الگوها و نقش آن در امروزى شدن
نويسنده:محمّدحسين قديرى نوكابادى
تبيين واژههاى هر بحث و گفتارى قبل از ورود به آن، امرى است منطقى كه از تشويش و پراكندگى مباحث جلوگيرى مىكند. در اين نوشتار، دو واژه مهم و كليدى وجود دارند كه بايد به توضيح آنها بپردازيم: «الگو» و «امروزى شدن».
الف) الگو: الگو لفظى است كه در روانشناسى و برخى از علوم ديگر (مثل جامعهشناسى، اخلاق و علوم تربيتى و...) كاربرد بسيارى داشته، داراى مفهومى گسترده است. از جمله واژههايى كه با اين كلمه، تناسب و همپوشى دارد: اُسوه، مُدل، نمونه، قهرمان، مثال و سرمشق است. الگو در روانشناسى به معناى «طرح» و «نمونه عينى» به كار مىرود.
البته ناگفته نماند كه برخى از اين مباحث و تقسيمبندىها با هم تداخل و همپوشى دارند. مثلاً پيامبر اسلام، «فعّال» و براى ما «نمادين» و... است.
محققانِ يادگيرى مشاهدهاى، بين «الگوى زنده» و «الگوى نمادين»، تفاوت قائل شدهاند. الگوهاى نمادين از طريق راديو، تلويزيون، سينما و مطبوعات، جلوه پيدا مىكنند كه اثر آنها از الگوى زنده كمتر است.
نكته مهمى كه لازم است در اينجا مطرح شود اين است كه گاهى الگوى نمادين به خاطر كامل بودن و جامعيتش از الگوى مستقيم و زنده بهتر است ؛ چون همانطور كه گفتيم، انسان،فطرتاً كمالطلب است. تا مرحله الگوى بالاترى در كار باشد، مرحله زيرين را دنبال كردن، درجا زدن است و خسته كننده! به همين خاطر است كه ما به الگوى نمادين ائمه (سيره آنها) تن مىدهيم.
ب) امروزى شدن: امروزى شدن به معناى تجددخواهى، نوجويى، نوگرايى و تازهطلبى است. براى امروزى شدن نمىتوان تعريف جامع و مانعى ارائه داد. بيشتر بدان خاطر كه بروز و ظهور اين اصطلاح و حتى به گمان من، اعتقاد به پديده مُدرنيسم، از ضوابط منطقى و استدلال صحيح و روشنى برخوردار نيست. پس به همين خاطر، تعاريف ارائه شده، اغلبْ ناقص و بدون توجه به همه جوانب آن پديده است؛ ولى در عين حال مىتوانيم به تعاريف غير تخصصى امروزى شدن، رجوع نماييم تا آنچه را در مباحث مىآيد، به روشنى دريابيم. امروزى شدن، يعنى:
1) پذيرش رويدادهاى نو و تازهاى كه در جامعه بروز و ظهور دارند،
2) تحرّك براى جستجوى مفاهيم نو، همگام با پيشرفت زمان،
3) زودتر پذيرفتن نسبىِ نوآورى در مقايسه با ديگر اعضاى يك نظام اجتماعى،
4) خطّى است كه در هر نقطه از آن هر كسى به هر بهايى به دنبال جديد مىرود.
در الگوهاى اسلام، در برخورد با هر پديده جديد، دو نكته قابل توجه است: 1) منطبق بودن آن با كتاب و سنّت، 2) فايده عملى و ارزش اجرايى داشتن آن به گونهاى كه باعث تحوّل فردى و اجتماعى باشد.
بر اساس آنچه ذكر شد، مىتوان گفت تعاريف پيش گفته، از نظر اسلام، ناقص و قابل اصلاحاند. از نظر اسلام مىتوان گفت كه امروزى شدن، عبارت است از: تحرّك و جستجوى مفاهيم نو، همگام با پيشرفت زمان، به شرطى كه توأم با شرايط علم، مصلحت و تقوا باشد. بر اساس اين تعريف، پيش رفتن همراه با زمانْ مورد قبول است، نه درجا زدن ؛ داشتن حركتْ مطلوب است و نه توقّف و ترس از حركت! اين تحوّل، زمانى امكانپذير است كه مصالح حيات اجتماعى و صرفه و درستى آنها فراموش نشود. پس امروزى شدن اسلام، مملو از ارزش، زيبايى، انساندوستى، آرمانهاى فكرى و اخلاقى و كمال انسانى است.
2) اسلام، دستور مىدهد در تجهيزات جنگى براى دفاع از خود (نه غارت و خونريزى) به سبك روز، پيشگام و پيشقدم باشند. پيامبر اسلام با خبر شدند در يمن، دو نوع اسلحه جديد به كار برده شده است. لذا فوراً به دو نفر هزينه سفر دادند و آنها را به يمن فرستادند تا درباره اين دو نوع اسلحه، تحقيق و در صورت امكان، راهِ ساختن آن را ياد بگيرند و اگر هم امكان يادگيرى نبود، آن را خريدارى كرده، به مدينه آورند.
3) پيامبر براى باسواد كردن همسران خود از يك خانم تحصيل كرده، دعوت كردند.
4) مردى به نزد پيامبر آمد كه مويش ژوليده و پريشان بود. او را به اصلاح موى و آراستن آن فرمان داد. او پس از اصلاح به نزد رسول خدا (ص) آمد. رسول خدا به او فرمود: «آيا اين وضع، بهتر نيست؟ قبلاً هر كس كه تو را مىديد، بهياد شيطان مىافتاد». هم او فرمود: «لباستان را زيبا كنيد، مركب خود را زيبا كنيد».
1) اصل لذت: در اين اصل، هدف اساسى زندگى، به دستآوردن لذت و خوشى معرّفى شده است.
2) اصل تنازع بقا: انسان، موجودى است كه در كنار منابع و دنيايى محدود واقع شده است. پس بايد براى ارضاى نيازهايش (و در نتيجه رسيدن به آرامش)، با همنوع خود به رقابت برخيزد.
3) تكامل انواع (گونهها): انسان، گونه تكامليافتهاى از حيوان است، امّا از نوع پيچيدهتر آن. طبق برداشتهاى مدرن از اين اصل، اراده و اختيار انسان، پيوندى با آسمان ندارد و انسان، هيچ مسئوليتى در برابر جامعه و خدا و خود و طبيعت (جز در چارچوب قراردادهاى اجتماعى) نخواهد داشت.
4) فردگرايى: توجه افراطى به خود، خودمدارى، برترىطلبى، تحقق مقاصد مادى حتى به بهاى از دست دادن شرف انسانى، و... اَشكال گوناگون فردگرايى امروز غربىاند.
5) توجه صِرف به علوم تجربى: علمى مفيد است كه دادههاى آن علم، قابل مشاهده، اندازهپذير و تكرارپذير باشد و هر چيزى كه اين سه ويژگى را نداشته باشد، علم نيست.
بر اساس اين اصول بود كه مادّىگرى و صنعتى شدن در جهان غرب به اوج خود رسيد. طرفداران اين اصول، هنوز هم براى حفظ منافع مادى خود به شدّت به اين مباحث (و اين بار در سطح جهان) دامن مىزنند. آنها با توجه به اين الگوها و با مطالعه دقيق حالات جوانان، از جمله: قهرمانخواهى، نياز به محبوبيّت، خودنمايى، حادثهجويى، رقابت، رفيقيابى خالصانه، توفانمزاجى، بلندپروازى، استقلالطلبى، جستجو براى يافتن هويّت خويش در اين سنين، تكامل هوس و... الگوهاى جديد و جوانپسند خود را مطرح مىكنند و همچون صيادى در كمين مىنشينند تا جوانان را فوج فوج به دام تجددخواهى كوركورانه بيندازند.
در نظام مادّىگرى، از روش الگويى، بيشترين استفاده براى كسب منفعت بيشتر (به هر قيمتى) صورت مىگيرد. دستگاههاى تبليغاتى جهان امروز، بدين منظور، پيامهاى تبليغى خود را از زبان و قلم شخصيتهاى واقعى مزدور و يا قهرمانان كاذب و ساختگى، به هر ترتيب، بر اذهان جامعه تحميل مىكنند. آنها گاه نيز شخصيتهاى واقعى و جوشيده از متن جامعه را به حيلههاى مختلف به خدمت مىگيرند و آنها را بلندگوى تبليغات و پيامهاى خود قرار مىدهند و از طرفى ديگر، سخت مشغول پرورش و ساختن قهرمانان و آرايش چهرههايى هستند كه بتوانند با استفاده از آنها، جذّابيت كاذب ايجاد كنند و با نفوذ كلام آنها، پيام خود را به طور كامل به مخاطبان القا كنند.
از آنجا كه نظام جهانى، نظام سلطه و مادّيت است و خطمشى سيستمهاى جهانىِ تبليغات نيز بر اساس سودجويى و دنياگرايى و استعمار تودههاست، الگوهاى راستين و صالح براى آنها مشكلآفرين خواهند بود. بنابراين، با ترفندهايى، از جمله: تكذيب، تخريب و ترور شخصيت، تفرقه، بدبينى، تخدير جوانان به مسائل مختلفى مثل سكس، موادّ مخدر، فرهنگ خوشباشى، تشويق به تقليدهاى كوركورانه و... جوانها را كنار زده، از دست آنها راحت مىشوند و در عوض، به جايگزين ساختن الگوهاى ساخته و پرداخته خودشان اقدام مىكنند ؛ الگوهايى كه نه ضامن سعادت مخاطباند و نه خود، بويى از معنويت، ديگر دوستى، دانشْدوستى، انديشهورزى، و... بردهاند. چنين الگوهايى، تضمين كننده منافع سياسى و فرهنگى و اقتصادى همان دستگاههاى الگوساز هستند و بس!
1 . اشتباه در تشخيص مصداق كمال (مثلاً تبليغات مادّى سعى مىكند كمال را در خوشى و لذت دنيوى خلاصه كند)؛
2 . اشتباه در تعيين مصداق كامل؛
3 . اشتباه در حد و مرز الگوپذيرى و تعميمها و تخصيصهاى بىمورد (مثلاً سعى مىكنند از احساسات پاك جوانان استفاده كنند و يك مسئله مذهبى را از زبان قهرمانهاى ورزشى و محبوب جوانان طورى ديگر جلوه دهند (وارد شدن در حيطه غيرتخصّصى خود).
پس انتخاب يك الگوى جامع و راستين، در گروِ سه شناخت است: 1) شناخت مصداق كمال (مثل علم) ، 2) شناخت مصداق كامل (مثل دانشمند وارسته نه عالمنما)، 3) شناخت حد و مرزها (استفاده از عالم فيزيك در تخصّص خود).
نكته مهم ديگر اينكه: آگاهان بايد دو طرف سكه غرب (تكنولوژى و نيز وحشيگرىهاى نظامى و غرق شدن در لذايذ دنيوى و انحطاط اخلاقى) را براى جوانان به نمايش بگذارند و سطح آگاهى جوانان را بالا ببرند تا خود جوانان دست به انتخاب الگوهاى صالح بزنند و بدينگونه بينش معنوى آنها تقويت شود تا به هر لذّتى تن در ندهند.
از همه مهمتر، اين كه: بايد بدانيم كه هر سنّتى را نبايد رد كرد و هر جديدى را هم نبايد چشمبسته پذيرفت ؛ آنچه ملاك ارزيابى است، چارچوب و قوانين دين و منطق است.
توجه به الگوها، سرشتى (فطرى) است. لذا نمىتوان انسانها را در خلأ روانى باقى گذاشت ؛ بلكه بايد الگوهايى ممتاز پيش روى آنها نهاد و يا تصوير كرد تا به آنها تأسّى جويند و هدايت يابند. از طرفى، الگودهى و الگونمايى از سوى دستگاه تبليغاتى بايد تمام اقشار، گروهها و طبقات سنّى را شامل گردد ؛ چرا كه هر طبقه و گروه اجتماعى داراى ويژگىهاى روحى و خصلتهاى خاصاند و در نتيجه با الگوهاى ويژه خود، اُنس و ارتباط مىيابند. يك الگوى جوان نمىتواند براى گروه سنّى كودكان الگو دانسته شود. الگوهاى صالح، از راههاى مختلف (مثل: صدا و سيما، آموزش و پرورش، مساجد، مطبوعات، سينما و ورزش) به جامعه ارائه و تزريق مىشوند. شايد بتوان گفت كه ورزش، مؤثرترين و گيراترين راه براى ارائه الگو به جامعه است. جوان به قهرمانان، تعلّقى شديد احساس مىكند و آنها را ايدهآل خود مىشمرد ؛ چرا كه او در وضعيّت روحى و سنّىاى قرار دارد كه قدرت، جذبه، مقبوليت و آراستگى، مهمترين نيازهاى اوست.
الگوهاى صرفاً مادّى، غير مطمئن هستند ولى الگوهاى دينى، الگوهايى مطمئن و اميدبخشاند.
الگوهاى مادّى، پيامدهاى منفى زيادى دارند و زودگذرند ؛ ولى الگوهاى اسلامى از طرف خداوند حكيم هستند و فقط پيامد مثبت پايدار (لذت پايدار كمالآور) دارند.
منبع:http://www.hadith.net
/س
الف) الگو: الگو لفظى است كه در روانشناسى و برخى از علوم ديگر (مثل جامعهشناسى، اخلاق و علوم تربيتى و...) كاربرد بسيارى داشته، داراى مفهومى گسترده است. از جمله واژههايى كه با اين كلمه، تناسب و همپوشى دارد: اُسوه، مُدل، نمونه، قهرمان، مثال و سرمشق است. الگو در روانشناسى به معناى «طرح» و «نمونه عينى» به كار مىرود.
الگوپذيرى
انواع الگو
البته ناگفته نماند كه برخى از اين مباحث و تقسيمبندىها با هم تداخل و همپوشى دارند. مثلاً پيامبر اسلام، «فعّال» و براى ما «نمادين» و... است.
ميل به كمال
يادگيرى مشاهدهاى
محققانِ يادگيرى مشاهدهاى، بين «الگوى زنده» و «الگوى نمادين»، تفاوت قائل شدهاند. الگوهاى نمادين از طريق راديو، تلويزيون، سينما و مطبوعات، جلوه پيدا مىكنند كه اثر آنها از الگوى زنده كمتر است.
نكته مهمى كه لازم است در اينجا مطرح شود اين است كه گاهى الگوى نمادين به خاطر كامل بودن و جامعيتش از الگوى مستقيم و زنده بهتر است ؛ چون همانطور كه گفتيم، انسان،فطرتاً كمالطلب است. تا مرحله الگوى بالاترى در كار باشد، مرحله زيرين را دنبال كردن، درجا زدن است و خسته كننده! به همين خاطر است كه ما به الگوى نمادين ائمه (سيره آنها) تن مىدهيم.
ب) امروزى شدن: امروزى شدن به معناى تجددخواهى، نوجويى، نوگرايى و تازهطلبى است. براى امروزى شدن نمىتوان تعريف جامع و مانعى ارائه داد. بيشتر بدان خاطر كه بروز و ظهور اين اصطلاح و حتى به گمان من، اعتقاد به پديده مُدرنيسم، از ضوابط منطقى و استدلال صحيح و روشنى برخوردار نيست. پس به همين خاطر، تعاريف ارائه شده، اغلبْ ناقص و بدون توجه به همه جوانب آن پديده است؛ ولى در عين حال مىتوانيم به تعاريف غير تخصصى امروزى شدن، رجوع نماييم تا آنچه را در مباحث مىآيد، به روشنى دريابيم. امروزى شدن، يعنى:
1) پذيرش رويدادهاى نو و تازهاى كه در جامعه بروز و ظهور دارند،
2) تحرّك براى جستجوى مفاهيم نو، همگام با پيشرفت زمان،
3) زودتر پذيرفتن نسبىِ نوآورى در مقايسه با ديگر اعضاى يك نظام اجتماعى،
4) خطّى است كه در هر نقطه از آن هر كسى به هر بهايى به دنبال جديد مىرود.
پيشينه
اسلام و نوگرايى
در الگوهاى اسلام، در برخورد با هر پديده جديد، دو نكته قابل توجه است: 1) منطبق بودن آن با كتاب و سنّت، 2) فايده عملى و ارزش اجرايى داشتن آن به گونهاى كه باعث تحوّل فردى و اجتماعى باشد.
بر اساس آنچه ذكر شد، مىتوان گفت تعاريف پيش گفته، از نظر اسلام، ناقص و قابل اصلاحاند. از نظر اسلام مىتوان گفت كه امروزى شدن، عبارت است از: تحرّك و جستجوى مفاهيم نو، همگام با پيشرفت زمان، به شرطى كه توأم با شرايط علم، مصلحت و تقوا باشد. بر اساس اين تعريف، پيش رفتن همراه با زمانْ مورد قبول است، نه درجا زدن ؛ داشتن حركتْ مطلوب است و نه توقّف و ترس از حركت! اين تحوّل، زمانى امكانپذير است كه مصالح حيات اجتماعى و صرفه و درستى آنها فراموش نشود. پس امروزى شدن اسلام، مملو از ارزش، زيبايى، انساندوستى، آرمانهاى فكرى و اخلاقى و كمال انسانى است.
نمونههاى نوخواهى در اسلام
2) اسلام، دستور مىدهد در تجهيزات جنگى براى دفاع از خود (نه غارت و خونريزى) به سبك روز، پيشگام و پيشقدم باشند. پيامبر اسلام با خبر شدند در يمن، دو نوع اسلحه جديد به كار برده شده است. لذا فوراً به دو نفر هزينه سفر دادند و آنها را به يمن فرستادند تا درباره اين دو نوع اسلحه، تحقيق و در صورت امكان، راهِ ساختن آن را ياد بگيرند و اگر هم امكان يادگيرى نبود، آن را خريدارى كرده، به مدينه آورند.
3) پيامبر براى باسواد كردن همسران خود از يك خانم تحصيل كرده، دعوت كردند.
4) مردى به نزد پيامبر آمد كه مويش ژوليده و پريشان بود. او را به اصلاح موى و آراستن آن فرمان داد. او پس از اصلاح به نزد رسول خدا (ص) آمد. رسول خدا به او فرمود: «آيا اين وضع، بهتر نيست؟ قبلاً هر كس كه تو را مىديد، بهياد شيطان مىافتاد». هم او فرمود: «لباستان را زيبا كنيد، مركب خود را زيبا كنيد».
الگوپذيرى و نوخواهى
بستر ظهور الگوهاى مُدرن در غرب
1) اصل لذت: در اين اصل، هدف اساسى زندگى، به دستآوردن لذت و خوشى معرّفى شده است.
2) اصل تنازع بقا: انسان، موجودى است كه در كنار منابع و دنيايى محدود واقع شده است. پس بايد براى ارضاى نيازهايش (و در نتيجه رسيدن به آرامش)، با همنوع خود به رقابت برخيزد.
3) تكامل انواع (گونهها): انسان، گونه تكامليافتهاى از حيوان است، امّا از نوع پيچيدهتر آن. طبق برداشتهاى مدرن از اين اصل، اراده و اختيار انسان، پيوندى با آسمان ندارد و انسان، هيچ مسئوليتى در برابر جامعه و خدا و خود و طبيعت (جز در چارچوب قراردادهاى اجتماعى) نخواهد داشت.
4) فردگرايى: توجه افراطى به خود، خودمدارى، برترىطلبى، تحقق مقاصد مادى حتى به بهاى از دست دادن شرف انسانى، و... اَشكال گوناگون فردگرايى امروز غربىاند.
5) توجه صِرف به علوم تجربى: علمى مفيد است كه دادههاى آن علم، قابل مشاهده، اندازهپذير و تكرارپذير باشد و هر چيزى كه اين سه ويژگى را نداشته باشد، علم نيست.
بر اساس اين اصول بود كه مادّىگرى و صنعتى شدن در جهان غرب به اوج خود رسيد. طرفداران اين اصول، هنوز هم براى حفظ منافع مادى خود به شدّت به اين مباحث (و اين بار در سطح جهان) دامن مىزنند. آنها با توجه به اين الگوها و با مطالعه دقيق حالات جوانان، از جمله: قهرمانخواهى، نياز به محبوبيّت، خودنمايى، حادثهجويى، رقابت، رفيقيابى خالصانه، توفانمزاجى، بلندپروازى، استقلالطلبى، جستجو براى يافتن هويّت خويش در اين سنين، تكامل هوس و... الگوهاى جديد و جوانپسند خود را مطرح مىكنند و همچون صيادى در كمين مىنشينند تا جوانان را فوج فوج به دام تجددخواهى كوركورانه بيندازند.
در نظام مادّىگرى، از روش الگويى، بيشترين استفاده براى كسب منفعت بيشتر (به هر قيمتى) صورت مىگيرد. دستگاههاى تبليغاتى جهان امروز، بدين منظور، پيامهاى تبليغى خود را از زبان و قلم شخصيتهاى واقعى مزدور و يا قهرمانان كاذب و ساختگى، به هر ترتيب، بر اذهان جامعه تحميل مىكنند. آنها گاه نيز شخصيتهاى واقعى و جوشيده از متن جامعه را به حيلههاى مختلف به خدمت مىگيرند و آنها را بلندگوى تبليغات و پيامهاى خود قرار مىدهند و از طرفى ديگر، سخت مشغول پرورش و ساختن قهرمانان و آرايش چهرههايى هستند كه بتوانند با استفاده از آنها، جذّابيت كاذب ايجاد كنند و با نفوذ كلام آنها، پيام خود را به طور كامل به مخاطبان القا كنند.
از آنجا كه نظام جهانى، نظام سلطه و مادّيت است و خطمشى سيستمهاى جهانىِ تبليغات نيز بر اساس سودجويى و دنياگرايى و استعمار تودههاست، الگوهاى راستين و صالح براى آنها مشكلآفرين خواهند بود. بنابراين، با ترفندهايى، از جمله: تكذيب، تخريب و ترور شخصيت، تفرقه، بدبينى، تخدير جوانان به مسائل مختلفى مثل سكس، موادّ مخدر، فرهنگ خوشباشى، تشويق به تقليدهاى كوركورانه و... جوانها را كنار زده، از دست آنها راحت مىشوند و در عوض، به جايگزين ساختن الگوهاى ساخته و پرداخته خودشان اقدام مىكنند ؛ الگوهايى كه نه ضامن سعادت مخاطباند و نه خود، بويى از معنويت، ديگر دوستى، دانشْدوستى، انديشهورزى، و... بردهاند. چنين الگوهايى، تضمين كننده منافع سياسى و فرهنگى و اقتصادى همان دستگاههاى الگوساز هستند و بس!
خطا در الگوپذيرى
1 . اشتباه در تشخيص مصداق كمال (مثلاً تبليغات مادّى سعى مىكند كمال را در خوشى و لذت دنيوى خلاصه كند)؛
2 . اشتباه در تعيين مصداق كامل؛
3 . اشتباه در حد و مرز الگوپذيرى و تعميمها و تخصيصهاى بىمورد (مثلاً سعى مىكنند از احساسات پاك جوانان استفاده كنند و يك مسئله مذهبى را از زبان قهرمانهاى ورزشى و محبوب جوانان طورى ديگر جلوه دهند (وارد شدن در حيطه غيرتخصّصى خود).
پس انتخاب يك الگوى جامع و راستين، در گروِ سه شناخت است: 1) شناخت مصداق كمال (مثل علم) ، 2) شناخت مصداق كامل (مثل دانشمند وارسته نه عالمنما)، 3) شناخت حد و مرزها (استفاده از عالم فيزيك در تخصّص خود).
از جمله پيامدهاى تجدّد غربى
وظايف انديشهمندان مسلمان
نكته مهم ديگر اينكه: آگاهان بايد دو طرف سكه غرب (تكنولوژى و نيز وحشيگرىهاى نظامى و غرق شدن در لذايذ دنيوى و انحطاط اخلاقى) را براى جوانان به نمايش بگذارند و سطح آگاهى جوانان را بالا ببرند تا خود جوانان دست به انتخاب الگوهاى صالح بزنند و بدينگونه بينش معنوى آنها تقويت شود تا به هر لذّتى تن در ندهند.
از همه مهمتر، اين كه: بايد بدانيم كه هر سنّتى را نبايد رد كرد و هر جديدى را هم نبايد چشمبسته پذيرفت ؛ آنچه ملاك ارزيابى است، چارچوب و قوانين دين و منطق است.
توجه به الگوها، سرشتى (فطرى) است. لذا نمىتوان انسانها را در خلأ روانى باقى گذاشت ؛ بلكه بايد الگوهايى ممتاز پيش روى آنها نهاد و يا تصوير كرد تا به آنها تأسّى جويند و هدايت يابند. از طرفى، الگودهى و الگونمايى از سوى دستگاه تبليغاتى بايد تمام اقشار، گروهها و طبقات سنّى را شامل گردد ؛ چرا كه هر طبقه و گروه اجتماعى داراى ويژگىهاى روحى و خصلتهاى خاصاند و در نتيجه با الگوهاى ويژه خود، اُنس و ارتباط مىيابند. يك الگوى جوان نمىتواند براى گروه سنّى كودكان الگو دانسته شود. الگوهاى صالح، از راههاى مختلف (مثل: صدا و سيما، آموزش و پرورش، مساجد، مطبوعات، سينما و ورزش) به جامعه ارائه و تزريق مىشوند. شايد بتوان گفت كه ورزش، مؤثرترين و گيراترين راه براى ارائه الگو به جامعه است. جوان به قهرمانان، تعلّقى شديد احساس مىكند و آنها را ايدهآل خود مىشمرد ؛ چرا كه او در وضعيّت روحى و سنّىاى قرار دارد كه قدرت، جذبه، مقبوليت و آراستگى، مهمترين نيازهاى اوست.
جامعيت الگوى اسلامى
الگوهاى صرفاً مادّى، غير مطمئن هستند ولى الگوهاى دينى، الگوهايى مطمئن و اميدبخشاند.
الگوهاى مادّى، پيامدهاى منفى زيادى دارند و زودگذرند ؛ ولى الگوهاى اسلامى از طرف خداوند حكيم هستند و فقط پيامد مثبت پايدار (لذت پايدار كمالآور) دارند.
منبع:http://www.hadith.net
/س