الگوها و نقش آن در امروزى شدن

تبيين واژه‏هاى هر بحث و گفتارى قبل از ورود به آن، امرى است منطقى كه از تشويش و پراكندگى مباحث جلوگيرى مى‏كند. در اين نوشتار، دو واژه مهم و كليدى وجود دارند كه بايد به توضيح آنها بپردازيم: «الگو» و «امروزى شدن». الف) الگو: الگو لفظى است كه در روانشناسى و برخى از علوم ديگر (مثل جامعه‏شناسى، اخلاق و علوم تربيتى و...) كاربرد بسيارى داشته، داراى مفهومى گسترده است.
چهارشنبه، 16 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الگوها و نقش آن در امروزى شدن
الگوها و نقش آن در امروزى شدن
الگوها و نقش آن در امروزى شدن

نويسنده:محمّدحسين قديرى نوكابادى

تبيين واژه‏هاى هر بحث و گفتارى قبل از ورود به آن، امرى است منطقى كه از تشويش و پراكندگى مباحث جلوگيرى مى‏كند. در اين نوشتار، دو واژه مهم و كليدى وجود دارند كه بايد به توضيح آنها بپردازيم: «الگو» و «امروزى شدن».
الف) الگو: الگو لفظى است كه در روانشناسى و برخى از علوم ديگر (مثل جامعه‏شناسى، اخلاق و علوم تربيتى و...) كاربرد بسيارى داشته، داراى مفهومى گسترده است. از جمله واژه‏هايى كه با اين كلمه، تناسب و همپوشى دارد: اُسوه، مُدل، نمونه، قهرمان، مثال و سرمشق است. الگو در روانشناسى به معناى «طرح» و «نمونه عينى» به كار مى‏رود.

الگوپذيرى

بحث مهمى كه اين‏جا مطرح است بحث الگوپذيرى انسان است. در تعريف الگوپذيرى گفته‏اند: «رضايت فرد به انطباق رفتارش با الگوهاى وسيعى در جهت هماهنگى و انسجام رفتارى با آنها». الگوپذيرى، امرى فطرى است كه از اوان كودكى در انسان، قابل مشاهده است (مُحاكات). اگر شما به كودكى بخنديد، او هم مثل شما لبخندى مى‏زند. اين فرايند در سنين بالاتر، حالت نيمه‏آگاهانه و كمى هدفدار به خود مى‏گيرد، مثل تقليد بچگانه كه در آن، طفلِ سه ساله براى شبيه‏سازى اطرافيان، اعمال آنها را تقليد مى‏كند (تقليد به معناى خاص آن). عالى‏ترين مرتبه الگوپذيرى و تقليد، مرحله تكرار عمل ديگرى با آگاهى كافى از حُسن كار و همراه با هدفمندى است (اقتباس). چه بسا نوجوانى كه با انديشه و تفكر و استعداد فردى و تربيت، زودتر از وقت خود به مرحله آخر (يعنى اقتباس) برسد و برخلاف آن، مرد ميانسالى به‏خاطر فقر فرهنگى و محيطى و... در همان مرحله نيمه‏آگاهانه و بچگانه بماند و كوركورانه از ديگران تقليد كند!

انواع الگو

در زمينه الگوها، تقسيمات و مباحث زيادى مطرح است، از جمله بحث تركيب و يا تعارض الگوها و يا تقسيم آنها به الگوهاى: 1) فعّال و منفعل، 2) مستقيم و نمادين (غير مستقيم)، 3) فردى و اجتماعى، 4) خيالى و واقعى، 5) ذهنى و خارجى، 6) راستين و دروغين، 7) صحيح و غلط، 8) ثابت (جاويد) و متغيّر (موسمى)و... كه به همين ترتيب در الگوپذيرها نيز اين بحث‏ها و تقسيم‏بندى‏ها مطرح است.
البته ناگفته نماند كه برخى از اين مباحث و تقسيم‏بندى‏ها با هم تداخل و همپوشى دارند. مثلاً پيامبر اسلام، «فعّال» و براى ما «نمادين» و... است.

ميل به كمال

مسئله مهم اين بحث، اين است كه الگوپذيرى، گرايشى فطرى است كه ريشه در ميل انسان به كمالجويى و كمالگرايى دارد. ما مى‏توانيم طبق سرشت خود، از راه‏هاى گوناگون، به پيشرفت و تعالى دست يابيم و ابعاد وجودى خودمان را توسعه بخشيم. انسان، همواره در صدد صعود به مدارج عالى انسانى است و در رسيدن به هيچ درجه‏اى سيرى نمى‏پذيرد. انسان، شُهرت، قدرت، ثروت، محبوبيت و... را براى خود مى‏طلبد ؛ اما همه اينها بيانگر يك ميل فطرى‏اند، يعنى ميل رسيدن به كمال مطلق! و البته گاهى انسان، به اشتباه، تمايلات محدود را به جاى اين ميل اصيل فطرى اخذ مى‏كند.

يادگيرى مشاهده‏اى

اولين محققى كه به بحث يادگيرى‏هاى انسان از طريق مشاهده و تقليد پرداخت، «باندورا» بود. او اين نوع يادگيرى را به عنوان مهم‏ترين عامل رشد و يادگيرى به حساب آورد و آن را متضمّن چهار فرايند مى‏دانست: 1) فرايند توجه به الگو، 2) فرايند ياددارى و حافظه، 3) فرايند توليد رفتار، 4) فرايند انگيزشى (مثل تشويق‏هاى خارجى و ميل و شوق درونى).
محققانِ يادگيرى مشاهده‏اى، بين «الگوى زنده» و «الگوى نمادين»، تفاوت قائل شده‏اند. الگوهاى نمادين از طريق راديو، تلويزيون، سينما و مطبوعات، جلوه پيدا مى‏كنند كه اثر آنها از الگوى زنده كم‏تر است.
نكته مهمى كه لازم است در اين‏جا مطرح شود اين است كه گاهى الگوى نمادين به خاطر كامل بودن و جامعيتش از الگوى مستقيم و زنده بهتر است ؛ چون همان‏طور كه گفتيم، انسان،فطرتاً كمال‏طلب است. تا مرحله الگوى بالاترى در كار باشد، مرحله زيرين را دنبال كردن، درجا زدن است و خسته كننده! به همين خاطر است كه ما به الگوى نمادين ائمه (سيره آنها) تن مى‏دهيم.
ب) امروزى شدن: امروزى شدن به معناى تجددخواهى، نوجويى، نوگرايى و تازه‏طلبى است. براى امروزى شدن نمى‏توان تعريف جامع و مانعى ارائه داد. بيشتر بدان خاطر كه بروز و ظهور اين اصطلاح و حتى به گمان من، اعتقاد به پديده مُدرنيسم، از ضوابط منطقى و استدلال صحيح و روشنى برخوردار نيست. پس به همين خاطر، تعاريف ارائه شده، اغلبْ ناقص و بدون توجه به همه جوانب آن پديده است؛ ولى در عين حال مى‏توانيم به تعاريف غير تخصصى امروزى شدن، رجوع نماييم تا آنچه را در مباحث مى‏آيد، به روشنى دريابيم. امروزى شدن، يعنى:
1) پذيرش رويدادهاى نو و تازه‏اى كه در جامعه بروز و ظهور دارند،
2) تحرّك براى جستجوى مفاهيم نو، همگام با پيشرفت زمان،
3) زودتر پذيرفتن نسبىِ نوآورى در مقايسه با ديگر اعضاى يك نظام اجتماعى،
4) خطّى است كه در هر نقطه از آن هر كسى به هر بهايى به دنبال جديد مى‏رود.

پيشينه

مُدرنيسم، در آغاز، اصطلاحى بوده است براى جنبشى مسيحى كه تفسيرى جديد از مسيحيت، ايمان، اعتقاد و ارزش‏هاى سنتى داشت و سعى مى‏كرد كه اين دين را به‏سوى تجدّد بكشانَد . بعدها اين كلمه عبارت شد از: وابستگى به ذوق و سليقه جديد در هر چيزى يا كارى (بخصوص در پديده‏هاى مادى و صنعتى).

اسلام و نوگرايى

اسلام، نه مثل عده‏اى (از جمله برخى فرقه‏هاى مسيحى، يهود، بودايى و هندو) نوگرايى را كاملاً مضر مى‏شمارد و نه مثل ماركس، آن‏را كاملاً مفيد مى‏داند. اسلام، خود در مواجهه با هرچيز نو، چهار موضع براى قبول يا ردّ آن برمى‏گزيند: 1) موضع شناخت، 2) ارزيابى و انطباق آن با ضوابط شرعى، 3) اصلاح و تكميل، 4) پذيرش يا طرد.
در الگوهاى اسلام، در برخورد با هر پديده جديد، دو نكته قابل توجه است: 1) منطبق بودن آن با كتاب و سنّت، 2) فايده عملى و ارزش اجرايى داشتن آن به گونه‏اى كه باعث تحوّل فردى و اجتماعى باشد.
بر اساس آنچه ذكر شد، مى‏توان گفت تعاريف پيش گفته، از نظر اسلام، ناقص و قابل اصلاح‏اند. از نظر اسلام مى‏توان گفت كه امروزى شدن، عبارت است از: تحرّك و جستجوى مفاهيم نو، همگام با پيشرفت زمان، به شرطى كه توأم با شرايط علم، مصلحت و تقوا باشد. بر اساس اين تعريف، پيش رفتن همراه با زمانْ مورد قبول است، نه درجا زدن ؛ داشتن حركتْ مطلوب است و نه توقّف و ترس از حركت! اين تحوّل، زمانى امكان‏پذير است كه مصالح حيات اجتماعى و صرفه و درستى آنها فراموش نشود. پس امروزى شدن اسلام، مملو از ارزش، زيبايى، انسان‏دوستى، آرمان‏هاى فكرى و اخلاقى و كمال انسانى است.

نمونه‏هاى نوخواهى در اسلام

1) زمانى كه پيامبر در مدينه سكونت داشتند، براى ارتباط با برخى جوامع، به چند مترجم نياز داشتند. بنابراين به تشويق ايشان «زيد بن ثابت» وظيفه يافت دو زبان بيگانه را فرا گيرد.
2) اسلام، دستور مى‏دهد در تجهيزات جنگى براى دفاع از خود (نه غارت و خونريزى) به سبك روز، پيشگام و پيشقدم باشند. پيامبر اسلام با خبر شدند در يمن، دو نوع اسلحه جديد به كار برده شده است. لذا فوراً به دو نفر هزينه سفر دادند و آنها را به يمن فرستادند تا درباره اين دو نوع اسلحه، تحقيق و در صورت امكان، راهِ ساختن آن را ياد بگيرند و اگر هم امكان يادگيرى نبود، آن را خريدارى كرده، به مدينه آورند.
3) پيامبر براى باسواد كردن همسران خود از يك خانم تحصيل كرده، دعوت كردند.
4) مردى به نزد پيامبر آمد كه مويش ژوليده و پريشان بود. او را به اصلاح موى و آراستن آن فرمان داد. او پس از اصلاح به نزد رسول خدا (ص) آمد. رسول خدا به او فرمود: «آيا اين وضع، بهتر نيست؟ قبلاً هر كس كه تو را مى‏ديد، به‏ياد شيطان مى‏افتاد». هم او فرمود: «لباستان را زيبا كنيد، مركب خود را زيبا كنيد».

الگوپذيرى و نوخواهى

در مباحث گذشته بيان داشتيم كه الگوپذيرى و نوخواهى، از گرايش‏هاى فطرى‏اند و از خصوصيات هر امر فطرى، طلبِ نهفته در آن است. پس بايد در جهان واقعى، چيزى براى طلب كردن باشد ؛ چون از حكمت حضرت حق به دور است كه اين تمايل را در انسان بگذارد، ولى مقابل آن در خارج، چيزى را نيافريند و تجويز نكند. چيزى كه هست، خداوند، اراده فرموده كه انسان با اراده خود به برخى از تازه‏ها و امور جديد كه مورد رضاى خداست، تن بدهد و آنها را به كار بگيرد.

بستر ظهور الگوهاى مُدرن در غرب

الگوهاى غربى‏اى كه براى امروزى شدن و مدرن بودن ارائه مى‏شوند، ثمره فضاى فكرى‏اى هستند كه اصول زير بر آن حاكم است (كه البته به تبع اين اصول، پيامدهاى منفى هم براى فرد و جامعه به بار مى‏آيد):
1) اصل لذت: در اين اصل، هدف اساسى زندگى، به دست‏آوردن لذت و خوشى معرّفى شده است.
2) اصل تنازع بقا: انسان، موجودى است كه در كنار منابع و دنيايى محدود واقع شده است. پس بايد براى ارضاى نيازهايش (و در نتيجه رسيدن به آرامش)، با همنوع خود به رقابت برخيزد.
3) تكامل انواع (گونه‏ها): انسان، گونه تكامل‏يافته‏اى از حيوان است، امّا از نوع پيچيده‏تر آن. طبق برداشت‏هاى مدرن از اين اصل، اراده و اختيار انسان، پيوندى با آسمان ندارد و انسان، هيچ مسئوليتى در برابر جامعه و خدا و خود و طبيعت (جز در چارچوب قراردادهاى اجتماعى) نخواهد داشت.
4) فردگرايى: توجه افراطى به خود، خودمدارى، برترى‏طلبى، تحقق مقاصد مادى حتى به بهاى از دست دادن شرف انسانى، و... اَشكال گوناگون فردگرايى امروز غربى‏اند.
5) توجه صِرف به علوم تجربى: علمى مفيد است كه داده‏هاى آن علم، قابل مشاهده، اندازه‏پذير و تكرارپذير باشد و هر چيزى كه اين سه ويژگى را نداشته باشد، علم نيست.
بر اساس اين اصول بود كه مادّى‏گرى و صنعتى شدن در جهان غرب به اوج خود رسيد. طرفداران اين اصول، هنوز هم براى حفظ منافع مادى خود به شدّت به اين مباحث (و اين بار در سطح جهان) دامن مى‏زنند. آنها با توجه به اين الگوها و با مطالعه دقيق حالات جوانان، از جمله: قهرمان‏خواهى، نياز به محبوبيّت، خودنمايى، حادثه‏جويى، رقابت، رفيق‏يابى خالصانه، توفان‏مزاجى، بلندپروازى، استقلال‏طلبى، جستجو براى يافتن هويّت خويش در اين سنين، تكامل هوس و... الگوهاى جديد و جوان‏پسند خود را مطرح مى‏كنند و همچون صيادى در كمين مى‏نشينند تا جوانان را فوج فوج به دام تجددخواهى كوركورانه بيندازند.
در نظام مادّى‏گرى، از روش الگويى، بيشترين استفاده براى كسب منفعت بيشتر (به هر قيمتى) صورت مى‏گيرد. دستگاه‏هاى تبليغاتى جهان امروز، بدين منظور، پيام‏هاى تبليغى خود را از زبان و قلم شخصيت‏هاى واقعى مزدور و يا قهرمانان كاذب و ساختگى، به هر ترتيب، بر اذهان جامعه تحميل مى‏كنند. آنها گاه نيز شخصيت‏هاى واقعى و جوشيده از متن جامعه را به حيله‏هاى مختلف به خدمت مى‏گيرند و آنها را بلندگوى تبليغات و پيام‏هاى خود قرار مى‏دهند و از طرفى ديگر، سخت مشغول پرورش و ساختن قهرمانان و آرايش چهره‏هايى هستند كه بتوانند با استفاده از آنها، جذّابيت كاذب ايجاد كنند و با نفوذ كلام آنها، پيام خود را به طور كامل به مخاطبان القا كنند.
از آن‏جا كه نظام جهانى، نظام سلطه و مادّيت است و خطمشى سيستم‏هاى جهانىِ تبليغات نيز بر اساس سودجويى و دنياگرايى و استعمار توده‏هاست، الگوهاى راستين و صالح براى آنها مشكل‏آفرين خواهند بود. بنابراين، با ترفندهايى، از جمله: تكذيب، تخريب و ترور شخصيت، تفرقه، بدبينى، تخدير جوانان به مسائل مختلفى مثل سكس، موادّ مخدر، فرهنگ خوشباشى، تشويق به تقليدهاى كوركورانه و... جوان‏ها را كنار زده، از دست آنها راحت مى‏شوند و در عوض، به جايگزين ساختن الگوهاى ساخته و پرداخته خودشان اقدام مى‏كنند ؛ الگوهايى كه نه ضامن سعادت مخاطب‏اند و نه خود، بويى از معنويت، ديگر دوستى، دانشْ‏دوستى، انديشه‏ورزى، و... برده‏اند. چنين الگوهايى، تضمين كننده منافع سياسى و فرهنگى و اقتصادى همان دستگاه‏هاى الگوساز هستند و بس!

خطا در الگوپذيرى

هر انسانى طبق نظام ارزشى خود، كمال را در چيزى مى‏بيند و طبق فطرت كمالجويى خويش در پى كسانى كه واجد آن هستند به راه مى‏افتد تا با اقتداى به ايشان ره به‏سوى كمال بپيمايد. در روند اين اقتدا و تقليد، سه خطا ممكن است از طرفِ الگوپذير و يا ارائه كنندگان الگو (براى منفعت) پيش آيد:
1 . اشتباه در تشخيص مصداق كمال (مثلاً تبليغات مادّى سعى مى‏كند كمال را در خوشى و لذت دنيوى خلاصه كند)؛
2 . اشتباه در تعيين مصداق كامل؛
3 . اشتباه در حد و مرز الگوپذيرى و تعميم‏ها و تخصيص‏هاى بى‏مورد (مثلاً سعى مى‏كنند از احساسات پاك جوانان استفاده كنند و يك مسئله مذهبى را از زبان قهرمان‏هاى ورزشى و محبوب جوانان طورى ديگر جلوه دهند (وارد شدن در حيطه غيرتخصّصى خود).
پس انتخاب يك الگوى جامع و راستين، در گروِ سه شناخت است: 1) شناخت مصداق كمال (مثل علم) ، 2) شناخت مصداق كامل (مثل دانشمند وارسته نه عالم‏نما)، 3) شناخت حد و مرزها (استفاده از عالم فيزيك در تخصّص خود).

از جمله پيامدهاى تجدّد غربى

افسردگى‏هاى فردى و اجتماعى، استفاده ابزارى از زن و برداشتن محدوديت‏هاى پوشش براى آنها و محدود كردن و بستن عقل و حيا در آنها، مصرفگرايى، غرق شدن در زرق و برق وسايل لوكس، تحوّل ظواهر (آرايش مو، مدل لباس و...)، عدم تحول فكر (اگر تغييرى هم باشد، در خط منافع مدسازان خواهد بود)، توجه به ماديت و دورى از خدا و دهن‏كجى به اصول آسمانى، تزلزل روابط خانوادگى، تبديل شدن هنر (كه بايد باعث بيدارى بشر شود) به عامل تخدير، ترويج و پوچ‏گرايى و... كه اينها پيامدهاى اصول الگويى غربى است كه بدان اشاره شد.

وظايف انديشه‏مندان مسلمان

گفتيم كه تجدّدخواهى و الگوپذيرى هر دو فطرى‏اند و در جوان، امور فطرى بيدارترند. پس بايد بدانيم كه جوان، نياز به الگو در هر دو بُعد دارد. اگر مسئولان (والدين، مربيان و دولتمردان) براى آنها الگوى جديد و مُدِ خوب قرار ندهند، بايد منتظر صيد شدن آنها باشند.
نكته مهم ديگر اين‏كه: آگاهان بايد دو طرف سكه غرب (تكنولوژى و نيز وحشيگرى‏هاى نظامى و غرق شدن در لذايذ دنيوى و انحطاط اخلاقى) را براى جوانان به نمايش بگذارند و سطح آگاهى جوانان را بالا ببرند تا خود جوانان دست به انتخاب الگوهاى صالح بزنند و بدين‏گونه بينش معنوى آنها تقويت شود تا به هر لذّتى تن در ندهند.
از همه مهم‏تر، اين كه: بايد بدانيم كه هر سنّتى را نبايد رد كرد و هر جديدى را هم نبايد چشم‏بسته پذيرفت ؛ آنچه ملاك ارزيابى است، چارچوب و قوانين دين و منطق است.
توجه به الگوها، سرشتى (فطرى) است. لذا نمى‏توان انسان‏ها را در خلأ روانى باقى گذاشت ؛ بلكه بايد الگوهايى ممتاز پيش روى آنها نهاد و يا تصوير كرد تا به آنها تأسّى جويند و هدايت يابند. از طرفى، الگودهى و الگونمايى از سوى دستگاه تبليغاتى بايد تمام اقشار، گروه‏ها و طبقات سنّى را شامل گردد ؛ چرا كه هر طبقه و گروه اجتماعى داراى ويژگى‏هاى روحى و خصلت‏هاى خاص‏اند و در نتيجه با الگوهاى ويژه خود، اُنس و ارتباط مى‏يابند. يك الگوى جوان نمى‏تواند براى گروه سنّى كودكان الگو دانسته شود. الگوهاى صالح، از راه‏هاى مختلف (مثل: صدا و سيما، آموزش و پرورش، مساجد، مطبوعات، سينما و ورزش) به جامعه ارائه و تزريق مى‏شوند. شايد بتوان گفت كه ورزش، مؤثرترين و گيراترين راه براى ارائه الگو به جامعه است. جوان به قهرمانان، تعلّقى شديد احساس مى‏كند و آنها را ايده‏آل خود مى‏شمرد ؛ چرا كه او در وضعيّت روحى و سنّى‏اى قرار دارد كه قدرت، جذبه، مقبوليت و آراستگى، مهم‏ترين نيازهاى اوست.

جامعيت الگوى اسلامى

الگوهاى غير اسلامى در صورت صحيح بودنشان يك‏بعدى(دنيايى)اند ؛ امّا الگوهاى اسلامى ابعاد مختلف و لازم (مادى - معنوى يا دنيايى - آخرتى) براى رسيدن به كمال را دارند و با توجه به «جاودان» بودن قرآن و «خاتم» بودن پيامبر اسلام، هم از استعداد نوشدن دائمى برخوردار است و هم قابليت الگودهى به مردمان هر عصرى را دارد ؛ يعنى برطرف كننده دو نياز فطرى است.
الگوهاى صرفاً مادّى، غير مطمئن هستند ولى الگوهاى دينى، الگوهايى مطمئن و اميدبخش‏اند.
الگوهاى مادّى، پيامدهاى منفى زيادى دارند و زودگذرند ؛ ولى الگوهاى اسلامى از طرف خداوند حكيم هستند و فقط پيامد مثبت پايدار (لذت پايدار كمال‏آور) دارند.
منبع:http://www.hadith.net




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط