![تخيل / تصويرگري / تصور يا پندار Imagination/Fancy تخيل / تصويرگري / تصور يا پندار Imagination/Fancy](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/estelahtasvigari.jpg)
نويسنده: سيما داد
تخيل يا تصويرگري از مباحث حوزههاي روانشناسي و زيبائي شناسي ميباشد. نزد روانشناسان، تخيل کوششي است که ذهن براي رهايي از واقعيت انجام ميدهد تا بدان پناه برد و التيام يابد. چنانچه دامنه تخيل به دنياي واقعي گسترش يابد چنانکه مرز بين دنياي واقعي و تخيل درهم بريزد. چنانکه انسان دچار روان پريشي ميشود. اما از نقطه نظر روانشناسي تخيل بر دو نوع است: حضوري و خلاق. تخيل در صورتي حضوري است که اموري که سابقاً ذهن را عارض شدهاند با همان ترکيب قبلي خودشان در ذهن حاضر شوند. و تخيل خلاق از ترکيبات بديع و ساختارهاي نوين که از صور معاني در ذهن پيدا ميشوند. (ص67 رساله دکتر سهيلا صلاحي مقدم)
در زيبائي شناسي، تصويرگري و تخيل کوششي است که ذهن خلاق به کار ميبرد تا ميان اجزاء طبيعت پيوندي نو و بديع بيافريند. يعني شاعر آنچه را ديگران با هوش خود دريافت ميکنند از پيرامون خويش برمي گزيند و بعد آن را طي يک فعل و انفعال ذهني بازسازي و بازآفريني ميکند. به لحاظ همين نقش خلاق، تخيل از دير باز مورد توجه صاحبنظران ادبي بوده است.
در غرب از قرون وسطي و دوران رنسانس بار ديگر ديدگاههاي ارسطو و افلاطون نسبت به اين مقوله مطرح شد. ميتوان گفت بحث درباب اين فرآيند در قرون وسطي رويکردي متمايل به ديدگاههاي ارسطو داشت و در دوره رنسانس رويکردي افلاطوني. شکسپير با الهام از ديدگاه افلاطوني در نمايشنامه روياي نيمه شب تابستان تخيل را اينگونه تعريف ميکند:
Iunatic, the lover, and the poet, (V,I)
«ديوانه، عاشق، و شاعر همگي از تخيلي بس فشرده برخوردارند.»
و نيز در همانجا:
Doth glance from heaven to earth, from earth to heaven;
And, as imagination bodies forth
The forms of things unknown, the poet’s pen
Turns them to shapes, and gives to airy nothing
A local habitation and a name.
«چشمان شاعر در چرخشي ظريف و ديوانه وار از آسمان به زمين و از زمين به آسمان نظر ميافکند و، در حاليکه تخيل به چيزهاي ناشناخته تجسم ميبخشد، قلم شاعر بدانها شکل ميبخشد، و به نيستِ اثيري نام و محملي آشنا ميبخشد.»
از نظر انديشمندان دوران اليزابت، شعر ماهيتي ربوبي دارد که باعث ميشود چيزهايي ماوراء قدرت عقل بر زبان جاري شود. ادراک شهودي با خلق شعر موجب بصيرت دروني ميشود. اين معني توسط بيکن در کتاب دوم پيشرفت يادگيري The Advancement of Learning چنين بيان شده است: همواره شعر را داراي نقشي الهي دانستهاند زيرا با ارائه چيزهايي در پاسخ به تمايل انديشه موجب انگيزش اذهان ميگردد، حال آنکه عقل است که موجب اطاعت و انقياد به طبيعت اشياء ميشود.
سر فيليپ سيدني، منتقد برجسته دوران رنسانس در کتاب دفاع از شعر Apologie for Poetrie (1959) ميگويد که شعر به واسطه تخيل، استعاره، و همانند سازي، در عين التذاذ، هدايت هم ميکند و در عين حال شاعر آنچه را در طبيعت ميبيند، تغيير ميدهد و خود به خلق چيزهايي ميپردازد که پيش از آن وجود نداشته است.
در قرن هفدهم و در آراء انديشمنداني نظيرهابس، جان لاک و آديسون، رويکرد فلسفه به تخيل عمدتاً رويکردي تجربي بود که زمينه ساز نظريههاي روانشناسي در نقد زيبائي شناسي و نقد ادبي نزد تجربيون قرن هجدهم گرديد.هابس معتقد بود که منشأ معرفت انسان تجربههاي حسي او است: تصويرهايي که انسان به واسطه اين حواس در حافظه مياندوزد منشأ تمييز و تخيل ميشود. تخيل شباهتها را ميبيند و تمييز تفاوتها را و از آنجا که تمييز برايهابس همان حافظه است، هميشه بايد تخيل را در کنار خود داشته باشد.
آثار اين نگرش در آراء جان درايدن و ديگر نظريه پردازان ادبي و فلسفي اين قرن مثل جان لاک و آديسون کاملاً هويداست. جان لاک ضمن موافقت با آراء جان درايدن به جاي fancy از واژه wit براي تخيل و تصويرگري استفاده ميکند، و آديسون با توسع در نظريه تداعي معاني، اهميت دلالتهاي الزامي کلمات را در حد دلالتهاي مطابقهاي خاطر نشان ميکند.
در قرن هجدهم فرآيند نوآوري و خلاقيت ذهن مورد توجه نظريه پردازاني نظيرهارتلي در کتاب مشاهداتي بر ذهن Observations on Mind (1749)، جوزف پرستلي در کتاب ذهن Mind و هيوم درکتابهاي Treatise of Human Nature (1739) و Human Enquriy Concerning Understanding (1748) و شافتسبري در Charactristiks (1711) و الکساندر جرارد در Essay on Genius (1770) شد. بطور کلي تا قرن هجدهم، imagination و fancy محمل مفاهيم تقريباً يکساني بودند، و تعقل گرايي اين دوران براي قدرت تمييز مقامي والاتر و نقشي اداره کننده نسبت به تخيل قائل بود. در آراء ساموئل جانسون و انديشمندان نو کلاسيک، قدرت تمييز داراي استدلال، متانت، کف نفس، نظم و توازن بود و کارآيي تخيل مورد ترديد اين متفکران قرار داشت.
اما در اواخر اين قرن ويليام بليک ديدگاهي متفاوت از تجربيون ارائه داد. بنا به ديدگاه عارفانه بليک، روح بشر پيش از تولد هستي داشته است و از همان زمان داراي معرفتي شهودي نسبت به جهان روحاني بوده است. نظم طبيعي، جلوه بيروني جهان روحاني و الهي است. براي بليک تمام موجودات جهان طبيعي، معنا و مفهومي روحاني دارد و جهان پر از نمادهاي آن اشکال آرماني است. کار تخيل رمزگشايي از اين نمادها و ارائه آن در شعر است. از اينرو بليک به جاي رويکردي فلسفي و تعقل گرايانه، معتقد به بينشي عرفاني و شهودي است.
اين ديدگاه شهودي ويليام بليک که سرآغاز بينشي درون گرايانه و شهودي در مکتب رمانتيسم بود، توسط ساموئل کالريج به تأسي از آراء جان لاک،هارتلي، و برکلي و با نگرشي افلاطوني اينگونه تبيين شد: بودن يعني ادراک، و هر چيزي به عنوان يک انديشه در ذهن خداوند هستي دارد، پس طبيعت جزيي از خداوند و زبان اوست. با کشف اين زبان جاوداني طبيعت، کالريج تخيل (imagination) را متفاوت از تصور يا پندار (fancy) تبيين کرد: تصور fancy حالتي از حافظه است فارغ از زمان و مکان که تمام حيات خود را از قانون تداعيها ميگيرد ولي تخيل imagination بر دو نوع است: ابتدايي (primary) و ثانوي (secondary). تخيل ابتدايي عامل نخست ادراکات بشر است و بين محسوسات و ادراکات تفاوت قائل است و در نزد همه انسانهايي که قوه دراکه دارند مشترک است. اما تخيل ثانوي يا شاعرانه انعکاس تخيل نخست و همزاد اراده آگاهانه است که به لحاظ عامليت با تخيل نوع نخست يکي است و به لحاظ درجه و نقش عملکردي با آن تفاوت دارد. اين تخيل شاعرانه همه چيز را حل ميکند، از هم ميگسلد، در هم ميشکند تا دوباره خلق کند. براي کالريج آنچه تخيل شاعرانه يا خلاق است همان تخيل ثانوي است که قوهاي برتر است و با تصور fancy به تخيل کمک ميکند.
انديشمندان اسلامي و ايراني عمدتاً تخيل را در برابر mimesis ارسطو گرفتهاند که از جمله مشتقات ايهام بوده است. نزد شعراي ايراني تخيل همان تخييل است.
بطور کلي و با عنايت به پيشينه مباحث فلسفي و زيباشناسيک، ادبي ميتوان چنين خلاصه کرد که تخيل و تصويرگري شاعرانه توان خلق تصاوير ذهني يا حسي و ارائه آن به کمک تصرفات بياني گوناگون همچون انواع مجاز يا توصيفهاي ساده است. هنرمند در فرآيند تصويرگري، مواد خام پيرامون خود را که حاصل تجربههاي حسي وي است، در موقعيتهاي متفاوتي از موقعيتهاي واقعي آنان قرار ميدهد و به آفرينش دنياي تازهاي دست ميزند.
منبع مقاله :
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.