حاكمیت ملى در قانون اساسى

در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران تعبیر حاكمیت ملى در سر فصل پنجم با عنوان «حق حاكمیت ملت و قواى ناشى از آن‏» آمده كه مبین مفهوم اسلامى «حاكمیت ملى‏» است. اصل پنجاه و ششم كه نخستین اصل فصل پنجم است در این مورد مى‏گوید:
شنبه، 19 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حاكمیت ملى در قانون اساسى
حاكمیت ملى در قانون اساسى
حاكمیت ملى در قانون اساسى

نويسنده:عباسعلى عمید زنجانى



حاكمیت ملت در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران

در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران تعبیر حاكمیت ملى در سر فصل پنجم با عنوان «حق حاكمیت ملت و قواى ناشى از آن‏» آمده كه مبین مفهوم اسلامى «حاكمیت ملى‏» است.
اصل پنجاه و ششم كه نخستین اصل فصل پنجم است در این مورد مى‏گوید:
«حاكمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعى خویش حاكم ساخته است.هیچكس نمى‏تواند این حق الهى را از انسان سلب كند یا در خدمت منافع فرد یا گروهى خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرفى كه در اصول بعد مى‏آید اعمال مى‏كند»
این اصل در مجلس خبرگان طى جلسات متعدد پس از یك سلسله بحثهاى نسبتا طولانى سرانجام در جلسه بیست و یكم مورخ بیست و هشتم شهریور ماه 1358 با حضور شصت و شش نفر از نمایندگان با پنجاه و یك راى موافق و شش راى مخالف و نه راى ممتنع به تصویب رسید.دقت در متن اصل نشان مى‏دهد كه عمدتا سعى بر آن بوده كه با توجه به اصل حاكمیت‏خدا كه پایه عقیدتى نظام جمهورى اسلامى و عنصر ایدئولوژیكى انقلاب اسلامى است، و اصل ولایت فقیه كه پنجمین اصل قانون اساسى است براى «حاكمیت ملى‏» مفهومى معقول و اسلامى ارائه شود و جایگاه آن در میان آن دو اصل ایدئولوژیكى مشخص گردد.
«حاكمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعى خویش حاكم ساخته است.هیچكس نمى‏تواند این حق الهى را از انسان سلب كند یا در خدمت منافع فرد یا گروهى خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرفى كه در اصول بعد مى‏آید اعمال مى‏كند»
وقتى مذاكرات مجلس خبرگان را بررسى مى‏نمائیم در تفسیر حق حاكمیت ملت و جایگاه آن در میان دو اصل اجتناب ناپذیر مذكور نظریات متفاوتى را مشاهده مى‏كنیم.برخى حق ملت را بصورت نسبى و محدود، تنها در مواردى از قبیل حق امر به معروف و نهى از منكر و حق همه پرسى و حق دفاع عمومى قابل قبول مى‏دانند (1) .و مفهوم این نظر این است كه حق تعیین شرائط و صلاحیت قوه قضائیه و قوه مجریه و نظائر آن از قلمرو حاكمیت ملت‏خارج است.
بعضى مفهوم حاكمیت ملى را چیزى جز مفهوم اصل ششم قانون اساسى كه امور كشور را متكى به آراء عمومى مى‏كند نمى‏دانند (2) و در نتیجه آنچه كه حق ملت است‏گزینش خواهد بود بدانگونه كه شرع، دین خداست ولى انسان حق انتخاب دارد.بنابر این منافات ندارد كه حق حاكمیت و حق قانونگذارى و حق اجرا طبق برهان از آن خدا باشد و طبق جعل حق تعالى تعیین شده باشد. اما این ملت است كه بر مى‏گزیند و انتخاب مى‏كند.پس حق حاكمیت ملى براى عموم مردم خواهد بود (3) .
و گاه حاكمیت ملى به مفهومى در طول حاكمیت‏خدا و ولایت فقیه تفسیر مى‏شود.بدین ترتیب كه هر گاه فقیه بخواهد اعمال ولایت كند طبیعى است كه هرگز بطور مستقیم و شخصا به این كار مبادرت نخواهد ورزید، بلكه آن ولایتى را كه دارد از طریق مردم و بوسیله آحاد ملت اعمال خواهد كرد و بدین وسیله حاكمیت ملى تایید خواهد شد (4) .تردیدى نیست كه با چنین تفسیرهایى حق حاكمیت ملى بعنوان یك اصل مستقل و جداگانه مفهوم خود را از دست مى‏دهد.
گفته مى‏شود كه حق حاكمیت‏به معنى مشاركت مردم در سرنوشت‏خود و به معنى مجراى اعمال ولایت فقیه بودن چیزى است كه در طى اصلهاى سوم (بند هشتم) و پنجم و ششم و هشتم قانون اساسى آمده است و نیازى به ذكر آن بصورت یك اصل جداگانه نیست (5) .
ولى با دید تحلیلى دیگر اگر ما آزادى و اختیار انسان را با ایمان به نبوت و امامت و ولایت و در دایره تقید به احكام كلى اسلام مورد بررسى قرار دهیم، حق انتخاب نسبت‏به مصادیق و منطقه‏هاى آزاد و مباح شرع معنى معقول و شرعى پیدا مى‏كند و از این راه حق حاكمیت‏براى ملت ثابت مى‏گردد.
این مردم هستند كه قانون شناس (فقیه و رهبر) را مى‏شناسند و انتخاب مى‏كنند ومى‏پذیرند.حاكمیت ملت در حقیقت‏به مفهوم این است كه كشور را چگونه بسازیم و بدست مردم چگونه به آن شكل بدهیم و در سازماندهى و اداره كشور به دست مردم چه‏سان بدان جامه عمل بپوشانیم.
ملتى كه اسلام را مى‏خواهد و انتخاب مى‏كند، معنى مسلمان بودنش این نیست كه چشم و گوش بسته بطور مطلق حتى در موارد جزئى - از قبیل نقشه شهر و خط كشى خیابانها و مدرسه ساختن و طرحهاى عمرانى دیگر - حق هیچ اظهار نظرى نداشته باشد.زیرا در احكام و كلیات شرعى است كه نمى‏توان تخلف كرد و اعمال حاكمیت نمود ولى در دائره مباحات و مصادیق و كیفیت اجراى قواعد كلى شرعى مى‏توان از طریق شوراها و انجمنها و نظائر آن اظهار نظر نمود و مقرراتى را وضع كرد و با توافق به مرحله اجرا گذارد، این است معنى حاكمیت ملت.
البته در این میان برخى هم حق حاكمیت ملى را در رابطه با نفى سلطه خارجى و متلازم با استقلال گرفته‏اند، به این معنى كه هیچ فرد و دولتى نمى‏تواند بجاى ملت تصمیم بگیرد و هر ملتى در رابطه با ملل دیگر حق دارد سرنوشت‏خویش را خود تعیین كند چه از طریق قواى خاص و یا با گزینش نظام الهى و ولایت فقیه و یا طریق دیگر، اما آمریكایى و انگلیسى و روسى هرگز حق آن را ندارد كه بجاى ملت و براى او تعیین تكلیف و سرنوشت نماید (6) .
این تفسیر در بعد برون مرزى حاكمیت ملى را در كنار اصل خاص به مفهوم استقلال بعنوان یك اصل جداگانه نفى مى‏كند و در درون مرزى به معنى انتخاب هر نظام و هر نوع طریق حاكمیت، قهرا حاكمیت ملى را در عرض حاكمیت‏خدا و ولایت فقیه قرار مى‏دهد.
آیت الله شهید بهشتى مى‏گفت: حق حاكمیت‏بر این اساس مطرح شده كه آیا در جامعه بشرى، فردى، خانواده‏اى، گروهى بالذات حق حكومت‏بر دیگران دارند یا نه؟ آیا حق حاكمیت از چه چیز ناشى مى‏شود؟ از نژاد خاص، سلسله خاص، از یكى از ویژگیها، یا حق حاكمیت‏بجاى تعیین نفى مى‏كند كه گروهى و سلسله‏اى، قشرى اولویت ذاتى داشته باشند؟
این یكى از شئون اصلى حق حاكمیت است و در برخى از كشورها حق حاكمیت معنى دیگرى نیز دارد و آن حق قانونگذارى و تدوین قانون است كه از مردم ریشه مى‏گیرد (7) .
در میان نظرات مختلف خبرگان در تفسیر حق حاكمیت این نظر جالب نیز دیده مى‏شود كه حق حاكمیت ملى نه تنها حق قانونگذارى نیست (نه بنحو توكیل و نه بطریق تفویض) بلكه همان تعیین سرنوشت عمومى است كه خدا بر اساس اختیار فطرى انسان براى رفاه همگان به او داده است.این حق مانع از انحصار طلبى در گرفتن حق و انحصار طلبى در پیاده كردن حق است‏بلكه به این معنى است كه حق شناخت قانون خدا و شناخت قانون شناس براى همگان یكسان و ثابت است.
این مردم هستند كه قانون شناس (فقیه و رهبر) را مى‏شناسند و انتخاب مى‏كنند ومى‏پذیرند.حاكمیت ملت در حقیقت‏به مفهوم این است كه كشور را چگونه بسازیم و بدست مردم چگونه به آن شكل بدهیم و در سازماندهى و اداره كشور به دست مردم چه‏سان بدان جامه عمل بپوشانیم (8) .
تعبیر خاص اصل 56 قانون اساسى جمهورى اسلامى با توجه به مذاكرات خبرگان نشان دهنده حساسیت موضوع و صالت‏حاكمیت الله و اصل ولایت فقیه است و به همین دلیل این مطلب بصورت سه اصل جداگانه نیامده و بصورت طولى، حاكمیت ملى و اراده و انتخاب ملت، مظهر حاكمیت‏خدا مطرح گردیده است و در نتیجه این مردمند كه بر اساس ایمان به حقانیت اسلام، ولایت فقیه را در كیفیت نظام اجتماعى مى‏پذیرند و مقام ولایت فقیه بر پایه تقوا و عملش حكم خدا را تنفیذ مى‏كند.

پی نوشتها:

1. مذاكرات مجلس خبرگان، جلسه 20، ص 460.
2. همان، ص 418.
3. همان جلسه 20 ص 420.
4. همان، ص 421.
5. همان، ص 422.
6. همان، ص 424.
7. همان، ص 426.
8. همان، ص 429.

منبع:كتاب فقه سیاسى




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.