مقدمه بیان شد، یادآوری میکنیم و آن اینکه: گاه شخصی با هدف و قصدی خاص کاری را انجام میدهد، ولی چون زمینهای برای بروز آن حالت ایجاد نمیشود، علت و انگیزه آن کار و حادثه برای دیگران مخفی میماند.
جلوگیری عایشه از نشستن حضرت علی(علیه السلام) در کنار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ایجاد مزاحمت با نجوای آنان از همین گونه است. اگر جنگ جمل و دعوت عایشه از امسلمه پیش نمیآمد و امسلمه پرده از کارهای عایشه برنمیداشت، درون وی که از سابق کینه علی(علیه السلام) را در دل داشت، بر کسی روشن نمیشد. چه بسا حوادث زیاد دیگری نیز در زندگی خصوصی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) رخ داده که زمینهای برای بیان و نقل آنها در تاریخ پیش نیامده است. بنابراین نباید تصور شود مشکلات درونی زندگی پیامبر منحصر به نمونههایی است که در اینجا ذکر میشود و یا تصور شود تمامی آن مشکلات را از لابهلای کتابها میتوان فهمید، زیرا عایشه با کینهای که از حضرت علی(علیه السلام) و حضرت زهرا(س) به دل داشت، کارهایی را که در طول یک دهه به عنوان همسر پیامبر انجام داد، مسلما بسیار بیش از اینها بوده است.
بررسی:
1. نکته مهمی که از کلام ابنابیالحدید در باره بحث ما روشن میشود، این است که عایشه میخواست از نجوای پیامبر اکرم و حضرت علی جلوگیری کند و شاید گمان میکرد پیامبر اکرم فقط برای زنداری آمده و اکنون که روز عایشه است، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) باید کارهای رسالتی خود را تعطیل کند و فقط در کنار او قرار گیرد.
2. از این خبر روشن میشود از راههای گوناگون بر عایشه اتمام حجت شده بود، تا بداند سفرش به سوی بصره و خروجش علیه علی(علیه السلام) معصیت و کینه او را به دل گرفتن خروج از ایمان است.
3. عایشه توانست فتوای قتل خلیفه سوم، عثمان را صادر کند و به دنبال آن مردم عثمان را بکشند و اجازه ندهند در قبرستان مسلمانان دفن شود. او فورا چهره عوض کرده و عثمان را تائب و مظلوم جلوه داد و خود را خونخواه عثمان دانست و لشکر عظیمی را که بتواند مقابل حکومت امام علی(علیه السلام) بایستد، به راه انداخت و رهبری لشکر از مکه تا بصره و هجوم بر شهر بصره و رهبری جنگ تا آخرین لحظات را به عهده گرفت. اینها، همه ثابت میکند عایشه شخصیت پیچیدهای داشت.
مهم است بدانیم پیامبر اکرم چطور در خانه توانسته است عایشه را کنترل کند و با توجه به نقشههای متعدد و رنگارنگ وی، طوری عمل کند که همه همسران از دست حضرت راضی باشند و او نتواند بیت رسالت را به دلخواه خود بگرداند. در صفحات آینده به نمونههایی از کارهای ماهرانه او و در کنار آن، راههایی که پیامبر طی کرد تا مشکلی پیش نیاید، برمیخوریم.
هفتمین نمونه: تجسس از حالات زناشویی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)
گفت: او نیز مانند سایر رجال است.
آنان از نزد امسلمه خارج شدند. پیامبر در حالی که منتظر بود از آسمان امری نازل گردد، وارد شد. امسلمه قضیه را برایش گفت. پیامبر غضبناک شد، به گونهای که عرق از صورت و بین چشمهایش سرازیر شد و در حالی که عبایش به زمین میکشید، از خانه خارج شد و بر منبر نشست. انصار فورا با اسلحه حاضر شدند و ایشان دستور داد لشکر آماده شود و پس از حمد و ثنای الهی گفت: چرا گروههایی اسرار مرا دنبال میکنند و از حال تنهایی من سؤال میکنند؛ در حالی که ـ به خدا سوگند! ـ از نظر حسب از همه شما باکرامتتر هستم و از نظر ولادت، نطفهام از همه پاکتر است و خیرخواهترین شما هستم! هر کس از شما در باره پدرش سؤال کند، خبر میدهم.
انصار گفتند: یا رسولاللّه! از ما، درگذر! خداوند از تو درگذرد!(9)
نکتهها:
1. چون پیامبر اکرم، تنها از خدیجه دارای فرزند بود و از زنان متعددی که بعد از خدیجه گرفت، فرزندی به وجود نیامد، و نسبت دادن نقص به حفصه و عایشه و سایر زنان سخت بود، آنان به دنبال راهی میگشتند که عیبها را به پیامبر نسبت دهند و او را ناقص قلمداد کنند و میخواستند امسلمه ـ که از زنان مؤمن و مورد اعتماد بود ـ در این راه با آنان همگام شود. این توطئه با فرزنددار شدن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از ماریه قبطیه خنثی شد.
2. نوعا زنان نازا نسبت به زنی که دارای فرزند است، احساس حسادت میکنند؛ همان طور که عایشه میگوید: ما غِرْتُ علی امراة لرسول اللّه کما غِرْتُ علی خدیجة لکثرة ذکر رسولاللّه ایاها؛(10) برای هیچ زنی از زنان پیامبر غیرت به خرج ندادم آن مقدار که برای خدیجه به خرج دادم؛ از بس که پیامبر او را یاد میکرد و مدح مینمود.
البته او در اینجا نقطه ضعف خود را صریح بیان نکرده و فرزنددار بودن خدیجه و عشق رسولاللّه به فاطمه را، بیان نکرده است، ولی در ماجرای ماریه و انتساب ابراهیم ـ فرزند وی ـ به شخصی غیر از رسول اکرم اوج حقد خود را نشان داده است.
3. اساسا تحقیق و تفحص در امور زناشویی دیگران ناپسند است و پیامبر اکرم بسیار باغیرت بود و نمیگذاشت به هیچ روی کسی از امور داخلی خانه حضرت، آگاه شود.
4. از این روایت برمیآید عایشه برای توجیه نازایی خود، دنبال چارهای میگشت و چون تنها دختر باکرهای بود که پیامبر با وی ازدواج کرد و شوهری قبل از پیامبر نداشت، احتمالاً میخواست نازایی خود را به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داد. شاید حفصه چنین فکری میکرد و این فکر و نظر به گوش دیگران رسیده بود که ابوبکر و عمر به فکر تحقیق افتادند؛ تا اگر چنین است، نقص و عیب را از دختران خود پاک کنند. حتی عایشه در این راه آن قدر جرأت به خرج داد که ابراهیم فرزند رسولاللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) را که در مدینه متولد شده بود، به دیگری نسبت داد و گفت: او فرزند جریح است! معاذ اللّه!
البته اهل سنت این ادعا و توطئه را قبول ندارند و داستان و اتهام به ماریه فقط در کتب شیعه است. این شأن نزول اگرچه در کتب شیعه در ذیل آیه شش حجرات آمده است، ولی در کتب اهل سنت نیز یافت میشود؛ مثلاً ابنابیالحدید در آنجا که کینههای عایشه علیه حضرت علی را برمیشمارد، یکی از آنها، کشف همین مسأله از سوی حضرت علی و مبرا بودن ماریه از فساد است.(11)
ابنابیالحدید در شرح نهجالبلاغه، از قول استاد خود چنین نقل میکند:
«پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) علی را به خود نزدیک کرد، به طوری که او آمد و بین پیامبر و عایشه نشست، در حالی که آن دو کنار هم بودند. عایشه فریاد زد: برای نشیمنگاهت جایگاهی غیر از ران من پیدا نکردی؟! ... فاطمه دارای اولاد زیادی شد؛ هم پسر و هم دختر، ولی عایشه اصلاً فرزنددار نشد و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرزندان فاطمه را به جای فرزند خویش میدانست و میفرمودند: پسر من! پسر من چکار کرد؟ مزاحم ادرار کردن پسرم نشوید، بگذارید تمام کند ـ در حالی که او در دامان حضرت بود و بر حضرت ادرار میکرد. چه گمان میکنید راجع به همسری که از شوهر خود فرزند نداشته باشد و آن شوهر بچههای دختر خود را به فرزندی انتخاب کند و آنان را اکرام نماید؟! آیا دوست او و فرزندان و شوهرش میشود، یا دشمن آنان؟».(12)
این کلام از شیخ ابییعقوب، یوسف بناسماعیل لمعانی ـ که سنّی معتدلی و استاد ابنابیالحدید است ـ دلالت میکند عایشه از بیفرزند بودن خود بسیار رنج میبرده است.
اگرچه همه نمونههای ذکر شده، متواتر و یا خبر همراه با قرائن نیست و همه آنها مورد اتفاق فرقههای مسلمانان نیست، ولی از مجموع آنها این نکته به طور یقین ثابت میشود که زندگی خانوادگی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از ناحیه برخی همسران حضرت، مواجه با مسایلی ناراحتکننده بوده است.
تک تک حوادث اگرچه به طور متواتر نقل نشده، تا یقینآور باشد، ولی همه این حوادث اجمالاً وجود روحیه ناسازگاری و پرخاشگری را در بیت رسالت بیان میکند.
تا اینجا کاری به عوامل این حوادث نداشتیم و در صدد بررسی ریشه اشکالات نبودیم. در این قسمت، مهم آن بود که نمونههایی از ناسازگاریهای زنان پیامبر را بیان کنیم، ولی در ضمن میفهمیم که با اینهمه ناسازگاری، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) طوری برخورد کرد که توانست همسران خود را تا آخرین روزهای حیات، کنار خود نگه دارد و همه آنان از احتمال طلاق ناراحت باشند و گریه کنند و وقتی بین طلاق و بقا با زندگی ساده مخیّر شوند، همه به اتفاق ماندن نزد پیامبر اکرم را قبول کنند.
اما پیامبر چگونه عمل میکرد؟ چه سیاستهایی را به کار میبرد که این قدر همگان را به خود جلب میکرد؟ این مسألهای است که در بحثهای بعدی پی میگیریم.ادامه دارد.
پي نوشت :
1 ـ تحریم (66)، آیه 4.
2ـ المیزان، ذیل سوره تحریم، ج19، ص339 ـ 340، به نقل از جوامع روایی اهل سنت.
3ـ مجمعالبیان، ذیل آیات سوره احزاب.
4ـ سنن بیهقی، ج6، ص96.
5ـ احزاب (33)، آیه 50.
6ـ المیزان، ج16، ص342؛ کافی، ج5، ص568.
7ـ مجمعالبیان، ج7 و 8، ص365، ذیل آیه 51 سوره احزاب.
8 ـ شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج6، ص217.
9ـ کافی، ج5، ص565، روایت 41.
10ـ صحیح بخاری، ج6، ص193.
11ـ شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، 9/195.
12ـ همان.
/س