الگوی خانواده اسلامی(4)
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه،سازگاری، مهربانی، مدیریت«قسمت چهارم»
اولین ازدواج
پس از فوت خدیجه و در حالی که حدود پنجاه سال از عمر شریف پیامبر اکرم گذشته بود و تمام این مدت را تا حدود 25 سالگی بدون همسر و از آن مدت تا پنجاه سالگی با همسری که سنش بالاتر از پیامبر اکرم بود، سپری کرد، هیچ گاه مسایلی از قبیل بزرگتر بودن عمر و بیوه بودن همسر و امثال آن مطرح نبود؛ حتی تا آخر عمر، پیوسته به یاد خدیجه بود و از او ـ هنگام شنیدن نام یا با یادآوری خاطرهای از او ـ تکریم میکرد. به هر حال پس از زندگی بسیار خوب و شیرین و در اوج فداکاری که داشتند، باید پیامبر همسری انتخاب میکرد، تا هم از طرفی همسر وی باشد و هم زن خانه و هم مادر و یا هَمنَفَسی برای فاطمه زهرا، ولی بعید بود کسی بتواند تمامی این وظایف را انجام دهد و از طرفی مشاوری امین و یاور رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد.
توصیف خدیجه(سلام الله علیها) از زبان عایشه
ازدواج با عایشه و سوده
اگر عایشه از همان زمان عقد ازدواج ـ که در مکه صورت پذیرفت ـ به خانه پیامبر اکرم راه یافته و در خانه ایشان سکنی گزیده باشد، با توجه به اینکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مراسم عروسی با او را در مدینه انجام داد، او دو یا سه سال در خانه پیامبر بود، بدون اینکه بتوان از او بهره زناشویی برد.
نکتههایی در باره ازدواج پیامبر با عایشه
2ـ مراسم عروسی در مدینه و پس از نه ساله شدن عایشه انجام شد. بنابراین سه سال عایشه در عقد پیامبر اکرم بود. در آن زمان دخترهای بالغ و زنهای بیوه جوان نیز وجود داشت؛ بنابراین اگر به انگیزه زناشویی بود، باید پیامبر با یکی از آنان ازدواج میکرد تا لازم نباشد سه سال صبر کند تا عایشه بالغ شود. از اینرو میتوان گفت اموری نظیر پیوند با قبیله تمیم، برداشتن مشکل از سر راه ابوبکر و دلگرم کردن بیشتر او به اسلام هدف بوده است.
یادآوری:
2ـ از برخی تاریخها و نقل قولها به دست میآید ازدواج پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با عایشه به پیشنهاد و درخواست ابوبکر، پدر عایشه بود.
ازدواج با حفصه دختر عمر
نکتهها:
یادآور میشود لباس اصحاب صفّه گاه تکه پارچهای بود که امکان پوشش از ناف تا زانو را نداشت. پیامبر اکرم فرموده بود: در نماز جماعت مردان قبل از زنان از سجده بلند شوند، تا خود را کاملاً بپوشانند.
2ـ برای زنان ممکن نبود همچون مردان در صفّه اجتماع کنند و حتما میبایست مسکنی که دارای امنیت کامل باشد، برگزینند، زیرا اراذل و اوباش در مدینه وجود داشتند که پیوسته مزاحم زنان میشدند؛ به طوری که آیههای 59 و 60 سوره احزاب علاوه بر دستور حجاب به زنان، به منافقان و اراذل و اوباش هشدار میدهد: اگر از مزاحمت زنان دست برندارند، درگیر جنگ شدید با پیامبر و اخراج از مدینه خواهند شد.
3ـ زنان نمیتوانستند چونان مردان از خود دفاع کنند؛ حتی مردان به تنهایی نمیتوانستند از خود دفاع کنند و همان طور که قبلاً بیان شد، هر فردی با کمک قبیله خود میتوانست از خویش دفاع بکند. پیوندهای قبیلهای محکمترین پیوندها بود. مردان و زنانی که هجرت کرده بودند و در واقع از قبیله خود جدا شده و از آنها بریده بودند، هیچ گونه حامی نداشتند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بین مردان مهاجر و انصار پیمان اخوت بست و مشکل امنیت مردان را تا حدودی حل کرد، ولی مشکل امنیت زنان بیشوهر همچنان باقی ماند.
در این میان ازدواج با زنان بیوه تنها راهحل مشکل بود و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با این ازدواجها اوج فداکاری خود را نسبت به پیروانش نشان داد و ثابت کرد غمخوار اصحاب است. از جمله مشکل بزرگی را که برای عمر پیش آمده بود و ابوبکر و عثمان حاضر به حل آن نبودند، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) حل کرد.
ازدواج با امسلمه
عمر به رسولاللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) خبر داد. حضرت فرمود به او بگو: راجع به غیرت (حسادت) تو دعا میکنم برود. پسردار بودنت مشکلی ندارد و از آن ناحیه تأمین میشوی. نبودن اولیائت اشکالی ندارد، چون هیچ کدام از چنین امری کراهت ندارند و آن را ناپسند نمیشمارند. امسلمه به فرزندش گفت: بلند شو و مرا به ازدواج پیامبر درآور.(5)
چرا ابوبکر پیشنهاد عمر برای ازدواج با حفصه را قبول نکرد، ولی خودش به خواستگاری امسلمه رفت؟ شاید ابوبکر خبر از اخلاق تند و خشن حفصه داشت، زیرا او اخلاق تندی داشت که از پدرش به ارث برده بود و به همین جهت ابوبکر تمایل به ازدواج با او نداشت. اما امسلمه زنی بااخلاق و مؤدب بود که علاوه بر داستان شنیدنی هجرتش به مدینه، همین کلمات رد و بدل شده بین او و رسول خدا، اخلاقیات او را آشکار میکند:
روحیات امسلمه
ب ـ جملات دیگری که امسلمه گفت، نشانگر این است که نمیخواست بارش بر دوش دیگران باشد و مزاحم دیگران شود، لذا بچهدار بودن خود را عذری میدانست که به نظر خودش مانع ازدواج بود.
اگر داستان هجرت او به مدینه ملاحظه شود، روشن میشود تا چه حدی میخواسته مزاحم دیگران نباشد. خود، این واقعه را این گونه بیان میکند: «وقتی خواستیم هجرت کنیم، ابوسلمه مرا و فرزندم را بر شتری سوار کرد و افسار آن را به دست گرفت، اما طائفه من (بنیمغیره) آمدند و زمام شتر را از او گرفتند و گفتند: تو خود میتوانی بروی، ولی فردی از افراد طایفه ما را اجازه نمیدهیم به همراه ببری. طایفه شوهرم (بنیعبدالاسد) وقتی وضع را چنین دیدند، آمدند و بچهام را به زور گرفتند و بردند و گفتند: نمیگذاریم فرزند ما نزد بنیمغیره بماند. به هر حال آنان مرا منع کردند و بین من و شوهرم و فرزندم جدایی افتاد. شوهرم به مدینه رفت. هر روز صبح خارج میشدم و در اَبْطَح مینشستم و میگریستم، و یک سال گذشت تا یکی از پسرعموهایم بر من گذشت و دلش به حالم سوخت و به قبیلهام گفت: چرا این زن مسکین را رها نمیکنید؟ چرا بین او، شوهرش و فرزندش جدایی افکندهاید؟ آنان مرا رها کردند و گفتند: اگر خواستی، به شوهرت ملحق شو. طایفه بنی عبدالاسد نیز بچهام را دادند و شترم را سوار شدم و بچهام را در دامنم گذاشتم. سپس به سوی مدینه خارج شدم. هیچ کس را همراه نداشتم. وقتی به تنعیم [محلّهای نزدیک شهر مکه] رسیدم، «عثمان بنابیطلحه» را دیدم. گفت: کجا میروی؟ گفتم: به سوی شوهرم در مدینه. گفت: کسی با تو هست؟ گفتم: نه، سوگند به خدا! غیر از خدا و فرزندم کسی با من نیست. گفت: به خدا سوگند! رهایت نمیکنم. افسار شترم را گرفت و شتر را میکشید، تا مرا به مدینه رساند. سوگند به خدا! کریمتر از او در بین عرب ندیدم. هرگاه به منزلی میرسیدیم، شتر را میخواباند و خودش زیر سایه درختی میرفت، تا وقت سفر میرسید ... تا مرا به قبا رساند. گفت: شوهرت در اینجا است و سپس به سوی مکه برگشت.»(6)
روشن است که چرا او تنها با فرزندش تصمیم دارد راه طولانی چند روزه را بدون همراه بپیماید. او دوستدار شوهر خود و علاقهمند اسلام است. او دارای ارادهای محکم و عزمی راسخ است و در عین حال نمیخواهد برای کسی سختی ایجاد کند. امثال این ویژگیهاست که او را در بین زنان ممتاز میکند، تا ابوبکر برای خواستگاری او برود و در پیشگاه پیامبر آن عذرها را بیاورد.
به هر حال امسلمه ویژگیهای خاصی داشت که سزاوار بود همسر رسولاللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) شود و در بیت نبوت وارد گردد. اگر برکاتی که در خانه پیامبر داشته و وصایایی که نزد او گذاشته شده، چه از ناحیه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و چه از سوی امام حسین(ع) و علامتهایی که برای کشته شدن حسین نزد او گذاشته و نیز نزول آیه تطهیر در بیت او و نصیحتهایی را که به
عایشه کرده، جمعآوری شود، معلوم میگردد او باید به بیت نبوی راه مییافت، تا همه این برکات از او حاصل شود. علاوه بر اینکه او دارای چهار فرزند یتیم بوده که پیامبر به عنوان رهبر امت اسلامی باید برای تغذیه و امنیت و سرپرستی آنها فکری میکرد.
او وارد خانه نبی اکرم شد، ولی علیرغم اینکه خود را غیور و حسود میدانست، دیگران بودند که بر او غیرت ورزیدند و او را مسخره کردند، تا آیه «یا ایها الذین امنوا لا یَسْخَر قَومٌ من قَومٍ عَسی اَنْ یکونوا خیرا منهم و لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عسی اَنْ یَکُنَّ خیرا مِّنْهُنَّ»(7) آنان را از مسخره کردن بازداشت و با اشاره گفت: امسلمه از آنان بهتر است و در آخر آیه با صراحت بیشتری القاب بدی را که برای امسلمه به کار میبردند، «فسوق» نامید (بئس الاسم الفسوق بعد الایمان) تا شاید دیگر چنین القاب بدی را برای او به کار نبرند.
ازدواج با امحبیبه
شوهرش مسیحی شده و فوت کرده است و خود در غربت زندگی میکند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مصلحت دید او را به ازدواج خود درآورد تا به گونهای روحیه او را تقویت کند؛ از اینرو به نجاشی نامهای نوشت و از او خواست امحبیبه را برای ایشان خواستگاری کند، و او چنین کرد. آنقدر «امحبیبه» از این خبر خوشحال شد که تمامی النگوهای خود را به غلامی که این خبر مسرّتبخش را به وی داد، بخشید.(8) پیامبر با زنی ازدواج کرد که نه او را میتوانست ببیند و نه در شهر او بود و نه رسیدن به وی برایشان ممکن بود.
ازدواج با زینب بنت جَحْش
به همین جهت رسولاللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) بدون اذن بر او وارد شد و وی بر سایر زنان افتخار میکرد که خداوند او را به ازدواج پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در آورده است. در این ازدواج پیامبر، با نان و گوشت ولیمه داد.
زینب از زنان نیکوکار و بخشنده بود. به برکت او ازدواج با همسر پسرخوانده جایز شد و سنت جاهلی شکست و آیه حجاب نازل شد.(10)
توضیح آیه 37 سوره احزاب
«وَ اِذْ تَقُولُ لِلَّذی اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِ اَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللّهَ و تُخْفی فی نَفْسِکَ مَا اللّهُ مُبْدِیهِ و تَخْشَی النّاسَ وَ اللّه اَحَقُّ اَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضی زِیدٌ مِنْها وَطَرا زَوَّجْناکها لِکَیْ لا یکونُ عَلَی المؤمنینَ حَرَجٌ فی اَزواجِ اَدْعِیائِهِم اِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرا و کانَ اَمر اللّه مفعولاً؛ و یاد آور هنگامی که میگویی به آن کس که خدا به او نعمت داده است و تو به او نعمت دادهای، همسرت را برای خودت نگه دار و از خدا بترس. و در نفس خود چیزی را مخفی میکنی که خداوند ظاهرکننده آن است و از مردم میترسی، در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی. هنگامی که زید خواسته و آرزویش را برآورد، ما همسرش را به ازدواج تو درآوردیم، تا برای مؤمنان ازدواج با همسران فرزندخواندههایشان سختی نداشته باشد، وقتی که آنان به کامیابی خود پایان دادند و امر و فرمان خدا انجام شده است.»
نکتههایی که از این آیه استفاده میشود:
2ـ هدف از این ازدواج شکستن رسم غلط حرمت ازدواج با همسر فرزندخوانده، پس از طلاق بود.
3ـ پیامبر از مسألهای خوف داشت که خداوند به او میگوید: ترسی ندارد و باید فرمان و خواست خدا مبنی بر ازدواج با زینب صورت پذیرد.
4ـ زید کامیابی خود از زینب را به پایان رسانده و دیگر نمیخواست از او کامیاب شود.
5ـ پیامبر چیزی را در درون خود مخفی میکرد که خداوند خواستار علنی شدن آن است.
خرافههای اسرائیلی در تفسیر آیه
اولاً: پیامبر معصوم است و نگاه کردن از سوراخ در خانه و امثال آن حرام است، که از پیامبر سر نمیزند.
ثانیا: بر فرض محال که پیامبر معصوم نباشد، این گونه امور خلاف اخلاق است. کارهای ضد اخلاقی از انسانهای عادی صادر نمیشود، تا چه رسد به پیامبر اکرم!
ثالثا: آیه تصریح دارد خداوند این ازدواج را ترتیب داده است. اگر شخصی گناهی شرعی و یا امری خلاف اخلاق انجام دهد، خداوند او را طرد میکند، نه اینکه خودش ازدواج را بر پا کند.
رابعا: آیه تصریح دارد زید، کامیابی خود را از زینب تمام کرده بود، نه اینکه به خاطر پیامبر ـ با اینکه همسرش را دوست میداشت ـ وی را طلاق داده باشد.
خامسا: از لحاظ تاریخی روشن است زینب دخترعمه پیامبر بود و خودش پیشنهاد ازدواج به پیامبر اکرم را داده بود. اگر زیبایی و جمال و این گونه امور مطرح بود، هنگامی که او دختر بود، پیامبر میتوانست با او ازدواج کند.
اساسا زینب میخواست همسر پیامبر باشد، ولی پیامبر اکرم میخواست او را به ازدواج زید درآورد و زینب مخالفت کرد، تا آیه نازل شد: «هیچ مؤمنی را نرسد که وقتی خدا و رسول خدا حکمی کردند، آنان خودشان اختیاردار باشند.» در آن هنگام بود که زینب به ازدواج با زید تن داد. بنابراین اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) زینب را به جهت زیبایی و امثال آن میخواست و این مسأله بود که مخفی میکرد، روشن است که قبل از ازدواج وی با زید و در زمانی که زینب دختر جوانی بود، پیامبر میتوانست با وی ازدواج کند.
سادسا آیه اصرار دارد ازدواج پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای سنتشکنی است، نه به جهت زیبایی و مسایل شخصی. در نتیجه این ازدواج به خاطر مصالحی که خدا میخواست و یکی را بیان کرده است، انجام شد و چیزی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مخفی میکرد، شاید این بود که خداوند قبلاً او را از این مسأله باخبر ساخته بود که زینب جزء همسرانش خواهد بود و چون پیامبر دید زینب همسر پسرخواندهاش است، از این مسأله بیم داشت و میخواست زید وی را طلاق ندهد تا زمینه ازدواج پیامبر فراهم نشود، ولی خداوند میخواست این امر محقق شود. آخرین جواب در باره این ازدواج و شبهات آن، این است که در سوره احزاب هم داستان زینب و زید را مطرح کرده ـ که بیشترین خرافات را داستانسرایان در ذیل همین آیات بیان کردهاند ـ و هم بهترین آیات مربوط به پیامبر را نازل کرده است، از جمله «اِنّ اللّه وَ ملائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبیِّ یا ایّها الّذین آمَنوُا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّموا تَسْلیما؛ همانا خدا و فرشتگان بر پیامبر درود میفرستند. شما نیز ای ایمانآورندگان! بر او درود بفرستید و بر او به نحوی خاص سلام کنید.»(11) همچنین در همین سوره است: «لَقد کَانَ لکُم فی رَسولِ اللّهِ اَسْوَةٌ حَسَنَةٌ،(12) به تحقیق برای شما در (سیره و عمل) رسول اللّه اسوه و سرمشق نیکویی است.» آنان که خرافههای اسرائیلی را ذیل برخی آیات این سوره مطرح میکنند، آیا فکر نمیکنند آن خرافهها با اسوه بودن پیامبر و با درود خدا و فرشتگان سازگار نیست؟! پیداست همه اینها خیالاتی است که دشمنان پروریدهاند و دوستان با جهالت تمام در برخی کتابهای تفسیری آوردهاند، در صورتی که قراین موجود در خود آیات و در کل سوره این افسانهها را رد میکند.
ازدواج با جویریه
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: یا بهتر و بالاتر از کمک برای تهیه پول؟ سپس پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ادامه داد: آیا حاضری آن مقداری را که با ارباب خود مکاتبه کردهای، بپردازم و تو را به ازدواج خود درآورم؟ جویریه گفت: بله، حاضرم. و رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) چنین کرد. وقتی خبر به مسلمانان رسید، گفتند: پیامبر داماد این قبیله شد. پس ما خویشان رسول اللّه را به اسارت نزد خود گرفتهایم. عجب کار بدی است. فورا هر چه اسیر از قبیله بنیالمصطلق نزد آنان بود، آزاد کردند و به این ترتیب حدود صد اسیر آزاد شدند.(13)
زنی بابرکتتر از جویریه برای قبیله خود سراغ دارید؟! بنابراین همان گونه که روشن شد ازدواج پیامبر با جویریه، آزادی اسرای بنیالمصطلق و سپس مسلمان شدن آن قبیله را به همراه داشت. شایان ذکر است جویریه قبل از پیامبر، همسر پسرعموی خود (ابنذیالشفر) بود. او از رسول اللّه صاحب فرزند نشد.(14)
ازدواج با صفیه
سپس حضرت دخترعموی صفیه را دید که شور و شیون سر داده و خاک بر سر ریخته است؛ از اینرو فرمود: این شیطان را از من دور کنید.
در این لحظه چشم حضرت به صورت کبودشده صفیه افتاد و پرسید: چرا صورتت کبود شده است؟ صفیه جواب داد: شبی در خواب دیدم که ماه در دامان من واقع شده است. صبحگاهان خواب خود را برای شوهرم (کنانة بنابیحقیق) بیان کردم. او سیلی محکمی به صورتم زد و گفت: مثل اینکه آرزوی محمد را در دل میپروری؟!
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به پاس جبران ضربهای که او خورده بود، فرمود: اگر اسلام را قبول کنی، تو را به همسری خود برمیگزینم و اگر بر یهودیت باقی باشی، تو را آزاد میکنم، تا نزد قبیلهات برگردی.
صفیه جواب داد: قبل از اینکه مرا به اسلام دعوت کنی، ایمان آوردهام و ماندن نزد رسول خدا برایم ارزشمندتر است.(15)
در صفحات آینده عشق وافر صفیه به پیامبر اکرم و گریه بیتابانه وی هنگام فوت آن حضرت و دعای سوزناک او را ـ که از صمیم دل از خدا میخواست دردهای پیامبر را به جان او بیاندازد و او به جای پیامبر در بستر مرگ قرار گیرد ـ بیان خواهیم کرد.
زن فداکاری که پیش از رسیدن لشکر اسلام به سرزمینشان ایمان میآورد و دلش به عشق اسلام میتپد، به طوری که در آن راه سیلی میخورد، سزاوار مرد دیگری غیر از پیامبر نیست. خانمی که با بزرگواری از کنار کشتگان طایفه خود عبور میکند و اگر چه دلش آتش میگیرد، ولی فریاد برنمیآورد و خطایی مرتکب نمیشود، سزاوار این است که در زمره همسران رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد.
علت ازدواج پیامبر با صفیه، علاوه بر تمامی ثمرات عمومی که ازدواجهای پیامبر داشت ـ نظیر ایجاد دوستی بین یهودیان و مسلمانان، تشویق و ترغیب یهودیان به پذیرش اسلام، رضایت دادن مسلمانان به اینکه اهل خیبر در آنجا بمانند و کشاورزی خیبر را به عهده بگیرند ـ دارای نکته دیگری نیز بود که به آن میپردازیم:
صفیه دختر رییس قبیله است و او نباید مانند سایر زنان به اسارت رود و در خانه هر کسی وارد شود، بلکه باید شخصیت اجتماعی او لحاظ و حفظ شود.
در احادیث اسلامی داریم که «للامام صفو المال؛ برگزیده مال، سهم امام است». در توضیح، امور و اشیای کمنظیر و غیر قابل تقسیم و گرانبها را ذکر میکنند.(16) بانویی همچون صفیه که از رؤیا و خوابش روشن میشود از قبل عشق اسلام را در سر داشته و در همان خیبر ـ در کنار کشتههای پدر و اقوامش ـ مسلمان شده(17) و حتی با عبور از کنار آنان ـ اگر چه قلبش حزین شده ـ ولی فریاد و فغان راه نینداخته و وقتی پیامبر او را مخیر بین ماندن در خیبر یا اسلام آوردن و همسر پیامبر شدن میکند، دومی را انتخاب کرده است(18)، این چنین زنی سزاوار نیست در خانه هر فردی قرار بگیرد؛ خصوصا که برخی مسلمانان، ضعیفالایمان یا منافق بودند و صفیه نمیتوانست در آنجا اخلاق اسلامی را فرا گیرد.
محبتهای متقابل پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و صفیه
وقتی صبحگاهان شد، پیامبر به زینب بنتجحش گفت: ای زینب! آیا خواهرت صفیه را بر شترت میهمان میکنی؟ زینب با تعجب گفت: من زن یهودی تو را میهمان کنم؟! پیامبر اکرم با شنیدن این سخن غضبناک شد و با او قهر کرد، و تا مکه و در ایام منی و در بازگشت تا مدینه و ماههای محرم و صفر با او اصلاً حرف نزد و سهمی هم برای او قرار نداد. زینب کم کم مأیوس شد و فکر کرد پیامبر برای همیشه او را رها کرده است، ولی در ماه ربیعالاول پیامبر بر او وارد شد و با دست خویش خانه را مرتب کرد. زینب میگوید: از خوشحالی نمیدانستم چه انجام دهم. به هر حال پیامبر از او راضی شد.(19)
نکتههای اخلاقی ـ اجتماعی
2) پیامبر با همه مشکلات و گرفتاریهایی که یک رهبر دینی، سیاسی داشت و علاوه بر آن مشکلات سفرهای آن روز، باز از کوچکترین امور غفلت نمیکرد و برای دلداری صفیه شخصا اقدام نمود و با پاک کردن اشک چشم و صحبت کردن با او و یک شب رحل اقامت گزیدن به خاطر او مهربانی زایدالوصف خود را نشان داد.
3) این همسران پیامبر بودند که میخواستند پیش پیامبر باشند و آن را به هیچ قیمتی معامله نمیکردند.
4) صفیه ادب را در حضور پیامبر بسیار رعایت میکرد و وقتی کمی از پیامبر دلگیر بود یا فکر میکرد پیامبر از او دلگیر است، سهم خود را به عایشه میدهد، به این شرط که عایشه پیامبر را از صفیه راضی کند.
5) زنان پیامبر حق داشتند نوبت خود را به یکدیگر ببخشند.
6ـ پیامبر با ادب تمام از زینب میخواهد صفیه را بر شتر خود سوار کند و صفیه را خواهر او قلمداد میکند.
7ـ زینب به خاطر اموری از صفیه عصبانی است، که عبارتند از: غیرت زنانه که معمولاً همسران یک مرد نسبت به یکدیگر دارند؛ ملاطفتهای نبی اکرم به صفیه که غیرت زینب را بیشتر تحریک کرده و او را به اهانت باز داشته است؛ صفیه با اینکه دیرتر از دیگران به بیت پیامبر راه یافته، ولی ادب و اخلاق او برای وی جایگاه خاصی باز کرده، آن چنان که زینب را به عکسالعمل وا میدارد.
8ـ با اینکه صفیه در همان لحظه اول اسارت، مسلمان شد و پیامبر را برگزید، ولی با این حال عصبانیت زینب باعث میشود او را یهودی بنامد و موجب ناراحتی پیامبر، زینب و محرومیت خود بشود.
9ـ پیامبر اکرم با تکلم نکردن با زینب و قهر کردن از او، وی را متوجه اشتباه خود ساخت و درسی به او داد تا وی و دیگران بدانند نباید با آبروی مردم بازی کرد و با زبان، اسباب آزار و اذیت آنان را فراهم ساخت.
10ـ با اینکه پیامبر از زینب آزردهخاطر شد، ولی کلام نابهنجار یا خشمآلودی نفرمود و تنها با سکوت و قطع مراوده به تربیت او پرداخت، و این یکی از راههای موفق در تربیت بدگویان است.
11ـ پس از گذشت مدتی و ادب شدن زینب پیامبر شخصا به خانه او رفت و خانه را مرتب کرد، نه اینکه منتظر باشد کسانی واسطه شوند و آنان را آشتی دهند و یا اینکه بخواهد با کبر و غرور از ادامه زندگی، خودداری کند و به خاطر داشتن همسران متعدد یکی را رها سازد.
صفیه و خاطرهای از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)
نکتهها:
2ـ در وقت جنگ به حکم وظیفه شرعی و رفع فساد، با مفسدهای خیبر میجنگد و آنان را قلع و قمع میکند، ولی در حیطه اخلاق از زنش عذرخواهی و بیان میکند: این قلع و قمع به خاطر حرفها و کارهای خود آنان بود.
3ـ صفیه انسان جهاندیدهای است. او دختر رییس قبیله است و قبلاً یهودی بوده و از تعالیم آنان آگاه است. پیامبر اکرم از بینبرنده قوم او بود، ولی با این حال او را دارای نیکوترین اخلاق میداند.
ماریه قبطیه
پیامبر اکرم از ماریه دارای فرزندی به نام ابراهیم شد که در ذیالحجه سال هشتم متولد شد و پس از شانزده یا هیجده ماه وفات یافت. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ماریه را به همسری نگرفت. او به عنوان کنیز در بیت رسول اللّه بود، ولی پیامبر او را زیاد دوست میداشت. از طرفی پیامبر اکرم غیر از حضرت خدیجه، از هیچ یک از همسرانش دارای فرزند نشد. تنها از ماریه فرزنددار شد و او نیز در زمان رسول اکرم ـ تنها چند ماه قبل از وفات پیامبر ـ از دنیا رفت.(22)
عجایب زندگی انبیا
پیامبر از اول تا آخر عمر از نظر مزاجی سالم بود و زنان پیامبر نیز سالم بودند، چون از شوهر یا شوهرهای قبلی صاحب فرزند شدند، ولی خداوند نخواست آنان از پیامبر صاحب فرزند شوند؛ همان طور که در مورد پیامبران قبلی نوع دیگری را خواسته بود؛ مثلاً حضرت ابراهیم در دوران پیری و کهولت سن از زنی پیر و نازا بچهدار میشود؛ زکریا نیز همین طور. در قرآن به هر دو واقعه اشاره شده است. «قالت یا ویلتا ءَأَلِدُ و انا عجوزٌ و هذا بَعْلیِ شیخا ان هذا لَشَیْء عجیب(24)؛ همسر ابراهیم گفت: ای وای! آیا من میزایم در حالی که پیرزنی عاجزم و این شوهر من است که پیر است. واقعا این خبر عجیبی است.»
«قال رَبِّ اَنّی یَکونُ لی غُلامٌ و کانَتِ امْرَأَتی عاقِرا و قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الکِبر عِتِیَّا؛(25) و زکریا گفت: ای پروردگار من! چطور من پسردار میشوم در حالی که همسرم نازا بوده و من به پیری مفرط دچار شدهام؟!»
و پیامبر دیگری بدون پدر به وجود میآید و در گهواره سخن میگوید، و پیامبر دیگری را دشمنش نگهداری و محافظت میکند. بودن ماریه در بیت رسالت علاوه بر برخی ثمرات عمومی که قبلاً ذکر شد، برای نشان دادن امور ذیل نیز بوده است:
1ـ شخصیت دادن به ماریه و با او معامله زن حرّ و آزاده کردن، با اینکه به عنوان کنیزی فرستاده شده بود.
2ـ ثابت شدن صحت مزاجی پیامبر
3ـ فرزنددار شدن از پیامبر قابلیت خاصی را میطلبد که در هیچ یک از زنان متعدد پیامبر در مدینه یافت نمیشد.
4ـ امتحان زنان پیامبر که چگونه با ماریه و فرزند او برخورد میکنند.
چکیده بحث
و نیز روشن شد ازدواج میتوانست پیوندهای قبیلهای را مستحکم کند و از کینهتوزیها بکاهد و مشکلات اقتصادی افراد را برطرف کند. مسؤول جامعه در مدینه باید فکری به حال بیوهزنان فقیری که از فامیل و قبیله خود دور بودند بکند، به طوری که آبرو و شخصیت و روحیه آنان حفظ شود و احساس حقارت نکنند و لازم نباشد مانند مردان فقیری که در صُفه جای میگرفتند، آن جا بروند. علاوه بر این ازدواج پیامبر اکرم با هر یک از همسرانش، اثراتی داشت.
یادآوری: تا اینجا همسران معروف پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی شدند، ولی حضرت همسران دیگری نیز داشته که برخی در زمان خود او وفات یافتهاند و برخی را پیامبر قبل از مراسم عروسی رها کرده است، که چون در این بحث حایز اهمیت نبودند، از ذکر آنها خودداری شد. در ادامه به مناسبت، از برخی آنان ذکری به میان میآید.
پي نوشت :
1 ـ نقش عایشه در اسلام، مرتضی عسکری، ج1، ص86.
2 ـ همان، ص187.
3 ـ همان، ص158.
4 ـ همان، ص67؛ کنزالعمال، ج13، ص697.
5 ـ نقش عایشه در اسلام، ص329 و 330.
6 ـ همان.
7 ـ سوره حجرات، آیه 11.
8 ـ نقش عایشه در اسلام، ص303.
9 ـ سوره احزاب (33)، آیه 37.
10 ـ اسدالغابه، ج7، ص126.
11 ـ احزاب (33)، آیه 56.
12 ـ همان، آیه 21.
13 ـ اسدالغابه، ج7؛ کامل ابناثیر، ج1، ص578.
14 ـ کامل ابناثیر، ج1، ص578 و 579.
15 ـ طبقات ابنسعد، ج8، ص120.
16 ـ وسائل الشیعه، ج6، ص365.
17 ـ طبقات ابنسعد، ج8، ص120.
18 ـ همان.
19 ـ مسند احمد حنبل، ج6، ص337 ـ 338؛ اسدالغابه، ج7، ص169.
20 ـ کنزالعمال، ج13، ص637، حدیث 37609.
21 ـ الکامل فی التاریخ، ج1، ص601؛ اسدالغابه، ج7، ص253.
22 ـ دهخدا، ج1، ص237.
23 ـ اسدالغابه، ج7، ص82؛ الکامل فی التاریخ، ج1، ص665.
24 ـ هود (11)، آیه 72.
25 ـ مریم (19)، آیه 8.
/س